دختر یکی از مقامات سیاسی کشور در برخی از جلسات دلیل بعضی عقب ماندگی های ایران را کشف و بیان کرده است. به گزارش جوان آنلاین، فرد مزبور که خواهرش در جریان حوادث بعد از انتخابات به دلیل تحریک اغتشاشگران برای ساعاتی نیز بازداشت شده بود،اخیرا درجلسه ای به بیان نظرات خود درخصوص پیشرفت و توسعه در ایران و جهان پرداخته و گفته است:کافی است یک نگاهی به دنیا بیندازید،در اروپا و آمریکا در ارتباط بین دختران و پسران محدودیت قائل نشده اند،ب بینید به کجا رسیده اند!. آنها فقط نماز نمی خوانند و مشروب می خورند اما ما چه؟ ما که این ها را انجام نمی دهیم کجائیم؟ وی همچنین در ادامه تفسیر عجیب خود در خصوص حجاب را ارائه داده و گفته است: « گفته می شود اگر روی بدن فرد با یک لایه گل پوشانده شود، خود حجاب به شمار می آید، حالا چرا با این وجود ما این همه بر پوشاندن ابعاد بدن تاکید می کنیم!» گفتنی است این اظهارات در حالی صورت می گیرد که طی جریان دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برخی جریانات سیاسی تاکید ویژه ای بر دین حداقلی و تغییر الگوهای زیست مسلمانی مطرح می کردند. |
کلمات کلیدی:
مهدی فاطمیصدر
منافقین سرخ، تنها روزهایی پس از سالگرد خروج مسلحانهشان بر انقلاب ایران و در پی شکست آخرین رشته از اقدامات خشونتبارشان علیه حکومت اسلامی در روزهای پس از انتخابات خرداد 1388،عاقبت با تصرف پادگان اشرف توسط ارتش عراق به پایان رسیدند؛ این پایان البته با آغاز جدیدی از جریان نفاق همراه بود؛ ظهور منافقین سبز.
منافقین سرخ، در ابتدا جوانهای پرشوری بودند که در پی شیوههای مبارزه علیه نظام ستمشاهی و امپریالیسم حامی آن به مارکسیسم گرایش پیدا کردند؛ اما داشتههای اندک آنها از اسلام،درک ناقصشان از مارکسیسم و خوی رادیکالشان،در نهایت به استحاله ایشان در اردوگاه شرق و اسلحه کشیدنشان بر اسلام و انقلاب ختم شد. با این همه، جریان سرخ به درستی جامعه ایران را یک جامعه عمیقاً مذهبی تلقی میکرد که بیاعتنایی یا رویارویی علنی با امر مذهب عاقبتی در آن نداشت؛ چه، با این اشتباه به سرعت از حمایت نهادهای دینی و همراهی تودههای مردم محروم میشدند و عقبههای انسانی و امنیتی و مالیشان از دست میرفت. این، همان تناقض بنیادین منافقین سرخ بود؛ سرخها، نیروهایی ضدمذهبی بودند که در متن یک جامعه مذهبی به مبارزه میپرداختند و داعیهدار آرمانهای این جامعه بودند. راهبرد جریان سرخ برای عبور از این تناقض رویهای منافقانه در 3 لایه بود؛ در لایه اول سرخها به بازتعریف التقاطی اسلام و انقلاب،مبتنی بر قرائتهای ماتریالیستی و مارکسیستی پرداختند، در لایه دوم به حذف چهرههای مخالف این التقاط دست زدند و در لایه سوم تلاش کردند تا ذیل این اسلام و انقلاب منحرف و مارکسیستی، رهبری آرمان و مبارزه تودههای مسلمان را به دست آورند.منافقین سرخ اما همچون دیگر چپهای انقلابی قرن بیستم میلادی،عمدتاً،جوانهایی عملگرا با دلبستگیهایی چریکی بودند؛ اینگونه نه فقط ردههای مرکزیت سرخهای ایرانی، که حتی عمده چهرههای شاخص و جهانی مارکسیسم نیز بیشتر عناصری سخت بودند تا نظریهپردازانی نرم؛ کسانی چون لنین، مائو، جیاپ، چهگوارا و کاسترو.
همین ضعف نظری به سرعت به بنبست منافقین سرخ در لایه اول راهبردشان منتهی شد؛ از این رو سرخها به نحوی زودرس پا در لایه دوم نهادند و موجی از ترور و کشتار را به راه انداختند و در نهایت در لایه سوم نیز توفیقی به دست نیاوردند؛ اشتباه راهبردی منافقین سرخ آن بود که میپنداشتند با دست زدن به عملیات سخت میتوان ضعف و ناکامیهای نرم را جبران کرد. منافقین سبز اما از همان ابتدا از این نقص مبرا بودهاند؛ سبزها به عنوان دنبالههای ایرانی لیبرالیسم آمریکایی تقریباً تمام نظریه و نظریهپردازان غرب مدرن را پشتسر داشتهاند؛ و نیز خلاف سرخها که برای بنای آرمانشهر سوسیالیستی موعود به مبارزه دست میزدند، سبزها وارث ویرانشهر کاپیتالیستی موجودی هستند که تنها باید به آن دل سپرد و به تمتع در آن زیست. مشکل سبزهای ایرانی هم این است که لیبرالیسم آمریکایی که اکنون جهانی شده و همه عالم را در استیلای خود دارد،پشت مرزهای انقلاب اسلامی متوقف مانده است و دست ایشان از تمامیت این بهشت شداد کوتاه است؛ این دورافتادگی از حکومت جهانی نفس اماره برای سبزها ناپذیرفتنی و تحملناپذیر است.
حال، دشواره اول منافقین سبز آن است که به تسلیم کشیدن انقلاب اسلامی در مقابل لیبرالیسم آمریکایی محتاج مبارزه است، و اسلام اگر دین مبارزه باشد، لیبرالیسم مکتب مبارزه نیست. این، مرز فاصل سبزها و سرخها است؛ سرخها برای آرمانشان در مبارزه میزیند و آرمان سبزها زیستنی بیمبارزه است. این روزها، سبزها در برابر مسلمانهایی انقلابی صفآرایی کردهاند که طی نیمقرن مبارزه، مخوفترین نظامهای پادشاهی را برانداختهاند و تمامیت لیبرالیسم آمریکایی را از مرزهای خود اخراج کردهاند و 8سال با تمام دنیای استکبار جنگیدهاند و این روزها یکی از دشمنان قدیمی خود،منافقین سرخ را به تاریخ میسپارند؛ اینگونه مبارزه با نامبارزهایی چون منافقین سبز برای مسلمانهای انقلابی بیشتر یک شوخی و زنگ تفریح است، و تمام بیم و بیعملی سبزها از همین واقعیت است. راهبرد منافقین سبز برای عبور از این دشواره ایستادن در امتداد عمل شیطان بزرگ، آمریکا، و تقسیم کار میان سبزهای ایرانی و دنیای استکبار بوده است؛ دنیایی که خود ایشان آن را دنیای آزاد مینامند. در این تقسیم کار مراتب سخت عمل جریان سبز به سامانههای اطلاعاتی غرب مدرن و ارتشهای ملی و فراملی آن و حتی گروهکهایی چون منافقین سرخ، سلطنتطلبها و سلفیها سپرده میشود و توان سبزهای ایرانی بر عملیات نرم نهاده میشود؛ عملیاتی که بسیار کمتر از عملیات سخت با آرمان زیستن متمتع ایشان در تعارض است.
اگر رقابت منافقین سرخ و مسلمانهای انقلابی آن بود که اسلام دین مبارزه است یا مارکسیسم علم مبارزه، نزاع منافقین سبز و مسلمانهای انقلابی این است که اسلام نسخه حیات انسان است یا لیبرالیسم شیوه زیستن او. با این توصیف، فارغ از اقدامات ایذایی و رسانهای سبزها، بیرون از فضای نرم نباید به انتظار آنها و آماج عملشان نشست؛ سبزها نه هستههای مبارزینی سخت که تودههای عافیتطلب نرمی هستند که در انقطاع از جبهه جهانی استکبار، تنها تهدیدشان آلودن فضای اطراف به شیوه زندگی آمریکایی است. منافقین سبز این روزها، و از سالهایی پیش،در حال عبور از دشواره دوم خویش نیز بودهاند و در این مسیر حمایت تمام غرب مدرن را پشت سر داشتهاند. این دشواره دوم همان تناقض بنیادین منافقین سرخ است؛ سبزها نیروهایی ضدمذهبی هستند که در متن یک جامعه مذهبی میزیند و داعیهدار آرمانهای این جامعه هستند.راهبرد جریان سبز برای عبور از این تناقض رویهای منافقانه در 3 لایه است؛ در لایه اول سبزها به بازتعریف اسلام، انقلاب و امام و شعائر و شعارها و ممشای آنها مبتنی بر قرائتهای اومانیستی و لیبرالیستی میپردازند، در لایه دوم به حذف چهرههای مخالف این التقاط دست میزنند و در لایه سوم تلاش میکنند تا ذیل این اسلام و انقلاب منحرف و آمریکایی، رهبری آرمان و حیات تودههای مسلمان را به دست آورند.
کلمات کلیدی:
سجاد فیاض
حکایت میرحسین موسوی در انتخابات دهم و وقایع پس از آن حکایت قماربازی را می ماند که همه هستی خود را به قمار گذاشته بود؛ قمار بازی که دلبستگی هایی هم به انقلاب و خط امام داشت اما در سیر فضای سیاسی کشور هر چه پیش رفت فاصله اش از نظام بیشتر و بیشتر شد؛ تا آنجا که عملا کم کم به جایگاه اپوزیسیون نظام تغییر موقعیت داد.
نخست وزیر دهه 60 برای فرار از بدنامی ای که برایش فراهم می آمد و نیز در سایه توهمی که از پشتیبانی مردم در ذهن داشت، سیری استدراجی را طی می کرد و در این میان خارج نشینانی که طرح کودتا در ایران را در ذهن می پروراندند، بهترین موقعیت را برای بهره برداری یافته بودند.
آنچه جنبش سبز نامیده می شد و میرحسین موسوی خود را رهبر آن تلقی می کرد، با سرعت تمام به رادیکالیسم شتافت و تا آنجا پیش رفت که در کنار شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" و "مرگ بر دیکتاتور"، شعار "نه احمدی، نه موسوی، فقط رژیم پهلوی" را هم به گوش خیابان های شهر رساند. این همه در حالی بود که میرحسین و برخی اصلاح طلبان بر ضرورت اجتناب از طرح شعارهای تندی که می توانست دستمایه مخالفان قرار گیرد، هشدار می دادند.
در کنار این انحراف آشکار که نوعی تخطی از روند مطلوب تلقی می شد و رهبری هم قبلا نسبت به آن در پیام های خصوصی به صحنه گردانان این جریان هشدار داده بودند، سیر کاهشی جمعیت در حضورهای خیابانی با وجود کاسته شدن از فضای امنیتی کشور قابل توجه بود.
آنچه می توان به جرأت گفت این است که جریان معترض بعد از انتخابات لااقل با روند کنونی اصولا ظرفیت و امکان ادامه مسیر را نداشته و ندارد. میرحسینی که از تشکیل جبهه فراگیر سخن می گفت، اکنون به یک ژنرال شکست خورده بدل شده و هاشمی هم جایگاه خود را بالاتر از آن می داند که بخواهد مستقیما خودش را هزینه کند. در واقع او هم دوستانش را تنها گذاشته است.
آنچه می ماند گزینه هایی است که می توان دنبال کرد؛ گزینه هایی که هنوز روی میز هستند و انتخاب میان آنها بر عهده همان صحنه گردانان است. در یک تقسیم بندی ساده می توان دو خط سیر را برای آینده ترسیم کرد. نخست خط سیری که طی آن بازگشت به انقلاب و تغییر موقعیت از جایگاه اپوزیسیون به یک منتقد درون نظام را به دنبال دارد و دیگر خط سیری که تداوم تقابل را رقم می زند.
در رویکرد دوم باید تداوم جدایی موسوی از خط امام را انتظار کشید. در این خط سیر برای ایجاد تغییر در شرایط کنونی باید نسخه ای جدید را مد نظر قرار داد. نسخه ای که بتواند اصلاحات فروخفته و سیر نزولی کنونی را به اوج بازگرداند. نتیجه این خط سیر همان سرنوشتی است که بنی صدر و منافقین دچار آن شدند و سرانجام نهایی آن تقابل روشن و رو در رو با نظام خواهد بود.
نسخه شفابخش اما می تواند به گونه های مختلفی تجویز شود. می تواند مجری آن از درون نظام و از بین معترضین و یا از خارج گودنشینان باشد. سعید حجاریان مدتها پیش گفته بود اصلاحات خون می خواهد و خون می تواند نسخه ای جدید برای خط سیر رادیکالی باشد. خط سیری که در آن بی نظیر بوتو ترور می شود تا علی آصف زرداری رهبر جدید حزب مردم بر کرسی بنشیند. ساده ترین برآورد، طرح ریزی برای ترور کروبی است. تروری که موسوی به خون خواهی آن بلند شود. چند روز پیش کروبی از کسانی سخن گفت که مطابق اطلاعات برخی نهادها می خواستند او ترور کنند. این در واقع همان خط سیری است که مطلوب دشمن است.
اما آیا موسوی حاضر است به نزاع علنی و روشن با نظام برخیزد و آیا در این مسیر مردم او را همراهی خواهند کرد؟ مواضع اخیر موسوی حکایت از آن دارد که او خود به شدت از این خط سیر گریزان است اما در عین حال برخی در تلاش هستند تا او را به این فضا سوق دهند. در صورت تحقق این شرایط باید ترور و ناامنی را در کشور به انتظار کشید و در عین حال منافقینی جدید را پیش روی انقلاب دید.
خط سیر دوم اما خط سیری منطقی است. در این رویکرد میرحسین با شیبی ملایم بازگشت به نظام را کلید می زند و تبدیل شدن به یک منتقد درون نظام را برمی گزیند. لازمه این سیر مشخص کردن خط مرزها با بیگانگان و موضع گیری علیه کسانی که می خواهند از اختلافات داخلی سوء استفاده کنند از یک سو و تبری جستن از تندروهای بدون منطق و شعارهای رادیکال از سوی دیگر است. در این خط سیر تداوم حضور خیابانی دیگر معنایی پیدا نمی کند و ضروری است تا با توجیهی مناسب آن را به وضعیتی دیگر تغییر داد.
میرحسین موسوی می تواند کم کم باب انتقادهای اصولی را بگشاید و خود را شخصیتی منطقی با انتقاداتی روشن معرفی نماید. در این حالت کم کم از ظرفیت صدا و سیما هم بهره خواهد برد. در عین حال او می تواند از برخی عقب نشینی هایی که به مرور زمان ضروری می نماید، فرصت ایجاد کند.
راه اندازی پایگاه اطلاع رسانی جماران و سخن گفتن دوباره از امام و خط امام توسط موسوی و حامیان او و در عین حال سخن گفتن از وحدت در شرایط کنونی و نیز باز ایستادن تئوریسین هایی چون سعید حجاریان از سیر رادیکالی حرکت نشان از آن دارد که اولا بانیان این جریان خود ناکارآمدی روند کنونی را پذیرفته اند و ثانیا برگزیدن خط سیر دوم را ترجیح می دهند.
موسوی در مصاحبه اخیر خود به مفاهیمی اشاره می کند که از همان تعلق خاطر او به دهه 60 حکایت دارد. او می گوید:«از نظر امام وحدت بر اساس خویشاوندی سیاسی طرح نمی شود. در وحدت مورد تاکید امام، فامیل و دوست و آشنا به هم باج نمی دهند بلکه امام وحدت را به مولفه های منافع ملی و حیات طیبه نظام اسلامی بر می گردانند و همه جا به آن تاکید می کنند. بحث بر سر خدمت و ارزشهای بسیار اساسی و بنیادی است که کشور را برومند کند. منشور برادری حضرت امام، کاملا به مسائل حیاتی جامعه معطوف است. صلاح گروه های مختلف سیاسی، فقها، روحانیون، روشنفکرها و مردم است که روی آن فکر کنند و اندیشه های مختلف آنها بر اساس این پیام به هم پیوند بخورد.»
به نظر می رسد این خط سیری است که اکنون موسوی آغاز کرده و البته باید ادامه پیدا کند. اگر بانیان این جریان بتوانند از دخالت کسانی که خط سیر نخست را دنبال می کنند و نیز طرح ریزی هایی که از خارج کشور برای تشدید فضا کلید می خورد، فاصله بگیرند و پازل آنها را از پازل خود جدا کنند، می توان تداوم خط سیر دوم را از جانب آنان انتظار کشید.
طبیعتا این بازگشت بدون هزینه نیست. نباید انتظار داشت نظام با آغوش باز کسانی را که مدتها آشوب درست کرده اند بپذیرد و بر همه خطاها چشم بپوشد. چاره کار اما چندان پیچیده نیست. چاره بازگشت به ولایت فقیه و استمداد از محور نظام اسلامی تبیین شده از جانب امام است.
اصلاحات اگر می خواهد از ریزش آرای خود و نقش آفرینی در جایگاه اپوزیسیون جلوگیری کند، ناگزیر از این بازگشت خواهد بود. در سایه این بازگشت بسیاری از راه های دشوار و دور و دراز کوتاه خواهد شد. جریان انقلابی هم وحدتی را می پذیرد که حول محور ولایت فقیه باشد. بازگشتی را می پذیرد که با رجوع واقعی به ولایت فقیه رقم بخورد.
سوالی که وجود دارد این است که آیا قماربازی که از آن سخن رفت، به قمار هستی ناچیزی که از او برجای مانده، پایان خواهد داد و پازل قماربازان را ترک خواهد گفت یا اینکه باز خواسته یا ناخواسته در همان پازل بازی خواهد کرد؟ او خود می داند این فضای رسانه ای پایتخت نشینان است که تا هم اکنون بقای سیاسی اش را رقم زده است والا در متن مردم خبری از آنچه تقلب و خیانت به آرای مردم نامیده می شود، نیست. با این تفاصیل تصمیم منطقی قماباز چه خواهد بود؟
کلمات کلیدی:
ازاونجایی که جناب میرحسین به شدت نگران مملکت و دلسوز نظام و انقلاب هستن، اخیراً و در آخرین معاینات بالینیاش متوجه شده که نظام جمهوری اسلامی ایران دچار «کرختی جذام وار» شده است.
حالا اینکه این اسم دشوار رو چه جوری پیدا کرده، بحثی جدا... البته خب بهتر از اینه که میگفت: کرخی چیز وار... بازم جای شکر داره که کلمه پیدا کرد... دوستان حتماً عنایت دارن که جذام یه مرض صعبالعلاج و بعضاً لاعلاجه؛ طرف آنقدر آب میشه که دیگه چیزی ازش نمیمونه.
البته تو دهات ما که خیلی وقته ریشهکن شده، دهات «میرحسینآباد» رو نمیدونم.
خلاصه منظور جناب مهندس این بوده که بدنه نظام هر روز داره لاغرتر میشه که البته این با حس کرختی هم همراهه (فقط جناب میرحسین در زمینه پیوند علم پزشکی و روانپزشکی نبوغ خودشو به نمایش نذاشته بود که بحمدالله رو کرد...حتماً دوستان توجه دارن که کرخی تقریباً یه چیزی تو مایههای همین حسیه که الآن بر و بچ سبز بهش دچار شدن.
اما مرض جذامی که در کمیسیون پزشکی میرحسین مطرح شده؛ حتماً دوستان میدونن که جریان دوم خرداد از روز تولدش به شکل مادرزاد جذام گرفت...
قطعاً جناب میرحسین ریزش آرا و همچنین جذام بدخیم اصلاحات رو در انتخابات 84 فراموش نکردن ... و البته جذام لاعلاج رو در انتخابات امسال... یقیناً یادش نرفته که 22 خرداد 13 میلیون رأی داشت اما الان دویست، سیصدنفر اراذل سطل زباله آتیش زن!... البته اگه ایشون خودش و جبهه حامی شو جزو نظام حساب میکنه، بله، نظام دچار جذام دوم خردادی شده.
ولی فکر نکنم هیچ آدم عاقلی با وجود این همه فحش و بد و بیراهی که اینا بار نظام کردن، بازم فکر کنه که میرحسین و دوستاش داخل نظامن... خیلی وقته که این گروه رو مردم از خودشون جدا کردن و فرستادنشون تو قرنطینه.
البته یه سری عوامل خارجی هم تو احتمال ابتلا به این مرض نافرم دست داره... مثل ازدواجهای فامیلی... وقتی حزب کارگزاران و جبهه مشارکت و نهضت آزادی و... رو با هم قاطی کنی و یه کمام چاشنی ادعای خط امامی بودن بهش اضافه کنی، معلومه آخرش چی میشه...! یا خوردن هله هوله که خطر جذام گرفتن رو بیشتر میکنه؛ وقتی هوای شیرین عبادی به سرت میزنه و دلت پیش اکبر گنجیه و نخستوزیر امام و دفاع مقدس هم هستی، خب معلومه که آخرش این میشی...
و البته هزار و یک عامل دیگه که در جریان دادگاههای انقلاب مخملی خیلی خوب گفته شد... در هر حال مخملیهای جذامی هوای خودشونو داشته باشن و نظام و انقلاب رو بسپرن به اهلش...
احسان احمدآبادی
منبع:جوان
کلمات کلیدی:
گروه تاریخ- محمد مهدی تهرانی: سایت خبری آینده در ادامه انتشار سلسله مطالب تخریبی علیه آیتالله مصباح یزدی، در حالی که ترجیح داد ادعاهای نادرست قبلی خود را مسکوت باقی بگذارد، اقدام به انتشار سخنانی از شهید بهشتی کرد و این گونه وانمود کرد که مخاطب اصلی این سخنان و مشخصاً برخی عبارات انتقاد آمیز آن، آیتالله مصباح یزدی بوده است.
این در حالی است که در قسمت های حذف شده همین سخنرانی، شهید آیتالله بهشتی از دوستی نزدیک خود با آیتالله مصباح یزدی سخن می گوید و بعد از آن نیز از کسانی که می خواهند اختلاف برداشت های جزیی را به دعواهای بزرگ تبدیل کنند، انتقاد مینماید.
ماجرا به انتقادات گسترده ای که حول محور سخنرانی های شریعتی شکل گرفت، مربوط می شود. آن زمان دامنه انتقادات به شریعتی و نیز حمایت ها از او به مدرسه حقانی هم کشیده شد. مدرسه حقانی با پیشنهاد شهید بهشتی و زیر نظر آیتالله گلپایگانی تأسیس شده بود و آیتالله مصباح یزدی هم از اساتید بهنام این مدرسه و از اعضای هیئت مدیره آن بهشمار می رفت.
در فضای آن روز، اظهارنظرهای موافقان و مخالفان شریعتی کوچه و بازار شهر را هم پر کرده بود و در میان چهره های مطرح و شخصیت ها هم واکنش هایی جدی وجود داشت. علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید صدر، شهید مفتح و آیتالله مصباح از منتقدین شریعتی و اندیشه او به شمار می آمدند. آنها معتقد بودند آنچه شریعتی با عنوان اسلام شناسی معرفی می کند، بازشناسی خامی است که ضررهایی را برای مشی درست دینی به همراه دارد.
البته در این میان، بعضا اختلاف نظرهایی هم میان منتقدان شریعتی به وجود می آمد. برخی، انتقاداتِ برخی دیگر را نمی پذیرفتند و بعضاً مباحثه ای علمی درمی گرفت. در این فضا بود که افرادی با جار و جنجال و برخورد متعصبانه کوشیدند تا اختلاف نظرهای اینگونه را به شکافی عمیق میان بزرگان تعبیر و از آن تصویر یک دعوای تمام عیار ارائه کنند. این فضا در مدرسه حقانی هم وجود داشت. طلاب مدرسه گاهی با عنوان حمایت و یا انتقاد از شریعتی و گاهی با عنوان حمایت از شهید بهشتی یا آیتالله مصباح به بحث میپرداختند.
این فضای مدرسه حقانی بود که آیتالله بهشتی را به واکنش واداشت تا ضمن تأکید بر همان بحث علمی، برخورد برخی طلاب مدرسه را به نقد بکشد. شهید بهشتی ضمن طرح این سوال که "چرا باید مسئله ای که لااقل میان من و جناب آقای مصباح به صورت دو برداشت قابل طرح است، به این شکل درآید؟" از کسانی که در دو سویه میدان حاضر نبودند، حقیقت را بپذیرند و نیز کسانی که می کوشیدند تا از کاه، کوه بسازند، انتقاد کرد و آنان را یک مشت لجوج، پرخاشگر بی جا، متعصب و ولنگار توصیف کرد.
شهید بهشتی برای آنکه برخی مغرضانه یا ناخواسته در فهم سخنان او دچار اشتباه نشوند، تأکید کرد: «بحث من در اینجا، بحث جناب آقای مصباح نیست. بحث من در اینجا با شما طلاب است.» او همچنین از بحث های دوستانه خود با آیتالله مصباح سخن گفت: «چون ما با ایشان دوستی هستیم که با هم صریح حرف می زنیم. همین حالا هم همین طور است. همین حالا هستم. دارم حرف می زنم، حرفی است که دوست با دوست می زند.»
دوستی شهید آیتالله بهشتی و آیتالله مصباح و همکاری های این دو سابقه ای دیرینه دارد. متن نامه های شهید بهشتی به آیتالله مصباح از هامبورگ و نیز تأکیدات مکرر او طی آن سال ها از این رابطه حکایت دارد. شهید بهشتی گاهی در نامهها از آیتالله مصباح یزدی با عنوان "دانشمند" یاد می کند و گاهی او را "دوست عزیز" لقب می دهد. در یکی از نامه ها آمده است: «دوست عزیز! سلام بر شما و بر دوستان و رفقای یکدل... خیلی زودتر از این می خواستم برای شما نامه بنویسم، ولی در پی ساعت دِنجی بودم که بتوانم با آقای مصباح که "مصباحِ دوستان" است، با فکری فارغ گفتگو کنم و از اینگونه ساعت ها در این مدت کم بهره برده ام.»
بعد از شهادت شهید بهشتی هم حضرت آیتالله خامنهای در گفتوگویی با روزنامه جمهوری اسلامی در خصوص رابطه شهید بهشتی و آیتالله مصباح بیان کردند: «ایشان (شهید بهشتی) خیلی از آقای مصباح خوشش می آمد و تصریح می کرد که من از این آقای مصباح و امثال او خوشم می آید. از آدم های آرام و ملایم و تودار خوشش می آمد.»
در واقع کسی که سایت خبری آینده در اقدامی غیر حرفه ای کوشیده است تا با تحریف معنایی سخنان شهید بهشتی، شخصیتی متعصب، لجوج و پرخاشگر معرفی کند، از نگاه این بزرگوار دوستی نزدیک و شخصیتی آرام ، ملایم و تودار بوده است. سوالی که وجود دارد این است که آیا فضاسازی هایی از این دست مصداق واقعی همان انتقادات شهید بهشتی نیست؟
شهید بهشتی و آیتالله مصباح یزدی در دبیرستان دین و دانش، هیئت های مؤتلفه، کارگروه تحقیقی درباره حکومت اسلامی و نیز در مدرسه حقانی همکاری نزدیکی با هم داشتند. در خصوص شریعتی البته بعضا اختلاف برداشت های میان شهید بهشتی، شهید مفتح و شهید صدر از یک سو و علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح یزدی از سوی دیگر وجود داشت. به طور کاملا طبیعی برخی انتقادات شهید مطهری و آیتالله مصباح از شریعتی را شهید بهشتی قبول نداشت و بعضاً درصدد پاسخ به آنها برمی آمد و بحثی علمی در می گرفت.
شهید بهشتی در عین حال به کسانی که در مقابل انتقادات منطقی آیتالله مصباح موضع می گرفتند هم واکنش نشان می داد و می گفت: «مگر همین شما دوستان نبودید که من در اولین یا دومین دیدار به شما انتقاد کردم و گفتم چرا در برابر انتقاد منطقی جناب آقای مصباح از کارهای دکتر شریعتی، حساسیت بیجا نشان می دهید؟ مگر یادتان رفته؟»
شهید بهشتی البته چون برخی دیگران، منتقد شریعتی بود. او تأکید می کرد: «من مکرر گفته ام دکتر شریعتی بیش از آنکه یک اندیشمند باشد، شاعر است؛ روی قریحه حرف می زند، روی سینه حرف می زند، و این بزرگترین انحراف و خطای اوست.» آیتالله بهشتی با اشاره به سخنان شریعتی تصریح می کرد: «در این بازشناسی خامی های فراوانی دارد و کار تحقیقی مستندش از کار قریحهای و ذوقی اش بسیار کمتر است. من می دانم که او در این برداشت های سلیقه ای و ذوقی که می تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و یا می زند.»
شهید بهشتی البته معتقد بود شریعتی سودهایی هم برای انقلاب و اسلام داشته است و نباید او را کاملاً نفی کرد. علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح یزدی اما معتقد بودند آسیبی که شریعتی در آن برهه به اسلام می زند، قابل جبران نیست. عباراتی که شهید مطهری برای شریعتی در آن برهه تاریخی به کار می برد، گاه به تندی می گراید، در حالی که آیتالله مصباح حاضر به مناظره با شریعتی می شود، علامه طباطبایی حتی شریعتی را به حضور هم نمی پذیرد.
این همه در حالی بود که امام هم موضعی منفی نسبت به شریعتی داشت. وقتی سید حمید روحانی از امام درخصوص علت عدم استفاده از واژه "مرحوم" برای دکتر شریعتی در یکی از نامه هایشان سوال کرد و خطاب به امام گفت: "خوب بود اقلا یک کلمه مرحومی شما می نوشتید، اینکه تأییدی نمی شود"، امام فرمودند: «اگر او را مُسلِم می دانستم، می نوشتم!»
علی مطهری هم با ذکر خاطره ای این موضع امام در مورد شریعتی را تأیید می کند. او می گوید: «پدرم در منزل درباره مسائل اجتماعی و سیاسی و گروه ها و افراد مخالف خود صحبت نمی کردند، مگر اینکه سوال می کردیم. در این صورت هم بهطور مختصر جواب می دادند. مثلا در باب مسئله دکتر شریعتی یک روز از ایشان در منزل سوال کردم نظر امام درباره دکتر شریعتی چیست؟ فرمودند نظر امام از نظر من تندتر است.»
در واقع علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح در آن دوره زمانی، قضاوتی مشترک درخصوص شریعتی داشتند. قضاوتی که با نگاه امام هم نزدیکی زیادی داشت. البته اختلاف نظرهایی هم بین برخی انقلابیون درخصوص نحوه مواجهه با شریعتی وجود داشت که شهید بهشتی همان زمان نسبت به سوء استفاده از این اختلاف نظرها هشدار میداد.
با این حال، وقتی عرصه رسانه به جای انعکاس حقایق به سیاسی کاری آلوده می شود و به بهانه تخریب آیتالله مصباح، سخنان شهید آیتالله بهشتی تحریف می شود، ضرورت تحول در علوم انسانی که مطالبه رهبر انقلاب است، به سخره گرفته می شود و دستاوردهای علمی و عملی و شاگردان استاد انکار می شود، آن گاه دیگر انتظار صداقت از آن رسانه بیهوده است.
شاید مرور دوباره سخنان رهبر انقلاب در مورد آیتالله مصباح یزدی برای آنکه دریابیم در کدام جبهه قرار گرفته ایم، خالی از لطف نباشد: «این هجوم تبلیغاتی را که به شخصیت های برجسته، به انسان های والا و با اخلاق برجسته می کنند، اینها همه اش نشان دهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتا این شخصیت عزیز جزو شخصیت هایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند... حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است. دشمن آنجا را خوب می شناسد و به مقابله اش می آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جوری برخورد کردند.»
کلمات کلیدی:
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران به موضوع وقف اموال دانشگاه آزاد اشاره کرد و آن را اهرمی برای جلوگیری از نظارت بر امور این دانشگاه و گامی موثر در راستای موروثی کردن مدیریت این دانشگاه عنوان کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس، عباس سلیمی نمین ظهر امروز در جمع دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز با بیان اینکه شورای عالی انقلاب فرهنگی از سال85 دستور مقام معظم رهبری را مبنی بر تصحیح اساسنامه دانشگاه آزاد اسلامی مسکوت نگهداشته است، گفت: در سال85 زمانی که مشاجرات میان رئیسجمهور و هاشمی رفسنجانی بالا گرفت رهبر معظم انقلاب خطاب به رئیس جمهور وی را به آرامش دعوت کرد و گفت این موضوع از طریق شورای عالی انقلاب فرهنگی دنبال شود که هنوز این امر مسکوت مانده است.
وی افزود: در اوایل انقلاب در کشور دو دیدگاه وجود داشت که یکی دیدگاه تقوامحوری و دیگری دیدگاه تخصصمحوری بود از این رو بسیاری به دنبال گرفتن مدرک بودند و به این دلیل امام خمینی(ره) با دانشگاههای مدرکمحور مخالفت کردند و دانشگاه آزاد تاسیس شد که مردم آزادانه بدون ارائه مدرک به کلاس وارد شوند.
*مقابله با جاسبی در دستور کار مجلس هفتم قرار گرفت
این محقق و پژوهشگر با اشاره به موضوع تحقیق و تفحص از دانشگاه آزاد، تاکید کرد: مقابله با جاسبی در دستور کار مجلس هفتم قرار گرفت و درخواست تحقیق و تفحص از این نهاد ارائه شد که این مهم با مخالفت جاسبی مواجه شد و مجلس در این کار ناکام ماند.
سلیمینمین با اشاره به روند بررسیهای انجام شده در شورایعالی انقلاب فرهنگی گفت: اساسنامه این دانشگاه در حال بررسی در شورای عالی انقلاب فرهنگی است اما هسته اصلی این دانشگاه که همان هیئت موسس آن باشد در اساسنامه جدید به نحوی تعیین میشود که از دست افراد فعلی خارج نشود.
*بررسی تخلفات جاسبی
وی با اشاره به ناکام ماندن افرادی که برای بررسی تخلفات جاسبی فعالیت میکنند، گفت: مدیر ارشد دانشگاه آزاد اسلامی شبکهای در کشور ایجاد کرده است که در همه جا حضور دارند و نمیگذارند که پیگیریها راه به جایی برد و حتی زمانی که وی با درخواست تحقیق و تفحص از این دانشگاه مخالفت کرد و به ملت تودهنی زد، نمایندگان مردم طی نامهای از وی تشکر کردند که این امر، وجود همان شبکه گسترده را نمایان میکند.
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران افزود: در حال حاضر در کشور افراد زیادی وجود دارند که دارای مدرک دکترا هستند اما مدارک آنها جای تامل دارد.
سلیمی نمین در ادامه به موضوع وقف اموال دانشگاه آزاد اسلامی اشاره کرد و آن را اهرمی برای جلوگیری از نظارت بر امور این دانشگاه و گامی موثر در راستای موروثی کردن مدیریت این دانشگاه عنوان کرد.
وی با اشاره به اقدامات صورت گرفته در زمان دولت هفتم و هشتم برای مقابله با جاسبی گفت: در پروندهای خاتمی به قالیباف فرمانده نیروی انتظامی وقت دستور پیگیری میدهد اما زمانی که جاسبی به عنوان مقصر معرفی میشود، پرونده مسکوت میماند و این خود اگرچه نشانی از همت خاتمی برای مقابله با جاسبی است ولی باز هم راه به جایی نمیبرد.
سلیمی نمین با اشاره به سخنرانی هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از موسسان دانشگاه آزاد در کشور در جریان بعد از انتخابات گفت: زمانی که مردم در حال بحث و بررسی شرایط بودند و نتیجه انتخابات مشخص شده بود، هاشمی رفسنجانی با سخنرانی خود پیشبینی آشوب و آتش فتنه کرد که میتوان این امر را به برنامهریزیهای پشت پرده و یا فعالیت شبکه متحد خود در جامعه معطوف کرد.
*فریب موسوی توسط هاشمی
مدیر موسسه مطالعات تاریخ ایران در پاسخ به سئوال دانشجویی درباره محاکمه میرحسین موسوی گفت: موسوی در انتخابات فعالیتهای زیادی کرد که میتوان با استفاده از نامهها و بیانیههای وی به دیدگاههایش پی برد و نباید در شرایط کنونی که جامعه در شرایطی احساسی قرار دارد، به مشکلات و اینگونه بحثها دامن زد.
وی تاکید کرد: میرحسین موسوی اگرچه شخصیتی سیاسی است اما ثابت کرده است که تاکنون در تاریخ سیاسی زندگیش دوبار فریب هاشمی را خورده است یکی در زمان اتمام جنگ که وی با اتمام جنگ تحمیلی مخالف بود ولی با سیاستبازی هاشمی نامهای مبنی بر عدم توان دولت در تامین نیازهای جنگ به هاشمی داد که باعث اتمام غیر نظامی جنگ شد بار دوم هم، موسوی در جریان انتخابات ریاستجمهوری نهم فریب هاشمی را خورد و وارد عرصه شد و مشکلات متعددی به وجود آمد.
نشست ظهر امروز عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران با دانشگاهیان در سالن آمفی تئاتر دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز برخلاف پیشبینیها و انتظار، بدون هیچ تشنج و حاشیهای در فضای کاملا آرام برگزار شد.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
حجت الاسلام دکتر سید حمید روحانی، رئیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر و از یاران و نزدیکان امام خمینی از ابتدای نهضت، در سخنان مهمی در افتتاحیه طرح تفسیر آفتاب بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی امیرکبیر به تبیین شاخصه های خط امام و ارتباط آن با مدعیان امروزی آن پرداخت.
به گزارش رجانیوز، در این مراسم که با عنوان «خط امام؛ کدام خط امام؟» در آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه صنعتی امیرکبیر برگزار شد، نویسنده ی کتاب ارزشمند «نهضت امام خمینی» تأکید کرد: امروز با شعار خط امام سعی میکنند خط امام را بیرهرو سازند. اما این توطئه هم مانند توطئههای دیگر با شکست مواجه میشود.
وی ضمن بیان لزوم شناختن خط امام، اولین ویژگی مهم امام خمینی را خودسازی و ندیدن خود دانست و ضمن بیان خاطراتی در این زمینه، خاطرنشان کرد: اما کسانی که دنبال «منیت» اند، وقتی رای نمیآورند حاضرند شهری به آتش کشیده شود. آدمی که شهوت قدرت سراسر وجودش را گرفته، سهم و میراث از انقلاب میخواهد، پیرو خط امام است؟
این یار امام راحل، پیروی از ولایت را دومین ویژگی بارز خط امام بیان کرده و ادامه داد: علت العللی که تا سال 42 نهضتشان را شروع نکردند، پیروی از ولایت فقیه بود. حضرت امام پیش آقای بروجردی می رفتند، انتقاد و اعتراضشان را میگفتند اما چیزی بروز نمیدادند. حالا آنهایی که جاهایی که مغایر نفسانیتشان است رو به روی مقام معظم رهبری میایستند، خط امامیاند؟ حتی آنهایی که وقتی به قدرت میرسند، نامهی مقام معظم رهبری در برداشتن کسی را نادیده میگیرند، به آنها هم باید هشدار داد.
رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضمن بیان همصدا نشدن با دشمنان اسلام (حتی برای لحظه ای) به عنوان ویژگی سوم امام گفت: حال آنهایی که با استکبار جهانی و منافقین و سلطنت طلبان هم صدا شدند، خط امامی هستند؟ اینها نه تنها منحرف شدند، خط دهی هم میکنند! برای روز قدس با بیگانگان مصاحبه میکنند که اپوزیسیون در روز قدس حتما به صحنه میآید! امکان ندارد خط امام هم صدایی با استکبار جهانی و صهیونیسم بینالمللی باشد. امام حتی حاضر نشد برای لحظهای با دشمنان اسلام هم صدا شود. مانند حضرت امیرالمومنین که بعد از سقیفه، درخواست بیعت ابوسفیان با خود را رد کرد. این آقایانی که یک عمر بالای منبر از علی (ع) میگفتند و گذشتن از حق برای ایجاد نشدن تفرقه را توصیه میکردند، اصلا بر فرض که حقی از ایشان ضایع شده بود، چطور حاضر شدند کشور را به فتنه و آشوب بکشند؟!
این یار قدیمی و نزدیک امام خمینی با نقل عملکرد وطنفروشانانهی مدعیان وطنپرستی، گفت: زمان رضاخان کار زیادی کردند برای باستانگرایی و وطن پرستی! همین شد که غربیها که قرنها نتوانسته بودند دنیای اسلام را شکست دهند، اما با ضعیف کردن اتحاد اسلامی شکست نصیب شد. اما امام با وحدت اسلامی و اتحاد پیروزی را کسب کرد.
وی با انتقاد از کسانی که ملیگرایی مقابل اسلام قرار میدهند، ادامه داد: امروز دشمن با شعار ایران، ایران، مقابل اسلامی میخواهند ما را شکست دهند. در همین برنامههاست که شعار نه غزه نه لبنان ساخته میشود.
نویسندهی کتاب «نهضت امام خمینی» ادامه داد: اصلا فرض کنیم مسلمان نیستیم و حدیث پیامبر را نشنیدهایم که اگر صدای یاری طلبی مسلمی را بشونیم و یاری نکنیم، مسلمان نیستیم. فرض کنیم انسان هم نیستیم و از روی عواطف انسانی نیز نخواهیم به آنها کمک کنیم. اما فکر کردید صهیونیستها عاشق شن و خاک فلسطیناند؟ آنهایی که تمام عمرشان پی پول بوده اند، بوی نفت در خاورمیانه آنها را به یاد ارض موعود انداخت! دلیل آنکه امروز به ما تعدی نمیکنند آن است که در خط مقدم گیر کرده اند. حمایت از فلسطین، حمایت از ایران است.
وی با تحلیل شرایط منطقه تاکید کرد: حمله به عراق و افغانستان مقدمه حمله به ایران بود. حتی جنگ 33 روزه ساختن حاشیه امن برای صهیونیستها در صورت حمله به ایران بود. تا نکند موشکهای حزب الله به تلافی حمله به ایران صهیونیستها را مورد هجوم قرار دهد.
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، افزود: آنکه شعار نه غزه نه لبنان سر میدهد، میداند چه میگوید؟ خط حمایت از غزه و لبنان برای ایران است. اگر آنها نباشند ایران مورد تهاجم خواهد بود. شعار نه غره نه لبنان یک شعار صهیونیستی تا راحت بتوانند ایران را مورد سرکوب قرار دهند.
کلمات کلیدی:
ارگان اینترنتی حامی خاندان هاشمی طی بیانیهای که در واکنش به افشاگری رجانیوز درخصوص قراردادهای مالی گردانندگان این سایت با مدیریت متروی تهران منتشر کرد، اوج آشفتگی از انتشار این مستندات را به نمایش گذاشت.
به گزارش رجانیوز، سایت آینده در این بیانیه که با عنوان "پاسخ به اتهام جدید ارگان حامیان دولت؛ استقبال آینده از شفاف سازی پشت صحنه رسانه ها" منتشر کرده، با پذیرفتن قراردادهای گردانندگان این سایت با متروی تهران و تأکید بر قانونی بودن این قراردادها بر این مسئله اصرار ویژهای دارد که این قراردادها مربوط به قبل از ورود این تیم به حوزه فعالیتهای رسانهای بوده است.
این استدلال در حالی از سوی بیانیهنویسان این سایت منتشر و بر آن پافشاری شده است که گویا گردانندگان ارگان اینترنتی حامی خاندان هاشمی علاقهای به شفاف کردن این نکته ندارند که محسن هاشمی حدود 2 دهه است که مدیریت مترو را دراختیار دارد و سینهچاکیهای امروز گردانندگان این سایت برای وی و حمله کردن به منتقدان او در حالی است که محسن هاشمی همان محسن هاشمی است!
سایت آینده که با ادبیات خاص و شبیه به جریانهای مطرود دهه اول انقلاب سعی دارد با انگزنی به منتقدان، آنها را ساکت کند در بخش پایانی بیانیه خود که بیشتر به طنز شباهت دارد، پس از ذکر فصل مشعشعی در فضایل گردانندگان خود مینویسد:
«آیا مسئولان و نویسندگان رسانه های زنجیره ای حامی دولت نیز می توانند ادعا کنند از گرفتن پستهای سیاسی تا جلوگیری از اخراج از دانشگاه، انتقال تحصیلی، پروژه های اقتصادی، مسئولیت در ایرنا، دریافت حقوق های میلیونی، سفرهای خارج از کشور و دریافت حواله خودرو بی بهره بوده اند؟»
ادبیات گردانندگان سایت آینده از حامیان اینترنتی موسوی در انتخابات ریاست جمهوری که شباهت فراوانی به وی و کروبی در اتهامزنیهای بدون سند انتخاباتی دارد، در حالی با ادعاهای خندهداری مانند گرفتن پستهای سیاسی، جلوگیری از اخراج از دانشگاه، انتقال تحصیلی، پروژههای اقتصادی، دریافت حقوقهای میلیونی، سفرهای خارج از کشور و دریافت حواله خودرو همراه است که آشفتگی توأم با هذیانگویی نویسندگان این بیانیه در قبال مستندات منتشر شده در رجانیوز کاملاً قابل درک و مصداق "الغریق یتشبث بکل حشیش" است.
با این حال، رجانیوز ضمن طبیعی دانستن نخستین واکنش توأم با آشفتگی ارگان حامی خاندان هاشمی، تأکید میکند نویسندگان این بیانیه باید تکتک اسناد مورد ادعای خود را منتشر کنند و در غیر اینصورت در جهت اینکه "سیه روی شود، هر که در او غش باشد"، رجانیوز از مرجع قضایی صالحه خواهد خواست اسناد مورد ادعای این سایت در روند اتهامزنیهای بیپایهاش را مطالبه کند و به صورت جدی برای مقابله و سد کردن باب این روند خطرناک ترور معنوی بدون سند تلاش خواهد کرد.
متن کامل بیانیه پر از تهمت و بدون سند سایت آینده در ادامه آمده است، با این توضیح که سایت مذکور تنها ظرف یکروز گذشته نیز اخبار "افشای نامه احمدینژاد به خاتمی"، "پاسخ به اتهام جدید ارگان حامیان دولت؛ استقبال آینده از شفاف سازی پشت صحنه رسانه ها"، "یادآوری نظررهبری،کمک به حافظه احمدی نژاد" "عضوشورای شهر تهران درگفتگو با آینده: سخنان رئیسجمهور نقض قانون اساسی و دخالت در وظایف شوراهاست" و "قالیباف وارد میشود" در حمایت از ادامه وضعیت موجود در مدیریت متروی تهران و حمله به تصمیم رئیسجمهور در بازگرداندن مدیریت مترو به دولت، منتشر کرده است:
خبر رجانیوز: رمزگشایی از سینهچاکی صادقانه و بیمزد! آینده برای خاندان هاشمی
بیانیه سایت آینده:
پاسخ به اتهام جدید ارگان حامیان دولت
استقبال آینده از شفاف سازی پشت صحنه رسانه ها
در حالی که ارگان اینترنتی حامیان احمدی نژاد در گزارشی مدعی شده مسئولان سایت آینده در برابر مخالفتهای خود با دکتر احمدی نژاد، امتیازات اقتصادی از متروی تهران دریافت کرده اند، مدیریت سایت آینده با استقبال از شفاف سازی پشت صحنه رسانه ها، ضمن ارائه توضیحاتی درباره فعالیت های اقتصادی مسئولان سایت آینده، خواهان شفاف سازی متقابل از سوی رسانه های زنجیره ای حامیان دولت شد.
در متن توضیحات مدیریت سایت آینده آمده است:
1- با وجود آنکه فعالیت همزمان اقتصادی و رسانه ای از نظر قانونی و اخلاقی هیچ گونه منافاتی ندارد، مسئولان سایت آینده به دلیل احتیاط در عدم تاثیرگذاری غیرمستقیم فعالیتهای اقتصادی بر رسانه ای قبل از آغاز فعالیتهای رسانه ای در سایت آینده و پیش از آن در سایت بازتاب، کلیه فعالیتهای اقتصادی خود را تعطیل کرده و بدین خاطر ادعای ارگان اینترنتی حامیان دولت مبنی بر دریافت امتیازات اقتصادی به دلیل فعالیتهای رسانه ای کاملا کذب بوده و مسئولان سایت آینده فعالیتهای اقتصادی خود را قبل از راه اندازی سایت بازتاب در آذرماه 1381، تعطیل کرده اند.
2-
3-
4-
5-
اگر مسئولان رسانه های زنجیره ای شجاعت چنین ادعایی را دارند، کافی است رضایت خود را مبنی بر علنی شدن اطلاعات شخصی به سایت آینده اعلام کنند تا شفاف سازی پشت صحنه مدعیان دفاع از ارزشها! و حمایت گفتمانی! از دولت برای افکار عمومی انجام شود
کلمات کلیدی:
عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی رفتار رئیس مجلس در برخورد با تذکر دهندگان را جانبدارانه توصیف کرد و با بیان اینکه چندی است که رئیس مجلس باید بیطرف و به اعصاب خود مسلط باشد، اظهار داشت: نباید اجازه داد از تریبون مجلس اظهارات بی مبنا بیان شود.
مهدی کوچکزاده در گفتوگو با رجانیوز، در خصوص اظهارات برخی مخالفین نسبت به محصولی با بدون مبنا خواندن این موارد و توهین آمیز بودن آنها اظهار داشت: آنچه که امروز در صحن علنی مجلس در نطق مخالفین آقای محصولی بیان شد، خلاف شأن و جایگاه تریبون مجلس بود.
وی ادامه داد: آقایان سنایی و مطهری هر دو اتهامات بدون مبنا و حساب نشده ای را به محصولی، با استخدام الفاظی نظیر "ثروت هنگفت" یا "دهها میلیارد تومان" وارد کردند و یا اینکه آقای مطهری مسائلی را در مورد انتخابات مطرح کرد که رهبر انقلاب پرونده آن را بسته و صحت آن را تایید کرده بودند.
این نماینده مجلس اضافه کرد: در حالی که جناحهای بازنده مایل به کش دادن این موضوع هستند، آقای مطهری به جای مخالفت با محصولی به فتنه دامن زد و مطالبی را گفت که رفقای دوم خردادیاش را خوشحال کرد.
نماینده مردم تهران در مجلس با اشاره به قطع میکروفون خود به هنگام بیان تذکر آئین نامهای با دستور لاریجانی رئیس مجلس تصریح کرد: به استناد بند 11 ماده 23 خواستار تذکر شدم، ولی آقای لاریجانی مدتی است تا متوجه می شود بنده قصد تذکر دارم، اجازه این کار را نمی دهد که این خلاف صریح قانون است.
وی افزود: بعد هم که این اجازه به بنده داده شد، با اینکه کمتر از یک دقیقه صحبت کرده بودم و علیرغم اینکه پنج دقیقه وقت داشتم، تریبون من را قطع کردند و بنده را متهم به انگیزه سیاسی و حزبی در حمایت از محصولی کردند.
عضو کمیسیون سیاست داخلی مجلس با تاکید بر اینکه رئیس مجلس نباید اجازه بیان اظهارات بی مبنا و بیاساس را بدهد، گفت: اگر بنا به حرف بیمبنا زدن است، آقای مطهری و دوستانش بگویند مبالغی را که هر ساله کمیسیون فرهنگی برای انتشارات صدرا که امروز تحت مسئولیت وی است، کجا می رود، بنابراین ما می خواهیم صورت این مبالغ به مجلس داده شود تا بدانیم هزینه کرد این پولها کجاست؛ یا باید از آقای سنایی سوال کرد که مبالغ هنگفتی را که در انتخابات مجلس هشتم هزینه کرد تا توانسته نماینده مجلس شود، از کجا آورده است.
وی روش و منش رئیس مجلس را جانبدارانه توصیف و خاطرنشان کرد: آقای لاریجانی در اجازه برای ایراد تذکر به افراد هم تبعیض قائل می شود و این در مذاکرات مجلس ثبت شده است که بارها نمایندگانی همچون آقای کواکبیان و همخط های ایشان خواستار بیان تذکراتی شده اند که وارد هم نبوده ولی آقای لاریجانی با لبخندی ملیح تمام وقت را به آنها داده است.
کوچک زاده یادآور شد: چند وقت پیش از سوی آقای خباز به بنده اهانت شد که ایشان گفت "کوچکزادهها به بزرگان اهانت نکنند" در صورتی که من هیچ توهینی نکرده بودم، من خواستم در این مورد به ماده 77 اشاره کنم که آقای رئیس بیطرف مجلس! اجازه نداد تذکرم را بیان کنم.
وی در پایان رئیس مجلس را به بی طرفی و کنترل اعصاب توصیه کرد و گفت: همین امروز در برخورد با بنده مشخص شد که ایشان زمانی که مطلب حقی علیه دوستانشان گفته می شود، عصبی می شود، و علیرغم اینکه خود آقای لاریجانی دیگران را دعوت به شنیدن سخنان موافقین و مخالفین می کند، تریبون بنده را قطع و از بیان تذکر جلوگیری کرد
کلمات کلیدی: