1
حسین شریعتمداری تأکید کرد: پیشنهادی که محمد خاتمی در بیانیه اخیر خود مبنی بر برگزاری همهپرسی مطرح کرده، در واقع پیشنهاد "مایکل لدین " دستیار ویژه دونالد رامسفلد وزیر دفاع اسبق آمریکا است.
حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان طی یادداشتی با عنوان "پیشنهاد خاتمی یا دستورالعمل مایکل لدین؟! " در شماره امروز سهشنبه 30 تیر 88 این روزنامه که در خصوص بیانیه اخیر خاتمی مبنی بر اینکه "راه حل اتفاقات رخ داده پس از انتخابات، برگزاری رفراندوم و همهپرسی است " نگاشته شده، مینویسد؛ شخصی به گلایه میگفت؛ هر وقت در محله ما چیزی مفقود میشود، همسایهها مرا به سرقت متهم میکنند و آنچه را که مفقود شده از من میخواهند. به او گفتند؛ این که نگرانی ندارد، چاره کار آسان است، برای رفع سوء ظن اجازه بده یک بار خانهات را جستجو کنند تا از پاکدست بودنت مطمئن شوند و دیگر تو را به دزدی متهم نکنند. شخص گلهمند با قیافهای حق به جانب گفت؛ حق با شماست، اما بخت و اقبال با من نیست، زیرا هر وقت خانه ام را جستجو کرده اند، اشیاء مفقود شده را یافته اند!
برخی از مدعیان اصلاحات در حالی ارتباط خویش با محافل بیگانه و پیروی از دستورالعمل دشمنان بیرونی را انکار می کنند که طی چند سال اخیر و مخصوصاً طی شش ماه گذشته تقریباً هیچ یک از اقدامات و مواضع آنها را نمی توان یافت که دقیقاً برگرفته از دستورالعمل های پیشاپیش اعلام شده و پیشنهاد شده رسانه ها و مقامات آمریکایی نباشد. در این باره طی چند ماه اخیر- و در سال های گذشته نیز- گزارش ها و یادداشت های فراوانی همراه با اسناد و مدارک غیر قابل انکار داشته ایم. و اما تازه ترین اقدام این جریان سیاسی، درخواست رفراندوم برای مقبولیت دولت- بخوانید نظام - است که طی بیانیه ای از سوی سیدمحمد خاتمی مطرح شد و بلافاصله با استقبال گسترده مقامات و رسانه های آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی روبرو شد. قبل از پرداختن به موضوع یادشده، در این خبر دقت کنید؛ چندی قبل، مایکل لدین -MICHAEL LEDEEN- عضو برجسته مؤسسه "آمریکن اینترپرایز " و دستیار ویژه "دونالد رامسفلد " وزیر دفاع اسبق آمریکا و "دیک چنی " معاون جرج بوش، از "رفراندوم درباره مشروعیت جمهوری اسلامی ایران " با عنوان یکی از راه کارهای مؤثر برای مقابله با اقتدار ایران اسلامی یاد کرده بود. لدین در پیشنهاد خود اشاره می کند که آنچه مهم است، "انجام رفراندوم " نیست زیرا رفراندوم در قوانین ایران گردش کار شناخته شدهای دارد و حتی در صورت انجام، نتیجه آن نیز مورد نظر نیست، چرا که مردم ایران به نظام حکومتی خود وفادارند. مایکل لدین معتقد است؛ پیشنهاد رفراندوم از یکسو و حمایت رسانه ای غرب از سوی دیگر می تواند مخالفان جمهوری اسلامی ایران را امیدوار کرده و در صحنه نگاه دارد!
اکنون به پیشنهاد خاتمی که با بیانیه مشابهی از سوی مجمع روحانیون همراه بود باز میگردیم.
1- خاتمی میداند که انجام رفراندوم در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران گردش کار و راه قانونی تعریف شده ای دارد؟ و مطابق اصل 110 قانون اساسی فرمان آن بایستی از جانب رهبری صادر شود و نظارت بر آن مطابق اصل 99 قانون اساسی به عهده شورای نگهبان است. بنابراین وقتی آقای خاتمی در بیانیه خود از انجام رفراندوم- با همان موضوع "مقبولیت "! که پیش از او مایکل لدین پیشنهاد کرده است- سخن می گوید و خواستار برگزاری آن از سوی نهادی غیر از شورای نگهبان می شود، در عمل و آشکارا قانون اساسی را نقض می کند و باید از او پرسید؛ جنابعالی که در اولین گام قانون اساسی را زیر پا می گذارید اولاً؛ چگونه ادعای قانون گرایی دارید؟! ثانیاً؛ وقتی قانون اساسی را نفی می کنید چگونه می توان شما را در چارچوب نظام تلقی کرد؟! و ثالثاً؛ با توجه به آن که می دانید پیشنهادتان قانونی و عملی نیست، آیا غیر از این است که دقیقاً همان دستورالعمل "مایکل لدین " - بخوانید سازمان سیا- را به دست گرفتهاید؟! لطفاً مثل همیشه فحش ندهید، دلیل بیاورید!
2- خاتمی در بیانیه خود- بخوانید بیانیه مایکل لدین- پیشنهاد کرده است که رفراندوم مورد نظر وی به جای شورای نگهبان از سوی "یک نهاد بی طرف مثل مجمع تشخیص مصلحت نظام "! صورت پذیرد. که در این باره باید گفت؛ اگر مقصود خاتمی از مجمع تشخیص مصلحت، ریاست آن یعنی آقای هاشمی رفسنجانی است که ایشان به وضوح نشان داده اند نه فقط بیطرف نیستند بلکه به شدت از خاتمی و موسوی و دار و دسته آنها حمایت می کنند. به عنوان نمونه، آیا پیشنهادهای ایشان در نماز جمعه اخیر تهران، حتی یک کلمه- تأکید می شود حتی یک کلمه- با بیانیه های فتنه انگیزانه موسوی و خاتمی تفاوت داشت؟! و چنانچه منظور خاتمی شخصیت حقوقی نهاد مجمع تشخیص مصلحت است و نه شخص آقای هاشمی رفسنجانی که باید گفت وظیفه مجمع، برگزاری رفراندوم نیست و این نیز نشانه دیگری از بی اعتنایی - یا بی اعتقادی- آقای خاتمی به قانون اساسی است.
از سوی دیگر اگر آقایان اساساً به قانون اساسی اعتقادی نداشته باشند که در این صورت نمی توانند خواستار ریاست قوه مجریه در کشوری شوند که قانون اساسی یعنی میثاق ملی آن را قبول ندارند! این تناقض را چگونه توجیه می کنند؟!
3- خاتمی و یارانش در حالی از انجام رفراندوم سخن می گویند که نشان دادهاند به هیچ یک از فرایندهای قانونی اعتقادی ندارند و انتخابات اخیر را بدون آن که کمترین دلیل و سندی برای مخدوش بودن آن ارائه کنند، غیر قانونی! دانسته و خواستار ابطال آن شده بودند. بنابراین بر فرض که رفراندومی برگزار شود به یقین نتیجه آن را نمی پذیرند. چرا؟! نکته اصلی دقیقاً در همین نقطه نهفته است.
دار و دسته خاتمی کمترین تردیدی ندارند که پیشنهاد آنها اولاً؛ قانونی نیست، ثانیاً؛ عملی نیست و ثالثاً؛ بر فرض انجام رفراندوم، نتیجه آن برای مدعیان اصلاحات به مراتب از انتخابات دهم شکننده تر خواهد بود. آنها با پیشنهاد رفراندوم بخش دیگری از سناریوی از پیش طراحی شده غرب را برای فتنه انگیزی به صحنه آورده اند و در دورترین افق ذهن خود نیز نه فقط انجام آن را قانونی و عملی نمی دانند، بلکه عدم تحقق آن بخش اصلی این پروژه است چرا که طراحان بیرونی و دنباله های داخلی آنها به وضوح می دانند تحقق رفراندوم نتیجه ای کاملاً معکوس و متضاد با خواست آنها دارد. به بیان دیگر کاربرد اصلی این سناریو داغ کردن تنور تنش است. آرزویی که دار و دسته خاتمی به آن نخواهند رسید و به یقین از بادی که به دستور دشمنان می کارند طوفانی سهمگین به پا خواهد شد که طومارخط جدید نفاق را نیز مانند خط نفاق دهه 60 درهم میپیچد.
کلمات کلیدی:
روزنامه عربستانی "الوطن" روز دوشنبه در گزارشی با اشاره به سفر "اکبر هاشمی رفسنجانی" به مشهد مقدس نوشت: رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام ایران به دنبال تشکیل جبهه ای واحد متشکل از جریان مخالف ایران علیه دولت محمود احمدی نژاد است.
به نوشته این روزنامه هاشمی پس از ایراد سخنرانی جنجالی خود در نماز جمعه هفته گذشته تهران و ملاقات با مراجع قم , اکنون در مشهد به دنبال آن است تا ضمن دیدار با آیات عظام و مراجع سرشناس این شهر مقدس از جمله آیت الله "بیات زنجانی" به هدف خود جامه عمل بپوشاند.
براساس گزارش این روزنامه، هاشمی رفسنجانی همچنین قرار است در جریان ملاقات های خود با علمای این شهر در خصوص طرح پیشنهادی خود با آنان دیدار و گفت وگو کند.
این روزنامه بااشاره به اینکه حضور هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه نمازگزاران تهران، محرکی اساسی برای پیشبرد اهداف و برنامه های وی علیه رییس جمهوری ایران بود، نوشته است: هاشمی رفسنجانی در پی آن است احمدی نژاد را که با رای 63 درصدی ملت ایران انتخاب شده از صحنه سیاسی ایران حذف کند.
به نوشته این روزنامه هاشمی رفسنجانی علاوه بر رایزنی با مراجع و علمای دینی ایران، راهبرد مشورت با نمایندگاه مجلس شورای اسلامی علیه دولت احمدی نژاد را در دستور کار خود قرار داده است
کلمات کلیدی:
رادیو فردا با اشاره به اینکه پس از اقامه نماز جمعه تهران در 26 تیرماه، همچنان واکنشها به سخنان اکبر هاشمی رفسنجانی ادامه دارد، به نقل از یوسفی اشکوری افزود،هاشمی رفسنجانی با تمام وجود مخالف تداوم دولت احمدی نژاد است.
به گزارش ایرنا، رادیو فردا در ادامه این واکنشها با "حسن یوسفی اشکوری" گفتوگو کرد.
رادیو فردا در باره تلقی اشکوری از سخنان اکبر هاشمی رفسنجانی پرسید، اشکوری گفت:فکر میکردم ایشان محافظهکارانهتر از این عمل خواهد کرد و اگر بناست دو امتیاز به این طرف بدهد، یک امتیاز هم احتمالاً به آن طرف میدهد. چون این روش و منش آقای هاشمی رفسنجانی در طول این زمان نه چندان کوتاه 30 ساله بوده است.
وی ادامه داد: اما واقعیت امر این است که ایشان کوچکترین امتیازی هم به آن طرف نداد و با لحن و زبانی کاملاً روشن، از اعتراضات حمایت کرد. در یک هفتهای که بنا بود آقای هاشمی برای اقامه خطبه نماز جمعه بیاید، در رسانهها و سایتها و مقالهها و تحلیلهای مختلف هرکسی سعی می کرد که آقای هاشمی سخنگوی او باشد.
اشکوری گفت:دو جناح در حکومت هم همین توقع را داشتند. ولی واقعیت این است که آقای هاشمی در نهایت جانب اعتراضات به جمهوری اسلامی را گرفت.
رادیو فردا پرسید: شما فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران را در ماههای پیش رو چگونه میبینید؟
اشکوری پاسخ داد: پیشبینی حوادث آینده واقعاً کار سادهای نیست. ولی به نظر میآید که آقای هاشمی رفسنجانی با توجه به اینکه خودش از آغاز بشدت معترض دولت احمدینژاد بوده و بعد هم در این جریان مناظرهها آقای احمدینژاد آقای هاشمی رفسنجانی و خانوادهاش را بشدت مورد انتقاد تام قرار داد، آقای هاشمی رفسنجانی با تمام وجود معترض و مخالف دولت احمدی نژاد و تداوم آن است.
اشکوری گفت:آنچه من پیشبینی میکنم این است که ایشان پس از این هم در برابر دولت به اشکال مختلف خواهد ایستاد و به هر حال با دولت و شخص آقای احمدینژاد مقابله خواهد کرد؛ به شکلهایی که خودش میداند و از شیوههایی که خودش معمولاً استفاده میکند؛ بویژه که دو نهاد مهم مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام را هم در اختیار دارد.
کلمات کلیدی:
هفتهی گذشته رادیو گفتوگو مناظرهای میان کلهر مشاور رسانهای رئیسجمهور، نوباوه عضو کمیسیون فرهنگی مجلس و آشنا استاد ارتباطات برگزار کرد.
به گزارش رجانیوز، این مناظره به بررسی نقش رسانهها در انتخابات ریاست جمهوری اختصاص داشت که عملاً بخش عمدهای از آن به بحث درباره عملکرد صداوسیما در زمینه انتخابات منجر شد.
متن کامل این مناظره خواندنی در ادامه آمده است:
مجری: رسانه ها در عصر جهانی شدن یکی از مهمترین ابزارهای جنگ بین قدرتها محسوب هستند. در واقع، امروزه رسانه ارتباط جمعی نقش ویژه ای در تامین منافع ملی کشورها و یا نقض آن پیدا کرده است. تحولات یکی، دو ماه اخیر هم که درطول انتخابات رخ داده است، اهمیت تحلیل و بررسی نقش رسانه ها ی داخلی و بیگانه را دو چندان می کند. طبیعتاً از رسانه های بیگانه نمی شود انتظار تأمین منافع ملی کشور را داشت اما این انتظار از رسانه های داخلی یک انتظار بهجا است که باید با کارشناسی علمی مد نظر قرار گیرد.
در برنامه امروز گفتگو سعی می کنیم با توجه به تحولات اخیر کشور به نقد و ارزیابی رسانه ها در تحولات اخیر بپردازیم. در این برنامه آقای مهدی کلهر مشاور رسانه ای رئیسجمهور و آقای دکتر حسام الدین آشنا استاد ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) و آقای بیژن نوباوه نماینده مجلس شورای اسلامی حضور دارند.
مجری: تحلیل شما از نقش و عملکرد رسانه های داخلی در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری چیست؟
نوباوه: ما در مباحث آکادمی و علمی علوم ارتباطات کمبود داریم. اگر ما نقصی در علم ارتباطات کشورمان مشاهده می کنیم، در واقع به نوع نگرش ما و رسانه و علم ارتباطات بر می گردد. زمانی که آقای مک دوهان بحث دهکده جهانی را مطرح کرد، شاید بسیاری از مردم از جمله خبرنگاران تصور این بحث برایشان سخت بود. مثلاً در سال 1359 سفری که من به الجزایر داشتم، برای اینکه بتوانم یک دقیقه گزارش تلفنی را به تهران ارسال کنم، حدود 900 کیلومتر مسافت را در بیابان طی کردم تا به ابزاری برای ارسال گزارش دست پیدا کنم. اما امروزه با پیشرفت علم، این اطلاع رسانی بسیار راحت می شود و امروزه می توان گفته آقای مک دوهان را به خوبی درک کرد و ایشان توانستند در آن زمان به خوبی دهکدهی جهانی را پیش بینی کنند. ما امروزه می بینیم که این دهکده جهانی شکل گرفته حتی به نظر من نزدیک تر از یک دهکده است. ما از دهکده استفاده می کنیم، چون روابط کشورهای جهان بسیار به هم نزدیک شده و رسانه ها هم سریع گسترده شده اند. در این شرایط، علوم ارتباطات بسیار پیشرفت کرده و به درستی می گویند که رسانه ها مدیریت چهارم هستند. زمانی صحبت از جنگ نرم بود و از هر ده نفر شاید یک نفر متوجه میشد که جنگ نرم به چه معنا است اما امروزه مفاهیم کاملاً خودشان را نشان می دهند و کاملاً این موضوع را در انتخابات خودمان و یا جنگهایی که در سایر کشورها اتفاق می افتد می توانیم درک کنیم. ما می بینیم که در چین مسلمانان را قتل عام می کنند و یا یک خانم مسلمان مصری را در دادگاه جلوی چشم قاضی و پلیس قطعه قطعه می کنند ولی صدای دنیا درنمی آید. بررسی رسانه ها در این شرایط بسیار پیچیده است. ما صاحب تکنولوژی پیشرفته نبوده ایم اما به لطف خداوند در طی این چند سال خوب توانستیم حرکت کنیم. ما زمانی ضربه پذیر می شویم که گوشه خاکریز خالی مانده باشد و دشمن از همین گوشه خالی خاکریز نفوذ کرده و یا از نقطه ضعف ما استفاده کرده و آنها شناختشان از ما بهتر است.
آنها تسلط شان بر علوم روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی از ما بیشتر است. و بر اساس نیاز جامعه برنامه خود را تدوین می کنند و از خلاءی که ما ایجاد می کنیم آنها به خوبی بهره برداری می کنند.
آشنا: می توان گفت که الآن به نوعی گرد و خاک انتخابات خوابیده و صحبت کردن جدی راجع به مباحث انتخاباتی( انتخابات رسانه ای) نمی تواند شائبه چیزهای دیگری را داشته باشد. من کار را تقسیم می کنم به یک جمله کلیدی و چند ملاحظه. جمله کلیدی من این است که انتخابات ایران در سال 88 آزمایشگاه بزرگ رسانه های داخلی، خارجی منطقه ای، جهانی، روزنامه نگاری شهروندی، رسانه های جایگزین و رسانه های مدنی بود. آزمایش بزرگ به این معنا که در این انتخابات جنبه رسانه ای انتخابات وارد تاریخ ارتباطات جهانی شد. البته خوب و یا بد بودن آن یک بحث دیگری دارد. اما ما یکبار دیگر هم وارد تاریخ مطالعات ارتباطی شدیم. ایران یک بار در جریان انقلاب اسلامی وارد نظریه پردازی های ارتباطات در جهان شد. سؤال این بود که به هر حال رادیو و تلویزیون ملی ایران که سومین سازمان رسانه ای آسیا تلقی میشد، چگونه در برابر اعلامیه های امام، نوارهای کاست، اعلامیه های زیراکسی، دیوار نوشته ها و الله اکبرهای شبانه مردم و در نهایت تظاهرات عظیم تاسوعا و عاشورا شکست خورد. این سؤال خیلی بزرگی است برای نظریه پردازان علم ارتباطات سیاسی که یک سازمان قدرتمند رسانه ای چگونه می بازد و نمی تواند افکارعمومی را مدیریت کند. در اینجا ما وارد نظریه پردازی های ارتباطات شدیم. نظریه های مختلفی ارائه شد از جمله نظریه ای که با عنوان انقلاب بزرگ و رسانه های کوچک مطرح گردید. که مربوط به خانم آنا بل سربنی محمدی و آقای دکتر علی محمدی بود که همچنان در دانشگاه ها تدریس می شود. در انتخابات سال 1376 ایران هم تلقی این بود که سازمان رادیو و تلویزیون ایران از یک کاندیدا حمایت میکند و بی طرفی رسانه ای رعایت نشده است اما در مقابل کاندیدایی رای آورد که سازمان صداوسیما نسبت به آن به نوعی ادعا میشد که جفا کرده است. و این نیز پدیده ای بود مبنی بر این که چگونه رادیو وتلویزیون نتوانسته افکار عمومی را به گونه ای هدایت کند که کاندیدای مورد نظرش رای بیاورد. سومین بار هم که وارد نظریه پردازی های جدی ارتباط سیاسی در سطح رسانه های جهانی شدیم مسئله انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم بود. این وضعیت را از جنبه های مختلف میتوان دید اما یک جنبه آن این است که با توجه به وجود یک نظام اطلاع رسانی قوی ملی به نام سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی و اخراج خبرگزاری های خارجی به دلایل مختلف (جاسوسی، ارسال اخبار نادرست و...) چگونه اخبار ایران بدون استناد به تلویزیون رسمی و بدون استناد جدی به خبرگزاری های داخلی خبر اول دنیا می شود. بنابراین وقتی مسئله مهم است چیزی که فدا می شو،د دقت است. یعنی وقتی اهمیت موضوع و لزوم سرعت پذیرفته می شود، بسیار راحت، دقت، شفافیت، عینیت و بی طرفی، تبدیل به ارزشهای ثانویه می شوند.
چیزی که در دنیا به عنوان روزنامه نگاری شهروندی مطرح می شود، معمولاً در مسائل محیط زیست و کمتر سیاسی است، اما این روش اینبار وارد حوزه مسائل بسیار جدی مانند خشونت های خیابانی، مستند قرار گرفتن برای تقلب و یا عدم تقلب در انتخابات شد. این دوره از انتخابات یک اهمیت تاریخی برای نظریه پردازی ارتباطات جهان دارد که ما باید منتظر ده ها مقاله باشیم که در این زمینه تولید می شود و مهم این است که چند تا از این مقاله ها توسط نویسنده های ما نوشته خواهد شد. این مسئله که با توجه به اخراج خبرنگاران خارجی خبرهای مربوط به ایران در سراسر جهان پخش می شد یک موضوع مهمی است برای مطالعه در علم ارتباطات و فن اوری.
کلهر: در کشوری جنگی صورت گرفته و کمبود منابع نیز وجود دارد اما رسانه می تواند به گونه ای عمل کند تا مردم فکر کنند، هیچ مشکلی نیست و همه چیز عادلانه تقسیم می شود. در زمان جنگ جهانی دوم در انگلستان بچه ها را از خانواده ها جدا می کردند و به منطقه ای درشمال انگلستان می بردند و بعد از جنگ آنها را به خانواده ها بر گردانند اما بعضی از آنها پدر و مادر خود را در جنگ از دست داده بودند، این مسائل از نظر عاطفی بسیار دشوار است اما رسانه های مثل روزنامه ها، مجله ها و رادیو در این زمان اقداماتی صورت دادند و چون می دانستند که باید این فضای پر تنش را آرام کنند و نشاط و سلامت را به کشورشان برگردانند، آنها توانستند از طریق رسانه ها روی افکار عمومی تاثیر بگذارند و این قضایا را به فراموشی بسپارند. من فکر می کنم در این انتخابات یک برنده وجود داشت، آن هم مردم بودند و یک نقطه اتکاء به نام رهبریت نیز وجود داشت. تمام جریانات سیاسی بازنده بودند. (این نظر شخصی خودم است) رسانه ملی نیز با وجود انجام کارهای زیاد جزء بازنده ها است وقتی مسئله ملی شد، نگاهها باید فرق کند دیگر نگاه گروههای سیاسی چپ و راست مطرح نیست، بحث یک کشور است. خوشبختانه کشور ما به لحاظ مادی میان کشورهای منطقه و جهان جزء 30 کشوری هست که بیشترین میوه، خوراک و پوشاک را در اختیار داریم اما لذت این ابزارهای مادی را نمی بریم. ما با وجود فراوانی ابزارهای مادی، نق زدن رسانه ای را در کنار تمام کارهایمان تمرین کرده ایم و این نق زدن یک جور اعتبار شخصیتی شده که بسیار خطرناک است. به نظر من اگر بزرگانی که در عرصه رسانه ای هستند، سیاست گذاری کنند، فضای کشور را از این حالت کدر و تاریک است، تبدیل به یک فضای سفید و زیبا میکنند. زمانی بود که 3 نوبت بمباران در شهرها صورت می گرفت، با این وجود ما در آن موقع خیلی احساس خوشبختی می کردیم. من فکر می کنم یک تخم مرغ نیمرو را هزار جور می توان خورد ولی باید سعی کرد زیباترین نوع خوردن را انتخاب کرد. آنچه که رنسانس را در غرب نهادینه کرد، رمانی بود که توسط رمان نویسهای آگاه غربی بر اساس تفکر رنسانسی نوشتند. یک رسانه توانمند نیز می تواند بر افکار و اندیشهها تأثیر بگذارد. به نظر من کمی به زیبایی شناسی زندگی بپردازند، زندگی مجموعه نقاطی از لحظه است که یک پازل را تشکیل می دهد، این نقاط هرچه خاکستری شود، در نهایت پازل شما یک تابلوی چرکی خواهد بود، پس بیایید از لحظه لحظه زندگیامان استفاده کنیم.
نوباوه: فرهنگ محاوره ما خیلی متفاوت از نوع افکار رسانه ای ما نیست. خبرهای انتخابات علی رغم میل ما پخش گردید، چنانچه باید، در آنها صداقت و راستی باشد که بسیاری ازآنها رعایت نشد. ?یا با گرفتن و بستن و ندادن می توانیم یک خبر و رسانه ی موفق داشته باشیم؟
امروزه چیزی که در رسانه مهم است، چگونه گفتن است. امروز نمی توانیم بگوییم که خبری را من نگویم و یا کمی دیرتر بگویم، زیرا خبر را کسی دیگر خواهد گفت، چه بسا به دروغ. چگونه گفتن و اول گفتن، بهدست گرفتن افکار عمومی است. امروزه دیگر زمان آن نیست که ما بخواهیم ماهواره ها را جمع کنیم و حتی نمی توانیم بگوییم آیا ماهواره ها را باید جمع کنیم یا نه؟ دشمن از جایی می آید که ما غفلت کرده باشیم و خلأ را نتوانسته باشیم، پر کنیم. ارتباط رسانه ای با فرهنگ بسیار تنگاتنگ است. اگر ما به تاریخ ریاست جهوری امریکا نگاه کنیم، از ابتدا تا ریگان و کارتر و جرج دبلیو بوش که یک گاوچران بوده، در زمان مناظره ها یک کلمه نقض از زبان ایشان نمی شنیدیم و اگر قرار بود توهینی و یا نقضی گفته شود، فردی حضور داشت که آشنا با منافع ملی بوده و سریعاً تذکر داده است. رسانه ها مجموعه رفتارهای فرهنگی ما هستند. زمانی که می خواهیم یک بررسی رسانه ای کنیم، باید حتماً فرهنگ را نیز بررسی کنیم و باید فرهنگ و رسانه با هم همسو باشند.
مجری: آیا ما باید رسانه را بر مبنای فرهنگ بچینیم و یا فرهنگ را بر مبنای رسانه؟
کلهر: امریکا با وجود اینکه کشور مهاجرپذیری است و اکثر جمعیت آن، ریشه در آن کشور ندارند، بنابراین یک چنین کشوری بسیار آسیب پذیر و بی فرهنگ است، هر لحظه ممکن است از هم بپاشد. در اینجا سینما، خیلی نقش ایفا می کند، نقش سینما در امریکا با تمام دنیا متفاوت است. در سینماهای این کشور، تیمهایی وجود دارد که حتی سیاستمداران را تربیت می کنند. امریکایی ها در این زمینه بسیار کار کردند و گفتند آنچه را که ایده آل است، ما بهصورت فیلم می سازیم و این فیلمها روی خیلی ها اثر می گذارد. واقعیت این است که اگر رسانه، دانشگاه و الگو شود، می تواند از واقعیت موجود به یک واقعیت مطلوب و معبود برسد. اما در فیلمهای ما، مثلاً در ماه رمضان 28 روز افراد همه با چهره های بد هستند که در روز آخر بر می گردند و خوب می شوند. هنوز در شهرهای کوچک و روستاهای ما از طریق رسانه، دنیا را خیلی زیباتر می بینند. چرا رسانه های ما اول فاضلاب های غرب را باز می کنند، در صورتی که در غرب چیزهای دیگری نیز وجود دارد.
رسانه می تواند هر دو وجه را داشته باشد، هم خوب باشد و هم بد. من مخالف دروغگویی در رسانه ها و سانسور رسانه ای هستم و معتقدم با سانسور، آنچه که ما دنبالش هستیم، بهدست نمی آوریم و بایدها در آن مطرح نمی شود، در صورتی که زندگی دقیقاً با بایدها ساخته می شود. انبیا و امامان ما همیشه بایدها را مطرح کرده اند و نکات ریز زندگی نیز از نظر آنها دور نبوده اما متأسفانه رسانه های ما این کار را نمی کنند. ما می توانیم فیلمهای بهتری داشته باشیم و به همین سریالها قناعت نکنیم. من معتقدم رسانه، نقش بهسزای در شرکت مردم در انتخابات نداشت و اگر رسانه نبود، شاید 300، 400 نفر کمتر شرکت می کردند. مردم می خواستند در سرنوشت خودشان شرکت کنند که کردند.
آشنا: آقای کلهر، مردم ما در انتخابات سال 84 با همین نظراتی که الآن بیان می کنید، آشنا شدند. خیلی از مردم آقای احمدینژاد را نمی شناختند اما وقتی دیدند، کلهری است با این ادبیات از آقای احمدینژاد دفاع می کند، خیلی دلها گرم شد و خیلی امیدها بسته شد. اما شما در تمام مناظره ها با آقای احمدینژاد بودید و نوع ادبیاتی که به کار رفت، با نوع گفتار و نگاه امروز شما شباهتی ندارد. یا شما هیچ ربطی با رئیسجمهور ندارید و دو شخصیت متفاوتی هستید که بعضی وقتها کنار هم دیده می شوید یا اینکه شما دو نوع ادبیات دارید. یک بیان کاملاً حرفه ای که در مناظره ها خروجی آن را دیدیم و بعد در میدان ولیعصر دیدیم (آقای کلهر: آنها ربطی به من نداشت) یا اینکه این اصطلاح مشاوره رسانه ای را باید برایش فکری کرد. اگر ما فکر کنیم مردم با تصویر سازی رسانه ای، احساس خوشبختی میکنند یک امر واقعی است زیرا ما با تصوراتمان بیشتر زندگی می کنیم تا با واقعیتها. من حرف شما و آقای نوباوه را قبول دارم که یک رابطه بین مردم و حاکمان وجود دارد. آقای احمدینژاد، آقای موسوی، آقای کروبی، آقای رضایی نماینده همین مردم هستند و هر کدام گفتمانی را در این کشور نمایندگی می کنند، دیدگاه ها از حرفهای هر 4 نماینده مشخص می شود. آن چیزی که من در صحبتهای آقای احمدینژاد در 3 مناظره و وقت اضافه و سخنرانی ها دیدم، ترسیم یک فضای کاملاً قطبی بود و حق و باطل به یک نوع ادبیات، یزید و امام حسین را در این فضاها ترسیم می شد. این نوع قطبی کردن در گفتارهای آقای موسوی و آقای کروبی نیز بود اما شاه بیتش در گفتارهای آقای احمدینژاد دیده می شد. این نوع قطبی کردن فضا، قطعاً در میزان حضور و میزان احساس حضور نقش داشته است. در ضمن طی تشکری که مقام رهبری از صداوسیما کردند و به نقش صداوسیما در به صحنه آوردن مردم در انتخابات اشاره کردند و این نظر شما را که می گویید مردم خودشان به صحنه می آمدند را رد می کند (کلهر: رهبری نقش مناظرات را فرمودند)
صداوسیما، 3 نقش اساسی را برای خودش تعریف کرده: 1- نقش پیش از انتخابات 2- نقش حین انتخابات 3- نقش پس از انتخابات. صداوسیما برای پیش از انتخابات بهطور مفصل برنامه ریزی کرد و برنامه ها را نیز اعلام کرد. معمولاً در انتخابات قبلی نیز این اقدامات را انجام داده و این دور در این قسمت با دوره های گذشته زیاد فرق نمی کند. اما زمانی که تبلیغات انتخاباتی شروع شد، با توافقات کاندیداها براساس ایده های صداوسیما برنامه ها شروع شدند و آن بسته انتخاباتی اجرای صداوسیما بسته مهم و قابل مناقشه است. من تنها صداوسیما را در این جریانات مقصر نمی دانم. در دوره قبل، زمان آقای خاتمی برنامه انتخاباتی، 3 محور اصلی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و بعد سیاست خارجی داشت و 3 نفر مجری- کارشناس به این اصول پرداختند. در هر برنامه، این 4 نفر بر سر یک محور با هم گفتگو می کردند و یک مجری که در موضوع مربوطه از کاندیداها قویتر بود، حضور داشت اما در این دوره، تک تک کاندیداها خودشان در مناظره ها شرکت کردند، در این دوره اتفاقی که رخ نداد، نماینده کاندیداها در مناظره ها شرکت نداشتند (کلهر: در جلسه ای که آقای ضرغامی نماینده کاندیداها را دعوت کردند، خود نماینده ها اینگونه خواستند که کاندیداها در مناظره ها شرکت کنند هرچند که در دعوت بعدی اعتراض داشتند که چرا نماینده کاندیداها نباید در مناظره ها شرکت کنند)
تفاوت عرض من با جنابعالی این است که بنده انتخابات را حق ملت می دانم نه نماینده ها و از موضوع حقوق ملت و برنامه ریزی کلان ملت صحبت می کنم، در بسته انتخاباتی که به عنوان رسانه ما دیدیم، یک نقص کار، نوع برخورد هجومی بود که در اولین برنامه بین آقای احمدینژاد و موسوی رخ داد و سیل اتهامات و ادعاهایی که بین این دو نفر رد و بدل شد. سومین بخش بسته مناظره، وجود کارشناسان مستقلی بود که ادعاهای کاندیدها و کارشناسان را نقد و برنامه ریزی کنند.
کلهر: طبق آمار و سیدیهای موجود، در طول دوره انتخابات نقد علیه دولت در تمام شبکه های صداوسیما به قدری جدی بود که نماینده ای از دولت نتواند پاسخگو باشد.
نوباوه: ما وقتی خلأیی را که از جریانهای تبلیغاتی بوجود آمده، بخواهیم توسط کارشناسان مجرب از بین ببریم، بهجز کارشناسان، افراد زنده ای هم هستند که بتوانند مطالب را نقد کنند. کاری که BBC در کشور ما کرد، همین نقدی بود که ما بهتر از آنها می توانستیم انجام دهیم. ما قبل از بحران نیز می توانستیم صحبت کنیم اما چرا این صحبتها و نقدها صورت نگرفت. چرا از این خبر و نقد کارشناسی دیگران (رسانه های بیگانه) استفاده کردند.
کلهر: به نظر من تنها مناظره ای که در انتخابات برگزار شد، مناظره بین آقای احمدینژاد و آقای رضایی بود اما بقیه برنامه ها مناظره نبودند. در این مناظره، یک موضوع بسیار جدی و مهم اقتصادی مورد بحث و گفتگو قرار گرفت. در ایران این موضوعات اقتصادی است که بسیار جدی است و باید بر سر آن بحث های بسیاری صورت بگیرد.
شما (آقای آشنا) که گفتید اگر ما به عنوان مشاور هرچه بگوییم، آقای احمدینژاد گوش می کنند، اینگونه نیست. من به عنوان مشاور هستم اما اینکه من هر چیزی که بگویم، ایشان گوش کنند، اینگونه نیست، در برخی موارد گوش می دهند و در برخی موارد هم اصلاً گوش نمی دهند. به نظر من از الآن برای 4 سال آینده برنامه ریزی باید بکنیم تا در آن زمان دوباره دچار مشکل نشویم.
آشنا: بستهی سومی که عرض می کنم، بسته کارشناسان مستقل است که با بسته دوم کارشناسان وابسته متفاوت است. فرض کنید رئیس گروه عمران دانشگاه تربیت مدرس بگوید این ادعاها که مطرح می شود، درست است یا خیر؟ ما این کارها را می کنیم یا نمی کنیم و چه برنامه هایی داریم، البته وابسته هم نباشد.
بسته چهارم، برنامه ریزی است که ما می خواهیم فعالانه وارد آن فضای معنوی و مدنی شویم. نقش جدی که صداوسیما باید انجام میداد و بسیار هم مهم بود ولی انجام نداد. روند نظرسنجی ها در انتخابات، نمایانگر برد آقای موسوی نبود البته رشد آرای آقای موسوی را نشان می داد اما
اگر در کشور نظرسنجی شود، نظرسنجی از طرف چه کسی است؟ مالک نظرسنجی خود مردم هستند. هر نظرسنجی که می شود، یک انتخابات است.
نوباوه: در ایلات متحده نیز میزان رأی دموکراتها و جمهوریخواهها مشخص بود. این آماده سازی افکار عمومی برای قبول یک واقعیت اجتماعی به وظیفه صداوسیما است.
آشنا: در طول تبلیغات انتخاباتی، طرفداران هر کاندیدا در دو سوی خیابانها می ایستادند و با لبخند به روی هم، شعارهایی را می دادند، آیا این لبخندها واقعاً لبخند بودند یا نیشخند، و آیا این آرامش، آرامش قبل از طوفان بود؟
وقتی افکار عمومی دو طرف، انتظار برد مطلق را دارند و هیچ کس هم به آنها نگفته اینگونه نیست و باید یک نفر برنده و یک نفر بازنده باشد، فردای انتخابات مردم نمیخواهند بحث 10 میلیون اختلاف را قبول کنند.
چرا ما باید بحث پس از انتخابات را برای اولین بار داشته باشیم؟ چرا هزینه های بعد از انتخابات را باید بپردازیم؟ برای اینکه کسی فکر کرده اولین بار است، اشکالی ندارد؟ اما نه، خیلی هم اشکال دارد. این قضیه برای اولین بار در کشور ما بوده، درست، اما در دنیا که اولین بار نبوده است. آن کسانی که تدبیر برای انتخابات در کشور می کنند، باید فکر عواقب آن نیز باشند.
کلهر: من در سال 76 در سازمان بودم و نظرسنجی ها را نیز داشتیم و تا چهارشنبه آخر نیز همین روحیه بین طرفداران آقای ناطق نوری و طرفداران آقای خاتمی وجود داشت. ولی این بار، یک برنامه ای وجود داشت که از یک سال پیش در کشور ما صورت گرفته بود و مقصر این رویدادها نیز هیچکدام از کاندیداها نبودند.
آشنا: آقای آخوندی در جلسه با مقام معظم رهبری گفتند، من در آن زمان به آقای ناطق گفتم که تمام شد، یعنی کاندیدای بازنده پیش از پایان انتخابات مشخص شد. لذا ساعت 10 صبح فردای انتخابات، ایشان به کاندیدای برنده تبریک گفتند، به این دلیل بود که می دانستند باخته است. اما آقای موسوی ساعت 10، 11 شب انتخابات اعلام می کند که پیروز شده است.
نوباوه: رفتارهای ما است که سیاستهای ما را می سازد. حرفهای شما را قبول دارم اما مگر صداوسیما، خودمان نیستیم. این یک برآیند فرهنگی کشور است. ایسپا در جریان موج فرهنگی، آماری را ارائه کرد و من به آنها گفتم که چرا این آمار را قبلاً اعلام نکردید. طبق این آمار نشان می داد که آقای موسوی در شهرستانها، طرفدارانشان کمتر بود ولی آنها این آمارها را تا قبل از انتخابات اعلام نمی کردند. صداوسیمای ما تا چه حد اختیار دارد که هر چیزی را اعلام کند؟ اگر این آمارها اعلام شده بود، صداوسیما پخش نمی کرد و در عدم پخش این آمارها تصمیم گیرنده صداوسیما بود، فرمایشات شما درست است.
آشنا: در مناظره 2 کاندیدای روبروی هم، شما نمی توانید پیش بینی کنید که چه پیش می آید و چه صحبتهایی می شود؟
نوباوه: دستور رسمی مناظره ها از سوی آقای ضرغامی بوده است، حال هم حسن ها و هم ضررهایی داشته است.
کلهر: من فکر می کنم مناظره ها در مجموع گل سر سبد این انتخابات بوده و یکسری آثار کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت را داشته است وما نباید شجاعت و زحمات آقای ضرغامی را با نقدهای یک جانبه زیر سؤال ببریم.
آشنا: واقعیت این است که در مناظره ها، رفتار کاندیداها قابل پیش بینی نبوده، چون سطح آنها بالا بود. به دلیل اینکه نمی توانید و نباید رفتار کاندیداها را درون مناظره مدیریت کنید، مجبورید فضاهای بیرون از مناظره ها را کنترل کنید. وقتی ما یک سری مسائل را ناقص بلدیم، آنها خراب می شوند. یا نباید انجام دهیم یا باید یک سال از مناظره های ریاست جمهوری در امریکا و کشورهای دیگر که مطالعه کرده ایم گذشته باشد. بعد هم کمی در جامعه عمومی تر شده باشد. اما این کار را نمی کنیم، دقیقاً مانند این است که ما با دیدن یک عمل جراحی قلب باز فکر کنیم جراح هستیم و اقدام به جراحی نماییم.
کلهر: مانند فیلم و سریال سازی های ما است.
آشنا: در سریال سازیها ما کشته نمی دهیم. 3 هزار نفر دستگیر نمی شوند و این قدر آشوب و نابسامانی ایجاد نمی شود.
نوباوه: در فرمایشات قبلی شما اشاره کردید که نوع تبلیغات صداوسیما مبین همه افکار جامعه نبود.
آشنا: نه نظرم این نبود. پیش از انتخابات کاری صورت گرفت که در درون انتخابات به یک معنا، اسیر مناظره ای بود که خودش درست کرده بود. اگر وزارت کشور به هر دلیلی ابتکاراتی در انتخابات داشته (رایانه ای شدن شمارش، 5 میلیون رأی تکمیل شده را دوبار اعلام کردند) و تغییراتی در نحوه و جمع آوری و شمارش و در نحوه اعلام نتایج اتفاق افتاده، نمی توان از نظر تدبیر رسانه ای نسبت به آن بی تفاوت بود. این تغییرات باید اعلام شود. صداوسیما و وزارت کشور باید کاملاً بهصورت هماهنگ با یکدیگر عمل کنند زیرا وقتی انتخابات تا این حد قطبی شده، مسئله اصلی اعتمادسازی است. وقتی کاندیداها پیشاپیش اعلام میکنند که برنده هستند و اگر برنده نشوند، حتماً تقلب صورت گرفته و این توهم در جامعه پخش می شود، صداوسیما برای این چه تدبیری را اندیشیده؟ باید با دوربین جلوی اتاق شمارش آرا می رفتند و مراحل وارد کردن آرا را به رایانه ها نشان می دادند و مردم می توانستند این تغییرات را ببینند و اعتماد سازی ایجاد شود.
نوباوه: ما از قبل میدانستیم و وزارت اطلاعات هم در مجلس اعلام کرده بود و می دانستند عامل این اقدامات چه کسی است اما چرا با توجه به این آگاهی، مانع این اقدامات نشدند و فرد شناسایی شده را دستگیر نکردند. پس در اینجا یا وزارت اطلاعات صحیح نمی گوید و یا غیر واقعی می گوید و اگر می دانسته، قصور کرده و به وظیفهاش عمل نکرده است. اگر ما فقط صداوسیما را مورد نقد قرار دهیم، بحثمان اشکال دارد. من از سازمان ایراد دارم اما همه ایرادات به صداوسیما بر نمی گردد. ما باید برای کاهش درگیری ها، افکار عمومی را آماده کنیم و مسائل را برایشان روشن کنیم.
اگر مطبوعات خودمان بیایند، اطلاعات را مطرح کنند و آمارها را به واقعیت بگویند، دیگر BBC نمی تواند بیاید و روی افکار عمومی مردم ما اثر بگذارد. اگر ما در رسانه نقدها را شکل بدهیم، مردم به سمت رسانه های بیگانه کشیده نمی شوند. در رسانه باید الگوسازی شود و فرهنگی عمل کرد. رسانه های ما باید در آگاه سازی جامعه فعالیت کنند و مثلاً وقتی آقای موسوی از قبل از انتخابات اعلام می کند که من برنده هستم و به عنوان یک رئیسجمهور با برخی رسانه ها صحبت می کند، باید این مسائل پشت پرده را برای مردم شفاف سازی کنیم. ما اگر این آسیب شناسیها را درست انجام دهیم، بسیاری از مشکلاتمان حل خواهد شد.
کلمات کلیدی:
عضو مجلس خبرگان رهبری، خطبههای هفتهی گذشتهی هاشمی رفسنجانی را تناقضآمیز و نسنجیده توصیف کرد و گفت: نه تردید و بیاعتمادی در کشور وجود دارد و نه بحران، بلکه اینگونه موضعگیریها بحرانزا است.
آیتالله حسن ممدوحی در گفتوگو با رجانیوز، انتظارات از هاشمی را بیشتر از وضع موجود دانست و اظهار داشت: آقای هاشمی خوب و سنجیده صحبت نکرد، یعنی به جای اینکه التیام به وضعیت جامعه دهد، دوباره نگرانی برای مردم ایجاد کرد لذا این حرفها نه صلاح خود ایشان و نه به صلاح جامعه.
وی در پاسخ به این سؤال که آیا شما جز کسانی بودید که آقای هاشمی در میان اعضای مجلس خبرگان پیشنهادی خود را با آنها مطرح کرده بود، تصریح کرد: بنده جزء این افراد نبودم.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با تأکید بر اینکه نمازجمعه جایگاهی برای ادامه حرکت رو به جلوی نظام است، تصریح کرد: ایشان وقتی به نمازجمعه میآید، معنایش این است که همان کاری را باید انجام دهد که موضع نظام به حساب می آید چراکه نماز جمعه جزء موتورهای حرکت دهنده نظام است.
ممدوحی با اشاره به اینکه هاشمی رفسنجانی آن کاری را که یک امام جمعه در نماز باید انجام دهد، انجام نداد، اضافه کرد: بهتر بود آقای هاشمی موضع گیریهای بهحق و بهجا انجام می داد و از بیان اینگونه سخنان خودداری می کرد.
وی در خصوص بخشی از سخنان هاشمی که کشور را در شرایط بحرانی خوانده بود، گفت: قطعاً بحرانی وجود ندارد بلکه باید گفت این حرفها بحران ایجاد می کند و این موضع گیریها بحرانزا است.
عضو مجلس خبرگان رهبری، به تناقضگوییهای هاشمی رفسنجانی اشاره کرد و با بیان اینکه وقتی آقای هاشمی تأیید می کند 40 میلیون رأی داده اند، دیگر ذکر تردید معنایی ندارد، خاطر نشان کرد: آقای هاشمی چگونه می گوید که در مردم بی اعتمادی به وجود آمده، اگر بی اعتمادی داشتند که 40 میلیون پای صندوق های رأی حاضر نمی شدند.
وی اضافه کرد: آقای هاشمی از طرفی می گوید باید به قانون عمل کنیم و قانون هم همین هست که وجود دارد و به آن عمل شده، و از طرف دیگر می گوید اعتماد در مردم نیست.
ممدوحی با اظهار تعجب نسبت به سخنان هاشمی رفسنجانی، وی را فردی با تجربه و سیاستمدار توصیف کرد و اظهار داشت: آقای هاشمی باید در صدر و ذیل کلمات خود سنجیده صحبت می کرد، ولی متأسفانه اینگونه عمل نکرد.
وی در بخش دیگری از گفتوگو با رد اینکه شورای نگهبان از مهلت 5 روزه به خوبی استفاده نکرد، گفت: شورای نگهبان در روزنامه،ها و رادیو، تلویزیون بارها اعلام کرد که در این 5 روز، هر کاندیدایی اعتراض دارد، به شورا مراجعه کند و از همه دعوت کرد ولی خود این آقایان نیامدند.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم یادآور شد: یادم هست که آقای ابوترابی با زبان نرمی گفت که ما پیش آن آقای اصل کاری رفتیم که بیا یا اگر نمی آیی، یک نماینده رسمی بفرست، ولی آن کاندیدا گفته بود که نه خودم می آیم و نه نماینده می فرستم، حالا شورای نگهبان باید چه کار می کرد که انجام نداد.
وی در پایان با تأکید بر اینکه سخنان هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران مبهم بود، تصریح کرد: متأسفانه علیرغم تصور، در صحبتهای آقای هاشمی هیچ راه حلی وجود نداشت.
کلمات کلیدی:
روزنامه القدس العربی با اشاره به حوادث پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران نوشت: تجربه نشان داده است که انتخاب رئیس جمهوری که برای مردم خود و به نفع آنان کار میکند به مذاق کشورهای بانفوذ و قدرتمند جهان خوش نمیآید.
به گزارش فارس، روزنامه فرامنطقهای "القدس العربی " چاپ لندن در شماره امروز خود در مقالهای به قلم "عوده عریقات " با اشاره به عوامل دخیل در همه انتخابات و رایگیریها و حوادث بعد از انتخابات ایران نوشت: اولین سوالی که بعد از حوادث ایران مطرح میشود این است که اگر رئیس جمهور پیروز در این انتخابات طرفدار غرب میبود و تهدیدی برای آن به شمار نمیرفت آیا اعتراضهای خیابانی به نتایج انتخابات رخ میداد و رسانههای غربی به این اعتراضها توجه و از آن حمایت میکردند؟
نویسنده افزود: تجربه نشان داده است که انتخاب رئیس جمهوری که برای مردم خود و به نفع آنان کار میکند به مذاق کشورهای بانفوذ و قدرتمند جهان خوش نمیآید و اشتباهی که در ایران رخ داد این بود که شکست خوردگان این انتخابات به ایجاد تردید در سالم بودن انتخابات و اعتراضهای خیابانی روی آوردند.
القدس العربی نوشت: این در حالی بود که معترضان میتوانستند از طرق قانونی اعتراضهای خود را بیان کنند. روی آوردن به گزینه هرج و مرج و ضربه زدن به امنیت و وحدت ایران، برخی ناظران حوادث این کشور را به تردید درباره اهداف گروه شکست خورده در انتخابات ایران و منبع قدرت آن سوق داد و این سوال را مطرح کرد که چگونه این گروه میتواند بپذیرد که هرج و مرج و ویرانی کشورش را فراگیرد.
بنا بر این گزارش، این مسئله نشان میدهد اخلاص و وفاداری گروه شکست خورده در انتخابات ایران به غرب بیشتر از وفاداری به کشور و هموطنان خود است و علاوه بر این تغییری که این گروه در سیاست و روابط بینالملل از آن سخن میگوید بیشتر به نفع کشورهای دیگر است تا خود ایران.
عریقات در ادامه به انتخابات لبنان اشاره کرد که در آن گروه طرفدار غرب، جریان 14 مارس پیروز شد و حزبالله لبنان نیز با روحیه جوانمردی و سعهصدر نتیجه را پذیرفت و به دلیل اعتقاد به منافع مشترک کشور و وابستگی به وطن خود و پذیرش راههای دموکراتیک اعتراضی به نتیجه انتخابات نکرد.
نویسنده در پایان و بعد از مقایسه انتخابات ایران و لبنان که در ایران گروه مخالف غرب و در لبنان گروه طرفدار غرب پیروز شد، نوشت با توجه به این مقایسه باید به معیار های انتخابات و عوامل موثر در آن، موضوع پذیرش یا عدم پذیرش نتیجه را توسط کشورهای غربی را نیز اضافه کنیم که در صورت پیروزی فردی مخالف با آنها برای ضربه زدن به انتخابات تلاش میکنند.
القدس العربی همچنین به انتخابات الجزائر نیز اشاره کرد و با مقایسه آن با انتخابات ریاست جمهوری ایران، نوشت که حوادث پس از انتخابات ایران انسان را به یاد انتخابات سال 1991 الجزائر میاندازد که در آن، اسلامگراها با قاطعیت بیشتر کرسیهای پارلمان را به دست آوردند ولی برخی کشورهای غربی نتیجه انتخابات را نپذیرفتند و با ایجاد آشوب، تفرقه و ناآرامی چهره پیروزشدگان انتخابات را مخدوش کردند.
القدس العربی افزود: دلیل مقایسه انتخابات ایران با الجزائر در این است که برخی سران کشورهای غربی در سخنان خود مردم ایران را به ریختن در خیابانها تحریک کردند و ممانعت از حضور متجاوزان به حریم و اموال عمومی را نقض حقوق بشر اعلام کردند ولی ما نمیدانیم آیا کشورهای غربی خود، حاضرند بپذیرند که شهروندان آنان اقدام به آشوب و هرج و مرج در کشورشان بکنند و دیگران نیز در امور داخلی آنان مداخله کنند؟
القدس العربی در پایان نوشت: فرزندان هر امت و کشوری حق دارند مصلحت و آینده کشور خود را خود رقم بزنند و از همین جا میتوان معیارهای دموکراسی غربی را سنجید و این نتیجه را گرفت که دولتهای غربی و قدرتهای خارجی، نتیجه انتخابات دموکراتیک ملتهایی که بر خلاف برنامههای و طرحهای آنان عمل کنند، نمیپذیرند.
کلمات کلیدی:
محمد خاتمی «نیروی سازمانی» براندازی نرم را در دولت اصلاحات پدید آورد و از سال 1381، «عبدالواحد موسوی لاری» را در «وزارت کشور» مامور سازماندهی آن در NGOها کرد. این نیرو، با بهره از میلیون ها دلار بودجه های مصوب کنگره آمریکا و پارلمان هلند، آموزش های ویژه ای برای ورود به فاز عملیاتی «کودتای مخملی» دید... خاتمی در 2 سال گذشته، با کلید واژه ها و کدهای استراتژیک «مبارزات مدنی» سخن می گفت، اما چنین رویکردی، حساسیت زیادی را موجب نشد. 26دی 1386، او در مصاحبه با روزنامه «ال پائیس» مدل «حکومت دموکراتیک دینی» را به جای جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد کرد و در 20آذر 1387 گفت که «در لحظه تاریخی گذار به سر می بریم» و تاکید کرد که معلوم نیست که در ایران چه کسی برای مردم مرجعیت دارد!... روز 10 تیر 1388 خاتمی سخیف ترین سخنرانی عمر سیاسی خود را انجام داد و در یک فرافکنی مدعی شد که نظام «کودتای مخملین علیه مردم» انجام داده است! او گفت که به سبب یک «اعتراض مدنی و منطقی و آرام» که مردم(یعنی نیروی سازمانی کودتای سبز!) انجام دادند، نظام خون مردم را «بی رحمانه» به زمین ریخت و در برابر «حرکت مترقی مردم»، نظام آنان را «سرکوب و تحقیر» کرد. در این سخنرانی نیم ساعته، خاتمی 11 بار نظام اسلامی ما را متهم به سرکوب، ریختن خون مردم و خشونت افراطی کرد و نتیجه گرفت که «نظام شکست خورده است».
او تنها 6 روز پس از انصراف از کاندیداتوری به نفع موسوی، سفرهای خارجی اش را آغاز کرد. از ابتدای فروردین تا 20خرداد 1388 که دوره اوج مبارزات انتخاباتی موسوی تلقی می شد، خاتمی نزدیک به یک سوم این ایام (20روز) را از ایران غایب بود!
ادامه دارد.....
کلمات کلیدی:
از «محمدیاسر رجبی» به «عبدالجبار کاکایی»
«عبدالجبار کاکایی» شاعری است که آن دسته از بچه مسلمان ها ی اهل شعر و ادب، کم و بیش او و آثارش را می شناسند.این آقا در سال های پس از پایان جنگ توانست با شرکت مستمر در کنگره های شعر دفاع مقدس و سرودن اشعاری که الحق و الانصاف تاثیرگذار هم بودند اعتباری برای خود در میان بر و بچه های ادبیات و هنر دفاع مقدس دست و پا کند. بعد ها هم صدای خوب و پرطنینش باعث شد که در برنامه های تلویزیونی (خصوصا در ایام محرم و رمضان) مجری شود و حسابی برای خودش بر و بیایی پیدا کند. در یک دهه گذشته به سختی می توان شب شعر، کنگره ادبی، جشنواره آثار مکتوب یا همایش ادبی دولتی ای را سراغ گرفت که نام این شخص در میان اعضای اصلی آن دیده نشود. خلاصه آن که آقای «عبدالجبار»کاکایی با نان و نمک همین نظام و با پیوند خود به ارزش های بنیادین جمهوری اسلامی، امروزه روز به شخصیتی مطرح تبدیل شده و به قولی برای خودش کسی شده است.
آقای کاکایی در جریان دهمین انتخابات ریاست جمهوری ، با تمام توان و تمام قد به میدان رقابت سیاسی وارد شد و به دفاع از سرسختانه از یک کاندیدای ریاست جمهوری پرداخت.وی تمامی سرمایه معنوی خود را در این مسیر هزینه کرد و اما شخص مورد نظر موفق به کسب رای لازم برای تصدی پست ریاست جمهوری نشد. شور و حدت آقای کاکایی در جریان مبارزات انتخاباتی در سطحی بود که عکس زیر تنها نمونه ای از آن است. به جرات می توان ادعا کرد که شخصیتی با متانت ظاهری جناب کاکایی در تمام عمر خود چنین عکسی نداشته است که کاملا دور از شئونات و وقار ایشان بود که علی القاعده باید فراتر از جریانات و نوسانات زودگذر سیاسی عمل نمایند.با دیدن این عکس که در یک میتینگ تبلیغاتی برداشته شده است ، به سختی باور کردم که این شخص با ژستی اینچنینی ، همان شاعر مظلوم و متین و اتوکشیده ی دوست داشتنی است که در ایام رمضان و محرم گوش به صدای پرطنینش می سپردم و با خواندن اشعارش متاثر می شدم.
الغرض...
نویسنده این سطور برای قریحه شاعرانه آقای کاکایی در زمینه دفاع مقدس احترام فراوانی قائل است و خود از دوستداران اشعار اوست اما آن چه باعث شده است این مجال را از وبلاگ مرصاد درخواست کنم تا بتوانم صدای خود را به گوش دیگران برسانم ، مشاهده بی صداقتی ها و بی انصافی های این شخص در برخورد با مسئله ایست که خود او در آفرینش آن نقش داشته است و حالا با بی ادبی و هتاکی به متهم ساختن دیگران پرداخته است و در این مسیر برای فرونشاندن خشم خود حتی از ابتدایی ترین ژست های روشنفکرانه هم عدول کرده و متاسفانه حتی از دروغ هم ابایی نکرده است. این در حالی است که نگفتن آن دروغ، هیچ نقصانی بر اعتبار ایشان وارد نمی کرد. الغرض... بی ادبی های آقای کاکایی و برخورد حذفی و گزینشی ایشان با نظرهای دیگران باعث شد که از مرصاد عزیز بخواهم مجالی را در قدمگاه خود برای این حقیر محیا کند تا مجالی باشد برای ارائه آن چه جناب «کاکایی» صرفا به حذف و سانسور آن پرداخت.
قبل از هر چیز لازم است نگاهی داشته باشیم به نوشته جناب کاکایی. با عرض شرمندگی و عذر خواهی از خانواده 8 بسیجی عزیزی که به ضرب گلوله و کارد و سنگ و میله آهنی به شهادت رسیدند و یکی از آنان را در روز روشن با بنزین به آتش کشیدند. آقای «کاکایی» شاعر خاکستری پوش، بدون آن که اشاره ای به هیچ یک از اینان داشته باشد تنها به خاطر سیلی خوردن پسرش نوشته است:
برای پسرم که امروز بی گناه سیلی خورد
این همه سال شعر خواندم و ترانه نوشتم برای جنگی که بود برای تن های تکیده در لباسهای خاکستری برای آرامش مادرانم در آوار بمب برای هیجان پدرانم در آشوب مرگ . این همه سال شعر خواندم و ترانه نوشتم برای آفتابی که بی نیاز از دلیل بود .
از جنگ که برگشتم پیراهن خاکستریم را آویختم به دیوار خاطرات و به زندگی با مردمی سلام گفتم که عطر شناسنامه هایشان در مشام جانم بود و اسمم در میان اسمهایشان بالید و کم کم بزرگ شد .با گریه هایشان گریستم و با خنده هایشان خندیدم .
و امروز کنار من بودی و بی گناه سیلی خوردی از کسی که لباس خاکستری مرا پوشیده بود مقابل چشم حیرت زده ی من سیلی خوردی در بی پناهی و ناچاری وخدایی که تنها دوستت بود دید که بی گناه سیلی خوردی از حشره ای که در لباس من خزیده بود همان لباسی که من به دیوار خاطراتم آویخته بودم.
و آن لحظه اندیشیدم کاش پس از جنگ سوزانده بودمش تا تنپوش بلایی چنین نمی شد.
پسرم
به تن های تکیده ای که در لباس من سالهای پیش جنگیدند شک نکن . به قهرمانان قصه های من شک نکن . به رودخانه های خون آلود اروند و کارون شک نکن به تن های مجروح تنگه ی چزابه شک نکن به بدنهای خاک آلود دشتهای مهران شک نکن فقط به حشره ای شک کن که در لباس من خزیده بود .
برای این نوشته آقای کاکایی تا زمان نگارش این مطلب بیش از 370 نظر تایید و منتشر شده است.اگر آقای کاکایی بدون ملاحظات شخصی، اقدام به درج تمامی نظراتی می نمود که حداقل ادب و متانت را رعایت می کردند آ می توانستیم در این مجالی که آقای کاکایی فراهم کرده بود به جمع بندی خوبی از نظرات موافقان و مخالفان ایشان برسیم اما متاسفانه زمانی که وارد این «جدل وبلاگی» شدم و از منظر خود به نقد و حمله به مواضع آقای کاکایی پرداختم ، با کمال حیرت متوجه شدم ایشان و احتمالا فرزند مظلومشان!! به صورت جدی نظرات را گزینش و با جهتگیری خاصی منتشر می کنند.البته اعمال چنین کنترلی فی نفسه نامطلوب نبوده و حتی بسیار لازم نیز هست اما به آن شرط که این کنترل هم مقید به آداب اخلاقی باشد. خاندان کاکایی کامنت هایی که در آن ها حداقل اصول اخلاقی رعایت نشده بود منتشر کرده اند اما کامنت هایی که با سلایق سیاسی و مسلکی آنان مطابقت نداشت و در عین حال از هرگونه بی ادبی و فحاشی خالی بود ، با خونسردی تمام حذف نموده اند. شاهدم بر این مدعا بخش عمده ای ازکامنت هایی است که شخصا برای وبلاگ آقای حضرت کاکایی ارسال کردم . در یکی از این کامنت ها، جناب کاکایی ازتمامی متن مفصل پیام ارسالی من، تنها 5 خط آخر را که کمی تند و گزنده بود انتخاب کرده و منتشر نمود. به این ترتیب یک بار دیگر از محضر این استاد عزیز درس اخلاق و آزادگی گرفتیم.
برای اطلاع بیشتر از آن چه بین این حقیر و وبلاگ خاندان کاکایی گذشته است متن کامنت های تایید شده و سانسور شده خود را در این مجال منتشر می کنم تا مهر تاییدی باشد بر آزادمنشی و تقوای رسانه ای حضرت «جبار کاکایی»
متن اولین کامنتی که برای جناب «کاکایی و پسران» ارسال کردم:
حضرا استاد! سلام
بنده از خوانندگاه پر و پاقرص اشعار شما هستم.
عجب هنرنمایی مشعشعی فرموده اید؟ چه ادب درخشانی! بنده خدایی به صرف سیلی زدن بر گونه آقازاده شما از مرتبت انسانیت ساقط شده و در زمره حشرات قرا می گیرد؟؟ زهی ادب و وقار؟
جضرت جبار!
هیچ گاه اعتقاد نداشتم که شما سابقه حضور در جبهه را داشته اید و اصولا ضرورتی هم نمی دیدم که هر کس برای جبهه و بچه های با صفای آن خوب بسراید و خوب بنویسد ، الزاما باید خاک جبهه را خورده باشد اما این که برای اثبات داعیه ای ناحق، ادعایی دروغ را مطرح کنید از شما بعید بود.شما ایام حضورتان را در جبهه ها در کدام مناطق عملیاتی سپری کرده اید؟ارتفاعات شلمچه یا دشت های حاج عمران؟ شاید هم در عملیات های «فتح المقدس» و «بیت المبین» شرف حضور داشته اید!! شاید هم منظورتان از«جنگ» ، همان منازعات خیابانی با طرفداران گروهک ها در مقابل لانه جاسوسی یا مقابل دانشگاه تهران است بوده است.(البته آن هم برای خودش جبهه ای بود. جزاک الله خیرا) راستی آن روز شما در لباس چه کسانی خزیده بودید؟
حضرت استاد!
زمانی به این می اندیشیدم که چرا آقای طالقانی (رحمة الله علیه) بعد از دستگیری پسرش توسط کمیته های انقلاب اسلامی آن گونه کودکانه موضع گرفت و به قهر از تهران هجرت کرد تا خشم خود را به رخ امام بکشد و در همان زمان چگونه آیت الله محمدی گیلانی به دست خود حکم قصاص فرزندانش را امضا نمود.
حضرت شاعر!
شاید امروز با دیدن امثال شما بیشتر به حکمت متعالیه نهفته در آن آیه شریفه قرآن پی می برم:«الشعرا یتبعهم الغاوون» جان به جانت کنند ، شاعری جناب کاکایی و گرچه من با اشعارت فراوانم اشک ریخته ام اما بهسویی رفتن که انگشت شما اشاره نماید، بی شک ترکستانی پر دام و دد را پیش روی روندگان قرار خواهد داد.
حضرت ملک الشعرا!
شما و فرزند رشیدتان که جز خدا دوستی ندارد، در میانه آن معرکه فتنه و تردید چه می کردید؟ جزو بسیجیان بودید(همان حشره ها را می گویم)؟ از نیروهای امنیتی بودید؟ از تظاهرکنندگان یادواره شهدای 18 تیر!! بودید یا از تماشاگران؟ چرا ننوشته اید که در آن جا به کدام نیت خیر و صلاحی حضور داشتید که مظلومانه هدف سیلی حشراتی قرار گرفتید که در لباس خاکی شما( که آخرش هم نفهمیدیم آن را در کجا پوشیده بودید)خزیده بودند؟
حضرت کاکایی!
در میان عشایر، حرمت فرزند پسر و عشق پدر به او، خصوصا آن که ارشد هم باشد بسیار والا و مقدس است اما وقت آن رسیده است که یاد بگیرید این سرزمین و نظامی را که به هرحال عده زیادی حقیقتا برای حفظ آن از جان مایه گذاشته اند ( و شما هم ظاهرا از آن دسته اید!!) با آداب و رسوم عشایری نمی توان حفظ کرد.
و آخر این که:
چه امتحانی بود این معرکه اخیر! چه کسانی طینت خود را نمودار کردند و ادب خود را به نمایش گذاشتند.
جناب کاکایی در پاسخ به نوشته ی من ، پاسخی بسیار متین!! صادر فرمودند که در ذیل می خوانید:
آقای رجبی
شما و همپالگیتان داوود آبادی چه اصراری دارید منو از جبهه بیرون کنید اگه اعتقاد دارید من به جبهه نرفتم به اعتقادتون شک کنید .شما حرق حقو رها کردید به پرونده سازی جبهه من مشغول شدید . حشره جانور گزنده اییه که به اقتضای نیازش آدم رو می گزه من وپسرم به رغم تصور احمقانه همپالگیتان مشغول انقلاب مخملی نبودیم درحال عبور از میدان فردوسی مثل اغلب مردم مورد حمله قرار گرفتیم . ادبیات حشراتی که به ما حمله کردند همونیه که داوود آبادی و شما باهاش آشنا هستید یکی از همین آدمها یادش آمد سالها با شعرهای من مثل شما اشک تمساح ریخته بود و حایل حمله اونای دیگه شد میدونی وقتی گفتم آقا راضیه ازین کارتون چی گفتن مسوولشون گفت برررو.. آقا کیلو چنده کدوم آقارو میگی . من در این به ظاهر آدما مسلمونی ندیدم گفتن حرفهای رکیک در حضور مردم نشونه کدوم مسلمونیه زیر مشت ولگد گرفتن پسر پانزده ساله ی من که موبایلتو بده چی توش داری نشونه کدوم مسلمونیه اونا نابرادرایی بودن که دنبال یوسف بودن پسر من کلمات رکیکی رو از دهن اونا شنید که هیچوقت نشنیده بود . عبرت بگیرید از این همه دروغ پرونده سازی و افترا . من این متن رو منتشر کردم به نیابت از همه پدرهایی که دختر و پسرشان بی گناه آماج حملات کور این آدمها شده است .
در پاسخ به درفشانی های شاعرانه ی جناب کاکایی متن مفصلی را نوشته و برای آن جناب ارسال کردم که تنها این بخش کوچک از آن به رویت عمومی رسید و باقی به تیغ سانسور حضرت شاعر قربانی گردید:
راستی حضرت جبار!
قطعا استادی چون شما می داند که زیباترین قصیده عرب را در مدح حضرت حیدر، جناب «عمروعاص» سروده اند و لابد بهتر از من می دانید که این قصیده را امام معصوم به بهایی گزاف از «عمروعاص» خرید تا حساب این شاعر توانمند عرب!!را در همین دنیا تسویه کند.حالا ظاهرا ما نیز باید منتظر کسی باشیم که شعرهای زیبای شما را به بهایی بخرد و ما را از زیر بار منت استادی که از فرط غضب، قلم کف کرده اش را به ناصواب می چرخاند برهاند.
آن چه را که جناب «کاکایی و پسران» از دید خوانندگانشان پنهان نمودند اطلاعاتی پیرامون «حمید داوودآبادی» نویسنده دفاع مقدس بود که در همین وبلاگ با ادبیاتی نه چندان دلچسب به آقای کاکایی را مورد حمله قرار داده بود و البته جناب شاعر هم در اقدامی عجیب، ایشان را در پاسخی که برای من نگاشته بود مورد نوازش قرار دادند. در بخش سانسور شده نوشته بودم:
حضرت کاکایی!
کامنت های آقای داوود آبادی را خواندم . گرچه ایشان قلمی گزنده و تنمد دارند اما در مطالبشان دروغی ندیدم که شما را این چنین بر ایشان برآشوبد.من شناختی از آقای داوود آبادی ندارن اما به واسطه نوشته شما تجسسی در احوال او نمودم تا ببینم کیست و چه کاره است و امروز از کجا به این جهان می نگرد. به گذاره های جالبی رسیدم که محض اطلاع شما عرض می کنم:
این آقای داوودآبادی یکی از همان آدم هایی است که «لباسهای خاکستری» دارند و هر چه فکر کردم نفهمیدم چرا شمایی که خاک جبهه به مشامت نخورده حق دارید «پیراهن خاکستری را بیاویزید به دیوار خاطرات» اما ایشان از این شرف عظیم محرومند. هرچه فکر کردم نفهمیدم چطور شما حق دارید این پیراهن را پس از جنگ بسوزانید اما ایشان حق ندارد از آن دفاع کند. احتمالا شما آقای داوود آبادی را هم یکی از همین حشراتی می دانید که در «لباس شما!!» خزیده است. ظاهرا شما علاوه بر ذائقه منظوم، به توانمندی حشره شناسی هم مسلح هستید اما باز هم محض افزایش اطلاعات عمومی شما عرض می کنم که این حشره سابقه حضور پنج ساله در خطوط مقدم جبهه را دارد . شاهد این مدعا کتاب خاطرات مفصل اوست . این خاطرات توسط همان«آقا» که شما همه هرجا گرفتار مخمصه می شوید از او هزینه می کنید مطالعه شده و عبارت معروف « از معراج برگشته گان» مربوط به تحشیه ایست که «آقا» بر کتاب خاطرات او نگاشته است. این جناب که مرا به ناحق همپالگی او برشمرده اید ، پس از پایان جنگ تا امروز، بیش از 10 عنوان کتاب تخصصی پیرامون دفاع مقدس و مقاومت اسلامی تالیف و منتشر نموده است که «آقا» برای تعداد دیگری از آن ها هم نظرات جالبی ابراز داشته اند.ضمن این که این «حشره بلا آفرین» جانباز هم هستند و قطعا شنیده اید که «آقا» جانبازان را «ولی نعمتان انقلاب» لقب داده اند.
حضرت جبار!
آن روزی که شما در پشت جبهه ها به حماسه سرایی درباره داوودآبادی و دوستانش مشغول بودید ، من و امثال من با اشعار شما«اشک تمساح» می ریختیم!!
حضرت شاعر!
« قهرمانان قصه های شما» چه کسانی هستند جز «داوود آبادی» و امثال او؟ به رودخانه های اروند و کارون به خون چه کسانی رنگین شده است جز داوودآبادی و امثال او؟ تن های مجروح تنگه ی چزابه و بدنهای خاک آلود دشتهای مهران متعلق به چه کسانی است جز داوودآبادی و امثال او؟
حضرت استاد!
امروز حس حشره شناسی تان شما را به بیراهه برده است. گیریم که پسر شما در آن معرکه فتنه و بلا سیلی ناحقی هم خورده باشد، آیا پاسخ آن این است که جماعتی را به «قلم کف کرده از خشم» خود جریحه دار کنید و هرکس را که با شما همدردی نکند به مدال نامسلمانی و حشره گی و تمساحی مزین نمایید؟ زهی انصاف و ادب!
حضرت پدر سینه سوخته!
«اشک تمساح» را «اژدها فشان درنده» می ریزند تا کبوتران ساده دل و معصوم را به کام خود فروبرند. حالا چه شده است که تشخیص داده اید من و «یکی از همان آدم ها» زمانی برای اشعار شما «اشک تمساح» ریخته ایم؟ ظاهران شما علاوه بر شاعری و حشره شناسی ، توانایی های دیگری نیز دارید.
من بارها برای هر نظم و نثری که با دانه ارزنی صداقت و دانه عدسی صفا برای دفاع مقدس و گردآفرینانش بر زبان و قلمی جاری شده باشد اشک ریخته ام اما این گریه های خلوتکده ای ، از این دنیای لاکردار که شما بار کاملی از آن بسته اید چیزی را به انبانم نریخته و هیچ گاه نصیبی از جیفه ای که بر شانه های شما سنگینی می کند( و محصول همین اشعاری است که شما سرودید و من و «یکی از همان آدم ها» برایش اشک ریختیم) قسمت من نشد . با این وصف هیچ گاه به خود اجازه نمی دهم که به واسطه ی فتنه های اخیر شما را متهم کنم که از همان دفاع مقدس برای خودتان دکان دونبشی ساختید و بستید آن چه را بستنی بود.هرگز! شما گرچه توفیق حضور در خطوط مقدم جهاد را نداشتید اما با دلی که صفا و خلوص در آن جاری بود توانستید چشمان ما را به اشک حسرت و آرزوی « کنا معهم» بنشانید. و اما امروز...لهیب خشم و کینه چنان بر خرمن صدق و صفایتان آتش زده که آن اشک ها را در چشمان تمساح می بینید و برسان حشرات. دریغ...
حضرت شاعر!
شما از سیلی خوردن پسرتان که معلوم نیست در آن هنگامه فتنه چه می کرده نگذشتید و من نیز از این کنایه هولناک شما نخواهم گذشت که چون منی را به سبب عدم اعتقاد به روضه ای که در وبلاگ خود خوانده اید به ریختن«اشک تمساح» متهم کردید. همان بارگاهی که میان پسر شما و آن که بر او سیلی زده قضاوت خواهد کرد، میان من و شما نیز به قضاوت خواهد نشست و در آن روز شاعری و حشره شناسی کمک زیادی به شما نخواهد کرد.
در این مرحله خاندان کاکایی عکس کوچک و نه چندان واضحی را منتشر کردند که در ظاهر آقای «عبدالجبار» را در لباس رزم و در منطقه عملیاتی نشان می داد. بنا بر ادعای شخصی به نام «امیر حسین کاکایی» (که احتمالا باید پسر آقای «عبدالجبار» باشد)این عکس در «مقابل پاسگاه دراجی عراق سال 60» گرفته شده است. همچنین کامنت های دیگری نیزبا نام اعضای دیگری خاندان کاکایی منتشر شد که باز من را به عنوان همپالگی آقای داوود آبادی مورد مهر و محبت قرار داده بودند. من در اعتراض به سانسور کامنت خود و در پاسخ به بافته های دوستان و اقوام آقای کاکایی ، متن زیر را نوشته و ارسال کردم که خوشبختانه به دلیل تعریضی که در آن به ادبیات آقای داوودآبادی کرده بودم مورد لطف خاندان کاکایی قرار گرفت و از تیغ سانسورشان جان بدر برد:
جناب کاکایی!
نمی دانم شما و دوستانتان مرا با چه کسی اشتباه گرفته اید اما علی رغم آن که ادبیات آقای داوود آبادی را نمی پسندم ، همپالگی بودن با امثال ایشان برای بنده افتخار خواهد بود. من سوابق ایشان را برای شما نوشتم اما حضرت شما و جناب امیرحسین که عالمی را به دروغ گویی متهم می کنید از انتشار آن پاسخ مفصل ، به جز 5 خط آخرش امتناع کردید.
جنابان کاکایی!
حداقل ژست اطلاع رسانی و آزادگی خود را حفظ کنید.
واما در مورد عکس:
آدم های زیادی را می شناسم که در همان ایام جنگ ، با لباس خاکی و بند حمایل و اسلحه، عکس های جذابی دارند. جالب این که اکثر این آقایان عکس هایشان متعلق به سال59 و 60 می باشد. نمی دانم چرا این زعما در «فاو» یا مثلا«شلمچه» هوای عکس گرفتن نکرده اند. علی ایحال هنوز هم تاکید می کنم که جناب کاکایی در خطوط مقدم حضور نداشته اند و قبلا هم نوشته ام که این مسئله را برای ایشان نقص نمی دانم اما خرج کردن به دروغ از آن را نقطه ضعفی بزرگ برای جناب کاکایی و پسر مضروب و مظلومشان دانسته و باز هم تکرار می نمایم که سانسور و حذف ، آن هم از مطلبی که فاقد جملات رکیک و زننده بود و ادبیاتش از لهجه قلم شخص آقای کاکایی در همین وبلاگ مودبانه تر بود را در شان دعاوی آسمان خراش شما نمی دانم. راه های دیگری هم برای انتشار آن مطالب هست آقایان مظلوم و آزاده!!
این آخرین کامنتی نبود که برای وبلاگ حضرت کاکایی فرستادم اما دیگر نام بنده به «لیست سیاه» افزوده شد و از آن جایی که در نوشته های دیگرم انتقادی به آقای داوودآبادی و دیگر منتقدان آقای کاکایی نشده بود از درج کامنت هایم در وبلاگ حضرت استاد محروم شدم.
و یک کلام دیگر با آقای کاکایی و پسران:
من در جریان فتنه اخیر صحنه هایی را دیدم که سینه هر انسان آزاده و صاحب انصافی را می سوزاند.چرا شما که ادعای انصاف و جوانمردی تان گوش فلک را کر کرده است برای آن حوادث تاسف بار نوحه سرایی نمی کنید؟
اگر زمانی گوشی برای شنیدن داشتید و انصافی که تیغ سانسورتان را کند کند، ما هم صحنه های بسیار دیدیم و گفتنی های فراوان داریم که نمی توانیم انکارشان کنیم.
یا علی محمد یاسر رجبی
کلمات کلیدی:
شاید بعد از اعلام زودهنگام اقامه نماز جمعه این هفته تهران توسط هاشمی رفسنجانی ( که به نظر بنده خالی از شیطنت نبود? چرا که همیشه چهارشنبه اعلام می شد نه یکشنبه!! ) تمام توجه اشخاص و نخبگان سیاسی و مردم و به ویژه بنگاه های خبرپراکنی دشمن معطوف به خطبه های ایشان شده بود و همه منتظر بودند تا ببینند هاشمی چگونه از پس این امتحان بزرگ بر می آید.
آنچه ما از هاشمی توقع داشتیم? پیروی از خط رهبری و تایید حکم قانونی شورای نگهبان یعنی ریاست جمهوری احمدی نژاد بود? و اینکه با دعوت مردم به آرامش و قانع کردن انها? دشمنان را نا امید کند.
اما متاسفانه هاشمی از این آزمون آخرتی خود سربلند بیرون نیامد!
هاشمی در خطبه اول خود تحلیل مبهمی از تاریخ و دوران پیامبر اکرم و مشکلاتی که حضرت علی بعد از ارتحال پیامبر داشت ارایه کرد و در هر بندی? سعی می کرد مطالبش را پراکنده بگوید. صحبت های هاشمی جوری بود که نمی شد با شرایط فعلی خیلی منطبق کرد و حداقل ایشان این کار را نتوانست انجام دهد.
هاشمی با عنوان « تردید داشتن مردم در انتخابات » علنا فاصله خود را با رهبری نمایان کرد و در عملی بسیار بدتر اعلام کرد که « تردید مثل خوره به جان ما افتاد و برای رفع تردید باید کاری کنیم » !!!
اشتباه بزرگ دیگر هاشمی انجا بود که در واکنش به شعارهای نمازگزاران اظهار داشت: "اجازه بدهید، من که بهتر از شما میگویم. ول کنید. "
و این یعنی قرار دادن خود در خط معترضین به نتیجه انتخابات که توسط شورای نگهبان تایید شده و همه باید به آن پایبند باشند.
در واقع آقای هاشمی با این گفته خود عدم پیروی از قانون را که خودش بار ها در خطبه ها به آن تاکید کرده بود? را نشان داد.
مسئله بعدی ارایه راه حل برای برون رفت از این اوضاع توسط ایشان بود که به جز راه حل اول? ما بقی صحبت ها مردودی ایشان در این آزمون را شدت بخشید.
اینکه همه به قانون پایبند باشند چیز تازه ای نبود اما لازم بود بیان کند. گرچه در همین راه حل هم شیطنت هایی کرد.(وقتی گفت: البته بازگرداندن اعتماد، یک روز و یک شب نمیشود.)
راه حل دوم که همه بیایند حرف خودشان را بزنند و صدا وسیما هم این کار را بکند چیز کهنه شده ای است که پس از این همه روز دیگر کسی نمی خواهد دلیلی از کسی بشنود. چرا که اگر کسی حرفی داشت برای شورای نگهبان می زد!!
شیطنت دیگر هاشمی انجا بود که گفت: از فرصت 5 روزهای که رهبر انقلاب به شورای نگهبان دادند، استفاده خوبی نشد، نمیخواهم بگویم، تقصیر چه کسی بود؟
واقعا اگر هاشمی این حرف بی پایه را که (نمیخواهم بگویم، تقصیر چه کسی بود؟) نمی زد? اتفاقی می افتاد؟! مگر این حرف ثمری جز تردید بیخودی مردم به بزرگان نظام چیز دیگری در پی دارد؟!
گاف و اشتباه بزرگ دیگر هاشمی بیان مطلبی در باره آزاد کردن افراد بازداشت شده در جریان اغتشاشات اخیر بود!
هاشمی مطابق همان بند اول صحبتش که گفت همه باید تابع قانون باشیم، باید میگفت که قانون به امور زندانیان رسیدگی کند و آنهایی را که مجرم هستند به سزای اعمالشان برساند و آنهایی که درحد آزاد کردن هستند را آزاد کند، نه اینکه در نماز جمعه خودش را جای قاضی قرار بدهد و بگوید اتفاقی نیافتاده و فرمان به آزادی زندانیان بدهد.
شاید آقای هاشمی نمی داند این افرادی که بازداشت شده اند به جرمی و به چه دلایل تاسف آوری در بازداشت هستند. ای کاش قوه قضاییه اجازه دهد تا وزارت اطلاعات اعترافات این افراد را منتشر کند تا سیه روی شود هر که د او غش باشد!!!
به هر حال از نظر بنده هاشمی در این آزمون که چشم بسیاری از دلسوزان نظام به آن بود? رد شد و نتوانست خود را سربلند کند.
آقای هاشمی !
ای کاش متوجه راهی که در آن افتاده اید باشید. عذاب خدا بسیار دردناک است...
کلمات کلیدی:
کیش و مات پادشاه سبز
سرانجام نماز جمعه به امامت رفسنجانی برگزار شد. اصلاح طلبان و محافظه کاران آخرین تیر خود را هم در مقابل انقلابیون و رهبر معظم انقلاب رها کردند. نمازجمعه ای معمولی که بیش از هشتاد درصد نمازگزاران حامیان رهبری بودند. در نمازجمعه ای که همچون سابق، جمعیت به تقاطع طالقانی ـ وصال نمی رسید، رفسنجانی به یاد نماز جمعه های اول انقلاب افتاد!
نماز جمعه ای به یاد ماندنی که موج سبز آن در پایتخت شش میلیونی به پنج هزار نفر هم نرسید. خطبه هایی بی محتوی با سخنانی دوپهلو که در نهایت با تجمع سبزپوشان در میدان انقلاب و دادن فحشهای ناموسی و بی ناموسی به مردم تمام شد. آرامش مردم در حالیکه خون دل می خوردند سبب شد تا شاه سبزپوش به همراه پیاده نظام خود، کیش و مات شوند.
هرچه بود گذشت
هرچه بود گذشت. دوستان مطالب مختلفی نوشته اند. به خصوص صحنه های مضحکی که برخی طرفداران رفسنجانی در خیابان طالقانی و قدس آفریدند، به طور گسترده مورد توجه مخالفان رفسنجانی قرار گرفت. اما می خواهم با طرح یک سوال از یک منظر دیگر به این داستان نگاه کنم: چه کسی باید نماز خواندن یاد این افراد می داد؟
چه کسی باید نماز خواندن را یاد این افراد می داد؟
سی سال از انقلاب اسلامی که یک انقلاب فرهنگی و عقیدتی بود، گذشته است. نظامی به نام جمهوری اسلامی تاسیس شده است که هدفش پیگیری اهداف انقلاب اسلامی بوده است. در جمهوری اسلامی چه میزان مسائل فرهنگی اهمیت داشته است؟ بسیار کم!
نظام نتوانسته است حتی نماز خواندن را به برخی از افراد بیاموزد، کارهای ریشه ای که جای خود دارد. وقتی جماعتی از بالاشهرنشینان بی فرهنگ، مشغول آتش زدن اتوبوسهایی هستند که هیچگاه سوار نشده اند، نظام به تکاپو می افتد، احساس خطر می کند اما دیدن جوانی که نماز خواندن هم بلد نیست به نمازجمعه آمده است احساس خطر می کند؟
بترسیم!
شاید دیدن این عکس ها برای بچه های حزب اللهی تنها بهانه ای شود برای خندیدن به رفسنجانی و یارانش! اما حقیقتا من با دیدن این صحنه ها می ترسم! نگران می شوم! نظامی که قرار بود انقلاب اسلامی را به دنیا صادر کند، برخی جوانانش نماز خواندن هم بلد نیستند، مسائل دیگر که جای خود دارد.
روزهای اخیر شبکه های ماهواره ای اصلاح طلبان و غربی ها مشغول آموزش نماز به حامیان خود در ایران بودند. جدای از سیاستهای عمر وعاصی انگلیسی ها این مطلب جای تامل دارد که چرا وضعیت بخشی از جامعه ما (هرچند کوچک) اینچنین است؟
نمی خواهم بگویم کاری نشده است که قطعا انقلاب برکتهای زیادی داشته است. یا بگویم جوانی که نماز خواندن بلد نیست، کافر است. تنها می خواهم بگویم که می توان از زاویه ای دیگر هم به اتفاقات اخیر نگاه کرد.
اعتقاد دارم، رفتارهایی که در هفته های اخیر دیدیم، بیشتر از آنکه ریشه سیاسی داشته باشد، ریشه فرهنگی و عقیدتی دارد. انشاءالله در آینده باز هم در این خصوص خواهم نوشت.
کلمات کلیدی: