چندی است مقوله ای به نام "اعترافات" در فضای سیاسی کشور بحث برانگیز شده است؛ آن گونه که هر سوی میدان تحلیل یا توجیهی بر آن بار می کند. سوالی که وجود دارد این است که آیا متهمان وقایع اخیر به یکباره در زندان متنبه شده اند؟ آیا آنچه اینان بیان می کنند از سر ندامت است یا از سر واهمه یا چیز دیگر؟ چرا چهره ای چون سعید حجاریان که روزی از او با عنوان تئوریسین جریان اصلاحات یاد می شد نیز در صف اعتراف کنندگان قرار گرفته است؟ تئوریسین برجسته اصلاحات در این میان چه می کند؟
سوال دیگری که وجود دارد نتیجه و برآیند آن چیزی است که این روزها بر سر اصلاحات می رود. با این تفاصیل آینده اصلاحات چگونه خواهد بود؟ آیا اصولا کسی در جبهه اصلاحات به آینده هم فکر می کند؟ به نظر پاسخ این دو سوال جوابگوی بسیاری از اما و اگرها خواهد بود. البته این دو پاسخ دو وجه یک جواب واحدند و بدون درنظر گرفتن یک سیر تاریخی و مرور حوادث اخیر غیر قابل حصول.
بعد از انتخابات نهم زمینه برای به حاشیه رفتن اصلاحات هر روز بیش از پیش مهیا شد. گفتمانی که مدتها تلاش می شد تا در بین مردم ترویج شود، در دولت نهم به راحتی به سخره گرفته می شد. آن گونه که واژه هایی نظیر دموکراسی خواهی نیز در تریبون های رسمی ملال آور و تهوع آور لقب می گرفت. در عین حال برخی دستاوردهای دولت نهم مثل دستاورد هسته ای و مقایسه تطبیقی شرایط کشور با زمان اصلاحات، عرصه را بر داعیان این جبهه تنگ و تنگ تر می کرد.
در این شرایط بود که انتخابات برای اصلاح طلبان به قصه مرگ و زندگی بدل شد و این معنا را هم اصلاح طلبان خوب می فهمیدند. در عین حال تجربه تاریخ ایران نشان می داد که مردم علی القاعده رییس جمهور را برای دور دوم نیز برخواهند گزید. در این شرایط و با توجه به فضای به وجود آمده در سطح کشور سخن گفتن از کلیدواژه های اصلاحات، کاری از پیش نمی برد. دقیقا به همین دلیل بود که خاتمی از عرصه انتخابات کنار رفت.
اصلاحات ناگزیر زمین گفتمانی اصولگرایان را برای رقابت برگزید و ترجیح داد تا با چنگ زدن به دامن نخست وزیر دهه شصت که همچنان برخی رویکردهای چپ را با خود به یادگار دارد، وارد میدان شود. در این میان هدفی بالاتر از پیروزی در انتخابات اهمیت داشت و آن اعاده حیات اصلاحات بود. در عین حال باید یک جریان رادیکال هم شکل می گرفت تا میرحسین وجهه ای معتدل در افکار عمومی پیدا کند. سادگی کروبی فرصت مناسبی بود تا او برای همیشه هزینه شود و شد.
جایگاه کروبی بعد از انتخابات با قبل از آن تفاوت بسیاری کرد و از او خصوصا بعد از مناظره های تلویزیونی تصویر شخصیتی ساده لوح در افکار عمومی شکل گرفت و این از چندین زاویه به نفع اصلاحات بود. اول اینکه یک چهره همیشه مخالف و غیرقابل کنترل از صحنه خارج می شد، دوم اینکه بقای شعارها و آرمان های اصلاحات در وجه رادیکال خود تضمین می شد، سوم وجهه روحانیت که نماد سنت در مقابل مدرنیته بوده و هست تخریب می شد، و دست آخر اینکه موسوی جایگاهی میانی و معتدل پیدا می کرد. دقیقا به همین دلایل مخالفت اولیه اصلاح طلبان با حضور کروبی در عرصه انتخابات و نگرای اولیه آنان از این حضور به استقبال بدل شد.
هدف اصلی چنانچه گفته شد، تضمین بقای اصلاحات و احیای دوباره آن بود و برای این بقا می بایست اصلاح طلبان در ظاهر هم که شده خط خود را از جریان افراطی جدا نشان می دادند و از افتادن در دام رادیکالیسم نیز اجتناب می کردند. به این ترتیب دو سناریو برای انتخابات نوشته شد. یک سناریو برای پیروزی و سناریوی دیگری هم برای شکست. و اتفاقا شکست موضوعیت بیشتری داشت. چرا که نظرسنجی ها ضرورت سرمایه گذاری بر این احتمال را دو چندان می کرد.
راه حل در تردید افکنی بود و ایجاد آتشی که در زیر خاکستر باقی بماند و بعدها بتوان از آن استفاده لازم را کرد. به این ترتیب هم اصلاحات خود را شکست خورده انتخابات نمی دید، هم با مدعی شدن، وحدت خود را بیش از پیش باز می یافت و هم زمینه را برای انتخابات ها و گام های آتی با ایجاد یک شبکه اجتماعی حداقلی فراهم می کرد.
این برنامه ریزی که البته با تحلیل ها و مواضع ارائه شده توسط اصلاح طلبان در همان ایام قابل تطبیق است، تا اینجا تقریبا به درستی محقق شد؛ اما بعد از انتخابات کمی شرایط تغییر کرد. در سایه هیجان ایجاد شده و توهمی که اطرافیان برخی از شخصیت ها تشدید می کردند، خواه ناخواه اصلاحات به دام رادیکالیسم غلتید و این زنگ مرگ اصلاحات بود که نواخته شد. به این ترتیب اصلاحات رفته رفته خود را در جایگاه اپوزیسیون نظام نهاد و به جای نقد جست و گریختهی وضع موجود به چالش ساختاری با نظام شتافت و این فاصله اصلاحات با مردم را دوباره زیاد کرد.
در واقع در فضای بعد از انتخابات تحت تاثیر ماجراجویی نخست وزیر دهه شصت و هیجان حاکم بر جریان سبز، بسیاری از آنچه رشته شده بود، پنبه شد. مردم مرزها را با دشمنان برون مرزی به خوبی می شناختند و رادیکالیسم اصلاحات این مرزها را نمی شناخت. مردم مقابله رو در رو با نظام را تشخیص می دادند و رادیکالیسم اصلاحات چشم خود را بر این واقعیت بسته بود.
در واقع برنامه اصلاح طلبان تا انتخابات تقریبا مطلوب پیش رفت، اما در روزهای بعد از آن با افراط داعیه داران جریان سبز و نیز برخورد قاطع مسئولان چونان تابعی درجه دو، بعد از نقطه ماکزیمم، مسیری نزولی را پیمود. در واقع اصلاحات در 22 خرداد شکست نخورد، بلکه در تندروی های بعد از 22 خرداد شکست خورد.
در سویی دیگر با توجه به شرایط ایجاد شده، نظام می بایست ترمز تشنج های خیابانی و هیاهوهای بی منطق را می کشید و از دستاورد انتخابات دهم حفاظت می کرد. اگر چه در آغاز بنای بر این جنس برخورد نبود، اما روند افراطی جریان سبز این برخورد را ضرورت بخشید؛ البته باید پذیرفت در این میان آسیب هایی متوجه انقلاب شد اما گریزی از آنها نبود.
دستگیری گسترده اصلاح طلبان بیش از پیش در افکار عمومی و بین اقشار پایین تر مردم، چهره ای ناخوشایند یا لااقل تردید آمیز از اصلاح طلبان برجای گذاشت. در واقع آنچه اصلاحات از آن می گریخت عاقبت بر سرش آمده بود. چاره کار چیزی نبود جز بازگشت از راه رفته شده. اما چرا بازگشت؟ پاسخ روشن است. انقلاب تا کنون طی سال های متمادی بارها و بارها جریانات ناهمگون را به کنار نهاده است. در واقع از آغاز انقلاب تا کنون گروه ها و مجموعه های زیادی بودند که بعضا بخشی از قدرت را هم در دست گرفته بودند، اما با عیان شدن مرزبندی هایشان با انقلاب توسط خود مردم کنار زده شدند. اصلاحات نمی خواست در جایگاه اپوزیسیون بنشیند. نمی خواست کنار نهاده شود و نمی خواست برای همیشه حذف شود. سخن گفتن از احتمال تغییر جناح بندی های موسوم در کشور ترس و واهمه اصلاح طلبان را دو چندان می کرد؛ حتی بارها و بارها مصاحبه های روزنامه های اصلاحات حول این موضوع شکل گرفت.
اکنون به نظر علت اعترافات این چنینی امثال حجاریان روشن است. حجاریان ممکن است از برخی تصمیمات خود پشیمان باشد، اما لااقل از باورهای اصلی خود بازنگشته است، بلکه اکنون لاجرم به کشیدن ترمز قطار بی فرمان اصلاحات روی آورده. و این قطار باید به صورتی آبرومندانه کم کم سرعت خود را کم کند و بایستد تا بلکه بتواند در فرصتی مناسب راه چاره ای جدید برای خود دست و پا کند. این که حجاریان، شریعتی و عطریانفر به یک تحلیل مشترک می رسند، از همین روست.
اما آینده اصلاحات چگونه خواهد بود؟ این سوالی است که پاسخ به آن مثل سوال قبل آسان نیست چون به پیش بینی آینده اختصاص دارد. باید پذیرفت نظام قائل به دفع حداقلی است و از این رو بازگشت جریانات به دامان انقلاب را می پذیرد. اما یک مسئله دیگر هم وجود دارد و آن روند کنونی دادگاه است. اصلاحات اگر می خواهد از برزخ کنونی رهایی پیدا کند ناگذیر از پذیرش جریمه خطای رفته خواهد بود؛ حتی اگر این جریمه گران باشد.
در خصوص آینده هم باید گفت مسلم آن است که در این میان اصلاحات ضربه سختی را بر بدنه خود احساس کرده است. طبعا در گام اول باید چاره ای برای رهبر افراطی خود بیاندیشد. به نظر در آینده ای نزدیک باب انتقاد از رهبر معصوم جنبش سبز باز خواهد شد. کروبی هم طبعا به حاشیه رانده می شود. از اینجا به بعد این هنر اصلاحات است که چگونه افتضاح بعد از انتخابات دهم را رفع و رجوع کند و جایگاه قبلی خود را بازیابد. نگاه تیزبین جریان انقلابی باید مراقب جریان نفاق جدید باشد.
کلمات کلیدی:
1-
2-
3-
4-
5-
6-
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
اگرچه مواضع و اقدامات هاشمی رفسنجانی در طول سالیان اخیر همواره انتقاداتی را در پی داشته اما بدون شک بیشترین انتقادات به وی در طول چندین ماه اخیر صورت گرفته است.
حملات و انتقادات بیشمار هاشمی رفسنجانی به دولت نهم آن هم در شرایطی که مقام معظم رهبری بارها و بارها از عملکرد و شاخصه های دولت تمجید کرده بودند، مطرح کردن شبهه تقلب در انتخابات دهم از چند ماه قبل از برگزاری آن، نوشتن نامه تهدید آمیز به رهبر معظم انقلاب درباره آشوبهای پس از انتخابات، سکوت در برابر حوادث ناگوار بعد از انتخابات و بدین ترتیب زدن مهر تائید بر آن، اظهارات عجیب در نماز جمعه 26 تیرماه و القای بحران در کشور... تنها چند مورد از چندین و چند اقدام عجیب هاشمی رفسنجانی بود که انتقاداتی را از جانب برخی دلسوزان نظام به وی وارد کرده بود و هاشمی در مقابل آنها تنها سکوت اختیار کرده بود.
با این حال برخی اتفاقات روزهای اخیر، از جمله بیانیه اکثریتی اعضای مجلس خبرگان که در آن بر لزوم تبعیت از فرامین رهبری تاکید شده بود، از جمله دلایلی است که باعث شده تا هاشمی به سکوت خود پایان دهد و کمی خبرساز شود.
در همین راستا وی پس از مدتها سکوت، در روزهای اخیر تنها چند بار از علاقه خود به رهبر انقلاب و سابقه "دوستی" خود با ایشان سخن گفت اما توضیحی درباره ابهامات فروانی که درباره او مطرح شده است نداد.
ادامه این رفتار از سوی هاشمی و تداوم انتقادات از سوی رسانهها و سیاسیون باعث شد تا روز یکشنبه پایگاه شخصی اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی در یادداشتی نسبت به این وضعیت واکنش نشان دهد.
در این یادداشت باز هم بدون اشاره به ابهامات بیشمار درخصوص رفتارهای عجیب هاشمی رفسنجانی به سابقه دوستی هاشمی و رهبری اشاره شد و البته در آن به "جریان مرموزی" نیز اشاره شد که از طریق "تحرکات رسانهای" سعی در ایجاد اختلاف و تفرقه میان مسئولان و نهاد جمهوری اسلامی دارد!
در بخشی از این یادداشت آمده است: "مودت و دوستی آیت الله هاشمی رفسنجانی و رهبر معظم انقلاب و تعلق خاطر مشترک این بزرگان در حفظ یادگاز ماندگار امام راحل (قدس سره) – نظام مقدس جمهوری اسلامی - به گونه ای بنیادی و دیرپا است که تحرکات رسانهای را توان القاء اختلاف و یا اثبات دوستی در آن نیست."
با این حال هاشمی رفسنجانی در حالی همچنان به سابقه دیرینه دوستی خود با حضرت آیت الله خامنهای اشاره میکند که عمده انتقاداتی که به او وارد میشود نه به خاطر اختلاف وی با رهبری بلکه به خاطر عدم تابعیت وی از رهنمودهایی است که از جایگاه ولی فقیه مطرح میشود.
شاید بهترین اقدام از سوی هاشمی که میخواهد به انتقادات رسانهها از خود پایان بدهد، ارائه توضیحات شفاف درباره ابهامات فراوانی باشد که رسانهها به دنبال پاسخ آن هستند.
کلمات کلیدی:
خفته بودم مرز دریای بلور
از کرانها بوی توفان می وزید
خواب دیدم یک نفر فریاد زد
باز گویی یاوه گویی می کنم
باز هم باید کمی خلوت کنم
باز هم امشب هوایی گشته ام
یک نفر در من مرا حد می زند//
باز هم ای مثنوی، برخاستی
پیله ای بر شاخ طوبی یافتند//
تار، بر دارِِ خدایش می زدند
سرمه آلود، اشک حوران می چکید//
می چکید از شاخ طوبی آبِ رز
چفیه را تا رنگی از مجنون زدند
چفیه شد سرخ و سپید و شد سیاه//
آن که در خم غدیر افتاده بود
شد سیاه آن چفیه، آری شد سیاه//
گفت: چفیه، رنگ ماتم می شوی
گفت: ای چفیه سیاهت می کنم
چفیه ای کاندر خم خونش زدند
چفیه های سرخ یعنی خون خشک//
خون فرق عابد پارینه پوش//
سرخ یعنی خاک دشت کربلا//
سرخ یعنی حجله ی پاها و تیغ//
سرخ یعنی اشک چشم مرتضی
چفیه های کوثری شد خیس نور
گفت ای چفیه سپیدت می کنم//
گفت: رنگت شد نشان استخوان//
رنگ نور و رنگ نور ونور باش//
لاله را در چفیه پرپر خواستند
آسمان از درد غیرت چاک شد//
استخوان در زخم حنجر هر که داشت//
مرهم زخم تن روح است این//
محرم حلقوم های زمزمه//
چفیه شبگردی است در یک شهر خواب//
چفیه یعنی از زمین بگریخته//
چفیه یعنی محض یاد علقمه//
چفیه یعنی یال های کول شیر//
چفیه یعنی مد عا بی ادعا
چفیه یعنی ابجد عشق علی//
چفیه یعنی ترس..ترس از ترس عشق//
حرف اول...اول چزابه ها//
حرف چمران در سماع و هلهله//
دومین از فاطمه دارد نشان//
حرف دوم قصه فهمیده ها//
حرف سوم سومین حرف ولی //
حرف سوم، سومین حرف شهید//
حرف آخر... آخر آه است... آه
حرف آخر... اول هور است و هو
چفیه را در خاک فکه جستهام
چفیه ها مظلومهای عالمند//
چفیه از روز ازل مظلوم بود//
چفیه را ابلیس، چنگش میکشید//
چفیه را در نینوا آتش زدند//
چفیه تا بوده ست، تنها بوده است//
چفیه را از آسمانها رانده اند//
کرخه ها جاری است در خطهای او//
روزگاری چفیه ها بر دوش بود//
اشکهای نیمه ی شب، ژاله بود//
لاله مهمان اقاقی گشته بود//
چفیه بر بالای چمران می نشست
ای قلم دیگر نمی گویی چرا؟
چفیه ی چمران مگر از یاد رفت؟//
من به آوینی تظلم کرده ام
چفیه افتاده به خاک جاده ها
آی... میگویند فصلِ مرد نیست
ای خدا ! دست من و دامان تو
ترس دارم چفیه ها دیگر شوند//
ای زبان از آنچه گفتی شرم کن//
مستمع شاید نخواهد بشنود
می نشینم مرز دریای بلور//
تا که توفان از کران ها در رسد//
من نشستم مثنوی ننشسته است//
دم فرو بستم ز سرالخفیهها//
کلمات کلیدی:
جرزن ها به بهشت نمی روند
حتی اگر از شنبه تا پنج شنبه نماز جمعه بخوانند
و برای قبولی نذر خواهر "هیلاری"
از فرمانیه تا "خیابان چهاردهم"(?) واشنگتن دی سی شنبلیله بکارند
جرزن ها به بهشت نمی روند
حتی اگر در لیله الغرائب
با توسل بر پیامبران بی پیام،
و معصومین گناهکار "سروش" آورده،
همه امور را بر خدای خود پنداشته "ریچارد داوکینز"(?) تفویض نمایند
مردم "صحیفه" نخوانده اند
ولی امام و انقلاب را خوب می شناسند
مردم عوامند
ولی دشمن را به اشتباه نمی گیرند
حتی اگر "کلینتون" کشکول به دست،
در خاورمیانه دوره بیفتد
و "بوش" مدرسهء خیریه بسازد
حتی اگر "اوباما" کنار سفره افطار
برای اعتلای اسلام دست به دعا بردارد
و "مک کین" به مستحقین این ور آب
قربه الی الله چند میلیون دلار اعانه بدهد
حتی اگر مادام "آلبرایت"
از مامان شاهدخت عزیز بخواهد
سر نماز تسبیح هزار دانه بگرداند
و برای بالارفتن سهام سطل آشغالی "هالیبرتون"(?) کاری بکند
من می گویم شما
ولی شما به خود نگیرید و بخوانید آنها
به قول شما
مردم همان لشکر قابلمه به دستند
ولی پایش بیفتد با قابلمه بر فرقتان خواهند کوفت
و انقلاب را بیمه خواهند کرد
مردم بی سواتند
و سرشان به کار خودشان گرم است
ولی فرق سره را از ناسره می دانند
و دست خونی کاخ سفید را در "ناصریه"
و دست برخی را در جیب کاخ سفید
و برق شمشیر ابن ملجم را در تهران می بینند
مردم جوات و مواتند(?)
ولی معنای دروغ های مسلول ایران سل را می فهمند
و به کامبیز "شواردزینگر"
که نام خود را در المثنای چهارم شناسنامه اش، حاج عز الدین قصاب گذاشته
و هر شب به فتوای شیخ احمق "هاآرتص"
برای پیروزی سیاست های شهید "آبراهام لینکلن" عزیز، الله اکبر می گوید
اعتقادی ندارند
آری
حتی اگر عجوزه های خوش پوش بالای شهر دمق شوند
و سابرینا چند روز با پوستر تمام قد "داریوش" قهر کند
باز هم نظر باربرهای میدان تره بار به رأی هایشان عوض نخواهد شد
حتی اگر کامران کمر طلا
به نشانهء اعتراض
چراغ لامبرگینی سبز رنگ مدل 2008 باباش را روشن بگذارد
و سر راه "گودبای پارتی" آماندا باربی
به وانت اکبر بوقی، سبزی فروش سیار این روزها راه ندهد
باید واقعیت را قبول کرد
باید خود را گول نزد
باید تقصیر ها را گردن ترجمه نینداخت
باید مثل کبک سر در اینترنت فرو نبرد
و روشن فکرانه از نرم افزار "بابیلون" امید معجزه نداشت
باید پذیرفت که اگر "گوگل"
دری وری های خود را به زبان دری هم سرچ کند
و "بیل گیتس"
در نسخه تکمیلی "ویستا"
پارسی هخامنشی را هم پاس بدارد
و "جیم کری"
در انیترنت دنبال گرل فرند پرشین هم بگردد(?)
باز هم "زبان گنجشک" های دودی میدان راه آهن،
زبان فخیم "عرعر" های پرورشی شمال شهر را نمی فهند
باید قبول کرد زبان "تهرانی" با "تیرونی" دوتاست
و تیرونی ها با تیکه کلام های تهرانی و تیک های هیستیریک شمال شهر بیگانه اند
همانگونه که گردن های ضخیم
یک عمر چاک انگشتان عباس واکسی را باور نکردند
و نفهمیدند برای ترجمه درد هایش
آب دهان او از هر رسانه ای رساتر است
و قسط های عقب افتاده
برای پریشاندن شب هایش
از همهء نقش های خفن "آنتونی هافکین" خوفناک تر بوده اند(?)
باید واقعیت را پذیرفت
باید واقعیت را چه با وافور، چه در زرورق استنشاق کرد
باید واقعیت را یک نفس رفت بالا
یا حداقل تزریق کرد
واقعیت این است که واقعیت تلخ است
واقعیت این است که واقعیت در روزنامه ها نیست
و سایت های خبری در هپروتند
واقعیت این است که مجلات رنگی
از اوضاع سیاه و سفید مردم بی خبرند
واقعیت این است که روزنامه ها
از "تروتسکی" و تقلب و "ابوغریب" و "گوآنتانامو" دفاع می کنند
و نسبت به افزایش زاد و ولد موشها هشدار می دهند
و مردم را از آنفولانزای خوکی می ترسانند
حال آنکه نمی دانند کمی دورتر از میدان شوش
مردم در شش و هشت زندگی خود مانده اند
و بعضی از خجالت دختران دم بخت دق می کنند
واقعیت این است که تمام اتوبان های شهر
سالوسانه به سمت "دارآباد" می لغزند
ولی کوچه های زخم دار جنوب شهر آباد نمی شوند
واقعیت این است که در اداره ها
پودمان های آموزشی چند برابر شده اند
ولی هیچ پمادی ترک دستهای ننه رقیهء لیف باف را دوا نکرده است
واقعیت این است که شهرداری منطقه دو
برای زیبایی شبهای پارک ملت آب نما میسازد
ولی در رباط کریم و حومه نامبیایی برپاست که بیا و ببین
واقعیت این است که خیابان های "فرمانیه" و "قیطریه" و" آجودانیه" نورباران است
ولی کارگرهای "شهر ری" از شرمندگی دست های خالی،
در پناه ظلمات آخر شب یواشکی وارد خانه ها می شوند
اما حالا دیگر همه چیز فرق کرده است
انتخابات ید بیضاء کرده
و عصای موسی
همهء ساحران و طنابهایشان را باهم خورده است
حالا دیگر سفورهای شهرداری
بر سفرهء شرخر های از خدا بی خبر شوریده اند
و نان دریوزه های حزبی و روسپیان سیاسی آجر شده است
باید باور کرد که دیگر دعوا بین چپ و راست نیست
که بین جیب های گشاد و دست های خالی است
و جیب برها
حتی اگر همه اموال دولتی را وقف نمایند
و مثل کفتارهای "گینه بیسائو"،
نعش کفترهای بی صاحب را بالا بیاورند
باز حسابشان با کرام الکاتبین است
و دروغ گوها
حتی اگر از جکوزی خانه های خود
گورهای دست جمعی و لیست های هفتاد و دو نفر استخراج کنند
و برای خالی نبودن عریضه،
از ماتحت بیچاره های کهریزک خرج نمایند
باز نمی توانند از عدالت فرار کنند
آری این روزها برای فرار از عدالت
دیگر از عورت بی حیای عمروعاص هم کاری ساخته نیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(?) خیابان چهاردهم واشنگتن دی سی خیابانی است که یک سمت ان کاخ سفید قرار گرفته است
(?) ریچار داوکینز نویسنده کتاب پندار خدا و بوده و در این کتاب خدا را آفریده توهم انسان می داند
(?) سهام سطل آشغالی سهام بی ارزشی است که ارزش معاملاتی و بورسی نداشته و به همین دلیل به این نانم معروف شده اند.
(?)اشاره به شعار طرفداران موسوی در انتخابات که می گفتند "هرچی جواد مواده دنبال احمدی نژاده"
(?) اشاره به فیلم یس من " آقای بله" جیم کری که در صحنه ای از ان بازیگر نقش اول در حال جستجوی دوست دختر ایرانی در اینترنت است.
(?) بازیگر فیلمهای ترس ناک مثل سکوت بره ها و .
کلمات کلیدی:
ظاهرا زبان ادبیات و هنر، برای مقابله با انحراف و خیانت مخالفان، یکی از بهترین وسیله ها است. شعر زیر رو یکی از دوستان خوش ذوق برام ارسال کرد که خوندنیه و قاعدتا به دلیل افشاگریهایی که به زبان هنر بیان کرده، برای اهالی نفاق دردآور ...
اهرام ثلاثه دارد امروز *** در سینه کتیبه ای ز فرعون
بر طبل و دهل زدند و خواندند *** طومار و خطیبه ای ز فرعون
گفتند: آهای ایهاالناس *** ماثروت و تخت و تاج داریم
امروز برای پادشاهی *** برموج تو احتیاج داریم
گفتند: آهای! هرکه دارد *** داعیه کشف گنج قارون
باید که دهان خود ببندد *** با حیله کاهنان آمون
این موج سیاه، دارد امروز *** یک پوشش سبز انحرافی
یعنی که جناب ایکس دارد *** انگیزه خدعه و تلافی
این سبز همان که گفت محمود *** این باغ گیاه هرز دارد
ریحان معطر این چنین نیست *** هرچند لباس سبز دارد
این سبز همان گیاه هرز است *** توهین به تمام اعتقادات
این پوشش سبز انحرافی است *** توهین یه لباس سبز سادات
کلمات کلیدی:
بسم رب المهدی(عج)
شعری در پاسخ شعر مقام معظم رهبری(مدظله)
نسل ظهور
(خطاب به نائب امام زمان(عج))
ما عاشقان یاریم ، ما را تو می شناسی
هرچند پرگناهیم ، ما را تو می شناسی
در انتظار جانان ، هر لحظه بی قراریم
دلبسته بر تو داریم ، ما را تو می شناسی
ای سید خراسان ، ای مژده بهاران
هر لحظه در رکابیم ، ما را تو می شناسی
لب بسته ای و در دل بس راز و درد داری
بگشای لب، بفرما ، ما را تو می شناسی
ما در ره خمینی(ره) ، بستیم عهد و پیمان
هستیم ما بر آن عهد ، ما را تو می شناسی
فرموده اید بر ما که اعتماد دارید
ثابت کنیم الحق ، ما را تو می شناسی
با یک خروش خشمت ما عالمی بگیریم
شیران بی گریزیم ، ما را تو می شناسی
از شعله های خشمت اهریمنان گریزان
کوبنده شیاطین، ما را تو می شناسی
هرچند در برابر، شرمنده ایم از تو
اندر میان میدان، ما را تو می شناسی
با احمدی به راهت سرباز بی نظیریم
صد بار سر ببازیم ، ما را تو می شناسی
ما روهرو شهیدیم ، از یأس بی نصیبیم
امید قلب زهرا(س) ، ما را تو می شناسی
هر لحظه از وجودت عطر نگار آید
گلزار بی خزانی ، ما را تو می شناسی
ما عکس یار گیریم از لحظه لحظه رویت
ای سید خراسان، ما را تو می شناسی
کی می شود بیاید ، برداری آن علم را
بستیم توشه راه ، ما را تو می شناسی
علی اصغر – یه نسل سومی
کلمات کلیدی:
جوان آنلاین نوشت؛ برخی ازسفرای ایران در سایر کشورها که ارتباطات دیرینهای با مسئولان کشورها دارند به خارجیها اطمینان داده بودند که موسوی رئیس جمهور میشود و احمدینژاد قطعاً شکست خواهد خورد.
یکی از چهره های نزدیک به محمد خاتمی در گفت و گویی ضمن بیان مطلب با اشاره به تشکیل کمیته سفرا از زمان کاندیداتوری آقای خاتمی گفت: آقای "م. ص " مسئول این کمیته بود و افرادی مثل م.س، ح.ص، م.ه، غ.خ، م.الف و... در آن شرکت میکردند و در حقیقت، کار آماده سازی آقای خاتمی را برای ریاست جمهوری به عهده داشتند.
گاهی هم در مخاصمات بینالمللی پیشنهاد وساطت به آقای خاتمی میدادندکه تقریباً هیچیک از آنها عملی نشد. بنا برگفته این فرد همین گروه پس از اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی به ستاد وی پیوستند وجلساتشان را در دفتر آقای(( ب ))از سرگرفتند.
وی ادامه میدهد: یکبار تصادفاً فرزند یکی از این افراد را نزدیکی ستاد موسوی دیدم. در پاسخ به سؤال من مبنی بر چرایی حضورش یدر ستاد موسوی گفت: ترسیم سیاست خارجی مهندس را بر عهده داریم و این مهم را از طریق رسانهها، سفرای فعلی که در باطن به آقای موسوی علاقمند هستند و یا از طریق دوستانی که هر یک از سفرا در کشورها دارند، پیگیری میکنیم.
وی همچنین این نکته را خاطرنشان میکند که طبعا ً این سفرا هم، موسوی حقیقی را معرفی نمیکردند و فقط عنوان میکردند که موسوی قصد سازش با غرب را دارد. البته تعدادی از این سفرا هم در تماسهایشان با سران کشورهای غربی عنوان کرده بودند که موسوی با هدف تغییر رهبری به میدان آمده است.
کلمات کلیدی:
موسوی و کروبی زیربیرق کسی رفتندکه خون به دل امام کرد
«مگر می شود با تابلوی خط امامی بودن، زیر بیرق کسی رفت که خون به دل امام کرد و کار را به جایی رساند که پیرمراد ملت از خدا طلب مرگ کرد؟ مگر می شود شعار خط امام را فریاد زد و دست خط امام را نادیده گرفت». سایت «الف» (وابسته به دکتر احمد توکلی) با طرح پرسش های مذکور می نویسد: شاید بشود به مدد فضاسازی های رسانه ای و به راه انداختن موج بی سر، برخی واقعیت ها را کتمان کرد و بعضی حقایق را وارونه جلوه داد و رأی 25 میلیون آدم فرودست بی تریبون را با جیغ های بنفش خفه کرد. اما با تاریخ و حافظه تاریخی مردم کاری نمی شود کرد.
سایت مذکور به درج گوشه ای از رنجنامه حضرت امام خمینی(ره) به شیخ آلت دست منافقین و باند مهدی هاشمی پرداخت: «با دلی شکسته و سینه ای گداخته از آتش بی مهری ها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می کنم، دیگر خود دانید: 1- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد. 2- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک می شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد...»
سایت الف سپس نوشت: این بخشی از رنجنامه خمینی بت شکن است خطاب به فردی که با رفتار و عملکرد سخیفش، جان و تن پیر عارف انقلاب را آنچنان رنجور کرد تا مرگ خود را از خدا طلب کند. جای هیچ شک و شبهه ای نیست! مو لای درز این سند نمی رود. این سند تاریخی مورد تأیید «دفتر نشر آثار امام» بوده - دفتری که عمادالدین باقی در آن مسئولیت داشته است! -و در کتاب «رنجنامه سیداحمد خمینی به آیت الله منتظری» تصویر دستخط شریف امام آورده شده است. یک جستجوی ساده در اینترنت درباره موضوع عزل آقای منتظری و واکنش روحانیونی از جمله سیداحمد خمینی، مهدی کروبی، حمید روحانی و برخی دیگر از اعضای دفتر امام که البته همگی از جنا ح چپ و متحد اصلی آقای میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت بوده اند، موضوع را کاملاً روشن می کند و شکی در صحت «اختلاف عمیق بین امام و منتظری» و خروج وی از مسیر انقلاب و نظام باقی نمی گذارد.
سیداحمد خمینی در کتاب رنجنامه خطاب به منتظری می نویسد: «یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند. وقتی بلند شدید بروید، امام فرمودند: «بیشتر حرف های شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند.» امام تنها همین دو جمله را فرمودند. آیا از خود پرسیده اید که چه کردید که امام، مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟»
نویسنده «الف» در پایان تأکید می کند: «اینها را گفتم تا به عمق شکاف بین امام و منتظری، آن هم از زبان کسانی که امروز در کنار آقای میرحسین موسوی ایستاده اند و دوستان گرمابه و گلستان وی هستند، اشاره کرده باشم، وگرنه این موضوع تاریخی آنچنان در حافظه تاریخی ملت نقش بسته است که نیازی به تشریح و تبیین آن نیست».
گفتنی است جریان مدعی اصلاح طلبی- چپ های سابق مدعی خط امام- پس از انتخابات ارتباطات خود با باند مهدی هاشمی و شخص منتظری را علنی کرده و موسوی و کروبی با ارسال نامه هایی، به نامبرده ابراز ارادت کرده و رهنمود خواستند.
کلمات کلیدی: