سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غیرتمند هرگز زنا نکند . [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

چندی است مقوله ای به نام "اعترافات" در فضای سیاسی کشور بحث برانگیز شده است؛ آن گونه که هر سوی میدان تحلیل یا توجیهی بر آن بار می کند. سوالی که وجود دارد این است که آیا متهمان وقایع اخیر به یکباره در زندان متنبه شده اند؟ آیا آنچه اینان بیان می کنند از سر ندامت است یا از سر واهمه یا چیز دیگر؟ چرا چهره ای چون سعید حجاریان که روزی از او با عنوان تئوریسین جریان اصلاحات یاد می شد نیز در صف اعتراف کنندگان قرار گرفته است؟ تئوریسین برجسته اصلاحات در این میان چه می کند؟

سوال دیگری که وجود دارد نتیجه و برآیند آن چیزی است که این روزها بر سر اصلاحات می رود. با این تفاصیل آینده اصلاحات چگونه خواهد بود؟ آیا اصولا کسی در جبهه اصلاحات به آینده هم فکر می کند؟ به نظر پاسخ این دو سوال جوابگوی بسیاری از اما و اگرها خواهد بود. البته این دو پاسخ دو وجه یک جواب واحدند و بدون درنظر گرفتن یک سیر تاریخی و مرور حوادث اخیر غیر قابل حصول.

بعد از انتخابات نهم زمینه برای به حاشیه رفتن اصلاحات هر روز بیش از پیش مهیا شد. گفتمانی که مدتها تلاش می شد تا در بین مردم ترویج شود، در دولت نهم به راحتی به سخره گرفته می شد. آن گونه که واژه هایی نظیر دموکراسی خواهی نیز در تریبون های رسمی ملال آور و تهوع آور لقب می گرفت. در عین حال برخی دستاوردهای دولت نهم مثل دستاورد هسته ای و مقایسه تطبیقی شرایط کشور با زمان اصلاحات، عرصه را بر داعیان این جبهه تنگ و تنگ تر می کرد.

در این شرایط بود که انتخابات برای اصلاح طلبان به قصه مرگ و زندگی بدل شد و این معنا را هم اصلاح طلبان خوب می فهمیدند. در عین حال تجربه تاریخ ایران نشان می داد که مردم علی القاعده رییس جمهور را برای دور دوم نیز برخواهند گزید. در این شرایط و با توجه به فضای به وجود آمده در سطح کشور سخن گفتن از کلیدواژه های اصلاحات، کاری از پیش نمی برد. دقیقا به همین دلیل بود که خاتمی از عرصه انتخابات کنار رفت.

اصلاحات ناگزیر زمین گفتمانی اصولگرایان را برای رقابت برگزید و ترجیح داد تا با چنگ زدن به دامن نخست وزیر دهه شصت که همچنان برخی رویکردهای چپ را با خود به یادگار دارد، وارد میدان شود. در این میان هدفی بالاتر از پیروزی در انتخابات اهمیت داشت و آن اعاده حیات اصلاحات بود. در عین حال باید یک جریان رادیکال هم شکل می گرفت تا میرحسین وجهه ای معتدل در افکار عمومی پیدا کند. سادگی کروبی فرصت مناسبی بود تا او برای همیشه هزینه شود و شد.

جایگاه کروبی بعد از انتخابات با قبل از آن تفاوت بسیاری کرد و از او خصوصا بعد از مناظره های تلویزیونی تصویر شخصیتی ساده لوح در افکار عمومی شکل گرفت و این از چندین زاویه به نفع اصلاحات بود. اول اینکه یک چهره همیشه مخالف و غیرقابل کنترل از صحنه خارج می شد، دوم اینکه بقای شعارها و آرمان های اصلاحات در وجه رادیکال خود تضمین می شد، سوم وجهه روحانیت که نماد سنت در مقابل مدرنیته بوده و هست تخریب می شد، و دست آخر اینکه موسوی جایگاهی میانی و معتدل پیدا می کرد. دقیقا به همین دلایل مخالفت اولیه اصلاح طلبان با حضور کروبی در عرصه انتخابات و نگرای اولیه آنان از این حضور به استقبال بدل شد.

هدف اصلی چنانچه گفته شد، تضمین بقای اصلاحات و احیای دوباره آن بود و برای این بقا می بایست اصلاح طلبان در ظاهر هم که شده خط خود را از جریان افراطی جدا نشان می دادند و از افتادن در دام رادیکالیسم نیز اجتناب می کردند. به این ترتیب دو سناریو برای انتخابات نوشته شد. یک سناریو برای پیروزی و سناریوی دیگری هم برای شکست. و اتفاقا شکست موضوعیت بیشتری داشت. چرا که نظرسنجی ها ضرورت سرمایه گذاری بر این احتمال را دو چندان می کرد.

راه حل در تردید افکنی بود و ایجاد آتشی که در زیر خاکستر باقی بماند و بعدها بتوان از آن استفاده لازم را کرد. به این ترتیب هم اصلاحات خود را شکست خورده انتخابات نمی دید، هم با مدعی شدن، وحدت خود را بیش از پیش باز می یافت و هم زمینه را برای انتخابات ها و گام های آتی با ایجاد یک شبکه اجتماعی حداقلی فراهم می کرد.

این برنامه ریزی که البته با تحلیل ها و مواضع ارائه شده توسط اصلاح طلبان در همان ایام قابل تطبیق است، تا اینجا تقریبا به درستی محقق شد؛ اما بعد از انتخابات کمی شرایط تغییر کرد. در سایه هیجان ایجاد شده و توهمی که اطرافیان برخی از شخصیت ها تشدید می کردند، خواه ناخواه اصلاحات به دام رادیکالیسم غلتید و این زنگ مرگ اصلاحات بود که نواخته شد. به این ترتیب اصلاحات رفته رفته خود را در جایگاه اپوزیسیون نظام نهاد و به جای نقد جست و گریخته‌ی وضع موجود به چالش ساختاری با نظام شتافت و این فاصله اصلاحات با مردم را دوباره زیاد کرد.

در واقع در فضای بعد از انتخابات تحت تاثیر ماجراجویی نخست وزیر دهه شصت و هیجان حاکم بر جریان سبز، بسیاری از آنچه رشته شده بود، پنبه شد. مردم مرزها را با دشمنان برون مرزی به خوبی می شناختند و رادیکالیسم اصلاحات این مرزها را نمی شناخت. مردم مقابله رو در رو با نظام را تشخیص می دادند و رادیکالیسم اصلاحات چشم خود را بر این واقعیت بسته بود.

در واقع برنامه اصلاح طلبان تا انتخابات تقریبا مطلوب پیش رفت، اما در روزهای بعد از آن با افراط داعیه داران جریان سبز و نیز برخورد قاطع مسئولان چونان تابعی درجه دو، بعد از نقطه ماکزیمم، مسیری نزولی را پیمود. در واقع اصلاحات در 22 خرداد شکست نخورد، بلکه در تندروی های بعد از 22 خرداد شکست خورد.

در سویی دیگر با توجه به شرایط ایجاد شده، نظام می بایست ترمز تشنج های خیابانی و هیاهوهای بی منطق را می کشید و از دستاورد انتخابات دهم حفاظت می کرد. اگر چه در آغاز بنای بر این جنس برخورد نبود، اما روند افراطی جریان سبز این برخورد را ضرورت بخشید؛ البته باید پذیرفت در این میان آسیب هایی متوجه انقلاب شد اما گریزی از آنها نبود.

دستگیری گسترده اصلاح طلبان بیش از پیش در افکار عمومی و بین اقشار پایین تر مردم، چهره ای ناخوشایند یا لااقل تردید آمیز از اصلاح طلبان برجای گذاشت. در واقع آنچه اصلاحات از آن می گریخت عاقبت بر سرش آمده بود. چاره کار چیزی نبود جز بازگشت از راه رفته شده. اما چرا بازگشت؟ پاسخ روشن است. انقلاب تا کنون طی سال های متمادی بارها و بارها جریانات ناهمگون را به کنار نهاده است. در واقع از آغاز انقلاب تا کنون گروه ها و مجموعه های زیادی بودند که بعضا بخشی از قدرت را هم در دست گرفته بودند، اما با عیان شدن مرزبندی هایشان با انقلاب توسط خود مردم کنار زده شدند. اصلاحات نمی خواست در جایگاه اپوزیسیون بنشیند. نمی خواست کنار نهاده شود و نمی خواست برای همیشه حذف شود. سخن گفتن از احتمال تغییر جناح بندی های موسوم در کشور ترس و واهمه اصلاح طلبان را دو چندان می کرد؛ حتی بارها و بارها مصاحبه های روزنامه های اصلاحات حول این موضوع شکل گرفت.

اکنون به نظر علت اعترافات این چنینی امثال حجاریان روشن است. حجاریان ممکن است از برخی تصمیمات خود پشیمان باشد، اما لااقل از باورهای اصلی خود بازنگشته است، بلکه اکنون لاجرم به کشیدن ترمز قطار بی فرمان اصلاحات روی آورده. و این قطار باید به صورتی آبرومندانه کم کم سرعت خود را کم کند و بایستد تا بلکه بتواند در فرصتی مناسب راه چاره ای جدید برای خود دست و پا کند. این که حجاریان، شریعتی و عطریانفر به یک تحلیل مشترک می رسند، از همین روست.

اما آینده اصلاحات چگونه خواهد بود؟ این سوالی است که پاسخ به آن مثل سوال قبل آسان نیست چون به پیش بینی آینده اختصاص دارد. باید پذیرفت نظام قائل به دفع حداقلی است و از این رو بازگشت جریانات به دامان انقلاب را می پذیرد. اما یک مسئله دیگر هم وجود دارد و آن روند کنونی دادگاه است. اصلاحات اگر می خواهد از برزخ کنونی رهایی پیدا کند ناگذیر از پذیرش جریمه خطای رفته خواهد بود؛ حتی اگر این جریمه گران باشد.

در خصوص آینده هم باید گفت مسلم آن است که در این میان اصلاحات ضربه سختی را بر بدنه خود احساس کرده است. طبعا در گام اول باید چاره ای برای رهبر افراطی خود بیاندیشد. به نظر در آینده ای نزدیک باب انتقاد از رهبر معصوم جنبش سبز باز خواهد شد. کروبی هم طبعا به حاشیه رانده می شود. از اینجا به بعد این هنر اصلاحات است که چگونه افتضاح بعد از انتخابات دهم را رفع و رجوع کند و جایگاه قبلی خود را بازیابد. نگاه تیزبین جریان انقلابی باید مراقب جریان نفاق جدید باشد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/15:: 8:3 عصر     |     () نظر