سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و طلحه و زبیر بدو گفتند با تو بیعت مى‏کنیم به شرط آنکه ما را در خلافت شریک کنى ، فرمود : ] نه ، لیکن شما شریکید در نیرو بخشیدن و یارى از شما خواستن ، و دو یارید به هنگام ناتوانى و به سختى درماندن . [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
عبدالمالک ریگی قاتل وهابی و خبیث مردم شیعه و سنی و سرکرده گروهک تروریستی جندالشیطان سحرگاه صبح امروز به دار مجازات آویخته شده و به جهنم رفت . این تروریست وابسته به سرویسهای جاسوسی دیروز در آخرین روز عمر کثیفش با خانواده قربانبان ترورهایش دیدار کرده و از آنان تقاضای عفو و بخشش کرده بود .
"صراط" - عبدالمالک ریگی قاتل وهابی و خبیث مردم شیعه و سنی و سرکرده گروهک تروریستی جندالشیطان سحرگاه صبح امروز به دار مجازات آویخته شده و به جهنم رفت .
این تروریست وابسته به سرویسهای جاسوسی دیروز در آخرین روز عمر کثیفش با خانواده قربانبان ترورهایش دیدار کرده و از آنان تقاضای عفو و بخشش کرده بود .
به گزارش صراط ریگی 30 ساله که در اسفندماه سال گذشته توسط سربازان گمنام امام زمان (عج) در عملیاتی مثال زدنی دستگیر شده بود در مدت کوتاه بازداشتش به جزئیات جنایات هولناکش اعتراف کرد .
صراط نیوز ضمن عرض تسلیت مجدد به خانواده های داغدار فجایع ریگی و همدستانش ، اعدام وی را به امت شیعیان و خصوصا خانواده شهدای عملیات های تروریستی گروه جند الشیطان تبریک می گوید .
بخشی از اعترافات ریگی از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد .
در زیر بخشی از جنایات مرتکب شده ی وی را می خوانید .

ـ شهادت بیست و دو تن از هموطنان بی گناه در منطقه تاسوکی در جاده زابل به زاهدان و به گروگان گرفتن هفت تن دیگر از شهروندان در 25 اسفند 1384.

ـ شهادت جمعی از هموطنان بی دفاع و مسافران عبوری در منطقه دارزین در نزدیکی بم در فروردین 1385.

ـ انفجار خودروی سرقتی در مسیر اتوبوس کارکنان سپاه پاسداران در بلوار ثارالله زاهدان در بهمن 1385.

ـ گروگان گرفتن جمعی از مرزداران غیور در نزدیکی سراوان و آن گاه به شهادت رساندن آنان در پاکستان. سوگ مندانه هنوز اجساد این عزیران به ایران باز گردانده نشده است.

ـ انفجار بمب در مسجد علی بن ابیطالب و به شهادت رساندن جمعی از نمازگزاران در شب شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خرداد 1388.

او در آخرین اقدام تروریستی خود در سال جاری جمع زیادی از هموطنان، سرداران بلوچ و فرماندهان سپاه پاسداران و از جمله جانشین فرمانده نیروی زمینی را در شهرستان پیشین به شهادت رساند.

 

 











 

ریگی


 


 


 


 


 


 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/30:: 2:35 عصر     |     () نظر
برو بچ سبزکی بخونن فقـــط ...

همانند 22 بهمن سال 88 و چهارشنبه سوری همین سال باز 22 خرداد منتظر حضور انگلی شما هستیم . فقط خواهشن برادران و خواهران سبزکی روز 23 خرداد برای جمعیت کمشون بهونه نتراشن - که نمی دونم هوا گرم بود ، جاش بد بود ، برنامه فتوشاپ نصب نشد ، سیستم ننه جون هنگ کرده بود ،موسوی نیومده بود ، کروبی پیام نداد ، اوباما پول نداد ، نتانیاهو تو خواب بود ، ننه جون کروبی مریض بود ، پسر پسر خاله ی دوست داماد موسوی فوت کرده بود و هزاران بهونه ی دیگه
یادش بخیر 22 بهمن هر چی گشتیم این حضور "ما بیشماریم " رو ببینیم نشد ..
حتی به زور فتوشاپ


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/21:: 2:26 عصر     |     () نظر

ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم

گویند چه زیبا که بود حق شما ای مردم      که دهید رای جهت حذف خدا        رایتان باد ملاک همه چی     مرده باشیم مگر کس نظر بد بکند       برشما مردم و بر رای شما!!!        گفته ایم ما جدیدا به نظام          بودن رهبری هم با رای است         حکم قرآن بگذاریم به رای      انقلاب پدران نیز به رای                 در زمانی پر از ظلم و ستم         در نظامی پر از جور و جفا     ما فقط در پی احقاق حقیم    ما فقط اهل دلیم.

گفت با من جوانی که ای شیخ بزرگ       فرض کنید که در رای گیری                                           ناگهان مردمان رای دهند بر حذفت            بازهم دم ز حقوق مخالف زنی       حرمت رای نگه می داری؟.       من بر افروخته که ای عامی بی منطق پوچ            زچه رو خرده بر این قوم پر از نخبه زنی؟               صبر کن تا که شود موعد رای            هرکسی رای بیارد به خدا          ما همه پشت سرش می ایستیم      ما همه حرمت او حفظ کنیم       اخر او منتخب ملت ماست      تک تک رای این ملت سبز                  در نظر محترم است       مردمان جمله همه با مایند      مردمان خسته از وضع کنون     درپی رای به داماد لرند         هرچه باشد به خدا رای شما    ما همه اهل اطاعت باشیم   

انتخابات تمام شهر پر از آشوب است   حرمت رای کجا رفت شیخا.؟   امر بر حمله و آشوب چرا؟   بر سر عقل چرا سنگ زنی    برسر راه چرا چاه زنی؟ این بود آن همه تعریف شما از خود و منطق و از نخبگیت؟ جرم ما چیست به جز رای به رقیب؟

گفت شیخا: که مردم همگی بی عقلند    رای دادن نه با فکر و صلاح        این چه رسمیست به دنیا که ما   خرج بسیار کنیم و اما هیچ سودی ز میدان نبریم؟.    بازگفتم به شیخ آخر چه                                              این همه شورش و عصیان از چه؟.          گو به من حرف حساب ای نخبه      درد خود باز بگو با ملت     جرم ماچیست نبینیم رفاه           جرم ما چیست در این شورشها؟.     شیخ بگفتا که ای عامی پست            ای تو مشتاق سهام و دروغ         از چه رو رای به سبزان ندهید؟           ازچه رو کار به خوبان ندهید؟     شد تقلب در این عصر مدرن     این همه سوختن اموال عموم          ناشی از آتش خشمم باشد             ماهمه در پی احقاق حقیم!!!      در پی چاره این درد بزرگ ( شکست سنگین)     مانده ایم بی تکلیف؟.       مردمان جمله همه بی عقلند    مردمان عامی و بی کیفیتند             گول محمود بخوردند شدید              زنده باد منطق بی عقلی ما         زنده باد منطق داماد لران     

     رای ما که نه، پست مرا پس بدهید   پول مرا پس بدهید .

 یکسال گذشت از آن سال اخیر        فتنه ای بر اثر عقده و خشم          عده ای بی خرد و بی منطق              بی شرفهای لجوج و بزدل          از سر درد فساد و ثروت         با سکوتی ننگین عرصه را باز برای دشمن   آب و جارو کردند        این میان حرف امام امت                بی اثر ماند در این جمع خواص                      همه حرفی بگفتند بجز از فتنه    همه امری بگفتند جز تبریک           آن یکی جای دلیل و مدرک               داد بزد کهریزک       آن یکی در مجلس نقش خود ایفا کرد              هیزم فتنه بسوزاند و برفت                رهبر ما بگفتا خواص        با بصیرت سفرعشق روید          نگذارید در این امر خطیر    چهره حق بود تیره و تار     چشمهاشان همه کور گوشهاشان همه کر     ماههای متوالی سکوت             رهبرما ولی چون یک مرد   بامدد از جد خود ایستاده به میدان بلا               نقش خودایفا کرد            نقش خودایفا کرد         وای بر جمع خواص بزدل           وای بر فتنه گران نامرد         این جهان بگذرد و نیز بدان      آخرت کارشما سخت بود      انقلابی بودنتان هم برای خودتان    ماهمه اهل بصیرت  نه شما   


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/21:: 2:21 عصر     |     () نظر

»  از دفترچه خاطرات یک لباس شخصی!

 آقای لاریجانی سلام، من یک لباس شخصی ام، از همون هایی  که رفتن توی خانه بعضی ها که به قول شما اسمشون مردم هست و به قول ما اغتشاش گر آدم کش .

 آقای لاریجانی به من و امثال من ،شما و امثال آقای باهنر  می گویید لباس شخصی، تا به حال به این فکر کرده اید که شماها چرا به ما می گویید لباس شخصی. من فکر کرده ام چند تا دلیل دارد ، یکی برای اینکه لباس های ما برای شخص خودمان است ، یعنی در واقع  ما از دسترنج مردم و پول نفت و معادن مس و روی و.... نرفتیم برای خودمان لباس بخریم .لباسهایمان برای خودمان است.

 دوم اینکه ما لباسی پوشیده ایم که بیانگر شخصیت و روش و منش شخص خودمان است و نرفتیم لباس پزشکان یا روحانیون را بپوشیم .  لباس خودمان را پوشیده ایم و مثلا مثل شما و آقای باهنر که بعضی وقتها چفیه می اندازید گردنتان نرفتیم لباس دیگران را بپوشیم ، خوب اخر آقای دکترشما خط مقدم بودی ،نه آخر تو کدوم محور و کدوم شب عملیات حضور داشتی برادر که چفیه می اندازی گردنت .

راستی چه خبر آقای دکتر از مراحل ساخت خانه ویلایی که سالها در آن زندگی می کردید در خیابان پاسدارن بوستان دهم پلاک 110به مساحت تقریبا 500متر ،به خوبی پیش می رود ، به سلامتی اسکلت ساختمان که بالا رفته  ، خوب بالاخره خیلی از مسئولان ما نسل در نسل پولدار بودند دیگر، مبارک است آقا .



قربون خودمون برم که لااقل لباسهایمان برای خودمان است، حالا اگر خانه جاره ای است خیالی نیست .

 تا یادم نرفته یک پیشنهاد دارم برای طبقه شما آقای دکتر .خب الان که صدقه سر فرهنگ رفاه زدگی مسئولان  ویا شاید پولدار بودن پدر خیلی از مسئولان مثل شما و آقای کروبی، ویلاهای مسکونی اکثر آقایان در مناطق شمالی تهران واقع شده ،و با توجه به دغدغه مسکن جوانان داشتن مسئولان که باعث شده آقایان مشغول بساز و بفروشی شوند و با توجه به رفاقت بعضا 30 ساله دوستان با یکدیگر ،بهتر نیست به هم افزایی نیروهای فنی ساختمانی با هم بپردازید، مثلا به جای مراجعه به دو گروه برای گود برداری ،خب اگر گود بردار منزل ویلایی آقای کروبی در خیابان اختیاریه شمالی که در حال ساختن است خوب است ،شما دیگر نروید یک گروه دیگر بیاورید به هم کمک کنید آقا .

  آقای لاریجانی من یک لباس شخصی هستم ،شما در نطقهایتان در مورد حوادث اخیر تهران خیلی از دست من عصبانی بودید و از انجایی که من وشما تا حالا باهم جلسه حضوری نداشتیم ،تصور من بر این است که شما از روی گفته های دیگران با من بد شدید ،برای همین گفتم خودم  و  فعالیت هایم در این چند روز را خودم برایتان بنویسم تا بلکه از عصبانیتتان بکاهد و بر سلامتیتان بیفزاید ،شاید که به مردم بهتر خدمت کنید در مسند ریاست قوه قانون.

  قد من 178 سانتی متر و وزنم 68 کیلوگرم، پیراهن معمولا  روشن روی شلوار پارچه ای با  یک جفت کتونی و یک موتور هندا 125 ایرانی و یک گوشی موبایل، سعی می کنم هر روز حمام کنم و موهایم را 10 الی 12 بار در  روز شانه می کنم ،البته سبیلهایم  را هم چون  پیامبر اکرم(ص) فرموده اند معمولا کوتاه تر از مال شما نگه می دارم و به قول معروف آبخور هایش را می گیرم ،خوب آخه من یک لباس شخصی  ام دیگر ،بایدهمه ی چیزهایم شبیه و برای خودم باشد و اگر سبیل هایم را خیلی بلند کنم شبیه دراویش می شوم  نه لباس شخصی ها .

 



این از ظاهر بنده .

 راجع به افکار و منش من هم اگر بخواهم توضیح بدهم ،بنا به فرمایش حضرت علی (ع)باید دوستانم را به شما معرفی کنم، تا شما با شناختن آنها مرا بشناسید،این هم زیاد سخت نیست یک قرار می گذارم و از اکثرآنها خواهش می کنم بیایند تا شما ببنیدشان و هر سئوالی دارید از آنها بپرسید .امشب خوبه .فردا شب. باشه ،اصلا فرقی نمی کنه شما می توانید هر شب بیایید مسجد محل ما ،همیشه بچه ها هستند من هم معمولا هستم ،برای خودتان هم خوب است، شاید از این که اینقدر مردم را از پشت شیشه های دودی ماشینهایی که این سالها با راننده و محافظ  وخدم وحشم شما را جابجا کرده اند دیده اید،خسته شده اید و می خواهید مردم را بار نگ واقعی شان ببینید ،قدم  روی چشم ما بگذارید  و تشریف بیاورید با من اشنا شوید.

 واما وقایع شبهای  اخیر، بعد از ظهر بود، احسان زنگ زد که علی طرفدارای موسوی در اعتراض به نتیجه انتخابات ریختند دم در وزارت کشور و از آنجا شروع کردند به درگیری و آتش زدن سطل های زباله و بستن خیابانهای اطراف مثل شهید مطهری ،سریع با بچه ها جمع شدیم  و رفتیم، چهار تا موتور بودیم، 2 تا دو ترک ، 2 تا هم سه ترک،رسیدیم مطهری ،تعدادشان زیاد بود ،خیابان را بسته بودند ،سطلهای زباله را  آورده بودند وسط خیابان واتش زده بودند.

 لباس شخصی های دیگری هم بودند، سر جمع می شدیم 100 نفر با اسلحه های ولرم مثل باتوم ،چوب ،قفل عصا یی ماشین و ....

خیلی زور داشت برامون  2 تا خیابان اصلی شهرمون توسط یک مشت بچه سوسول  بسته شده بود، هم ولیعصر هم مطهری .

 یکی از بچه ها که ته ریش داشت و رفته بود داخلشان خبر آورد که 2 تا اتوبوس را اتش زدند ،ما دود را دیده بودیم ولی اصلا فکر نمی کردیم اتوبوس باشد. حدودا یک ساعت و نیم بودکه خیابان مطهری دستشان بود همین جوری هم پیشرفت کرده بودند و از سر ولی عصر تا سر مفتح را گرفته بودند .خبری هم از یگان ویزه و گشت ارشاد نبود ، خیلی ضایع بود، اتوبوس اتیش می زدند تو تهران ام القرای جهان اسلام.







خبر آوردند 2 تا بانک هم آتش زدند،هفت هشت تا موتور بچه حزب الهی ها را هم که گیرشون افتادند اتش زده اند و البته خودشان را هم تا حد مرگ کتک .

 خب ما هم که بی غیرت نبودیم که بایستیم و نگاه کنیم آقایون و خانومهای موسوی چی در غیاب معنادار  نیروهای ویژه ی پلیس و البته حضور نیروهای غیر ویژه ی پلیس که مشغول نگاه کردن بودند ( شاید مشغول به خاطر سپردن چهره های دخترانی بودند که لباس مناسب نداشتند تا بعد از آشوبها اگر از کنار گشت ارشاد رد شدند آنها را دستگیر کنند.) چهارراه به چهارراه جلو بروند و هر غلطی که دلشان خواست بکنند گور پدر دنیا، حیدر حیدر را دم گرفتیم وحمله .

 خوب یک چند تا کله و چیز های دیگر هم دادیم یعنی زدند داغون کردند چندتایمان را ، ولی خیابان مطهری رو آزاد کردیم ، آقای لاریجانی ما آزاد کردیم (البته خدا به وسیله ما) نه آقای فرمانده گشت ارشاد! ساعت 8 بعدازظهر شنبه 23 تیرماه هشتاد و هشت.

  بچه ها خبر آوردند میدان محسنی هم درگیری است ،  اول رفتیم یک  آرایشگاه تو خیابان سهروردی،  از بین بچه ها قرار شد من برای شناسایی لیدرهای آشوبگران ریش هایم را بزنم ،خیلی سخت بود ،خیلی ریشهایم را دوست داشتم ، خاک بر سرم ریشهایم شده بود برایم حجاب ، اگر حجاب نبود نباید زدنشون در راه خدا برام سخت می بود.بعدش هم رفتیم نماز رو خوندیم و رفتیم میدان محسنی.

بی خیال! باورمون نمی شد ، اینجا هم مثل مطهری بود ، خیابان میرداماد را بسته بودند و همان بساط  پایین، یک اتو بوس را آتش زده بودند و تا دلتان بخواهد سطل آشغال و یک هفت هشت تایی هم بانک و چند تا هم موتور آدمهای ریش دار البته نه مثل ریش و سبیل شما آقای لاریجانی ، مثل ریش و سبیل لباس شخصی ها.

خبری از نیروی گشت ارشاد هم نبود ، تازه جالب اینکه اراذل و اوباش موسوی چی ،  که بانکهای  حتی خصوصی  دور میدان و توی خیابان میرداماد را آتش زده بودند ، دست به کیوسک نیروی گشت ارشاد واقع در ضلع شرقی میدان محسنی هم نزده بودند ! بچه های پایگاه بسیج مسجدمان آمده بودند ، فرمانده حوزه بسیجیان هم حضور داشت .تو میدان مبنا که حدودا 500 متر بالاتر از میدان محسنی است جمع شده بودیم. من که ریشهایم رو زده بودم و حالا  فقط سیبیل داشتم  رفتم برای شناسایی ...

 غوغایی بود ، شعار می دادند ،  به احمدی نژاد فحش می دادند ، به بسیجی فحش ناموسی می دادند ،می گفتند رای من رو دزدیدن ، دارن باهاش پز میدن و چندتاشون هم 2 تا سطل آشغال فلزی رو که نتوانسته بودند آتش بزنند  آورده بودند وسط خیابان و با آهن به صورت منظم می کوبیدند روش و می گفتند : ارتش سبز ایران ، همینه  ، همینه  ، خیلی باحال می زدند خوشم آمد و مشغول شناسایی عناصر اصلی شدم .اکثرا جوان بودند  و تو جو ، ولی یکسریشان ، پدرسوخته ها ، خیلی هماهنگ شده و حرفه ای بودند و به بقیه جو می دادند  مثل همون هایی که  با سطل آشغال مارش حمله می زدند و چند تای دیگه که مثلا شروع حمله  به بانکها و شکستن دوربین های مغازه ها و بانک ها رو انجام می دادند.
سرتون را درد نیاورم  آقای لاریجانی ، حمله کردیم و خلاصه میدان محسنی و خیابان میرداماد و کوچه های اطراف را پس گرفتیم ، البته با مدد الهی و در پوشش لباسهای خودمان که با پول خودمان یا پدرهایمان خریده بودیم ، ذکرمان هم همان حیدر حیدر بود ، و البته در آخر شب بنا به دستور یکی از بچه های جبهه ای یا زهرا(س) ، با رمز یا زهرا میدان مادر (محسنی) ، خیابان میرداماد و کوچه های بالا و پایین  اطراف را حدود ساعت 12 شب آزاد کردیم  ، کلی از بچه هامون هم داغون شدند. آقای لاریجانی ! شما آن موقع کجا بودید و چه لباسی تنتان بود ؟

 بعد از پاکسازی کامل منطقه و به منظور یاری به لباس شخصی ها در سایر نقاط تهران سوار موتورهایمان شدیم و به جاهای دیگر رفتیم .

 اوج اقتدار نیروی گشت ارشاد و وزارت اطلاعات آن شب در شمال شهر تهران موج می زد، از میدان تجریش رد شدیم به ستاد این دکتره هست که رئیس جمهوره و خونه 500 متر به بالا  تو پاسدارن و نیاوران  و ... نداره حمله کرده بودند و همه شیشه های ان را که یک مغازه واقع در ضلع شمالی میدان جنب ترمینال تاکسی بود شکسته بودند و نرده های آن را شکسته و هر چه در آن بود را غارت کرده بودند و  بعد هم آتش زده بودند ، و البته چند جای دیگر هم همین کار رو کرده بودند.

 

آن شب صبح شد و صبح بعد از ظهر و بعد از ظهر مغرب ، من و سایر لباس شخصی هایی که باهم رفیق بودیم نماز مغرب وعشا رو میدان فلسطین قرار گذاشتیم و بعد از اقامه نماز در مسجد اموی ، شروع به آزاد سازی مناطق مختلف تهران از لوث وجود اشرار نمودیم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/21:: 1:54 عصر     |     () نظر

شنبه 12 خرداد - فردا موسوی و احمدی نژاد مناظره دارن. به موسوی گفتم که بگه دلیل حضورش احساس خطر برا اَنقلابه.

چهار شنبه 13 خرداد - موسوی متأسفانه قافیه رو در مناظره باخته. طبق نظر سنجی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع، احمدی نژاد 12 درصد جلو افتاده. باید کاری کنم. نَظام در خطره. روح اَمام از این بابت ناراحته.

پنج شنبه 14 خرداد - احمدی نژاد رو تو مرقد اَمام دیدم. گفتم مراقب خودت باش وگرنه کشور رو به هم می ریزیم. البته طوری باهاش برخورد کردم که مردم فکر کنن دست ما در یک کاسس. سعی کردم  مدام لبخند بزنم. البته اهل زهد و ریا نیستم.

جمعه 22 خرداد - امروز انتخابات بود من و عفت مثل همیشه در جماران رأی دادیم. قبل از حضور برای رأی، به عفت گفتم هنگام انداختن رأیش تو صندوق به دوربینا نگاه کنه و بگه که "اگه موسوی رأی نیاره یعنی تقلب شده". مهدی و محسن هم خبر دادن که احمدی نژاد قطعاً برندس. به موسوی ساعت 11 شب زنگ زدم و گفتم که همه ی شواهد دال بر پیروزی شماس. اونم حرف شنوی کرد و خودش رو رئیس جمهور خوند. به عطریان فر] هم زنگ زدم و گفتم تو روزنامه هاش بنویسه که تقلب شده. من مطمئنم اَمام راضی نیست که نَظام دست تازه به دورون رسیده ها بیفته.

شنبه 23 خرداد - مهدی را فرستادم از رفسنجان تا با وانت چند تا لات [کارگر] بار بزنه بیاوره تهران. باید حالی کنیم که هنوز اَنقلاب نمرده.

یک شنبه 24 خرداد - کله ی سحر با اسی [اسماعیل] سیاه، جعفر بی مخ و نازنین خرابه جلسه گذاشتیم برای آشوب [راهپیمایی آرام] در میدان اَنقلاب برای حفظ خود اَنقلاب. نصف شیرینی را نقد دادم و بقیه رو گذاشتم بعد از اتمام کار. عفت برا مهمونا چایی و پسته آورد. بی چاره عفت خیلی نگران بچه هاس. می ترسه دستشون رو احمدی نژاد قطع کنه. هر چه اَنقلاب می کشه از دست امثال بنی صدر و این احمدی نژادِ [...] ـه.

دوشنبه 25 خرداد - آشوبای دیروز، کار احمدی نژاد رو سخت می کنه. دیگه نمی تونه به تیر و تیرچه هایی که سقف این نظام رو نگه داشتن، تعرض کنه. امروز بچه ها در میدان آزادی تجمع داشتن. به خاتمی و کروبی هم زنگ زدم گفتم که موسوی رو تو این شرایط تنها نذارن. راستی من و آقای خامنه ای خیلی با هم رفیقیم. هیچ کس زیر این گنبد کبود قد آقای خامنه ای، من و خانوادم رو دوست نداره. من و آقای خامنه ای هم دیگرو خیلی دوست داریم.

سه شنبه 26 خرداد - امروز بهزاد [نبوی] و ممد رضا [خاتمی] رو گرفتن. می ترسم بچه ها رو هم بگیرن. به حسن [روحانی] و جسی [جاسبی] تلفن کردم گفتم مراقب خودتون باشید. احمدی نژاد واقعاً مثل بنی صدر رفتار می کنه. فائزه یه خطبه ی آتشین داشت و مردم رو به شورش دعوت کرد. دخترم فائزه واقاً زن شجاع و انتقلابی ایه.

چهار شنبه 27 خرداد - وسط ناهار محمد [برادرم] خبر آورد که مهدی و فائزه ممنوع الخروج شدن. سفرای کانادا و استرالیا رو دعوت کردم شام بیان اینجا راجع به مسائل بین المللی گفتگو کنیم.

پنج شنبه 28 خرداد - فردا آقای خامنه ای نماز جمعه صحبت داره. نمی دونم چی می خواد بگه. خیلی اضطراب دارم. خدا کنه که به ارکان و ستون های نَظام حمله نکنه. اَمام راضی نیست استوانه های اَنقلاب در بحران قرار بگیرن.

جمعه 29 خرداد - نماز جمعه رو تحریم کردم. آقای خامنه ای عدالت نداره. همیشه طرف احمدی نژاد رو می گیره. صحبت های امروز آقای خامنه ای فصل الخطاب شد. این همه تلاش بچه ها و دوستان یجا از بین رفت. آقای خامنه ای بازم با من مدارا کرد و گفت که من اندوخته ای برای خودم در انقلاب جمع نکردم. فقط کاش راجع به بچه ها هم یه چیزی می گفت. البته اخطار کرد که اگر ادامه بدم اونم دفعه ی بعدی "صریح تر" با مردم سخن میگه. من مطوئنم که منظورش تعاریف صریح تره. به عفت، بچه ها و جسیکا [جاسبی و کرباسچی] تلفن زدم گفتم که فعلاً به صلاح اَنقلاب نیست شورش بشه. همونطور که گفتم تشکیک در سلامت انتخابات کار ضد اَنقلابه.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/21:: 1:50 عصر     |     () نظر

مردی از حنجر نامرد زمان آمد و گفت که تقلب شده است

یک سال گذشت از فتنه میر یزید ، بی پدری از حنجر نامرد زمان

که به دنبالش بود همه لقمه حرام همه معلوم الحال و گفت که تقلب شده است

و تخم تردید و تقلب بکاشت ، که تقلب رمز فتنه اصحاب جهالت بود

که نبود تنها میر یزید ، دست در دست همه جاهل و نامرد زمان

ملت ما همه شور و شعف، شوق شهادت داشتند

و کم آوردند فتنه گران و به تهمت روآوردند

ممل خائن نامرد زمان با سابقه ی ننگینش

و زنانی از تیره جهل و جهالت همه کور

واقعا خوب همه غربال شدند از پست و مقام

و چند سالی همه با پول حرام فربه و چاق شدند

و همین مال حرام راه به بیراهه کشاند

گوشها همه کر، چشمها همه کور و زبانها ناحق

و ندیدند و نشنیدند سخن رهبرمان

و چه کردند ممل و میر و خیانتکاران

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/21:: 1:48 عصر     |     () نظر
حسین قدیانی
نجوایی عاشقانه با شیخ
کجایی شیخ؟ دلم یک ذره شده برایت و برای آن دستمالی که اخ و تف خود را با آن پاک می کردی و برای ننه جون و برای عربی صحبت کردنت و برای آن سوتی های منحصر به فرد. تو تپل ترین اپوزیسیونی هستی که یک نظام می تواند داشته باشد. بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود. خدا شاهد است آن روز که شایعه کرده بودند سرطان گرفتی، نزدیک بود قالب تهی کنم. حالا بی معرفت، بدون ما می خواهی بروی دیار باقی؟ یادت می آید سوتی داده بودی و دیار باقی و دیار فانی را برعکس نوشته بودی؟ ببین! هر جا که از شهرام جزایری پول گرفتی، آنجا دیار فانی است. دیار باقی از این خبرها نیست. چوب در آستین آدم می کنند. شهرام، می شود دیار فانی، چوب، می شود دیار باقی. در مُخت شرطی کن، یاد می گیری. کار بیانداز مغزت را. آکبند نگهداشته ای که چه؟ اصلا خوش به حال محافظانت. کارشان سخت نیست، کرکره خنده است. من به جای محافظانت باشم صفا می کنم با تو و هر روز متنی عربی به تو می دهم تا از روی آن صد مرتبه بخوانی. خدا هم بخواهد تو را آن دنیا عذاب دهد، حکما همین کار را می کند. از بس بی سوادی. آخرش هم فکر کنم نفهمیدی “عربیه” به “خلیج” بر می گردد یا به “دول”. مهم نیست. مهم نیت آدم است اما من دلم برای استادی می سوزد که خواست در عهد ماضی تو را صرف و نحو یاد دهد. الان همچینی، ببین بچگی هایت چه بودی. استادت از دست تو دق کرده باشد به جاست. تو، آری با تو هستم ای شیخ به یادماندنی، کجا را نگاه می کنی؟ این ور و آن ور را نگاه نکن. دارم با تو حرف می زنم ها! با صفا نیستی که هستی. از ? نفر پنجم نشدی که شدی. ??? میلیون شهرام را نتیغیدی که تیغیدی. مهندس و ممد تمدن سرت کلاه نمی گذارند که می گذارند. ادعای تعرض نکردی که کردی. برای حرفهایت سند آوردی که نیاوردی. جنجره ات را به فریاد دشمن اجاره ندادی که دادی. آبرویت را بر باد ندادی که دادی اما اینها مهم نیست، مهم پارسال همین موقع است که تو فکر می کردی رئیس جمهور می شوی. کاش تو رئیس جمهور می شدی. لااقل ما از شر مشایی خلاص می شدیم. تو فکر همه چیز را کرده بودی الا آرای باطله. نمی دانم، شاید فکر آرای باطله را هم کرده بودی. اصلا تو مگر فکر هم می کنی؟ من یک کتاب نوشتم به اسم “نه ده”، که نصفش در فضائل توست. ناقلا، آخرش هم نگفتی ??? میلیون را چه کار کردی. راستش را بگو، چی کار کردی با این پول زبان بسته؟ شهرام به تو داد، تو هم گرفتی. برو فیلم بازی نکن. شهرام چرا این پولها را به ما نمی دهد؟ یارو داشت زنده زنده راه می رفت، تو گفتی شهید شده. سند آوردی؟ نه. سواد داری؟ نه نه. دستمال تو زیر درخت آلبالو گم شده. حالا بیا گرگم به هوا. بیا الک دو لک. بیا خر پلیس. گفتم پلیس، آخر دستگاه قضایی با تو چه کار کند؟ تو را بفرستد بند عمومی، بدبخت، زندانیان دیگر چه گناهی کرده اند؟ دم به دقیقه می خواهی بیایی روی مخشان که به شما که عرض کنم من کلا چقدر وقت دارم؟ در مناظره با احمدی نژاد گیرم دو ساعت هم به تو وقت اضافه می دادند، حرف حساب که نداشتی بزنی، لابد باز می پرسیدی : به شما که عرض می کنم، من الان دقیقا چقدر وقت دارم؟ تو چی کار به وقت داری، حرفت را بزن. و اما منتقلت کند سلول انفرادی، آنجا که کسی نیست، پس چه کسی به تو تعرض کند؟ خودت هم که نمی توانی به خودت تعرض کنی. البته اگر تو هستی، این ادعا را می کنی. لااقل ادعایش را که می کنی. تو کلا زیاد ادعا می کنی. البته من به جای مسئولین بودم اجازه می دادم یک هفته تو بشوی رئیس جمهور. ناقلا، خیلی دوست داری یک روز رئیس جمهور بشویها. مثلا تو رئیس جمهور شده بودی، می خواستی بروی سازمان ملل. از حفظ که بلد نیستی سخنرانی کنی، از روی نوشته هم که غلط غلوط می خوانی. یعنی تو سواد نداری نامه هایت را خودت بنویسی؟ ناسلامتی ?? سالته. البته حکاکی بود کی بود؛ صحبت تو می شود سواد آدم نم می کشد. خلاصه هر کی بود اون هم از ?? سالگی شروع کرد. تو هم برو از اول شروع کن. تو کلا از پایه ضعیفی. غلط نکنم تقصیر معلم سال اولت بود. حکایت عاقبت فرار از مدرسه. “چیز معلم ار بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد شیخ گریز پای را”. البته یک راه هم این است که قوه قضاییه تو را ول کند به امان خدا. دیروز یکی دو تا سایت با اشاره به جدیدترین تحرکات تو تیتر زده بودند “اقدامات مشکوک کروبی”. آخر من مانده ام کجای اقدامات تو مشکوک است؟ تو صافی، عینهو کف دست. این ممد تمدن دارد از صداقت تو سوءاستفاده می کند. تو را هویج گیر آورده. البته خود به خدایی تقصیر خودت هم هست؛ یک خورده گیج می زنی. با تو قرار می گذارد فلان روز دو تایی با هم بیایید فلان جا، بعد تو را قال می گذارد. به فکر حودت نیستی، به فکر محافظانت باش. بابا! اینها هر کدام کسی هستند برای خودشان. قسم می خورم سواد کم سوادترین شان از تو بیشتر است. می گویی نه، غروبها از همدیگر جدول ضرب بپرسید. من که محافظ کروبی بودم، غروبها خر پلیس بازی می کردم با شیخ. قائم با شک. بالا بلندی. با شیخ باید صفا کرد. شیخ هنوز ظرفیتهای خودش را نشان نداده. یک شیخ می گویم، یک شیخ می شنوی. یک شیخ می نویسم، یک شیخ می خوانی. و تو چه می دانی که کیست شیخ. پایین تر از آرای باطله است شیخ. نامه هایش کاغذ باطله است شیخ. کلی برای خودش خاطره است شیخ. سوژه بلوتوث های ماست شیخ. کلا آدم باحالی است شیخ. خیال می کند اپوزیسیون ماست شیخ. زنگ تفریح ماست شیخ. باعث خنده ماست شیخ. ملا نصرالدین زمانه ماست شیخ. آش کشک ننه جون است شیخ. اول و آخر، بیخ ریش ماست شیخ. خدایی آخرش است شیخ. جهنم هم برود، آنجا را بهشت می کند شیخ. از بس با مزه است شیخ. انا لله و انا الیه راجعون را اشتباه می نویسد شیخ. سواد ندارد شیخ. غضنفر اصلاحات است شیخ. مایه انبساط است شیخ. کلکسیونی از لاطائلات است شیخ. خیال می کند برای ما گنده لات است شیخ. شکلات هم نیست شیخ. حلال مشکلات است شیخ. جان به جانش کنی، آدم بشو نیست شیخ. در بچگی از هیچ درسی نگرفته بیست شیخ. محافظانش گاهی به او می گویند: “ایست شیخ”! بعد می گویند: “شوخی کردیم، کسی نیست شیخ”. نه، دشمن ما نیست شیخ. البته دوست ما هم نیست شیخ. شیخ. شیخ. شیخ. و ما ادریک ما شیخ. شیخ. شیخ. شیخ. شیخ و زهر مار. شیخ و مرض. شیخ و درد. بمیری ای شیخ. یعنی ببخشید؛ درد و بلات بخوره تو سرم شیخ.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/14:: 2:2 عصر     |     () نظر


کمکهای اولیه غرب هم دیگر فایده ای

برای زنده نگه داشتن فتنه ندارد

 

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/14:: 1:47 عصر     |     () نظر
نوه امام (ره) در گفت‌وگویی با بیان اینکه امام از دهه پنجاه تا شصت، 180 درجه تغییر کرد مدعی شد: اینکه افرادی می‌خواهند افکار امام دهه 60 را به دهه 80 منتقل کنند، کاملا متناقض با افکار امام است و هیچ کدام افکار امام نیست.

به گزارش جهان زهرا اشراقی نوه امام(ره) و همسر محمدرضا خاتمی در اظهاراتی قابل تامل در گفت‌و گویی با سایت جماران با بیان اینکه اگر نوه امام بودن محاسنی داشت، محدودیت‌هایی هم داشت، گفت: چیزهایی را که در زندگی می‌خواستم، به خاطر این نسبت خانوادگی نتوانستم به دست بیاورم ، ولی ناراحت این موضوع هم نیستم. مثلا با اینکه من رشته "هنر " را دوست داشتم، اما "فلسفه " خواندم زیرا آن زمان رشته هنر را برای "نوه امام " نمی‌پذیرفتند.

*اگر امام تا دهه 80 بود تغییر خیلی زیادی می‌کرد

وی در ادامه درباره دیدگاههای امام در دهه های مختلف نیز ادعا کرد: روش‌های دهه شصت را نمی‌توان الان در دهه 80 پیاده کرد. امام همان‌گونه که از دهه 50 تا 60، 180 درجه تغییر کرد، قطعا اگر تا دهه 80 هم بود، تغییر خیلی زیادی می‌کرد. در زمان امام من نوه‌ها سن کمی داشتیم و بزرگ هر خانواده‌‌ای هم به نظر من از اعضای آن خیلی می‌تواند تأثیر بپذیرد. بنابراین اگر امام از روحانیون دیگر کمی روشنفکرتر بودند، به خاطر تأثیر خانواده بوده است.
اشراقی ادامه داد: ایشان اگر الان بودند، من هم می‌توانستم اثرات زیادی بگذارم. زیرا در آن زمان هم من حدود بیست سال داشتم و با آن سن و سال مگر چقدر می‌توانستم روی امام تأثیر بگذارم و اصلا تا چه اندازه از مشکلات زنان و... درک داشتم؟ از سوی دیگر با توجه اینکه آن زمان مسأله جنگ و منافع ملی مطرح بود، موضوعی چون اجباری بودن حجاب و... تحت‌الشعاع قرار می‌گرفت.
وی افزود: با توجه به شناختی که از آقا دارم، اگر تا امروز حضور داشتند احتمالا سازندگی را آغاز می‌کردند. اینکه افرادی می‌خواهند افکار امام دهه 60 را به دهه 80 منتقل کنند، کاملا متناقض با افکار امام است و هیچ کدام افکار امام نیست.

*حجاب یک امر سلیقه‌ای است

همسر محمدرضا خاتمی در ادامه درباره نظر امام پیرامون حجاب نیز گفت: هنوز هم بعضی‌ها در مورد اینکه حجاب چگونه باید باشد و نظر امام در این باره چه بود، حرف می‌زنند و حتی آقایان در مقابل من که سال‌ها با امام بودم و عقاید ایشان را به خاطر دارم، صف‌گیری می‌کنند. منظورم این است که خود امام هم در مقابل برخی متحجرین قرار می‌گرفت، زیرا نظراتشان درباره موسیقی و صدای زن، چه در موسیقی و چه در قرائت قرآن، کاملا جدید بود، ولی جو دینداران و حوزه‌های علمیه آنها را نمی‌پذیرفت. حتی تفسیر سوره حمد ایشان که اوایل انقلاب آغاز کردند و تلویزیون هم پخش می‌کرد، ناقص ماند و حس می‌کردند که نباید تفرقه ایجاد شود. در مورد اجباری بودن حجاب هم ما قانونی نداریم، بلکه دستورالعملی اداری است. زیرا حجاب امری سلیقه‌ای است.
وی در پاسخ به این سئوال که «ولی امام در سال 58 دستور داده بودند که در ادارات همه باید حجاب داشته باشند، در غیر این صورت باید اخراج شوند» گفت: آن یک دستور بود، ولی تبدیل به قانون نشد و تعریفی از حجاب نداریم. به همین دلیل هم در هر اداره یک چیزی به عنوان حجاب مشخص می‌شود، در یک وزارتخانه چادر و در جایی دیگر، غیر از آن. فقط در قانون قضایی چیزی هست که آن هم دقیقاً در مورد حجاب نیست، به همین دلیل هم هر رییس‌جمهوری که عوض می‌شود از حجاب تعریف خاصی دارد، یکی می‌گوید چکمه گناه دارد، دیگری هم می‌گوید اگر زنان با کت و دامن هم به خیابان بیایند ایرادی ندارد. در زمان امام هم فقط مسأله جنگ و حفظ ایران مطرح بود. لذا بسیاری از مسایل مهم از جمله زنان، به حاشیه رفتند.

*در خانواده امام بنی‌صدری، طرفدار حزب جمهوری اسلامی، لیبرال و... همه بودند

اشراقی درباره نوع تفکر اعضای خانواده امام نیز ادعا کرد: خانواده امام جمع اضداد بود. بنی‌صدری، طرفدار حزب جمهوری اسلامی، لیبرال و... همه بودند، ولی همزیستی مسالمت‌آمیزی هم داشتند. طبعاً از من هم به خاطر اینکه سیاسی بودم، خیلی سوال می‌کردند و حتی خیلی مراکز عمومی و راهپیمایی‌ها را به خاطر گزارش دادن به امام می‌رفتم. مثلا در نماز جمعه‌ای که صدام اعلام بمب‌گذاری کرده بود، مخفی از مادرم شرکت کردم، زیرا احساس می‌کردم که خبرنگارم و باید به آقا گزارش دهم. من به ایشان گفتم که بسیاری از همین خانم‌هایی را که کمیته به عنوان مفسد و... دستگیر می‌کند، با یک روسری کوچک بر سر دیدم که آمده بودند و وقتی دلیل حضورشان را پرسیدم گفتند که به خاطر تهدید صدام نمی‌خواهیم نماز جمعه خالی شود.

*نوه‌های امام از مد پیروی می‌کردند

اشراقی درباره نوه های امام نیز گفت: نوه‌های امام افراد بازی بودند که کارهای مختلف می‌کردند و از نظر ظاهری هم وضع خوبی داشتند و از مد پیروی می‌کردند. البته یکی، دوبار از لباس ما ایراد گرفتند که ما هم گوش نکردیم. امام هم درباره لباس‌ها، غذاهایی که می‌خوردیم و... می‌پرسیدند. مثلا وقتی غذاهای فرنگی می‌خوردیم، شوخی می‌کردند و می‌گفتند فقط به این خاطر که اسم این غذاها خارجی است، آنها را می‌خورید، نه اینکه واقعا خوشمزه باشند!

*اگر کمی دیندار باشم آنهم به خاطر شریعتی است

وی همچنین ادعا کرد: خانم(همسر امام) خیلی نقش داشتند زیرا ایشان از یک خانواده روشنفکر اشرافی بودند، بنابراین تأثیر خودشان را روی فرزندان داشتند و دامادهایشان هم روشنفکر بودند و حتی پدر خود من از این نظر از من جلو‌تر بود. بسیاری از کتاب‌های شریعتی را پدر برای من می‌خرید و حتی کتاب‌های سازمان مجاهدین و یا مارکسیستی را به راحتی در منزل می‌خواندم. پدرم حتی یک‌بار هم به من ایراد نگرفت که چرا کتب چپ مارکسیستی می‌خوانی و یادم است که یکی از کتب گورکی را به امام هم هدیه دادم و گویا پدرم هم به ایشان گفت که در این زمینه‌ها کمی با زهرا صحبت کنید. اصلا پدرم بود که مرا با شریعتی آشنا کرد و اگر کمی دیندار باشم، به خاطر شریعتی است.
سایت جماران با بودجه موسسه دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) فعالیت می‌کند و بنا به مسئولیت باید مروج افکار حضرت امام(ره) باشد اما انعکاس این گونه ادعاها در آستانه برگزاری سالگرد حضرت امام(ره) چه ضرورتی دارد.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/14:: 1:35 عصر     |     () نظر
حضور هاشمی در نماز جمعه به امامت رهبرانقلاب+عکس

هاشمی رفسنجانی بر خلاف تبلیغات گسترده سایت‌های متعلق به فتنه‌گران، در مراسم نماز جمعه به امامت آیت الله خامنه ای حاضر شد.

به گزارش فارس، بر خلاف تبلیغات وسیع سایت‌های حامی فتنه‌گران به منظور عدم شرکت هاشمی رفسنجانی در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره)، وی دقایقی پیش و با آغاز سخنان رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، وارد محل برگزاری این مراسم شد و در کنار سید حسن خمینی اسکان یافت.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/14:: 1:31 عصر     |     () نظر
   1   2      >