بارالها ! اگر مرا به زنجیر کشی و عطای خود را در میان شاهدان از من بازداری، ... امیدم را ازتو نخواهم بُرید و چهره امیدوار به گذشتت را از تو نخواهم گرداند و محبّتت از قلبم بیرون نخواهد رفت . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
1- درپی ابراز احساسات شدید طرفداران «ولوله سبز» نسبت به عناصر غیرجاندار نظیر تابلو اعلانات، لاستیک ماشین، سطل آشغال و... اخیرا آماری از سوی سازمان جهانی محیط زیست اعلام شده که ایران در صدر رتبه جهانی حفاظت از محیط زیست ودفع زباله های زاید قرار دارد. لازم به ذکر است در پی به آتش کشیده شدن سطلهای آشغال توسط این عزیزان، میزان زباله های دفع شده در طبیعت به کمترین حد خود رسیده است وهم چنین از سنگینی کار شهرداری تهران نیز کاسته شد. لازم به ذکر است درراستای اقدامات وطن دوستانه جنبش سبز!!! رهبر این جنبش طی یک حرکت انسانی از شهرداری درخواست کرده جهت حرکت حماسی طرفدارانش در روز 16 آذر، کلیه آشغالها را در یک خیابان مشخص ریخته تا با آتش زدن آنها به مردم خدمت کنیم. در همین راستا قرار است تجمعات بعدی این جنبش در مکانهای دفع زباله برگزار شود. این امر هم چنین باعث کاهش نرخ شدید بیکاری در مملکت شده است.

 

2-  طی جدید ترین تحقیقات کمیته خیانت به آراء جنبش سبز، گزارشهای بسیاری از اقصی نقاط کشور به دفتر این کمیته ارسال شده که بر موضوع تقلب صحه می گذارد. لازم به ذکر است در این گزارشها که همگی از ستادهای مردمی دکتر احمدی نژاد ارسال شده است آمده: ما هنگامی که مشغول نوشتن آرایمان بودیم، بسیاری ازهموطنان بدون اجازه ما روی برگه ما نگاه کرده (تقلب)!!!! و اسم دکتراحمدی نژاد را می نوشتند. در همین راستا نفر پنجم انتخابات که نقش موثری در پرشور شدن انتخابات!!! داشته اند، اعلام کرد که ناظران انتخابات مانع از تقلب گسترده هواداران من شده اند.

 

3-  بیانیه چندم میرحسین موسوی به بازار آمد. در این بیانه ضمن حمله شدید به شورای نگهبان وناظران انتخابات، اعلام نموده که: شورای نگهبان با سختگیری های بیجا وایجاد حکومت نظامی بر سر صندوقهای رای، مانع از بروز تقلب در انتخابات شد واین امر نقش مهمی در شکست ما داشت. در صورتی که اجازه می دادند انتخابات در کمال آزادی!! وبدون نظارت نهادهای امنیتی- انتظامی برگزار می شد، بالطبع نتیجه اینگونه نمی شد.

 4-  درپی اعلام دولت مبنی بر واگذاری سهام عدالت به بازنشستگان سالمند کشوری و اداری، صبح دیروز مهدی کروبی و میرحسین موسوی با حضور در وزارت رفاه اقدام به نام نویسی برای دریافت سهام عدالت نمودند. لازم به ذکر است مهدی کروبی قرار است از محل این دریافتها، قرض 300 میلیونی خود به شهرام جزایری را بپردازد. در همین مورد منابع آگاه خبر داداند شهرام جزایری بارها به در خانه کروبی رفته و تهدید کرده در صورت نپرداختن بدهی هایش از وی شکایت خواهد کرد.

 5-  عده ای از نزدیکان میرحسین موسوی و کروبی طی بیانیه ای بلندبالا اعلام کردند: در صورتی که این دو نفر از کارهاشون دست بر ندارند، رسما این دو نفر را به خانه سالمندان می فرستند و دیگر هیچ مسئولیتی در قبال آنها نخواهند داشت. منابع آگاه اعلام کردند در پی این تهدید هم اکنون این 2 شکست خورده انتخابات در حال رایزنی جهت انتخاب خانه سالمندان مورد نظر خود هستند. نهضت آزادی امادگی خود را جهت پذیرایی از کلیه پیروپاتالهای سیاسی سالمند اعلام نموده اند.

 6- یکی از سایتهای خفن که توسط یک آشوبگر پولدار اداره می شود در جدید ترین تحلیل خود اعلام کرد: محمود احمدی نژاد جهت کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری منظومه شمسی اعلام نمود. لازم به ذکر است برخی نخبگان بی محل شده نظام!!! پیش از این از نقش ماهواره امید در ارسال کمکهای مالی و گونی های سیب زمینی به سیارات منظومه شمسی پرده برداشته بودند. در طی این گزارش، دفتر ریاست جمهوری با اعلام بیانیه ای نسبت به خبر این سایت نوشت: عزیزان من به خدا در سیارات دیگر هنوز موجود زنده ای ندیده اند وآثار حیات نیست.

 7- عبدالمالک ریگی طی مصاحبه ای با سایت العربیه از حرکت اخیر آقازاده آشوبگر هاشمی رفسنجانی در روز 13 آبان به شدت انتقاد کرد. وی افزود: ایشان قصد داشت با لباس مبدل، حرکات اخیر خود را به ما نسبت دهد که با هوشیاری نیروهای انتظامی خنثی شد. بهتر است آقازاده های آقای هاشمی به تخریب در لباس اصلی خود مشغول شوند و پیش ازاین به ایجاد جو تهمت وافترا علیه گروه من اقدام نکنند. وی رسما خواستار عذرخواهی یاسر هاشمی از گروه کثیف وملعون «ریگی» شد. لازم به ذکر است آقازاده شنگول منگول «یاسر هاشمی» در طی یک حرکت خط امامی!!! در روز 13 آبان با لباس عزیزان بلوچی به میدان اغتشاش آمد و نقش موثری در به آتش کشیده دشن سطلهای آشغال داشت


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/23:: 1:48 عصر     |     () نظر

مطالب تکان دهنده ای بود، خاطرات طلبه سیرجانی از زندان را میگویم او که به جرم اعتراض به زمین خواری به زندان انداخته شد!!! و این روزها از خاطرات خویش از شهرام جزایری می گوید، شهرام که یک شبه پولدارشد ، یکباره  دستگیر شد و اعتراف کرد و زندان رفت و به یک آن گریخت و به لحظه ای دوباره دستگیر شد اینروزها خبر می رسد که زندان برای او حقیقتا منزل دوم است!!!

چند روز پیش داشتم مصاحبه محسن رفیق دوست را می خواندم که در آن کلی از مظلومیت خودش گفته بود اما اینبار دیگر نگفته بود من کار اقتصادی ندارم کمی از فعالیت هایش گفته بود!!!  از ماجرای خداداد وبرادرش هم گفته بود ، اما هیچ توضیحی نداد که چرا خداداد اعدام شد وبرادرش فقط  به زندان رفت حتی توضیح کاملی نداد که برادرش چگونه مامور خرید زندان شد در حالی که مجرم بود و زندانی، فقط گفته بود که من این موضوع را رد می کنم بی هیچ توضیح اضافه ای !!! حتی اشاره کرده بود که برادرش سختی های بسیاری کشیده است و..........!!!

همین پنج ماه پیش بود خیابان های پایتخت صحنه محشر بود آتش زدند وکشته شدند و کشتند وگرفته شدند وزندان رفتند وبعد به یکباره دهان ها از تعجب باز ماند!!! هر کدامشان از زندان صحبت می کردند انگار از یک منطقه بکر طبیعی یا یک منطقه ییلاقی می گفتند، یکی از آب در مانی واستخر هر روزه وپزشک اختصاصی میگفت، آن یکی بارفقا عکس می انداخت و وبلاگنویسی می کرد آنقدر فضای صمیمی در زندان برقرار شده بود که باز جو هم برای وبلاگش می نوشت ، برای بعض دیگرشان هم فضای روحانی زندان یادآور حقایقی بود که از یاد برده بودند!!!

و...............

وقتی فکر می کنم چگونه اقتصاد با مفاسد اقتصادی وقدرت مفسدین ویران می شود ، چه انسان های بسیاری به سبب فساد اقتصادی بیکار شدند و می شوند ، چه انسان هایی از نداری به دام گناه وتباهی کشیده شدند و می شوند، چه مردان وزنانی زندگی هایشان گسست و.........

وقتی می بینم یک جامعه با وجود همه ناراحتی های اجتماعی واقتصادی مجبور است بار دعواهای سیاسی بعضی را تحمل کند ، جوان هایش را خرج دعوای قدرت کند ، زیر بار استرس ها وفشارهای عصبی از تفکر تهی شده ، انرژی های مثبت جامعه گرفته می شودو .................

وقتی این ها را می بینم وبه آن فکر می کنم سخته برام مصلحت اندیشی وسکوت !!! همه آحاد بشر زندان را مکانی قرار داده اند تا کسانی که تحمل زندگی مسالمت آمیز با هم نوعان خود ندارند در آن ادامه حیات دهند باشرایط مخصوص به خودش تا بتوانند زندگی کردن در کنار دیگران را بیاموزندوسپس به آغوش جامعه برگردند اما این روزها زندانی های سرزمین ما اندک اندک دارند شهر و دیار مارا به زندانی بزرگ برای در قفس کردن عدالت وهمه زیبایی های آن تبدیل می کنند!!! و خود آزادانه بر طبل بی قانونی می زنند، ماکه می دانیم شما نخواهید توانست عدل علی(ع) را اجرا کنید ، ما که دلمان را به این نیم بند اسلامی که بنا کرده اید خوش کردیم و رضایت داریم حتی بیشتر جانمان را هم برای حفظ آن فدا می کنیم با این اوصاف فقط یک خواهش داریم وبس !  عدالت را اجرا نکنید بالاخره کسی برای اجرایش خواهد آمد اما:

لطفا عدالت را مسخره نکنید

یا ایهّا الذّین ءامنوا کونوا قوّامین بالقسط شهداء للّه و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربی

 

ای کسانی که ایمان آورده اید! بر پای دارنده عدالت باشید، و برای خدا شهادت دهید، اگرچه به زیان شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما باشد

والعاقبة للمتقین


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/23:: 1:45 عصر     |     () نظر

گروهی گویا خط خوارج را در انقلاب اسلامی پیش گرفته و بر نگاهی ارتجاعی از انقلاب و امام بسیار مصرّ هستند. این گروه که البته در زمان خود حضرت امام علم اختلاف و تفرقه را بلند کردند و از حزب جمهوری اسلامی انشعاب کردند و راست و چپ را درست کردند بعد از رحلت حضرت امام نتوانستند در مقابل موج مردم در حمایت از رهبری و ولایت آقای خامنه‌ای مقاومت کنند. آنان به ظاهر به دایره سکوت رفتند ولی کینه دیرینه‌ای که از آقای خامنه‌ای و توجه ویژه امام به آقای خامنه‌ای در دل داشتند، در سینه نهفته نگه داشتند ولی خط خود را جدا کردند و روز به روز به راه انحرافی خود بیشتر جلو رفتند.
آنان همواره نام امام را سپر بلای خود کرده و به گونه‌ای حق بجانب حضرت امام و خط امام را به نفع خود مصادره می‌کنند. گویی امام هرگز صحابه‌ای جز کروبی و موسوی و هاشمی و موسوی خوینی‌ها نداشته‌اند. همان گونه که چنان از تسخیر لانه جاسوسی سخن گفتند کانه هیچ‌کس دیگر بجز عباس عبدی و معصومه ابتکار و امین‌زاده و این‌ها جزو بالاروندگان از دیوارهای لانه نبودند.
این عده همواره با شارلاتان‌بازی خود را حق‌بجانب و مظلوم جا زده‌اند و بیش از همه از پستان مملکت مکیده‌اند و بیش از همه نمک‌دان شکسته‌اند. آقای خامنه‌ای همیشه حرمت آنان را نگه داشته است و ملاحظه خط و جناحشان را نکرده است ولی این عده به خاطر همان نمک‌نشناسی‌شان هرگز ولایت آقای خامنه‌ای را به رسمیت نشناخته‌اند اگر چه همیشه در سایه بزرگواری و کرامت ایشان زیسته‌اند. در حقیقت آنان حیات سیاسی خویش را بیش از هر چیز و هر کس مرهون لطف شخصی رهبری بوده‌اند و الا بوده‌اند قرینه‌های آنان در سوی دیگر که یک شبه طومار آنان را در هم بپیچند.
امروزه و پس از آن همه جنایت سیاسی که به میان‌داری میرحسین موسوی رخ داد حضرات توانسته‌اند در بیت حضرت امام بیتوته کنند. سید حسن خمینی که علیرغم توصیه‌های حضرت امام و حاج سید احمد خمینی اکنون در زمره مخالفان رهبری قرار گرفته این راندگان و مغضوبان مردم و رهبری را در خانه امام جا داده و حیثیت امام را برای جلوگیری از ورشکستگی کامل آنان به حساب خالی‌شان واریز کرده است.
سایت جماران که ظاهراً به‌نام نشر افکار و تعظیم امام خمینی و انقلاب اسلامی تاسیس شده است عملاً برای اعاده حیثیت از میرحسین موسوی و خوارج زمانه تمام قد وارد کار شده است. حال سوال این است که مگر شخصیت خمینی کبیر میراثی است که سید حسن خمینی مالک آن است؟ مگر سید حسن خمینی می‌تواند شخصیت و افکار حضرت امام و قداست و عظمیت امام را فدای اغراض خونین یک‌مشت هفت‌تیرکش سیاسی کند؟
جالب است که سایت جماران که به نام امام خمینی ایجاد شده و تفسیر تحریف‌شده بخش کوچکی از نظرات حضرت امام در باب وحدت را با آب و تاب طوری مطرح می‌کند که گویی امروزه نظام باید دست میرحسین و کروبی و خاتمی را به خاطر آن همه جنایت ببوسد، اساساً به بزرگ‌ترین محصول حیات طیبه امام یعنی ولایت فقیه هیچ اشاره‌ای ولو کوچک نمی‌کند. اشاره نکردن به ولایت فقیه امروز توسط مدعیان خط امام بزرگ‌ترین خیانت به خط امام و انقلاب اسلامی و خون آن همه شهید است و هرگز بخشودنی نیست. مسجد ضرار یعنی همین که امام خمینی قلابی درست کنی و در مقابل امام خمینی واقعی قرار دهی. یعنی به اسم امام تفکر اساسی امام یعنی ولایت فقیه را تضعیف کنی.
از دید خوارج انقلاب اسلامی، ولایت فقیه در برابر اغراض و شهوات سیاسی و قدرت‌طلبی آنان، اساساً چیز قابل توجه و قابل احترامی نیست.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/23:: 1:43 عصر     |     () نظر
لاریجانی: موسوی و کروبی کوچکتر از آن هستند که جلوی حرکت نظام بایستند

فارس: محمد جواد لاریجانی درباره تحرکات اخیر اصلاح طلبان گفت: به نظر من اصلاح طلبان تمام سعی خود را می‌کنند که آثار وجود خود را در جامعه محسوس کنند اما ملت ما حتما جریانی را که حرفی برای گفتن ندارد و همنوا با کسانی که به هیچ عنوان به منافع کشور اهمیت نمی‌دهند نمی‌پسندند. حالا این افراد هر کسی که می خواهد باشد.

وی افزود: من موسوی و کروبی را خیلی کوچکتر از آن می‌بینیم که بخواهند جلوی این حرکت بزرگ نظام را بگیرند. نظر من این نیست که باید مسئولین امنیتی از تحرکات این افراد غافل باشند بلکه منظورم این است که نظام اسلامی با ریشه خود و همچنین با ولایت فقیه محکم است و این آقایان در مقابل این نظام سازمان دهی شده بسیار کوچکند.

لاریجانی درادامه درباره محاکمه سران فتنه نیز گفت: درباره اینکه با این افراد چگونه برخورد شود نظر کلی نظام مهم است ولی آن نکته‌ای که در خصوص اتمام حجت با نافرمانان گفتم خیلی مهم است. چون اتمام حجت موجب می‌شود که مردم به عنوان مخاطب تمامی جریان‌ها در این خصوص بیشتر مطلع شوند.

وی افزود: باید مردم متوجه شوند که چه ظلمی در حق آنها روا شده است و البته این مساله "زمان‌بر " است. البته باید جرم این افراد پیگیری شود و تردیدی در این خصوص وجود ندارد منتهی باید توجه داشت که نوع این جرم که یک نافرمانی بود با جرم‌های دیگر فرق می‌کند


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/23:: 1:41 عصر     |     () نظر
جرج بوش در مراسم افتتاح بنیاد بوش:
اصلاح‌طلبان در ایران خط مقدم امریکا هستند و امید آن‌ها به ماست/ همکاری سازگارا با بنیاد بوش

جرج بوش در مراسم افتتاح «بنیاد بوش»، اصلاح طلبان را خط مقدم آمریکا خواند و گفت چشم امید آنها به ماست.

به گزارش رجانیوز به نقل از کیهان، دانشگاه دالاس در ایالت تگزاس دیروز مهمان رئیس جمهور سابق آمریکا بود. «جرج بوش» که برای افتتاح «بنیاد بوش» به این دانشگاه رفته بود، در یک سخنرانی پرشور، اصلاح طلبان ایران را خط مقدم آمریکا خواند و افزود: آنها با چالش های فراوانی روبرو هستند و چشم امیدشان به ماست.

بوش که در زمان حکومت خود با راه اندازی دو جنگ (افغانستان و عراق) جان صدها هزار تن را گرفت، اعلام کرد: اصلاح طلبان و ناراضیان سیاسی منتظر حمایت و رمق گرفتن هستند و به آنها وعده داد آمریکا از آزادی آنها در برابر دیکتاتورها پشتیبانی خواهد کرد.

بوش به دیدارهای خود و همسرش «لورا» با عناصر اپوزیسیون به نام آنچه او «فعالان دموکراسی»، «مدافعان آزادی مذاهب» و «خانواده زندانیان سیاسی» می خواند، اشاره و خط مشی و هدف بنیاد جدیدالتأسیس بوش را نیز در همین راستا عنوان کرد.

بوش در این زمینه گفت: «آمریکا پشتیبان آزادی که آنها به سختی و همزمان با تنگ شدن عرصه توسط دیکتاتورها به دست آورده اند خواهد بود. من و همسرم لورا در طول دوران ریاست جمهوری ام با فعالان دموکراسی، مدافعان آزادی مذاهب و خانواده زندانیان سیاسی دیدار کردیم. بنیاد بوش به این راه ادامه خواهد داد. من از تمام فعالان سیاسی در سراسر جهان حمایت خواهم کرد.»

سخنان بوش نشان داد این بنیاد مدت ها پیش از این مراسم کار خود را آغاز کرده است چرا که وی از تماس و توافق با برخی چهره ها و احزاب سیاسی اپوزیسیون در سراسر جهان خبر داد و در مورد ایران اختصاصاً از محسن سازگارا نام برد و گفت قرار است افرادی مانند سازگارا در تهیه بسته ای به نام «آزادی» به بنیاد بوش کمک کنند.

وی در تشریح ماهیت «بسته آزادی» آن را شامل اسناد و تاریخچه مبارزات سیاسی خواند که به صورت ویدیویی درخواهد آمد. بوش اضافه کرد این بسته برای ناراضیان سیاسی، مبلغان زیرزمینی و زندانیان سیاسی ارسال خواهد شد تا آنها را یاری کند و این پیام را به گوش شان برساند که آمریکا با شما همراه بوده و از شما حمایت خواهد کرد.

سخنرانی بوش در حالی انجام می شد که تصویری از چند دختر ایرانی به همراه واژه «آزادی» در پشت سر وی خودنمایی می کرد.

البته این نخستین بار نیست که بوش به صراحت از اصلاح طلبان حمایت می کند. اولین حمایت بی پرده او از اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران به 12 جولای 2001 برمی گردد که در بیانیه ای رسمی اعلام شده بود.

مورد بعدی که بسیار جنجال آمیز هم شد به سخنرانی بوش در 5 ژانویه 2008 برمی گردد. او که در تدارک سفر به خاورمیانه بود گفت: «صبح بخیر، سه شنبه من سوار بر هواپیمای ریاست جمهوری عازم سفری به خاورمیانه هستم... در این سفر با شرکای خود درباره نبرد علیه تروریست ها و تندروها مشورت خواهم کرد. آنها سپرشان را زمین نمی گذارند پس ما هم نباید بگذاریم. این تنها یک نبرد نظامی نیست، مذهبی هم هست! سپس آمریکا باز هم در این منطقه حضور خواهد داشت. ما از دموکرات ها و اصلاح طلبان از بیرون و بغداد تا دمشق و تهران حمایت خواهیم کرد و در کنار آنها خواهیم ایستاد».

پس از این نطق رادیویی، رهبر انقلاب طی سخنانی در جمع مردم قم به مناسبت 19 دی در واکنش به این سخنان بوش اعلام کردند: «هم مردم و هم آن دسته ای که رئیس جمهور آمریکا از آن اعلام حمایت کرده است باید فکر کنند که چرا آمریکا می خواهد از آن دسته حمایت کند و از آن دسته چه نقصی داشته که آمریکا را به فکر حمایت از آن انداخته است. حمایت آمریکا از هر کسی در ایران یک ننگ است. گروه ها و افراد سیاسی علاوه بر متمایز کردن مرز خود با دشمن، باید مرز خود را با مزدوران، نوکران و افرادی که در خدمت دشمن هستند نیز مشخص کنند».

البته بوش حق دارد با چنین صراحتی از اصلاح طلبان حمایت کند. او یک بار دستاوردهای شیرین همکاری با آنها را چشیده و از آن به عنوان «نتایج دلگرم کننده» یاد می کند. آذرماه سال گذشته بوش در موسسه بروکینگز با حسرت گفته بود: «ایران هسته ای را تحمل نخواهیم کرد. ما قبل از آنکه احمدی نژاد بر سر کار بیاید، داشتیم به نتایج دلگرم کننده ای در خصوص موضوع هسته ای ایران می رسیدیم، چون آنها با توقف غنی سازی موافقت کرده بودند. متاسفانه پس از انتخابات رئیس جمهور احمدی نژاد، ایران مسیر برعکسی را برگزید و اعلام کرد بار دیگر به غنی سازی دست می زند».


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/23:: 1:40 عصر     |     () نظر
محتشمی پور، انقلابی گریزان از گذشته خویش!

اکبر گنجی، حمیدرضا جلایی پور، سعید حجاریان، حشمت الله طبرزدی، محسن آرمین، عمادالدین باغی، ابراهیم اصغرزاده، عباس عبدی و ... همه و همه کسانی هستند که روزگاری جزو سردمداران جریانات افراطی و تندرویی بودند که چه بسا در جلسات خصوصی خویش، بنیانگذار و رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی را نیز به کندروی، کوتاه آمدن و سازش در برابر مخالفین بخصوص "لیبرال ها" محکوم می کردند.

اینها همان کسانی بودند که همه لیبرال ها چون بازرگان و یزدی را تکفیر کرده و همه هم و غمشان از میدان بدر کردن آنها بود و بس که آن را نیز عملی کردند.

کسانی که زمانی همه آرزویشان (فقط آرزویشان، چون اهل عمل نبودند) این بود که بتوانند تمامی سردمداران کفر جهانی، آمریکا و شوروی را به درک واصل کنند و برای عملی کردن شعارهای تند خود، لحظه شماری می کردند.

کسانی که همه مخالفین چه مذهبی، چه مارکسیست، منافق و یا لیبرال را کافر حربی دانسته و اعدام و ترور آنان را واجب می دانستند و کردند.

کسانی که برهه های مختلفی مسئولیت های مهم و سنگینی نیز در دست داشتند و دهه 60 مملو است از تندی و خشونت آنان. همان خشونتی که امروز، همنوا و همصدا با کسانی که خود آتش بر سرشان باراندند، منافقین و ضد انقلابیون خارج نشین، نظام جمهوری اسلامی را به آن محکوم می کنند.

اینان این روزها اصلاح طلب و ضد خشونت دو آتشه شده اند و این تنها نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی است که باید بار همه آنچه را در 30 سال گذشته بوجود آمده بر عهده بگیرد و جالب این که کسی نمی پرسد چه کسانی آن اعمال را مرتکب شدند؟

کسانی که با کوهی از "شور" و بدون ذره ای "شعور"، در حرکت جوشان انقلاب خود را جای دادند و آن کردند که خود خواستند، و امروز از منتقدین و مخالفین سرسخت همین نظام شده اند.

قدیمی ها درباره این گونه افراد اصطلاح جالب به کار می بردند و می گفتند:
"طرف بعد از این که شیر خورد، سینه مادرش را گاز می گیرد."
و این به درستی مصداق همین اشخاص "خشونت مزاج" اصلاح طلب است و بس.

یکی دیگر از این افراد که طی ماه های اخیر، انقلاب اسلام، امام و رهبرش را به سادگی به دنیای سیاست بازان قدرت طلب باخت، "علی اکبر محتشمی پور" است.

وی در دهه 60 بر مسند وزارت کشور نشست و همچنین دوره ای سفیر ایران در سوریه بود. او که این روزها شدیدا اصلاح طلب شده! و از خشونت های گذشته نظام در برابر مخالفین بسیار ناراحت است!!! تا پیش از این حمایت از مظلومان فلسطین و لبنان از افتخاراتش بود و معتقد بود که باید تا محو کامل رژیم اشغالگر قدس، به مبارزه علیه آن ادامه داد و همه توان نظامی و اقتصادی را نیز در این راستا به کار گرفت.

او که خود را از بنیانگذاران جنبش های ضد صهیونیستی خاورمیانه می دانست، این روزها به بیماری فراموشی دچار شده و همچون یار دیرینش شیخ "عبدالله نوری" که با افتخار به همه آرمان های امام پشت پا زد و "دولت اسرائیل" را به رسمیت شناخت، این روزها یکی از منادیان شعار صهیونیستی و آمریکا پسندانه "نه غزه، نه لبنان" شده است.

این که چرا چنین آدم دو شخصیتی ای هنوز در راس جمعیتی برای حمایت از مردم فلسطین نشسته است، نشان از فرصت طلبی او و امثال اوست که با شعاری آمریکایی، جوانان بی گناه را به خیابان می کشانند و مردم را به جان هم می اندازند و خون شان را بر سنگفرش خیابان ها جاری می کنند، ولی هنگامی که پای منافع اقتصادی و مادی به نام فلسطین وسط بیاید، در صف اول هستند و به نام حمایت از همان غزه که به هوادران ساده اندیش شان القا می کنند نباید از آن حمایت کرد، سفرهای خارجی با دلارهای تا نخورده می روند و ...

جناب آقای محتشمی پور!
ضد آمریکایی و ضد صهیونیست دیروز!
رئیس کمیته صیانت از اکاذیب موسوی و کروبی امروز!

نکند واقعا باورت شده با اتخاذ مواضع اخیرتان علیه نظام که هورا و هوار ضد انقلابیون خارج نشین همچون گوگوش و گنجی، رضا پهلوی و مریم و مسعود رجوی را به دنبال داشته، آمریکا شما را از لیست سیاه "سیا" و "اف.بی.آی" خارج می کند و برای یک بار هم که شده، قبل از ملاقات "ملک الموت"، می توانید سری به فرنگ بزنید و با هوادران امروزی خویش، بر سر سفره های رنگین، طعام حلال! تناول بفرمایید!!!

نخیر آقا.
آمریکا، اگر 100 سال هم بگذرد، زخمی را که به واسطه اشغال سفارتش (لانه جاسوسی) بر پیکرش وارد شده، فراموش نخواهد کرد و همچنان پرونده آن مفتوح است.

آمریکا، اگر 100 سال هم بگذرد، ضرباتی را که در انفجار سفارت خانه هایش (لانه های جاسوسی خاورمیانه) در بیروت خورد و شکست مفتضحانه تکه پاره شدن 241 کماندوی تفنگدار دریایی اش در انفجار مقرمارینز بیروت را فراموش نخواهد کرد و خودتان بهتر می دانید که چه کسانی را مسئول آن می داند.

آنها هیچگاه عظمتی را که انقلاب اسلامی ایران و رهبر کبیر آن امام خمینی ابهت پوشالی شان را شکسته، از یاد نخواهند برد و منتظر فرصتند تا زهر خویش را بریزند.

حال اگر هدف دیرینه، امروز در نقش خادمی بی جیره مواجب ظاهر شود، باعث نخواهد شد تا سابقه او از یاد آمریکا برود.

پس مردانه بر سر مواضع انقلابی و اسلامی گذشته خویش بمانید که بازگشت از آنها، چیزی جز ذلالت در برابر دشمنان اسلام، امام و انقلاب اسلامی نیست.

دفاع سرسختانه امروزتان از موسوی، همه را به یاد دفاع جانانه تان از "صدام یزید" می اندازد.
یادتان که نرفته؟! یا می خواهید آن را هم پنهان کنید؟
"در مجلس سوم نطق تاریخی "دفاع از صدام" را در کارنامه دارید. آری! دفاع جان‌نثارانه از "صدام کافر" که به بهانه حمله نخست امریکا به عراق.
یادتان که هست در آن نطق، صدام را به عنوان "خالد بن ولید ثانی" تجلیل و تحسین کردید، و جانبازی در راه او را واجب شمردید!
همین طور که امروز برای موسوی سینه سپر کرده اید، آن روز شدیدا معترض بودید که چرا جمهوری اسلامی در دفاع از صدام علیه آمریکا، نیرو نمی فرستد و اقدامی نظامی انجام نمی دهد؟!

آقای مدافع خالدبن ولید!
می‌دانستید یا نه، که خالد بن ولید، شمشیرزنی جنایتکار بوده است. وی همان کسی است که به دلیل دلباختگی به همسر یک مسلمان، شوهر او را کشت و زنش را بدون نگه داشتن عده به همسری گرفت، و البته شوهر او را متهم به نامسلمانی کرد تا خون او حلال شود! خالد بن ولید برای انجام این جنایت هولناک مورد توبیخ و طرد پیامبر خاتم صلی‌الله علیه و آله و سلم قرار گرفت.
(نقل به مضمون از پاسخ دیرینه خانم رجبی به جنابعالی)"

آقای محتشمی پور!
تا به سرنوشت همه آنانی که در بالا نام شان را برای یادآوری ات ذکر کردم دچار نشدی، تکلیفت را با امام و راه او مشسخص کن و فقط و فقط به این سوال جواب بده:

آیا شعار صهیونیستی "نه غزه نه لبنان" را قبول داری یا نه؟ اگر قبول داری، چرا همچنان به نام غزه و لبنان از بیت المال تناول می فرمایی؟!

و اگر قبول نداری، غیرتمندانه و مردانه! تکلیفت را با سازندگان و مدعیان و حامیان این شعار معلوم کن.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/23:: 1:34 عصر     |     () نظر
وقتی محتشمی منتقدینش را "خر" و "بی شعور" می خواند ...

وقتی محتشمی در برابر یک سوال ساده، منتقدینش را "خر" و "بی شعور" می خواند ... باید که منتظر بود تا دیگران برای او یقه بدرانند و مثلا پاسخ بدهند.
او اگر قدرت جواب دادن داشت که تا امروز زبان در کامش نمی چسبید!
مگر چه جواب می تواند داشته باشد؟
من هم اگر ذره ذره زندگی ام از لبنان و فلسطین تامین شده بود، حالا که شکمم سیر شده، راحت به همه ادعاها و آرمان های دیروزم پشت پا می زدم و برای رسیدن به قدرتی جدید، روی نقشه می گشتم بلکه کشور بحران زده ای بیابم که با آرمان های "امام جدید" "میرحسین خان کروبی"! بخواند بلکه از آن جا هم برای نسل در نسل آینده ام آلونکی کوچولو به اندازه خانه مصادره ای "رئیس شرکت آدامس خروس" تامین شود!

القصه:
یک نفر به نام "سید کمال دعایی" که نمی شناسمش، در سایت "پارسینه" در دفاع از محتشمی پور، با لفاظی و بازی با جملات و ردیف کردن کلمات احساسی و ... سعی کرده است از او حمایت کند و خبرنگارانی را که از محتشمی فقط یک سوال داشتند و آن هم این که:
"موضع شما در برابر شعار نه غزه، نه لبنان، چیست؟"
محکوم به بی ادبی کند.
خودتان بروید به این نشانی و مطلب او را بخوانید.

http://parsine.com/fa/pages/?cid=12205

این هم جواب تند و دندان شکن من:

آقای "ما"
چقدر آسمون و ریسمون را به هم می بافی! معلومه سوالی که از محتشمی شده تو رو هم بدجوری سوزونده!
اگر یک "جو" غیرت در وجود خود می دیدند، فقط به این قسمت سوال جواب می دادند که از محتشمی شده: "چرا نه غزه، نه لبنان"
چرا تا دیروز که غزه و لبنان زیر آتش بمباران وحشیانه صهیونیست ها بود و به قول خودتان "آنها درگیر جنگی نیابتی در دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی بودند"، "هم غزه، هم لبنان"؛ ولی امروز که شکم هاتان از سیری برآمده و حساب هاتان مملو گشته، دیگر "نه غزه، نه لبنان"؟
محتشمی ای که هنوز به عنوان رئیس کمیته حمایت از فلسطین در خانه مصادره ای میلیاردی در منطقه فرشته تهران زندگی می کند و برای شرکت در کنفرانس فلسطین به سوریه رفته بود. او که همه نان و وجودش فقط از همان دوران سفارتش در سوریه کسب شد و همچنان نسل اندر نسلش از نان فلسطین و لبنان می جوند! به چه حقی مدافع شعار صهیونیستی "نه غزه نه لبنان" می شود. او اگر حداقل برای حرف خودش اعتنایی قائل باشد، باید حمایتش را از فلسطین قطع کند. می دانی چرا این کار را نمی کند؟ چون اگر قطع کند از گرسنگی خواهد مرد.
براستی که اگر برخی از همین حضرات، ذره ای غیرت دینی و مردانگی ای که امام حسین (ع) می فرماید: "اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید" در وجودشان بود، از لحظه ای که این شعار صهیونیستی از دهان سردمدارانشان بیرون آمد، به حرمت نان و نمکی که از انقلاب خورده اند و به حرمت نام امام که امروزه همه وجود و بودشان از اوست، راه خود را از راهبران خائن به امام و انقلاب اسلامی جدا می کردند.
رحمت بر آن که با وجودی که در دفاع از موسوی زندان هم رفت، ولی در برابر این شعار مسموم، در نامه ای خطاب به موسوی، بر او تاخت و خواست که تکلیفش را با این شعار که کاملا در تضاد با آموخته های پیامبر اکرم (ص) و دین اسلام است، روشن کند.
ولی محتشمی برای این سوال، فقط با هتاکی و اهانت جواب داد. اگر خبرنگار با او تندی کرده او فقط یک جوان است و کنجکاو، ولی او که مثلا دنیا دیده است و پر تکبر و دارای هزار و یک عنوان و اسم و رسم مقام و منبع درآمد و مثلا سال هایی نماینده مملکت در این جا و آن جا بوده و مثلا سیاستمدار است و وزیر کشور بوده است و فلان ...
او چرا این گونه خام و هتاکانه سخن می گوید. اگر این مدافع و یار موسوی است، وای اگر میرحسین می شد رئیس جمهور. اگر مجلس به یکی از وزرایش رای نمی داد، کروبی لشکر اراذل به خیابان می کشید و محتشمی هم سوار بر اسب مراد، همه ملت را خر و بی شعور می خواند!
یک بار دیگر فایل صوتی را گوش کن. اگر تو بودی و او در همان اولین سوال تو را "خر" و "بی شعور" خطاب می کرد بر دهانش نمی کوبیدی؟!
چقدر شانتاژ بازی می کنید. خود محتشمی زبان در کامش چسبیده آن وقت تو شدی مدافع او؟
تهدید به قتل کجا بود؟ گفت اگر همین مردم بفهمند تو رئیس کمیته صیانت آرا موسوی بودی تکه بزرگه ات گوشت است.
آن هم که گفت "تو جرات نداری به ایران برگردی"، چون کسانی که در دمشق بودن می گفتند که "چند وقتی است محتشمی به سوریه آمده و به ایران نمی رود چرا که از خطر بازداشت می ترسد و به این جا پناهنده شده."
با این که محتشمی گفت فردا صبح یعنی جمعه 24 مهر به ایران باز می گردد، هنوز خبری از بازگشت او نشده است. شاید هم آمده و در گوشه ای دیگر پناه گرفته و یا این که دارد برای مخالفت با فلسطین و لبنان، طرح های صهیونیست پسندتری در سر می پروراند. موسوی اعلم!
تهدید به قتل هم که تو از آن دم می زنی، آن بود که در سایت یاران میرحسین خط دادند که "باید خود را منفجر کنیم تا فرماندهان سپاه را بکشیم" و چند روز بعد سردار شوشتری به همین روش کشته شد.
لطفا کمتر از "ما" دم بزن. حداقل مثل میرحسین بگو "من" و بعد همه را دروغگو فلان و ... خطاب کن.
کسی شما را جایی نمی برد. شما نترسید. اصلا کسی با شما کاری ندارد.
مطمئن باش آن که "ما" را می خواست به جایی ببرد، آن بود که منافعش را در آن سوی آب می دید و گروه گروه دارند به آغوش همانان که تا دیروز شیطان و دشمن می خواندندش، پناه می برند و چون گنجی و مخملباف و ... برای تکه ای نان، هزار خوش رقصی می کنند!
آن که مامن و ملجاش شده بی بی سی و آمریکا، الحمدلله نتوانست بر قطار قدرت سوار شود که بی محابا و بی هیچ ریل و راهی، می خواست همه را از کوره راه ها و دره های مرگبار، به ایستگاه غرب ببرد. شاید که باورش شده:
"در غرب خبری هست!"


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:39 عصر     |     () نظر
واقعا چرا این روزها این قدر تند شده ام!

برخی از دوستان انتقاد کرده اند که چرا در آخرین مطالبم – البته از دید آنها - تند شده ام و تندنر می نویسم.
فقط این را بگویم و بس: (آن هم مثل قبل، تند)


- اگر روزی دیدیداز آرمان هایی که از اسلام و امام خمینی آموختم و برایش جبهه رفتم و الحمدلله تیر و ترکش دشمن هم نوش جان کردم، روی برگرداندم و به خاطر چند صباحی عمر با ذلت، همه غیرت خویش را بر باد دادم، جسورانه و بی محابا بر من بتازید و حیثیتم بر باد دهید.
- اگر روزی دیدید من که دم از ولایت می زنم، روزی بر خلاف ادعای خویش، خود را "ولی" دانستم و در برابر هر آن چه ولی و رهبری که تا دیروز سنگش را بر سینه می زدم، حرف می زنم و بدبختانه تر آن که خلاف توصیه ها و خواست های او عمل می کنم، بر دهانم کوبید.
- اگر روزی دیدید من که مدعی هستم عمر خویش را در پای اسلام و انقلاب اسلامی گذاشته ام، خود را صاحب تام همه چیز دانستم و از امام و مردم طلبکار شدم، با جاروی رفتگر ساده خیابان، بر سرم بکوبید.
- اگر روزی دیدید من، "عکس" بزرگ امام بالای سر خود نصب می کنم ولی "برعکس" فرمایشات او عمل می کنم، از هر کجا که تکیه داده ام، به زیرم کشید و بر زمین داغ بکوبید.
- اگر روزی دیدید من، تنها به صرف خواندن دو کلاس درس حوزه، فتواهای عجیب و غریب صادر کردم و بی محابا پشت سر این و آن غیبت کردم و آنان را "حرامزاده" خواندم، خود دانید که چگونه باید با من برخورد کنید.
- اگر روزی دیدید من، برای رسیدن به امیال نفسانی خویش، همه ادعاهای گذشته و آرمان هایی را که حتی بستگان نزدیکم برایش شهید شده اند، زیر پا می گذارم و با سوت و کف  رجاله ها و رقاصه های ساکن آمریکا، ذوق زده می شوم و تصویرم بر تن نیمه برهنه فواحش آن سوی آب نقش می بندد، مدیون هستید اگر بر من نتازید و بی آبرویم نسازید. شاید که از ترس آبرو بیدار شوم.
- اگر روزی دیدید من، بی هیچ غیرتی، خود را به خواب زده ام و با تذکرات رهبری که تا دیروز او را "ولایت مطلقه فقیه" می دانستم و به دیگران تدریس و تاکید می کردم، بیدار شدنی نیستم، من نمی گویم، خودتان هر طور که می دانید بر وجود بی غیرتم بکوبید و هوشیارم سازید که اگر باز برنخواستم، دم مرا بگیرید و همچون حیوانی نجس، از مسیر حرکت انقلاب اسلامی بیرون اندازید تا بیش از این جوانان ساده دل مرا یار دیرین امام و نمایشگر آرمان های او نبینند.
- اگر روزی دیدید من، که تا دیروز دم از قلسطین و لبنان می زدم و محو رژیم صهیونیستی و آزادی مسلمانان آن سامان و حتی فراتر از آن، آزادی همه ملل تحت ظلم چه در آمریکا و چه آفریقا را نهایت پیروزی انقلاب اسلامی می دانستم، امروز به مصلحت حامیان غربی، شعار "نه غزه، نه لبنان" سر دادم، مرا سوار بر حمار، بفرستید همان سامانه غرب تا حداقل برای آنها باری برم و منفعتی حاصل کنم!

چرا؟
خب معلومه
همان امام و خون شهدا بود که نعمت جمهوری اسلامی را از درگاه ایزد منان بر ما خواند و فرستاد، حالا اگر قرار باشد هر کس که چند سالی بزرگ شده و ریش سفید کرده، خود را حاکم تحمیلی و غیر انتخابی مردم تصور کند و از امام و رهبر و ملت جلوتر بداند، همان بهتر که تا ابدالدهر در حسرت نشستن بر کرسی ریاست این مملکت امام زمانی، بسوزد و همسرش  و شیخ یارش "حمالة الحطب" گردند.


با هر چه می خواهند شوخی کنند، ملالی نیست. گستاخ شده اند و جری.
ولی با اسلام، امام و انقلاب و خون مطهر شهدا ...
واویلا


به قول مرحوم "حاج محمد رضا آقاسی":
ما منتظریم تا محرم گردد
هنگامه امتحان فراهم گردد
ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما
یک مو ز سر علی اگر کم گردد

(خیلی تندتر از قبلی ها بود نه؟ واقعا توقع دارید جلوی شمشیر از روبسته ها و جسارت و هتاکی هایی که به امام و رهبر عزیز و شهدا و بسیجیان می شود، لبخندی دروغین بر لب زنم و بس؟! اون وقت همین خود شما نمیگین:
"این یارو این قدر بی غیرت بود و ما نمی دونستیم؟!)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:37 عصر     |     () نظر
ماجرای فرار "محسن رضایی" از میان رزمندگان اسلام!

آذر ماه 1363
چند وقتی می شد که لشکر 27 محمدرسول الله (ص) و لشکر 10 سیدالشهدا (ع)، به "پادگان ابوذر" آمده بودند. تیپ "نبی اکرم" هم که از بچه های کرمانشاه و اسلام آباد غرب تشکیل شده بود، پایگاه اصلی اش ابوذر بود. یکی از روزها "محسن" از بچه های محل مان را دیدم که متوجه شدم در واحد "اطلاعات و عملیات" لشکر 10 است.
اوضاع پادگان کمی در هم و بر هم به نظر می رسید. حال  هوای سیاسی تهران و بحث های سیاسی که بیشتر پیرامون آیت الله منتظری و هواداران سرسخت او بود، در پادگان شدیدا جریان داشت. کانون آن هم لشکر سیدالشهدا بود. محسن گفت:
- می گن محسن رضایی توی پادگان ولی عصر تهران سخنرانی داشته که همه به عنوان اعتراض جلوش بلند شدن و شروع کردن به شعار دادن، که اون سریع پریده توی ماشینش و فرار کرده. البته بچه ها زدن ماشین شو داغون کردن. می گن توی ستاد مرکزی هم همین طور شده و دنبالش کردن.
یکی از شب ها، مسئول تبلیغات گروهان وارد اتاق ما شد که در جا خشکش زد. رد نگاهش را که گرفتم، رسیدم به پوستری از منتظری که سپاه چاپ کرده و زیر آن از قول امام خمینی نوشته بودند:
"بدخواهان از سایه‌ی امثال شما می ترسند."
با ناراحتی پرسید که چه کسی این عکس را این جا به دیوار چسبانده؟ که گفتم: "من".
خیلی بهش برخورد. گفت که سریع آن را بکنم که قبول نکردم. اصلا نمی دانستم این رفتار برای چیست. تبلیغات لشکر هرگونه پوستر منتظری را ممنوع کرده بود ولی در عوض، در لشکر سیدالشهدا عکس منتظری از واجبات هر اتاق بود.
عصر یکی از روزها به اتاق کوچک محسن در واحد اطلاعات رفتم. او کوچک ترین نیرو از نظر سن و جثه در آن جا بود. از حرف های آنها فهمیدم که قرار یکی دو روز دیگر محسن رضایی برای سخنرانی به پادگان ابوذر بیاید. می گفتند که قرار است حالش را بگیرند. من یکی اصلا منظور آنها را از این کارها نمی فهمیدم. از محسن هم که می پرسیدم:
- این بازی ها توی جبهه، چه معنی ای داره؟
او که وانمود می کرد خیلی به مسائل سیاسی پیش آمده اخیر وارد است، می گفت:
- بچه ها در اعتراض به این که محسن رضایی عضو سازمان مجاهدین انقلابه می خوان جلوش وایسن.
وقتی پرسیدم: "مگر عضویت او در مجاهدین انقلاب مشکلی ایجاد کرده؟" گفت:
- آره. مگه امام نگفته که سپاهی ها حق ندارن عضو احزاب و گروه های سیاسی باشن؟

آن روز، در صبحگاه لشکر اعلام شد که برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، امروز صبح در حسینیه‌ی پادگان سخنرانی خواهد داشت. ساعتی بعد که از بلندگوها اعلام شد به حسینیه برویم، از تمامی ساختمان ها نیروها به آن جا روان شدند.
ساختمان حسینیه‌ی ابوذر آن چنان بزرگ نبود. شاید به زور نصف حسینیه‌ی شهید همت دوکوهه می شد. وارد که شدیم، مثل همیشه، پیر مرد خوش سیمای یزدی که دورش را بچه ها گرفته بودند، با آن لهجه‌ی قشنگش داد زد:
- خدا ... پدر مادر همه ...
و کل جمعیت در جواب او گفتند:
- بیامرزد.

در همان لحظات اول حسینیه پر شد و جا برای نشستن نبود. من و محسن زرنگی کردیم و خودمان را کشیدیم جلوی محلی که تریبون قرار داشت. به محض این که محسن رضایی از در پشت حسینیه وارد شد، جمعیت سر پا ایستادند و شروع کردند به شعار دادن. سر و صداها بسیار مبهم بود و معلوم نمی شد چه شعارهایی داده می شود. عده ای فریاد زدند:
"صل علی محمد ... یار امام خوش آمد"
ولی عده ای دیگر که بیشتر از بچه های لشکر 10 بودند، چیزهای دیگری می گفتند!
مجری مراسم که از تبلیغاتچی های لشکر بود، پشت تریبون رفت و پس از قرائت چند آیه از قرآن مجید، به ترتیب اسامی فرماندهان و معاونان لشکرها را خواند که بیایند جلو و کنار فرمانده سپاه بنشینند.
نام عباس کریمی فرمانده‌ی لشکر 27 و سید رضا دستواره معاون او را خواند، ولی هیچ کدام پیدای شان نشد. نام کاظم رستگار و معاون لشکر 10 را خواند که آنها هم پیدای شان نشد. فقط نام "ناصح" فرماندر تیپ نبی اکرم  را که خواند، او رفت کنار رضایی. همین که اسم هر فرمانده خوانده می شد، محسن کنار من می گفت:
- خدا کنه نیاد ... آخه قراره نیان جلو.
و وقتی فرمانده پیدایش نمی شد، محسن از شدت خوشحالی، کف دست هایش را به هم می مالید.
کم کم زمزمه ها شروع شد. احساس بدی داشتم. بوی خوشی از اوضاع و احوال به مشام نمی رسید.
محسن رضایی پشت تریبون قرار گرفت تا سخنرانی کند. همان اول یک نفر از وسط جمعیت برخاست و فریاد زد:
- برای سلامتی فرمانده‌ی کل سپاه پاسداران ... امام خمینی صلوات ...
که جمعیت، ناخواسته صلوات بلندی فرستادند. رضایی که از این شعار جا خورده بود، سعی کرد خودش را کنترل کند و "بسم الله الرحمن الرحیم" را گفت.
پشت سر او، محافظینش در جنب و جوش بودند. معلوم بود انتظار برخورد بدی دارند. محسن که کنار من نشسته بود، ذوق زده شده بود. در چشمانش برقی دیده می شد که نشان می داد خیلی از این حوادث راضی است.
ناگهان صدای "هیس س س " جمعیت بلند شد. به دنبال آن سرفه کردن های الکی هم آغاز شد. هنوز رضایی دو سه کلمه حرف نزده بود که یک نفر جلویش بلند شد و درست توی صورت رضایی، داد زد:
"خمینی بت شکن ... بت جدید رو بشکن"
ناگهان جمعیت روی پا ایستادند و شروع کردند به دادن همین شعار. محافظین رضایی سریع ریختند دورش تا او را از میان جمعیت خارج کنند. عده ای جلوی جمع را می گرفتند که به طرف او نروند. رضایی از سخنرانی منصرف شد و سریع به طرف در پشتی رفت. جمعیت به طرف درهای حسینیه هجوم بردند که متوجه شدند درها را از بیرون قفل کرده اند. عده ای با لنگه پوتین و هر چه دم دست شان می آمد، شیشه‌ی پنجره ها را شکستند و به بیرون پریدند. ماشین لندکروز رضایی گازش را گرفت و رفت تا از دست آنها که قصد کرده بودند بزنندش، رهایی یابد.
جمعیت خشمگین، در خیابان های پادگان راه افتادند و شعارهای مختلف در مخالفت با محسن رضایی سر دادند:
- فرمانده‌ی کل سپاه ... خمینی روح خدا
- خمینی بت شکن ... بت جدید رو بشکن
بیچاره بچه های تیپ نبی اکرم که اصلا روح شان از این بازی های سیاسی خبر نداشت، مات و مبهوت در کناری ایستاده و به آنها که انگار دنبال فرمانده‌ی ارتش عراق کرده اند، نگاه می کردند.

جو پادگان خیلی ملتهب شد. نماز جماعت ظهر در حسینیه ای که حالا شیشه هایش توسط نیروهای مخالف رضایی خورد شده بود، برگزار نشد.
از روز بعد، لندکروزهای حفاظت اطلاعات سپاه، در پادگان چرخ می زدند و مثل فیلم های سیاسی - پلیسی، هر کس را که قبلا شناسایی کرده بودند – و اکثرا بچه های لشکر 10 بودند – دستگیر کرده و با خود می بردند. به دستور "زرمخی" مسئول تبلیغات، عکس های منتظری از اتاق ها پایین کشیده شد. روی در توالت ها، شعارهای مختلفی از جمله "مرگ بر رضایی"، "مرگ بر بت جدید" به چشم می خورد.
وقتی که به واحد اطلاعات عملیات لشکر 10 رفتم، آن جا را خلوت و ساکت یافتم. به زور محسن را پیدا کردم. ظاهرا فقط او را که سنش پایین بود، نگرفته بودند! محسن می گفت:
- دیشب، در ساختمان فرماندهی لشکر سیدالشهدا، 6 ساعت جلسه بین محسن رضایی و مخالفین اون بوده که کاظم رستگار جلوی محسن ایستاده و گفته که چرا نیروهای مجاهدین انقلاب رو به کار می گیری و محسن هم همان جا جلوی همه گفته که تو منافق هستی و من می دم به جرم نفاق دادگاهیت کنن. امروز صبح زود هم حفاظت اطلاعاتی ها ریختن توی تبلیغات لشکر 10 تا فیلم های دیروز و بخصوص 6 ساعت جلسه دیشب رو بگیرن، که متوجه شدن فیلم ها اون جا نیست. بچه ها زرنگی کردن و همون دیشب با یه تویوتا، فیلما رو رسوندن به آیت الله منتظری تا در جریان هم چیز باشه.
(بعدها فهمیدم که در پادگان ولی عصر تهران، "اکبر گنجی" بلند شده و علیه رضایی حرف زده. کل دعوا هم بین جناح چپ و راست سازمان مجاهدین انقلاب بود که دعوای سیاسی و قدرت شان را به جبهه کشاندند و باعث اختلاف و حتی درگیری بین رزمندگان اسلام شدند.)
قرار شد که لشکر به جنوب برود. برای همین به نیروها یک هفته مرخصی دادند تا به تهران بروند و احتمالا برای این که ماجرای درگیری های سیاسی زیاد بین نیروها شایع نشود، آنها را به مرخصی می فرستادند.
در تهران شنیدم که امام خمینی پیامی برای سپاهی ها داده که قرار است نماینده امام در سپاه، آیت الله "محلاتی" آن را بخواند.
اطراف پادگان ولی عصر تهران غلغله بود. اتوبوس ها و مینی بوس هایی که سپاهی ها را از شهرستان ها و هر جای دیگر آورده بودند، خیابان ها را بند آورده بودند. جلوی در، کارت کامپیوتری رسمی سپاه می خواستند که من نداشتم و نتوانستم بروم داخل. خیلی دوست داشتم بفهمم امام درباره‌ی حوادث اخیر چی گفته است.
کنار پادگان منتظر ماندیم تا بچه ها بیایند بیرون. بعدا از هر کس پرسیدم که پیام امام چی بود، هیچ کس چیزی نمی گفت. محسن هم که معلوم بود بد جوری دمغ شده، اصلا کلمه ای از پیام امام را نگفت.
آن نامه محرمانه امام، به هیچ وجه منتشر نشد و کسی هم درباره‌ی آن چیزی نگفت. اخیرا در میان دست نوشته های سردار شهید "کاظم رستگار" که نزد خانواده اش بود، کاغذی یافتم که ظاهرا در همان جلسه، بخش هایی از پیام امام را یادداشت کرده بود.


متن نامه امام خمینی برگرفته از نوشته های سردار شهید "کاظم رستگار"

بسمه تعالی
شما به آقایان بگویید که شماها می دانید که مملکت ما بعد از انقلاب است و ما مبتلا هستیم به مخالفت های همه جانبه از تمام ممالک دنیا، دو سه تا هستند که با ما سر جنگ ندارند و همیشه ابرقدرت ها در فکر آن هستند که به یک راهی عمل کنند که تا می توانند ما را آرام کنند. راه هایی که انتخاب کرده اند زیاد بوده است تا رساندند به جنگ و در جنگ هم موفق نشدند.
اینها در فکر این هستند که اختلاف ایجاد کنند و آن جمعیتی که بیشتر از همه مورد خوف آنهاست سپاه و آن چه مربوط به آن است و بسیج. از این باب آنها دنبال این هستند که در خود سپاه رخنه کنند.
خیال نکنید اگر کسی آمد و هیاهو کرد که سران سپاه چه هستند، از حلقوم خودشان است. از حلقوم خودشان نیست. از حلقوم دشمنان اسلام است.
اگر مردم خوبی هستند، بازی خورده اند. اگر چنان چه اشخاصی باشند که نفوذ کرده اند و عمدا این کارها را انجام می دهند که سپاه را فشل کنند، باید بدانند که اگر چنان چه اختلاف در سپاه بیفتد، جمهوری اسلامی از بین خواهد رفت.
اگر به خدا معتقد هستند، پیش خدا مسئولند و این طور نیست که خداوند از آنها گذشت نماید.
اگر مردمی هستند که برای ایران عمل می کنند و این کارها را انجام می دهند، باید بدانند که این وضعیت به نفع اسلام نیست.
از این کارها دست بردارید. البته من می توانم با وضع دیگری عمل کنم، ولی بنا دارم با دوستی و برادری برخورد شود.
علی ایحال از این طور کارها که موجب تضعیف فرماندهی می شود که آنها از حشمتی که دارند بیفتند، دست بردارید.
ما امروز هیچ یک از افرادی که در راس امور هستند را امکان ندارد که برداریم و آنها همین طور خواهند ماند.
با هیاهو آقای محسن و آقای رفیق دوست برداشته نمی شوند. اگر ما یک مقام را برداریم، ما را تضعیف می کنند و این به نفع مملکت ما نیست. چه از نظر اسلام و چه از نظر برداشت سیاسی ما از دنیا چون ما می بینیم کارهایی که در این جا انجام می شود قبل از آن که از رادیوی خودمان بشنویم، از رادیوی بیگانه می شنویم.
شما درست توجه کنید که با این مسائلی که خیال می کنید با سر و صدا و هیاهو افراد کنار می روند، امکان ندارد سران کنار بروند.
کنار بگذارید این کارها را. این کارها مخالف جمهوری اسلامی است. این کار با برداشت ما از جمهوری اسلامی مخالف است و وضع سیاسی ما در دنیا به هم می خورد.
من سفارش شما را به آقایان کرده ام که با شما مدارا کنند. اگر افرادی بعد از این پیام دست برنداشتند باز بخواهند به اختلافات دامن بزنند، به من اطلاع دهید. آنها تکلیف دیگری دارند.این را باید اطلاع بدهید.
در بین آقایان هم صحبت کنید. به آنها محبت کنید و اگر من بدانم بعد از این پیام کاری کنند، من به عنوان مخالف اسلام تلقی و معرفی می کنم.
والسلام
روح الله الموسوی الخمینی
28/9/63


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:31 عصر     |     () نظر
نه! مثل این که جدی جدی به رگ غیرت! میر حسین برخورد!

خبر رو داشته باشید:

استعفای میرحسین از فرهنگستان هنر 
 
میرحسین موسوی اواخر همین هفته از سمت ریاست فرهنگستان هنر استعفا می دهد .

یک منبع آگاه به خبرنگار شفاف ضمن اعلام این مطلب گفت :
موسوی تصمیم دارد دوشنبه 18 آبان ماه  در کنفرانسی مطبوعاتی از سمت خود در فرهنگستان هنر استعفا دهد و دلایل خود را در این زمینه تشریح کند .
سایت خبری "جالب نیوز"
http://www.jalebnews.com/view-12048.html

از این طرف ... راه خروج این وره ... لطفا سریعتر ...

فقط جناب میر حسین لطف کنند و تکلیف حقوق و مزایا و هزینه های این چند ماه اخیر را که زیر نظر رئیس جمهور غیر قانونی! (البته از نظر ایشون) کار می کردند، روشن کنند. اگر چه باید بیشتر آن صرف کارهای خیر! همچون رفع مشکل برخی کارگردان های فقیر! ان ور آبی و یا حمایت از حامیان خیابانی در ماه های اخیر شده باشد!

البته اون هفته نشد عیبی نداره، فقط زودتر تکلیف بقیه مناصب دولتی و بیت المال غصبی را روشن کنند، آن وقت همراه گوگوش، اکبر گنجی، کروبی، محتشمی، بنی صدر، رضا پهلوی، اوباما، سارکوزی و مریم و مسعود رجوی علیه نظام جمهوری اسلامی خط و نشان بکشند و "جنبش سبز لجنی" راه بیندازند.


دختر به فدای بابا ...

این داستان، در اوج ترورهای منافقین در کوچه و خیابان، اتفاق افتاده است و اصلا واقعیت ندارد!!!
همه شخصیت های داستان، بجز "موتور سیکلت"، ساختگی هستند!

ظهر روز یکشنبه داغ 8 شهریور ماه 1360 آقا سعید قصه ما، همراه خانم دکتر، سوار بر موتورسیکلت دولتی اش می شود. زینب کوچولویش را هم جلوی خودش نشانده تا باد پوست نازک و نازش را اذیت نکند!

هنوز از منطقه "نازی آباد" محله حجاریان، تهرانی، باغی، گنجی؛ عبدی، ربیعی و کوهی دیگر از اطلاعاتی ها، دور نشده که یک دستگاه موتورسیکلت با دو سرنشین، می آید دنبال آقا سعید قصه.


آقا سعید که خودش خیلی این کاره بوده، تا می آید دست به کمر ببرد و مثل فیلم های وسترن، اسلحه بکشد و با حرکتی سینمایی، جلوی خانم خود افه بیاید و هر دو راکب موتور را با یک گلوله نفله کند، که داستان جور دیگری شکل می گیرد.

چرخ موتور لیز می خورد و آقا سعید با زن و بچه نقش بر زمین می شود. آقا سعید در همان حال که بین زمین و آسمان معلق بود! صدای شلیک گلوله ای را شنید. هر آن منتظر بود جاییش سوراخ شود! ناگهان متوجه شد یکی از تروریست های منافق، بالای سر او ایستاده و مثلا می خواهد انتقام همه همرزمانش را که توسط سعید و دوستانش بازداشت و اعدام شده اند، یک جا بگیرد.

منافق لوله اسلحه را به طرف سر سعید می گیرد. خلاصی ماشه را فشار می دهد و ...

ناگهان صدای گریه زینب کوچولو، نکته مهمی را به آقا سعید یادآوری می کند. آقاسعید، سریع دست می برد و بچه گریان کوچولوی خود را که به خاطر زمین خوردن آسیب دیده و کنار مادر خود روی زمین ولو شده است، به دست می گیرد.

تروریست منافق که تصور می کرد آقاسعید الان مسلسلی در می آورد و هر دو منافق را تکه تکه می کند، در کمال تعجب می بیند آقا سعید، فرزند گریانش را همچون "سپر بلا" مقابل صورت خود می گیرد.

منافق تروریست که آمده بود آقا سعید را بکشد، جا می خورد. این بچه این وسط چه کاره است؟

بجای آن که به طرف بچه بی گناه شلیک کند، لوله اسلحه را پایین آورده و به طرف دوستش می دود. سوار بر موتور می شوند و می گریزند.
در راه دوستش با عصبانیت می پرسد که چرا کار را تمام نکرده است؟ که او در جواب با ناراحتی می گوید:


- من می خواستم کار رو تموم کنم. می خواستم اون مزدور رو بکشم ... ولی وقتی بچه خودش رو به دست گرفت و کرد سپر بلای خودش، شوکه شدم و دستم به ماشه نرفت.

آقا سعید که دیگر مطمئن شد تروریست ها گریخته اند، نفس عمیقی کشید، بوسه ای بر گونه زینب گریان زد و گفت:
- قربونت برم که جون بابایی رو نجات دادی ...

و بچه را داد دست خانم دکتر تا به کمک مردم، موتور را از زمین بردارد.

بعدها آقاسعید داستان بالا را این گونه تعریف کرد:


"من در همان روز هشت شهریور در نازی‌آباد توسط تیم ترور مجاهدین خلق مورد سوء قصد قرار گرفتم. با موتور بودم به همراه همسر و دخترم. از آینه موتور دیدم که موتور سوار از پشت اسلحه کشید. من بلافاصله خود را روی زمین پرت کردم و خوابیدم و گلوله آنها از کنار گوشم گذشت. من نیز مسلح بودم. چند تیر هوایی شلیک کردم. یک تیر هم به موتورشان زدم که موتورشان از کار افتاد اما چون در نزدیکی صف نانوایی بود مجبور شدم که با پای پیاده تعقیبشان کنم. آنها هم پیاده فرار کردند و در شلوغی و ازدحام جمعیت در بازار دوم نازی‌آباد گمشان کردم. بعدا همین تیم «آیت» را زدند و چند نفر دیگر را کشتند و پس از دستگیری اعتراف کردند که کار ترور من هم از مرکزیت سازمان به تیم مرکزی ترور که آنها بودند محول شده بوده است."

داشت دیر می شد. همه در پاستور منتظر آقا سعید بودند تا تحلیل های عمیق و محکمش! را از روند فعالیت منافقین بدهد! راستی، اتفاق مهمی هم قرار بود بیفتد که نباید آقاسعید از آن غافل می شد!

آن روز 8 شهریور بود و آقا "مسعود کشمیری" رفیق، بچه محل و شاگرد آقاسعید، کار بسیار مهمی داشت. این را بعدا "تقی محمدی" (یا به قول آقاسعید، "شهید مظلوم تقی محمدی" شاگرد خاص درگاهش) که در زندان او را خودکشی دادند، اعتراف کرد.

ساعتی بعد، پس از شنیده شدن صدای مهیب انفجار در سطح شهر، این خبر پیچید:

- یک منافق نفوذی، با کارگذاشتن بمب، رجایی و باهنر را کشت.

--------------------------------------------------------

نکته مهم:
دوست عزیزم آقا "سجاد" یادآوری کرده است که:
شهید دکتر "سید حسن آیت" روز 14 مرداد 1360 یعنی حدود 25 روز قبل از این که تیم ترور منافقین، آقاسعید را نشانه روند، توسط تروریست های منافق در منطقه نارمک تهران ترور شد و به شهادت رسید!


"میر حسین موسوی" حقوق بگیر احمدی نژاد!

دلیلی بزرگ تر از این می خواستید که دروغ گویی میر حسین موسوی را اثبات کند؟
میر حسین موسوی به عنوان "رئیس فرهنگستان هنر" حکم مسئولیتش را از "محمود احمدی نژاد" اخذ کرده و به عنوان نیروی زیر دست او، حقوق می گیرد و مثلا کار می کند.

بعد از شکست سخت میر حسین در انتخابات ریاست جمهوری و ژست مبارزه جویی او در برابر آراء مردم و نپذیرفتن انتخاب بزرگ ملت، برخی از اطرافیان آن که افه های موسوی را جدی گرفته بودند، شایعه ای مبنی بر استعفای میر حسین موسوی از ریاست فرهنگستان هنر به دلیل این که منصوب احمدی نژاد و حقوق بگیر اوست، در سایت های خود منتشر کردند بلکه این مسئله را که میر حسین نیروی زیر دست احمدی نژاد محسوب می شود را پنهان سازند.

ولی میر حسین از آنها زرنگ تر بود. مگر حقوق رئیس فرهنگستان هنر کم است که به سادگی آن را از دست بدهد؟ هر چقدر هم باشد، گوشه ای از زندگی موسوی و اهل و عیالش را خواهد گرفت.

ظاهرا احمدی نژاد نیز از روی ترحم و دل سوزی، تا امروز اجازه داده که میر حسین بر ریاست خود بر فرهنگستان بماند و حقوقش را از نهاد ریاست جمهوری بگیرد.

وقتی کسی احمدی نژاد را رئیس جمهور قانونی نمی داند، چگونه از او حکم مسئولیت می گیرد و حقوق آنچنانی هم اخذ می کند؟

مگر غیر از این است که موسوی قصد دارد همچون گذشته، آن جا را به عنوان سنگر مثلا هنرمندان مخالف حفظ کند؟!

«بسم الله الرحمن الرحیم

هنر، عرصه خلاقیت انسان و مظهر جمال حق و جلوه عشق و زیبایی است

جناب آقای مهندس میرحسین موسوی

در اجرای ماده 18 اصلاح اساسنامه فرهنگستان هنر مورخ 21/1/80 شورای عالی انقلاب فرهنگی و بنا به پیشنهاد مجمع عمومی فرهنگستان هنر، به موجب این حکم جناب عالی را برای مدت چهار سال دیگر به عنوان رییس فرهنگستان هنر برمی گزینم.
امید است با استعانت از خداوند منان و مشارکت سایر اعضای محترم درخدمت خالصانه به پیشرفت و تعالی هنر در این سرزمین هنر پرور موفق باشید.

محمود احمدی نژاد
رییس جمهوری اسلامی ایران»

منبع: پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران، ? اردیبهشت ????


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:29 عصر     |     () نظر
<   <<   81   82   83   84   85   >>   >