نزدیکترین مردم به پیامبران ، داناترین آنان است بدانچه آورده‏اند . [ سپس برخواند : ] « همانا نزدیکترین مردم به ابراهیم آنانند که پیرو او گردیدند و این پیامبر و کسانى که گرویدند . » [ سپس فرمود : ] دوست محمد ( ص ) کسى است که خدا را اطاعت کند هرچند نسبش به محمد ( ص ) نرسد ، و دشمن محمد ( ص ) کسى است که خدا را نافرمانى کند هرچند خویشاوند نزدیک محمد ( ص ) بود . [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
محتشمی هنوز از ایران فراری است!

روز گذشته، خبرگزاری قدسنا که نان فلسطین را می خورد و آش فریادگران "نه غزه، نه لبنان" را هم می زند! در اقدامی تبلیغاتی و عجولانه، به تطهیر یکی از سردمداران خویش که همه بود و نمودش از فلسطین و لبنان است ولی در ماه های اخیر، از طراحان شعار صهیونیستی "نه غزه، نه لبنان" بود، "علی اکبر محتشمی پور" پرداخت.

محتشمی پور طی ماه اخیر به بهانه برگزاری کنفرانسی در سوریه درباره جولان به آن کشور رفت و به دلیل این که رئیس کمیته صیانت از آراء و اکاذیب میر حسین موسوی و یکی از برپاکنندگان آشوب های بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم بود، جرات بازگشت به ایران را ندارد.

این خبرگزاری خصوصی و ملک شخصی شده که فلسطین را بسیار پاستوریزه و در راستای اهداف موسوی و کروبی و محتشمی می پسندد، اقدام به انتشار گفت وگویی کاملا مبهم و نامعلوم با محتشمی پور نموده است تا مثلا ثابت کند که وی به ایران بازگشته است. آن هم با تصویری قدیمی از ایشان!

این نوپایان فعال در عرصه خبر! با ذکر این که :
"روایت محتشمی پور از جنجال یاد شده در حاشیه برگزاری نشست مجمع سازمانهای غیر دولتی و فعالان حامی فلسطین توسط یک منبع آگاه نقل شده است که عینا منتشر می شود."
فراموش کرده اند که دیگر برای همه مشخص شده "یک منبع آگاه" در عرصه کار خبری، چیزی نیست جز القای خبری کذب که هیچ گونه منبعی برای آن وجود ندارد. وگرنه برای مصاحبه با هر کس در داخل ایران، نه نیاز به عملیات امنیتی است و نه پنهان نمودن نام منبع. شاید که دست اندرکاران خبرگزاری از آقای محتشمی می ترسند که از ذکر نام منبع آگاه شان هراس دارند؟!

این خبرگزاری که کاملا در راستا و همسو با شعار صهیونیستی "نه غزه، نه لبنان" به دفاع عجولانه از محتشمی پرداخته است، آورده:
این منبع به قدسنا گفت:  به رغم اصرار اعضای مجمع سازمانهای غیر دولتی و فعالان حامی فلسطین در خصوص صدور بیانیه یی از سوی مجمع در محکومیت اقدام جنجالی یک وبلاگ که در چند خبرگزاری داخلی نیز منتشر شد اما محتشمی پور با هرگونه موضع گیری در این خصوص از سوی مجمع در حمایت از خود مخالفت کرد و تنها به این نکته بسنده کرد که " احساس می کنم نباید به این موضوع پرداخته شود چراکه به عقیده من اهمیتی ندارد و باعث سوء استفاده می گردد".
و هیچ گونه اشاره ای به سوال خبرنگاران از محتشمی درباره شعار آمریکایی پسند "نه غزه، نه لبنان"  نکرده است

براستی اینان کدام قومی هستند که اموال بیت المال را شخصی در اختیار گرفته و با پولی که باید به مظلومان فلسطین کمک شود، راه به راه سفرهای خارج از کشور می روند و در تضاد با آموخته های پیامبر اکرم (ص) در خیابان های ایران وقیحانه شعار "نه غزه، نه لبنان" سر می دهند؟

آقایان بفرمایید بیانیه بدهید ببینیم چه شاهکاری می کنید؟
نکند باورتان شده همین بیانیه های آبکی شما در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی – که خدا می داند هر کدامش برای بیت المال ده ها میلیون تومان آب می خورد – 22 روز مردم مظلوم غزه را زیر وحشیانه ترین بمباران نظامی و تبلیغاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل (حامیان و مشوقان امروزی طیف آقای محتشمی پور با پرچم و شعار "نه غزه، نه لبنان") به پایداری تا پیروزی فراخواند؟!

نکند به آرمان های امام درباره فلسطین اهانت شده که این گونه برافروخته اید؟
شما را چه شده که بجای محکومیت فحاشی و هتاکی کسی که مثلا زمانی از مسئولین مملکتی بوده، به دفاع ار مواضع امروزی آن که کاملا با آرمان های امام و اسلام درباره دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم است می پردازید؟

بفرمایید بیانیه بدهید و از کسی که وقیحانه در برابر ضبط صوت، منتقدین خود را "خر" و "بی شعور" خطاب می کند، حمایت کنید.

اول که شنیدم آقای محتشمی به انتشار مصاحبه هتاکانه اش جواب داده، گفتم حتما ایشان به ایران بازگشته، ولی وقتی مصاحبه ساختگی و خیالی خبرگزاری قدسنا را خواندم، مطمئن شدم که این گفت وگو کاملا ساختگی و برای پنهان ساختن هراس وی از بازگشت به ایران است؛ وگرنه چرا ایشان با یک "منبع آگاه" مصاحبه کرده و از هر گونه عکس و فایل صوتی خبری نیست؟

همه این تلاش ها برای پوشاندن خبر فرار محتشمی از احتمال بازداشت است و بس.
چه کسی گفته محتشمی در ایران است؟ بیاید ثابت کند.
بنده با قاطعیت می گویم که ایشان به هیچ وجه به ایران بازنگشته است. اگر آمده که باید از پناهگاه خارج شود!

آقای محتشمی پور!
یار دیروز امام و مخالف امروزی نظرات امام!
اگر چه مطمئنم که هیچ گفت وگویی با شما انجام نشده!
ولی حداقل یک بار برو و فایل صوتی افاضات کلام خویش را گوش کن. من خجالت کشیدم که جنابعالی روزی وزیر جمهوری اسلامی و سفیر و ... بودید.
ببین چه کسی فحاشی کرده و دیگران را آنچه لیاقت خویش است، خطاب می کند!
جدا اگر ضبط صوت جلویت نبود، خدا می کند چه الفاظ رکیک تری به کار می بردی!

حضرات خبرگزاری قدسنا!
شما را چه می شود؟
با بیت المالی که در دستتان است تا از مظلومان غزه حمایت کنید، دارید چه می کنید؟
نکند این اموال می شود پوسترهایی که در دست بی شرفان سبزپوشی که در حمایت از آمریکا و رژیم صهیونیستی "نه غزه، نه لبنان" سر می دهند؟

حضرات منبع آگاه!
به قول مولا علی (ع):
"حق را ملاک شناخت اشخاص قرار دهید، نه اشخاص را ملاک شناخت حق."

محتشمی پور گر چه دستش را در راه حمایت از آرمان های لبنان و فلسطین از دست داده است، ولی امروز همچون یار دیرینش "عبدالله نوری" که با افتخار تمام در تضاد با تفکرات امام راحل، دولت اشغالگر "اسرائیل" را به رسمیت شناخت و تشویق و احسنت صهیونیست ها را برای خود خرید، امروز وقتی در برابر این شعار صهیونیستی پاسخی ندارد، یعنی کاملا جلودار صف حامیان اشغالگران قدس است و با آنان که تیر بر قلب کودکان مظلوم غزه می نشانند، فرقی نیست.

آقای محتشمی پور!
اگر ررررررر آمدی ایران، خدمت می رسم.
چقدر زود مرا یادت رفته.
نویسنده کتاب "پاره های پولاد" تاریخ عملیات شهادت طلبانه لبنانی ها علیه اسرئیل هستم. چند بار حتی در منزلتان برای تکمیل تحقیقاتم خدمت رسیدم. چه کسی آگاه تر و بهتر از شما در زمینه عملیات علیه آمریکا و اسرائیل در لبنان؟!
راستی، دلم برای دستتان می سوزد. با تفکرات امروزتان که پیرو مخالفین ولایت شده اید، حیف که آن را در راه لبنان از دست بدهید!
شاید برای مصافحه با بسیاری دیگر بدردتان می خورد!

خوش نداشتم با جنابعالی که بنا برادعای خودت بنیان گذاری حزب الله لبنان را در سابقه ات داری، این گونه برخورد کنم ولی دیدم کوتاه آمدن در برابر ادعاهای ظالمانه امروزتان در برابر آرمان های امام، ظلم به خون مطهر شهیدان ایران، لبنان و فلسطین است. شاید که با نگاهی به دست خویش، از پیروی دروغگویان و خائنان به آرمان های انقلاب اسلامی و امام، دست بردارید!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:26 عصر     |     () نظر

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال پنجاه و هفت و برچیده شدن بساط شاهنشاهی ، صداهای مختلفی برای نوع حکومت بلند شد ، جماعتی حکومت سوسیالیتی را پیشنهاد کردند و عده ای جمهوری دمکراتیک ، عده ای نیز جمهوری دمکراتیک اسلامی را تبلیغ می کردند، غافل از اینکه این نهضت با شعار استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی به پیروزی رسیده بود، با این حال ،عده ای قلیل که حتی در پیروزی انقلاب یا به کلی نقشی نداشتند و یا بود و نبودشان در به ثمر نشستن انقلاب تأثیری نداشت، به دنبال اهداف سیاسی خاص خود بودند و با ابزار رسانه ای که در اختیار داشتند به دنبال توهمات خود بودند.

امام که خود رهبری انقلاب از ابتدا تا پیروزی را برعهده داشتند با تیز بینی خاص خویش ،بلافاصله دستور برگزاری رفراندوم ،برای تعیین نوع حکومت را صادر کردند و جمهوری اسلامی با بیش از نود و هشت درصد، بیشترین رأی را به خود اختصاص داد و پس از آن هم با رأی مردم، مجلس خبرگان قانون اساسی و در ادامه همه پرسی برای تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران .

از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا انتخابات دهم ریاست جمهوری ، حوادث ریزو درشت و توطئه های بسیاری برعلیه  نظام و کشور اتفاق افتاده ، که در تمامی این حوادث،نظام جمهوری اسلامی ایران با تدبیر ولی فقیه و پشتیبانی قاطع ملت، با سربلندی از تمامی آزمونها پیروز شده و توطئه گرها مجبور به عقب نشینی و اعتراف به شکست شده اند.

انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اما با تمام حوادث تلخ و شیرینش ،سنگ محکی متفاوت از حوادث پیشین بود برای شناخت دوست از دشمن و اعتقاد مردم به نظام و اعتقاد نظام به مردم.

نه به احمدی نژاد تمام هدف کشورهای غربی و در رأس آن آمریکا و رژیم صهیونیستی بود و البته در داخل نیز تمام رقبا، محور برنامه ریزی خود را برای عدم انتخاب مجدد دکتر احمدی نژاد قرار داده بودند و از نظر آنها تفاوتی نداشت که کدام گزینه دیگر پیروز انتخابات باشد و چنانچه هر کدام از نامزدهای انتخابات، پیروز می شد به منزله شکست دکتر احمدی نژاد بود و البته این یعنی پیروزی تمامی جریانهای مخالف داخلی و خارجی.

شخص دکتر احمدی نژاد در این آزمون بزرگ، مورد بحث نیست ،لیکن هم پیمانی و همسوئی و پیوند بین جریانات داخلی و وخارجی ، سؤالی است که بالاخره باید آقایانی که خود را جزء خواص می دانستند و به تعبیر مقام معظم رهبری نه تنها رفوزه شدند بلکه سقوط کردند ،باید روزی پاسخگوی اعمال خود باشند و در غیر این صورت نیز،تاریخ هم قضاوت خود را خواهد داشت و راه گریزی ندارند.

محسن رضائی اما در این میان حکایت متفاوتی دارد ،حکایت او از این بابت متفاوت است که همچنان ادعای ولایت پذیری دارد و در ظاهر مانند دو کاندیدای شکست خورده عمل نمی کند .

البته ایشان یکی از سه ضلع مثلثی بودند که به همراه آقایان هاشمی بهرمانی و میرحسین موسوی در نوشاندن جام زهر به حضرت امام در خصوص پذیرش قطعنامه 598 مشارکت داشتند.

آقای محسن رضائی در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری حاضر می شود و اعلام می کند که به احترام مقام معظم رهبری شرکت کرده است.

البته ایشان در ابتدا باید به این سؤال پاسخ بدهند که آیا مقام معظم رهبری ،غیر از رأی ملت را تنفیذ فرمودند و ایشان که کمی بیشتر از یک درصد آرا را کسب کردند برای شصت و پنج درصد مردم  و منتخب مردم احترام قائل نیستند؟

از این دست رفتار تناقض آمیز و البته منافقانه ایشان در طول سالهای هشتاد و چهار تا به امروز فراوان است که مورد بحث این نوشته نیست .

هدف از این نوشته ،تناقضاتی است که ایشان با اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارد و هر زمان که برای پیشبرد اهداف خود به نتیجه نمی رسد ،بجای آنکه رفتار خویش را متناسب با قانون اساسی نماید ، اصرار بر رفتار خود دارد و ایراد را متوجه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می کند و بحث را نیز پیرامون تغییر قانون اساسی به راه می اندازد.

نکته جالب در این موارد این است که چنین فردی با چنین رفتار و خصوصیاتی ، هر زمان که دولت نهم را نقد می کرد از قانون اساسی یاد می کرد و دولت را متهم به قانون گریزی می نمود.

ایشان از پیش از ورود به انتخابات، بحث دولت وحدت ملی را پیگیری کردند که هیچ تناسبی با قانون اساس جمهوری اسلامی ایران نداشت و بیشتر برای سهم خواهی و راضی کردن طرفین دعوا بود و چون شانسی برای پیروزی خویش قائل نبود ، به دنبال گرفتن سهمی از قدرت بود که البته پس از ماهها تلاش به نتیجه ای نرسید و چاره ای جز به میدان آمدن نداشت.

در تبلیغات انتخاباتی ایشان مکرر شنیدیم که ایشان اعتقاد به تقسیم کشور به چند ایالت و فدرالی کردن کشور داشتند که در تناقض کامل با اصول قانون اساسی است.

در همان ایام تبلیغات ، جناب ایشان به دفعات مخالفت خود را با نوع مسئولیت رئیس جمهور به عنوان رئیس دولت ابراز داشتند و نظر خود را پیرامون اینکه در ایران باید نخست وزیر داشته باشیم و اوضاع به روال دهه شصت تغییر کند شاهد بودیم.

ایشان پس از شکست سنگین و البته قابل پیش بینی خود در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ، در ابتدا همانند سایر رقبای شکست خورده خود ، ادعای تقلب در انتخابات را فریاد کردند  و پس از آشکار شدن دروغهای خود و دوستانشان و همچنین اعترافات متهمین کودتای مخملین ، در عوض تبریک به رئیس جمهور و عذرخواهی از مردم و پذیرفتن رأی ملت ،  طرحی نو درانداختند و شکل فعلی قانون انتخابات را مشکل بزرگ کشور اعلام کردند و پیشنهاداتی جهت تغییر قانون انتخابات ارائه فرمودند.

امروز این سؤال از ایشان  مطرح است که جناب رضائی ، شما که با بدیهی ترین و مهمترین اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مخالف هستید ، چگونه به خود اجازه دادید که نامزد ریاست جمهوری شوید و آیا بر فرض محال !!! در صورت انتخاب شدن چگونه میتوانستید اصولی را که قبول ندارید اجرا نمائید؟

آیا یک رئیس جمهور به جز اجرای بی نقص قانون اساسی ، تکلیف دیگری دارد؟

آیا رئیس جمهور در ابتدای کار خود در مجلس سوگند یاد نمی کند که برخلاف قانون اساسی کاری را انجام ندهد و پاسدار قانون اساسی کشور باشد؟

لطفا پاسخ دهید آیا شما به سوگند خود اعتقاد ندارید ؟

اگر شما بر سوگند خود وفادار بودید با اعتقادات خود چه می کردید؟

البته واضح و مبرهن است که برفرض انتخاب شدن شما !!!! به عنوان رئیس جمهور، دیگر قانون ایرادی نداشت و همه چیز خوب بود تا کوچکترین مشکلی پدید آید و البته در آن هنگام نیز حتما ایراد از قانون اساسی بوده و باید قانون اساسی اصلاح شود.

جناب آقای محسن رضائی، اینجا ایران است با تاریخی ماندگار، ایران آزمایشگاه جنابعالی نیست که هر وقت اراده فرمودید ، اصول قانون اساسی آن را باب میل خود تغییر دهید و طرحی نو در اندازید.

آقای رضائی آیا می دانید که قانون اساسی را برای چه تدوین و سپس تصویب  می کنند و به رأی می گذارند؟

آیا می دانید که قانون اساسی هر کشور، به معنای منشور و سند وفاق ملی یک کشور است و فردی که بدیهی ترین اصول قانون اساسی یک کشور را قبول ندارد،صلاحیت اجرای آن را هم نخواهد داشت؟

آقای رضائی به شما پیشنهاد می کنم که با دنیای سیاست وداع کنید  زیرا مرد سیاست را تدبیر و هوش و حافظه ای قوی لازم است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 12:47 عصر     |     () نظر
 


بدون شرح...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:55 عصر     |     () نظر
 del.jpg


قحطی خدا پرستی است! مردم از بی ایمانی در رنجند. در دکان بشریت دو سیر عرفان یافت نمیشود!  در بوتیکهای مردانه غیرت زنانه می فروشند!مرگها قسطی شده و بایدآهسته آهسته بمیری زیرا کوبن شهادت اعلام نمی شود! کالای گناه استاندارد جهانی دارد و بازار چشم چرانی شلوغ است...


تو در این اشفته بازار چه داری؟!


چند سال است بعد از جنگ خشکسالی شده واصلآ زمستان نداریم.! اصلآ دیگر حال خواندن دعای کمیل و توسل و... را نداریم زیرا همیشه مشغول نگاه کردن به این سریال وآن برنامه هستیم؟!


این روزها با خط سریع السیر بی تقوایی به مقصد میرسی!


اوژانس امر به معروف ضعیف و خیابان امر به منکر شلوغ! اتوبان بلاتکلیفی یکطرفه است ودر ادارات باید از خط ویژه ی پارتی عبور کنی وگرنه درترافیک بی آشنایی می مانی!


غیبت واجب است وتهمت مستحب! 


صداقت حرام است و ایثار مکروه!


درختهای ربا خوب میوه میدهند وتابلوهای خدا پرستی رنگ پریده است...


تو در این اشفته بازار چه کالایی داری؟!


غربت در اینجا بیداد میکند و حضرت ولی عصر(ع) از همه غریب تر است.


در خیابان دعوت به حرام می کنند و کتابشان تبلیغ روی دیوارهاست. خوش تیپی حرف اول و آخر را می زند!


با سوادها بی مدرکند و با مدرکها بی سواد! جنگلهای انبوه گناهان روز به روز وسیع تر می شود و نمی شود نفس


کشید! اگر مواظب چشمانت نباشی تیر گناه آن را میدرد. عکسهای یادگاری از دوران وفاداری حتی به درد سوختن هم


نمی خورد و دلسوزی دیگر معنایی ندارد.همه ی درها دل قفل است و هیچ کلید سازی نمی تواند کلید خانه ی دل را بسازد. این جا حقوق به شر است نه حقوق بشر...


تو در این آشفته بازار چه کالایی داری؟!


تو در این خرابه چه سر پناهی داری؟!


به جای شهرمان شهر بازی داریم. مومن مسجد ندیده زیاد است و در بهار آزادی جای تفکرات امام خالی.


بعضی ها به اسم تمدن زنگوله می اندازند به گردنشان و افتخار می کنند بچه هایشان اسم پپرونی و همبر گر را درست تلفظ می کنند.آنهایی که می نشینند سریال پول کثیف و... را تماشا می کنند وبرای سیلی خوردن فلان هنر پیشه ی خارجی گریه می کنند دیگر وقت ندارند به سیلی خوردن حضرت زهرا(س) فکر کنند.


آنها می خواهند عشق را از فیلمهای هندی یاد بگیرند نه از حسین(ع) و زینب(س).


آنها شجاعت را در فیلمهای آمریکایی میبینند نه در عملیتهای چریکی شهید چمران.


 کاش شهدا را فراموش نمی کردیم! کاش طنین صدای شهید اوینی را با صدای نکره ی مایکل جکسون عوض نمیکردیم. چه خوب گفت آن که گفت :


 (گل محمدی باش تا محتاج ادکلن فرانسوی نشوی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:54 عصر     |     () نظر
 

هرناز که بفروشی من مشتری نقدم...
اینک سرمن بستان ازبابت بیعانه...



یاحسین (ع)...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:53 عصر     |     () نظر
 

 عکس و تصاویر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای


آن روز ها دروازه شهادت داشتیم، ولی حالا معبری تنگ..


هنوز هم برای شهید شدن فرصت هست


باید دل را صاف کرد...


                                                                   مقام معظم رهبری


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:51 عصر     |     () نظر
خاطرات جالب طلبه‌ی سیرجانی عدالتخواه از زندان اوین
جزایرى امکانات خاصى براى خودش در زندان دارد. خط تلفن و لب تاپ و... او حتى بر خلاف دیگر زندانى‏ها، هواخورى اجبارى 7 تا 8 صبح را نمى‏رفت که من هم یادم هست به همین بهانه مدت‏ها هواخورى نمی رفتم و دلیل مى‏آوردم بین من و او چه فرقی وجود دارد.
  
طلبه سیرجانی که به اتهام مبارزه با زمین خواری دستگیر شده بود و با دستور مقام معظم رهبری آزاد شد ، به گفته خود مدتها هم بند شهرام جزایری بوده است.
حجت السلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی اخیرا به ذکر خاطراتی از دوران زندان و شرایط خاص آنجا برای شهرام جزایری پرداخته است.
جهانشاهی در این باره می گوید:جزایرى امکانات خاصى براى خودش در زندان دارد . خط تلفن و لب تاپ و... او حتى بر خلاف دیگر زندانى‏ها، هواخورى اجبارى 7 تا 8 صبح را نمى‏رفت که من هم یادم هست به همین بهانه مدت‏ها هواخورى نمی رفتم و دلیل مى‏آوردم بین من و او چه فرقی وجود دارد.

خاطرات جالب طلبه‌ی سیرجانی عدالتخواه از زندان اوین
طلبه سیرجانی با اشاره به احترامی که مسئولین زندان برای جزایری قائل بودند می گوید :جزایرى راحت بود مثلاً ما براى خرید اقلام که به فروشگاه مى‏رفتیم در یک صف طولانى مى‏ایستادیم تا نوبتمان شود اما شهرام مى‏آمد و مى‏رفت پشت میز فروشنده یک دو کارتن جنس مى‏خرید و دوستانش مى‏آمدند و مى‏بردند.
وی با اشاره به احساس فخر مراوده با جزایری در زندان ادامه می دهد:جالب بود در زندان هم مراوده و دوستى با شهرام جزایرى ارزش به حساب مى‏آمد. به خاطر همین من دوست نداشتم زیاد با او صحبت کنم و مراوده‏اى داشته باشم. چون نگاه منفى به این کار وجود داشت و همه فکر مى‏کردند که مثلاً فلانى به خاطر جایگاه مالى جزایرى با او مراوده و همنشینى دارد.
سیرجانی با اشاره به مرخصی هایی که به طور خاص به جزایری می دادند می گوید: من معتقدم اگر فشار افکار عمومى نبود، خیلى از مسئولین بیش از این در مسایل اقتصادى و دزدى‏ها گند مى‏زدند. بگذارید یک مثال بزنم .در زندان شخصی بود که 34 میلیارد تومان از قوه قضاییه دزدى کرده بود. الان هم اگر کسى بگوید اتهام است، حاضرم ثابت کنم. چون اسم آن آقا هست، زندانى هست و پرونده‏اش هم موجود است. ایشان به صراحت به من می گفت اختلاس آنقدرها که فکر کنید سخت نیست. خیلى هم راحت است. وقتى از او پرسیدم پس چرا گیر افتادى و دستگیر شدى، گفت مسئولان که اصلا نفهمیدند! با شرکایمان به مشکل برخوردیم یکى از آنها رفت و کل قضیه را لو داد.
جهانشاهی ادامه می دهد: مى‏گفت با این 34 میلیارد تومان زمین خریده‏ام الان زمین‏هاى من چند برابر شده که با بخشى از همان پول، جریمه این اختلاس و اصل پول را مى‏پردازم. گفتم پس زندان را چه مى‏کنى؟ گفت در اولین فرصت هم که بروم از این اینجا بیرون دیگر بر نمى‏گردم! گفتم خب، همین بیرون رفتن مهم است. چطور مى‏روى؟ گفت من به مسئولین زندان قول دادم هزینه ساخت یکى از طبقات اندرزگاه هشت را قبول کنم که پنجاه میلیون مى‏شد و اینها مرا به بهانه‏اى به مرخصى بفرستند .
وی تصریح می کند:من شاهد بودم ایشان به مرخصى رفت و حدود یک ماه و نیم دستگیرى که من آنجا بودم دیگر اثرى از وى ندیدم و برنگشت.
طلبه سیرجانی به تاخیر یک هفته ای مسئولین در اجرای دستور مقام معظم رهبری در آزادیش از زندان اشاره می کند و می گوید: به دستور حضرت آقا حکم آزادى من صادر شده بود. اینها به خاطر همین مجبور بودند که مرا آزاد کنند، اما دوست داشتند آخرین امتیازها را از من بگیرند. به هرنحوى بود مى‏خواستند یک درخواست عفو یا مرخصى در پرونده من بایگانى و ثبت کنند .بعد از همه اصرارها در دادگاه ویژه گفتم حالا که اصرار دارید پس یک کاغذ و قلم بیاورید تا بنویسم. اول گفتند نه! هر چیزى که ما مى‏گوییم بنویس! گفتم عربى مى‏نویسم. قبول نکردند. گفتم اشکالى ندارد پس مرا به زندان برگردانید. آخرش قبول کردند. من هم نوشتم:
بسم ‏الله الرحمن الرحیم
هیهات منا لذله
وعده ما ان‏شاءالله سر پل صراط.
طلبه سیرجانی در ادامه گفت و گو با هفته نامه یالثارات می گوید: بلااستثناء همه زندانى‏هاى اوین مخالف احمدى‏نژاد بودند. جز تعداد کمى که به انگشتان دست هم نمى‏رسید. حتى من در یکى از یادداشت‏هاى زندان نوشتم که نمى‏دانم این حسن احمدى‏نژاد است یا عیب احمدى‏نژاد که تمام زندانى‏ها، مخصوصا مفسدان مالى و متخلفان اقتصادى دل خوشى از احمدى‏نژاد ندارند. پس از افشا شدن حمایتم از احمدى‏نژاد دیگر تحقیرها شروع شد. طورى برخورد مى‏کنند که انگار من یک آدم نفهمى هستم که دارم از ایشان حمایت مى‏کنم.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:50 عصر     |     () نظر
روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب میهمان ویژه کنفرانس صهیونیست‌ها و بهایی‌ها

کنفرانس ضد ایرانی "جمهوری اسلامی ایران: تحلیل چند وجهی از حکومت دینی، ملی گرایی و نمایش قدرت این کشور" به میزبانی صهیونیست ها و با حضور تعدادی از روزنامه نگاران فعال در روزنامه های زنجیره ای در شهر "کلیولند" ایالت اوهایو آمریکا برگزار شد.

به گزارش ایرنا، این کنفرانس توسط گروه موسوم به "پژوهشگران حامی صلح در خاورمیانه" (SPME) و با موضوع "جمهوری اسلامی ایران: تحلیل چند وجهی از حکومت دینی، ملی گرایی و نمایش قدرت این کشور" در روزهای یکشنبه و دوشنبه هفته جاری با حمایت جامعه یهودیان "کلیولند" ایالت اوهایوی آمریکا و مرکز مطالعات یهود در دانشگاه "کیس وسترن" برگزار گردید.

در نخستین روز از این کنفرانس خاخام"اریک لانکین" از "صندوق ملی یهود"، "لو بالچر" مسوول امور دانشگاهی در کنسولگری رژیم صهیونیستی در فیلادلفیا، "پاتریک کلاوسون" معاون تحقیقاتی "موسسه سیاست های خاورنزدیک" به ارائه سخنرانی پرداختند. سخنران دیگر این کنفرانس "دیوید مناشری" مدیر "مرکز مطالعات ایران" در دانشگاه تل آویو بود.

"بری روبین" مدیر "مرکز گلوریا" در "هرزیلیا" فلسطین اشغالی نیز به ایراد سخنرانی با موضوع "سیاست خارجی ایران" پرداخت که در پایان جلسه روز یکشنبه، میزگردی با موضوع "یهودی ستیزی ایرانیان" با شرکت "چارلز اسمال" و "کنیت مارکوس" برگزار شد.

در دومین روز این کنفرانس در روز دوشنبه، "اسحاق کریم" پژوهشگر دانشگاه یهودی قدس سخنانی با موضوع "شیعه گری و جنگ مقدس" ایراد کردند. در این کنفرانس صهیونیستی، مجید محمدی که از نویسندگان فراری روزنامه های زنجیره است و نیک آهنگ کوثر کاریکاتوریست فراری روزنامه های زنجیره ای نیز به ایراد سخنرانی پرداختند.

در بخش دیگر این کنفرانس، "امیر فخرآور" رییس موسسه "اینتر پرایز ایرانیان" و دبیر کل "کنفدراسیون دانشجویان ایران" و همچنین "رنی ردمن" مدیر اجرایی "مرکز اسناد حقوق بشر ایران" درباره حقوق بشر در ایران سخنرانی کردند.

"الیهو ریشتر" رییس واحد "پزشکی شغلی و زیست محیطی" دانشگاه "عبری" درباره "لفاظی برای نسل کشی" و "اندرو بوستوم" استاد پزشکی دانشگاه براون درباره "تنفر ایران شیعی از یهود" به ایراد سخنرانی پرداختند.

این کنفرانس اختصاص به یهودیان نداشت و بهاییان نیز در آن حضور پررنگی داشتند. در ادامه این جلسه، "اندرو اپوستولو" رییس میز ایران در موسسه "خانه آزادی" واشنگتن درباره وقایع اخیر ایران و "فرهاد ثابتان" استاد اقتصاد در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا درباره "آزار بهاییان در ایران" سخنرانی کردند.

در ادامه خانم "جکی ولکات" فرستاده ویژه وزارت امور خارجه آمریکا در امور منع گسترش سلاح های هسته ای سخنانی با موضوع "ایران و اشاعه سلاح های هسته ای" ایراد کرد. حضور صهیونست ها، و شرکت وزارت خارجه آمریکا در این کنفرانس ماهیت و اهداف آنرا به خوبی نشان می دهد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:46 عصر     |     () نظر
آن 24 میلیون اکثریت مظلوم

محمد مهدی تهرانی

آن قدر شهر شلوغ شد و هوا مه آلود که دیگر چشم، چشم را نمی دید. فرصتی نماند تا کسی حال و احوال دیگری را بپرسد؛ چه برسد به اینکه بخواهد سراغ آن پیرمرد دست‌فروش را بگیرد و از مطالبه "24 میلیون" جمعیت ایران سخن به میان بیاورد. "24 میلیون" جوان، زن، مرد، کوچک، بزرگ، روستایی و شهری که اکثریت را تشکیل می دادند؛ اکثریت.

مردم همه و همه با هم و همراه هم پای صندوق ها آمده بودند تا در مقابل سیر نزولی مشارکت شهروندان امریکایی، سیر صعودی مشارکت در ایران را به نمایش بگذارند. همه با هم بودند و هر یک مطالبه و حرفی برای گفتن داشتند. می خواستند عظمت ایران را به رخ جهانیان بکشند تا کسی نتواند حق ایران در زمینه هسته ای را انکار کند؛ تا وزن دیپلماتیک کشورشان را در مناسبات جهانی در جای خود عیار کنند. مردم در عین حال می خواستند حرف هایشان را هم با مسئولان درمیان بگذارند. پیرمرد دست‌فروش هم آمده بود.

هر کس فضای کشور را به گونه ای تحلیل کرد و متناسب با مطالباتی که داشت، به گونه ای نتیجه گرفت. تفاوتی در میان نبود. مهم آن بود که هر کس با تحلیل خود در صحنه حضور پیدا کند و به فرد اصلحی که تشخیص داده، رأی دهد. این حضور و این انتخاب مطابق اصول دموکراسی برآیند خواست ها و مطالبات مردم را نشان می داد. مطالباتی که باید تبیین و شناخته می شدند و بر مبنایشان برنامه ریزی می شد. انتخابات مطالبات اکثریت را به تصویر کشید.

فضای جدالی بعد از انتخابات اما همه کاسه و کوزه ها را شکست. دیگر فرصتی نماند تا کسی بپرسد پیرمرد دست‌فروش حرف هایش چه بود؟ آن 24 میلیون نفر چه مطالبه ای داشتند؟ 22 خرداد چگونه خلق شد و مشارکت حداکثری مردم از کجا نشأت گرفت؟ چرا کفه ترازو با 11 میلیون اختلاف این گونه تراز شد و چرا هاشمی شکست خورد؟ اینها سوالاتی مهم و کلیدی بودند. پاسخ آنها خیلی مسائل را می توانست روشن کند. می توانست فریاد آن پیرمرد روستایی و آن مغازه دار نبش کوچه را هم به پاستور ببرد.

مرد دست‌فروش حرف هایش را گفته بود؛ صاحب آن ماشین مدل بالا با کت و شلوار اتو کشیده هم همین طور و انتخابات نشان داده بود مطالبه اکثریت چیست. در بلوای بعد از انتخابات اما همه چیز تغییر کرد. برخی خود را نماینده تام الاختیار 13 میلیون دیگر نامیدند و با شعارهایی عجیب و غریب به خیابان ها ریختند تا با آتش زدن سطل های زباله دموکراسی خواهیشان را به نمایش بگذارند! مملکت انگار قانون نداشت!

حتی آن پیرمرد مغازه دار هم وقتی از دور صدای بلوا می شنید، کرکره ها را با اضطراب پایین می داد تا از بد حادثه هزینه دموکراسی خواهی اغتشاشگران نشود. حرف هایش را که نگذاشته بودند شنیده شود، هیچ، اکنون دیگر امنیت شغلی و آرامش روانی هم نداشت. پیرمرد مظلوم بود. چه کاری می توانست انجام بدهد؟

وقتی بیمار اقتصاد ایران بر روی تخت بیمارستان احساس درد شدید می کرد و آماده حرکت به سمت اتاق عمل بود، باز هم کسی نبود که بر سر آن شلوغ کاران دم در فریاد بکشد و به آنها بفهماند که یک بیمار به آرامش نیاز دارد. قوه قضائیه هم دانه درشت ها را رها کرده بود. پیرمرد غصه می خورد و مرد دست‌فروش هم بساطتش را جمع می کرد تا به خیابانی دورتر و امن تر برود حتی اگر مشتری هایش کمتر شوند.

می گفتند 11 میلیون تقلب شده است! 11 میلیون! ادعای بزرگی بود اما سندی وجود نداشت! مدعیان تقلب با وجود آنکه بالاترین حجم ناظر را در طول انتخابات ایران بر سر صندوق ها داشتند و با وجود آنکه برای اولین بار آمار صندوق به صندوق هم منتشر شده بود، از ارائه یک فهرست حداقلی از صندوق هایی که می گفتند در آنها تقلب صورت گرفته است، ناتوان بودند. در شهر فقط می شد رنگ شلوغ کاری را دید و دود سطل آشغال هایی که وسط خیابان به نشانه تمدن به خود می پیچیدند.

از پسرک هم پرسیدم ببینم چه می گوید. می گفت دوچرخه بازی چند ماهی است قدغن شده. مادرش اجازه نمی دهد به خیابان بیاید. پیرمرد دست‌فروش با خودش نجوا می کرد: مگر امام نگفت ما کوخ‌نشین‌ها صاحبان اصلی انقلاب هستیم؟ پس چرا مدعیان امروزی خط امام حرف ما را نمی شنوند؟ چرا گوش هایشان را گرفته اند و دیوانه‌وار فقط فریاد می زنند؟ این فقط سوال پیرمرد نبود. حتی 13 میلیونی که انتخابش به گونه ای دیگر بود هم شکایت داشتند. می پرسیدند: این چه جنس دموکراسی خواهی است؟! دموکراسی خواهی با خلع سلاح پایگاه بسیج چه نسبتی دارد؟ با شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" چه نسبتی دارد؟ چگونه با بردن آبروی ایران در عرصه جهانی قابل جمع است؟

کسانی که روزهای اول با اعتماد به نخست وزیر سابق به خیابان ها آمده بودند، هم کم کم دریافتند حرف، چیز دیگری است و انتخابات تنها بهانه است. این بود که حضور خیابانی را ترک گفتند تا معلوم شود چه کسانی واقعا داعیه دار می‌دانند و 13 آبان علی ماند و حوضش!

پیرمرد دست‌فروش هنوز با خودش سخن می گوید: این مسخره بازی تا کی قرار است ادامه پیدا کند؟ او خسته شده است. دنبال کسی می گردد که حرف‌هایش را بشنود. او حرف‌هایش را زده بود. بلندتر از همیشه. از باندبازی ها خسته بود. اما انگار کسی به این حرف ها محل نمی گذاشت. چون می گفتند امام قائل به حزب سالاری است!

کمی که گذشت پیرمرد هم مشت هایش را گره کرد. تا قبل از این رمق به خیابان آمدن را نداشت. اما این 13 آبان باید نشان می داد زنده است و حرف هایش را کسی نشنیده. باید نشان می داد که او هم حق حرف زدن و حق حیات دارد. باید حضور میلیونی مردم را به رخ اقلیت به اصطلاح دموکراسی خواه می کشید. و آمد. آمد تا بگوید هنوز هستم؛ به جای توجه به این اقلیت خودخواه حرف من و امثال مرا بشنوید. چرا از بعد انتخابات ما را فراموش کردید؟ چرا به غصه های آن زن روستایی فکر نمی کنید؟ چرا همه رسانه‌ها و حرف‌هایتان شده است اغتشاش و اغتشاش‌گران؟ پس صاحبان اصلی انقلاب چه شدند؟ اکثریتی که به صحنه آمدند چه شدند؟

پیرمرد دلش پر بود. حق هم داشت. از وقتی کاسه و کوزه ها به هم ریخت، همه توجه ها به جانب اقلیتی که فقط و فقط ادعا می کردند نماینده 13 میلیون نفرند اما واقعا نبودند، جلب شده بود. مردم فراموش شده بودند. کسی از علت اختلاف 11 میلیونی و علت شکست هاشمی نمی گفت. کسی نمی گفت مردم چه را نمی خواستند که این چنین رأی دادند و چه چیزی را می خواستند که به میدان آمدند.

پیرمرد اکنون بساطتش را گوشه خیابانی کم عرض پهن کرده است. منتظر است تا حرف های اکثریت مظلوم را کسی بشنود. منتظر است تا آن پرستاری که دم در ایستاده است بر سر کسانی که شلوغ می کنند فریاد بکشد که ساکت! مریض حالش خوب نیست. منتظر بود تا مجرمانی که عزت کشورش را به بازی گرفته اند، کمی و فقط کمی خجالت بکشند و بند و بساط خودشان و حزب های ساختگی‌شان را یک‌جا جمع کنند و بروند دنبال کار خودشان. پیرمرد می خواهد کسی پیدا شود تا حرف های او و امثال او را بشنود. حرف های اکثریت مظلوم را.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:45 عصر     |     () نظر
گفت‌وگوی تلفنی با «طیب خطر»

طنز:

«طیب خطر» همراه 3 نوچه‌اش بازداشت شد. وی با حرکات مارپیچ با ماشین پرشیا به سد کردن مسیر حرکت خودروهای طعمه‌هایش می‌پرداخت و نامرد بعد از این کار دست به سرقت مسلحانه می‌زد. این نالوطی‌ها که در راس‌شان «طیب خطر» بود چنان مردم را می‌ترساندند که ملت جرات نکنند به 110 زنگ بزنند. نظر به بازداشت «طیب خطر» با وی که در بازداشتگاه بود مصاحبه تلفنی کرده‌ایم که در زیر می‌خوانید:

سلام طیب خطر.

علیکم!

بفرمایید چرا همچین شد؟

بابا، من بی‌گناهم، الان هم تنها راهی که به نظر من می‌رسد، بازگشت به قانون و آشتی ملی است.

پس به جرائمت کی رسیدگی شود؟

کدام جرم؟

زورگیری و استفاده از قمه و قداره.

قوه قضائیه چطور قمه را در دست من دیده ولی قمه را در دست طرفداران بعضی‌ها نمی‌بیند؟ سقف ماشین دکتر مرندی را هم من سوراخ کردم؟!

حالا باید چی کار کرد؟ مقصر کیست؟

مقصر احمدی‌نژاد بود که در مناظره با میرحسین، آن حرف‌ها را زد! اولش از آنجا شروع شد.

کدام حرف‌ها را زد؟

علیه فرزندان بعضی‌ها.

خب، به تو چه؟

بالاخره من هم در این کشور سهم دارم. رسانه ملی به من هم باید تریبون بدهد من بیایم حرف‌هایم را بزنم، آنهایی که لت و پار کردم هم بیایند حرف‌های‌شان را بزنند. میرحسین هم بیاید حرف بزند. مردم خودشان قضاوت کنند.

چه خواسته‌ای از مسؤولان دارید؟

از مسؤولان می‌خواهم وحدت خودشان را حفظ کنند و اجازه ندهند هرکس و ناکسی دست به تیزی ببرد. من که قمه می‌کشم، یکی هستم از همین مردم، اما یارو که دکتر مرندی را زد، از آمریکا پول گرفته و این نامردی است و وزارت ارشاد هم باید به ما اجازه روزنامه بدهد، هم به دکتر مرندی، هم به اون یارو که از آمریکا پول گرفت.

شما بچه کجا هستید؟

جنوب شهر.

پس چرا «پرشیا» سوار میشی؟

پول دارم، سوار میشم. مگر شیک بودن و تمیزی جرم است؟

من که نگفتم، آقای مایلی‌کهن گفته. من خودم این حرف‌ها را قبول ندارم.

پس چرا میگی؟ همین‌طوری برای ما حاشیه درست می‌کنید دیگه. من هنوز هم به جنوب شهری بودن خودم افتخار می‌کنم.

از اینکه وقت‌تان را در اختیار ما قرار دادید ممنونم، اگر حرف خاصی باقی مانده در خدمتیم.

حرف‌ خاصی که نمانده.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:43 عصر     |     () نظر
<   <<   81   82   83   84   85   >>   >