عکس بالا مربوط به دیوار یک مهدکودک در اروپا هست که روی دیوار اشعار حافظ به چشم میخورد و عکس پائین هم مربوط یه یک مهد کودک ایرانی هست .... خودتان قضاوت کنید.....!!!!
کلمات کلیدی:
واکنش احمدی نژاد به طرح هاشمی رفسجانی |
ایسنا: رییسجمهور در حاشیه جلسه هیات دولت در ارتباط با موضوعات مختلف به سوالات خبرنگاران پاسخ داد که گفتگوی همراه با طنز وی با یکی از خبرنگاران با حاشیههای تأمل برانگیزی همراه بود. در انتهای مصاحبه رئیسجمهور با خبرنگاران، خبرنگاری پرسید: ارزیابی شما از طرح آقای هاشمی برای ایجاد تفاهم ملی چیست؟ رییسجمهور پاسخ داد: من چنین چیزی نشنیدهام. همان خبرنگار گفت: همان طرحی که آقای هاشمی در خبرگان مطرح کردند برای برون رفت از وضعیت فعلی. احمدینژاد نیز به شوخی پرسید: منظورتان نحوه بیرون رفتن از مجلس خبرگان است وقتی که جلسه تمام میشود؟ این بار خبرنگاران با هم گفتند: ایشان خبر از تدوین طرحی در ارتباط با برون رفت از وضعیت فعلی کشور ارائه دادهاند. احمدینژاد هم پرسید: وضعیت موجود چه مشکلی دارد؟ خبرنگاری گفت: ایشان (هاشمی) باید توضیح بدهند. احمدینژاد پاسخ داد: چرا از من میپرسید، از خود ایشان در این ارتباط بپرسید. وی همچنین در پاسخ به این سوالی مبنی بر حضورش به صورت مرتب در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام از هفته آینده باز هم با خنده گفت: من چنین خبری را نشنیدهام. |
کلمات کلیدی:
چهارشنبه ?? مهر ???? ثانیه نیوز- حبیب ترکاشوند- در واکاوی انتخابات دهم ریاست جمهوری به بدعتها و انحرافهای منحصر به فردی میرسیم که در سالهای پس از انقلاب بیسابقه بودهاند.یکی از این بدعتها حضور گروهی سازماندهی شده در قالب سازمان رأی تحت عنوان «جنبش سبز» در حمایت از میرحسین موسوی برای پیروزی در انتخابات بود. اینکه این جنبش چگونه شکل گرفت؟ نطفه اصلی این جنبش را چه کسی گذاشت؟ چه افرادی آن را نهادینه و اجرایی کردند؟ ارتباط آن با انقلابهای مخملی کشورهای همسایه چیست؟(خصوصاً اینکه برخی مصادیق و ظواهر از کپیبرداری این انقلابها توسط طراحان این جنبش حکایت دارد و دیدار برخی چهرههای تأثیرگذار سیاسی امثال خاتمی با جورج سوروس مهمترین حامی مالی این انقلابهای رنگی این احتمال را بیشتر میکند)مقولههایی نیست که بتوان در این چند سطر به آن پرداخت بلکه قصد داریم با واکاوی الگوهای رفتاری این جنبش، شاخصه و نماهای این الگوها را مورد تحلیل قرار دهیم که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم: * عدم پایبندی به مبانی دینی و اسلامی اصلیترین نقاط مشترک جنبش سبزیها را میتوان عدم پایبندی به مبانی محکم و خدشهناپذیر دینی و اسلامی دانست که در این راستا شعارهای ضداسلامی، مقید نبودن به حجاب اسلامی و حجابهای نیمبند، عدم پایبندی به احکام شرعی مانند روزهخواری در ملأعام (روز قدس) و رعایت نکردن روابط محرم و نامحرم در تجمعات، رعایت نکردن آداب و ظواهر شرعی و اسلامی و.. را میتوان نمونهای از این اصول رفتاری دانست. * مقابله با آرمانهای اصلی انقلاب هر چند این ادعا در آغاز راه این جنبش برای عدهای سخت بود و این جوانان و اجتماع را دلسوزان نظام، انقلاب و آرمانهای امام میدانستند اما پس از گذشت چند ماه و رفتارهای آنها در تجمعات، کوچکترین شبههای برای افرادی که هنوز عقل و انصاف خود را در بازار سیاستبازی به حراج نگذاشتهاند، نمیماند که این عده به هیچ کدام از آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی مانند استکبارستیزی، حمایت از مستضعفان جهان، حمایت از فلسطین به عنوان مرکز ثقل تقابل اسلام با کفر جهانی و... را ندارد. برگرداندن شعارهای ضداستکباری ملت ایران طی 30 سال گذشته مانند مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل به شعارهایی چون «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین»، سر دادن شعارهایی چون «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» که در روز جهانی قدس به صورت هماهنگ سرداده میشد را میتوان از مصداقهای این ویژگی برشمرد. مسلماً این گروه کشورهای روسیه و چین فعلی را مصداق استکبار و دشمنان ایران نمیدانند اما مجبورند برای منحرف ساختن عقربههای استکباری ملت ایران شعارهای بدلی جایگزین آن بسازند تا بتوانند در مراحل بعد آنها را نیز حذف ساخته و جمهوری اسلامی را نظامی هضم شده در نظم نوین جهانی ساخته استکبار و آمریکا درآورند و سیاستهای مستقل نظام را در عرصه بینالملل با چالش مواجه سازند. * مخالفت با نماد اسلامیت نظام ولایت فقیه میراث گرانقدر فقه تشیع به امت اسلامی در عصر غیبت انسان کامل است تا با استفاده از آن بتواند گردنههای صعبالعبور پیش پای خود را به راحتی پشت سر بگذارد. هر چند در طول تاریخ چهرههای شاخص فراوانی این مسأله را مطرح کرده بودند اما تنها کسی که توانست این نظریه را نهادینه و اجرایی کند، بنیانگذار انقلاب اسلامی است. ایشان اولین کسی بود که نظام مبتنی بر این اصل عقلی و شرعی را تئوریزه کرد و بنیان نهاد. جمله معروف امام(ره) مبنی بر اینکه «پشتیبان ولی فقیه باشید تا به مملکتان آسیبی نرسد» مسیر را برای همه دلسوزان نظام در طول تاریخ مشخص کرده است اما مروری بر رفتارهای جنبش سبز و رهبران آنان نشان میدهد که اعضای این جنبش نه تنها هیچ اعتقادی به ولایت فقیه ندارند بلکه مأموریت یافتهاند به هر شکل ممکن با آن مخالفت کنند البته حساب اکثریت رأیدهندگان به میرحسین موسوی از اقلیت جنبش سبز جداست. چه بسیار افرادی که نسبت به اعلام نتیجه آرا شبهه داشتند اما به محض اعلام و تأیید آن از سوی ولی فقیه زمان تبعیت کرده و راه خود را از ساختارشکنان جدا کردند. یک روز پس از خطبههای تاریخی رهبر انقلاب در 29 خرداد و دعوت ایشان به پیگیری درخواستها از مسیر قانونی و متوقف ساختن اردوکشیهای خیابانی، این گروه بیاعتنا به فرمایشات ایشان تجمع خود را ادامه دادند و متأسفانه شخص آقای موسوی نیز در جمع آنها حضور یافت و برای توجیه دهنکجی خود به منویات رهبری، مدعی شد که برای دعوت به آرامش مردم در جمع آنها حضور یافته است هر چند عکسهای منتشر شده آن روز و بیانیههای ساختارشکنانه بعدی وی خلاف آن را اثبات میکند. این جنبش اگر در آغاز راه بیشتر دولت و شخص احمدینژاد را هدف حملههای خود قرار داده بود و هرگونه ناسزا و تهمتی را لایق رئیسجمهور قانونی نظام میدانست اما به مرور زمان آن شعارها کمرنگ شده و عقربه تهاجم آنها به سمت نماد اسلامیت نظام و ستون و خیمه انقلاب یعنی ولایت فقیه تغییر کرد. شعار وارونه شده روز قدس آنان «ما اهل کوفه نیستیم...» را باید در تغییر استراتژی آنها و هدف قرار دادن اصل ولایت فقیه تعبیر کرد، خصوصاً اینکه هیچگونه واکنشی از سوی سران آنها نسبت به این شعارها صورت نمیگیرد و سکوت در برابر این تهاجمهای گستاخانه معنایی به جز قبول داشتن این شعارها ندارد. استفاده از نقاب مذهب ویژگی دیگر این جنبش را میتوان استفاده از نقاب مذهب به عنوان باور قلبی تودههای عظیم ملت ایران برای القای شعارها و تئوریهای خود به جامعه دانست. هر کدام از انقلابهای مخملی، یک رنگ خاص را با توجه به محدوده جغرافیایی و باورهای مردم آن جامعه انتخاب کردهاند اما از آنجا که در بین مردم ایرانزمین معتقد به اسلام و تشیع، رنگ سبز تقدس خاصی دارد و آن را نماد اسلام و اهل بیت (ع) میدانند انتخاب این رنگ که گفته میشود توسط ابوالفضل فاتح مسؤول کمیته رسانهای میرحسین پیشنهاد شد را باید در این راستا ارزیابی کرد. (ذکر یک خاطره برای میزان باورپذیری عوام مردم از تقدسات در اینجا خالی از لطف نیست: در دوم خرداد سال 76 آن زمان نگارنده این سطور مشغول خدمت در یک گردان مرزی وابسته به ارتش بودم. استواری که مافوق بنده بود روز پس از انتخابات پرسید که به چه کسی رأی دادهام و وقتی فهمید فرد مورد نظر شخصی به غیر از خاتمی بوده، با برافروختگی گفت: یعنی تو به این سید اولاد پیغمبر (ص) رأی ندادی و وقتی من از ایشان سؤال کردم که چقدر ایشان را میشناسی، جوابی برای گفتن نداشت و فقط سیادت باعث رأی دادن وی بود. جالب آنکه تا چند وقت ما را تحویل نمیگرفت و در تدین ما شک کرده بود.) انداختن شال سبز برگردن توسط موسوی در سخنرانیهای انتخاباتی که طی سالیان گذشته سابقه نداشت، تأکید چند باره بر سیادت میرحسین در فیلم انتخاباتیاش، استفاده از نمادهای سبز و حتی پوشیدن لباسهای سبز توسط اهالی این جنبش از ترفندهایی بود که بر القا این باورها به اجتماع استفاده شد. شعارهای الله اکبر در تجمعات و بالای پشت بامها که کپیبرداری (به قول مقام معظم رهبری کاریکاتوری) از شعارهای بهمن 57، «یا حسین میرحسین» و سایر شعارهای با رنگ تقدسات را باید در این راستا تعبیر کرد چراکه آنان از تئوریسینهای غربی خوب آموختهاند که تنها راه مبارزه با مذهب همین مسیر است البته طراحان این گروه فراموش کردهاند که در طول تاریخ چه بسیار کسانی بودند که قصد داشتند با لباس تقدس و با نقاب مذهب خود را به جامعه بقبولانند، اما طرفی نبستند؛ بنیعباس سعی داشت با پوشیدن لباسهای مشکی خود را صاحبان «بیرقهای سیاه» در روایات نبوی بنامد، شاهان صفوی خود را مریدان خاص حضرت صاحب میدانستند و رضاخان پهلوی با حضور در تکایا سعی در مذهبی نشان دادن خود میکرد و.... * تبعیت کامل از غرب و شبکههای ضدانقلاب یکی از نقاط بسیار تأسف برانگیز رفتارهای این جنبش، اطاعت بیچون و چرا و انطباق کامل رفتارهای آنها با دستورات رسانههای غربی و شبکههای ضد انقلاب است. طی چند ماه گذشته حتی نمیتوان یک مورد را جستوجو کرد که بین مواضع اعلامی این جنبش و رسانههای غربی تفاوت قابل لمسی مشاهده شود. این موضوع تا آنجا پیش رفته است که دستور دعوت به تجمعات و محل آن از طریق این شبکهها به جنبشها اعلام میشود. یک نمونه کوچک آن را در روز قدس شاهد بودیم که پیشنهاد نوریزاده، عنصر ضدانقلاب به جنبش سبزیها برای روز قدس بود که به جای فلسطین و لبنان، مردم جانم فدای ایران را سردهند که بلافاصله روز جمعه شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» به صورت کاملاً هماهنگ سرداده شد که نشان از طراحی و سازماندهی شده بودن این شعار داشت. سطور فوق شعاعی از دهها موضع و الگوی رفتاری ضددینی و ضد انقلابی جنبش سبز میرحسین آورده شد. الگوهایی که نه تنها هیچ تناسبی با نظام دینی ما ندارند بلکه در تضاد کامل با آن هستند. جالب اینکه برخلاف میرحسین که مدام از احیای ارزشهای فراموش شده امام دم میزد جنبش سبزش حتی برای ظاهرسازی هم شده از این ارزشها دم میزند. حال باید از آقای نخست وزیر دهه اول انقلاب پرسید که آیا مواضع چند ماهه جنبش سبز خود را قبول دارد یا خیر؟ اگر قبول دارد که باید گفت وااسفا! و اگر قبول ندارد پس چرا از آنها برائت نمیجوید و از شعارهای ضددینی آنها انتقاد نمیکند. نفی اسلامیت نظام، شعار علیه ولایت فقیه، نفی فلسطین و حمایت تلویحی از آمریکا و اسراییل چیزهای کوچکی نیست که به راحتی قابل هضم باشد. نگاهی گذرا به شعارها و مواضع جنبش سبز این واقعیت را مینمایاند که تفکر حاکم بر استراتژی این جنبش «لائیک» است و به هیچ ارزش دینی پایبند نیست. |
کلمات کلیدی:
تحمل صدای مخالف، آزادی بیان، جامعه چند صدایی، ایران برای همه ایرانیان، زنده باد مخالف من، زنده باد آزادی، مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر استبداد، مرگ بر جامعه تک صدایی، مرگ بر چیز…
به نظر شما من چند تا از این شعارهای قشنگ را باید بنویسم تا ثابت کنم که من هم مثل سبزها طرفدار آزادی هستم؟! ده تا؟ صدتا؟ هزارتا؟ باور کنید اصلا کار سختی نیست. شما هم میتوانید امتحان کنید تا ثابت کنید طرفدار آزادی هستید. همین الان یک قلم و کاغذ بردارید و هرچقدر دوست دارید شعار بنویسید. دیدید چقدر راحت بود؟ آهان، پس الان شما طرفدار آزادی هستید. به همین سادگی…
وضعیت بعضی از این دوستان سبز ما دقیقا مشابه همین رفتار بالاست. یعنی انشا نوشتنشان خیلی خوب است، اما وقتی همین انشا را یک نفر دیگر بنویسد، نمرهاش می شود صفر!
مدتهاست که به بهانههای مختلف پای توهین و اهانت و مسخره کردن دیگران را در وبلاگ و سایت و شبنامه و روزنامههایشان باز کردهاند و به زمین و زمان توهین میکنند، آنوقت تحمل خواندن یک مطلب انتقادی و یا طنز را ندارند. وای به حال این آزادی که سبزها دنبالش هستند! کافیست سری به سایتهای مختلف سبزها بزنید و خودتان ببینید که شعار«ادب مرد بهتر از دولت» آقایان به کجا رسیده است؟
جالب اینجاست که سبزهای متوهم که از خواندن مطلب من عصبانی شدهاند، هیچ اشارهای هم به دروغ مضحک خودشان در مورد جشن تولدی که قرار بود برای موسوی بگیرند نمیکنند. انگار نه انگار که دروغی در کار بوده. لابد این دروغ هم کار ما بوده تا بی خود و بیجهت آبروی میرحسین موسوی و جلبکهای سبز را ببریم. درست مثل ماجرای سعیده پورآقایی که برای توجیه حضور موسوی در مراسم ختم کذایی سعیده، ادعا میکنند که این مراسم کار نیروهای امنیتی بود و موسوی فریب آنها را خورده بود!
دوستان سبزم! حالا که از مطلب قبلی من ناراحت شدید، باید بگویم که هیچ اشکالی ندارد. من باز هم از عبارت «جلبک سبز» استفاده میکنم. البته برای خودم دلایل زیادی دارم چون اعتقاد دارم که سبزی که شما دنبالش هستید، کیلومترها با مردم ایران فاصله دارد و اگر غیر از این بود و پای میلیونها ایرانی هموطن در میان بود، هرگز به آنها توهین نمیکردم. من عمدا از عبارت جلبک سبز در نوشتههایم استفاده میکنم چون اعتقاد دارم که سبز بودن شما ریشه و پایهی درست و حسابی ندارد.تصاویر پایین چند نمونه از انواع مختلف جلبک سبز را به خوبی نشان میدهد:
ابتدا قرار بود رنگ سبز آقای موسوی ریشه در فرهنگ اهل بیت داشته باشد، مثل تصویر پایین!
اما کم کم به جلبک سبز تبدیل شد
اکبر گنجی اصلاح طلب سابق، نماینده جلبکهای سبز در آمریکا
خانم گوگوش و جلبک سبز
یک جلبک سبز خوشتیپ!
سگ و جلبک سبز!
جلبکهای سبز در جشنواره ونیز
این هم ارتباط جلبکهای سبز با اسرائیل!
دو عکس بالا مربوط است به آقای حسین دهباشی در سایت فیس بوک: تجمع جلبکهای سبز در اعتراض به حضور احمدی نژاد در آمریکا
کلمات کلیدی:
روز دوشنبه که بیانیه سیزدهم میرحسین موسوی منتشر شد، برخی رسانهها، با تیتر "درخواست میرحسین موسوی از دانشجویان برای لغو تجمع فردا " آن را پوشش دادند.
این تیتر تامل برانگیز علاوه بر اینکه دستور تجمع غیرقانونی در دانشگاه را به موسوی نسبت میداد، سوالاتی را در ذهن مخاطبان ایجاد کرد. اینکه دستور تجمع غیرقانونی چه زمانی صادر شده و چرا اکنون موسوی خواستار لغو آن شده است؟
از سوی دیگر آیا حامیان میرحسین که به گفته منابع خبری در روزهای گذشته خبر تجمعات غیرقانونی در دانشگاه را داده بودند، از خواسته خود صرف نظر و به فرمان موسوی او گوش خواهند کرد؟ یا تنها تا زمانی از میرحسین دم میزنند که مواضع دلخواهشان را اتخاذ کند؟
رویدادهای پس از بیانیه موسوی اما موضوعات جالبی را نمایان ساخت. چرا که یک روز پس از صدور آن، مریم رجوی، همسر سرکرده گروهک منافقین در بیانیهای از دانشجویان خواست تا در دانشگاهها اغتشاش کنند؛ که اتفاقاً پیرو این بیانیه و تبلیغات همسوی رسانههای بیگانه، عدهای در دانشگاه تهران جمع شدند و شعارهای نامتعارف دادند.
به دنبال این، بار دیگر آنچه رسانههای حامی موسوی از آن به عنوان درخواست میرحسین موسوی برای لغو تجمعات، یاد کرده بودند، با بیتوجهی حامیان وی مواجه شد.
براین اساس عدهای از سبزها روز سه شنبه در دانشگاه شریف دور هم جمع شدند و کوشیدند تا به نوعی اتفاقات روز دوشنبه دانشگاه تهران را تکرار کنند.
البته این تمام مصادیقی نیست که عبور از خواسته و فرمان موسوی نشان میدهد چرا که در جریان سفر رئیس جمهور به نیویورک عدهای که گفته شده از اعضای گروه منافقین و سلطنتطلبان هستند، در مقابل سازمان ملل تجمع کردند و علیه احمدینژاد و فلسطین و لبنان شعار دادند.
در دست آنان هم تصویر میرحسین موسوی بود و هم پرچم اسرائیل؛ بدون شک میرحسین از این اتفاق چندان خوشحال نبوده است چرا که حتی برای ظاهر سازی هم که باشد بارها اعلام کرده اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد.
پیش از سفر احمدی نژاد به چیزی مشابه این اتفاق در راهپیمایی روز قدس رخ داد؛ شعار سبزها در آن روز "استقلال آزادی جمهوری ایرانی" بود؛ شعاری که با آنچه میرحسین موسوی در مواضعش عنوان کرده، کاملا متفاوت است. او در آخرین بیانیه خود هم اعلام کرد: ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را میخواهیم.
بر پایه این رویدادهاست که گفته میشود رهبری سبزها از سوی جریانی به غیر از موسوی است، چرا که هر اقدامی که از سوی سبزها اجرا میشود از چندین روز قبل توسط جریاناتی خارج از مرزهای کشور در محیطهای مجازی از جمله سایتهای "فیسبوک" و "بالاترین" به صورت گسترده تبلیغ شده و پس از آن توسط رسانههای بیگانه همچون تلویزیون "بیبیسی" و "صدای آمریکا" و ... انعکاس داده و تبلیغ میشود.
هنگامی که مهدی کروبی در نامه خود به هاشمی رفسنجانی شایعه "تجاوز جنسی" را مطرح کرد، سایتهای فیس بوک و بالاترین پر شد از افرادی که هر کدام از به نوعی تجربه شخصی خود در مورد ادعای کروبی خاطرهای نقل کرده بود!
در مجموع به نظر میرسد که رهبری سبزها در عمل با خواستهها و رویکرد افرادی چون موسوی و کروبی هماهنگ نیست و حتی پس در هفتههای اخیر در مواردی زیادی خارج از اختیار آنان است.
برخی تحلیلگران بر این عقیدهاند، هدایتکنندگان جریان سبز از موسوی و کروبی تنهابه عنوان وسیلهای برای تحرک و عبور از خطوط مختلف بهره گرفتهاند چرا که به اعتقاد آنان حرکت در مسیر مورد نظر در زیر پرچم سران سابق نظام آسانتر است.
کاندیداهای شکستخورده اصلاحطلب هم در این میان با سکوت خود و عدم اعلام برائت از رفتارهای ساختارشکنانه اخیر اجازه تداوم این رفتار را دادهاند و حتی چنین گفته میشود که آنان خود را مجبور به تبعیت از این جریان به راه افتاده میدانند چرا که خواستههای خود را دور از دسترس میبینند.
شاید منطقیترین کار از سوی افرادی چون موسوی و کروبی که مدعیاند هنوز در چارچوب نظام فعالیت میکنند، محکوم کردن رفتارهایی باشد که به کام جریانات ضد ایرانی تمام میشود.
در صورت وقوع این امر از سوی رهبران اصلاح طلب باید منتظر ماند و شاهد عکس العمل سبزها نیز بود تا همه چیز نه تنها به حرف بلکه در عمل نیز مشخص شود؛ هر چند که تجمعات غیرقانونی دانشگاه تهران و شریف محکی جدی برای سنجش میزان فرمانبری سبزها از موسوی بود.
کلمات کلیدی:
شهید مهدی رجب بیگی از دانشجویان مسلمان خط امام دانشگاه تهران بود که پنجم مهرماه 60 بر اثر ترور منافقین کودل به شهادت رسید.
به گزارش رجانیوز، وجود عنصری چون« شهید رجب بیگی» در سنگر مبارزه بر علیه عناصر وابسته به اشرافیت و فرهنگ فاسد غربی و نفاق چپ در آموزش و پرورش، همچون سدی نفوذ ناپذیز در برابر بازگشت سلطه آمریکا بود. در عین اینکه در انجام کارهای گوناگونی که بر عهده او بود، آرام و قرار نداشت و در شبانه روز جز چند ساعت اندک استراحتی نمی کرد، در برخورد با دوستان و یارانش و در برخورد با دانش آموزان، هرگز جانب صمیمیت و حسن رفتار را از دست نمی داد.
متن زیر نوشتاری از آن شهید است که برخی قسمتهای آن، تطابق فراوانی با اوضاع فعلی کشور و رفتار برخی جریانهای سیاسی در زمان انتخابات و پس از آن دارد.
متن این مقاله که در کتاب "میرویم تا خط امام بماند"، منتشر شده، در ادامه آمده است:
سرانجام حمایت بی چون و چرا از لیبرالیسم و شکست این جریان آمریکایی سبب شد تا مجاهدین در یک موضع صد در صد انفعالی قرار گرفته و پرده های نفاق خویش را به کناری نهند که اطلاعیه 11 تیر ماه حضرات بارزترین دلیل این مدعاست. هر چند متن اطلاعیه خود به حد کافی گویا بوده و دنائت و پلیدی آنان و همچنین همنوایی آنان را با بوقهای تبلیغاتی امپریالیستی و صهیونیستی به خوبی آشکار می کند و اگر چه مجاهدین در این اطلاعیه با دشنامگویی ناشی از عصبانیت بیش از حد در اثر ته نشین همان جزیی منطق سابق در اثر پی بردن به عاقبت شوم خود یعنی شکست مفتضحانه روی روزنامه های آمریکایی و رادیو هایی نظیر کلن و بغداد را سفید نموده اند؛ اما برای بهتر روشن شدن ماهیت این جماعت پاره ای نکات را در رابطه با این اطلاعیه ذکر می نماییم.
1- این اطلاعیه بدون آرم سازمان و به صورت دست نویس نوشته شده است و دلیل آن هم این است که اگر در آینده در اثر این اطلاعیه ضربات کاری بر پیکر این سازمان وارد آید، سازمان بتواند آن را به سادگی تکذیب کند. لازم به تذکر است که قبلاً نیز مجاهدین چندین اطلاعیه را به صورت دست نویس منتشر ساخته علاوه بر آن با لحنی غیر از لحن همیشگی سازمان نوشته اند.
2- نسبت به اطلاعیه های قبلی سازمان این اطلاعیه حاوی مسلمان نمایی بیشتری بوده و در آن از حدیث و آیه استفاده شده است.
3- مجاهدین می گویند امام می خواهد تمام مردم را به دستگاه اطلاعاتی تبدیل کند و حسرت نداشتن سازمان امنیتی نظیر شاه، ایشان را وادار به این امر نموده است. باید پرسید:
الف- اگر رژیم مردمی نباشد آیا چنین چیزی امکان دارد؟ چرا شاه دست به چنین کاری نزد و ناگزیر از پدید آوردن ساواک گردید؟ اگر شما پایگاه مردمی دارید چرا هر روز مردم شما را(حتی اگر جزء فرزندانشان هم باشید) لو می دهند؟ آیا این افتخار امام خمینی نیست که در هر کاری از مردم کمک می گیرد و این ننگ شما نیست که از مردم می هراسید؟
ب- سازمان که ادعا می کند سرنخ تمام قضایا را کشف کرده و به محض آنکه کوچکترین مطلبی علیه سازمان انتشار می یابد محل انتشارات، شماره اتومبیل ها و نام افراد و...را ذکر می کند و تمام روزنامه های خود را پر از به اصطلاح افشاگری از این اداره و آن گروه و آن وزارتخانه می کند، اطلاعات خود را از چه طریق به دست می آورد؟ آیا غیر از آن است که سازمان هواداران خود را به ساواکی ها بدل کرده و با دادن آموزش های لازم به آنان، در واقع خود نوعی ساواک پدید آورده است؟ شناسائی تمام خانه ها و مغازه های افراد مسلمان و پیرو خط امام از چه طریقی جز از طریق همین هواداران شبه ساواکی صورت پذیرفته است؟
4- مجاهدین می گویند امام گفته است که آنها می خواهند از سایر نیروها و شخصیتها به مثابه پل پیروزی استفاده نمایند و سپس سر ببرند. ما می پرسیم آیا غیر از این است؟ اگر شما لیبرال ها را بجز برای این مقصود می خواهید طبق حرفها و نظرات و تحلیل های خودتان یک سازمان بورژوا- لیبرالیستی هستید(مجاهدین معتقدند بورژوازی لیبرال با شیوه های تولید وابسته به امپریالیسم در مرحله اول باید مورد حمایت قرار گیرند زیرا ارتجاع، پایگاه های توده ای وسیعتری دارد. تحلیل درون گروهی انتشار یافته سازمان) و اگر حمایت شما از لیبرال ها تاکتیکی است که هست پس حرف امام صحیح می باشد آیا تحلیل شما از قرار دادن
5- مجاهدین می گویند امام ذهن مردم را نسبت به مجاهدین متوهم کرده است و حمله مجاهدین به مردم و خرمن کوفتن آنان تهمتی بیش نیست؛ اما رادیو جدیدالتاسیس آن ها در تاریخ 30 تیر ماه مسئولیت تمام انفجارها را به عهده می گیرد و حتی مردم را نیز پشتیبان این اعمال می داند. شما که بنا بر ادعای خودتان و هواداران دستگیر شده اتان نقشه بمب گذاری در تمام مناطق را دارید و از جمله عملیات محیرالعقولتان کشتار مردم بی دفاع و بمب گذاری در مناطق شلوغ جنوب شهر و مساجد و آتش زدن کتابخانه ها می باشد و حتی از آتش زدن کودک 3 ساله در جهاد ماهشهر نیز دریغ نورزیده اید، هنوز هم ادعا می کنید امام ذهن مردم را متوهم نموده است؟ آیا با این اعمال جنایتکارانه شما هنوز هم جای شبهه برای هیچ یک از مردم مانده است که کسی بخواهد آنان را شبهه دار نماید؟ وقتی که شما خود مسئولیت انفجارهای انقلابی(رادیو مجاهدین خلق 30/4/60)را به عهده گرفته اید و تمام بوق های امپریالیستی بدون استثناء برایتان کف زده اند، آیا هنوز هم در خط امپریالیسم نیستید؟ آنها به امام ناسزا می گویند و از شما تمجید می کنند، حالا کدامیک در خط امریکا هستید و چه کسی دروغ می گوید؟
6- مجاهدین می گویند امام نیز همچون شاه مجاهدین را خرابکار و اغفال شده می نامند. باید گفت مجاهدین نیز همچون شاه و آمریکا امام را مرتجع می دانند و بی پایگی استدلال آنان از همین جا روشن می شود. اشکال مجاهدین این است که آنها به ارزشها و معیارهای ثابتی معتقد نیستند وگر نه دچار چنین تناقض گویی نمی شدند. آنها نمی دانند(یا می دانند و نمی خواهند به روی خود بیاورند= نفاق) که برای سنجیدن هر عمل بایستی آنرا بر طبق یک نظام ارزشی خاص ارزیابی کرد نه بوسیله ی افراد حق و باطل را تشخیص داد.
7- مجاهدین می گویند ما هرگز امام را به عنوان جانشین پیغمبر(ص) و امام زمان(عج) قبول نداشته و نداریم و نخواهیم داشت؛ با این حساب القابی نظیر "حضرت آیت الله العظمی امام خمینی"، "مجاهد اعظم"، "پدر بزرگوار"، "زعیم استوار و سازش ناپذیر" و از این قبیل که در ابتدای پیروزی انقلاب از جانب آنان به کار می رفته، در واقع تاکتیکی بوده است(تاکتیک نفاق) و آنان هرگز این مسائل را قبول نداشته و صرفا برای فریبکاری و متوهم کردن اذهان توده مردم از چنین روشهائی سود می برده اند. از این گذشته گویا مجاهدین در چنان تنگنائی قرار گرفته اند که ناگزیر از مهمل گوئی و دروغ بافی هم شده اند. آنها در نامه اول بهمن ماه 57 خود که با امضای "مسعود رجوی- موسی خیابانی" به امام نوشته شده است، حضرت امام را ادامه دهنده و وارث راه انبیاء و اولیاء الهی نیز دانسته اند. به قسمتی از این اطلاعیه توجه کنید(...همچنین امیدواریم که خلق و انقلاب ایران و طبقات رنجبر و محروم جامعه که خداوند در قرآن کریم به نام مستضعفین به آنها وعده پیروزی نهائی داده است، همیشه این سعادت را داشته باشند که آن وجود گرامی در پیشایش آنها بوده و ... که سیره ی همه ی انبیاء و اولیاء مکتب یکتا پرستی، بت شکنی و مبارزه با جمیع موانع عدل و قسط، شیوه ی قدیم آن حضرت بوده است. و می بینید که در این نامه (به تاریخ اول بهمن ماه 57 که در کتاب مجموعه اعلامیه ها و موضعگیری های سازمان مجاهدین خلق از انتشارات سازمان درج گردیده است) منافقین مجاهدنما ادامه دادن راه انبیا و اولیا مکتب را شیوه قدیم حضرت امام دانسته اند.
8- مجاهدین می گویند که این چه موضوع ضد آمریکایی است که از یک سو مجاهدین را که سینه مستشاران آمریکایی را هم می درند، آمریکایی می نامند و نونهالان خردسال را نیز به جوخه اعدام می سپارند. باید پرسید:
الف- اکنون گلوله های شما سینه چه کسانی را هدف می گیرد؟ به جز پاسداران انقلاب، روحانیون و اخیرا هم مردم بی گناه کوچه و خیابان کدام آمریکائی را بعد از انقلاب نشانه رفته اید؟
ب- اگر ضد آمریکایی هستید چرا تمام امپریالیست ها به دفاع از شما برخاسته اند و وظیفه مداحی شما را به عهده گرفته اند؟ بر طبق انتشارات خود که در اول اطلاعیه نیز بدان استناد کرده اید، در کتاب شیوه تحلیل سیاسی، همسوئی جریانات را از جمله موارد تشخیص جریانات نام برده اید. همسوئی خودتان را با امپریالسیم چگونه توجیه می کنید؟
ج- شما می گوئید نونهال ها(یعنی همان ها که به تکلیف شرعی هم رسیدند و طبق گفته حاکم شرع 18ساله هم بوده اند. وقتی شما عکس یکی از 18 ساله های اعدامی را در صدر روزنامه تان چاپ می کنید، نشان دهنده آن است که کمتر از این سن وجود نداشته است وگرنه پوستر می کردید) را به جوخه اعدام نمی سپارند. ما می پرسیم آیا نارنجک جنگی و سه راهی و کوکتل را برای خرابکاری به دست نونهالان می سپارند؟ آیا کودک 4 ساله را در(اصفهان)هم ترور می کنند؟ آیا اگر نونهالی حزب الهی باشد، شما حق دارید که به ضرب و شتم او بپردازید؟ آیا نونهال محصل دبیرستان "هدف" را که فجیعانه به قتل رساندند، از قانونمندی دیگری برخوردار بوده است؟
9- مجاهدین می گویند که منتظر فتوای مراجع و اعلامیه نیروها و شخصیت های مختلف مبنی بر حکم عقوبت کسانی که در خیابان ها موجب رعب مردم می شوند، هستند. هر چند معلوم نیست که مجاهدین از چه تاریخی تابع مرجعیت شده اند، اما با توجه به موضع مراجع عظام لابد آنها چنین حکمی را از مرجع آخرین خود آیت الله! عزالدین حسینی یا آیت الله علی تهرانی و یا شاید هم امثال قمی و شریعتمداری که اسنادشان در جاسوس خانه بدست آمده است، می خواهند. از این گذشته رعب و وحشت را کسانی ایجاد می کنند که در زیر اتومبیل ها ،جلو سینماها در مساجد و نمازهای جمعه بمب می گذارند. حکم آنها هم به عنوان مفسد فی الارض اعدام است. حالا مجاهدین مجازند که اگر کسی غیر از خود را یافتند که بدین کار ننگین اشغال داشته باشد با چنگ و دندان پدرش را در بیاورند.
10- مجاهدین می گویند که پیشاپیش در قبال اشد مجازات عناصر ایادی خبرچین، هر که باشد، از خود سلب مسئولیت می کنند و در اول اطلاعیه هم که گفته بودند امام مردم را به افشای محل اختفای آنان امر کرده است و عملا هم مردم این کار را کرده اند. با این حساب معلوم می شود که مجاهدین قصد دارند مردم را به اشد مجازات برسانند و موج بمب گذاری ها هم لابد به همین علت بوده است.
11- مجاهدین می گویند که اسلام امام در پاریس و تهران متناقض است و امام در سال 42 عریضه بسوی پیشگاه ملوکانه نوشته اند(و لابد به همین جرم هم ابتدا راهی زندان و سپس تیعید گردیدند..) به فرضِ صحت این ادعا، چهره کریه و منافقانه مجاهدین بیش از بیش آشکار می شود؛ زیرا آنان که از این جریان اطلاع داشته اند، نوشتن نامه های از موضع فرزندی به امام و حتی شروع اطلاعیه با ((به نام خدا و بنام خلق قهرمان ایران و بنام حضرت آیت الله العظمی امام خمینی و..))معنایی جز نفاق ندارد. اگر آنها به راستی به نوشتن چنین نامه ای از جانب امام معتقدند، چرا ایشان را کاندید ریاست جمهوری نمودند؟!
اگر آنها به نقش نداشتن امام در نهضت عقیده دارند، چگونه است که ادعای پخش پیامهای ایشان (یعنی کسی که
12- مجاهدین می گویند که امام در محاسبات خود دچار اشتباه شده و مردم را ناآگاه پنداشته است و حال آنکه ظاهرا مجاهدین دچار اشتباه شده اند. گواه این مدعا نیز تحلیل آنان مبنی بر روی کار آمدن لیبرالها می باشد که در اثر
و العاقبه للمتقین
کلمات کلیدی:
گروه سیاسی- فضای ناآرام بعد از انتخابات اگر چه بر جسارت مدعیان گفتگو افزود تا آنجا که آیت الله نوری همدانی، آیت الله مکارم شیرازی و
اگر امروز روحانیت ریاست طلب و حکومتی لقب داده می شود، پیش تر نیز جماعتی ساده دل و فریب خورده و بدون تحلیل سیاسی خوانده می شد.(1) آن روزها تقلید از مراجع حرکتی میمون وار بود.(2) محسن کدیور به صراحت تاکید می کرد که:«تبعیت از بزرگان خصیصه جوامع عقب افتاده است.»(3) روحانیت، قشری گرا و انحصارطلب لقب می گرفت و گفته می شد:«آنها عوام پرور و مقلدپرورند، نه عاقل پرور.»(4)
توهین ها و جسارت ها البته به روحانیت و مرجعیت ختم نمی شد. همه دینمداران، عامل خشونت و قشری نگر تلقی می شدند. می گفتند:«عوامل خشونت در ایران سه دسته اند: 1- رزمندگان جبهه ها 2- گروهی از روحانیون 3- بعضی مسئولین مملکتی.»(5) زیارت عاشورا هم نماد خشونت بود!
اما دعوا نه بر سر مسائل خرد و سطحی که در واقع بر سر اسلام ناب شکل گرفت. صاحب نظران غربگرای اصلاحات، آن روز که فرح پیروزی وجودشان را گرفته بود، می گفتند:«فقه متداول حوزه ها مستمسک خشونت طلبان است.»(6) و کار البته به خط امام هم می رسید؛ یعنی سیره همان کسی که می خواستند در برلین به موزه های تاریخ بسپارندش. روزنامه نشاط می نوشت:«جریان کسروی و حکیم زاده قمی اصلاح طلب بودند و امام و نواب صفوی خشونت گرا و در مقابل جریان اصلاح طلب قرار می گیرند.»(7)
در واقع این ها همه یک خط سیر را دنبال می کنند و نمی توان منفک از هم درخصوصشان قضاوت کرد یا تحلیلشان نمود. امروز صانعی ضمن اشاره به مخالفتش در ماجرای منتظری با افتخار می گوید:«خیلی خوشحال هستم که تنها آخوندی بودم که مردم گفتند که ضد دستگاه و ضد نظام است!» افتخار می کند که مقابل امام ایستاده است. چه کسی؟ همان کسی که برخی حامیانش امروز مدعی پیروی از خط امامند و به نخست وزیری زمان امام مباهات می کنند!! حال چه کسی باید به خط امام برگردد؟!
امروز برخی انقلاب اسلامی را استبدادی می نامند و دیروز نیز. می گفتند:«انقلاب اسلامی ایران شبیه استبداد قجری است.»(8) دبیرکل نهضت آزادی به صراحت تصریح می کرد:«بعد از انقلاب، شاه مستبد رفت ولی استبداد همچنان باقی است، تازه رنگ شرعی هم به خود گرفته است.»(9) این حرفها برای انقلابیون تازه نیست. رونمایی از همان یاوه گویی های سابق است با رنگ و بویی جدید. می نوشتند:«جمهوری اسلامی، حکومت لمپنیسم و فشار است و با قانونگرایی نمی سازد.»(10) چه زمانی؟ همان وقت که رهبر انقلاب هشدار می داد که برخی مطبوعات تبدیل به پایگاه دشمن شده اند. و امروز نیز پایگاه های دشمن به سخن آمده اند. خط مشی همان خط مشی است. بهانه عوض شده است.
آن روزها البته پا را از این فراتر گذاشتند و ساحت معصومین را نیز مورد هجمه قرار دادند:«در مسائل حکومت و سیاست، فعل و قول معصوم، حجت نیست. زیرا این قبیل احکام تاریخی و زمانی اند... ممکن نیست پایه های اصلی زندگی سیاسی و اجتماعی انسان بر استنباط از متون دینی مبتنی شود.»(11)
دیگر تکلیف ولایت فقیه مشخص بود:«ولایت فقیه یعنی حکومت توتالیتر و ضدمردمی، یعنی مردم را به زور به بهشت بردن.»(12) و راه چاره هم مشخص:«حکومت دینی جلوی رشد علمی مردم را می گیرد. در نظام لائیک ترکیه، روحیه علم جویی و حقیقت طلبی، بهتر رشد کرده است، زیرا آنجا ارزش های دینی را با علم مخلوط نکرده اند.»(13)
عباس عبدی هم به پیش بینی و تعبیر آینده نشسته بود:«ستاره انقلاب اسلامی متأثر از الگوی حکومت شوروی سابق است و سرانجام آنها هم یکسان خواهد بود.»(14)
و بدین ترتیب با صراحت گفته می شد:«حکومت دینی قدرت اداره دنیای مردم را ندارد و ناگذیر به دین دولتی خواهد انجامید و این به وضوح در دیدگاه های امام در قبل و بعد از انقلاب یافت می شود و دین دولتی هم قهراً به حکومت سکولار منجر خواد شد، یعنی به قوانین زاییده عقل بشری و این همان حاکمیت مردم بر مردم است.»(15)
و این تمام ماجرا بود. داعیه داران این خط سیر، پروتسنانتیزم اسلامی را هجی می کردند و سکولاریسم را انتظار می کشیدند و امروز نیز در عمل چنینند. دعوا بر سر هویت دینی در مقابل تجدد است؛ دعوا بر سر حکومت ولایی است؛ دعوا بر سر انقلاب است؛ بر سر خط امام.
مرجعیتی که مقابل انقلاب بایستد یا گونه ای عمل کند که به هر حال از آن نوعی تعارض استنباط شود، مورد تایید و حمایت مدعیان اصلاح طلبی است و مرجعی که بر راه انقلاب پای بفشارد، مستحق توهین و تکفیر. مرجعیتی ممدوح است که دین کلیسایی را بپذیرد و عرفی شدن دین را و نیز مبانی حقوق بشر و مدرنیته را و یا لااقل سکوت را. اگر نپذیرفت، سطحی، خشونت طلب و بی منطق است.
اصلاح طلبان مرجعیتی را می خواهند که وقتی نظام و انقلاب با تشنج آفرینی جمعی خودخواه مواجه شد، لب فروبندد. مرجعیتی که در خط بندی تجدد و سنت جانب تجدد را بگیرد که اگر نگرفت مستبد است. چنانکه شیخ فضل الله نوری هم از نگاه آنان مستبد بود.(16) اصالت دادن به جامعه مدنی و مدرنیته البته مشخص است که به کجا می انجامد:«اباحه گری جزو لاینفک جامعه مدنی است. جامعه ما با مشکل کمبود قطار شادی، آوازخوانی و دست افشانی و نواختن موسیقی روبرو است.»(17)
پینوشتها:
1-
2-
3-
4-
5-
6-
7-
8-
9-
10-
11-
12-
13-
14-
15-
16-
17-
کلمات کلیدی:
شعری از مقام معظم رهبری با عنوان مناجات ناشنوایان، امروز برای اولین بار توسط فقیه، رئیس سازمان بهزیستی در مراسم روز جهانی ناشنوایان قرائت شد.
به گزارش فارس، این شعر دقایقی پیش در مراسم روز جهانی ناشنوایان که هم اکنون در مرکز همایشهای برج میلاد با حضور بیش از 2 هزار ناشنوا در حال برگزاری است، قرائت شد. که متن کامل آن در پی میآید.
ما خیل بندگانیم ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
ویرانهئیم و در دل گنجی ز راز داریم
با آنکه بینشانیم، ما را تو میشناسی
با هر کسی نگوئیم راز خموشی خویش
بیگانه با کسانیم ما را تو میشناسی
آئینهایم و هر چند لب بستهایم از خلق
بس رازها که دانیم ما را تو میشناسی
از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را
فارغ از این و آنیم ما را تو میشناسی
از ظن خویش هر کس، از ما فسانهها گفت
چون نای بیزبانیم ما را تو میشناسی
در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو
گلزار بیخزانیم ما را تو میشناسی
آئینهسان برابر گوئیم هر چه گوئیم
یکرو و یک زبانیم ما را تو میشناسی
خطّ نگه نویسد حال درون ما را
در چشم خود نهانیم ما را تو میشناسی
لب بسته چون حکیمان، سر خوش چو کودکانیم
هم پیر و هم جوانیم ما را تو میشناسی
با دُرد و صاف گیتی، گه سرخوش است گه غم
ما دُرد غم کشانیم ما را تو میشناسی
از وادی خموشی راهی به نیکروزی است
ما روز به، از آنیم ما را تو میشناسی
کس راز غیر، از ما نشنید بس «امینیم»
بهر کسان امانیم ما را تو میشناسی
کلمات کلیدی:
چند وقتی بود از فضای نقد درون گفتمانی به دور بودم ولی حس می کنم اگر به انحرافاتی که در جبهه اصولگرایان وجود دارد نپردازیم، سرنوشت بزرگان این جبهه نیز همچون موسوی هایی خواهد شد که روزی ادعای نخست وزیر امامی و نخست وزیر جنگ بودن را داشتند، و از آنجایی که انسانها جایز الخطایند و هر غیر معصومی خطاهایی دارد، باید به این انحرافها اشاره کرد، هرچند زبان برخی از این گوشزدها تلخ باشد.
آقای باهنر که امروز نقش دلالی مجلس شورای اسلامی را بر عهده دارد، شاید فکرش را هم نمی کرد که روزی اینچنین نسبت به وی بی اقبالی به وجود آید، اما گویا روزگار "گهی زین به پشت" ایشان هم فرا رسیده و در حالی که می توانست از روزهای "گهی پشت به زین" خود به خوبی برای چهره ماندنش استفاده کند این کار را نکرد و صدای سرزنش کسانی را شنید که روزی بخاطر برادر بزرگوار و شهیدش به وی رای می دادند.
هرچند حدس در مورد آینده بودن یا نبودن باهنرها، زاکانی ها، توکلی ها و امثالهم در مجلس کار دشواری است، اما اگر گوشها را تیز کنیم صدای زنگ خطر را برای این افراد به خصوص باهنر به روشنایی می توانیم حس کنیم.
بیست سال برای حضور در مجلسی که در راس امور است زمان کمی نبود و می شد به جای فکر کردن در خصوص لابی کاری ها به این فکر بود که نماینده مردم باید همان کاری را کند که ملت از او انتظار دارند و آنچه مردم از شما انتظار دارند این است که با دولتی که به آن رای داده اند به خوبی رفتار شود.
هر چند گذر در دالان بیست ساله مجلس برای یک نفر ممکن است فراموشی هایی را به همراه داشته باشد اما از باهنر بعید به نظر می رسد که انسان فراموش کاری باشد، گویا باهنر کارکرد خود را در آن زمانی که در مقابل اصلاح طلبان رادیکال پارلمانی موضع گیری می کرد با امروز فراموش کرده است و گمان می برد همچنان باید مانند آن زمان رفتار کند، در شرایطی که دولت تغییر کرده و کابینه ای روی کار آمده که همه اصولگرایان ممتاز روزی آرزوی آن را داشتند.
هر چند احمدی نژاد به آقای باهنر لطف های بسیاری کرد اما آنچه که باهنر در کاسه احمدی نژاد گذاشت آن چیزی نبود که انتظارش می رفت، یادمان نرفته که دوست عزیز تر از جان آقای باهنر یعنی جناب حجت الاسلام پورمحمدی(رئیس سازمان بازرسی کل کشور) گزینه ایشان در دولت نهم بود، ولی این جنابان عالی پاسخ محبت احمدی نژاد را جور دیگری دادند،درست همان زمانی که وزیر کشور پس از کار روزانه به دفتر باهنر پناه می آورد و در حالی که با یکدیگر سیگار می کشیدند نقشه چگونه امتیاز گرفتن از احمدی نژاد و فشار آوردن به دولت را هم روزی زمین سیاست کشیده می شد، و همان موقع بود که شصت احمدی نژاد از همه چیز باخبر شد و پورمحمدی را به کناری گذاشت.
دروغ گفتن، به سخره گرفتن کابینه ?? میلیونی، عدم موضع گیری صریح در انتخابات و تظاهر به خاکستری بودن در مورد دولت اصولگرا تنها گوشه ای از همه آن چیزی است که جناب باهنر در مجلس شورای اسلامی انجام دادند.
به هر حال امروز صدای ناقوس عدم راهیابی باهنر به شورای مرکزی فراکسیون اصولگرایان در گوش وی پیچید و امیدواریم این تلنگری باشد تا وی به خودش بیاید و بداند که شاید دور بعدی انتخابات مجلس شورای اسلامی وی جزو اولین کسانی نباشد که مردم به آنها رای می دهند و این راه ادامه پیدا خواهد کرد و وی روزی با انتخاب مردم، از مجلسی خداحافظی می کند که خاطرات بیست ساله در آن دارد...
کلمات کلیدی:
1- جنگ تازه تمام شده بود و مرد که کنار مولایش با شهامت جنگیده بود شاد و سبک بال بود ، اما برسر آن شعف ، سایه ی غمی سنگینی می کرد. آرام و با طمانینه به کنار مولایش رفت : - یا امیر المومنین! برادرم به علت بیماری نتوانست در کنار شما و برای دین خدا بجنگد آیا عذر او پذیرفته است؟ مولا پرسید که آیا برادرت دلش با ما بود؟ - بله آقای من! او از ارادت مندان و شیفتگان شماست. مولا پاسخ گفت پس او در کنار ما بود و دوشادوش ما جهاد کرد ، بلکه بعد از این هم در نسل های آینده کسانی خواهند آمد که در این جنگ با ما بوده اند و در کنار ما جهاد نمودند!
2 - این روزها ایستادن کنار مردی که بیش از هر زمانی مورد هجمه و تخریب و توهین دشمن و دوستان اسبق است بصیرت و شجاعت و شرافتی می خواهد که سزاست دارنده ی این خصائل هر لحظه خدای را به واسطه این نعمت بزرگ شاکر باشد. این روزها که جنبش سیاه در کوی و برزن عزیز دلمان را به انواع دروغ ها و تهمت ها می گیرد و دشمن تیغ زنگار بسته ی کینه های قدیم را تیز می کند و دوست آلوده به چرب و شیرین دنیا و یا هوش از سر رفته به نیرنگ مدرنیته ، استواری خود را از دست داده و فروپاشیده و مستاصل ، یاوه می بافد ، آن که محکم و پر شور و با بصیرت ایستاده کنار سید خراسانی ، مصداق همان مجاهدی ست که روزی امام متقین از دل تاریخ به او سلام داد و از یاران نبرد کرده در کنار خویش خواند.
3 – یاران استوار و مجاهدی این روزها با سینه های ستبر و پیشانی بلند و عزمی مثال زدنی در کنار سید عزیزمان قرار گرفته اند که هیچ نیرنگ و پلیدی و شعبد ه ای اندکی از از آن ارادت بی پایان و عشق شگفتشان نمی کاهد: نه پریشان گویی و پریشان احوالی های امثال عبدالپوپر دباغ که فقر معنا و تهی بودن محتوا و استلال سست وی به خدعه ی کلمات هم پنهان شدنی نیست و نه سست عنصری آن که روزگاری به واسطه ی سریال آبرو بر چهل سربازش ، موجب ریشخند چهره و شان هنرمند مسلمان شد و این روزها مهمل بافی اش ساز و دهل های پارتی اوباش را بیشتر کرده و عجبا از از او و مسلمانی اش که فیلمی متعلق به دوران دیکتاتوری عراق را به ایران اسلامی می بندد و دخترکی که مادرش معترف است از خانه گریخته - و نه آنکه ربوده شده و ... - را بهانه می کند تا به دروغ آهنگران را بریده از انقلاب کند و... بعد که گافی چنین عظمی می دهد به جای پوزش ، تمسخر می کند و لابد انتظار دارد بزرگان و روحانیان به نصیحت چون اویی که خود در عمل به مکارم اخلاق چنین عاجز است گوش دهند و...
4 – این روزها برای مردم مومن و رشید ایران سربلند ، روزهای روسفیدی های مکرر و قبول شدن های پیاپی در امتحان های دشوار و مرد افکن است. غرب از هیچ خدعه و نیرنگ و صحنه سازی و خواص سوزی و آتش افروزی فروگزار نیست. روزهایی ست که غفلتی و خوابیدنی و سست گرفتنی ، تمام کمیل ها و قدرها و اعتکاف ها و قرآن خواندن ها و جبهه رفتن ها و صدقه دادن ها و مسجد و هیلت رفتن ها و حسین حسین گفتن ها را باد هوا می کند و ما را غرق هوا. از این همه ی هیاهوی درون تهی دشمن و رسانه های پر فریبش نترسیدن ، سستی عهد دوستان اسبق را به خدای و حضرت موعود حوالت دادن ، پر خواندن و پر تامل و تفکر و تدبر کردن و کم گفتن ، حوصله و صبر فراوان داشتن و از همه مهم تر در کنار عزیز دلمان سید رشید و حکیم خراسانی بودن و همیشه بودن ، راه پر افتخار سربلندی در دنیا و عقبی ست و این همان مسیر روشنی ست که ملت مومن ایران عزیز در پیش گرفته است.
کلمات کلیدی: