1- پشت کردن به سخنران فینفسه اشکالی ندارد اما مراقب باشید که آدم نمیتواند پشتش را طرف هر کسی بکند. قبل از پشت کردن به سخنران، نیمنگاهی به اصل و نسب وی بیندازید بد نیست.
2- خوب است هنگامی که پشتتان به سخنران است، از جای خود بلند شوید و دستانتان را جلو بیاورید و پاهایتان را یکی در میان روی زمین بکوبید. نخستینبار این کار را طرفداران «چلسی» در «استنفورد بریج» باب کردند که «آبراهاموویچ» خیلی خوشش آمد. البته مهاجرانی برای تماشای بازیهای چلسی به لندن نرفت بلکه موضوع امر خیر بود!!
3- برای آزار دادن سخنران لازم نیست که کفشتان را بر سر وی بکوبید؛ همین که کفشتان را در بیاورید، دفعتا بوی گندی از جورابتان به فضا میرود که عنقریب سخنران را خفه کند!
4- با استفاده از همین استراتژی«حرکت از پشت» توصیه میشود در روز 13 آبان پشتتان را به ملت کنید و از امت همیشه در صحنه اردنگی بخورید.
5- در روز 13 آبان خوب است پشتتان را به سفارت روسیه کرده و به جای بالا رفتن از دیوار سفارت روسیه، ساختمان جلویی را اشغال کنید!
6- برعکس خاتمی، به صورت دندهعقب از میرحسین عبور کنید!!
7- برای نشان دادن اعتراض خود پشت به قبله نماز بخوانید! البته پشت به قبله، با کفش و ...
8- برای تشویش اذهان عمومی و مشوه کردن فضا، شلوار خود را پشت و رو بپوشید!
9- در حالی که پشتتان به سخنران است، به جای اینکه کفشتان را مستقیم بر سر سخنران بکوبید، آن را محکم به دیوار بکوبید تا برگردد بخورد به سر طرف!
10- میتوانید در هنگام پرت کردن کفش خود به سمت دیوار و در فاصله زمانی بازگشت کفش و اصابت به سرتان، اصوات مختلفی روانه طرف مقابل سازید. به عنوان مثال شعار «مرگ بر روسیه» در این فاصله زمانی مناسب است اما پس از احساس درد ناشی از اصابت کفش خودتان به سر خودتان میتوانید شعارهای دیگری بدهید؛ شعارهایی که توطئه اصابت کفش بر سرتان را برای مردم فاش کند.
11- خواهشمند است بر اساس عمل به ضربالمثل معروف «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»
هر کاری را بموقع و در مکان خود انجام دهید.
کلمات کلیدی:
آنان که در سالیان نخستین انقلاب دل در گروی حضور و کلام امام داشتند، در اغلب دیدارها و سخنرانیها در کنار او چهرة مصمم جوانی را میدیدند که با دقت و اعتماد به نفس، حفاظت از مراد خویش و نیز ادارة جلسات او را وجهة همت خویش قرار داده بود. او پس از یکی دو سال از سوی امام ماموریت یافت تا با تلاشی پیگیر به حیات گروه فرقان خاتمه دهد و پس از آن نیز به اذن و دلالت آن بزرگ، حضور در جبههها و تهیه ملزومات تدارکاتی آن را به عهده گرفت؛ اما سابقة فعالیتهای نقاشیان به این محدود نمیشود. او از مبارزان و ساماندهندگان مبارزات مخفی قبل از انقلاب بود و فعال در گروههای مخفی و زیرزمینی سالهای منتهی به انقلاب.
دانستههای او از تکوین و شکلگیری نظام اسلامی و نحوة حضور یا نفوذ برخی چهرهها به این فرایند، بس فراوان و درخور توجه است و آنچه در پی میآید بخشی از آنهاست که او این روزها پس از 3 دهه و از سر احساس تکلیف بیان داشته است. نقاشیان هماینک نیز دستی در کار رسانه دارد. او رئیس هیئت مدیرة موسسه سخنگستر است که روزنامههای ایراننیوز و صبح اقتصاد را منتشر میکند.
بسماللهالرحمنالرحیم. الحمدللهالذی هدینا لهذا و ما کنا لنهدی لو لا ان هدانا لله
اگر اجازه بدهید در این مقطع، یک مقداری فراتر از پرداختن به شخص آقای موسوی، موضوع را مطرح کنم و بستر و زمینههای معرفی بعضی از افراد را در ابتدای انقلاب بشکافم وسپس به ورود آقای موسوی به صحنه سیاسی اشاره کنم.
مردم عزیز ما مطلعند هنگامی که حضرت امام در پاریس بودند، جریانها و افراد متعددی به محل اقامت ایشان مراجعه میکردند. نوفل لوشاتو کانون خبری دنیا شده بود. سیاسیونِ به قول خودشان مخالفِ شاه، آن زمان به حضرت امام گرایش پیدا کرده بودند تا یا مطرح شوند و یا از ِقبَل پیروزی احتمالی انقلاب، نفعی عایدشان شود.
زمانی که امام تصمیم گرفتند به تهران بیایند، هواپیمائی اجاره میشود. اینکه این هواپیما را چه کسی اجاره میکند؟ اینکه هزینه اجاره این هواپیما را چه کسی میدهد؟ اینها پرسشهائی هستند که باید در بارهشان تفحص شود این افراد وسوابق آنها وجامعه ای که به آن وابسته اند،از انقلاب نقش مرموزی ایفا کرده اند باید نیتها و ورود و نفوذ شان به آن حلقه، از همان مقطع شناسائی شود، چون از همان مقطع افرادی به این جمع ورود کردند که بعداً بهره و نان این کار را خیلی گسترده خوردند، اما دلشان با انقلاب نبود و نیست و نخواهد بود. آب هم به آسیاب اجنبی ریختهاند.
از همان نقطه تعدادی از افراد سیاسی حمایت شدند تا داخل هواپیمای امام بیایند و کنار ایشان بنشینند و در ورود حضرت امام به تهران، چهره بشوند. بعضی از اینها را شاید بشود اسم برد. بعضیها را بهتر است اسم نبریم، چون اساساً مطرح کردنشان به آنها اعتبار میدهد. من سه نفر از اینها را اسم میبرم. یکی از اینها صادق طباطبائی، یکی صادق قطبزاده و یکی هم ابوالحسن بنیصدر است. اینها طبیعتا بعدها بهتدریج نقشهائی پیدا کردند. صادق طباطبائی در دولت موقت موقعیت پیدا کرد. ابتدائاً وزیر مشاور و سخنگوی دولت موقت شد. صادق قطبزاده مسئولیت رادیو تلویزیون آن موقع را گرفت. بنیصدر هم خودش را یکی از ارکان شورای انقلاب میدانست و در انتخابات ریاست جمهوری اول حمایت گستردهای گرفت و مطرح شد و رای آورد.ومیدانیم و میدانید که اینان در کارشکنی ها چه کردند و چه عاقبتی نصیب آنها شد.
نفس اینکه در انقلابی با این عظمت، یک چنین ناخالصیهائی ورود پیدا کند، چندان
با وقوع رویدادهای سال 60 و افشای ماهیت بنی صدر و روشن شدن موضعگیری حضرت امام قدس سره درباره او، فضا توسط مجاهدین خلق (منافقین) به سمت یک فضای تروریستی رفت و سپس افرادی متاثر از این شرایط، در دل انقلاب رشد کردند. یکی از این افراد که ابتدائا مسئولیت اداره روزنامه جمهوری اسلامی، ارگان حزب جمهوری اسلامی را به عهده داشت و از قِبَل مرحوم شهید بهشتی معرفی و حمایت شد، جناب آقای مهندس میر حسین موسوی بود. آنچه بسیاری افراد به یاد دارند این است که مواضع فکری ایشان در ابتدا هم مورد تائید یاران امام و دوستان انقلاب نبود، برای اینکه از نظر فکری به دکتر سامی و یاران او و از نظر دیدگاههای اقتصادی به دکتر پیمان نزدیک و به حسب قول مشهور، عضو گروه سوسیالیستهای خداپرست بود و لذا مورد تائید فکری بسیاری از بزرگان نبود.
در دولت مرحوم رجائی، ایشان مسئولیت وزارت امور خارجه را به عهده داشت افرادی را هم نفوذ داد. هنگام تصدی مسئولیت روزنامه جمهوری اسلامی، ما شاهد بودیم که خیلیها با مواضع فکری ایشان مخالفند، اما ایشان از اینکه مواضع فکری خود را تبیین کند، حذر میکرد، دیدگاههایش را پنهان میکرد تا در حزب افشا نشود. شهید دکترحمید دیالمه، شهید حسن آیت از قبل از انقلاب با دیدگاههای ایشان آشنا و با آنها مخالف بودند و میدانستند که ایشان هر چند به عنوان یک ایدئولوگ مطرح نیست، ولی پیرو جریانات تمیز و سالم اسلامی هم نیست.
با آمدن ایشان به وزارت امور خارجه، این مخالفتها اوج بیشتری گرفت و تعداد افرادی که شدیداً با ایشان مخالفت کردند، بیشتر شد تا جائی که مرحوم شهید بهشتی برای حفظ مصالح حزب و نظام، مجبور به حمایت مستقیم از ایشان شد. حمایت مرحوم بهشتی به اعتبار تفکر آقای موسوی نبود، بلکه به اعتبار حفظ مدیریت در ساختار نظام بود.
مرحوم شهید بهشتی همواره فکر میکرد که افراد ممکن است عوض شوند، دیدگاههایشان را تصحیح کنند و با این نگاه، افراد را قضاوت میکرد. ما این نگرش مرحوم بهشتی را در اقامتگاه اولیه حضرت امام، یعنی مدرسة علوی هم مشاهده میکردیم. ایشان میخواست به جوانهای با گرایشهای متنوع هم میدان بدهد. آقای موسوی در این فضا آمد، اما بهسرعت جذب همان جریانی شد که از ابتدا و قبل از ورود حضرت امام به ایران، حمایتکننده قطبزاده و بنیصدر و این قماش افراد بود و آقای موسوی شروع کرد با اینها یک رابطه زیرمیزی برقرار کردن!
از 59 که جنگ شروع میشود، ما حدود سه سال از این دوره را با دولت آقای موسوی همکاری داشتیم. دوره ای در وزارت سپاه دوره ای هم در وزارت کشور برخلاف آنچه که آقای محسن رضائی در تبلیغات اخیر ریاست جمهوری دهم اشاره کرد، آقای موسوی و دوستانشان شدیدا ًبا جنگ مخالف بودند.دراصل موذیانه با دیدگاه حضرت امام در تداوم دفاع مقدس مخالف بودند.
با ادامه جنگ با ادامه دفاع مقدس. ابتدائاً اظهارنظر نمیکردند، ولی بعد بهتدریج که برای انجام کارهائی به ایشان مراجعه میکردیم، این نظر آشکارتر میشد، چون بنده در مسئله بودجه گرفتن برای تهیه ملزومات جنگ جزو اولیهای سپاه هستم و به اتفاق آقای رفیقدوست در تدارکات و سپس در گرفتن بودجه برای خریدهای خارجی و
به نظر من روحیه آقای میر حسین موسوی یک روحیه جهادی نبود، نیست و نخواهد بود. یک جاهائی به لحاظ سیاسی مجبور به تظاهر بوده، ولی ایشان ذاتاً با دادن امکانات کشور به جنگ موافق نبود. این را غالب برادران
بهرغم کارشکنیای که شما به آن اشاره میکنید، بعضی از فرماندهان جنگ نظیر آقای محسن رضائی تلاش زیادی برای ابقای آقای موسوی، مخصوصا در دور دوم
والله که قسم جلاله است، ما این محبوبیت را در هیچ جا ندیدیم. این به نظر من دروغ بزرگ و شاخداری است که روی آن تبلیغات شده، بر خلاف آنچه اظهار میشود شهید همت و شهید باکری هم اگر امروز بودند هرگز به موسوی رای نمیدادند شهید همت «رحمت الله علیه» راجع به دولت و کارشکنی در جنگ دو بار با خود حقیر صحبت کرد. البته من خانواده این شهیدان بزرگ را نمیشناسم.
در مورد آقای رضائی به نظرم باید منتظر بمانیم و اجازه بدهیم که ایشان یک روز از آستین عبای آقای هاشمی رفسنجانی بیرون بیاید تا بتوانیم راجع به ایشان حرف بزنیم. روزی باید این فضا به وجود بیاید تا بتوان این موضوعات را باز کرد و متاسفانه امروز این فضا هنوز مهیا نیست. در همین انتخابات اخیر، حضور آقای رضائی کاملا معنادار است، برای اینکه ایشان آمده بود تا رای آقای دکتر احمدینژاد را بشکند. ایشان را تحریک کردند که اگر شما بیائید، بچههائی که یک جاهائی از آقای احمدی نژاد گلههای کوچکی دارند، نهایتا به شما رای خواهند داد و رای آقای احمدینژاد میشکند. این استراتژی ایشان بود. خودش هم میدانست رای نمیآورد. دفعه قبل هم به همین دلیل در انتخابات نهم کنار کشید. این بار هم طبیعتا همه به ایشان میگفتند میآئی و مطرح میشوی و بعد هم کنار میکشی. اجازه بدهید به اعتبار بسته ماندن پرونده جنگ، امروز در باره شخصیت و عملکرد آقای محسن رضائی صحبت نکنیم و بماند برای روزی که بشود این موضوع را شکافت.
حضرت امام در دور دوم نخستوزیری آقای موسوی در نامهای که به مجلس نوشتند، فرمودند در شرایط کنونی من آقای موسوی را موفق میبینم و برکناری وی را به مصلحت نمیبینم. این در شرایطی بود که بنا به گفته شما آقای موسوی چندان به جنگ کمک نمیکرد. آقای موسوی چگونه توانست در شرایطی که به قول امام جنگ در راس همه امور بود، نسبت به جنگ و ملزومات آن بیتوجه باشد و اگر چنین است، چگونه مورد تائید امام قرار میگرفت؟
همانطور که تلویحاً اشاره کردم بالاخره در مجموعه دفتر امام، بهویژه اعضای دفتر، فضائی برای موسوی باز شده بود و آنها عملاً از او حمایت میکردند و ما این را به شکل کاملا ملموس میدیدیم و گله هم داشتیم. شاید اگر امروز مقام معظم رهبری صلاح بدانند، به این نکته اشاره بفرمایند که خود ایشان آن روزها از آقای موسوی گلایههای بزرگی داشتند، ولی برای اینکه امام را مکدر نکنند، سکوت میکردند. حمایت اطرافیان حضرت امام از آقای موسوی، حمایت بیدریغ بود. خیلی جاها هم از ایشان حمایت میکردند تا او در مقابل آقا بایستد! او هم به دلیل ضعفها و کاستیهایش و به دلیل آنکه اهل معامله بود، معاملههای کلانی هم میکرد. اینکه آقای ناطق را برداشت و شخصی به نام آقای محتشمی را در وزارت کشور گذاشت، توصیه معاملاتی بود. اینها معاملات سیاسیای بودند که آقای موسوی به آنها تن میداد تا بتواند حمایتهای لازم را دریافت کند و لذا موضوعی به نام عدم حمایت دولت آقای موسوی از جنگ، مغفول مانده است. خاتمه جنگ را ملاحظه بفرمائید. در نامه محسن رضائی به حضرت امام، از قول دولت آمده است که: «من استعداد حمایت و ادامه ندارم»، یعنی توانائیاش را ندارم. اینکه آیا ما به مقطعی رسیده بودیم که باید قطعنامه 598 را میپذیرفتیم، یک بحث سیاسی و یک بحث استراتژیک نظامی است و باید روزی به آن پرداخته شود؛ اما اینکه در داخل چه کسانی مخصوصاً این زمینه را درست کردند، بحث دوم است، لذا همانطور که عرض کردم اجازه بدهید پکیج یا بسته جنگ را حالا باز نکنیم. یک روزی اگر لازم باشد دربارهاش حرف خواهیم زد
کلمات کلیدی:
بحث جنگ نیست، بحث شناخت شخصیتهاست. دلایل مخالفت جدی مقام معظم رهبری با آقای موسوی در هر دو دوره ریاست جمهوری ایشان که در دور دوم حتی کار به جاهای باریک هم کشید، چه بود؟ وقتی در دور اول برای وزارت امور خارجه و سپس نخستوزیری آقای مهندس موسوی رایگیری میشد، رهبری حمایت کردند و در تبلیغات ریاست جمهوری هم ستاد آقای موسوی روی حمایتهای اولیه مقام معظم رهبری خیلی مانور داد، درحالی که به مخالفتهای بعدی ایشان اشارهای نکرد. چه شد که ایشان به این سرعت و شدت نسبت به آقای موسوی تغییر دیدگاه دادند، بهطوری که وقتی پس از دور دوم ریاست جمهوری، از ایشان درباره نخستوزیری آقای موسوی سئوال شد، گفتند: «اگر صد نفر در لیست باشند. آقای موسوی نفر صدم است!» علت این پدیده چیست؟
علتش عملکرد آقای موسوی است. اولا حمایت اولیه مقام معظم رهبری در آغاز، حمایت حزبی بود، یعنی ایشان اگر چه مخالف دیدگاه آقای موسوی بودند، اما جزو کادر مرکزی حزب جمهوری بودند و بخش اکثریت از کادر مرکزی به آقای موسوی رای داده بودند. مقام معظم رهبری هم به رای اکثریت احترام گذاشتند و طبیعتا یک رای مشترک را عنوان کردند. آن گونه که حقیر. مقام معظم رهبری را از ابتدا میشناسم، دیدگاه سیاسی، اقتصادی، حتی منش اخلاقی آقای موسوی را نمیپسندیدند، اما به دلیل اینکه ایشان در حزب بود، باید دیدگاه حزب را در مورد ایشان بیان میکردند، ولی بهمرور، شیوه رفتار آقای میرحسین موسوی با مقام معظم رهبری، از موضع کبر و نخوت و غرور و
ولی به هر حال موسوی برای ایشان تحمیلی بود نه اختیاری.
به هرحال وقتی ایشان فضای تحمیل را پذیرفتند، مصالح انقلاب در نظرشان بود و اگر امروز هم مثل امثال بنده، صریح حرف نمیزنند، برای این است که مصالح انقلاب را میسنجند. ما هم اگر احساس نگرانی و خطر نمیکردیم، این فضاها را باز نمیکردیم، کما اینکه تا به حال نکردهایم. ما احساس میکنیم مردم باید شخصیتها و جریانات و ریشهها و سرچشمههای آنها را بهتر بشناسند، وگرنه شاید ما هم باید مصالحی را که مقام معظم رهبری درنظر دارند، در نظر میگرفتیم و سکوت میکردیم، چون بالاخره حرفها چند دسته هستند. یک حرفهائی اساسا نباید زده شوند، یک حرفهائی باید به موقع خودشان زده شوند، یک حرفهائی باید با توجه به مصالح و شرایط سیاسی زده شوند، بعضی از حرفها را هم فقط در مجامع خصوصی میشود زد و بالاخره فقط برخی حرفها عمومی هستند.
این شیوه برخورد که ما شرایط و مصلحت دورهای را چماق کنیم و توی سر مردم بزنیم و بگوئیم من یک روزی محبوب بودم و این روند تا امروز هم ادامه دارد! این به نظر من از همان نوع نگرشها و برخوردهای اپورتونیستی یا فرصتطلبانه است. آقای میرحسین موسوی موضع مقام معظم رهبری را نسبت به خودش از همان ابتدا خوب میدانسته است. نگاه کنید ایشان چقدر مورد حمایت آقای منتظری است؟ آیا نظر امام را راجع به دیدگاه آقای منتظری فراموش کردهایم؟ اینکه امروز بیاید و آن حمایتهای اولیه و حزبی را مطرح کند، به نظر من مشمول همان اتهام فرصتطلبی است. به نظر من آقای موسوی بدون هیچ گونه تناسبی از نام و وجهة حضرت امام هزینه میکند.
با شناخت خوبی که شما از آقای موسوی دارید، آیا موسوی کنونی با موسوی آن روزها تفاوتی کرده است؟
من میخواهم یک کمی صریح حرف بزنم. من آقای میرحسین موسوی را همان وقتی هم که نخست وزیر بود، مخلص و بیآلایش نسبت به انقلاب نمیدانستم، منتهی در آن مقاطع ما بیشتر نقطه نظرمان، صرف تفکر و دیدگاه بود. رفته رفته با کنارهگیری موسوی و شناخت بیشتر از بعضی از اطرافیان ایشان، شک و شبهههائی در ما به وجود آمد. موقعی که ایشان کنارهگیری کرده بود، میشنیدم که برای یک دنداندرد ساده به خارج از کشور میرود. میشنیدم که برای بیماریهای بسیار سادهای به انگلستان سفر میکند. برای یک چک آپ پزشکی ساده قلب به انگلستان سفر میکند. البته خیلیها به انگلستان سفر میکنند، ولی در مورد ایشان که ادعاهای ویژهای در مورد سادهزیستی و حمایت از مستضعفان میکرد و میکند، این رفت و آمدها با علامت سئوال همراه است. بعضی از اطرفیان ایشان در وزارت امور خارجه بودند و ما آنها را آلوده و نفوذی میدانستیم و احساس میکردیم یک روزی، وقتی پاکسازی در وزارت امور خارجه ما شروع شود، اینها هم پاکسازی خواهند شد. در انتخابات دهم، پیش و پس از انتخابات اتفاقاتی افتاد که خیلی چیزها را روشن کرد.
بنده در سال 85، 86 و 87 مراجعاتی به بیوت مراجع در قم داشتم و نوعا گله و شکایتهائی راجع به گرانی از آنها میشنیدم. گاهی هم این توفیق را داشتم که برایشان توضیح بدهم بسیاری از گرانیهائی که امروز دولت به آنها متهم میشود، متوجه تصمیمات دولت نیست، اما حس میکردم این تبلیغات و پروپاگاندی که علیه دولت میشود، در جائی سازماندهی و ساختارسازی میشود. همیشه این شک و شبهه در ذهنم بود که یک کسانی دارند دولت آقای احمدینژاد را ملکوک جلوه میدهند تا در آینده، اتفاقاتی بیفتند و طبیعی است که تا آن اتفاقها نمیافتادند، معلوم نمیشد که چه کسانی با چه نیتهائی دارند این کار را میکنند. من فضای تبلیغاتی و توقعسازی علیه دولت را کاملا مسموم میدیدم ومنتظر بودم دستی از آستینی در آید وتفسیر آن همه تبلیغات مشکوک و منفی علیه شخص دکتر احمدی نژاد روشن نماید!. اجازه بدهید اشاره کنم. امروز جامعه ما دو جریان متفاوت مطبوعاتی دارد. یک جریان کاملا وابسته به غرب است که نیازی نیست اسم بیاورم و کافی است شما دو سه برنامه بی.بی.سی را ملاحظه کنید، تا آقای بهنود اسامی همهشان را بگوید.
بدیهی است که حقیر صد در صد تصمیمات و عملکردهای دولت نهم را امضا و تائید نمیکنم، هیچ کس این کار را نمیکند. خود آقای دکتر احمدینژاد هم صد در صد تائید نمیکند. این فقط دیکته نانوشته است که غلط ندارد! آنهم این همه دیکته سخت که هیچ دولتی قادر به انجامش نبود. تفاوت ویژه دولت نهم با همه دولتهای گذشته، بهجز دولت شهید رجائی در این است که دولت نهم سعی کرد واگنهای منحرف شده انقلاب اسلامی از بستر جهادی و انقلابی و منافع ملی را به ریل اصلی خودش برگرداند، در حالی که بقیه همه تلاش کرده بودند آن را به ریل دیگری منتقل کنند!
من ارادت بسیار ویژهای به شخص آقای هاشمی رفسنجانی دارم، ولی دولت ایشان بیتردید به بیراهه رفت. دولت آقای خاتمی به لحاظ آلودگی تبلیغاتی و مسمومیتی که در تفکر اسلامی به وجود آورد، به بیراهه رفت. تمایزی که دولت آقای احمدینژاد با دولتهای قبلی داشت و مقام معظم رهبری هم از آن حمایت کردند، به این دلیل بود که این دولت قطار به انحراف رفته انقلاب را به ریل اصلی خود برگرداند و همین مواضع باعث شد که ما پیروزیهای بسیار شگرفی در عرصه سیاست خارجی به دست بیاوریم و همین موضوع، محل بغض خارجیهاست.
در هفت هشت دوره قبل سرمایهگذاریهای کلانی توسط نفوذیها با رهبری غرب شده است تا این انحرافات به وسیله عوامل غرب که اکثرا در ایران حضور دارند، به وجود بیایند. ما اگر تفکرهای جمعی مردم ایران را کالبد شکافی کنیم، معلوم میشود که همه 70 میلیون ایرانی که طرفدار انقلاب نیستند. ما جمعیت لائیک داریم، جمعیت چپ داریم، جمعیت لیبرال داریم، جمعیتها و تفکرات غربگرا داریم جمعیت نهیلیست و پوچ گراو بی بندو بار داریم اینها نوعا مسیر دیگری را دنبال میکنند
به نظر حقیر، جریان روشنفکری و چپ مزاج و مخالف دولت فعلی، احساس کرد با بزرگ کردن اشکالات و یا اتهامات گذشته میتواند فضا را به نفع خودش برگرداند. پایهگذاری جریان انتخابات دهم، از یک سال و شاید یک سال و نیم قبل از انتخابات در انگلستان گذاشته شد، درست مثل همان سرمایهگذاریای که در جریان نهضت ملی روی مصدق کردند. آیا عواملی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم، ایفای نقش کردند، بجز عواملی هستند که در 28 مرداد نقش ایفا کردند؟ نقش امریکا، نقش انگلیس، نقش بی.بی.سی. نقش مطبوعات غربی، نقش عوامل داخلی ، نقش چماقداران و شعبان بی مخ ها شباهت تام با آن کودتا ندارد؟
بسیاری معتقدند آقای موسوی به این دلیل در دورههای قبل درخواست اطرافیانش را برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری رد میکرد که میگفت همه اطرافیان من و آنهائی که با من کار میکردند، لیبرال شدهاند و من اگر بخواهم با آن هویت قبلی که واقعا یا ظاهراً، خط امامی و پایبند انقلابی بودهام، وارد میدان بشوم، فضای موجود نمیپذیرد. آن چیزی که موجب شد آقای موسوی بعد از یک دوره طولانی انکار و رد کردن، هوس کند به میدان بیاید، وجود آقای احمدینژاد است که عملکردش در چهار سال گذشته نشان داد گفتمان امام و گرایش مردم به امام و انقلاب، کاملا زنده است و لذا اقای موسوی در این فضا تصور کرد من که نسخه اصلی این تفکر هستم و آقای احمدینژاد نسخه بدلی است و اگر قرار باشد کسی در این فضا کار کند، اولویت با من است. با این تحلیل چقدر موافق هستید که حضور آقای احمدینژاد و فضای جدید به آقای موسوی این انگیزه را داد که وارد میدان شود، چون با فضای قبلی اصلا امکان ورود ایشان به عرصه انتخابات ریاست جمهوری وجود نداشت.
من آمدن میرحسین موسوی به صحنه سیاسی را
من این گفته را که عملکرد آقای احمدینژاد باعث شد که موسوی به میدان بیاید،
من با چنین تحلیلی که شواهد و مدارک اثبات آن از اندازه بیرون است، حقیقتاً از مماشات نظام جمهوری اسلامی در برخورد با موسوی حیرت میکنم. گفته شده که نقش موسوی در جریانات اخیر، نقش ارتشبد زاهدی در 28 مرداد است، ولی آیا برخورد نظام جمهوری اسلامی با موسوی، برخوردی متناسب با چنین استنادی هست؟ آنچه ما در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم از دست دادهایم، اعتبار نظام، اعتبار اسم امام و اعتبار دیدگاههای سیاسی مقام معظم رهبری است. این حقیر مصراً معتقدم آقای موسوی در پی ورود به یک کودتا علیه مقام معظم رهبری است و برخورد با احمدینژاد، بهانهای بیش نیست، غرب این را میخواهد. برای اینکه غرب این نکته را خوب میداند که مدیریت سیاست خارجی در جمهوری اسلامی به دست مقام معظم رهبری است
به نظر بنده چند فرآیند عمده در این میان، مغفول ماندهاند. اول اینکه قرار بود موسوی بعد از انتخاب چه
برخی معتقدند که لجاحتهای موسوی پس از انتخابات در برابر مقام معظم رهبری، نوعی تسویه حساب قدیمی است و چندان ربطی به انتخابات ندارد. تحلیل شما از این رویکرد چیست؟
حقیر اصلا این موضوع را فردی و شخصی نمیدانم. شما اجلاس چند روز گذشته برلین را که جمهوری خواهان به اصطلاح مخالف جمهوری اسلامی تشکیل دادند، ببینید. چه کسانی دارند از موسوی حمایت میکنند؟ کسانی که در دوره دولت موسوی و پس از انقلاب، ذرهای او را به رسمیت نمیشناختند و قبولش نداشتند. به نظر من امروز غرب دارد از شخص موسوی یک جور الگوسازی و اسوهسازی برای جریان مخالف میکند و بسیار بعید نیست که عن قریب او را از ایران ببرند و در خارج، بزرگش کنند، اما ما باید هوشیار باشیم. اصلاً بحث، بحث شخصی نیست. چطور در این 20 سال که مقام معظم رهبری، نظام را اداره کردند، موسوی یک کلمه هم راجع به ایشان حرف نزد، ولی امروز و در این فضائی که یک باختة شکست خوردة افشا شدة غربی است، مواضع لجبازانه گرفته است؟ این یک نوع ساده انگاری است. مواضع ظاهری وی هم نوعی پنهانکاری و
به نظر بنده باید هر چه سریعتر و صریحتر در فضای سیاسی کشور ماهیت ماجرا افشاگری شود. والله برای حفظ دستاورد امام رودربایستی جایز نیست. باید کاملاً واضح و آشکار تبیین شود که
به عنوان سئوال آخر، شما در فعالیتهای زیرزمینی منتهی به پیروزی انقلاب حضور پررنگی داشتید. مقام معظم رهبری در تنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد فرمودند اینها با ریختن مردم به خیابانها و دادن شعار اللهاکبر در صدد ترسیم یک چهره بدلی و تقلبی از انقلاب و در پی باز تولید تصویر مغلوطی از آن بودند. چه شد که این گرتهبرداری، ناموفق از کار درآمد؟ آینده این جنبش را که بعضی از افراد به آن امید بستهاند، چطور میبینید؟
یکی از ارکان این کودتای شبه 28 مردادی، چماقداری شعبان بیمخها بود. شعبان بیمخهای متعددی به خیابانها آمدند، شیشههای مغازهها و خانههای مردم را شکستند، مغازهها و ماشینهای مردم را آتش زدند. اگر شعبان بیمخ در خیابان ولیعصر میایستاد ونماز جماعت بر پا میکرد، شما چقدر باور میکردید؟ آیا او را مسخره نمیکردید؟ این مینیاتوری که اینها از انقلاب نشان دادند، درست مثل نماز خواندن شعبان بیمخ در خیابان انقلاب بود! برای اینکه کسانی اللهاکبر میگفتند که در عمرشان دو رکعت نماز نخوانده بودند و قیافههایشان نشان میداد که اساساً با دین مخالفند. یا مثل دعای کمیل سه چهار شب پیش این مخالفین نظام جمهوری در خانه خانواده زندانیان! اینها جمع شده بودند تا توطئهای را راه بیندازند. وقتی هم که سپاه و وزارت اطلاعات برای دستگیریشان میرود، داد و فغان برمیآورند که ما دعای کمیل داشتیم. شما اصلا اعتقاد به دعای کمیل ندارید. با این تفکر، طبیعی است که اللهاکبر گفتنها، تمسک به اسلام جستنها، تظاهر به گرایش به انقلابکردنها همهاش دروغ بود و مردم این را میفهمیدند و به همین دلیل هم اینها در این ترفندشان موفق نشدند.
مردم ما در30 سال بعد از انقلاب، مبارزه با جریانات مختلفی چون کومله و حزب کمونیست کردستان و جریانات بلوچستان و گنبد و بعد بنیصدر و فرقان و فرآیند 8 ساله جنگ و دهها رویداد عظیم دیگر را از سر گذرانده و آبدیده شدهاند و لذا در حد بسیار بالائی، قدرت تمیز سره از ناسره را
کلمات کلیدی:
وطن امروز: در حالی که از جنگ سایبر به عنوان یکی از لوازم پیادهسازی انقلاب نرم یاد میشود، رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور از تهاجم سایبری دشمن در زمان انتخابات ریاستجمهوری خبر داد.
سردار غلامرضا جلالی، رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور که در جمع شورای مرکزی تشکل فرهنگی - دانشجویی حامیان دولت (گروه 72 تن ایران اسلامی) سخن میگفت، با اشاره به حوزه جنگ سایبر در ایام انتخابات اظهار کرد: ما در زمان انتخابات به صدا و سیما گفته بودیم که در حوزه سیگنال رسانی ممکن است دشمن مشکلاتی را به وجود آورد؛ چرا که ماهوارهها دست آنهاست و تاکید کردیم مسیر را باید موازیسازی کنیم که روز اول 85درصد ماهواره بود و بقیه موازی با آن بود اما با عوض کردن طراحی، 75درصد را روی فیبر بردند و در نخستین شب تهاجم (شب مناظره احمدینژاد و موسوی) حدود 6 ساعت ماهواره را حذف کردند.
این در حالی است که سیستم ارسال امواج تصویری در کشورمان به کمک ماهوارههایی صورت میگیرد که صدا و سیمای جمهوری اسلامی آنها را به اجاره خود در آورده و کشور صاحب این فناوری در زمان انتخابات بویژه در زمان برگزاری مناظره دکتر احمدینژاد و میرحسین موسوی با قطع سیگنالهای برگشتی در تلاش بود در تصاویر ارسالی اخلال ایجاد کند.
سردار جلالی ادامه داد: «در شب دوم هم این اتفاق رخ داد و ما روی مسیرهای موازی کار کردیم و مقابله با این تهاجم دشمن بخوبی صورت گرفت و در یک کلام میتوان گفت که این یک صحنه جنگ سایبر بود که با پیش بینیهای صورت گرفته از سوی ما، مقابله شد».
رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور با تاکید بر اینکه ما در حوزه رسانهها کاملا آسیبپذیریم، گفت: ماهوارهها اجارهای هستند و تا خواستیم برای خرید آن اقدام کنیم و مراحل قانونی آن طی شود، آمریکاییها عربست را خریدند و شرایطی به وجود آمده که اگر در ماهوارهها 2 کلمه درباره رژیم صهیونیستی بگویید یا دیدگاههای خود را تشریح کنید، قطع میکنند.
سردار جلالی به این نکته نیز اشاره کرد که الان ما با جریاناتی از تهدیدات نرم رو به رو هستیم که شامل سختافزار و نرمافزار میشود و باید زیرساختهای مقابله با تهدیدات نرم را بازنگری کنیم و با استفاده از تکنولوژیهای جدید، زیرساختهای حیاتی را با روشهای مهندسی و علمی و باور داشتن نسبت به وجود تهدید، در برابر آسیبها مقاوم کنیم.
گفتنی است بر اساس آنچه که در تعریف جنگ سایبر آمده، هدف از این نوع جنگ، تخریب سیستمهای اطلاعاتی و ارتباطاتی است. تلاش این جنگ در جهت شناسایی مسائلی است که طرف مقابل بشدت از آن محافظت میکند؛ این جنگ حرکتی در جهت تغییردهی «توازن اطلاعات و دانش» به نفع یک طرف است، بویژه اگر توازن نیروها برقرار نباشد.
البته رئیس سازمان پدافند غیرعامل اظهارات خود در این مراسم را به حوزه جنگ سایبر محدود نکرد و با بیان اینکه پدافند غیرعامل در دیگر کشورها به «دفاع غیرنظامی، مدیریت بحران و پدافند غیرعامل» تقسیم میشود، اظهار داشت: در برخی حوزهها همچون جنگ نرم، جنگ زمینی و جنگ دریایی در منطقه خلیجفارس برای مقابله با آمریکاییها از توانایی کامل برخورداریم و باید توانمندی خود را در دیگر حوزهها نیز افزایش دهیم.
سردار جلالی معتقد است: «برنامه ریزان طرحهای توسعه کشور برای پدافند غیرعامل و ملاحظات دفاعی برنامهریزی نداشتند». وی از مدل توسعه گاز به عنوان یکی از محورهایی یاد کرد که توسعه در آن شکننده بود و افزود: وابستگی کشور به یک انرژی به مصلحت نیست اما در بحث توسعه گاز که بخش زیادی از تولید برق وابسته به آن است، بیشتر نگاه محلی حاکم بود و حتی در روستاها نیز این برنامه پیگیری شد.
رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور گفت: گاز کشور از چند پالایشگاه تهیه میشود و همین مساله موجب شد زمستان چند سال پیش که برخی کشورها صادرات گاز به ایران را متوقف کردند، دچار مشکل شدیم و سرما در برخی روستاها تا حد مرگ پیشرفت کرد و حتی هنگامی که نفت توزیع شد، همچنان با برخی مشکلات مواجه بودیم.
سردار جلالی با بیان اینکه تولید برق گازی با منبع پشتیبان سوخت مایع به علت ظرفیت محدود مخزن آن دشوار است و در صورت آسیب دیدن پالایشگاهها، کارها دشوارتر میشود، افزود: گرچه گاز محور توسعه کشور است اما در واقع محور تهدید ماست چرا که طراحان اولیه طرحهای توسعه این نوع انرژی، انگلیسی هستند.
کلمات کلیدی:
گروه سیاسی- هجمه ها به شخصیت آیتالله مصباح یزدی شاید از آن روز رنگ و بویی جدید به خود گرفت که استاد از تریبون نماز جمعه، باب نقد کژروی های فکری کسانی را گشود که سکولاریسم را تئوریزه می کردند و تساهل و تسامح را توسعه می دادند. از همان روزها بود که او هر بار به بهانه ای مورد هجمه طیف موسوم به اصلاح طلب قرار گرفت. گاهی "تئوریسین خشونت" لقبش دادند و گاهی او را "بی اعتقاد به خط امام" خواندند. اسلام سیاسی که او از آن سخن می گفت و مبانی که او تشریح می کرد، آن قدر در تضاد با اندیشه های وارداتی آن روزها بود که "آزادی بیان" هم نتواند آن را تحمل کند.
همان روزها و در رگبار اهانت ها بود که رهبر انقلاب در تجلیل از شخصیت آیتالله مصباح لب به سخن گشودند و فرمودند: «بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسائل سیاسی اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر می کند.»
ایشان در سال 79 هم در جمع دانشجویان طرح ولایت به هجمه ها اشاره کردند و فرمودند: «این هجوم تبلیغاتی را که به شخصیت های برجسته، به انسان های والا و با اخلاق برجسته می کنند، اینها همه اش نشان دهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتا این شخصیت عزیز جزو شخصیت هایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند... حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است. دشمن آنجا را خوب می شناسد و به مقابله اش می آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جوری برخورد کردند.»
با این وجود اما اتهام زنی ها به شخصیت آیتالله مصباح و آنچه فرقه مصباحیه خوانده می شد، خاتمه نیافت و هر روز در قالبی جدید و با بهانه ای نو بروز پیدا کرد. در تازه ترین هجمه ها، سایت "آینده" طی مقاله ای با اشاره به سخنانی از استاد در خصوص کاستی های موجود در حوزه علوم انسانی، صفت "تنگ نظری" را به ایشان نسبت داد و نوشت: «باید خطاب به این جماعت پرمدعا گفت ضعف علمی شما و مراکزی که تأسیس کردید و ناتوانی ها و تنگ نظری هایتان و عدم توانایی برای تربیت استاد نتوانسته است شما را به آنجا که می خواستید برساند.»
در این مقاله از یک سو مراکزی مورد اشاره قرار گرفته که با همت آیتالله مصباح راه اندازی شده اند، غافل از اینکه همین مراکز توسط امام راحل و مقام معظم رهبری از نظر مالی مورد پشتیبانی قرار گرفته اند و از سوی دیگر عزم محافل وابسته به استاد برای تحول در علوم انسانی و حرکت به سمت علم اسلامی، بی حاصل و شکست خورده لقب داده شده است. در عین حال طرح عناوینی نظیر "اقتصاد اسلامی" و "مدیریت اسلامی" هم "دشمن آفرین" دانسته شده است!
این در حالی است که تحول در علوم انسانی از مطالبات جدی رهبری طی سال های اخیر بوده و موسسه امام خمینی هم در این مسیر حرکت های قابل توجهی را آغاز کرده است. اگرچه تا حصول به مطلوب در این حوزه همچنان فاصله های جدی وجود دارد اما این به معنای شکست نبوده و نیست.
رهبر انقلاب در خصوص لزوم تحول در حوزه علوم انسانی فرموده بودند: «من دربارهى علوم انسانى گلایهاى از مجموعههاى دانشگاهى کردم - بارها، این اواخر هم همین جور - ما علوم انسانىمان بر مبادى و مبانى متعارض با مبانى قرآنى و اسلامى بنا شده است. علوم انسانى غرب مبتنى بر جهانبینى دیگرى است؛ مبتنى بر فهم دیگرى از عالم آفرینش است و غالباً مبتنى بر نگاه مادى است. خوب، این نگاه، نگاه غلطى است؛ این مبنا، مبناى غلطى است. این علوم انسانى را ما به صورت ترجمهاى، بدون اینکه هیچگونه فکر تحقیقىِ اسلامى را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، می آوریم تو دانشگاههاى خودمان و در بخشهاى مختلف اینها را تعلیم میدهیم؛ در حالى که ریشه و پایه و اساس علوم انسانى را در قرآن باید پیدا کرد.»
تاسیس موسسه "در راه حق" که در همین خط سیر معنا پیدا می کرد، از همان آغاز مورد پشتیبانی و حمایت امام راحل قرار گرفت. حجت الاسلام رحیمیان پیشتر با اشاره به این موضوع گفته بود:«امام(ره) نسبت به تاسیس برخی مدارس و مؤسسان برخورد منفی داشتند، مثلاً در قبال پیشنهادی که از سوی آقای منتظری خدمت امام(ره) نقل کردم که امام(ره) ?? میلیون تومان کمک کند تا یکی از مدارس توسعه یابد و سالن ساخته شود، امام(ره) نه تنها جواب مثبت ندادند بلکه چند بار تکرار کردند، "من خوف این را دارم که. . . " به شدت برخورد منفی کردند.»
با این همه و با وجود حساسیت هایی که امام داشتند و مخالفت هایی که حتی با پیشنهادات برخی مراجع تقلید صورت می گرفت، ایشان علاوه بر شهریه عمومی ای که برای طلاب پرداخت می کردند، هزینه و بودجه مؤسسه را هر ماه طی صدور چکی به نام آقای مصباح پرداخت می کردند که این مطلب حکایت از اطمینان کامل امام(ره) به عملکرد علمی و سیستم آموزشی آیتالله مصباح داشت.
در سال های بعد هم رهبر انقلاب ایشان را به عنوان رییس موسسه امام خمینی(ره) منصوب کردند. در حکم انتصاب ایشان در سال 1374 آمده است: «اکنون که بحمدلله موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(اعلی الله مقامه) در سایه تلاش پیگیر و موفق جنابعالی رسمیت یافته و به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده است، جنابعالی را که از برکات ماندگار حوزه علمیه قم و از چهره های موصوف و معروف به علم و عمل و جد و ابتکار می باشید به ریاست و مدیریت این موسسه منصوب می کنم... با توجه به احاطه و نکته دانی آن جناب، خود را از توصیه به کارهای بایسته بی نیاز می دانم و شما و همه همکاران هوشمند و دلسوزتان را به لطف و هدایت و فضل مستمر پروردگار متعال می سپارم.»
مجموعه تلاش های آیتالله مصباح یزدی اساتید و شاگردان کثیری را برای انقلاب بر جای گذاشت. اساتیدی که بعضا تنها توفیق استفاده از محضر استاد را داشتند و اساتیدی که توفیق حضور در موسسه را در کارنامه خویش ثبت کرده اند. در ذیل بهطور به برخی چهره های مرتبط با ایشان اشاره می شود:
حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا فیاضی: وی از برجسته ترین اساتید فلسفه در ایران و صاحب نظریه جدید "عینیت وجود و ماهیت" است. وی همچنین از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و اساتید موسسه امام خمینی است.
حجت الاسلام و المسلمین سید محمود نبویان: از شاگردان برجسته آیتالله مصباح یزدی است که فاتح مناظرات تئوریک در دوران دوم خرداد با برخی عناصر مدعی روشنفکری بود، صاحب آثار متعددی در زمینه کلام جدید است از جمله "سروش مغالطات"، "نقدی بر صراطهای مستقیم" و "علوم تجربى در عالم غرب".
حجت الاسلام و المسلمین محمود رجبی: وی که از فضلای عضو جامعه مدرسین و اساتید برجسته حوزه علمیه قم است، هم اکنون قائم مقام موسسه امام خمینی است.
حجت الاسلام و المسلمین مرتضی آقاتهرانی: پیش از آنکه دولت احمدی نژاد بر سر کار بیاید، دروس اخلاقش محل اجتماع علاقه مندان در شهر مقدس قم بود. او فوق لیسانس روانشناسی را از بنیاد باقرالعلوم گرفت و سپس در قالب یک گروه، با نظر آیتالله مصباح به همراه زن و فرزند عازم غرب شد. وی از دانشگاه مک گیل در مونترال مدرک فوق لیسانس عرفان گرفت. سپس به آمریکا مهاجرت کرد و در سال ???? از دانشگاه ایالتی نیویورک در بینگهمتون با تزی با موضوع "درباره عرفان غیر نمادین ابن سینا"» مدرک فوق لیسانس فلسفه گرفت. او مسئولیت امامت جمعه و ادارة مؤسسه اسلامی نیویورک را هم به عهده داشت. با اخذ مدرک دکترای فلسفه عرفان، کار درسی اش در آنجا تمام شد و به قم بازگشت. مهاجرت او به غرب حدود هشت سال طول کشید (از سال ???? تا ????) آقاتهرانی بعد از روی کار آمدن دولت نهم، استاد اخلاق هیئت دولت لقب گرفت و از سوی مردم تهران هم به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.
از دیگر شاگردان آیت الله مصباح یزدی می توان به سید محمدرضا طباطبایى (مدیر جامعة الزهرا)، دکتر عباسعلى شاملى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)، دکتر سید احمد رهنمایى(معاون اطلاع رسانی مؤسسه امام خمینى)، دکتر محمد فنایى اشکورى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)، دکتر شمالى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)، دکتر محمد جواد زارعان (رییس مرکز انتشارات مؤسسه امام خمینی)، اکبر میرسپاه (استاد دروس معارف قرآن)، سید محمد غروى (مدیر گروه روان شناسى مؤسسه امام خمینى)، محمد حسین بهجتی اردکانی (امام جمعه اردکان)، مجتبی مصباح یزدی، احمد جهان بزرگی و علی مبشری (رییس دادگاههای انقلاب اسلامی تهران) اشاره کرد.
همچنین در میان مدیر گروههای پژوهشی موسسه امام خمینی علاوه بر شاگردان طراز اول آیتالله مصباح، اساتیدی را می توان یافت که در زمره شخصیتهای صاحبنام سیاسی هستند. پرویز داوودی (معاون اول سابق رئیسجمهور – مدیر گروه اقتصاد)، منوچهر محمدی (معاون وزیر امور خارجه – مدیر گروه علوم سیاسی)، عباسعلی کدخدایی (سخنگوی شورای نگهبان – مدیر گروه حقوق)، سیدمحمد غروی (سخنگوی سابق و عضو شورای مرکزی جامعه مدرسین – مدیر گروه روانشناسی)، غلامحسین الهام(سخنگوی سابق دولت و عضو شورای نگهبان) و اساتیدی نظیر ابراهیم فیاض، حسین کچوئیان و موسی نجفی از آن جمله اند.
گفتنی است در انتخابات نهم نیز که سرفصل بازگشت به گفتمان انقلاب و امام گشوده شد، آیتالله مصباح یزدی و شاگردان او حضوری موثر در عرصه سیاسی کشور داشتند؛ حضوری که البته طبیعی بود خشم برخی دیگر را به دنبال داشته باشد. همان زمان بیش از 60 نفر از شاگردان و همفکران آیتالله در حمایت از احمدینژاد در دوره اول و دوم انتخابات ریاست جمهوری صادر کردند. مرتضی آقاتهرانی، سیداحمد رهنمایی، قاسم روانبخش، محمدناصر سقایبیریا، علیرضا پناهیان، محمد فنایی نعمتسرا، محمود نمازی، حسین جلالی، محمدحسین برجیان، علی و مجتبی مصباح یزدی، محمود دهقانی، عبدالمجید اشکوری، اباالحسن حقانی، علی معصومینیا، سیدمحمود نبویان، حمید کثیری، عبدالجواد ابراهیمی، محمدمهدی نادری، احمد و علی ابوترابی، حمید رسایی، احمد رهدار، اکبر میرسپاه و... از جمله این افراد بودند.
به نظر میرسد هجمه به استاد مصباح یزدی به قیمت تخطئه ضروریاتی نظیر تحول در علوم انسانی که از مطالبات رهبر انقلاب بوده و هست و بارها و بارها هم از طرف ایشان مورد تاکید واقع شده است، و نیز بهانه کردن مواردی از این دست پیام های روشنی را با خود به همراه دارد. کسانی که دم از اندیشه می زنند اما از اندیشه می هراسند، چاره ای جز این گونه مواجهه با او ندارند. روزی قتل های زنجیره ای را به او نسبت می دهند و روز دیگر از کانال مغلطه میان مشروعیت و مقبولیت نظام به تخطئه اش می نشینند. اتهام زنی هایی از این دست گواهی است بر فقدان پشتوانه ایدئولوژیک کافی برای بحث و مناظره در چارچوب منطق و دلیلی است بر ترس از تبیین درست و تام اندیشه اسلام و خط امام.
کلمات کلیدی:
راهپیمایی 13 آبان امسال در حالی برگزار شد که علیرغم تبلیغات رسانهای غرب برای القاء حضور گسترده مخالفان جمهوری اسلامی در این مراسم، تعداد محدودی از معترضین به نتیجه انتخابات در آن حضور پیدا کردند.
به گزارش جهان، راهپیمایی امسال با شکوه بسیار گسترده تر نسبت به سالهای پیش برگزار شد.
* در حالی که از مدتها پیش و دقیقاً پس از راهپیمایی روز قدس، تبلیغات وسیعی از سوی رسانههای بیگانه اعم از رادیو تلویزیونها، سایتهای اینترنتی، شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک و توئیتر و ... برای حضور ضد انقلاب صورت گرفته بود، حضور تعداد کمی از این گروه آرزوهای دشمنان انقلاب را بر باد داد.
* تبلیغات روزهای گذشته جریان ضد انقلاب بیشتر با محوریت حضور در این راهپیمایی و سر دادن شعارهای "مرگ بر روسیه " و "مرگ بر چین " برای به حاشیه راندن شعار "مرگ بر آمریکا "ی مردم ایران شکل گرفته بود و به شدت از سوی رسانههایی چون بیبیسی، صدای آمریکا و ...دنبال میشد.
* عدم حضور قابل توجه عناصر ضد انقلاب در حالی صورت گرفت که تبلیغات رسانهای غرب برای حضور این طیف بخصوص در روزهای اخیر شدت بسیار بیشتری به خود گرفته بود و پوسترهای با عنوان "دعوت دانشجویان دانشگاههای مختلف برای حضور این طیف در راهپیمایی 13 آبان " برای برهم زدن فلسفه وجودی این روز و سر دادن شعار علیه کشورهایی غیر از آمریکا، انگلیس و اسرائیل نیز به وفور در سایتهای اینترنتی یافت میشد.
* راهپیمایی 13 آبان امسال در حالی برگزار شد که خیابان طالقانی که لانه جاسوسی سابق آمریکا در آن واقع است، سراسر مملو از جمعیت بود و حرکت به سمت لانه جاسوسی از شرق و از خیابان نجاتاللهی و از غرب از مترو طالقانی، به دلیل ازدحام جمعیت بسیار سخت بود و خبرنگاران برای رسیدن به جایگاه ویژه خبرنگاران و همچنین مسئولان کشوری برای رسیدن به جایگاه مخصوص دچار مشکل بودند.
* جمعیت حاضر در خیابان طالقانی و در مقابل لانه جاسوسی آمریکا، عکسهای مقام معظم رهبری و امام خمینی(ره) و همچنین پلاکاردهایی با مضامین سخنان رهبر معظم انقلاب و امام خمینی درباره آمریکا در دست داشتند.
* با توجه به برخی اتفاقات رخ داده پس از انتخابات 22 خرداد سال جاری و تلاش عدهای برای تطهیر آمریکا، امسال فریادهای مرگ بر آمریکای حاضرین رساتر و پلاکاردهایی با همین مضمون نیز بسیار بزرگتر از سالهای قبل بود.
* حاضرین در این راهپیمایی، شعارهای "مرگ بر آمریکا "، "مرگ بر انگلیس " و "مرگ بر اسرائیل " سر میدادند. این افراد برای جلوگیری از تحریف شعارهایشان توسط خبرنگاران رسانههای خارجی مانند بیبیسی و سیانان، شعارهای خود را به زبان انگلیسی هم سر دادند.
* شرکتکنندگان در راهپیمایی 13 آبان امسال، شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی " را نیز یکپارچه سر میدادند.
* "اطاعت از خامنهای، اطاعت از امام است "، "ما تا آخر ایستادهایم "، "ما با ولایت زندهایم " و پلاکاردهای دیگر از این دست نیز از جمله پارچهنوشتههایی بود که در دست راهپیمایان قرار داشت.
* جایگاه خبرنگاران نیز بیحاشیه نبود. داربست نسبتا شل جایگاه و دو خبرنگار بیاحتیاط که بر روی این داربستها نشسته بودند نیز آنها را تا مرز حادثه و افتادن از جایگاه به پایین پیش برد که البته با کمک دیگر خبرنگاران، از این حادثه پیشگیری شد.
* جمله معروف امام(ره) "ما در حال جنگ با آمریکا و تفالههای آمریکا هستیم. هر یک از اینها را شناسایی و به دادگاه معرفی کنید. ننشینید باز جایی را آتش بزنند. اینها مرگ بر شوروی را مطرح میکنند تا مرگ بر آمریکا منسی(فراموش) شود " نیز بر روی پلاکاردهای نسبتا بزرگی نقش بسته و در دست تعدادی از راهپیمایان قرار داشت.
* عکسی از شهید همت به همراه جملهای از وی مبنی بر اینکه "روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند، زیرا نه آن را میشناختند و نه برایش سختی کشیده بودند و نه رنجی متحمل شده بودند " نیز که در دست برخی راهپیمایان قرار داشت، جلب توجه میکرد.
* این مراسم پس از پایان سخنان حداد عادل و در ساعت 11:30 به پایان رسید و پس از به آتش کشیدن پرچم آمریکا از سوی راهپیمایان، مردم حاضر در مقابل لانه و سرتاسر خیابان طالقانی و خیابانهای اطراف، محل را ترک گفتند.
* پیش از ترک محل مراسم، راهپیمایان به احترام شهید شوشتری و همرزمانش که به شهدای وحدت شهرت یافتهاند، دعای وحدت را با یکدیگر نجوا کردند: "الله اکبر، لا اله الا الله، الله واحد و نحن له مسلمون، لا اله الا الله، و لا نعبد الا ایاه، مخلصین له الدین و لوکره المشرکون ... "
* پس از ساعت 12 ظهر تعدادی از سطل های زباله در خیابان ولی عصر میان تقاطع فاطمی و مطهری توسط برخی معترضین به آتش کشیده شد.
کلمات کلیدی:
در حالی که برخورد قانونی با فتنه گران که خیابان ها را جولانگاه رفتارهای غیرقانونی خود ساخته اند، با واکنش هایی روبرو شده است،مروری تاریخی حوادث مشابه، دربردارنده مطالبی خواندنی است.
به گزارش جوان آنلاین،شباهت های تاریخی شرایط امروزین با حوادث ابتدای انقلاب مساله ای است که اینک از نگاه بسیاری پوشیده نیست و جالب آنجاست که آیت الله هاشمی رفسنجانی در حوادث 5 اسفند 59به این موضوع اشاره داشته و به راهکارها و شیوه های فتنه گران آن روز می پردازد.
هاشمی رفسنجانی درمصاحبه مطبوعاتی که روزنامه جمهوری اسلامی آن را منتشر ساخته در مورد چماقداری و وظیفه مسئولین درارتباط آن می گوید:«برای ریشه یابی این این قضیه زیاد لازم نیست زحمت به خودمان بدهیم،ما خودمان بیست سال،بیست و پنج سال با رژیم قبلی مبارزه می کردیم و شیوه های گوناگونی که مخالفین و اقلیتها بکارمی برند همه را بارها و بارها عمل کردیم وبلدیم که چه شیوه هایی بکار می برند یک جریانی هست مخالفین وضد انقلاب،بطور کلی در این حوادث اخیر تلاش می کنند یک بن بستهایی در مقابل نیروی مسئول کشور بوجود بیاورند که هر طرفش برای مسئولین مشکل ایجاد کند این یک شیوه ایست در مبارزه و مبارزین ایشان اینطور فکر می کنند مثلا یک نشریه ای ممنوع می شود آنها می گویند،نشریه را چاپ می کنیم می آوریم در خیابان،دولت چه می کند یا می آید آنجا نشریه را بگیرد پاره کند(مخصوصا که دست خانم ها که بدهند) آنها هم باز قیافه مظلومانه تری که می توانند بگیرند سرو صدا راه می اندازند
کلمات کلیدی:
نفاق مفهومی عام و پدیده ای است که می تواند در مکان ها و زمان های گوناگون بروز و ظهور داشته باشد.اینگونه نیست که رفتار منافقانه مربوط به مکتب و یا نحله ای خاص باشد بلکه در قلب هر مکتب، جریان و حرکت اجتماعی مثبتی امکان بروز پدیده نفاق وجود دارد.در چارچوب نگرش وحی محور، تقیّه متناطری برای نفاق در جبهه باطل است که بر حسب زمان و مکان به عنوان تکلیف مومن به گفتار و کردار او قید می زند.
این گونه رفتارها کارکردهای گوناگونی دارند که ترس از تقابل، تحمل فشارهای محیطی، فرصت سازی برای تقابل و عادت به دورویی برای آزادی در انتخاب و عمل و... از جمله کارکردهای نفاق هستند. امّا فارغ از اینکه انتخاب رفتار منافقانه امکان بروز چه کارکردهایی را برای فرد ایجاد می کند، باید به بعد دیگری از این مساله توجه نمود.
همواره نفاق زمانی بروز می کند که جریانی غالب است و اقلیّتی که با جریان غالب (اعم از غلبه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) مخالف هستند و توانایی تغییر شرایط را ندارند و یا شرایط کنونی را مناسب نمی بینند، اقدام به بروز رفتارهای منافقانه می کنند تا زمان ایجاد تحولات مورد نظر آنها فراهم شود.
اگر با رویکردی رفتارشناسانه به حوادث قبل و بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری توجه نماییم شاهد تناقضاتی در شورش سبز هستیم که نشان از انتخاب رویه منافقانه در بدنه اجتماع را داشته و دارد.
انتخاب نمادها و شعارهای دینی و ابراز علاقه به روحانیت، شهدا و ... در کنار هتاکی به رهبری انقلاب به عنوان رکن مشروعیت و نهادهای انقلابی بخشی از تناقضات مشهود در متن این شورش است.
چرا رهبران و عناصر آشوب گر به استفاده از این گونه نمادها و شعارها روی می آورند؟
انتخاب رویه نفاق از سوی شورش سبز نشانه حاکمیت ارزش های اسلام انقلابی در جامعه ایران امروز بود.در شرایط کنونی انتخاب سبک گفتگویی خارج از فضای فراگیر اجتماعی به معنی شکست قبل از شروع مسابقه خواهد بود و همین امر رهبران این شورش را بر آن داشت تا در تعیین نمادها و شعار ها به فضای حاکم اجتماعی و پسندهای ملّی توجه داشته باشند و این بازخورد مناسبی برای خط سیر ایران اسلامی است.
این بازخورد علاوه بر اثبات حاکمیت ارزشهای الهی بر جامعه ما، پیامی دیگر را نیز با خود به همراه دارد و آن ضرورت گذر از شبهه مشروعیت است.
به بیانی دیگر مسأله امروز ایران اسلامی دیگر مسأله اثبات نظری مشروعیت نظام نیست بلکه نشان دادن کارآمدی است.اگر مشروعیت و مقبولیت را به عنوان دو مولفه اساسی برای تحقق حکومت بدانیم، مفهوم کارآمدی واسطه ای است که باعث تقویت و یا تضعیف مشروعیت و مقبولیت حکومت خواهد بود.
هر چند مقبولیت ضامن تحقق حکومت است امّا خود مفهومی صفر و یکی یا سیاه و سفید نیست بلکه نسبی بوده و امکان کم و زیاد شدن دارد.احساس مشروعیت در مردم با مقبولیت رابطه مستقیم دارد و اگر مقبولیت اجتماعی کاهش یابد، شبهه در مشروعیت آرام آرام مثل علف هرز رشد می کند.
احساس مثبت داشتن ، رو به رشد دانستن کشور و امید به آینده از نشانه های بروز کارآمدی است و برای جمهوری اسلامی به عنوان نقطه آغازین تمدنی نوین در تاریخ بشری امروز بروز و ظهور نشانه های کارآمدی امری حیاتی و سرنوشت ساز است.
امروز سوال این نیست راههای اثبات خداوند کدام اند؟بلکه سوال امروز ایران اسلامی این است که حکومت (اعم از قوای سه گانه و نهادهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) چگونه می خواهد به اداره امور کشور بپردازد که عدالت و توسعه محقق شود؟ رفاه نسبی، رشد اخلاقی، احساس آزادی و کرامت انسانی، مبارزه با فساد و تبعیض و... سوال امروز است.
چگونگی جمع بین پیشرفت و معنویت شبهه عملی پیش روی جمهوری اسلامی است که باید مورد اهتمام نخبگان قرار گیرد.امروز ایمان به خداوند به تبع عملکرد حکومت کم و زیاد می شود و اخلاق اجتماعی به تبع تصمیمات کلان حاکمیت تغییر می کند.
غفلت از شبهه امروز نظام را به سمت بیراهه برده و وارد زمین بازی ای خواهد کرد که هیچ بردی در آن نیست و نتیجه برای ما باخت-باخت خواهد بود و اتخاذ این رویکرد با ایجاد تشکیک در محوری ترین مفهوم زاده شده توسط انقلاب یعنی جمهوری اسلامی در حالی که جامعه علمی با رهبری آیت الله خامنه ای
حرکت جمهوری اسلامی در دهه پیشرفت و عدالت به سوی تحقق جنبش نرم افزاری و تقابل نرم با تمدن غربی است و این مسیر با نهضت نقد علوم انسانی مدرن آغاز شده و قصدی برای بازگشت در کلام رهبر معظم انقلاب وجود ندارد . قطار انقلاب علمی-فرهنگی با سرعت رو به پیش است و کسانی قصد متوقف کردن آن را داشته باشند به علّت سرعت بالای این خیزش اجتماعی توان مقابله
کلمات کلیدی:
یکشنبه ?? آبان ???? ![]() قضیه معروف مک فارلین در سال 1365 هم یکی از مواردی است که طی این هشت سال برای دستگاه دیپلماسی ونظامی ایران بوجود آمد. این جریان موضوعی است که هنوز همچنان دارای ابعاد ناشکافته و ناگفته ایست که شاید مسئولان روزی درباره آن سخن بگویند. هم اکنون پس از 23 سال که از این واقعه می گذرد ، به نظر می رسد زمان مناسبی برای بازگشایی وبازخوانی بخشی از این جریان باشد. * زمان : 13 آبان 1365 سالگرد تسخیر سفارت آمریکا مکان : تهران ![]() حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس شورای اسلامی در سخنرانی خود در سالگرد تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام دست به یک افشاگری داغ زد. وی در این سخنرانی به سفر"رابرت مک فارلین" مشاور امنیت ملی کاخ سفید با نام مستعار"شون دولین" همراه با پاسپورت ایرلندی به تهران اشاره می کند. البته پیش از افشاگری 13 آبان هاشمی رفسنجانی مجله عربی الشراع چاپ بیروت در شماره دوم نوامبر 1986 (11 آبان 1365) این خبر را فاش کرده بود. این که این خبر چگونه سر از الشراع در آورد و ناگهان به خبر روز تبدیل شد و این که چه کسی این خبر را به الشراع داده بود خود جای سوال دارد.به هر حال "مک فارلین" به همراه یک فروند هواپیمای حامل اسلحه های خریداری شده توسط جمهوری اسلامی وارد ایران شد. کلت، کیک و انجیل امضاشده توسط رونالد ریگان (رییس جمهور وقت آمریکا) هدایای همراه مک فارلین بود که به نشانه حسن نیت همراه خود آورده بود. علی اکبر هاشمی رفسنجانی در مورد ماجرای مک فارلین در سال 1366 به کیهان هوایی می گوید: « از همان روزهای اولیه جنگ همه دنیا می دانستند که سیستم نظامی ما به دلیل برجای ماندن از زمان شاه مخلوع، آمریکایی و غربی است و همه می دانند که کشوری که از نظر سطح ترقی مثل ایران است قدرت اینکه امکانات را خودش تهیه کند ندارد ، لذا برای ما کاملا طبیعی بود که سیستم نظامی موجود را حفظ کرده و آن را تدارک کنیم». ![]() هاشمی رفسنجانی انجیل اهدایی توسط ریگان را در مجلس به نمایش میگذارد همین امر سبب شد که ایران برای تداوم جنگ با عراق و دفاع از کشور درصدد تامین تسلیحات خود برآید. رفسنجانی در ادامه مصاحبه خود با کیهان هوایی با اشاره به نقش دلالان اسلحه در این قضیه می گوید:« شاید ده یا بیست بار از مسئولان کشور شنیدید که مابه هر حال از جیب همین غربی ها ، دلال ها و یا کمپانی های غربی آنها را بیرون می آوردیم با واسطه ، بی واسطه ، گرانتر و گاهی ارزانتر». طبق گفته های هاشمی رفسنجانی ایران با استفاده از دلال هایی چون منوچهر قربانیفر و یا عدنان خاشقچی به خرید موشک های هاگ ، قطعات اف 14 و.... می پردازد. سوی دیگر این قضیه که آمریکایی ها بودند خیال می کردند که می توانند از نفوذ معنوی جمهوری اسلامی بر مقاومت اسلامی بویژه در لبنان برای آزادی گروگانهای امریکایی استفاده کند و به همین دلیل به ایران اسلحه می فروختند. از سوی دیگر در این جریان رژیم صهیونیستی نیز یک پای ماجراست . حضرت امام خمینی (ره) وقتی متوجه ورود اسراییل به بازار خرید اسلحه ایران می شوند می فرمایند: « اسراییل دست به دریا هم که بزند دریا نجس می شود». اما اسراییل که دنبال مقاصد شوم خود بود دست از رفتار خود برنمی دارد و وارد گفتگو با آمریکا می شود و در نهایت پیشنهاد فروش اسلحه به ایران از طریق آمریکا را می دهد. استدلال اسراییل این بود که تا موقعی طرفین درگیر در جنگ به بن بست نرسیده اند باید از طولانی شدن جنگ دفاع کرد و پیشنهاد فروش اسلحه به ایران هم روی همین استدلال استوار بود. ![]() سرهنگ اولیور نورث در یکی از خیابانهای تهران پس از افشای جریان ورود مک فارلین به تهران که به دستور حضرت امام خمینی (ره) صورت گرفت و در حالی که رژیم صهیونیستی به نوعی در این قضیه زیر سوال رفته بود بیانیه ای ازسوی اسحاق شامیرمنتشر شد که در آن تاکید شده بود که « دولت اسراییل تایید می کند که به درخواست آمریکا در انتقال تسلیحات به تهران همکاری کرده است ووجه این تجهیزات توسط یک نماینده ایرانی به بانکی در سوئیس واریز شده است.» نام فرد مورد ادعای اسرائیل هرگز افشانشد اما نام دو دلال دیگر که هاشمی رفسنجانی نیز به آنها اشاره کرده بود پس از این افشاگریها برسر زبانها افتاد ، منوچهر قربانی فر و عدنان خاشقچی سرمایه دار اهل عربستان سعودی . * ارتباط قربانیفر و خاشقچی چگونه شکل می گیرد؟ ![]() خود خاشقچی در مصاحبه ای با مجله آلمانی اشترن در 1985 که در کیهان نیز چاپ شد در این زمینه می گوید: » من و قربانی فر در یک نمایشگاه فرش در آلمان با هم آشنا شدیم . قربانیفر در تحلیلی ادعا کرد که در ایران سه خط سیاسی وجود دارد . خط اول از نظر سیاست داخلی و خارجی طرفدار غرب است ، خط دوم در سیاست حالت رادیکال و بنیاد گرایی دارد وخواهان صدور انقلاب است و خط سوم از نظر سیاست خارجی موضعی خصمانه نسبت به غرب دارد ولی از نظر خط سیاست اقتصادی لیبرال است . وی (قربانیفر) به من (خاشقچی) پیشنهاد داد که به خط اول کمک کنیم تا رادیکال ها کنار گذاشته شوند ». * خاشقچی کیست؟ خاشقچی یک سرمایه دار عربستانی است که بنابر شواهد ارتباطات گسترده ای با رهبران منطقه خاورمیانه داشته است. وی بنا بر تحلیل قربانی فر و برای عملی کردن این پیشنهاد به سراغ سعودیها می روند اما آنها قبول نمی کنند که این نقش را بازی کنند. وی سراغ مصری ها هم میرود اما بنا بر دلایلی آنها هم حاضر نمی شوند نقش این حلقه واسط را اجرا کنند. خاشقچی در نهایت ملاقاتی بین قربانیفر و رییس سابق موساد در 15 جولای 1985 ترتیب می دهد و سپس نامه ای به مک فارلین مشاور امنیت ملی کاخ سفید می نویسد. در سپتامبر 1985 اولین محموله اسلحه خریداری شده توسط ایران ، شامل یک هواپیما پر از موشک "تاو" و" هاوگ" از تل آویو به تبریز آمد. به نوشته روزنامه کیهان در سال 65 اسراییل انتظار داشت که در پی این اقدام ، ویلیام باکلی مسئول دفتر سیا در بیروت آزاد شود غافل از اینکه وی مرده بود و سیا خبر داشت ولی اسرائیل را در جریان قرار نداده بود. هاشمی رفسنجانی چه می گوید؟ هاشمی رفسنجانی در سال 82 به روزنامه همشهری در مورد مک فارلین می گوید: « مک فارلین که به ایران آمد، بنا بود مقدار قابل توجهی سلاح هم بیاورد. اما چند کانتینر قطعات مورد نیاز ما را با هواپیما آوردند. تعدادی موشک هاگ اسرائیلی هم آوردند که مدتها در فرودگاه ماند و آنها مجبور شدند پس بگیرند». هاشمی رفسنجانی می افزاید: « آنها (آمریکایی ها) قطعات مورد نیاز ما را گران حساب کردند. 5 یا 6 میلیون دلار اضافه می خواستند. مثلا از رقم 22 میلیون دلاری، ما فقط 14 میلیون دلار دادیم و بعد متوجه شدیم می خواهند مبلغ اضافه را از ما بگیرند و به کنتراهای نیکاراگوا بدهند که ما ندادیم. برای این موضوع مدتی کشمکش بود». برخی براین باورند که سفر مک فارلین به تهران برنامه ریزی کاخ سفید برای تحقق بخشیدن به تحلیلی بود که قربانی فر دلال اسلحه به زبان رانده بود . جان کستر یکی از مقامات آمریکایی نیز در تایید این مدعا می گوید: « مسئله سرنگونی دولت ایران مطرح نیست بلکه تغییر سیاست های آن مورد نظر است .» این در حالی است که تحلیل قربانی فر کاملا اشتباه بود و به نظر می رسد آمریکایی ها در این مورد اشتباه بزرگی مرتکب شدند. ![]() هاشمی رفسنجانی پس از ورود مک فارلین ودر مورد محموله مشکوک تبریز به کیهان در تاریخ 17/01/1366 می گوید: ....» اینها 4-5 سال است که زحمت می کشند تا بگویند ایران از اسراییل اسلحه خریده است . البته ما در اینجا ضرر کردیم وقبول هم داریم ولی دنیا فهمید که ما نمی دانستیم ........ یک بار فهمیدیم که یک جریان اسراییلی در این قضایا دخالت دارد جلوی تخلیه سلاحها را گرفتیم و دستور دادیم که ان را برگردانند......» این سخن هاشمی رفسنجانی در آینده مورد تایید اعضای کمیسیون تاور نیز قرار می گیرد و آنها نیز تایید می کنند ایران محموله موشکهایی که روی آن آرم اسراییل بود را برگشت داده است. رابرت مک فارلین که با نام شون دولین و با پوشش امنیتی وارد ایران شده بود پس از افشاگری امام (ره) و فهمیدن اینکه ایران در این قضیه دست برتر را دارد در نهایت با خفت مجبور به ترک تهران شد. مشاورمیرحسین موسوی عامل اصلی محسن رضایی سال 87 درباره ماجرای مک فارلین گفت : البته در رابطه با ماجرای مک فارلین ما بهتر می توانستیم عمل کنیم و به جای افشاگری می توانستیم از آنها فیلمبرداری کنیم که اگر خواستند کاری بکنند ما سند و مدرک داشته باشیم و می توانستیم از همان فیلم استفاده کنیم و پشت صحنه جنگ، ارتباطات را ادامه دهیم و این ارتباطات هرگاه هم توسط خودمان افشا می شد زلزله یی در منطقه پشت سر صدام به وجود می آورد و ما می توانستیم بهتر آن را ادامه دهیم که تاثیری در موضع گیری های انقلابی ما نداشته باشد اما آن موقع سیستم دیپلماسی کشور آنقدر پیچیده نبوده که اکنون است. رضایی افزود: مدتی بعد از تمام شدن ماجرا وقتی مجله «الشراع» در لبنان این خبر را فاش کرد، ایران احتمال داد که نکند این جریان از کانال صهیونیست ها و امریکایی ها لو برود لذا به ابتکار عمل دست زد و ماجرا را افشا کرد. وی گفت: اصل جریان از شخص محسن کنگرلو که مشاور آقای میر حسین موسوی درنخست وزیری بود، شروع شده بود. این فرد کارهای خود را با آقای هاشمی پیش می برد و هنگامی که ما متوجه شدیم در تهران اتفاقاتی در جریان است وارد ماجرا شدیم و محسن کنگرلو را به عنوان رابط دوم قرار دادیم و آقای وردی نژاد را که معاون اطلاعات سپاه بود و بعداً مسوول خبرگزاری جمهوری اسلامی شد به عنوان رابط اصلی قرار دادیم. در واقع ابتکار عمل را به دست گرفتیم تا ببینیم پشت صحنه چه می گذرد. اما تشکیلات مهدی هاشمی در دفتر آقای منتظری بودند که آن را به مجله «الشراع» کشاندند چراکه در آن موقع آقای منتظری قائم مقام رهبری بودند و نفوذ زیادی داشتند. در رابطه با این مطلب هم حضرت امام اطلاع داشتند و خود ایشان به آقای هاشمی گفتند که آن را طرح کنند اما مثل ما آن جزئیاتی را که آقای هاشمی در جریانش بودند حضرت امام مطلع نبودند. * در مذاکرات دو طرف چه گذشت؟ بر اساس گزارش نشریه داخلی اداره سیاسی سپاه، در اولین دوره مذاکرات که به مدت 2 ساعت برگزار شد، مک فارلین حضور خود در ایران را به منظور ایجاد پل ارتباطی بین دو کشور اعلام و آمادگی دولت متبوعش برای تامین برخی اقلام مورد نیاز ایران را بیان کرد. بنابراین گزارش، در دور دوم مذاکرات که به مدت نیم ساعت برگزار شد، مک فارلین اعلام کرد که من در سطح وزیر هستم و انتظار دارم با مقامات تصمیم گیرنده ملاقات نمایم در غیر این صورت می توانید با کارمندان من صحبت کنید. سومین دور مذاکرات که بدون حضور مک فارلین با دیپلمات های دون پایه ایرانی انجام شد و به 6 ساعت به طول انجامید نیز پس از بحث های سنگین و فراوان از سوی طرفین و بدون حصول توافق به پایان رسید. در پایان این دور مذاکرات "هوارد تیچر" برای جلب نظر طرف ایرانی، بخشی از تهدیدات شوروی سابق علیه ایران نظیر استقرار 26 لشکر در همجواری مرزهای ایران را یادآور شد و به نقل از مک فارلین اعلام کرد: »با رییس مجلس آقای رفسنجانی، آقای موسوی نخست وزیر و رئیس جمهور ملاقات خواهد کرد. آیا می توانیم ترتیب یک ملاقات سری میان مک فارلین و رهبران شما را بدهیم». سرانجام در خواست آمریکایی ها به امام و مسوولین بلند پایه جمهوری اسلامی منتقل و ادامه مذاکرات تحت تاثیر نظر امام (ره) قرار گرفت که پس از شنیدن گزارش فرموده بودند: «هیچ یک از مسوولان با آنها مذاکره نکنند». به عقیده کارشناسان، به نظر می رسد این حرکت آمریکایی ها در چارچوب ترسیم تصویری دوگانه از سیاست جمهوری اسلامی صورت می گرفت و امام (ره) با علم به این نکته مقامات جمهوری اسلامی را از مذاکره با هیات آمریکایی منع کردند. طی چهارمین و پنجمین دور گفتگوها پیرامون موضوعاتی همانند راهکارها و موانع آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان، فروش سلاح به ایران، تهدیدات احتمالی شوروی سابق علیه ایران و پشتیبانی آن از عراق در جنگ و نحوه خاتمه جنگ و ... تبادل نظر شد. در دور ششم مذاکرات به علت عدم دستیابی به نتیجه دلخواه برای هیات آمریکایی و ابراز تمایل آنها برای بازگشت، در حالی که هیات آمریکایی پیش نویس پیشنهاد خود برای تکامل تدریجی روابط را تسلیم کرده بودند، گذرنامه خود را دریافت نمودند. در آخرین دور گفتگو که در روز هفتم خرداد 1365 برگزار شد، مک فارلین با اظهار تاسف به اینکه فرصت مهمی را از دست داده است، بر شکست تاکتیک فشار و دیپلماسی و حربه چماق و شیرینی واشنگتن در قبال ایران در این واقعه، مهر تایید زد. * رسوایی "ایران گیت " برای ریگان اما این قضیه پس از ورود مک فارلین به آمریکا ابعاد جدیدی پیدا می کند که رسوایی بیشتری برای آمریکایی ها به بارمی آورد و به بحران " ایران گیت " معروف می شود. بحران آمریکا ایجاد ارتباط با ایران نبود بلکه آنها با عواید مالی حاصل از فروش اسلحه به ایران به ضد انقلابیون نیکاراگوئه ، کنتراها، کمک مالی می کردند. به نوشته کیهان در آن زمان : « ایران پول اسلحه را به حساب بانک " لیکر سورس" ژنو ریخته بود و الیور نورث که همراه مک فارلین به تهران نیز امده بود امکان برداشت از آن حساب را داشت و وی مازاد این پول را به حساب دوستان خود در نیکاراگوئه واریز می کرده است». پس از این رسوایی و افشاگری که آمریکا در عملیاتی دوجانبه در ایران و نیکاراگوئه علیه دولت اورتگا رهبر "ساندنیست ها" انجام داده بود ریگان با ناراحتی از افشای این مسئله کمیته ای سه نفره که در راس انها سناتور " جان تاور" قرار داشت تشکیل داد وبه آنها ماموریت داد تا این موضوع را بررسی کنند . این کمیته سه نفره به کمیسیون تاور معروف شد. این کمیسیون ماموریت میابد تا نقش شورای امنیت ملی آمریکا را در بحران معروف به ایران گیت بررسی کند. رابرت مک فارلین افسر پیشین نیروی دریایی و مشاور امنیت ملی آمریکا متهم اصلی این پرونده است . پس از وی جان پویند دیگر مشاور امنیت ملی کاخ سفید ، اولیور نورث افسری که حق برداشت پول از حساب سوئیس را داشت و سپس ویلیام کیسی رئیس سیا و دونالد ریگان رییس جمهور آمریکا قرار داشتند. اولیور نورث در عملیات سال 1980 آمریکا در طبس برای آزادی گروگانهای سفارت آمریکا نیز شرکت داشت . در 15 نوامبر 1986 ریگان اعتراف کرد که" 18 ماه است ارتباط سیاسی محرمانه ای با ایران دارم". در نهایت در 21 نوامبر 1987 کنگره امریکا ریگان را مسئول همه اشتباهات مک فارلین معرفی کرد . کمیسیون تاور نیز ریگان را متهم کرد . پس از اصرار فراوان کنگره آمریکا مبنی بر کشف مقصرین بحران ایران گیت که پس از مشخص شدن کمک آمریکا به کنتراها در نیکاراگوئه به ایران کنترا معروف شد در 22 مارس 1987 پس از دوسال از گذشتن ماجرا ، مک فارلین با خوردن تعداد زیادی قرص والیوم دست به خودکشی زد. به هرحال هشت سال جنگ ایران وعراق در مرداد1367 با پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی به پایان رسید ، قطعنامه ای که امام خمینی (ره) ، از آن به نوشیدن جام زهر تعبیر کردند ، ایشان در پیام معروف قطعنامه از واقعیتهایی در مورد جنگ سخن گفتند که در اینده آشکار خواهد شد . هنوز معلوم نیست آیا هم اکنون پس از گذشت بیش از20 سال از پایان جنگ آیا وقت آن رسیده که این واقعیتهای ناگفته که یکی از آنها همین قضیه مک فارلین است، آشکار شود یا خیر؟. |
کلمات کلیدی:
دبیر سیاسی هفته نامه پرتو سخن با بیان اینکه طرح موضوعاتی مانند "وحدت ملی" از سوی طراح آن یک هدف دارد و آن هم شبیه سازی ماجرای صفین در دوران امیرالمؤمنین است، اظهار داشت: اگرچه چنین نقشه ای توسط طراح وحدت ملی در حال پیگیری است اما امت این زمان با مردم زمان امیرالمومنین تفاوت های بسیاری دارند.
حجتالاسلام والمسلمین قاسم روانبخش با حضور در غرفه رجانیوز در شانزدهمین نمایشگاه بینالمللی مطبوعات و خبرگزاریها افزود: از اینکه می بینیم برخی اصولگرایان فریب طراحان وحدت را می خورند و ابزار دست اینها قرار گرفته اند، تأسف می خوریم چرا که در جنگ صفین هم امثال ابوموسی اشعری فریب کسانی را خوردند که دشمن درجه امیرالمؤمنین بودند.
وی ادامه داد: آقای هاشمی رفسنجانی می گوید عده ای از خیرخواهان و دلسوزان نظام به دنبال این طرح هستند، بنابراین، شاید حرف ایشان درست باشد و این افراد نیت خیری داشته باشند اما باید گفت اینها نمی دانند
دبیر سیاسی هفته نامه پرتو سخن در توضیح تفاوت شرایط دوران انقلاب اسلامی با زمان حضرت علی (ع) اظهار داشت: اولین تفاوت این است که مردم هوشیارند ولی این هوشیاری و بینش سیاسی در صدر اسلام در این سطح، میان مردم وجود نداشت.
وی یادآور شد: در آن زمان عموم با نگاه به بزرگانی که در کنار معاویه قرار می گرفتند عنان از کف می دادند و یا زمانی که قرآن سر نیزه رفت شعار "لا حکم الا لله" سر دادند، ولی امروز شاهدیم که الله اکبر را سرنیزهها کردند، در حالی که مردم فریب آنها را نخوردند.
این نویسنده و پژوهشگر، هوشیاری مردم را مایه شکست طرحهای جریان نفاق خواند و گفت: امروز اگر کسانی شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" سرمی دهند، در مقابل، مردم هم به صورت خودجوش شعار هم غزه، هم لبنان، جانم فدای اسلام سر می دهند.
روانبخش با اشاره به گلایه رهبر انقلاب از بخی خواص بهدلیل مردودی در حوادث اخیر، خاطرنشان کرد: علیرغم خواص، عموم مردم نمره قبولی دریافت کردند، بنابراین، پس از سخنان مقام معظم رهبری در نمازجمعه تاریخی تهران، عدهی کسانی که به خیابانها آمدند، نسبت به تجمعات قبلی کاهش قابل ملاحظهای یافته بود.
وی توصیه های رهبری را نقشه راه برای دستگاهها و مردم دانست و اظهار داشت: مردم به دنبال آن هستند که رهبری چه خطی را ترسیم می کند، نه اینکه ببینند موسوی در فلان میدان چه گفت یا باهنر در مجلس و توکلی در سایتش چه نکتهای را مطرح کرد.
روانبخش در پایان تصریح کرد: طرح وحدت ملی شبیه سازی همان چیزی است که در صدر اسلام عده ای مجرم و فاسد سیاسی و اقتصادی به دنبال آن بودند.
کلمات کلیدی: