حسین مرعشی از نزدکان اکبر هاشمی رفسنجانی در گفت و گویی با یک هفته نامه تلاش کرده است که برخی از اصولگرایان از جمله توکلی، مطهری، باهنر و ناطق نوری را علیه احمدی نژاد تحریک کند.
به گزارش ایرنا، مرعشی در گفت و گو با هفته نامه مثلث اظهار داشت: در عین که دلم برای مظلومیت اصولگرایان میسوزد اما فکر میکنم که حقشان است. آنها فرصت تاریخی را از دست دادهاند که این فرصت در بازه زمانی پس از انتخابات مجلس هشتم و قبل از انتخابات ریاست جمهوری دهم قرار داشت. آنها باید در این فرصت تکلیف خود را با احمدینژاد مشخص میکردند یا او را در چارچوب جبهه اصولگرایی مهار میکردند و یا حذف میکردند.
وی افزود: اصولگرایان هنوز فرصت دارند. عزت جریان اصولگرایی در مجلس وجود دارد لذا باید از این فرصت استفاده کنند و تکلیف خود را با او روشن کنند. اصولگرایی حکم میکند که در این مسیر جدی باشند. علیرغم اینکه به توکلی انتقاداتی دارم اما او و مطهری و امثال آنها در مجلس جزو معدود اصولگرایانی هستند که پایبندی خود را به اصول نشان دادند. مماشات با احمدینژاد به هیچ وجه با اصولگرایی سازگار نیست.
مرعشی تصریح کرد: اصولگرایان در گام نخست باید تکلیف خود را با احمدینژاد مشخص کنند. توکلی، مطهری، باهنر ، ناطق نوری و جامعه روحانیت کجا هستند.
این وابسته هاشمی همچنین در ادامه توهین های خود به احمدی نژاد گفت: رهبری سخاوتمندانه از دولت او حمایت میکند. دولت در کجا از رهبری حمایت کرده است؟ مشکل این است که سرمایه بزرگی از کشور و انقلاب برای بخشی هزینه میشود که لایق این محبت و خدمت نیست. قرابت احمدینژاد و تیم او با انقلاب و نظام به هیچوجه امرثابت شدهای نیست.
مرعشی ادامه داد: من به عنوان حسین مرعشی و یک نیروی انقلابی نمیتوانم پاسخ یک سوال را دریابم و بارها از دوستان اصلاحطلب و اصولگرا هم سوال کردهام که چرا این همه سرمایه انقلاب برای فرد و گروهی هزینه میشود که قرابت آنها به انقلاب ثابت نشده است. هزینه بیش از حد سرمایههای انقلاب برای جریان بیریشه، مشکوک و مرموز همه را عصیان کرده است.
مرعشی در این گفت و گو مدعی شد: باید تمام تخلفات انتخابات و صلاحیتهای احمدینژاد توسط مراجع صالحه مورد رسیدگی قرار گیرد. زیرا ما در صلاحیت احمدینژاد تردید جدی داریم و باید به این تردیدها رسیدگی شود. نباید احمدینژاد را به عنوان رییس جمهور از قانون معاف بدانیم
کلمات کلیدی:
آیت الله جوادی آملی
وجود مبارک امیر بیان، علیّ بن أبیطالب (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه، در وصف رسول اکرم وقتی آن حضرت را معرفی می کند ، می فرماید : پیامبر کسی است که؛ المعتام ل شرح حقائ ق ه (1). خدای سبحان او را انتخاب کرد. معتام یعنی مختار و منتخب.
حقائق الهی گاهی به صورت کتابهای آسمانی ظهور می کند؛ می شود تورات، انجیل، قرآن کریم و مانند آن. گاهی به صورت انبیاء و اولیاء و ائمه ظهور می کند، می شوند انسانهای کامل؛ گاهی هم به صورت گسترده می شود سماوات سبع و أرضین و فرشتگان و لوح و قلم و مانند آن. اینها حقائق الهی اند.
آنچه که در جهان امکان ظهور کرده است؛ گاهی به صورت انسان، گاهی به صورت کتاب، گاهی به صورت جهان تکوین، اینها حقائق الهی اند که بشر ممکن است به آنها دسترسی داشته باشد. ما فوق آنها که برای توده بشر دسترسی آسان نیست، نه انسان مأمور به فراگیری آنهاست، نه اگر آنها را یاد نگرفت توبیخ می شود؛ آن حقائقی است مستور و غیبی.
ظهور حقائق الهی در انبیاء ،کتب آسمانی و اسرار عالم
و امّا این سه قسم را؛ یعنی انبیاء را، کتب آسمانی را و اسرار عالم را که خدای سبحان آفرید، بخشی از اینها معرفتشان واجب است که اگر کسی اینها را یاد نگیرد، معاقب می شود. بخشی از اینها مستحب است، یک کمال زائد است. آشنائی به حقائق انسان و کتب آسمانی و حقائق خلقت کار آسانی نیست؛ یک معلّم می طلبد. معلّم هم باید علماً و عملاً معصوم باشد.
چون اگر تعلیم عادی باشد و کسی بخواهد در حوزه یا دانشگاه درس بگوید، بر فرض اشتباه بکند، قابل جبران است. ولی اگر کسی بخواهد از طرف خدا سخن بگوید، کار خدا را تشریح می کند؛ آن هم با سرنوشت ابدی جوامع بشری ارتباط تنگاتنگ دارد، اگر بخواهد اشتباه بکند، قابل ترمیم نیست.
تفسیر و شرح حقائق الهی توسط معصوم
لذا کسانی شارح حقائق عالم اند که معصوم الهی باشند. هم در بخش علم منزّه از سهو و خطا باشند، هم در بخش های عمل اینچنین باشند. در بین شارحان و معلّمان، همه اینها یکسان نیستند. اگر ت لک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض (2) هست، یا لقد فضّلنا بعض النبیّین علی بعض (3) هست، نشانه آن است که شارحان حقائق الهی، مفسّران، معلّمان کتاب الهی یکسان نیستند.
معلّم اوّل پیامبر اکرم (ص)، و معلّم ثانی حضرت امیر (س)
در بین اهل معنا، می گویند : معلّم اوّل،وجود مبارک رسول گرامی (ص) است و معلّم ثانی وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) است. حالا در بین اهل معقول، اصطلاحی در فلسفه هست که ارسطو را می گفتند معلّم اوّل، فارابی را می گفتند : معلّم دوّم. و اگر امکاناتی برای بوعلی فراهم شد، او می شد معلّم ثالث؛ اینها در حوزه بشری است.امّا از طرف خدای سبحان بخواهند کتاب الهی را شرح کنند، پیام او را تشریح و تحریر کنند، اوّلین معلّم وجود مبارک پیغمبر است.
این اوّلیت، اوّلیت تاریخی نیست؛ اوّلیت رتبی است. با اینکه انبیای ابراهیمی (علیهم السّلام) از نظر تاریخ، مقدّم بر رسول گرامی (ص) بودند، امّا معلّم اوّل از نظر رتبه،وجود مبارک رسول گرامی است.
شما در جریان دعای مخصوص پیامبر می خوانید: وجّهت وجه ی ل لّذ ی فطر السّموات و الأرض حنیفاً مسل ماً و ما أنا م ن المشر کین (4) در بخش پایانی سوره مبارکه انعام هست که از طرف ذات أقدس له به رسولش دستور داده شد، بگو : و أنا اوّل المسل مین (5). این اوّل المسلمین نه یعنی از نظر تاریخ،اوّل من مسلمان شدم، بعد امّت من مسلمان شدند ! وگرنه هر پیامبری اوّل المسلمین است نسبت به امّت خود، و این درباره انبیای دیگر نیآمده.
آن که درباره انبیای دیگر آمده أنا م ن المسلمین است، أنا م ن المؤم نین است. اگر درباره حضرت موسای کلیم دارد : و أنا اوّل المؤمنین ، آن هم اوّلیت ن سبی است. یعنی در این صحنه، اوّل کسی که به تو ایمان می آورد منم، بعد قوم من که بنی اسرائیل باشند. امّا اوّلیت رتبی و درجه و فضیلت و فوز و مقام، مخصوص رسول گرامی (ص) است، و أنا اوّل المسلمین. اما این دعائی که ما در طلیعه نماز می خوانیم، هر نمازگزاری مستحب است وجّهت وجه ی را بخواند، آنجا دارد : و أنا م ن المسلمین، نه أنا اوّل المسلمین. أنا اوّل المسلمین مخصوص وجود مبارک پیغمبر (ص) است.
مرحوم شیخ مفید (رض) در کتاب شریف امالی اش نقل می کند : در مسئله عهد الست، وقتی خدای سبحان فرمود : الست ب ربّ کم، اوّل گروه و سلسله ای که جواب دادند، سلسله انبیاء و معصومین بودند، بعد مؤمنان و اینها. و در بین سلسله انبیاء و مرسلین و معصومین، اوّل کسی که پاسخ داد و گفت: « بلی »، وجود مبارک پیغمبر بود، سپس علیّ بن أبیطالب (ع).اینها نشان می دهد که این اوّلیت، اوّلیت تاریخی و زمانی و امثال ذلک نیست.
و اگر آن بزرگان اهل معرفت می گویند : معلّم اوّل، وجود مبارک رسول گرامی است، معلّم ثانی وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیهما) است، این اوّلیت و ثانویّت رتبی و درجه وجودی است، نه تاریخی و زمانی ! حضرت امیر (ع) می فرماید : خداوند وجود مبارک پیامبر را برای شرح حقائق خود انتخاب کرد. چون الله یجتب ی م ن النّاس رسولاً و م ن الملائ که و م ن النّاس؛ آنها مجتبای الهی اند. ج بایه شده، برچین شده الهی اند. امّا برای توده مردم، اینها، مصطفایند، مجتبایند تا حلال و حرام را بگویند، مسائل اخلاقی را بگویند، امر به معروف و نهی از منکر را دستور بدهند و مانند آن.
برای خواصّ و أخصّ، شرح حقائق را به عهده دارند؛ حقیقت برزخ چیست، حقیقت بهشت چیست، حقیقت قیامت چیست، حقیقت روح چیست. اینچنین نیست که و ما اوتیتم م ن الع لم لا قلیلاً (6) ناظر به همه افراد باشد که کسی نتواند حقیقت روح را بفهمد. خود روح که خودش را می شناسد. آنکه بالاتر از روح است،روح را می شناسد. پس اینچنین نیست که یسئلونک عن الرّوح، قل الرّوح م ن امر ربّی(7) ! توده مردم یک سلسله خواسته هائی دارند، برای آنها یک سلسله تفسیر و شرح حقائق است. خواص یک سلسله و أخصّ یک سلسله.
تفاوت تبیین معارف الهی توسط امام معصوم برای عوام و خواص و أخصّ
مرحوم صدوق (رض) در کتاب شریف توحیدشان نقل می کنند : کسی آمد حضور امام صادق (ع)؛ عرض کرد : دلّن ی علی التّوحید. دلیل توحید چیست؟ فرمود : هو الّذ ی انتم علیه (8). همین که دارید ! شما موحّدید، خدائی هست، خدا یکی است. آسمان و زمین را همان خدا خلق کرده، دنیا و آخرت را همان خدا خلق کرده؛ بیش از او نیست، شریک هم ندارد. وقتی که ولایت ضمیمه آن بشود، ب شروط ها حاصل است و شما هم موحّدید.
امّا وقتی هشام بن حکم خدمت امام صادق (ع) می رسد حضرت به این مقدارکه اکتفا نمی کند ! حضرت خودش مستقیماً از هشام سئوال می کند : اتنعته تعالی ؟ آیا تو خدا را نعت می کنی ؟ صفت خدا را ذکر می کنی ؟ عرض کرد : بله. فرمود : هات ؛ خدا را وصف بکن، ببینم چگونه وصف می کنی. عرض کرد : هو السّمیع البصیر، یا هو السّمیع العلیم و مانند آن. بعد حضرت اشکال کرد. فرمود : هذ ه ص فهأ یشتر ک ف یها المخلوقون (9). دیگران هم سمیع و بصیرند. فرشتگان هم سمیع و بصیرند. پس فرق شان چیست ؟
هشام بن حکم به امام صادق (ع) عرض کرد : شما بیان کنید. فرمود : نگو خدا علیم است، بگو خدا علم است ! اینجا که علیم رابه صورت مشتّق گفتی، موهم آن است که ذاأ ثبت له المبدأ. این که به درد مردم نمی خورد ! این را اگر طلبه ای20 سال خوب خوب درس بخواند، آنوقت می فهمد که اشتقاق یعنی چه، ب شرط لا یعنی چه، لا ب شرط یعنی چه، گاهی خود علم قائم به ذاتش می شود، ذاأ ثبت له الع لم. هم علم است، هم علیم.
علیم یعنی چه ؟ یعنی ذاأ ثبت له الع لم . حالا اگر خود علم قائم به ذات بود، چه ؟ علیم است یا نه؟ فرمود : نگو علیم است که موهم این باشد که مشتّق است و مرکّب است و ذات است و صفت دارد.
فرمود : ع لأ لا جهل معه، حیاأ لا موت ف یه و نوأ لا ظلام معه (10). فرمود : نگو نیّر است، بگو : نور است. نگو حیّ است، بگو حیات است. این را حضرت به افراد عادی نمی گوید ! اینها شرح حقائق است که وجود مبارک رسول گرامی، وجود مبارک حضرت صادق (ع) انتخاب شدند تا حقائق الهی را برای مردم تشریح کنند. بهترین حقیقت روح،خود آدم است. حقیقت روح را خود روح می فهمد. آن کسی که از یاد خود غافل نیست، از یاد خدا غافل نیست، خودش را می شناسد. اگر خودش را شناخت، علم او می شود کثیر. آنگاه است که و من یؤت الح کمه فقد اوت ی خ یراً کثیراً (11). دیگر می شود علم کثیر. دیگر علم قدیر نیست. آنکه خود را شناخت، علم کثیر دارد. آنکه از روح خود با خبر بود، علم کثیر دارد. خود روح؛ یا فرشته است، یا جبرئیل است، یا بالاتر از آنها، یا پائین تر از آنها، خودش را می شناسد؛ علم کثیر دارد.
اینها را وجود مبارک رسول گرامی، وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیهما) مبعوث شدند و مأمور شدند که حقائق را برای مردم تشریح بکنند. هم برای مردم احکام و ح کم را بگویند، هم اخلاق را بگویند. هم آنهائی که آمادگی دارند، برای آنها این حقائق را شرح بدهند و هم برای آنها که در حدّ بالاتری هستند، اسرار پشت پرده را شرح بدهند.
در ذیل آیه » ن والقلم و ما یسطرون » (12)؛ در تفسیرهای روائی هست که وقتی سفیان خدمت امام صادق (ع) می رسد، از حضرت سئوال می کند : (ن ) چیست، ( قلم ) چیست. حضرت اوائل، طبق آن جریان عادی معنا می کند. بعد می فرماید : ( ن) فرشته ای است از فرشتگان الهی؛ قلم ملکی است از ملائکه الهی. بحث به اینجا که رسید، فرمود : سفیان ! قم لا آمن علیک. دیگر من از این به بعد نسبت به تو احساس امنیّت نمی کنم که آیا این مطالب را می کشی یا نمی کشی ! قلمی که و ما یسطرون است، کجا ! قلم، فرشته است کجا ! قلم و ن، نهرهای ابیض الهی اند، کجا ! برای هر کدام، هم مرتبه لازم را بیان می کند.
ما سعی بکنیم بر اساس ربّ ز دن ی ع لماً هرگز نگوئیم این مقدار درسی که خواندیم، بس است. البتّه تبلیغ مردم، انجام وظائف، آنها کار خوبی است. امّا هرگز در فراگیری علوم و معارف نگوئیم بس است!! در تعبیرات دینی ما آمده است که : اگر کسی بگوید من فارغ التحصیل شدم، همین مقدار درسی که خواندم بس است، اوّلین روز جهل اوست. بعد جهل ها هم متراکم می شود. قل ربّ ز دن ی ع لماً(13). پیامبر که انتخاب شده برای شرح حقائق عالم وحقائق الهی؛ او لحظه به لحظه علم را از خدای سبحان دریافت می کند.
ضرورت استفاده از لحظات عمربرای کسب علم
ما هم لحظه به لحظه موظّفیم علم فرا بگیریم. لذا به ما فرمودند : یک جائی که نشستی، چیزی یاد نگرفتی، بدان به همان اندازه از خدا دور شدی ! من جلس مجل ساً و لم یزدد ف یه م ن الع لم ش یئاً لم یزدد م ن الله لا بعداً. بعد روح هم عالمانه زندگی می کند. از طنز و قصّه و گعده خسته می شود. یک ساعت یک جائی بنشیند، مطلب علمی طرح نشود؛ نه عالمانه سخن بگوید که عدّه ای استفاده کنند، نه متعلّمانه بنشیند حرف علمی گوش بدهد ! به اصطلاح گعده ای داشته باشد، به همان اندازه از خدا دور می شود..
اگر روح، روح عالمانه و دوستدار علم شد، دیگر ازسایر مجالس لذّت نمی برد و خسته می شود. از خواندن بعضی از چیزها خسته می شود، از گوش دادن بعضی از چیزها خسته می شود، چون عادت کرده به علم. و این را به ما دستور دادند که ربّ ز دن ی ع لماً گفته رسول شماست، شما هم به او اقتدا کنید. ...
سخنرانی معظم له پس از مراسم عمامه گذاری 6 نفر از طلاب به مناسبت میلاد مسعود حضرت رسول اکرم (ص) و حضرت امام جعفر صادق (ع)؛ قم ـ 6 / 2 / 1384
کلمات کلیدی:
پرده اول: فاتح و دعوت ازمیرحسین برای حضور در شریف
تا قبل از معرفی او از سوی ستاد موسوی به عنوان نماینده برای مناظره در دانشگاه شریف میان نمایندگان دو کاندیدای مطرح انتخابات، نامش را جسته و گریخته چندبار شنیده بودم، اما هیچ گاه به طور دقیق نشده بود تا از سمت اصلی او در ستاد موسوی و نقشی که در ستاد او دارد، آگاهی پیدا کنم. جدی ترین باری که میان این دفعات جسته و گریخته نام او را آن هم نه چندان پررنگ در ذهنم باقی گذاشته بود، باز می گردد به اوایل فروردین ماه امسال (1388) که به دعوت بسیج دانشجویی از میرحسین موسوی برای شرکت در دانشگاه شریف اقدام کردیم.
از آنجایی که یکی از مسئولین بسیج دانشگاه، با حلقه اول اطراف موسوی نسبت فامیلی داشت، خیلی زود درخواستمان به موسوی رسیده بود و او هم گویا در پایین نامه امضایی را جهت اقدام کرده بود. اما هفته ها از پیگیری بسیج می گذشت و موسوی همچنان به دعوتنامه پاسخی نداده بود، با یکی از اعضای ارشد ستاد وی در دانشگاه شریف که شاید بیشترین ارتباط را با ستاد داشت، صحبت کردم و از او پرسیدم که مگر موسوی خود را یک بسیجی نمی داند؟ و مگر هم او نیست که از بسیج و بسیجیان به افتخار یاد می کند، پس چرا هنوز دعوت ما عملی نشده است؟ و او در پاسخ به من چنین گفت: "در ستاد، این میرحسین نیست که تصمیم می گیرد بلکه ابوالفضل فاتح است که مسایل را تعیین می کند"، در نفوذ عضو ارشد ستاد موسوی در احزاب و ارگان های مختلف اصلاحات شکی نداشتم و صادق می پنداشتمش، بنابراین دلیلی نمی دیدم که بخواهد در یک گفتوگوی دوستانه به من خلاف واقع بگوید، اما هرچه که بود، ما را از پایان یک انتظار بیهوده بازداشت، به دلیل عدم اختیار موسوی در ستاد.
پرده دوم: فاتح و مناظره با یک دوست قدیمی
به تعطیلات قبل از امتحانات پایان ترم نزدیک می شدیم و از همین روی پرونده انتخابات در دانشگاه شریف رو به بسته شدن بود، قصد داشتیم تا آخرین برنامه مناظره را میان نمایندگان 2 کاندیدای مطرح برگزار کنیم.
در پایبند بودن به قول حضور در دانشگاه، از اصلاحاتیها که اصلاً خاطره خوبی نداشتیم و البته اصولگراها هم کارنامه درخشانی برای حضور در برنامه های دانشجویی ازخود برجای نگذاشته بودند، تا اینکه بالاخره یکی از اصولگرایان مطرح و شاخص که یک پای ثابت بیشتر مناظره ها شده بود، به ما برای حضور در یک مناظره قول مساعد داد وازهمان موقع تلاش دوستان برای هماهنگی طرف دیگر مناظره که قاعدتاً از میان اصلاحطلبان بود، شروع شد.
اما در پیگیریهای شخصیمان، هیچ اصلاحطلبی حاضر به مناظره با وی نمی شد تا اینکه از سوی ستاد موسوی "ابوالفضل فاتح" بهعنوان نماینده برای مناظره معرفی شد. با نماینده احمدی نژاد تماس گرفتیم و در دل خوشحال بودیم که بالاخره قرار مناظره هماهنگ شد اما در کمال تعجب نماینده اصولگرا حاضر به مناظره با این وی نبود و عجیبتر استدلال او از این امتناع بود: "من و آقای فاتح از زمان جنگ رفاقت دیرینه ای با هم داشته ایم، بگذارید من با ایشان تماس بگیرم، خودم خبرتان می کنم که ایشان می آیند یا نه؟" از طرفی تعجب کردیم که رفاقت قدیمی چه ارتباطی به مناظره و بحث سیاسی دارد و از طرف دیگر خوشحال بودیم که در آن فضای تنش زا، فردی که نام او در تمام مناظره های مطرح برده می شود، در این گیر و دار به فکر رفاقت دوستان جبهه ای خود است. در همین افکار بودیم که تماس گرفت و گفت «"ابوالفضل فاتح" در مناظره شرکت نمی کند و من تنها حضور می یابم.»
در روز موعد مناظره که آرمین، عطریانفر و محمدرضا خاتمی و بسیاری دیگر از حضور در آن دوری جسته بودند، به صراحت گفت "با اصرار خودم و بهخاطر رفاقتمان آقای فاتح نیامده است."
پرده سوم: فاتح و نامه به سردار جعفری
موضع گیریها و سخنان فاتح و آن جمله ای که عضو ارشد ستاد موسوی پیرامون نقش او در ستاد گفته بود، ذهنیت بدی را از فاتح در ذهنمان متصور کرده بود اما شاید حضورش در جبهه و روایت یک اصولگرا از او، کمی آن ذهنیت را تلطیف می کرد.
اما بعد از انتخابات و حوادث پس از آن که معلول یک فتنه از قبل برنامه ریزی شده بود، ابوالفضل فاتح بیش از پیش سر از لاک خود در آورد و نمایان تر از گذشته در رسانه های جمعی حاضر شد.
او همچون میرحسین موسوی توهم "تقلب" در انتخابات را مطرح کرد و در چند موضع گیری، نامه نگاری و نوشتن یادداشت های مختلف بر این ادعای واهی خود سفیهانه اصرار ورزید و شاید نوک پیکان همه این فرافکنی ها و افتراها بهجای پاسخ گویی و عذرخواهی از مردم، نامه وی به فرمانده سپاه پاسداران بود که سراسر، اتهاماتی بود که با عوض کردن چند فاعل و مفعول بیشتر آن متوجه خود فاتح می گردید و گویی او شکواییه ای را علیه خود نوشته بود.
چندی پیش سردار جعفری در یک اقدام شجاعانه ای، به افشاگری علیه سران اغتشاش پرداخته بود و با توجه به اشراف امنیتی ارگانش در فتنه های بعد از انتخابات، خاتمی، خویینیها، مهدی هاشمی، فاتح و... را به نوعی، از مسببان این اغتشاشات نامیده بود که صحبت های او علیه خاتمی و خویینیها هرگز تکذیب نشد و سکوت آن دو حاکی از ترسشان در هر گونه مقابله نابخردانه با این افشاگری بود.
فاتح در نامه خود خطاب به سردار جعفری آورده بود: "بهتانی تا این اندازه زشت و بی پایه در کدام دادگاه منصف به اثبات رسیده است که که اینک مستند ادعای خطیر و موهوم اخیر شده است؟... واحسرتا اگر مبنای همهی ادعاها و تحلیل ها چنین بی اساس و سست باشد و وامصیبتا اگر چنین تحلیل هایی مبنای عمل نیز قرار گرفته باشد که متأسفانه در موارد بسیاری چنین شده است... در حیرتم که چقدر ناصواب بهتان میزنند."
اگرچه بی گمان، سردار جعفری برای اثبات سخنان خود اطلاعات لازم دیگری را دارد و احتمالاً در صورت نبود برخی مصلحت ها به نکات تکان دهنده دیگری اشاره می کردند، اما روی اصلی سخن در این نگاشته اینجاست که چگونه فاتح و یاران موسوی نیز بدون آنکه منتظر رأی مراجع منصف و مرتبط با صحت انتخابات باشند، بدون هیچ سند و مدرکی چنین بهتان زشت و بی پایهای را علیه نظام مطرح کردند.
واحسرتا که مبنای همه ادعاها و تحلیلهای موسوی و فاتح بعد از انتخابات چنین بیاساس و سست بود و دروغ های مکررشان اعم از تقلب، لیست 72 شهید، داستان قتل ترانه موسوی، ندا آقاسلطان، سعیده پورآقایی و... دورویی آنهارا ثابت کرد و وامصیبتا که چنین تحلیل های نادرستی مبنای عمل نیز قرار گرفت و متأسفانه لطمه های فراوانی را به مردم و جمهوری اسلامی وارد کرد و همه از موسوی و فاتح و ستادشان در حیرت بودند که چقدر ناصواب بهتان می زنند.
فاتح در ادامه نامه خود آورده است که: "به خوبی به یاد دارم که آخرین باری که خدمت حجت الاسلام والمسلمین خاتمی رسیدم، نگرانیاشان اساس نظام بود و غمگینانه می گفتند که این جریانات متعدی و متحجر روزی شخص رهبری را هم نشانه خواهند رفت."
این قسمت از نامه فاتح نیز کاملاً در ابهام است، زیرا چنانکه سردار جعفری نیز در سخنان خود که ناشی از اشراف اطلاعاتی بر جلسات محرمانه ستادهای آشوب و اغتشاش علیه نظام و ملت بوده است، چنین گفتند:
«آقای خاتمی در بهمن 87 میگوید: "اگر در این انتخابات احمدینژاد سقوط کند، عملاً رهبری حذف میشود، اگر به هر قیمتی و به هر شکلی اصلاحات دوباره به قوه اجرایی بازگردد، دیگر رهبری اقتداری در جامعه نخواهد داشت. سقوط اصولگرایی به معنای پایان اقتدار رهبری تلقی میشود و با شکست اصولگرایان باید قدرت رهبری را مهار کرد."»
سخنانی که هیچگاه از سوی خاتمی تکذیب نشد والبته این قسمت از سخنان سردار جعفری از قول ابطحی و دیگر متهمان نیز نمی باشد که فاتح بخواهد متهمان را که تا دیروز یاران صمیمی او بوده اند، مورد اهانت قرار داده و در وصفشان بگوید "حرجی به آنها نیست" و سخنانشان را انکار کند.
با توجه به این موارد این نقل قول فاتح از 3 حال خارج نمی تواند باشد، یا فاتح مطالبی ناروا و دور از واقعیت را مطرح می نماید!، یا خاتمی می خواسته است فاتح را گمراه کند (که البته چندان منطقی بنظر نمی رسد؟) و یا اینکه حافظه وی دچار اختلال گردیده است.
فاتح در نقل دیگری از موسوی، در اوخر نامه می نویسد: "آخرین روزها آقای مهندس موسوی به من می گفت: در زمان نخست وزیری اصرار داشتم که حتماً برخی افراد که شهره به علاقه مندی به آیت الله خامنه ای بودند در تیم همکارانم حضور داشته باشند. یکی از دلایل که شما را نیز در این منصب و حلقه ی اول خود قرار داده ام همین علاقه و اعتقاد شما به نظام و شخص آیت الله خامنه ای است".
اگر بخواهیم به تحلیل این جمله نیز بپردازیم احیاناً باز هم به 3 حالت نتیجه گیری قبلی می رسیم، زیرا چنانکه تاریخ شهادت می دهد، موسوی نه تنها کسانی را که شهره به علاقه مندی به آیت الله خامنه ای بودند، در تیم همکاران خود قرار نداده است بلکه معدود افرادی را که در آن زمان بنظر قرابت فکری نسبی با آیت الله خامنه ای داشته اند را در دور دوم نخست وزیری از کابینه خود حذف می نماید افرادی همچون مرتضی نبوی، عسگراولادی و.... البته انتقادات صریح آیت الله خامنه ای در همان زمان از بعضی سیاست های نادرست برخی وزرا مثل محتشمی پور (وزیر کشور دور دوم نخست وزیری موسوی) و دیگر قسمت های دولت فراموش نشدنی است.
در انتخابات اخیر نیز بعد از دعوت رهبر انقلاب از وی برای پایبندی به قانون و تمکین به بررسی شورای نگهبان، مطرح ساختن مکرر تقلب و متهم کردن نظام، عمق تبعیت او از ولایت را آشکار ساخت.
فاتح در ادامه عریضه خود چنین نگاشته است که: "به یاد می آورم و قسم می خورم که هرگز برای شب ها و روزهای پس از انتخابات برنامه ای نداشتیم."
مساله حافظه فاتح را قبلاً یکبار بررسی کرده بودیم، لذا به عبارت "به یاد می آورم" چندان اهمیتی نمی دهیم، اما قسم خوردن فاتح آنگاه بسیار عجیب می نماید که موسوی شب انتخابات در مصاحبه با مجله تایم و ده ها مورد دیگر که در مقالات مختلف به تفصیل احصاء شده است، همگی خبر از اتفاقات بعد انتخابات می دهد.
اما سوال اینجاست که فاتح بر چه اساسی اینگونه قسم می خورد حال آنکه نقش محوری او در ستاد موسوی و رابطه اش با وی چنانکه خودش نیز در نامه نگاشته است، زاید الوصف است و بی گمان او نیز از فهوای سخنان موسوی در شب انتخابات خبر داشته است، پس چگونه قسم می خورد برنامه ای نداشته اند؟
اگرچه قسم به ادعاهای کاملاً ناصحیح در پاراگراف های قبلی نامه او، لفظ "ایمان دارم" را خود به خود ملغی می کند و نیازی به تحلیل آن وجود ندارد، اما گویا فاتح برگزاری جشن ها و همایش های بزرگ و پر طمطراق همچون همایش برج میلاد و ورزشگاه آزادی، اعترافات صریح متهمان و اوباش در دادگاه به دریافت وجه از سوی ستاد موسوی، نقش ویژه مهدی هاشمی در ستاد که بی پروا مبالغ سنگینی را برای ایجاد رسانه های سیاه نمای مختلف و البته ایجاد اغتشاشات هزینه کرده بود و در اعترافات متهمان نیز، اقرار به برداشت این مخارج از بیت المال حتی در انتخابات سال 84 شده بود، فراموش کرده است؟!
ای کاش فاتح، همان فاتح دوران جنگی که دوست اصولگرایش بخاطر آن دوران از مناظره با او سرباز زد، باقی می ماند.
کلمات کلیدی:
8 سال پیش هنگامی که جرج بوش، جنگ افغانستان را آغاز کرد و نخستین سال هزاره سوم و قرن 21- سال گفت وگوی تمدن ها- رنگ و بوی خون گرفت، جیمز وولسی رئیس سازمان CIA اعلام کرد جنگ جهانی چهارم آغاز شده است. وولسی جنگ جهانی سوم (جنگ سرد) را با فروپاشی شوروی و بلوک شرق تمام شده می دانست و اعلام می کرد جنگ جهانی جدید، علیه بیست و چند کشور اسلامی در خاورمیانه است. بوش صراحتاً جنگ افغانستان را آغاز جنگ صلیبی عنوان کرد و این آغاز سلسله جنگ هایی برای صورت بندی طرح خاورمیانه بزرگ و «قرن جدید آمریکایی» بود که در مؤسسه نو محافظه کار آمریکن اینترپرایز از 4 سال قبل طراحی شده بود.
4 جنگ در 8 سال (عراق، افغانستان، لبنان و غزه) پیامد پروژه جاه طلبانه و مشترک آمریکایی- صهیونیستی بود اما نتیجه ای که برجای ماند همان جمع بندی شهریور سال گذشته «آمریکن اینترپرایز» بود: «مواضع رهبر عالی ایران، سیاست جرج بوش را نابود کرد». این تحلیل، تأیید گزارش چند ماه قبل تر روزنامه هرالد تریبیون بود که تأکید می کرد: «داستان اصلی و واقعی در خاورمیانه امروز این است که تیم آمریکا تقریباً در همه جبهه ها در حال باختن به ایران است. چرا؟ جواب کوتاه این است که ایران، باهوش و جسور و بی باک است و آمریکا، احمق و ضعیف با متحدانی سست و متفرق. آیا سؤال دیگری هم دارید؟ ... شبکه نفوذی که ایران دور تا دور خاورمیانه از عراق تا لبنان ایجاد کرده، می تواند حتی اسرائیل را به طور جدی تهدید کند. این یک راهبرد پیچیده بازدارندگی است. آمریکا پس از 16 سال سیاست دولت های کلینتون و بوش، در منطقه به دام افتاده است. تیم بوش در برابر ایران نه مشوقی دارد و نه تهدیدی». فقط بوش نبود که پایان یافته بود، تمامیت ماشین جنگ سخت آمریکا قفل شده بود. ضرورت جنگ نرم علیه ایران در این روند تاریخی قطعیت یافت و به اجرا درآمد.
ذات جنگ، فرسایندگی است و جنگ نرم فرسایشی تر است. دشمن در این جنگ خزنده و خاکستری، سراغ «اراده ها» و «روحیه ها» رفته است. او «پویایی و بالندگی و پیشرفت»، «امید و روحیه» و «وحدت و اتحاد ملی» را نشانه رفته، با این تفاوت که قرار است ردپایی در این هجوم سه جانبه بر جای نگذارد و میدان عملیات چنان چیده شود که «دشمن و دشمنی او انکار شود». قرار است همه رویدادهای این جنگ خاموش و بی صدا به خود خانواده انقلاب و ملت نسبت داده شود، که این فرساینده تر و روحیه سوزتر است. دیدن دشمن و هجمه آشکار او، اراده ها را برای اتحاد و مقاومت و مجاهدت جزم می کند اما هنگامی که نگاه های مراقب، از دشمنی دشمن غافل و منحرف شد، دیدن درگیری ها احتمالا برای بسیاری ناامیدی و انفعال و فشلی و وادادگی می آورد. اینجاست که حتی احتمال جنگ سخت هم در نهایت تقویت می شود.
دشمن البته محاسبه اشتباه کرده بود. درست است که جانشین بوش ذوق زده شد و با نام بردن از فلان نامزد افراطی گفت «شجاعت او فوق العاده و مواضعش الهام بخش بود» و سایت وزارت خارجه اسرائیل با حمایت از آشوبگران اعلام کرد «آنها دنبال سرنگونی بودند نه اعتراض به انتخابات». درست است که پل ولفوویتز معاون سابق پنتاگون و از طراحان حمله به عراق و افغانستان، از همان آقای نامزد نام برد و گفت «او مرد بسیار شجاعی است. لازم است آمریکا با وی مستقیماً تماس بگیرد و در هر حال بهتر است او بداند که می تواند یک خط ارتباطی مستقیم با ما داشته باشد» و درست که شاهزاده ناکام پهلوی گفت «راه من و ]...[ هم اکنون به یک تقاطع رسیده است» اما دشمن در حقیقت در پروژه جنگ نرم نقض غرض کرد و به جای خواب کردن نخبگان ملت ایران، ذات کینه توز خویش را عیان کرد و عملیات کودتای نرم، نافرجام ماند. یک ماه پس از انتخابات روزنامه آلمانی دی سایت در گزارشی نوشت «هرچند غرب از راه افتادن آشوب در ایران ذوق زده شد اما حوادث پیش آمده انتظارات غرب را برآورده نکرد... 30 سال برای نظامی دین سالار که در واقع در جهان مدرن نمی بایست وجود می داشت عمری بلند و طولانی است اما جمهوری اسلامی باز هم وجود دارد و سقوط نکرد. این انقلاب شبیه ساختمانی ضدزلزله است و می تواند خود را از لرزه ها جدا و آنها را مهار کند.»
هنوز اول جنگ است. دشمن با ما می جنگد تا با ما نجنگد و بدون جنگیدن و هزینه دادن، به مقصود برسد یا لااقل امتیاز بگیرد. او سراغ روحیه ها و اراده ها آمده است. با فتنه آمده است، همان که حیرت می آورد، و سرخورده و سردرگم و خسته می کند تا آنجا که افراد هدف ببرند و سپر اندازند و شیرازه سپاه مقاومت از هم بگسلد. دشمن در همین حوادث حول و حوش انتخابات - با سود جستن از غفلت خودی ها- کوشید به ملت ایران که حماسه مشارکت 85 درصدی را رقم زدند، چنین القا کند که؛ اشتباه کردند به صحنه آمدند و پای نظام خویش ایستادند. اصلا اشتباه می کنند پای آزادی، استقلال، جمهوری و انقلاب اسلامی خویش می ایستند. نخبگان بیخودی به پیشرفت و بالندگی و همدلی دل خوش کرده اند. جنگ قدرت است. آنها مسلمان زرنگی هستند، کنار بکشند و در صحنه نمانند!
این البته خواست دشمن بود و هرچه در این 4 ماه جلو آمدیم، بینش و بصیرت عمومی به ویژه نخبگان بیشتر شد هرچند که زخم خنجر دشمن تازه است. جنگ مردم با مردم، روحانیت با روحانیت، دانشگاهی با دانشگاهی، نظام علیه نظام و نهاد علیه نهاد، پروژه دامنه داری است که با وجود پیشرفت اولیه تا حدود زیادی لو رفت و متوقف ماند. اما پس از این چه باید کرد؟
القاء بدگمانی به خداوند و رهبران الهی در میدان های سخت، تعلیم شیطان و منطق منافقین است، همچنان که ارعاب مؤمنان و مأیوس و فشل ساختن آنها. نگاه نافذ و بصیر مؤمن اتفاقاً در همین صحنه های دشوار است که نصرت الهی را می بیند. همین جاست که برایمان مؤمن اضافه می شود. «هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالا شدیداً... آنجا (در هجوم احزاب) بود که مؤمنان آزموده شدند و زلزله شدیدی متوجه آنها شد. و در همان هنگام منافقان و آنها که در قلب هاشان بیماری است، گفتند خدا و رسولش با ما وعده نکردند جز اینکه دروغ گفتند و فریبمان دادند. و در آن هنگام گروهی از همان ها گفتند ای اهل یثرب اینجا دیگر جای ماندن شما نیست، برگردید. و گروهی به بهانه بی سرپناهی خانه هایشان از پیامبر اذن برگشتن از جهاد خواستند... و اگر دشمنان داخل شهر می شدند و از آنها می خواستند به کفر و شرک برگردند، اجابت می کردند... در رسول خدا برای شما- برای هر کس که به خدا و روز واپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می کند- اسوه حسنه است. و زمانی که مؤمنان، احزاب را دیدند گفتند این همان وعده خدا و رسول اوست و خدا و رسولش راست گفتند. و این صحنه جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود. از مؤمنان، مردانی هستند که به عهدی که با خدا بستند، وفا کردند. پس برخی از آنها پیمان را به سر آوردند و برخی به انتظار، و هیچ تغییری در عهد خود ندادند» (سوره احزاب، آیات 11 تا 23)
به قول رودکی «اندر بلای سخت پدید آرند- فضل و بزرگمردی و سالاری». در فتنه ها و دشواری هاست که عیار فتوت و مردانگی تیزاب می خورد. جای پایمردی همین جاست. جای صبوری است و صبوری، نه یعنی سکوت، که یعنی استقامت و استواری و خروش آنجا که باید. اما بدون بصیرت «و علم به موضع حق» می توان صبور بود و در آتش فتنه نگداخت و ریزش نکرد؟! ای همه نخبگان بلند پرواز! ای دوراندیشان باریک بین! عمار یاسر را «فتنه صفین»- همان که بسیاری را بر زمین زد- تا عرش برد و «عمار ماندگار» کرد. عمار امانت 30 ساله ای را که پیامبر(ص) به او سپرده بود، به هنگام ادا کرد و گفت تا عمار شد. عمار اگر در ماجرای سقیفه آن گونه که باید نبود اما عقبگرد نزد و پیش رفت. افزود، نه که بکاهد. کم نگذاشت آنجا که در آن آوردگاه غبارآلود و حیرت اندود، بارها و بارها سوار مرکب شد و در حیرت و فشلی دیگران در میان دو اردوگاه، روشنگرانه تاخت. و زبان علمدار سپاه علی علیه السلام بیش از شمشیر کاری اش، سینه کفر و نفاق را درید. سلام و رحمت و رضوان خدا بر او که امیرمؤمنان در اشتیاق و فراقش، به پهنای صورت گریست. «این اخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق؟ این عمار؟ این ابن التیهان؟ این ذوالشهادتین؟...».
گریزی از فتنه نیست. این سنت الهی است تا کریمان و بزرگواران را فراز آرد و فرومایگان را به زیر کشد. امیر مؤمنان فرمود «خداوند شما را پناه داده و ستم روا ندارد اما پناه نداده که شما را مبتلا نکند و نیازماید. و بزرگ گوینده ای است پروردگاری که فرمود ماییم مبتلاکننده». فتنه با همه تلخی هایش، فرصت است. منطق مؤمن حتی در تلخی های آن «ما رأیت الا جمیلا» است. به تعبیر خداوند در سوره توبه «و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون... بگو عمل کنید پس خداوند و رسول او و مؤمنان ]ائمه معصومین علیهم السلام[ رفتار شما را می بینند. و به سوی دانای آشکار و نهان بازگردانده می شوید و او شما را از آنچه می کردید باخبر می کند».
چشم به انگشت اشاره مقتدا داشتن و منتظر و پا به رکاب بودن، باوری بلند است اگر به خطا تفسیر نشود. مهیا و منتظر فرمان بودن روحیه ای والاست اگر به انفعال و سستی و بی عملی نینجامد. لازمه چنین اطاعتی، به میدان رزم و مجاهدت درآمدن و دوچندان کوشیدن است. مقتدا را پیش فرستادن در چالش ها و سختی ها و خود در پشت او پناه گرفتن، شیوه و دیالوگ بنی اسرائیل با موسی است که پس از شنیدن فرمان مواجهه با ستمکاران «گفتند ای موسی! مردمانی ستمگر در آنجا هستند و ما هرگز داخل نمی شویم تا اینکه آنها خارج شوند. اگر خارج شدند، ما داخل می شویم... تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید، ما همین جا نشسته ایم» (سوره مائده، آیات 22 و 24).
این منطق بنی اسرائیلی است. منطق شیعی و اهل بیتی، منطق عمار و مالک است. می خروشد و سینه و سپاه کفر و نفاق می شکافد به امر مقتدا، و می تازد تا آن جا که فرمان رسد، دست نگه دار! اینجا از کندروی باید ترسید نه از تاختن و رزمندگی در افق نگاه مقتدا. عفو و بخشش و اغماضی هم اگر باید، به اذن مقتدا باید. چنان باید بر محاربین و منافقین سخت گرفت که خود را- چنان که هستند- بدهکار بدانند و عذر آورند نه آنکه طلبکاری کنند. علی در برابر خصم، خشن و محکم بود مگر آنجا که پیامبر(ص) به مصلحتی، حکمی دیگر فرماید، و عمار و مالک به او اقتدا کردند، چندان که شاید و باید.
باور کنیم، باور کنیم که جنگ است.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) گفت: براساس اسلام و اعتقادات شیعه، محور وحدت، ولایت فقیه است.
آیتالله مصباح یزدی در دیدار با جمعی از فرماندهان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تالار موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، یکی از راههای افزایش بصیریت را ابهامزدایی از ارزشهای مطرح شده در جامعه دانست و گفت: ارزشهایی در جامعه وجود دارد که شعارهای دینی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی براساس آن شکل میگیرد که در صورت ابهام در این ارزشها، شعارها نیز مبهم میشوند.
وی ادامه داد: به عنوان مثال شعار «اصلاح» و «اصلاحات» که شعار انبیاء الهی نیز بوده است یکی از همین شعارهای مبهم است که در طول تاریخ و از صدر اسلام تاکنون از سوی کسانی مطرح شده که راهی متفاوت با انبیاء داشتهاند و باید از آن ابهامزدایی شود.
علامه مصباح یزدی «وحدت» را یکی دیگر از این ارزشها دانست و با خاطرنشان ساختن اینکه وحدت و اتحاد امر قابل قبول همگان است، افزود: هر عاقلی میداند که تفرقه و اختلاف موجب هدر رفتن نیروها و فشل شدن جامعه میشود. اما حقیقت چگونگی حصول اتحاد و محور وحدت از جمله مسائلی است که باید از آن ابهامزدایی شود.
رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با اشاره به اینکه در غالب کشورهای دنیا دو یا چند حزب رقیب در جامعه وجود دارند گفت: روش معمول در کشورهای جهان این است که حزبی که در انتخابات بازنده میشود هر چند به صورت ظاهری به حزب رقیب تبریک گفته و با تلاش برای رفع نقایص خود را برای انتخابات آینده آماده می کند.
استاد برجسته حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: اگر در کشوری برخلاف این روش، حزب شکست خورده نه تنها تبریک نگفت، بلکه دست به اغتشاش و کارهای غیرمعقول زد و بعد از رسوایی در جامعه شعار وحدت سر داد، این حرکت سوء استفاده از وحدت است، چرا که در زمان قدرت هرگز وحدت را مطرح نمیکنند و سعی در تحمیل قدرت خود دارند، اما بعد از شکست و رسوایی وحدت را مطرح میکنند.
آیتالله مصباح یزدی با اشاره به اهمیت و تاکیدات قرآن و روایات بر وحدت، به ذکر نمونههایی از سوء استفاده از عنوان وحدت در طول تاریخ پرداخت و گفت: هرگونه وحدت با هر کسی مطلوب نیست، بلکه زمانی وحدت ارزش دارد که براساس حق، باعث پیشرفت حق و در جهت رسیدن به هدف مقدسی باشد.
عضو مجلس خبرگان ضمن اشاره به ایستادگی انبیاء برای ترویج عقیده حق و مخالفت با جمعیت کثیر مشرکان، ادامه داد: اگر منظور از وحدت، وحدت در فکر و عقیده باشد. نباید برای دستیابی به وحدت از اعتقادات حق دست برداشت، چرا که مطلوبیت وحدت به حق بودن محور آن است و حق نباید فدای وحدت شود.
علامه مصباح یزدی وحدت در عمل براساس اصول و عقاید مشترک را شکل دیگری از وحدت عنوان نموده و وحدت شیعه و سنی را از این نوع ذکر کرده و افزود: در این نوع وحدت باید با تکیه بر اشتراکات حق که مقبول دو طرف است، در مقابل دشمن مشترک ایستاد و در راستای تقویت این اشتراکات کوشید و از بیشتر شدن اختلافات در عقیده نیز جلوگیری کرد هر چند نباید از عقیده حق دست برداشت
کلمات کلیدی:
موضوع رسیدگی به اتهامات آقای کروبی بر عهده دادگاه ویژه روحانیت است و باید آن ها اقدام کنند و مطمئن باشید اقدام می شود. اصولاً دستگاه قضایی در مورد فتنه پس از انتخابات برابر قانون عمل خواهد کرد و به موقع با کسانی که در این آشوب ها نقش داشتند برخورد خواهد شد.
حجت الاسلام والمسلمین «محسنی اژه ای» در گفت وگو با کیهان با بیان این مطلب و در پاسخ به این سؤال که حضرت امام(ره) حفظ نظام را از اوجب واجبات می دانستند و مقام معظم رهبری نیز مکرر بر حق دفاع از اصل نظام تاکید فرمودند، چرا دستگاه قضایی در برخورد با تهمت های آقای کروبی مماشات می کند؟ آیا فشارها از جمله فشارهای بین المللی و خارجی سبب شده که دستگاه قضایی در خصوص برخورد با آقایان موسوی و کروبی کوتاه بیاید، گفت: نه این طور نیست و خود شما می دانید که دستگاه قضایی تحت تأثیر فشارهای بیرونی قرار نمی گیرد و به موقع کار خود را انجام می دهد.
محسنی اژه ای در مراسم صبحگاه مشترک نیروهای مسلح در فرماندهی انتظامی شهرستان پاکدشت نیز گفت: فتنه ای که پس از انتخابات رخ داد مثل تمام توطئه هایی که در 30 سال اخیر علیه نظام اسلامی طراحی شده بود، باهوشیاری مردم، رهبری و فداکاری نیروهای جان برکف سپاه و نیروی انتظامی خنثی و نقش برآب شد.
وی گفت: اگر این فتنه در هر کشور دیگری رخ داده بود بدون تردید با تلفات و صدمات سنگینی مواجه می شد، اما در کشور ما به واسطه رهبری دوراندیش انقلاب، بصیرت مردم و حضور فداکارانه نیروی انتظامی آرامش به جامعه بازگشت.
دادستان کل کشور با تبیین ضرورت قاطعیت در مبارزه با موادمخدر گفت: با سردار احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی به عنوان رئیس ستاد مبارزه با موادمخدر و سایر فرماندهان رده های نیروی انتظامی جلساتی داشتیم و تلاش کردیم که با هماهنگی بیشتر با پدیده موادمخدر برخورد قاطع تری صورت گیرد.
وی درباره برخورد ضعیف با سوداگران مرگ گفت: گلایه مردم و حتی مسئولان انتظامی همواره این بوده است که با قاچاقچیان و مافیای موادمخدر برخورد قاطع نمی شود. مثلاً وقتی یک قاچاقچی دستگیر می شود هنوز مامور او را تحویل نداده آزاد می شود. ما در جلساتی که داشته ایم در این باره تصمیم گرفته ایم که با قاطعیت با موضوع برخورد شود.
محسنی اژه ای گفت: قاچاقچیان گاهی از مفرهای قانونی استفاده می کنند و در لیست کسانی قرار می گیرند که مشمول عفو یا تخفیف مجازات می شوند و یا از مرخصی زندان استفاده می کنند، در حالی که عفو و بخشودگی باید شامل کسی شود که از اعمال و رفتار خود توبه کرده است و بخواهد به جامعه و خانواده خود خدمت کند، نه کسی که در دوران مرخصی از زندان نیز به کار خود ادامه می دهد و امنیت جامعه را سلب می کند.
وی گفت: با آیت الله گرکانی ریاست دیوان عالی کشور نیز مذاکره کرده ایم که در خصوص پرونده های قاچاقچیان برای رسیدگی به اعتراض این مجرمان و نیز تایید مجازات آنان در دادستانی کل کشور نیز موضوع مورد بررسی قرار گیرد و در مورد مجازات قاچاقچیان با دادستانی همکاری شود و ایشان نیز در این باره قول مساعد داده اند.
دادستان کل کشور درباره لزوم طرح ارتقاء امنیت اجتماعی نیز گفت: جامعه ما جامعه اسلامی است و در جامعه ما نباید مظاهر فساد، فحشاء، شرارت و ناامنی وجود داشته باشد شاید گفته شود میزان این موارد در مقایسه با سایر کشورها بسیار کم است، من می گویم در جامعه اسلامی کم این موارد نیز زیاد است و دستگاه قضایی و نیروی انتظامی باید با پدیده فساد، شرارت و ناامنی مقابله کند.
وی با تأکید بر تعامل بین دادستانی و نیروی انتظامی گفت: این دو تشکیلات مکمل و مقوم یکدیگر هستند و با همکاری و هماهنگی یکدیگر باید به تامین امنیت همه جانبه جامعه یاری رسانند.
محسنی اژه ای در مورد فضای سایبر و مجازی گفت: می دانیم که متاسفانه فضای سایبر و یا مجازی فضای نامناسبی است و ما با توجه به مصوبه مجلس که کارگروهی را با ریاست دادستان کل کشور و عضویت نیروی انتظامی و ... برای نظارت پیش بینی کرده است در نظر داریم که به معضلات فضای سایبر پایان بدهیم.
کلمات کلیدی:
شبکه ایران: حدود یک ماه پس از آنکه سردار عراقی، فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ، از کشته شدن "33 شهروند" در جریان اغتشاشات اخیر خبر داد، جشن تولد محمد خاتمی از سران "معترض" و تاثیرگذار در رویدادهای پس از انتخابات برگزار شد.
مراسم تولد خاتمی که با پوشش گسترده رسانههای اپوزیسیون همراه شده، در دفتر وی و با حضور دوستان و نزدیکانش برگزار شد.
نکته جالب دیگری که توجه ناظران سیاسی را به خود جلب کرد، هدیه 66 گل رز از سوی میهمامان به خاتمی بود. عددی که درست دو برابر کشتههای آشوبهای پس از انتخابات بود.
گرچه ماجرای ناآرامیهای اخیر دهها روز بر صدر اخبار رسانهها قرار داشت اما خاتمی پیش از جشن تولدش در یزد، حرکت جنبش سبز را حرکت اصیل و مدنی مردم معترض دانسته و اطلاق اغتشاش به آن را "بزرگ ترین اهانت" در حق مردم خوانده بود.
گفتنی است در ماههای اخیر تعدادی از خانواده آسیبدیدگان در آشوبها، با طرح شکایاتی، برخی از سران اصلاحات را مسبب زیان مالی یا جانی خود میدانند. روز گذشته نیز خبری در رسانهها منتشر شد که از شکایت جمعی از خانواده های شهدا از مهدی کروبی، یکی از سران اصلاحات، حکایت داشت.
شاید بر همین اساس بود که محسنی اژهای، دادستان کل کشور، از قطعی بودن رسیدگی به اتهامات کروبی در دادگاه ویژه روحانیت خبر داد.
کلمات کلیدی:
ثانیهنیوز- رسول سنایی راد- هزینههای سنگین و آثار تخریبی اغتشاشات و اردوکشیهای خیابانی پس از انتخابات و اعترافات دستگیر شدگان این حوادث، این انتظار عمومی را به وجود آورد که عوامل اصلی و آمران آشوبها نیز دستگیر و به مجازات برسند. چرا که افراد دستگیر شده عموماً عوامل خیابانی و سازمان دهندگان و حداکثر نظریهپردازانی بودند که سازماندهی و اجرای فتنهای را بر عهده داشتند که فرماندهی و هدایت آن در حلقههای بالاتر صورت گرفته است بنابراین عدالت زمانی اجرا میشود که با مسببان اصلی فتنه نیز قاطعانه برخورد شود.
شاید در ابتدای آشوبها پارهای ملاحظات و ضرورتها مثل جلوگیری از گسترش فتنه و مهلت دادن برای اتمام حجت و غربال شدن و تجزیه صف معترضین از آشوبگران و... توجیهی برای عدم دستگیری عوامل اصلی به حساب میآمدند که در فضای غبارآلود اولیه، احتمال اشتباه برخی از خواص و نخبگان نیز متصور بوده اما با سپری شدن بیش از سه ماه از آن وقایع تلخ و فرو نشستن غبار فتنه، اینک حتی آقای هاشمی در دیدار با خبرگان رهبری مدعی میشود که «کی خواستهاند فرزندانم را بگیرند که من مانع شده باشم؟» این سخن به آن معناست که دیگر نزدیکترین افراد، دفاعی از سران فتنه نداشتند و دستگیری آنان به تشدید ناآرامی نمیانجامد بر عکس عدم دستگیری و برخورد میتواند پیامدها و هزینههایی برای نظام داشته باشد که مهمترین آنها عبارتند از:
1- ادامه توهم در بین خطاکاران و مجرمان اصلی که وقتی برخوردی صورت نگرفته، آنان فکر میکنند جرمی اتفاق نیفتاده یا توان و جرأت دستگیری و مجازات آنان وجود ندارد.
2- قضاوت منفی نسبت به عدالت و اجرای آن در نظام اسلامی در بین ناظران و عموم مردم که میبینند بهرغم آتش افروزی و فتنه انگیزی تنها عوامل پیاده و عاملان فریب خورده دستگیر و محکوم شده ولی عوامل اصلی و آمران از مصونیت برخوردار بوده و هیچ هزینهای پرداخت نکردهاند. حال آنکه شرع و قانون در برخورد با مجرم هیچ تفاوتی قائل نبوده و شهروندان را درجهبندی نکرده است.
3- ادامه فتنه انگیزی و شرارت و فرصتسوزی ناشی از بازیچه قرار دادن امنیت و منافع ملی که برنامهریزی برای اغتشاش در روز قدس، شروع دانشگاهها، 13 آبان و... و صدور بیانیههای تحریک کننده از سوی سران فتنه،نشان از فعال بودن کانون فتنه و شرارت میدهد.
بنابراین همانگونه که رئیس محترم قوه قضائیه در اظهارات خویش اعلام داشته است در برخورد با عوامل فتنه هیچ ملاحظهای مانع اجرای عدالت نخواهد شد، انتظار میرود به زودی شاهد دستگیری عوامل اصلی و سران فتنه باشیم که متأسفانه پس از انتخابات با طراحی و اجرای سناریوهای پیچیده و مختلف در عین فتنه انگیزی و آتش افروزی تنها هزینهها را بر دوش عاملان اجرایی و پیاده نظام خویش انداخته و تاکنون خودشان هیچ هزینه و زحمتی متحمل نشدهاند. حال آنکه دستگیری این سطح از مجرمان امروزه نه تنها در بین خواص و نخبگان بلکه در بین تودههای مردم به عنوان یک مطالبه عمومی مطرح است که اجرای آن یک گام به نفع عدالت و امنیت خواهد بود.
کلمات کلیدی: