سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفت دانش، فراموشی و تباهی اش، گزارش آن به نا اهل است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
این یک نامه است از طرف یک هم روستایی ساده بی سواد به دکتر سروش.
سلام آقا فرج امیدوارم که حال شما خوب باشد الآن که این نامه را
می نویسم در روستا همه حالشان خوب است و ملالی نیست جز دوری شما، اینجا همه منتظر دیدن شما هستند تا بیایی و دوا و درمان سیر تکاملی جامعه سنتی ما به مدرن و مریضی بز مش مراد را با خودت بیاوری، آقا فرج این چند وقتی که شهر شلوغ بود از شما خبری نبود!! راستی کجا بودی؟! البته تساهل و تسامح بهتر است مخصوصاً در خارج زیر باد کولر، ولی ما اینجا فکر کردیم خدای نکرده شما دچار حادثه ای شده باشی یا کهریزک باشی که چند روز پیش فهمیدیم به حمدا... مثل سابق سالمی(!) و همانطور دوباره شعر و سرود می خوانی که شهروندان این جامعه نامدنی را شاد می کنی، من این نامه را به رسم احوالپرسی و به مجرد عقل متکثر خود برای شما نوشتم تا از خیل عظیم توجه مردم به جنابعالی جا نمانده باشم، یادت می آید در روستا ظهرها موقع چاشت و بعد از انقلاب فرهنگی با آن الاغ بی زین و رکاب چقدر می تاختی شنیده ام هنوز هم همین کار را می کنی و به آن الاغ بیچاره بار درس و مشقت را هم افزوده ای، من نمی دانم رنگ زرد چگونه مطلقاً نسبی یا نسبتاً مطلق سبز می شود؟! یا اینکه درجه تکثر شما الآن به چند رسیده؟؟ یا وقتی به نظر من، اینجا تهرانه اونجا کجاست، یا اگه من توام تو کی هستی؟؟ و خلاصه سواد ندارم و از وضع مملکت بی خبرم، ولی می دانم که در این مملکت شما بیشتر از همه درد دین دارید و این را همه می دانند، همه می دانند که شما چقدر از سر همین درد دین آن را فدای آزادی و حقوق بشر نمی کنید و نکرده اید و طشت رسواییتان هم از آسمان بر زمین نیفتاده، چون جاذبه زمین امری درونی و فردی است، همه اینها را من به اهالی روستا گفته ام و همه می دانند که دموکراسی باارزش تر از گاوهایشان است و می دانند که این شما و دوستانتان نیستید که این روزها در حال انداختن آخرین تیرهایشان به این سو و آن سو و عقده گشایی هستند و صدای داد و هوارشان به روستا هم می رسد، چون اصولاً ببخشید نسبتاً، حقیقت مطلقی وجود ندارد چه برسد به شما که نمی دانم وجود دارید یا نه!!؟ در آخر همه اهالی سلام می رسانند و سلامتی همه مریضها و بز مش مراد را از خداوند متعال خواستارند.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/30:: 1:47 عصر     |     () نظر
فتنه‌گران با به سنگ خوردن و بن‌بست و عقب نشینی از برخی مواضع بدست آمده به دنبال فرصتی جهت احیا و بازسازی خویش هستند؛ پس از فتح خرمشهر هم به سرعت قطعنامه‌های شورای امنیت برای پایان درگیری‌ها تصویب می‌شد ولی در همه آنها یک نکته مفقود بود، چه کسی آغازگر جنگ بوده است؟

سی و یکم شهریور صدام مرزهای بین المللی را شکست و وارد سرزمین شیران یعنی ایران شد. سال‌ها شهر و روستاها را بمباران کرد و کوبید و خراب کرد. بخشی اشغال شد و بخشی ویران. صدها شهید و هزاران مجروح و صدها هزار آواره و میلیون ها تومان خسارت به مردم ایران وارد کرد. کند شدن حرکت نوبنیاد انقلاب اسلامی در بازسازی ایرانی اسلامی و انقلابی بر ویرانه های پهلوی را نمی توان قیمت و عددی نهاد. البته "هر روز ما در جنگ برکتی داشتیم که در همه صحنه‌ها از آن بهره جسته‌ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر کردیم. امروز اگر در جهان اسلام تحولی هست، به برکت این جنگ است. " (1)

روز ششم جنگ، یاسر عرفات، ژنرال ضیاالحق رئیس جمهوری پاکستان و حبیب شطی دبیرکل کنفرانس اسلامی، برای تشریح آتش بس به ایران آمدند و با مسئولان کشورمان ملاقات کردند و درباره پیشنهاد آتش بس مذاکراتی داشتند. درچنین موقعیتی "مصالحه با جنایتکار و سازش با جنایتکار، این یک جنایتی است بر مردم متعهد و یک جنایتی است بر اسلام…هیچ مسلمی نباید خیال کند که بین اسلام و غیرمسلم باید صلح ایجاد شود. "(2) "جنگ را تا از بین‌ رفتن حزب بعث ادامه خواهیم داد، این جنگ تا پیروزی ادامه خواهد یافت و کسانی که با جنگ مخالفند، خلاف رضای خدا است " (3)

دفاع و مبارزه با متجاوز یک اتفاق کاملا طبیعی است. اما آن چه عجیب است وقاحت و بی شرمی کسانی است که می خواستند، دست ایران را در دفاع ببندند درحالی که عراق از شدت عملیات خود نکاسته است و کوچه کوچه های شهرها و روستاهای مرزی درگیر بمباران و تیراندازی و آتش توپخانه عراق است.

عبرت آموزی از تاریخ در همین مشابهت ها شروع می شود. و اینک؛ با گذشت دو دهه از جنگ،‌ زمانی که عده ای با شعار تقلب در انتخابات یک کودتای رسانه ای سیاسی را کلید زدند و خواستار مدارا و آتش بس بودند، نباید آن را چندان نوظهور دانست.

شنبه بعد از انتخابات چندین اتوبوس و ده ها سطل زباله در خیابانهای مرکزی شهر تهران آتش گرفت که ستونهای دود و آتش آسمان بخشی از تهران را فراگرفت. این ناآرامی ها نزدیک به دو هفته ادامه یافت. محاسبه میزان خسارات فیزیکی در دو هفته ناآرامی را شهرداری انجام داد. قوه قضائیه نیز برخی متهمان ردیف دوم و سوم و چهارم را به پای میز محاکمه آورده است. اما آیا این پایان ماجراست؟

بعد از گذشت نزدیک به سه ماه از آغاز این ماجرا، لایه های جدیدتری از عمق فتنه آشکار می شود. اغتشاشگران به دنبال کودتای سیاسی و فلج کردن رأس نظام و تعطیلی اسلامیت نظام به بهانه جمهوریت بوده اند. از سوی دیگر چه کسی می تواند، قیمت هتک آبروی نظام اسلامی را محاسبه کند. سران و بازیچگان فتنه، جمهوری اسلامی سرفراز را بعد از سی سال انتخابات آزادانه متهم به دیکتاتوری و تقلب و خیانت به مردم کردند. آیا دیه چنین جنایتی قابل محاسبه است؟

"آن ظلمى که به مردم شد، آن ظلمى که به نظام اسلامى شد، آن هتکى که از آبروى نظام در مقابل ملتها به وسیله‌‌ى بعضى انجام گرفت؛ مسئله‌‌ى اصلى این است که مردم در یک حرکت عظیمى، در یک انتخابات پرشورِ خوبِ کم‌‌نظیرى حضور پیدا کردند و این رأى بالا را توى صندوقها ریختند. هشتاد و پنج درصد شوخى است؟ این انتخابات، نظام را که در این یکى دو سال اخیر همین طور پى‌‌درپى پیشرفتهاى اقتصادى و علمى و سیاسى و امنیتى و بین‌‌المللى براى خودش کسب کرده بود، در یک مرحله‌‌ى عالى از امتیاز و آبرو قرار میدهد، بعد ناگهان مشاهده میکنیم یک حرکتى صورت میگیرد براى نابود کردن این حادثه‌‌ى افتخارآمیز! مسئله‌‌ى اصلى این است. " (4)

بنابراین در یک برهه حساس دیگر از تاریخ انقلاب به سرعت چرخ انقلاب به کار افتاد توپخانه رسانه ای و قضایی و انتظامی به حرکت درآمدند. این بار نیز در مراکز فرماندهی اختلالاتی وجود داشت. عده ای در مبارزه دچار تردید شدند. ساده نبود درگیری با کسانی که برخی شان نام و نشان جنگ و انقلاب را تا همین امروز، نه مثل برخی شان تا دیروز، به دوش کشیده اند. ولی نسل پرورش یافته انقلاب، مبارزه با نفاق را به خوبی انجام داد. نسل سومی ها بدون اینکه آموزش خاصی دیده باشند، همانند دوره دفاع مقدس، پس از مدتی فتح الفتوح خود را در خواباندن شتر فتنه، نشان دادند، حتی حرکت ضرارگونه هم افاقه نکرد. رهبری هم به حق نشان و درجه افسری جنگ نرم را بر دوش جوانان و نسل‌سومی‌ها گذاشت. اما باید توجه داشت این جنگ جنگ نرم است. سنگرهای فیزیکی و قضایی تا حدودی تثبیت شده است. اما آیا متجاوز تنبیه شده است؟ آیا متجاوز از کاری که کرده پشیمان شده است؟ آیا این اطمینان وجود دارد که دشمن دوباره قصد حمله ندارد؟ برای اولین بار در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی پای اجنبی به مداخلات و رقابتهای سیاسی داخلی کشیده شده است، هنوز فردی که خود را نخست وزیر امام معرفی می‌کند یک کلمه بر علیه این مسئله موضعی نگرفته است. آیا نباید نگران باشیم؟ آقای هاشمی رفسنجانی هنوز از طرد و تبری از آشوب طلبان و منافقانی که به کرده های خود اعتراف کرده اند، استنکاف می‌ورزد. آیا نباید از او پرسید تعلل در محکوم کردن فتنه گران برای چیست؟ آیا وی با پشت‌پرده جریان اغتشاشات و فتنه نسبتی دارد؟

با پخش اعترافات و توبه نامه های تئوریک و غیر تئوریک برخی عناصر ردیف دوم فتنه، از دستگاه رسانه ای نظام، دستگاه قضایی این عناصر را یک به یک، با قید وثیقه و قبل از مشخص شدن، نتیجه دادگاه آزاد می کند.
از سوی دیگر فتنه گران با به سنگ خوردن و به بن بست نشستن و عقب نشینی از برخی مواضع بدست آمده به دنبال فرصتی جهت احیا و بازسازی خویش هستند. پس از فتح خرمشهر به سرعت قطع نامه های شورای امنیت برای پایان درگیری ها تصویب می شد ولی در همه آنها یک نکته مفقود بود، چه کسی آغازگر جنگ بوده است؟ چه کسی باید تاوان خسارتهایی که ملت انقلابی ایران وارد شده است را باید بپردازد؟ این خسارات چه میزان است؟ خسارات مادی به یک سو، خسارات معنوی را چه می کنند؟

امروز سوال از طراحان "آشتی ملی " و "تفاهم ملی " و امثالهم این است که اولا آیا ضمانتی برای شعله ور نشدن دوباره خاکستر فتنه هست؟ اولین شرط آشتی و آتش بس برگشتن به مرزهای سابق قانونی است. آیا مدعیان تقلب در انتخابات، آیا اتهام زنندگان به نظام اسلامی در تجاوز به دوشیزگان و زندانیان، حرف خود را پس گرفته اند؟ گام بعدی این است آیا متجاوزان و قانون شکنان مجازات شده اند؟ فریب خوردگان و عناصر دست چندم مشمول عفو دولت اسلامی هستند، ولی مدارای چند ماه رهبری و نظام فرصت کافی برای پشیمانی و جبران مافات را به آنها داد و آنها استفاده نکردند، چه جای رأفت و گذشت در برابر کسانی که باعث کشته شدن و انحراف اذهان و تشکیک در اعتماد مردم به نظام است؟ قانون شکنان به حکم عقل و شرع و قانون اول باید مجازات شوند و بعد از تفاهم صحبت کرد. "تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام نخواهد نشست و انشاالله تا رسیدن به این هدف فاصله چندانی نمانده است و اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیده‌ایم، صدام و جهان‌خواران صلح‌طلب شده‌اند. " (5)

"بالاخره اهل فتنه مایلند که خشیت خودشان را، خوف از خودشان را در دل نخبگان و خواص، به جاى خشیت از خدا بنشانند؛ یعنى مایلند که از آنها ترسیده بشود؛ الّذین قال لهم النّاس إنّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل یعنى اینکه دائماً دارند به ما میگویند: آقا ! إنّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم، جوابش همین است: فقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. نتیجه‌‌اش هم این است: فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء. نتیجه‌‌ى این احساس، این درک، این حقیقت روحى و معنوى همین است که: فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء. بنابراین، بایستى این شجاعت را داشت. (6)

تا درآوردن چشم فتنه راهی نمانده است، نباید جنگ را نیمه کاره رها کرد. قرآن هایی که بر سرنیزه بلند شده است، دعوت به حکمیت اینها فرصت هایی است که به فتنه گران داده خواهد شد. هر چند در دلسوزی و نیت خیر برخی پیشنهاد دهندگان تشکیکی نیست. اما باید زمان سنجی و هوشیاری مومنین در درک ماهیت این نزاع و فتنه به آنها کمک کند.
" قطعاً این بلواهاى بعد از انتخابات، به نظر آدمهاى خبره و آگاه، برنامه‌‌ریزى شده بود. یعنى انسان با هر کسى از انسانهاى فهیم که با مسائل کشور و با مسائل جهانى آشنا هستند، در میان می گذارد، می فهمد... همه این را می فهمند که این کار برنامه‌‌ریزى شده بوده و این یک کار دفعى نبود که بخواهیم بگوئیم یک چیزى پیش آمده. مثلاً دفعتاً کسى بلند شد حرفى زد؛ نه، این کار برنامه‌‌ریزى شده بود؛ از یک مرکزى هدایت میشد. خوب، شکست خوردند دیگر؛ ان‌‌شاءاللَّه این شکست‌‌شان ادامه هم پیدا خواهد کرد. منتها دائم دارند توطئه می کنند. " (7)

النهایه آن چه به نظر می آید، اول تنبیه متجاوز بعد صحبت از آتش بس و آشتی. این وظیفه نیز علی الاصول اولا به عهده قوه قضائیه است. قوه قضائیه باید از کسانی که مدعی تقلب شده اند و باعث مغشوش شدن ذهن مردم شده اند مستند بخواهد و اگر نیست تکلیف ظلمی که به مردم شده است را روشن نماید. در وهله بعد دستگاه رسانه ای نظام نیز مانند قیمت گوشت مرغ و تخم مرغ، برای رأی مردم و تخطئه آبروی نظام باید به صورت غیرجانبدارانه و کاملا بی طرف و آزاد به بررسی زوایای فتنه بپردازد و وظیفه روشنگری ای که رهبری از همگان خواسته اند را به جا آورد.
"گاهى سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستى روشنگرى کنند؛ همه بایستى بصیرت داشته باشند. " (8)

1) پیام امام به مناسبت پذیرش قطع نامه 598 تیر ماه 1367

2) امام خمینی (ره)

3) امام خمینی (ره)

4) سخنان رهبری در دیدار با دانشجویان 4 شهریور 88

5) پیام امام خطاب به زائران حج، 7 مرداد 1366

6) سخنان رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان 2 مهر 88

7) همان

8) همان


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/30:: 1:36 عصر     |     () نظر

فاش نیوز:کسانی که برای دفاع از افراد موهوم سینه چاک می کنند و بدون هیچ دلیل و مدرکی به آبرو ریزی علیه نظام برآمده از خون شهیدان می پردازند جانبازان 70 درصد قطع نخاعی را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.

مصطفی پرکره در حالی که در آن زمان حدود 16 سال بیشتر نداشت از نزدیک شاهد رفتار غیر انسانی دار و دسته کروبی با جانبازان قطع نخاعی ویلچرنشین بوده است.

همه مردم فکر می کنند جانبازان همواره در ناز و نعمت زندگی کرده و از مواهب بنیادهای متولی امور آنان ، بهره ها برده اند.

اما وقتی پای خاطرات "مصطفی پرکره" جانباز قطع نخاع 70 درصد نشستیم ، چیزهایی شنیدیم که ابتدا باور کردنش سخت بود.او از حمل? دار و دست? مسلح آقای کروبی به آسایشگاه شمار? 2 جانبازان امام خمینی در تابستان 1362 گفت. از اینکه اراذل و اوباش استخدام شد? رئیس بنیاد شهید در آن سال ها ، به قصد کشت 40 – 50 جانباز قطع نخاعی را کتک زدند و پس از غارت آسایشگاه ، آنجا را پلمب کردند. حتی 5 – 6 جانباز را به دلیل اعتراض به نحوه مدیریت آسایشگاه به دیگر آسایشگاه ها راه ندادند تا آواره شوند. باور کردن این چیزها در چنین روزهایی که مهدی کروبی با تمسک به مشتی جعلیات کمر به بی آبرو کردن نظام اسلامی بسته ،حالادیگر چندان دشوار نیست.

مصطفی که سال 60 در 16 سالگی راهی جبهه شده ، متولد تهران است و اکنون 44 بهار از زندگی اش می گذرد. او بسیجی اعزامی از پادگان امام حسن (ع) و جمعی تیپ نجف اشرف بوده که طی مرحله دوم عملیات بیت المقدس و در تاریخ 19 اردیبهشت ماه 1361 در منطقه شلمچه قطع نخاع می شود.با او از بلاهایی که کروبی و عواملش بر سر جانبازان آسایشگاه شمار? 2 امام خمینی می آوردند به گفت و گو نشستیم.


ما شنیده ایم که شما و دوستانتان شرایط بسیار سختی در سال های ابتدایی مجروحیت تحمل کرده اید کمی دربار? آن سختی ها و مسببان آن توضیح می دهید؟

? اولین سختی ما مربوط به برخی مسئولان آسایشگاه شماره 2 امام خمینی بود.آدم هایی آنجا مسئول بودند که بویی از معنویت و انقلاب نبرده و مانند الوات رفتار می کردند.فیلم هایی در آسایشگاه پخش می شد که سنخیتی با روحی? بسیجی ها و رزمنده ها نداشت.بچه ها دنبال بالارفتن سطح آگاهی و معنویت خود بودند اما آنها اعتنایی نمی کردند چون خودشان این مسائل را متوجه نمی شدند.

* بنیاد شهید اینها را استخدام کرده بود؟

? بله. ما به آنها اعتراض می کردیم اما آنها اعتنا نمی کردند.هرچه باشد گماشته آقا و خانم کروبی بودند. مثلا فردی بنام عباسی از مسئولان آسایشگاه بود. این فرد مثل لات ها رفتار می کرد و با کفش پاشنه خوابیده به آسایشگاه می آمد.اعتراض ها را به کروبی و خانم او رساندیم اما یکبار که درباره همین مسائل با آقای کروبی صحبت کردم و از مدیریت آسایشگاه انتقادکردمآقای کروبی هم بنده رامورد تفقد قرارداد!!و یک سیلی به گوش من زد و گفت : این حرف ها به شما نیامده است.

* بعد هم که به آسایشگاه شما حمله کردند و ... ماجرا چه بود؟!

? هنوز هم وقتی یاد آن ایام می افتم ، به شدت ناراحت می شوم. معمولاً از ساعت 11 شب به بعد تلفنچی نداشتیم. بنابراین هر کسی نزدیک تلفن بود ، جواب می داد. یکی از شب های تابستان 1362 بود. ساعت حدود 10 یا 11 بود که تلفن ها همزمان با هم به صدا درآمد و بلافاصله قطع شد. دیگر بوقی نداشت و ارتباط آسایشگاه با بیرون از بین رفت. ناگهان متوجه شدیم دور تا دور آسایشگاه محاصره است. بعد هم ریختند داخل آسایشگاه. اول فکر کردیم منافقین به آسایشگاه ریخته اند تا جانبازان را بکشند اما دیدیم لباس فرم با آرم کمیته بر تن دارند. محافظ های آقا و خانم کروبی هم که بارها دیده بودیم هم با آنها بودند. یکی از بچه ها رفت پشت بلندگو و فریاد زد : الله اکبر مردم کمک کنید... ناگهان بلندگوها قطع شد.بعد هم افتادند به جان جانبازان و حسابی همه را کتک زدند.

* چند نفر بودند ؟ شما در آسایشگاه چند نفر بودید؟

? ما 40 الی 50 جانبازقطع نخاعی بودیم که آنجا زندگی می کردیم اکثراً بچ? شهرستان بودند و از خانواده های محروم که به خاطر نبودن امکانات نگهداری از آنان در منزل در آسایشگاه بودند. حمله کنندگان هم 20 نفر بودند که شامل تعدادی از نیروهای کمیت? تحت امر کروبی و محافظانش می شدند.

* کمیته وحمله به آسایشگاه جانبازان !؟

? در آن زمان کمیته ها مدیریت منسجم ومتمرکزی نداشت .کروبی مسئول کمیته ای بود که نزدیک آسایشگاه شماره 2 امام خمینی قرار داشت. فکر می کنم کمیته دزاشیب بود .نیروهای حراست بنیاد شهید و آسایشگاه هم از آنها بودند. کمیته ای ها دو دسته بودند یک عده افراد حزب اللهی و مؤمن و دسته ای هم لات و لوت که اطرافیان کروبی بیشتر از این نوع دوم تشکیل شده بود. شبی که آسایشگاه مورد حمله قرار گرفت همین ها هجوم آوردند.

* هدفشان از حمله به آسایشگاه چه بود ؟

? می خواستند اعتراض ها را بخوابانند و آسایشگاه شماره 2 امام خمینی را پلمب کنند که کردند.

* شما را هم زدند ؟

? بی نصیب نماندم اما چون جزو معدود نفراتی بودم که آن زمان موتور سه چرخ داشتم فرار کردم.

* کجا رفتید ؟

? رفتم وزارت سپاه پاسداران. آن زمان سپاه وزارتخانه بود و محل آن هم روبروی پادگان شهید بهشتی در نزدیک چهارراه پاسداران قرار داشت. به دژبان آنجا اطلاع دادم که عده ای به آسایشگاه حمله کرده اند. تماس گرفتند اما متوجه شدند که کار خود بنیاد شهید است بنابراین به من گفتند چیزی نیست. حالا من مانده بودم در خیابان بی آنکه کسی به داد جانبازان برسد.

* بالأخره چه کردید؟

? رفتم آسایشگاه ثارالله و مسئله را به جانبازان ساکن آنجا گفتم و اینکه کسی برای آنها کاری نمی کند. فردای آن روز مسئله به گوش بقیه جانبازان هم رسید و ایده رفتن تظلم خدمت حضرت امام (ره) مطرح شد.

* درباره راهپیمایی جانبازان به سوی بیت امام چیزهایی شنیده ایم اما خوب است شما به عنوان کسی که در متن ماجرا بودید از آن روز بگویید.

? وقتی جانبازان دیگر متوجه مسئله شدند و فهمیدند کسی کاری نمی کند تصمیم گرفتند بروند جماران و مسئله را به حضرت امام بگویند. بنابراین عده ای از جانبازان آسایشگاه های امام خمینی 1 و 2 و ثارالله ، ویلچر زنان راهی جماران شدیم.حتی جانبازان گردنی هم آمدند. یک خانم متدین که خیلی به جانبازها رسیدگی می کرد به نام سامانی و تعدادی از مردم عادی هم ما را همراهی می کردند. برای اینکه ستون پنجم دشمن از مسئله سوء استفاده نکند در برابر این سؤال که چرا با ویلچر به جماران می روید پاسخ دادیم : با امام ملاقات داریم، ماشینمان خراب شد و ما تصمیم گرفتیم به عشق امام ، با ویلچر برویم. حدود ظهر رسیدیم به جماران. سنگر اول جماران واقع در میدان قدس را رد کردیم اما کمی که جلوتر رفتیم جلوی ما را گرفتند.

* چه کسی جلوی شما را گرفت ؟

? محافظان بیت امام. البته دست اندرکاران بیت امام برادران انصاری و اشخاص دیگری هم چون امام جمارانی و مرحوم توسلی بودند.

* کروبی هم آنجا بود ؟

? بعداً آمد. به او اطلاع داده بودند که جانبازان به سوی جماران رفته اند. بنابراین با یک خودروی چروکی چیف آمد و مدام خیابان جماران را بالا و پائین می رفت تا مانع ملاقات ما با امام شود. چند نفر را واسطه کرد تا ما را منصرف کنند. هر کدام از اطرافیان بیت می آمدند و چیزی می گفتند. یکی می گفت امام قلبشان درد می کند و اگر اتفاقی برایشان بیفتد تقصیر شماست. دیگری می گفت امام وقت ملاقات ندادند. محافظان کروبی هم آنجا بودند و رفتار ما را زیر نظر داشتند.

* موفق به ملاقات با امام شدید ؟

? همان اطرافیان نگذاشتند. ما را بردند به کمیت? جماران آن هم در شرایطی که جانبازان وضعیت خوبی نداشتند و به دلیل کتک خوردن ها ، نخوابیدن ها و روی ویلچر نشستن به مدت طولانی ، در وضعیت بدی به سر می بردند. یکی از مسئولان آمد برای منصرف کردن بچه ها ازاعتراض صحبت کند ومتاسفانه حرف هایش موجب سوتفاهم واعتراض شدیدتربچه ها شد. واقعاً دردآور بود که چنین برخوردی با جانبازان بشود. بالأخره عده ای آمدند و گفتند حاج احمد آقا به امام قضیه را گفته و امام پاسخ داده که جانبازان بروند یک روز دیگز بیایند من امروز حالم خوب نیست. فهمیدیم که دروغ می گویند بنابراین اعتراض ها به اوج خود رسید.

* و دست خالی برگشتید؟

? نه. تا ساعت 12 شب آنجا ماندیم. بالأخره یکی از مأموران کمیته آمد و خبر داد که آقای امام جمارانی تلفن کرده و پشت خط است.یکی بیاید جواب بدهد. من رفتم و با او صحبت کردم. گفت آسایشگاه شما باز است بنابراین می توانید به آنجا برگردید.

* و شما برگشتید

? نه. حقیقتش به حرفشان اعتماد نداشتیم چون هدفشان به اصطلاح جمع کردن ماجرابود نه فریادرسی جانبازان .بعد از تلفن ، آمدم و حرف های امام جمارانی را به بچه ها انتقال دادم. قرار شد که من بروم به آسایشگاه تا اگر حرف امام جمارانی راست بود برگردم و با بچه ها به آنجا برویم. به بچه ها گفتم اگر برنگشتم بدانید که به ما دروغ گفته اند.

* پس ماجرا ختم به خیر شد؟

? خیر. با موتور سه چرخ خودم رفتم به سوی آسایشگاه.نزدیکی های آنجا رسیده بودم که کمیته ای های کروبی ریختند و محاصره ام کردند. مرا دستگیر کردند و بردند آسایشگاه شماره یک امام خمینی در نیاوران. موتورم را توقیف کردند و وقتی روی تخت دراز کشیدم، ویلچرم را هم بردند تا نتوانم جایی بروم.

سرنوشت دوستانتان چه شد؟

? اول بگویم که کمیته ای های کروبی که درجماران مراقب ما بودند از نقشه ما بو بردند. موقعی که قرار می گذاشتیم حواسمان نبود که آنها دارند می شنوند. این را هم بگویم که آنها آنجا هم ما را محدود کرده بودند که از ساختمان کمیته جماران خارج نشویم. نزدیک صبح بود که جانبازان دیگر را هم آوردند به آسایشگاه شماره یک امام خمینی. همه خسته و رنجور بودند.

* آسایشگاه شماره 2 چه شد؟

? بعداً فهمیدم همان شب حمله ، همه وسایلش را برده و آن را پلمب کرده بودند. جانبازان کتک خورده هم بدون هیچ گونه امکانات شب را به صبح رسانده بودند.

* چه شد که از آسایشگاه شماره یک هم رفتید؟

? نرفتیم ، بیرونمان کردند. صبح همان روزی که بچه ها را آوردند آسایشگاه شماره یک ، یکی از مسئولان که ازرفقای نزدیک کروبی بودآمد ودر صحبت هایش ما جانبازان را خطری برای اسلام معرفی کرد. بعد هم ادامه داد : اصلاً شما مشتی منافق بودید که دولت خانه های تیمی اتان را گرفته و شما فرار کردید و رفتید به جبهه تا اسلحه بدزدید و برگردید تا به فعالیتتان ادامه دهید، حالا یک ترکش خورده اید و جانباز شده اید.ما از تعجب مانده بودیم چه کنیم. من گریه ام گرفت و به اواعتراض کردم وداشتم حرف می زدم که ناگهان عکس العمل نشان دادو گفت شما حرف زیادی می زنی و رفت.

* پس چرا بیرونتان کردند؟

? بعداً کروبی دستور داد که من و چند نفر دیگر را به آسایشگاه راه ندهند. اساساً هر کسی جلویشان می ایستاد برایش پرونده سازی می کردند.

* چون باآن رفیق آقای کروبی حرفتان شده بود؟

? آن آقا کاره ای نبود. او به تحریک کروبی دست به این کارها می زد و آن چیزها را می گفت که ما را بترسانند و جلوی اعتراضمان را بگیرد. خانم کروبی بود که خیلی نفوذ داشت، همه کاره او بود.

* چند نفر رابیرون کردند؟

? مرتضی خلج ، یدالله داسته(مشایخی) علی سگوند، من و یکی دو نفر دیگر . 5 – 6 نفر بودیم که بیرونمان کردند. یک مجاهد عراقی داشتیم به نام ابوحسن حیدری که مثل ما قطع نخاعی شده بود واینجا غریب بودوکسی رانداشت ،اورا بردند قم و در حرم حضرت معصومه (س) رهایش کردند.

* شما کجا رفتید؟

? سپاه یک ساختمان پزشکان داشت در خیابان ایرانشهر. رفتیم آنجا و در اورژانس آن مستقر شدیم. از فردای ان روز هم به مدت یک هفته به سراغ مسئولان می رفتیم تا به دادمان برسند. اول خواستیم به منتظری که قائم مقام رهبری بود پیغام برسانیم. فردی به نام دستمال چی پیغام ما را برد و پاسخ آورد که منتظری گفته با کروبی برخورد می کند ولی فرجی نشد. خواستیم میرحسین موسوی را- که نخست وزیربود- ببینیم ،راهمان ندادند و ایشان هم ما را نپذیرفت. یک هفته ، هر روز می رفتیم جلوی دفتر نخست وزیری می ماندیم تا با مسئولان دیدار کنیم ولی...

* ماجرای دیدارتان با رهبر معظم انقلاب که آن زمان رئیس جمهور بودند را برای ما می گوئید؟

? بله. بعد از یک هفته که هر روز می رفتیم آنجا ، یک روز یکی از پاسداران حاضر ، دلش برای ما سوخت. به ما گفت نامه ای کوتاه برای رئیس جمهور بنویسید و ایشان را به حضرت ابوالفضل (ع) قسم بدهید که مشکل شما جانبازان را حل کند. نامه را نوشتیم و دادیم به آن پاسدار . رفت و 3 – 4 دقیقه بعد پاسدار دیگری آمد و گفت : « پشت تلفن با شما جانبازان کار دارند.» یدالله داسته رفت و گوشی را گرفت. همان پاسداری که نامه را برده بود به داسته گفت:« موقعی که آقای خامنه ای وضو می گرفتند نامه را به ایشان دادم.» موقع اذان مغرب بود و بچه ها مشغول نماز شدند. نمازمان تمام شده بود که دیدیم حضرت آقا به همراه 30 – 40 نفر دارند می آیند. آقا آمدند و روی زمین نشستد و تکیه دادندبه کیوسک نگهبانی. ما و همراهان ایشان هم حلقه زدیم به دورشان. آقا خطاب به کارکنان نخست وزیری فرمودند :« بچه ها پذیرایی شده اند؟!» کارمند های آنجا -که جواب سلام ما را هم نمی دادند- پاسخ دادند : بله. یکی از افراد آنجاآقای مصطفی .م مشاور رئیس جمهور بود که جواب سلام ما را هم نمی داد. در حالی که پاسدارها به ما آب و چای می دادند و کارکنان آنجا هیچ اعتنایی به ما نداشتند. آقا گفتند :« چای بیاورید با بچه ها بخوریم.»
پس از خوردن چای، آقا شرح ماوقع را جویا شدند. یدالله داسته شروع کرد به صحبت کردن و همه چیز را گفت.از بیرون انداختن و کتک زدن ما تا قضیه راه پیمایی باویلچربه جماران و حرف های آقای مهدی .ا.ج (همان رفیق شفیق کروبی)که ما را منافق و خطری برای اسلام خواند. حرف های داسته هنوز تمام نشده بود که آقا عینکشان را برداشتند و گذاشتند روی زانو و به شدت گریه کردند. بطوری که شانه هایشان می لرزید و با عبای شان اشک هایشان را پاک می کردند. بعد آقا از محل اقامتان پرسید ندو ما جواب دادیم بعد گفتند :بیمارستان نجمیه خوبه؟ ما گفتیم در اورژانس ساختمان پزشکان سپاه راحت تریم تا بیمارستان. آقا پرسیدند مگر بنیاد شهید نیروی مسلح دارد؟ و ما پاسخ مثبت دادیم.

* در نخست وزیری که شما را اذیت نکردند؟

? آنجا هم اذیت شدیم. همان موقع که رفیق ما صحبت می کرد و آقا گوش می دادند بعضی کارمند های آنجا با سقلمه در پهلوی ما می زدند. وقتی هم که آقا رفت یکی از آنها گفت :« اگر آقای خامنه ای سکته می کردندشما جوابگو می شدید؟ پاسداری هم که نامه ها را رسانده بود توسط کارکنان آنجا مؤاخذه شد و ما دیگر او را آنجا ندیدیم.

* و دست آخر هم رفتید به خانه هایتان؟

? بله. 2- 3 ماه پس از حمله به آسایشگاه ، آن هم در شرایطی که هیچ امکاناتی در خانه هایمان نداشتیم به خانه رفتیم. به ویژه بچه های شهرستانی که به شهرهای محروم رفتند و با سختی های بسیار زندگی کردند تا امروز.

* سرنوشت مهاجمان به آسایشگاه چه شد؟

? همه آنها به استخدام بنیاد شهید درآمدند. آرم کمیته از روی سینه هایشان پاک شد و به عنوان کارکنان حراست و حفاظت بنیاد مشغول کار شدند. کمیته بنیاد شهید هم جمع شد.

* شما از قهرمانان پارالمپیک هم هستید. از ورزش بگوئید.

? در سال های 64 و 65 در رقابت های جهانی انگلستان و پار الپیک 1988 سئول 3 مدال نقره در رشته ویلچررانی کسب کردم. من و یک نفر دیگر اولین جانبازانی بودیم که در پارالمیک شرکت کردیم. در کاروان 9 نفره ایران 7 نفر معلول بودند و ما 2 نفر جانباز.

* حالا چه می کنید؟

? تاکسی سرویس دارم. گاه تا 20 ساعت کار می کنم. سال 1364 ازدواج کردم که حاصل آن 2 فرزند پسر است. همسرم و عروسم فرزند شهید هستند. پس از اخذ مدرک سیکل به حوزه رفتم و 3- 4 سالی درس خواندم. 7 سال هم در قسمت گذرنامه نخست وزیری و ریاست جمهوری کار کردم در سال های 65 تا 72.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/30:: 1:34 عصر     |     () نظر

مدتی بود برآن شدیم تا جدای از سیاست ، از نظر علم روانشناسی علت این همه توهم زدگی جناب موسوی رو جویا بشیم ...

با توجه به اینکه اکثر بزهکاری ها از گذشته انسان و زندگی او در دوران کودکی نشات میگیره تصمیم گرفتیم سرکی در گذشته جناب موسوی و مخصوصا دوران کودکی ایشون بکشیم تا شاید به نتایجی برسیم ...

و خب خوشبختانه با تلاش شبانه روزی متخصصان و پزشکان ماهر توانستیم به نتایج بسیار خوبی که در زیر آمده برسیم ... 

نتایج به دست امده به شرح زیر است :

طبق تحقیقات به این نتیجه رسیدیم که مسبب اصلی این توهم زدگی والدین جناب موسوی هستن ...

اگر از بچگی ایشون رو به جشنی مسابقه ای چیزی میبردن این بچه اینقدر عقده نداشت که بره یه جایی بالاتر از بقیه (پشت وانت) وایسه و بقیه براش کف و سوت بزنن و اونم هی دستاشو تکون بده ... 

اگر از بچگی میذاشتن رنگ مورد علاقه اش رو خودش انتخاب کنه این بچه الان اینجوری نمی افتاد به جون رنگ سبز...

اگر از بچگی میذاشتن خودش مشقاشو بنویسه و یا بهش دیکته می گفتن اینقدر الان عقده نوشتن(بیانیه) نداشت ...

اگر از بچگی یکی دو تا از نقاشی هاشو میفرستادن برنامه عموپورنگ این بچه اونجوری با ذوق و شوق شب مناظره نقاشیشو نشون همه نمیداد ....

اگر از بچگی میذاشتن یکم این بچه دست به کبریت بزنه الان اینجوری اتیش به پا نمیکرد ...

اگر از بچگی پدر ایشون بعضی وقتا مادر ایشون رو همراه خودشون میبردن بیرون این بچه اینجوری زنش رو به جا سوئیچیش آویزون نمیکرد ...

اگر از بچگی میذاشتن این بچه به رادیو (مخصوصا برنامه لا لا بخواب کوچولو) گوش بده الان اینقدر عقده نداشت که با رادیو bbc  ارتباط داشته باشه...

 اگر در دوران شاهنشاه کمی بچه رو به تظاهرت میبردن الان این بچه اینقدر عقده تظاهرات نداشت ...

اگر در دوران کودکی گاهی اوقات بعد از ظهر ها ایشون رو میبردن تا در راه امام راحل قدم بزنن امروز اینگونه به دوستانش پز نمیداد که در راه امام قدم زده !!!!

اگر در کودکی به بچه اجازه حرف زدن داده میشد امروز اینقدر چیز گونه سخن نمی گفتن ...

اگر از بچگی به این بچه اجازه میدادن گاهی اوقات در کوچه و برزن به بچه های همسایه دوتا فحش بده امروز اینطوری دهانش به فحش باز نمیشد !!!

اگر در بچگی اجازه میدادن گاهی ایشون احساس خطر بکنه امروز یهویی احساس خطر نمیکرد ...

اگر در دوران بچگی یه بار هم که شده ایشون رو یه سفر امریکا و انگلیس میبردن امروز ایشون اینقدر عقده ی دیدن ادم های امریکایی و انگلیسی رو نداشتن و دنبال ارتباط برقرار کردن نبودند ...

اگر در دوران مدرسه وقتی این بچه یه نمره خوب میگرفت هی بهش گیر نمیدادن که تو استعداد نداشتی حتما تقلب کردی این بچه امروز همرو متقلب نمیدید !!!!

 اگر از بچگی در گوش بچه زمزمه میکردن که تو سیدی یا کارهایی رو که نشونه ی سیادت واقعیه جلوش انجام میدادن این طفل معصوم یهو یادش نمی افتاد که اولاد پیغمبره و میتونه امام زاده باشه!!!

و بالاخره مهمترین نتیجه به دست امده :

اگر از بچگی به ایشون اجازه میدادن خودش دینش رو انتخاب کنه امروز برای عوض کردن دینش اینجوری همرو به درد سر نمی انداخت !!!!!

خلاصه اینکه از نظر علم روانشناسی اشتباهات ایشون و توهم پردازیشون ناشی از رفتار اشتباه والدین در اوان کودکی است !!!!

بچه ای با این همه عقده های فروخورده ی کودکی زدن داره؟؟؟؟

 

          

 

   این هم عکس کودکی و دوران فروخوردن عقده های طفل معصوم

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/26:: 8:26 عصر     |     () نظر

یکی از عشایر بلوچ به نام محمد روان بد در ستایش تلاش‌های مخلصانه شهید شوشتری در منطقه سیستان و بلوچستان شعری سروده است.

به گزارش فارس، سردار نورعلی شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده قرارگاه قدس که در تدارک برگزاری همایش وحدت سران طوایف در استان سیستان و بلوچستان بود امروز صبح در اقدامی تروریستی به فیض شهادت نائل آمد.

این شهید بزرگوار در ایجاد وحدت و اتحاد میان طوایف و عشایر بلوچ نقشی غیرقابل انکار داشته است، به همین دلیل افراد و گروه‌هایی که با اتحاد سران طوایف بلوچ منافع خود را در خطر می‌دیدند وی و همراهانش را به شهادت رساندند.

یکی از عشایر بلوچ به نام محمد روان بد برای تشکر از زحمات این شهید بزرگوار شعری سروده است که در ادامه آن را می‌خوانید:

قوم وفادار بلوچ
حمد خدایی که بود ذوالمنان
نعمت او شامل هرانس و جان
قدرت او در همه جا آشکار
منت او بر همه کس رایگان
مدح نبی شافع روز جزا
فخر همه سید کون و مکان
باد بر او ، بر همه اولاد او
رحمت حق ، بی عدد و بی کران
عرض درودی به امام عزیز
آنکه چو برق آمد و رفت از میان
یافت از او کشور ایران نجات
ازستم شاهی و ظلم عیان
رهبر ما خامنه‌ای نیکدل
حفظ و سلامت کننده مستعان
باز درودی به شهیدان ما
آن که نمودند فدا جسم و جان
پیش قدم بود بسیج و سپاه
در خط جبهه ، زهمه بی گمان
یاد عزیزان گذشته به خیر
نیز سلامی به همه پیروان
سرور ما شوشتری نامدار
آمده در خدمت ما میهمان
مقدم او باد گرامی مدام
مجلس او شاد چو گل جاودان
محتشم و نیکدل و راد مرد
رهرو پویای همین کاروان
لطف کن ای سرور نیکو نهاد
بر در رهبر برسان این فغان
هست ز اولاد همین انقلاب
قوم بلوچ ای پدر مهربان
حافظ مرز است به مردانگی
بهتر از او نیست دگر مرزبان
داد ذخایربه عشایرلقب
رهبر ملت به یقین آن زمان
هست وطن خواهی او در مثل
گیر زتاریخ جهان این نشان
بود نبردش همه با انگلیس
دارد از این گونه بسی داستان
پیش عدو راست چو تیر ایستاد
خم نشده پیش ستم چون کمان
یافت چو آن روز ثمر انقلاب
شد دل ما خرم و شیرین دهان
داد به هر فرد ز اولاد خویش
سهمیه ای از ثمرش ارمغان
نیست به جز حسرت و غم سهم ما
زین همه اعطا و مزایای آن
دانش و فرهنگ و نه دانشکده
مسئله کار به خرد و کلان
فقر بود مایه هر اعتیاد
فقر کند باغ جهان را خزان
گلشن ما خسته و پژمرده شد
آبرسانی کنش ای لباغبان
هست چنین وضع اسف بار ما
نیست زهر دیده بینا نهان
خدمت رهبر چو رسیدی بگو
شمه‌ای از مشکل ما بر زبان
هست دعا گوی تو صد ها نفر
باش علی رغم عدو کامران
نصرت حق باد مدام یاورت
در همه گه خرم و خندان بمان


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/26:: 8:22 عصر     |     () نظر

دادم ز کف چندی تو را با آه و با افسوسهاs7

رفتی به یغما ناگهان با خدعه ی سالوسها

 

ای رنگ خوب و نازنین گشتی چرا چندی عجین

با جلبک و گلسنگها با حمله ی ویروسها

 

کرکس نشد طوطی اگر پرهای خود رنگی کندs2

راهی ندارد این دغل در حلقه ی طاووسها

 

 

 

 

فردا به رقص و جنبشی بر گنبد مینای دلs6

افتاده ای امروز اگر بر چهره ی جاسوسها

 

این رنگ احیا می شود ، شیاد رسوا می شود

می خشکد این مردابها در پیش اقیانوسها

 

بنگر نقاب ننگ را ، لبخند پر نیرنگ راs1

بر چهره ی شیادها بر روی اختاپوسها

 

این روزها آید به سر ، بیرق شوی بار دگرs5

گر اجنبی بندد تو را با حیله بر ناقوسها

 

ای سبز من قدیس من ، زیباترین تندیس منs3

وا می کنم روزی تو را از دست بی ناموسها

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/26:: 1:13 عصر     |     () نظر
به به سلام ! جشن تولد گرفته ای

عیشی برای دور و بر خود گرفته ایhapy

فصلی گذشت ، سینه مردم کباب شد

بازی بچه های وطنم هم خراب شد

فصلی گذشت ، خون به دل عشق کرده ای

با خون ریخته ...بله .. عشق کرده ای

حالا برای شادی خود کیک را بخور

چاقو بکش به سینه من ،حنجرم ببر

یک تکه از جگرم را  به لب بکش

خورشید شهر مرا رنگ شب بکش

فصلی گذشت ، فصل دگر را خراب کن

یک تکه دیگر از جگرم را کباب کن

چاقو بکش وطنم را دو تکه کن

این من ..بزن.. بدنم را دو تکه کن

فصلی گذشت، فتنه و آشوب می کنی

آتش بزن به وطن ، خوب می کنی

 یادت که هست جشن وطن را بهم زدی

با خون پاک جوانان شکم زدی

کادو چه لازم است برایت بیاوریم؟

فصلی پر التهاب و خیانت بیاوریم؟

حالا برقص فصل دگر را خراب کن

با خون چند نفر دیگر خضاب کن

چاقو بکش تکه ی این کیک را بخور

کافی اگر که نیست گلوی مرا ببر


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/26:: 1:7 عصر     |     () نظر
بسمه تعالی
حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) حفظ نظام اوجب واجبات است.
متن شکوائیه آحاد مردم از مشوقین به قانون گریزی
جناب آقای محسنی اژه ای
دادستان محترم کل کشور
سلام علیکم
با احترام ، اینجانب ، از نامزد خاص دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری
آقای میر حسین موسوی خامنه که به طرق مختلف : اعم از حضور فعال ، صدور بیانه ، سخنرانی و ... ، باعث تشویق افراد به اردو کشی خیابانی و نتیجتا آشوب شورش ، تخریب اموال عمومی و خصوصی ، مجروح کردن و کشتن هموطنان بی گناه ،‌بر هم زدن امنیت عمومی خصوصا مزاحمت های دیر هنگام شبانه ، افترا و توهین و هتک حرمت اشخاص حقیقی و حقوقی و مسئولین ،‌اخلال در نظم ، آسایش و عمومی ، ایراد خدشه بر حیثیت نظام در سطح بین الملل ، ممانعت از کسب و کار مغازه داران خیابان ها به جهت ایجاد رعب، خوف وحشت و اصرار بر استمرار آن ، آتش افروزی ، اتلاف اموال عمومی و خصوصی شده اند، همچنین از طراحان و فرماندهان پشت صحنه راهپیمایی ها و تجمعات و اقدامات غیر قانونی و خشونت آمیز و ضد مردمی که به بهانه ی تقلب در انتخابات و تمکین نکردن به قانون ، پس از انتخابات حماسه بزرگ 22 خرداد ، از تاریخ 23/3/1388 لغایت تاریخ امضای این شکایت نامه در سطح وسیع ، گسترده و حجیم به راه انداختند مستندا به مواد 498، 610،609،698،618، 186،187،687،689،203،208،615،675 قانون مجازات اسلامی و سایر قوانین و مقررات مربوط به موضوع ،‌شکایات دارم . خواهشمند است نسبت به تعقیب کیفری متخلفین و قانون شکنان آشوبگر و معرفی آنها و احقاق حقوق از دست رفته ی اینجانب ، دستور عاجل صادر فرمایید.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/24:: 8:53 عصر     |     () نظر

جالب آنجاست که مایکل لدین یکی از نویسندگان غربی دو سال پیش نیز در اوج جنگ روانی غرب علیه ایران شایعه وفات رهبر انقلاب اسلامی را مطرح ساخت و پس از آن نیز عده‌ای در داخل همان خط را دنبال ساختند.

به گزارش فارس، همان‌گونه که انتظار آن را می‌رفت پس از فرو نشستن غبارهای فتنه‌ای که برخی خواص دنیا زده در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری پدید آوردند اینکه علاوه بر روشن شدن ابعاد جدیدی از این ماجرا طراحی شدن این حوادث را به دقت اثبات می‌کنند. چنانچه این قلم به ضرس قاطع معتقد است با شکست اکثر این ترفندها زاویای جدیدی از سناریو پردازی رهبران کودتای مخملی در حال طراحی و اجرا است. در این زمینه نکاتی قابل طرح است:

1 - ساده‌لوحان سیاسی را در آغاز، گمان بر این بود که آنچه رخ داد در نتیجه برخی افشاگری‌ها در مناظرات جنجالی برگزار شده پیش از انتخابات ریاست جمهوری بود،‌اما صاحب‌نظران سیاسی معتقدند که این حوادث روندی از پیش طراحی شده و با دقت و ظرافت فراوان بود که مناظرات تنها بخشی از اتحاد سازمان یافته میان حلقه‌های به ظاهر مختلف سیاسی که در حقیقت پشت به پشت هم داده و علیه اساس نظام اسلامی به چیدمان نیرو، فراخوان برنامه و اجرای دقیق آن برنامه‌ها همت گماشته بودند را بر ملا ساخت.

دست فتنه‌گران و طراحان پشت پرده سعی داشت در ظاهر، احمدی نژاد را مورد هجمه و حمله خویش قرار داد اما هدف در جایی دیگر و در ورای شخص رئیس‌جمهور بود. آنها با تلاش وافر هدم نظام اسلامی و یکسره ساختن طومار آن و به زیر کشیدن عمود خیمه آن - به خیال باطل خویش - را در سر می‌پروراندند؛ هدف چنان تعبیه شده بود که در هر صورت پیروزی و شکست، "احدی الحسنیین " نصیب کودتاگران شده و بهره آنان از این سفره نصیبشان گردد.

از این رو بود که همزمان نیز بحث ساختگی و دروغین احتمال تقلب گسترده در انتخابات ماه‌ها پیش از برگزاری انتخابات از سوی رئوس هرم کودتا بارها و بارها در مجامع مختلف عمومی از جمله تریبون نماز جمعه تهران مطرح شد. قرار بود که در صورت پیروزی در صحنه انتخابات کارهای انجام ناشده و شکست خورده همپالگی‌های جرج سوروس یهودی پیگیری شده و به سرانجام برسد و از این رو بود که شاید با خواست رهبران بیرونی این جریان مخملی همچون سوروس و ... با انصراف یکی از رهبران آشوب، سرباز دیگری برای پیاده سازی این برنامه‌ها تعیین شده.

در صورت شکست نیز دمیدن در تنور جعلی تقلب می‌توانست زمینه برای مقابله با نظام اسلامی را مهیا نماید. چنین بود که پس از شکست نامزد مورد حمایت کودتاگران مخملی در انتخابات ریاست جمهوری پیکان حمله کودتاچیان آهسته آهسته از دولت و شخص احمدی نژاد به سمت کل نظام و ارکان اصلی آن متمایل شد.

اصرار بر بی‌اعتبارسازی وجهه شورای نگهبان قانون اساسی، تلاش برای مخدوش کردن چهره نیروی انتظامی، قوه قضائیه و نیروهای بسیجی و سپاهی اموری بود که علاوه بر بی‌اعتبارسازی چهره دولت نهم و دهم از طرق مختلف و تحت سناریوهای گوناگون پیگیری و به اجرا نهاده شد که در پس همه اینها مخدوش ساختن چهره زیبا، کریم و عطوف نظام اسلامی مورد نظر بود.

2 - اشتباه محاسبه کودتاگران باعث شد که علاوه بر شکست سنگین در انتخابات ریاست جمهوری، افتضاحی از انزوا در میان مردم دامن‌گیر آنان گردد و یک بار دیگر اقتدار و عظمت نظام اسلامی بر همگان آشکار شود. این اشتباه محاسبه، نادیده گرفتن نقش، جایگاه و تاثیر ولایت الهی فقیه جامعه الشرایط بود. نه آنکه ایشان این جایگاه و تاثیر آن را نمی دانستند که بالعکس تمامی این تحرکات نیز برای مقابله با هدایتگری‌ها و رهنمودهای داهیانه ستون خیمه انقلاب بود.

اما حقیقت آن است که هر آنچه مکر کنندگان مکری در چنته خویش داشته باشند سنت الهی بر آن استوار است که این ترفند‌ها با ضریبی غیر قابل تصور به خودشان بازگشت خواهد گشت.

3 - مردم با لبیک به فراخوان رهبر و مقتدای خویش با حضور حداکثری خود در پای صندوق‌های رای مهر تائید را در پای اعتماد به نظام اسلامی قرار دادند. امری که اولین ناکامی را برای سران داخلی و خارجی کودتای مخملی پدید آورد. اساسا چنین بود بود که حربه ناکارآمدی، بی اعتمادی و یاس مردم از نظام اسلامی در نطفه خفه شده بود. پرده دیگر سناریو یعنی دست زدن به آشوب‌طلبی اغتشاش‌آفرینی و اردو کشی خیابانی با بهانه جعلی و ساختگی تقلب به نمایش درآمد تا به این ترتیب براندازی نظام کلید زده شود، اما هوشیاری و روشنگری رهبر معظم انقلاب و ایستادگی مثال زدنی ایشان بر لزوم رعایت قانون در جامعه و عدم امتیاز دهی به قانون شکنان و براندازان منجر به شکستی دوباره برای آنان شد. چنین شد که غائله‌ای ماه و سال‌ها برای آن تدبیر اندیشیده شده بود با عدم همراهی اکثریت مردم، حمایت قاطبه ملت از فرمایشات رهبری و حضور نیروهای مردمی بسیج برای مقابله با اغتشاش‌آفرینان در مدت چند روز مهار شد. فاز دیگر این سناریو نیز که بر پایه همان بی‌اعتبار سازی وجهه نظام اسلامی استوار شده و در صدد بود تا با شایعه پراکنی زمینه برای ادامه بحران آفرینی در جامعه همواره شود نیز با تدابیر نظام اسلامی خنثی شد. پروژه ناکام بهره‌برداری از دستگیری برخی از رده ‌های کودتا و شهیدسازی ساختگی شکست دیگری نصیب سران فتنه ساخت.

4 - شکست‌های پی در پی باعث شد تا کینه و نفاق منافقین داخلی نسبت به نظام اسلامی و عمود خیمه آن روز افزون شود؛ از این رو به نظر می‌رسد فاز دیگری از این پروژه در سطحی آشکارتر و وقیحانه‌تر در صدد است تا شمشیر آخته خویش را از نیام کشیده و به زعم خود بار دیگر به مدد طراحان و طرفداران حاکمیت دو گانه به مقابله با منشأ اقتدار، عظمت و بالندگی نظام اسلامی که همان ولایت فقیه و شخص ولی فقیه است بپردازند. پیگیری رسانه‌ای این پروژه ابتدا در 16 مهر ما سال جاری از سوی سایت‌های اینترنتی متعلق به آقازاده‌ای مشهور آغاز شد. این سایت و مسئول آن که بر اساس اعترافات متهمین کودتای مخملی، نقش ویژه‌ای در سناریو‌های پس از انتخابات ایفا می‌کرد، با انتشار خبری به نقل "وصیت نامه " مقام معظم رهبری پرداخت که مفهوم سیاسی این اقدام رسوا کاملا در فضای سیاسی کشور روشن و واضح است. در ادامه نیز سایت متعلق به یکی دیگر از شکست‌ خوردگان انتخابات دهم، 22 مهر ماه به نقل از سایت شخصی "مایکل لدین " دست به شایعه‌پراکنی جدید در زمینه سلامت وجود مبارک رهبری انقلاب اسلامی آغشته کرد. گرچه سعی نمود که با تکذیب آن خود را از اتهامات برهاند اما معنای چنین حرکت رسانه‌ای نیز از سوی آگاهان سیاسی به خوبی قابل فهم است.

جالب آنجا است که مایکل لدین یکی از نویسندگان غربی دو سال پیش نیز در اوج جنگ روانی غرب علیه ایران شایعه وفات رهبر انقلاب اسلامی را مطرح ساخت و پس از آن نیز عده‌ای در داخل همان خط را دنبال ساختند. وی در شایعه پراکنی جدید خود اعتراف می‌کند که این خبر! را از منابع داخلی خویش در ایران کسب کرده است. 2 سال پیش و در اوج این شایع پراکنی‌ها تغذیه کننده اصلی مالی و تجهیزاتی این سایت اینترنتی که اتفاقاً یکی از نامزدهای شکست خورده انتخابات دهم هم هست در گفتگوی ویژه خبری شبکه دوم سیما حضور یافته بود و در راستای سناریوی غرب، از حتمی بودن حمله امریکا به ایران ظرف مدت یک ماه آینده خبر داده بود.

اما امروز و پوشش وسیع این دو سایت ایتنرنتی و به تبع آن سایت‌های داخلی و خارجی معاند با نظام اسلامی نسبت به تشکیک در سلامت و صحت جسمی عمود خیمه انقلاب اسلامی خود حاکی از طراحی جدید برای خط آشوب طلبی و نفاقی است که شکست‌های پی در پی آنان را کلافه ساخته است. بار رصد فضای سیاسی کشور به خوبی مشاهد می‌شود که اینان دریافته‌اند که نقطه اصلی هزیمت آنان، وجود رهبری حکیم انقلاب اسلامی است و به زعم خود در صدد تشکیک در این حقیقت، سودای خام حذف فیزیکی معظم له را در سر می‌پروارنند.

این در حالی است که یکی از همین سایت‌ها (سایت آقازاده معروف)در خط دیگری نیز که ماه گذشته آن را کلید زد، خط ترور فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را از زبان به اصطلاح یکی از خوانندگان خویش! در ذیل یک خبر دنبال کرد و در پی اعتراضات مردمی این کامنت را برداشت.

اما حقیقت آن است که این ترفند‌ها نیز با آگاهی، هوشیاری و حضور مردم نقش بر آب خواهد شد و رسوایی بیش از پیش دامنگیر فتنه‌گران می‌شود. اما جای این سوال باقی که وظیفه خواص برای مقابله با ترفندهایی این چنین چیست؟

مردم منتظر این مقابله همچنین مواجهه دستگاه‌های مسئول با شایعه‌پراکنان، فتنه‌گران و سران اصلی کودتاگر هستند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/24:: 8:51 عصر     |     () نظر
دروغ‌پراکنی درباره سلامت جسمانی رهبر انقلاب نشانه استیصال دشمنان ولایت است

دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی دانشگاه‌های تهران بزرگ گفت: دروغ‌پردازی‌های دشمنان غربی و منافقین درباره سلامت جسمانی رهبر انقلاب، نشان‌دهنده استیصال، ضعف و درماندگی آنان نسبت به تدابیر حکیمانه مقام معظم رهبری است.

احسان یاوری دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی دانشگاه‌های تهران بزرگ در گفتگو با فارس در خصوص شایعات مطرح شده مبنی بر کسالت مقام معظم رهبری، اظهار داشت: مطرح کردن این دست شایعات نشان‌دهنده استیصال، ضعف و درماندگی شبکه رسانه‌ای دولت‌های غربی و استکباری است چراکه این دولت‌ها می‌دانند که ولایت فقیه و رهبری معظم انقلاب چشم و چراغ ملت ایران و نگهبان اصلی کیان نظام و مملکت است.

وی افزود: هدف این کشورهای غربی و شبکه‌های رسانه‌ای آنها از این شایعه‌پراکنی‌ها و دروغ پردازی‌ها، مشوش کردن اذهان عمومی مردم ایران است چراکه از میزان دلبستگی ملت ایران به رهبر انقلاب آگاهند و سعی می‌کنند از این طریق در اراده و عزم مردم خلل ایجاد کنند.

دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی دانشگاه‌های تهران بزرگ ادامه داد: پس از آنکه فتنه بزرگ ایجاد شده در ایام پس از انتخابات که از سوی دشمنان غربی و برخی منافقین داخلی هدایت می‌شد، با تدابیر حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب به شکست انجامید و به قول ایشان این فتنه‌ها به سمت طراحان آن کمانه کرد، دشمنان ولایت بر آن شده‌اند تا با دروغ‌پراکنی‌های مضحک و بی‌اثر به نوعی از ولی فقیه به حق زمان انتقام بگیرند.

یاوری افزود: این جریان اغتشاشگر و فتنه‌گر وقتی تمام سناریوهای خود از قبیل دروغ بزرگ تقلب، اغتشاش خیابانی، تهمت زدن به نظام مبنی بر آزار و اذیت جنسی اغتشاشگران، به آشوب کشیدن دانشگاه‌ها و ... را نقش بر آب دید و هر توطئه‌ای از سوی آنان با یک اشاره رهبر انقلاب خنثی و به سوی خود آنان بازخواهد گشت، به شایعه‌پردازی و دروغگویی درباره سلامت جسمانی رهبر انقلاب روی آورده‌اند و متأسفانه برخی سایت‌های خبری داخلی که از سوی چهره‌های خاصی که دست آنان برای ملت ایران رو شده و از متهمان اصلی اغتشاشات پس از انتخابات هستند نیز به این دروغ ها و شایعات دامن زده می‌شود.

این فعال دانشجویی ادامه داد: دشمنان انقلاب روحیه انقلابی بالای مردم را می‌شناسند و سعی می‌کنند با ایجاد تشویش در اراده و عزم ملت تزلزل ایجاد کرده و ملت را درگیر این شایعات کنند اما هر بار که این اشتباه را مرتکب شده و مسئله را مطرح می‌کنند، بیشتر بر طبل رسوایی خود می‌کوبند.

یاوری در ادامه تصریح کرد: این شایعات و دروغ‌پراکنی‌ها یک تلاش مذبوحانه و سناریوی نخ‌نمایی است که با هوشیاری مردم و دانشجویان و استواری که در عقیده ملت ایران وجود دارد، همواره نقش بر آب می‌شود.

دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی دانشگاه‌های تهران بزرگ در پایان خطاب به دشمنان اسلام تاکید کرد: دشمنان انقلاب و اسلام باید بدانند که ولی فقیه چشم و چراغ ملت ایران است و مردم ما هیچگاه از حمایت و پیروی از رهبر کبیر انقلاب دست برنداشته و همواره در مسیر ولایت فقیه گام بر می‌دارند اما باید بدانند این شایعات و دروغ‌پردازی‌ها در عزم و اراده راسخ ملت ما هیچ تاثیری نخواهد داشت.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/24:: 8:50 عصر     |     () نظر
   1   2   3   4   5   >>   >