سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود پسندیدن مانع به زیادت رسیدن است . [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
محتشمی پور، انقلابی گریزان از گذشته خویش!

اکبر گنجی، حمیدرضا جلایی پور، سعید حجاریان، حشمت الله طبرزدی، محسن آرمین، عمادالدین باغی، ابراهیم اصغرزاده، عباس عبدی و ... همه و همه کسانی هستند که روزگاری جزو سردمداران جریانات افراطی و تندرویی بودند که چه بسا در جلسات خصوصی خویش، بنیانگذار و رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی را نیز به کندروی، کوتاه آمدن و سازش در برابر مخالفین بخصوص "لیبرال ها" محکوم می کردند.

اینها همان کسانی بودند که همه لیبرال ها چون بازرگان و یزدی را تکفیر کرده و همه هم و غمشان از میدان بدر کردن آنها بود و بس که آن را نیز عملی کردند.

کسانی که زمانی همه آرزویشان (فقط آرزویشان، چون اهل عمل نبودند) این بود که بتوانند تمامی سردمداران کفر جهانی، آمریکا و شوروی را به درک واصل کنند و برای عملی کردن شعارهای تند خود، لحظه شماری می کردند.

کسانی که همه مخالفین چه مذهبی، چه مارکسیست، منافق و یا لیبرال را کافر حربی دانسته و اعدام و ترور آنان را واجب می دانستند و کردند.

کسانی که برهه های مختلفی مسئولیت های مهم و سنگینی نیز در دست داشتند و دهه 60 مملو است از تندی و خشونت آنان. همان خشونتی که امروز، همنوا و همصدا با کسانی که خود آتش بر سرشان باراندند، منافقین و ضد انقلابیون خارج نشین، نظام جمهوری اسلامی را به آن محکوم می کنند.

اینان این روزها اصلاح طلب و ضد خشونت دو آتشه شده اند و این تنها نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی است که باید بار همه آنچه را در 30 سال گذشته بوجود آمده بر عهده بگیرد و جالب این که کسی نمی پرسد چه کسانی آن اعمال را مرتکب شدند؟

کسانی که با کوهی از "شور" و بدون ذره ای "شعور"، در حرکت جوشان انقلاب خود را جای دادند و آن کردند که خود خواستند، و امروز از منتقدین و مخالفین سرسخت همین نظام شده اند.

قدیمی ها درباره این گونه افراد اصطلاح جالب به کار می بردند و می گفتند:
"طرف بعد از این که شیر خورد، سینه مادرش را گاز می گیرد."
و این به درستی مصداق همین اشخاص "خشونت مزاج" اصلاح طلب است و بس.

یکی دیگر از این افراد که طی ماه های اخیر، انقلاب اسلام، امام و رهبرش را به سادگی به دنیای سیاست بازان قدرت طلب باخت، "علی اکبر محتشمی پور" است.

وی در دهه 60 بر مسند وزارت کشور نشست و همچنین دوره ای سفیر ایران در سوریه بود. او که این روزها شدیدا اصلاح طلب شده! و از خشونت های گذشته نظام در برابر مخالفین بسیار ناراحت است!!! تا پیش از این حمایت از مظلومان فلسطین و لبنان از افتخاراتش بود و معتقد بود که باید تا محو کامل رژیم اشغالگر قدس، به مبارزه علیه آن ادامه داد و همه توان نظامی و اقتصادی را نیز در این راستا به کار گرفت.

او که خود را از بنیانگذاران جنبش های ضد صهیونیستی خاورمیانه می دانست، این روزها به بیماری فراموشی دچار شده و همچون یار دیرینش شیخ "عبدالله نوری" که با افتخار به همه آرمان های امام پشت پا زد و "دولت اسرائیل" را به رسمیت شناخت، این روزها یکی از منادیان شعار صهیونیستی و آمریکا پسندانه "نه غزه، نه لبنان" شده است.

این که چرا چنین آدم دو شخصیتی ای هنوز در راس جمعیتی برای حمایت از مردم فلسطین نشسته است، نشان از فرصت طلبی او و امثال اوست که با شعاری آمریکایی، جوانان بی گناه را به خیابان می کشانند و مردم را به جان هم می اندازند و خون شان را بر سنگفرش خیابان ها جاری می کنند، ولی هنگامی که پای منافع اقتصادی و مادی به نام فلسطین وسط بیاید، در صف اول هستند و به نام حمایت از همان غزه که به هوادران ساده اندیش شان القا می کنند نباید از آن حمایت کرد، سفرهای خارجی با دلارهای تا نخورده می روند و ...

جناب آقای محتشمی پور!
ضد آمریکایی و ضد صهیونیست دیروز!
رئیس کمیته صیانت از اکاذیب موسوی و کروبی امروز!

نکند واقعا باورت شده با اتخاذ مواضع اخیرتان علیه نظام که هورا و هوار ضد انقلابیون خارج نشین همچون گوگوش و گنجی، رضا پهلوی و مریم و مسعود رجوی را به دنبال داشته، آمریکا شما را از لیست سیاه "سیا" و "اف.بی.آی" خارج می کند و برای یک بار هم که شده، قبل از ملاقات "ملک الموت"، می توانید سری به فرنگ بزنید و با هوادران امروزی خویش، بر سر سفره های رنگین، طعام حلال! تناول بفرمایید!!!

نخیر آقا.
آمریکا، اگر 100 سال هم بگذرد، زخمی را که به واسطه اشغال سفارتش (لانه جاسوسی) بر پیکرش وارد شده، فراموش نخواهد کرد و همچنان پرونده آن مفتوح است.

آمریکا، اگر 100 سال هم بگذرد، ضرباتی را که در انفجار سفارت خانه هایش (لانه های جاسوسی خاورمیانه) در بیروت خورد و شکست مفتضحانه تکه پاره شدن 241 کماندوی تفنگدار دریایی اش در انفجار مقرمارینز بیروت را فراموش نخواهد کرد و خودتان بهتر می دانید که چه کسانی را مسئول آن می داند.

آنها هیچگاه عظمتی را که انقلاب اسلامی ایران و رهبر کبیر آن امام خمینی ابهت پوشالی شان را شکسته، از یاد نخواهند برد و منتظر فرصتند تا زهر خویش را بریزند.

حال اگر هدف دیرینه، امروز در نقش خادمی بی جیره مواجب ظاهر شود، باعث نخواهد شد تا سابقه او از یاد آمریکا برود.

پس مردانه بر سر مواضع انقلابی و اسلامی گذشته خویش بمانید که بازگشت از آنها، چیزی جز ذلالت در برابر دشمنان اسلام، امام و انقلاب اسلامی نیست.

دفاع سرسختانه امروزتان از موسوی، همه را به یاد دفاع جانانه تان از "صدام یزید" می اندازد.
یادتان که نرفته؟! یا می خواهید آن را هم پنهان کنید؟
"در مجلس سوم نطق تاریخی "دفاع از صدام" را در کارنامه دارید. آری! دفاع جان‌نثارانه از "صدام کافر" که به بهانه حمله نخست امریکا به عراق.
یادتان که هست در آن نطق، صدام را به عنوان "خالد بن ولید ثانی" تجلیل و تحسین کردید، و جانبازی در راه او را واجب شمردید!
همین طور که امروز برای موسوی سینه سپر کرده اید، آن روز شدیدا معترض بودید که چرا جمهوری اسلامی در دفاع از صدام علیه آمریکا، نیرو نمی فرستد و اقدامی نظامی انجام نمی دهد؟!

آقای مدافع خالدبن ولید!
می‌دانستید یا نه، که خالد بن ولید، شمشیرزنی جنایتکار بوده است. وی همان کسی است که به دلیل دلباختگی به همسر یک مسلمان، شوهر او را کشت و زنش را بدون نگه داشتن عده به همسری گرفت، و البته شوهر او را متهم به نامسلمانی کرد تا خون او حلال شود! خالد بن ولید برای انجام این جنایت هولناک مورد توبیخ و طرد پیامبر خاتم صلی‌الله علیه و آله و سلم قرار گرفت.
(نقل به مضمون از پاسخ دیرینه خانم رجبی به جنابعالی)"

آقای محتشمی پور!
تا به سرنوشت همه آنانی که در بالا نام شان را برای یادآوری ات ذکر کردم دچار نشدی، تکلیفت را با امام و راه او مشسخص کن و فقط و فقط به این سوال جواب بده:

آیا شعار صهیونیستی "نه غزه نه لبنان" را قبول داری یا نه؟ اگر قبول داری، چرا همچنان به نام غزه و لبنان از بیت المال تناول می فرمایی؟!

و اگر قبول نداری، غیرتمندانه و مردانه! تکلیفت را با سازندگان و مدعیان و حامیان این شعار معلوم کن.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/23:: 1:34 عصر     |     () نظر
وقتی محتشمی منتقدینش را "خر" و "بی شعور" می خواند ...

وقتی محتشمی در برابر یک سوال ساده، منتقدینش را "خر" و "بی شعور" می خواند ... باید که منتظر بود تا دیگران برای او یقه بدرانند و مثلا پاسخ بدهند.
او اگر قدرت جواب دادن داشت که تا امروز زبان در کامش نمی چسبید!
مگر چه جواب می تواند داشته باشد؟
من هم اگر ذره ذره زندگی ام از لبنان و فلسطین تامین شده بود، حالا که شکمم سیر شده، راحت به همه ادعاها و آرمان های دیروزم پشت پا می زدم و برای رسیدن به قدرتی جدید، روی نقشه می گشتم بلکه کشور بحران زده ای بیابم که با آرمان های "امام جدید" "میرحسین خان کروبی"! بخواند بلکه از آن جا هم برای نسل در نسل آینده ام آلونکی کوچولو به اندازه خانه مصادره ای "رئیس شرکت آدامس خروس" تامین شود!

القصه:
یک نفر به نام "سید کمال دعایی" که نمی شناسمش، در سایت "پارسینه" در دفاع از محتشمی پور، با لفاظی و بازی با جملات و ردیف کردن کلمات احساسی و ... سعی کرده است از او حمایت کند و خبرنگارانی را که از محتشمی فقط یک سوال داشتند و آن هم این که:
"موضع شما در برابر شعار نه غزه، نه لبنان، چیست؟"
محکوم به بی ادبی کند.
خودتان بروید به این نشانی و مطلب او را بخوانید.

http://parsine.com/fa/pages/?cid=12205

این هم جواب تند و دندان شکن من:

آقای "ما"
چقدر آسمون و ریسمون را به هم می بافی! معلومه سوالی که از محتشمی شده تو رو هم بدجوری سوزونده!
اگر یک "جو" غیرت در وجود خود می دیدند، فقط به این قسمت سوال جواب می دادند که از محتشمی شده: "چرا نه غزه، نه لبنان"
چرا تا دیروز که غزه و لبنان زیر آتش بمباران وحشیانه صهیونیست ها بود و به قول خودتان "آنها درگیر جنگی نیابتی در دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی بودند"، "هم غزه، هم لبنان"؛ ولی امروز که شکم هاتان از سیری برآمده و حساب هاتان مملو گشته، دیگر "نه غزه، نه لبنان"؟
محتشمی ای که هنوز به عنوان رئیس کمیته حمایت از فلسطین در خانه مصادره ای میلیاردی در منطقه فرشته تهران زندگی می کند و برای شرکت در کنفرانس فلسطین به سوریه رفته بود. او که همه نان و وجودش فقط از همان دوران سفارتش در سوریه کسب شد و همچنان نسل اندر نسلش از نان فلسطین و لبنان می جوند! به چه حقی مدافع شعار صهیونیستی "نه غزه نه لبنان" می شود. او اگر حداقل برای حرف خودش اعتنایی قائل باشد، باید حمایتش را از فلسطین قطع کند. می دانی چرا این کار را نمی کند؟ چون اگر قطع کند از گرسنگی خواهد مرد.
براستی که اگر برخی از همین حضرات، ذره ای غیرت دینی و مردانگی ای که امام حسین (ع) می فرماید: "اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید" در وجودشان بود، از لحظه ای که این شعار صهیونیستی از دهان سردمدارانشان بیرون آمد، به حرمت نان و نمکی که از انقلاب خورده اند و به حرمت نام امام که امروزه همه وجود و بودشان از اوست، راه خود را از راهبران خائن به امام و انقلاب اسلامی جدا می کردند.
رحمت بر آن که با وجودی که در دفاع از موسوی زندان هم رفت، ولی در برابر این شعار مسموم، در نامه ای خطاب به موسوی، بر او تاخت و خواست که تکلیفش را با این شعار که کاملا در تضاد با آموخته های پیامبر اکرم (ص) و دین اسلام است، روشن کند.
ولی محتشمی برای این سوال، فقط با هتاکی و اهانت جواب داد. اگر خبرنگار با او تندی کرده او فقط یک جوان است و کنجکاو، ولی او که مثلا دنیا دیده است و پر تکبر و دارای هزار و یک عنوان و اسم و رسم مقام و منبع درآمد و مثلا سال هایی نماینده مملکت در این جا و آن جا بوده و مثلا سیاستمدار است و وزیر کشور بوده است و فلان ...
او چرا این گونه خام و هتاکانه سخن می گوید. اگر این مدافع و یار موسوی است، وای اگر میرحسین می شد رئیس جمهور. اگر مجلس به یکی از وزرایش رای نمی داد، کروبی لشکر اراذل به خیابان می کشید و محتشمی هم سوار بر اسب مراد، همه ملت را خر و بی شعور می خواند!
یک بار دیگر فایل صوتی را گوش کن. اگر تو بودی و او در همان اولین سوال تو را "خر" و "بی شعور" خطاب می کرد بر دهانش نمی کوبیدی؟!
چقدر شانتاژ بازی می کنید. خود محتشمی زبان در کامش چسبیده آن وقت تو شدی مدافع او؟
تهدید به قتل کجا بود؟ گفت اگر همین مردم بفهمند تو رئیس کمیته صیانت آرا موسوی بودی تکه بزرگه ات گوشت است.
آن هم که گفت "تو جرات نداری به ایران برگردی"، چون کسانی که در دمشق بودن می گفتند که "چند وقتی است محتشمی به سوریه آمده و به ایران نمی رود چرا که از خطر بازداشت می ترسد و به این جا پناهنده شده."
با این که محتشمی گفت فردا صبح یعنی جمعه 24 مهر به ایران باز می گردد، هنوز خبری از بازگشت او نشده است. شاید هم آمده و در گوشه ای دیگر پناه گرفته و یا این که دارد برای مخالفت با فلسطین و لبنان، طرح های صهیونیست پسندتری در سر می پروراند. موسوی اعلم!
تهدید به قتل هم که تو از آن دم می زنی، آن بود که در سایت یاران میرحسین خط دادند که "باید خود را منفجر کنیم تا فرماندهان سپاه را بکشیم" و چند روز بعد سردار شوشتری به همین روش کشته شد.
لطفا کمتر از "ما" دم بزن. حداقل مثل میرحسین بگو "من" و بعد همه را دروغگو فلان و ... خطاب کن.
کسی شما را جایی نمی برد. شما نترسید. اصلا کسی با شما کاری ندارد.
مطمئن باش آن که "ما" را می خواست به جایی ببرد، آن بود که منافعش را در آن سوی آب می دید و گروه گروه دارند به آغوش همانان که تا دیروز شیطان و دشمن می خواندندش، پناه می برند و چون گنجی و مخملباف و ... برای تکه ای نان، هزار خوش رقصی می کنند!
آن که مامن و ملجاش شده بی بی سی و آمریکا، الحمدلله نتوانست بر قطار قدرت سوار شود که بی محابا و بی هیچ ریل و راهی، می خواست همه را از کوره راه ها و دره های مرگبار، به ایستگاه غرب ببرد. شاید که باورش شده:
"در غرب خبری هست!"


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:39 عصر     |     () نظر
واقعا چرا این روزها این قدر تند شده ام!

برخی از دوستان انتقاد کرده اند که چرا در آخرین مطالبم – البته از دید آنها - تند شده ام و تندنر می نویسم.
فقط این را بگویم و بس: (آن هم مثل قبل، تند)


- اگر روزی دیدیداز آرمان هایی که از اسلام و امام خمینی آموختم و برایش جبهه رفتم و الحمدلله تیر و ترکش دشمن هم نوش جان کردم، روی برگرداندم و به خاطر چند صباحی عمر با ذلت، همه غیرت خویش را بر باد دادم، جسورانه و بی محابا بر من بتازید و حیثیتم بر باد دهید.
- اگر روزی دیدید من که دم از ولایت می زنم، روزی بر خلاف ادعای خویش، خود را "ولی" دانستم و در برابر هر آن چه ولی و رهبری که تا دیروز سنگش را بر سینه می زدم، حرف می زنم و بدبختانه تر آن که خلاف توصیه ها و خواست های او عمل می کنم، بر دهانم کوبید.
- اگر روزی دیدید من که مدعی هستم عمر خویش را در پای اسلام و انقلاب اسلامی گذاشته ام، خود را صاحب تام همه چیز دانستم و از امام و مردم طلبکار شدم، با جاروی رفتگر ساده خیابان، بر سرم بکوبید.
- اگر روزی دیدید من، "عکس" بزرگ امام بالای سر خود نصب می کنم ولی "برعکس" فرمایشات او عمل می کنم، از هر کجا که تکیه داده ام، به زیرم کشید و بر زمین داغ بکوبید.
- اگر روزی دیدید من، تنها به صرف خواندن دو کلاس درس حوزه، فتواهای عجیب و غریب صادر کردم و بی محابا پشت سر این و آن غیبت کردم و آنان را "حرامزاده" خواندم، خود دانید که چگونه باید با من برخورد کنید.
- اگر روزی دیدید من، برای رسیدن به امیال نفسانی خویش، همه ادعاهای گذشته و آرمان هایی را که حتی بستگان نزدیکم برایش شهید شده اند، زیر پا می گذارم و با سوت و کف  رجاله ها و رقاصه های ساکن آمریکا، ذوق زده می شوم و تصویرم بر تن نیمه برهنه فواحش آن سوی آب نقش می بندد، مدیون هستید اگر بر من نتازید و بی آبرویم نسازید. شاید که از ترس آبرو بیدار شوم.
- اگر روزی دیدید من، بی هیچ غیرتی، خود را به خواب زده ام و با تذکرات رهبری که تا دیروز او را "ولایت مطلقه فقیه" می دانستم و به دیگران تدریس و تاکید می کردم، بیدار شدنی نیستم، من نمی گویم، خودتان هر طور که می دانید بر وجود بی غیرتم بکوبید و هوشیارم سازید که اگر باز برنخواستم، دم مرا بگیرید و همچون حیوانی نجس، از مسیر حرکت انقلاب اسلامی بیرون اندازید تا بیش از این جوانان ساده دل مرا یار دیرین امام و نمایشگر آرمان های او نبینند.
- اگر روزی دیدید من، که تا دیروز دم از قلسطین و لبنان می زدم و محو رژیم صهیونیستی و آزادی مسلمانان آن سامان و حتی فراتر از آن، آزادی همه ملل تحت ظلم چه در آمریکا و چه آفریقا را نهایت پیروزی انقلاب اسلامی می دانستم، امروز به مصلحت حامیان غربی، شعار "نه غزه، نه لبنان" سر دادم، مرا سوار بر حمار، بفرستید همان سامانه غرب تا حداقل برای آنها باری برم و منفعتی حاصل کنم!

چرا؟
خب معلومه
همان امام و خون شهدا بود که نعمت جمهوری اسلامی را از درگاه ایزد منان بر ما خواند و فرستاد، حالا اگر قرار باشد هر کس که چند سالی بزرگ شده و ریش سفید کرده، خود را حاکم تحمیلی و غیر انتخابی مردم تصور کند و از امام و رهبر و ملت جلوتر بداند، همان بهتر که تا ابدالدهر در حسرت نشستن بر کرسی ریاست این مملکت امام زمانی، بسوزد و همسرش  و شیخ یارش "حمالة الحطب" گردند.


با هر چه می خواهند شوخی کنند، ملالی نیست. گستاخ شده اند و جری.
ولی با اسلام، امام و انقلاب و خون مطهر شهدا ...
واویلا


به قول مرحوم "حاج محمد رضا آقاسی":
ما منتظریم تا محرم گردد
هنگامه امتحان فراهم گردد
ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما
یک مو ز سر علی اگر کم گردد

(خیلی تندتر از قبلی ها بود نه؟ واقعا توقع دارید جلوی شمشیر از روبسته ها و جسارت و هتاکی هایی که به امام و رهبر عزیز و شهدا و بسیجیان می شود، لبخندی دروغین بر لب زنم و بس؟! اون وقت همین خود شما نمیگین:
"این یارو این قدر بی غیرت بود و ما نمی دونستیم؟!)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:37 عصر     |     () نظر
ماجرای فرار "محسن رضایی" از میان رزمندگان اسلام!

آذر ماه 1363
چند وقتی می شد که لشکر 27 محمدرسول الله (ص) و لشکر 10 سیدالشهدا (ع)، به "پادگان ابوذر" آمده بودند. تیپ "نبی اکرم" هم که از بچه های کرمانشاه و اسلام آباد غرب تشکیل شده بود، پایگاه اصلی اش ابوذر بود. یکی از روزها "محسن" از بچه های محل مان را دیدم که متوجه شدم در واحد "اطلاعات و عملیات" لشکر 10 است.
اوضاع پادگان کمی در هم و بر هم به نظر می رسید. حال  هوای سیاسی تهران و بحث های سیاسی که بیشتر پیرامون آیت الله منتظری و هواداران سرسخت او بود، در پادگان شدیدا جریان داشت. کانون آن هم لشکر سیدالشهدا بود. محسن گفت:
- می گن محسن رضایی توی پادگان ولی عصر تهران سخنرانی داشته که همه به عنوان اعتراض جلوش بلند شدن و شروع کردن به شعار دادن، که اون سریع پریده توی ماشینش و فرار کرده. البته بچه ها زدن ماشین شو داغون کردن. می گن توی ستاد مرکزی هم همین طور شده و دنبالش کردن.
یکی از شب ها، مسئول تبلیغات گروهان وارد اتاق ما شد که در جا خشکش زد. رد نگاهش را که گرفتم، رسیدم به پوستری از منتظری که سپاه چاپ کرده و زیر آن از قول امام خمینی نوشته بودند:
"بدخواهان از سایه‌ی امثال شما می ترسند."
با ناراحتی پرسید که چه کسی این عکس را این جا به دیوار چسبانده؟ که گفتم: "من".
خیلی بهش برخورد. گفت که سریع آن را بکنم که قبول نکردم. اصلا نمی دانستم این رفتار برای چیست. تبلیغات لشکر هرگونه پوستر منتظری را ممنوع کرده بود ولی در عوض، در لشکر سیدالشهدا عکس منتظری از واجبات هر اتاق بود.
عصر یکی از روزها به اتاق کوچک محسن در واحد اطلاعات رفتم. او کوچک ترین نیرو از نظر سن و جثه در آن جا بود. از حرف های آنها فهمیدم که قرار یکی دو روز دیگر محسن رضایی برای سخنرانی به پادگان ابوذر بیاید. می گفتند که قرار است حالش را بگیرند. من یکی اصلا منظور آنها را از این کارها نمی فهمیدم. از محسن هم که می پرسیدم:
- این بازی ها توی جبهه، چه معنی ای داره؟
او که وانمود می کرد خیلی به مسائل سیاسی پیش آمده اخیر وارد است، می گفت:
- بچه ها در اعتراض به این که محسن رضایی عضو سازمان مجاهدین انقلابه می خوان جلوش وایسن.
وقتی پرسیدم: "مگر عضویت او در مجاهدین انقلاب مشکلی ایجاد کرده؟" گفت:
- آره. مگه امام نگفته که سپاهی ها حق ندارن عضو احزاب و گروه های سیاسی باشن؟

آن روز، در صبحگاه لشکر اعلام شد که برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، امروز صبح در حسینیه‌ی پادگان سخنرانی خواهد داشت. ساعتی بعد که از بلندگوها اعلام شد به حسینیه برویم، از تمامی ساختمان ها نیروها به آن جا روان شدند.
ساختمان حسینیه‌ی ابوذر آن چنان بزرگ نبود. شاید به زور نصف حسینیه‌ی شهید همت دوکوهه می شد. وارد که شدیم، مثل همیشه، پیر مرد خوش سیمای یزدی که دورش را بچه ها گرفته بودند، با آن لهجه‌ی قشنگش داد زد:
- خدا ... پدر مادر همه ...
و کل جمعیت در جواب او گفتند:
- بیامرزد.

در همان لحظات اول حسینیه پر شد و جا برای نشستن نبود. من و محسن زرنگی کردیم و خودمان را کشیدیم جلوی محلی که تریبون قرار داشت. به محض این که محسن رضایی از در پشت حسینیه وارد شد، جمعیت سر پا ایستادند و شروع کردند به شعار دادن. سر و صداها بسیار مبهم بود و معلوم نمی شد چه شعارهایی داده می شود. عده ای فریاد زدند:
"صل علی محمد ... یار امام خوش آمد"
ولی عده ای دیگر که بیشتر از بچه های لشکر 10 بودند، چیزهای دیگری می گفتند!
مجری مراسم که از تبلیغاتچی های لشکر بود، پشت تریبون رفت و پس از قرائت چند آیه از قرآن مجید، به ترتیب اسامی فرماندهان و معاونان لشکرها را خواند که بیایند جلو و کنار فرمانده سپاه بنشینند.
نام عباس کریمی فرمانده‌ی لشکر 27 و سید رضا دستواره معاون او را خواند، ولی هیچ کدام پیدای شان نشد. نام کاظم رستگار و معاون لشکر 10 را خواند که آنها هم پیدای شان نشد. فقط نام "ناصح" فرماندر تیپ نبی اکرم  را که خواند، او رفت کنار رضایی. همین که اسم هر فرمانده خوانده می شد، محسن کنار من می گفت:
- خدا کنه نیاد ... آخه قراره نیان جلو.
و وقتی فرمانده پیدایش نمی شد، محسن از شدت خوشحالی، کف دست هایش را به هم می مالید.
کم کم زمزمه ها شروع شد. احساس بدی داشتم. بوی خوشی از اوضاع و احوال به مشام نمی رسید.
محسن رضایی پشت تریبون قرار گرفت تا سخنرانی کند. همان اول یک نفر از وسط جمعیت برخاست و فریاد زد:
- برای سلامتی فرمانده‌ی کل سپاه پاسداران ... امام خمینی صلوات ...
که جمعیت، ناخواسته صلوات بلندی فرستادند. رضایی که از این شعار جا خورده بود، سعی کرد خودش را کنترل کند و "بسم الله الرحمن الرحیم" را گفت.
پشت سر او، محافظینش در جنب و جوش بودند. معلوم بود انتظار برخورد بدی دارند. محسن که کنار من نشسته بود، ذوق زده شده بود. در چشمانش برقی دیده می شد که نشان می داد خیلی از این حوادث راضی است.
ناگهان صدای "هیس س س " جمعیت بلند شد. به دنبال آن سرفه کردن های الکی هم آغاز شد. هنوز رضایی دو سه کلمه حرف نزده بود که یک نفر جلویش بلند شد و درست توی صورت رضایی، داد زد:
"خمینی بت شکن ... بت جدید رو بشکن"
ناگهان جمعیت روی پا ایستادند و شروع کردند به دادن همین شعار. محافظین رضایی سریع ریختند دورش تا او را از میان جمعیت خارج کنند. عده ای جلوی جمع را می گرفتند که به طرف او نروند. رضایی از سخنرانی منصرف شد و سریع به طرف در پشتی رفت. جمعیت به طرف درهای حسینیه هجوم بردند که متوجه شدند درها را از بیرون قفل کرده اند. عده ای با لنگه پوتین و هر چه دم دست شان می آمد، شیشه‌ی پنجره ها را شکستند و به بیرون پریدند. ماشین لندکروز رضایی گازش را گرفت و رفت تا از دست آنها که قصد کرده بودند بزنندش، رهایی یابد.
جمعیت خشمگین، در خیابان های پادگان راه افتادند و شعارهای مختلف در مخالفت با محسن رضایی سر دادند:
- فرمانده‌ی کل سپاه ... خمینی روح خدا
- خمینی بت شکن ... بت جدید رو بشکن
بیچاره بچه های تیپ نبی اکرم که اصلا روح شان از این بازی های سیاسی خبر نداشت، مات و مبهوت در کناری ایستاده و به آنها که انگار دنبال فرمانده‌ی ارتش عراق کرده اند، نگاه می کردند.

جو پادگان خیلی ملتهب شد. نماز جماعت ظهر در حسینیه ای که حالا شیشه هایش توسط نیروهای مخالف رضایی خورد شده بود، برگزار نشد.
از روز بعد، لندکروزهای حفاظت اطلاعات سپاه، در پادگان چرخ می زدند و مثل فیلم های سیاسی - پلیسی، هر کس را که قبلا شناسایی کرده بودند – و اکثرا بچه های لشکر 10 بودند – دستگیر کرده و با خود می بردند. به دستور "زرمخی" مسئول تبلیغات، عکس های منتظری از اتاق ها پایین کشیده شد. روی در توالت ها، شعارهای مختلفی از جمله "مرگ بر رضایی"، "مرگ بر بت جدید" به چشم می خورد.
وقتی که به واحد اطلاعات عملیات لشکر 10 رفتم، آن جا را خلوت و ساکت یافتم. به زور محسن را پیدا کردم. ظاهرا فقط او را که سنش پایین بود، نگرفته بودند! محسن می گفت:
- دیشب، در ساختمان فرماندهی لشکر سیدالشهدا، 6 ساعت جلسه بین محسن رضایی و مخالفین اون بوده که کاظم رستگار جلوی محسن ایستاده و گفته که چرا نیروهای مجاهدین انقلاب رو به کار می گیری و محسن هم همان جا جلوی همه گفته که تو منافق هستی و من می دم به جرم نفاق دادگاهیت کنن. امروز صبح زود هم حفاظت اطلاعاتی ها ریختن توی تبلیغات لشکر 10 تا فیلم های دیروز و بخصوص 6 ساعت جلسه دیشب رو بگیرن، که متوجه شدن فیلم ها اون جا نیست. بچه ها زرنگی کردن و همون دیشب با یه تویوتا، فیلما رو رسوندن به آیت الله منتظری تا در جریان هم چیز باشه.
(بعدها فهمیدم که در پادگان ولی عصر تهران، "اکبر گنجی" بلند شده و علیه رضایی حرف زده. کل دعوا هم بین جناح چپ و راست سازمان مجاهدین انقلاب بود که دعوای سیاسی و قدرت شان را به جبهه کشاندند و باعث اختلاف و حتی درگیری بین رزمندگان اسلام شدند.)
قرار شد که لشکر به جنوب برود. برای همین به نیروها یک هفته مرخصی دادند تا به تهران بروند و احتمالا برای این که ماجرای درگیری های سیاسی زیاد بین نیروها شایع نشود، آنها را به مرخصی می فرستادند.
در تهران شنیدم که امام خمینی پیامی برای سپاهی ها داده که قرار است نماینده امام در سپاه، آیت الله "محلاتی" آن را بخواند.
اطراف پادگان ولی عصر تهران غلغله بود. اتوبوس ها و مینی بوس هایی که سپاهی ها را از شهرستان ها و هر جای دیگر آورده بودند، خیابان ها را بند آورده بودند. جلوی در، کارت کامپیوتری رسمی سپاه می خواستند که من نداشتم و نتوانستم بروم داخل. خیلی دوست داشتم بفهمم امام درباره‌ی حوادث اخیر چی گفته است.
کنار پادگان منتظر ماندیم تا بچه ها بیایند بیرون. بعدا از هر کس پرسیدم که پیام امام چی بود، هیچ کس چیزی نمی گفت. محسن هم که معلوم بود بد جوری دمغ شده، اصلا کلمه ای از پیام امام را نگفت.
آن نامه محرمانه امام، به هیچ وجه منتشر نشد و کسی هم درباره‌ی آن چیزی نگفت. اخیرا در میان دست نوشته های سردار شهید "کاظم رستگار" که نزد خانواده اش بود، کاغذی یافتم که ظاهرا در همان جلسه، بخش هایی از پیام امام را یادداشت کرده بود.


متن نامه امام خمینی برگرفته از نوشته های سردار شهید "کاظم رستگار"

بسمه تعالی
شما به آقایان بگویید که شماها می دانید که مملکت ما بعد از انقلاب است و ما مبتلا هستیم به مخالفت های همه جانبه از تمام ممالک دنیا، دو سه تا هستند که با ما سر جنگ ندارند و همیشه ابرقدرت ها در فکر آن هستند که به یک راهی عمل کنند که تا می توانند ما را آرام کنند. راه هایی که انتخاب کرده اند زیاد بوده است تا رساندند به جنگ و در جنگ هم موفق نشدند.
اینها در فکر این هستند که اختلاف ایجاد کنند و آن جمعیتی که بیشتر از همه مورد خوف آنهاست سپاه و آن چه مربوط به آن است و بسیج. از این باب آنها دنبال این هستند که در خود سپاه رخنه کنند.
خیال نکنید اگر کسی آمد و هیاهو کرد که سران سپاه چه هستند، از حلقوم خودشان است. از حلقوم خودشان نیست. از حلقوم دشمنان اسلام است.
اگر مردم خوبی هستند، بازی خورده اند. اگر چنان چه اشخاصی باشند که نفوذ کرده اند و عمدا این کارها را انجام می دهند که سپاه را فشل کنند، باید بدانند که اگر چنان چه اختلاف در سپاه بیفتد، جمهوری اسلامی از بین خواهد رفت.
اگر به خدا معتقد هستند، پیش خدا مسئولند و این طور نیست که خداوند از آنها گذشت نماید.
اگر مردمی هستند که برای ایران عمل می کنند و این کارها را انجام می دهند، باید بدانند که این وضعیت به نفع اسلام نیست.
از این کارها دست بردارید. البته من می توانم با وضع دیگری عمل کنم، ولی بنا دارم با دوستی و برادری برخورد شود.
علی ایحال از این طور کارها که موجب تضعیف فرماندهی می شود که آنها از حشمتی که دارند بیفتند، دست بردارید.
ما امروز هیچ یک از افرادی که در راس امور هستند را امکان ندارد که برداریم و آنها همین طور خواهند ماند.
با هیاهو آقای محسن و آقای رفیق دوست برداشته نمی شوند. اگر ما یک مقام را برداریم، ما را تضعیف می کنند و این به نفع مملکت ما نیست. چه از نظر اسلام و چه از نظر برداشت سیاسی ما از دنیا چون ما می بینیم کارهایی که در این جا انجام می شود قبل از آن که از رادیوی خودمان بشنویم، از رادیوی بیگانه می شنویم.
شما درست توجه کنید که با این مسائلی که خیال می کنید با سر و صدا و هیاهو افراد کنار می روند، امکان ندارد سران کنار بروند.
کنار بگذارید این کارها را. این کارها مخالف جمهوری اسلامی است. این کار با برداشت ما از جمهوری اسلامی مخالف است و وضع سیاسی ما در دنیا به هم می خورد.
من سفارش شما را به آقایان کرده ام که با شما مدارا کنند. اگر افرادی بعد از این پیام دست برنداشتند باز بخواهند به اختلافات دامن بزنند، به من اطلاع دهید. آنها تکلیف دیگری دارند.این را باید اطلاع بدهید.
در بین آقایان هم صحبت کنید. به آنها محبت کنید و اگر من بدانم بعد از این پیام کاری کنند، من به عنوان مخالف اسلام تلقی و معرفی می کنم.
والسلام
روح الله الموسوی الخمینی
28/9/63


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:31 عصر     |     () نظر
نه! مثل این که جدی جدی به رگ غیرت! میر حسین برخورد!

خبر رو داشته باشید:

استعفای میرحسین از فرهنگستان هنر 
 
میرحسین موسوی اواخر همین هفته از سمت ریاست فرهنگستان هنر استعفا می دهد .

یک منبع آگاه به خبرنگار شفاف ضمن اعلام این مطلب گفت :
موسوی تصمیم دارد دوشنبه 18 آبان ماه  در کنفرانسی مطبوعاتی از سمت خود در فرهنگستان هنر استعفا دهد و دلایل خود را در این زمینه تشریح کند .
سایت خبری "جالب نیوز"
http://www.jalebnews.com/view-12048.html

از این طرف ... راه خروج این وره ... لطفا سریعتر ...

فقط جناب میر حسین لطف کنند و تکلیف حقوق و مزایا و هزینه های این چند ماه اخیر را که زیر نظر رئیس جمهور غیر قانونی! (البته از نظر ایشون) کار می کردند، روشن کنند. اگر چه باید بیشتر آن صرف کارهای خیر! همچون رفع مشکل برخی کارگردان های فقیر! ان ور آبی و یا حمایت از حامیان خیابانی در ماه های اخیر شده باشد!

البته اون هفته نشد عیبی نداره، فقط زودتر تکلیف بقیه مناصب دولتی و بیت المال غصبی را روشن کنند، آن وقت همراه گوگوش، اکبر گنجی، کروبی، محتشمی، بنی صدر، رضا پهلوی، اوباما، سارکوزی و مریم و مسعود رجوی علیه نظام جمهوری اسلامی خط و نشان بکشند و "جنبش سبز لجنی" راه بیندازند.


دختر به فدای بابا ...

این داستان، در اوج ترورهای منافقین در کوچه و خیابان، اتفاق افتاده است و اصلا واقعیت ندارد!!!
همه شخصیت های داستان، بجز "موتور سیکلت"، ساختگی هستند!

ظهر روز یکشنبه داغ 8 شهریور ماه 1360 آقا سعید قصه ما، همراه خانم دکتر، سوار بر موتورسیکلت دولتی اش می شود. زینب کوچولویش را هم جلوی خودش نشانده تا باد پوست نازک و نازش را اذیت نکند!

هنوز از منطقه "نازی آباد" محله حجاریان، تهرانی، باغی، گنجی؛ عبدی، ربیعی و کوهی دیگر از اطلاعاتی ها، دور نشده که یک دستگاه موتورسیکلت با دو سرنشین، می آید دنبال آقا سعید قصه.


آقا سعید که خودش خیلی این کاره بوده، تا می آید دست به کمر ببرد و مثل فیلم های وسترن، اسلحه بکشد و با حرکتی سینمایی، جلوی خانم خود افه بیاید و هر دو راکب موتور را با یک گلوله نفله کند، که داستان جور دیگری شکل می گیرد.

چرخ موتور لیز می خورد و آقا سعید با زن و بچه نقش بر زمین می شود. آقا سعید در همان حال که بین زمین و آسمان معلق بود! صدای شلیک گلوله ای را شنید. هر آن منتظر بود جاییش سوراخ شود! ناگهان متوجه شد یکی از تروریست های منافق، بالای سر او ایستاده و مثلا می خواهد انتقام همه همرزمانش را که توسط سعید و دوستانش بازداشت و اعدام شده اند، یک جا بگیرد.

منافق لوله اسلحه را به طرف سر سعید می گیرد. خلاصی ماشه را فشار می دهد و ...

ناگهان صدای گریه زینب کوچولو، نکته مهمی را به آقا سعید یادآوری می کند. آقاسعید، سریع دست می برد و بچه گریان کوچولوی خود را که به خاطر زمین خوردن آسیب دیده و کنار مادر خود روی زمین ولو شده است، به دست می گیرد.

تروریست منافق که تصور می کرد آقاسعید الان مسلسلی در می آورد و هر دو منافق را تکه تکه می کند، در کمال تعجب می بیند آقا سعید، فرزند گریانش را همچون "سپر بلا" مقابل صورت خود می گیرد.

منافق تروریست که آمده بود آقا سعید را بکشد، جا می خورد. این بچه این وسط چه کاره است؟

بجای آن که به طرف بچه بی گناه شلیک کند، لوله اسلحه را پایین آورده و به طرف دوستش می دود. سوار بر موتور می شوند و می گریزند.
در راه دوستش با عصبانیت می پرسد که چرا کار را تمام نکرده است؟ که او در جواب با ناراحتی می گوید:


- من می خواستم کار رو تموم کنم. می خواستم اون مزدور رو بکشم ... ولی وقتی بچه خودش رو به دست گرفت و کرد سپر بلای خودش، شوکه شدم و دستم به ماشه نرفت.

آقا سعید که دیگر مطمئن شد تروریست ها گریخته اند، نفس عمیقی کشید، بوسه ای بر گونه زینب گریان زد و گفت:
- قربونت برم که جون بابایی رو نجات دادی ...

و بچه را داد دست خانم دکتر تا به کمک مردم، موتور را از زمین بردارد.

بعدها آقاسعید داستان بالا را این گونه تعریف کرد:


"من در همان روز هشت شهریور در نازی‌آباد توسط تیم ترور مجاهدین خلق مورد سوء قصد قرار گرفتم. با موتور بودم به همراه همسر و دخترم. از آینه موتور دیدم که موتور سوار از پشت اسلحه کشید. من بلافاصله خود را روی زمین پرت کردم و خوابیدم و گلوله آنها از کنار گوشم گذشت. من نیز مسلح بودم. چند تیر هوایی شلیک کردم. یک تیر هم به موتورشان زدم که موتورشان از کار افتاد اما چون در نزدیکی صف نانوایی بود مجبور شدم که با پای پیاده تعقیبشان کنم. آنها هم پیاده فرار کردند و در شلوغی و ازدحام جمعیت در بازار دوم نازی‌آباد گمشان کردم. بعدا همین تیم «آیت» را زدند و چند نفر دیگر را کشتند و پس از دستگیری اعتراف کردند که کار ترور من هم از مرکزیت سازمان به تیم مرکزی ترور که آنها بودند محول شده بوده است."

داشت دیر می شد. همه در پاستور منتظر آقا سعید بودند تا تحلیل های عمیق و محکمش! را از روند فعالیت منافقین بدهد! راستی، اتفاق مهمی هم قرار بود بیفتد که نباید آقاسعید از آن غافل می شد!

آن روز 8 شهریور بود و آقا "مسعود کشمیری" رفیق، بچه محل و شاگرد آقاسعید، کار بسیار مهمی داشت. این را بعدا "تقی محمدی" (یا به قول آقاسعید، "شهید مظلوم تقی محمدی" شاگرد خاص درگاهش) که در زندان او را خودکشی دادند، اعتراف کرد.

ساعتی بعد، پس از شنیده شدن صدای مهیب انفجار در سطح شهر، این خبر پیچید:

- یک منافق نفوذی، با کارگذاشتن بمب، رجایی و باهنر را کشت.

--------------------------------------------------------

نکته مهم:
دوست عزیزم آقا "سجاد" یادآوری کرده است که:
شهید دکتر "سید حسن آیت" روز 14 مرداد 1360 یعنی حدود 25 روز قبل از این که تیم ترور منافقین، آقاسعید را نشانه روند، توسط تروریست های منافق در منطقه نارمک تهران ترور شد و به شهادت رسید!


"میر حسین موسوی" حقوق بگیر احمدی نژاد!

دلیلی بزرگ تر از این می خواستید که دروغ گویی میر حسین موسوی را اثبات کند؟
میر حسین موسوی به عنوان "رئیس فرهنگستان هنر" حکم مسئولیتش را از "محمود احمدی نژاد" اخذ کرده و به عنوان نیروی زیر دست او، حقوق می گیرد و مثلا کار می کند.

بعد از شکست سخت میر حسین در انتخابات ریاست جمهوری و ژست مبارزه جویی او در برابر آراء مردم و نپذیرفتن انتخاب بزرگ ملت، برخی از اطرافیان آن که افه های موسوی را جدی گرفته بودند، شایعه ای مبنی بر استعفای میر حسین موسوی از ریاست فرهنگستان هنر به دلیل این که منصوب احمدی نژاد و حقوق بگیر اوست، در سایت های خود منتشر کردند بلکه این مسئله را که میر حسین نیروی زیر دست احمدی نژاد محسوب می شود را پنهان سازند.

ولی میر حسین از آنها زرنگ تر بود. مگر حقوق رئیس فرهنگستان هنر کم است که به سادگی آن را از دست بدهد؟ هر چقدر هم باشد، گوشه ای از زندگی موسوی و اهل و عیالش را خواهد گرفت.

ظاهرا احمدی نژاد نیز از روی ترحم و دل سوزی، تا امروز اجازه داده که میر حسین بر ریاست خود بر فرهنگستان بماند و حقوقش را از نهاد ریاست جمهوری بگیرد.

وقتی کسی احمدی نژاد را رئیس جمهور قانونی نمی داند، چگونه از او حکم مسئولیت می گیرد و حقوق آنچنانی هم اخذ می کند؟

مگر غیر از این است که موسوی قصد دارد همچون گذشته، آن جا را به عنوان سنگر مثلا هنرمندان مخالف حفظ کند؟!

«بسم الله الرحمن الرحیم

هنر، عرصه خلاقیت انسان و مظهر جمال حق و جلوه عشق و زیبایی است

جناب آقای مهندس میرحسین موسوی

در اجرای ماده 18 اصلاح اساسنامه فرهنگستان هنر مورخ 21/1/80 شورای عالی انقلاب فرهنگی و بنا به پیشنهاد مجمع عمومی فرهنگستان هنر، به موجب این حکم جناب عالی را برای مدت چهار سال دیگر به عنوان رییس فرهنگستان هنر برمی گزینم.
امید است با استعانت از خداوند منان و مشارکت سایر اعضای محترم درخدمت خالصانه به پیشرفت و تعالی هنر در این سرزمین هنر پرور موفق باشید.

محمود احمدی نژاد
رییس جمهوری اسلامی ایران»

منبع: پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران، ? اردیبهشت ????


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:29 عصر     |     () نظر
محتشمی هنوز از ایران فراری است!

روز گذشته، خبرگزاری قدسنا که نان فلسطین را می خورد و آش فریادگران "نه غزه، نه لبنان" را هم می زند! در اقدامی تبلیغاتی و عجولانه، به تطهیر یکی از سردمداران خویش که همه بود و نمودش از فلسطین و لبنان است ولی در ماه های اخیر، از طراحان شعار صهیونیستی "نه غزه، نه لبنان" بود، "علی اکبر محتشمی پور" پرداخت.

محتشمی پور طی ماه اخیر به بهانه برگزاری کنفرانسی در سوریه درباره جولان به آن کشور رفت و به دلیل این که رئیس کمیته صیانت از آراء و اکاذیب میر حسین موسوی و یکی از برپاکنندگان آشوب های بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم بود، جرات بازگشت به ایران را ندارد.

این خبرگزاری خصوصی و ملک شخصی شده که فلسطین را بسیار پاستوریزه و در راستای اهداف موسوی و کروبی و محتشمی می پسندد، اقدام به انتشار گفت وگویی کاملا مبهم و نامعلوم با محتشمی پور نموده است تا مثلا ثابت کند که وی به ایران بازگشته است. آن هم با تصویری قدیمی از ایشان!

این نوپایان فعال در عرصه خبر! با ذکر این که :
"روایت محتشمی پور از جنجال یاد شده در حاشیه برگزاری نشست مجمع سازمانهای غیر دولتی و فعالان حامی فلسطین توسط یک منبع آگاه نقل شده است که عینا منتشر می شود."
فراموش کرده اند که دیگر برای همه مشخص شده "یک منبع آگاه" در عرصه کار خبری، چیزی نیست جز القای خبری کذب که هیچ گونه منبعی برای آن وجود ندارد. وگرنه برای مصاحبه با هر کس در داخل ایران، نه نیاز به عملیات امنیتی است و نه پنهان نمودن نام منبع. شاید که دست اندرکاران خبرگزاری از آقای محتشمی می ترسند که از ذکر نام منبع آگاه شان هراس دارند؟!

این خبرگزاری که کاملا در راستا و همسو با شعار صهیونیستی "نه غزه، نه لبنان" به دفاع عجولانه از محتشمی پرداخته است، آورده:
این منبع به قدسنا گفت:  به رغم اصرار اعضای مجمع سازمانهای غیر دولتی و فعالان حامی فلسطین در خصوص صدور بیانیه یی از سوی مجمع در محکومیت اقدام جنجالی یک وبلاگ که در چند خبرگزاری داخلی نیز منتشر شد اما محتشمی پور با هرگونه موضع گیری در این خصوص از سوی مجمع در حمایت از خود مخالفت کرد و تنها به این نکته بسنده کرد که " احساس می کنم نباید به این موضوع پرداخته شود چراکه به عقیده من اهمیتی ندارد و باعث سوء استفاده می گردد".
و هیچ گونه اشاره ای به سوال خبرنگاران از محتشمی درباره شعار آمریکایی پسند "نه غزه، نه لبنان"  نکرده است

براستی اینان کدام قومی هستند که اموال بیت المال را شخصی در اختیار گرفته و با پولی که باید به مظلومان فلسطین کمک شود، راه به راه سفرهای خارج از کشور می روند و در تضاد با آموخته های پیامبر اکرم (ص) در خیابان های ایران وقیحانه شعار "نه غزه، نه لبنان" سر می دهند؟

آقایان بفرمایید بیانیه بدهید ببینیم چه شاهکاری می کنید؟
نکند باورتان شده همین بیانیه های آبکی شما در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی – که خدا می داند هر کدامش برای بیت المال ده ها میلیون تومان آب می خورد – 22 روز مردم مظلوم غزه را زیر وحشیانه ترین بمباران نظامی و تبلیغاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل (حامیان و مشوقان امروزی طیف آقای محتشمی پور با پرچم و شعار "نه غزه، نه لبنان") به پایداری تا پیروزی فراخواند؟!

نکند به آرمان های امام درباره فلسطین اهانت شده که این گونه برافروخته اید؟
شما را چه شده که بجای محکومیت فحاشی و هتاکی کسی که مثلا زمانی از مسئولین مملکتی بوده، به دفاع ار مواضع امروزی آن که کاملا با آرمان های امام و اسلام درباره دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم است می پردازید؟

بفرمایید بیانیه بدهید و از کسی که وقیحانه در برابر ضبط صوت، منتقدین خود را "خر" و "بی شعور" خطاب می کند، حمایت کنید.

اول که شنیدم آقای محتشمی به انتشار مصاحبه هتاکانه اش جواب داده، گفتم حتما ایشان به ایران بازگشته، ولی وقتی مصاحبه ساختگی و خیالی خبرگزاری قدسنا را خواندم، مطمئن شدم که این گفت وگو کاملا ساختگی و برای پنهان ساختن هراس وی از بازگشت به ایران است؛ وگرنه چرا ایشان با یک "منبع آگاه" مصاحبه کرده و از هر گونه عکس و فایل صوتی خبری نیست؟

همه این تلاش ها برای پوشاندن خبر فرار محتشمی از احتمال بازداشت است و بس.
چه کسی گفته محتشمی در ایران است؟ بیاید ثابت کند.
بنده با قاطعیت می گویم که ایشان به هیچ وجه به ایران بازنگشته است. اگر آمده که باید از پناهگاه خارج شود!

آقای محتشمی پور!
یار دیروز امام و مخالف امروزی نظرات امام!
اگر چه مطمئنم که هیچ گفت وگویی با شما انجام نشده!
ولی حداقل یک بار برو و فایل صوتی افاضات کلام خویش را گوش کن. من خجالت کشیدم که جنابعالی روزی وزیر جمهوری اسلامی و سفیر و ... بودید.
ببین چه کسی فحاشی کرده و دیگران را آنچه لیاقت خویش است، خطاب می کند!
جدا اگر ضبط صوت جلویت نبود، خدا می کند چه الفاظ رکیک تری به کار می بردی!

حضرات خبرگزاری قدسنا!
شما را چه می شود؟
با بیت المالی که در دستتان است تا از مظلومان غزه حمایت کنید، دارید چه می کنید؟
نکند این اموال می شود پوسترهایی که در دست بی شرفان سبزپوشی که در حمایت از آمریکا و رژیم صهیونیستی "نه غزه، نه لبنان" سر می دهند؟

حضرات منبع آگاه!
به قول مولا علی (ع):
"حق را ملاک شناخت اشخاص قرار دهید، نه اشخاص را ملاک شناخت حق."

محتشمی پور گر چه دستش را در راه حمایت از آرمان های لبنان و فلسطین از دست داده است، ولی امروز همچون یار دیرینش "عبدالله نوری" که با افتخار تمام در تضاد با تفکرات امام راحل، دولت اشغالگر "اسرائیل" را به رسمیت شناخت و تشویق و احسنت صهیونیست ها را برای خود خرید، امروز وقتی در برابر این شعار صهیونیستی پاسخی ندارد، یعنی کاملا جلودار صف حامیان اشغالگران قدس است و با آنان که تیر بر قلب کودکان مظلوم غزه می نشانند، فرقی نیست.

آقای محتشمی پور!
اگر ررررررر آمدی ایران، خدمت می رسم.
چقدر زود مرا یادت رفته.
نویسنده کتاب "پاره های پولاد" تاریخ عملیات شهادت طلبانه لبنانی ها علیه اسرئیل هستم. چند بار حتی در منزلتان برای تکمیل تحقیقاتم خدمت رسیدم. چه کسی آگاه تر و بهتر از شما در زمینه عملیات علیه آمریکا و اسرائیل در لبنان؟!
راستی، دلم برای دستتان می سوزد. با تفکرات امروزتان که پیرو مخالفین ولایت شده اید، حیف که آن را در راه لبنان از دست بدهید!
شاید برای مصافحه با بسیاری دیگر بدردتان می خورد!

خوش نداشتم با جنابعالی که بنا برادعای خودت بنیان گذاری حزب الله لبنان را در سابقه ات داری، این گونه برخورد کنم ولی دیدم کوتاه آمدن در برابر ادعاهای ظالمانه امروزتان در برابر آرمان های امام، ظلم به خون مطهر شهیدان ایران، لبنان و فلسطین است. شاید که با نگاهی به دست خویش، از پیروی دروغگویان و خائنان به آرمان های انقلاب اسلامی و امام، دست بردارید!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 1:26 عصر     |     () نظر

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال پنجاه و هفت و برچیده شدن بساط شاهنشاهی ، صداهای مختلفی برای نوع حکومت بلند شد ، جماعتی حکومت سوسیالیتی را پیشنهاد کردند و عده ای جمهوری دمکراتیک ، عده ای نیز جمهوری دمکراتیک اسلامی را تبلیغ می کردند، غافل از اینکه این نهضت با شعار استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی به پیروزی رسیده بود، با این حال ،عده ای قلیل که حتی در پیروزی انقلاب یا به کلی نقشی نداشتند و یا بود و نبودشان در به ثمر نشستن انقلاب تأثیری نداشت، به دنبال اهداف سیاسی خاص خود بودند و با ابزار رسانه ای که در اختیار داشتند به دنبال توهمات خود بودند.

امام که خود رهبری انقلاب از ابتدا تا پیروزی را برعهده داشتند با تیز بینی خاص خویش ،بلافاصله دستور برگزاری رفراندوم ،برای تعیین نوع حکومت را صادر کردند و جمهوری اسلامی با بیش از نود و هشت درصد، بیشترین رأی را به خود اختصاص داد و پس از آن هم با رأی مردم، مجلس خبرگان قانون اساسی و در ادامه همه پرسی برای تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران .

از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا انتخابات دهم ریاست جمهوری ، حوادث ریزو درشت و توطئه های بسیاری برعلیه  نظام و کشور اتفاق افتاده ، که در تمامی این حوادث،نظام جمهوری اسلامی ایران با تدبیر ولی فقیه و پشتیبانی قاطع ملت، با سربلندی از تمامی آزمونها پیروز شده و توطئه گرها مجبور به عقب نشینی و اعتراف به شکست شده اند.

انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اما با تمام حوادث تلخ و شیرینش ،سنگ محکی متفاوت از حوادث پیشین بود برای شناخت دوست از دشمن و اعتقاد مردم به نظام و اعتقاد نظام به مردم.

نه به احمدی نژاد تمام هدف کشورهای غربی و در رأس آن آمریکا و رژیم صهیونیستی بود و البته در داخل نیز تمام رقبا، محور برنامه ریزی خود را برای عدم انتخاب مجدد دکتر احمدی نژاد قرار داده بودند و از نظر آنها تفاوتی نداشت که کدام گزینه دیگر پیروز انتخابات باشد و چنانچه هر کدام از نامزدهای انتخابات، پیروز می شد به منزله شکست دکتر احمدی نژاد بود و البته این یعنی پیروزی تمامی جریانهای مخالف داخلی و خارجی.

شخص دکتر احمدی نژاد در این آزمون بزرگ، مورد بحث نیست ،لیکن هم پیمانی و همسوئی و پیوند بین جریانات داخلی و وخارجی ، سؤالی است که بالاخره باید آقایانی که خود را جزء خواص می دانستند و به تعبیر مقام معظم رهبری نه تنها رفوزه شدند بلکه سقوط کردند ،باید روزی پاسخگوی اعمال خود باشند و در غیر این صورت نیز،تاریخ هم قضاوت خود را خواهد داشت و راه گریزی ندارند.

محسن رضائی اما در این میان حکایت متفاوتی دارد ،حکایت او از این بابت متفاوت است که همچنان ادعای ولایت پذیری دارد و در ظاهر مانند دو کاندیدای شکست خورده عمل نمی کند .

البته ایشان یکی از سه ضلع مثلثی بودند که به همراه آقایان هاشمی بهرمانی و میرحسین موسوی در نوشاندن جام زهر به حضرت امام در خصوص پذیرش قطعنامه 598 مشارکت داشتند.

آقای محسن رضائی در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری حاضر می شود و اعلام می کند که به احترام مقام معظم رهبری شرکت کرده است.

البته ایشان در ابتدا باید به این سؤال پاسخ بدهند که آیا مقام معظم رهبری ،غیر از رأی ملت را تنفیذ فرمودند و ایشان که کمی بیشتر از یک درصد آرا را کسب کردند برای شصت و پنج درصد مردم  و منتخب مردم احترام قائل نیستند؟

از این دست رفتار تناقض آمیز و البته منافقانه ایشان در طول سالهای هشتاد و چهار تا به امروز فراوان است که مورد بحث این نوشته نیست .

هدف از این نوشته ،تناقضاتی است که ایشان با اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارد و هر زمان که برای پیشبرد اهداف خود به نتیجه نمی رسد ،بجای آنکه رفتار خویش را متناسب با قانون اساسی نماید ، اصرار بر رفتار خود دارد و ایراد را متوجه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می کند و بحث را نیز پیرامون تغییر قانون اساسی به راه می اندازد.

نکته جالب در این موارد این است که چنین فردی با چنین رفتار و خصوصیاتی ، هر زمان که دولت نهم را نقد می کرد از قانون اساسی یاد می کرد و دولت را متهم به قانون گریزی می نمود.

ایشان از پیش از ورود به انتخابات، بحث دولت وحدت ملی را پیگیری کردند که هیچ تناسبی با قانون اساس جمهوری اسلامی ایران نداشت و بیشتر برای سهم خواهی و راضی کردن طرفین دعوا بود و چون شانسی برای پیروزی خویش قائل نبود ، به دنبال گرفتن سهمی از قدرت بود که البته پس از ماهها تلاش به نتیجه ای نرسید و چاره ای جز به میدان آمدن نداشت.

در تبلیغات انتخاباتی ایشان مکرر شنیدیم که ایشان اعتقاد به تقسیم کشور به چند ایالت و فدرالی کردن کشور داشتند که در تناقض کامل با اصول قانون اساسی است.

در همان ایام تبلیغات ، جناب ایشان به دفعات مخالفت خود را با نوع مسئولیت رئیس جمهور به عنوان رئیس دولت ابراز داشتند و نظر خود را پیرامون اینکه در ایران باید نخست وزیر داشته باشیم و اوضاع به روال دهه شصت تغییر کند شاهد بودیم.

ایشان پس از شکست سنگین و البته قابل پیش بینی خود در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ، در ابتدا همانند سایر رقبای شکست خورده خود ، ادعای تقلب در انتخابات را فریاد کردند  و پس از آشکار شدن دروغهای خود و دوستانشان و همچنین اعترافات متهمین کودتای مخملین ، در عوض تبریک به رئیس جمهور و عذرخواهی از مردم و پذیرفتن رأی ملت ،  طرحی نو درانداختند و شکل فعلی قانون انتخابات را مشکل بزرگ کشور اعلام کردند و پیشنهاداتی جهت تغییر قانون انتخابات ارائه فرمودند.

امروز این سؤال از ایشان  مطرح است که جناب رضائی ، شما که با بدیهی ترین و مهمترین اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مخالف هستید ، چگونه به خود اجازه دادید که نامزد ریاست جمهوری شوید و آیا بر فرض محال !!! در صورت انتخاب شدن چگونه میتوانستید اصولی را که قبول ندارید اجرا نمائید؟

آیا یک رئیس جمهور به جز اجرای بی نقص قانون اساسی ، تکلیف دیگری دارد؟

آیا رئیس جمهور در ابتدای کار خود در مجلس سوگند یاد نمی کند که برخلاف قانون اساسی کاری را انجام ندهد و پاسدار قانون اساسی کشور باشد؟

لطفا پاسخ دهید آیا شما به سوگند خود اعتقاد ندارید ؟

اگر شما بر سوگند خود وفادار بودید با اعتقادات خود چه می کردید؟

البته واضح و مبرهن است که برفرض انتخاب شدن شما !!!! به عنوان رئیس جمهور، دیگر قانون ایرادی نداشت و همه چیز خوب بود تا کوچکترین مشکلی پدید آید و البته در آن هنگام نیز حتما ایراد از قانون اساسی بوده و باید قانون اساسی اصلاح شود.

جناب آقای محسن رضائی، اینجا ایران است با تاریخی ماندگار، ایران آزمایشگاه جنابعالی نیست که هر وقت اراده فرمودید ، اصول قانون اساسی آن را باب میل خود تغییر دهید و طرحی نو در اندازید.

آقای رضائی آیا می دانید که قانون اساسی را برای چه تدوین و سپس تصویب  می کنند و به رأی می گذارند؟

آیا می دانید که قانون اساسی هر کشور، به معنای منشور و سند وفاق ملی یک کشور است و فردی که بدیهی ترین اصول قانون اساسی یک کشور را قبول ندارد،صلاحیت اجرای آن را هم نخواهد داشت؟

آقای رضائی به شما پیشنهاد می کنم که با دنیای سیاست وداع کنید  زیرا مرد سیاست را تدبیر و هوش و حافظه ای قوی لازم است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/22:: 12:47 عصر     |     () نظر
 


بدون شرح...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:55 عصر     |     () نظر
 del.jpg


قحطی خدا پرستی است! مردم از بی ایمانی در رنجند. در دکان بشریت دو سیر عرفان یافت نمیشود!  در بوتیکهای مردانه غیرت زنانه می فروشند!مرگها قسطی شده و بایدآهسته آهسته بمیری زیرا کوبن شهادت اعلام نمی شود! کالای گناه استاندارد جهانی دارد و بازار چشم چرانی شلوغ است...


تو در این اشفته بازار چه داری؟!


چند سال است بعد از جنگ خشکسالی شده واصلآ زمستان نداریم.! اصلآ دیگر حال خواندن دعای کمیل و توسل و... را نداریم زیرا همیشه مشغول نگاه کردن به این سریال وآن برنامه هستیم؟!


این روزها با خط سریع السیر بی تقوایی به مقصد میرسی!


اوژانس امر به معروف ضعیف و خیابان امر به منکر شلوغ! اتوبان بلاتکلیفی یکطرفه است ودر ادارات باید از خط ویژه ی پارتی عبور کنی وگرنه درترافیک بی آشنایی می مانی!


غیبت واجب است وتهمت مستحب! 


صداقت حرام است و ایثار مکروه!


درختهای ربا خوب میوه میدهند وتابلوهای خدا پرستی رنگ پریده است...


تو در این اشفته بازار چه کالایی داری؟!


غربت در اینجا بیداد میکند و حضرت ولی عصر(ع) از همه غریب تر است.


در خیابان دعوت به حرام می کنند و کتابشان تبلیغ روی دیوارهاست. خوش تیپی حرف اول و آخر را می زند!


با سوادها بی مدرکند و با مدرکها بی سواد! جنگلهای انبوه گناهان روز به روز وسیع تر می شود و نمی شود نفس


کشید! اگر مواظب چشمانت نباشی تیر گناه آن را میدرد. عکسهای یادگاری از دوران وفاداری حتی به درد سوختن هم


نمی خورد و دلسوزی دیگر معنایی ندارد.همه ی درها دل قفل است و هیچ کلید سازی نمی تواند کلید خانه ی دل را بسازد. این جا حقوق به شر است نه حقوق بشر...


تو در این آشفته بازار چه کالایی داری؟!


تو در این خرابه چه سر پناهی داری؟!


به جای شهرمان شهر بازی داریم. مومن مسجد ندیده زیاد است و در بهار آزادی جای تفکرات امام خالی.


بعضی ها به اسم تمدن زنگوله می اندازند به گردنشان و افتخار می کنند بچه هایشان اسم پپرونی و همبر گر را درست تلفظ می کنند.آنهایی که می نشینند سریال پول کثیف و... را تماشا می کنند وبرای سیلی خوردن فلان هنر پیشه ی خارجی گریه می کنند دیگر وقت ندارند به سیلی خوردن حضرت زهرا(س) فکر کنند.


آنها می خواهند عشق را از فیلمهای هندی یاد بگیرند نه از حسین(ع) و زینب(س).


آنها شجاعت را در فیلمهای آمریکایی میبینند نه در عملیتهای چریکی شهید چمران.


 کاش شهدا را فراموش نمی کردیم! کاش طنین صدای شهید اوینی را با صدای نکره ی مایکل جکسون عوض نمیکردیم. چه خوب گفت آن که گفت :


 (گل محمدی باش تا محتاج ادکلن فرانسوی نشوی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:54 عصر     |     () نظر
 

هرناز که بفروشی من مشتری نقدم...
اینک سرمن بستان ازبابت بیعانه...



یاحسین (ع)...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/21:: 8:53 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >