جلسه محاکمه جنایتکاران و اغتشاشگران را دیدیم . اعترافات تکان دهنده و تاسف آور بود . انگار عقده ای را که سالها اصولگرایان در گلو داشتند توسط خود اصلاح طلبان فریاد زده می شد . امروز ظالمین با ظالمین متهم می شوند و باید پاسخگوی خیانتها و جنایتهایشان باشند . امروز جهنم اصلاح طلبان فرارسیده است . اما اینها که دیدیم همگی از نیروهای درجه سه اصلاحات بودند و روشن است که در اغتشاشات و جنایتهای اخیر نیز در رده های سوم به پایین آن ایفای نقش کرده اند . حال جای سئوال ندارد که بپرسیم پس رده اولی ها و دومی های این وحشی گری ها و خون ریزی ها و بدتر از همه آبروریزی از یک ملت فهیم و انقلابی ، چه میشوند ؟ آیا هنوز دستگاه قضایی باید به واسطه سابقه درخشان!! هاشمی ، مسئولیتهای خاتمی و موسوی و ... نگاهش را از آنان برگرداند و ملت را به همین اندازه قانع کند که آشوبها توسط رده سومی ها انجام شده است ؟
باز هم تاسف آور است که متهمان به اصطلاح اصلی این پرونده یعنی ابطحی و عطریانفر صریحا اعلام کرده اند که چرا ما را گرفته اید ، بروید هاشمی و موسوی و خاتمی را بگیرید اما مثل اینکه برای برخی مسئولان هنوز آبروی این سه نفر از آبروی نظام مقدس جمهوری اسلامی بیشتر است . مثل اینکه خون صدها هزار شهید هشت سال دفاع مقدس بی ارزش تر از آبروی این چند نفر است . گویی آرمانهای بلند امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب هم از آبروی این چند خطاکار بی ارزش تر است .
باز هم جای بسی تاسف که این روزها دادگاه متهمان هم منحرف شده است و به عوامل خرد ریز رسیده است . عواملی که احتمالا جز حکم اعدام برایشان متصور نیست به دلیل آنکه نه تنها آنان از ذخیره های انقلاب نیستند بلکه حتی یک روز هم رئیس جمهور یا نخست وزیر نبوده اند . واقعا جای سئوال است وقتی حضرت امیرمومنان علی(ع) که به حق کشته عدالت شد در پاسخ زیاده خواهی برادرش از بیت المال ، آهن گداخته به او نزدیک می کند چگونه حکومتی که اصلی ترین آرمان آن عدالت است باید در برابر زیاده خواهی عده ای کوتاه بیاید و با رافت اسلامی !! با آنان برخورد کند؟
جالب است تمامی مدارک موجود و صریح و غیرقابل انکار یا غیر قابل توجیح بر این دلالت دارد که موسوی به نمایندگی از رده اولی ها این اغتشاشات را آغاز کرده و هنوز هم ادامه می دهد و از پشت سر با حمایتهای مالی و معنوی جریان منافقی که تاکنون کشور را ارث امام برای خود می دانستند ، بهره می برد ، حال آنکه چند نوچه که خود را فریفته آن شیادان اصلی می بینند به جای رده اولی ها و رده دومی ها و برخی رده سومی ها و چهارمی ها در دادگاه قرار دارند .
اکنون باید از مسئولات پرسید آیا هنوز هم ملت ایران باید بخاطر برخی زحماتی که برخی ها برای انقلاب کشیده اند به آنها باج بدهد ؟ آیا وقت آن نرسیده است پرونده سی ساله برخی افراد در حضور ملت ایران رمز گشایی شود . آیا همه آنانی که در کنار حضرت امام بوده اند خالصانه و برای خدمت به اسلام پا به عرصه گذاشته اند . اگر چنین باشد ، چگونه است که اکنون فرزندانشان با حمایت پدر از اغتشاش و ناامنی حمایت مالی و معنوی و رسانه ای و ... می کنند ؟ آیا آنان پس از ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد ماهیت حضور خود در کنار امام و رهبری معظم را در مخاطره دیده اند ؟ آیا پس از سی سال دست آنان و اطرافیانشان در چپاول وحشیانه بیت المال من و امثال من و ملت بزرگ و شجاع ایران رو شده است ؟ آیا ترسیده اند از اینکه مباحثی که در کنج خانه های اکثر ملت ایران شنیده می شود در مناظره ای تاریخی مطرح شده است ؟ آیا ملت ایران حق ندارد که بداند نشست و برخواستهای آنان با طراحان آشوب و انقلاب مخملین در داخل و خارج ، همانها که صدها هزار کودک ایرانی را در جنگ هشت ساله ، یتیم کردند، برای چیست ؟ آیا ملت ایران هنوز لایق دانستن پشت پرده سیاست کثیف دارو دسته نیویورکی خاتمی و موسوی نشده است ؟ آیا وقت آن نرسیده که دستگاه قضایی سلامت خود را نشان دهد و بی تعارف با رده اولی های این انقلاب ناکام مخملین که دل رهبر انقلاب را خون کرده است ، برخورد کند ؟ آیا به گفته آیت اله سید احمد خاتمی آبروی نظام بیشتر است یا آبروی افرادی باسابقه انقلابی ؟ آیا این اجماع و خواست عمومی برای به محاکمه کشیده شدن خائنان به نظام و انقلاب و رهبری و خون شهداء را می توان بی جواب گذاشت ؟
امروز روز سکوت نیست ، امروز در دادگاه اغتشاشات همگان متحد فریاد می زنند ، مقصر اصلی موسوی است و مطمئنا اگر موسوی هم چند روز در زندان بماند متهم اصلی را لو می دهد ، پس چرا تعلل و ترس از سوابق افراد مانع از پیگیری اجرای عدالت شده است ؟
اگر همین امروز ریشه فتنه خشکانده شود و چشم فتنه کور شود بدون شک نظام اسلامی برای سالیان طولانی از لوث وجود اشرافیگیری و سهم خواهی پاک خواهد شد . اکنون باید به ندای رهبر فرزانه انقلاب پاسخ گفته و با معاندان و منافقانی که سفر تفریحی را به حضور در محضر نایب حضرت ولی عصر (عج) ترجیح می دهند و تنفیذ خواست قاطبه ملت را بر نمی تابند ، درس فراموش نشدنی داده شود .
اکنون طلحه و زبیرها نقاب از چهره افکنده اند و تا این لحظه که این مطلب نگاشته می شود از خفتهایی که به بار آورده اند توبه نکرده اند ، باشد که خداوند متعال همه مارا هدایت فرموده و ظهور حضرت ولی عصر را نزدیک ، رهبر معظم انقلاب را محافظت و پرچم اسلام را در قله های رفیع جهان به اهتزار در آورد .
انشاء الله
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
![]() |
جواد فردوسیان در درخواست خود آورده است: باید با آنهایی که بذر تردید و شک را در جامعه افشانیده و کسانی که این بذر را آبیاری کردند و نتیجه این بذر سر از زمین در آورده و به خیابان ها ریخته وبه جان ومال مردم تجاوز کرده وکشته هم دادیم وخسارت فراوانی را به دولت و بانکها وارد نموده اند و دو هفته امنیت کشور را زیر سوال بردند برخورد قانونی شود.
به گزارش برنا، جواد فردوسیان یکی از شهروندان شهر مشهد طی دادخواستی به دادگاه ویژه روحانیت خواستار رسیدگی به تخلفات هاشمی رفسنجانی در جریان وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری و همچنین دوره تصدی 8سال ریاست جمهوری وی شد.
در این دادخواست خطاب به قلیانی دادستان دادسرای ویژه روحانیت آمده است:سکوت طولانی مدت آقای هاشمی رفسنجانی درمورد انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری نوعی حمایت و پشتیبانی از اغتشاشگران منجمله فرزند وی بود.
آقای رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه مورخ 26/4/88 اشاره کردند در این انتخابات بذر تردد افشانده شده بنده از ایشان «هاشمی رفسنجانی» سئوال میکنم چه کسی دراولین بار بذر تردید و شک را در جامعه پاشید؟
1- چه کسی به مقام معظم رهبری نامه نوشت و در آن نامه اشاره کرد که در خیابان ها آتش فتنه برپا می شود و چنین وچنان خواهد شد.آیا این بذر تردید نبود که در این انتخابات افشانده شد.
مگر ایشان «هاشمی » منجم بودند که از غیب خبرداشتند یا خود اوضاع را به هم ریختند؟
آیا خود آقای هاشمی رفسنجانی با نامه بدون سلام خود بذر تردید را نیفشانده است.
2- مقام معظم رهبری خطر اغتشاشات را برطرف کردند ولی آقای هاشمی رفسنجانی مجددا دنبال این است که خطر را دامن بزنند.
3- درمورد طرح نمودن تشکیل کمیته صیانت از آرای مردم این امر نه تنها یک موضوع غیر قانونی بود؟ بلکه این موضوع نیز سبب ایجاد بذر تردید در جامعه گردید.
4- قانون، نظارت بر انتخابات را به شورای نگهبان و اجرای آن را به وزارت کشور محلول کرده است یعنی همان شورای نگهبان و وزارت کشور ناظر و مجری انتخابات ریاست جمهوری دوره های گذشته بوده است که این انتخابات را نظارت و برگزیده کرده است. چطور در زمان آقای هاشمی و دوره آقای خاتمی این بحث نبود.
5- اما اکنون عده ای مسایل خیانت و تقلب در آراء مردم را مطرح می کنند . آقای هاشمی مسئله خیانت و تقلب را چه کسی و در کجا مطرح کرده است لطفا پاسخ دهید.
6- آقای هاشمی در نماز جمعه26/4/88 پیشنهاد می کند که بازداشت شدگان حوادث اخیر انتخابات آزاد شوند. آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است وباید به مسائل در حیطه کاری شان بپردازند و لا غیر و کار آزاد یا بازداشت کردن دستگیر شدگان بر عهده دستگاه قضایی است لطفا دخالت نکنند.
7- آقای هاشمی اگر طرفداران قانون و حفظ قانونی هستند چرا می گویند این افراد را آزاد کنید. ایشان میتوانند بگویند که به پرونده های دستگیر شدگان اغتشاشات اخیر رسیدگی شود اما نباید از طرف دستگاه های قضایی حکم صادر کنند و شاید هم می ترسند که فرزند خودشان یکی از دستگیر شدگان بعدی باشد.
8-حضرت امام خمینی (ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران فرمودند توصیه مرا هم به دیوار بزنید.
9- آقای هاشمی اظهار داشتند زمینه ای برای بیان دیدگاه های نامزدهای انتخاباتی فراهم گردد این که گفته شود که فضا را آماده کنید تا هر کس حرفش را بزند. مردم تصمیم بگیرند. یعنی میر حسین موسوی بگوید باید انتخابات ابطال گردد ومردم هم عمل کنند.
10- آقای هاشمی چرا به توصیه های فقها وحضرات آیات عظام که مقرر شده بود ایشان سخنان تحریک آمیز در نماز جمعه نزنند ومسائل گذشته را زنده نکنند چرا گوش ندادند و عمل نکردند بلکه لجبازی هم کردند.
11- وقتی شورای نگهبان صحت انتخابات ریاست جمهوری را تائید کردوبا عنایت وتوجه به معترضان منجمله میر حسین موسوی که نه خود ونه نمایندگانش حضور یافتند دیگر نباید آقای هاشمی حرف های بی قانونی بزنند.
12- معلوم شد که آقای هاشمی نه پایبند قانون هستند و نه احترام به شورای محترم نگهبان و رهبر معظم انقلاب می گذارند.لذا از ریاست محترم دادگاه باید با آنهایی که بذر تردید و شک را در جامعه افشانیده و کسانی که این بذر را آبیاری کردندو نتیجه این بذر سر از زمین در آورده و به خیابان ها ریخته وبه جان ومال مردم تجاوز کرده وکشته هم دادیم وخسارت فراوانی را به دولت و بانکها وارد نموده اند ودو هفته امنیت کشور را زیر سوال بردند برخورد قانونی شود.
علیهذا از دادگاه ویژه روحانیت تقاضا دارم رای به بی کفایتی آقای اکبر هاشمی رفسنجانی از مجلس محترم خبرگان رهبری و مجمع تشخیص نظام بدهند.
لازم به ذکر است تخلفات دولت آقای هاشمی رفسنجانی به لحاظ عدم اشرافیت وی از مجموع مسئولین کل کشور در 8 ساله ی وی را به شرح ذیل اعلام می دارم.
13- فروش دلار و سکه طلا به صورت غیر مجاز توسط رانت خواران ودلالها و عرضه به بازار در دولت ایشان
14- وادار کردن نظام بانکی به خرید بیش از 20 میلیارد دلار به نرخ تحمیلی بیش از 8000 ریال
15- مصرف بی رویه در آمدهای ارزی وکسری 5/38 میلیارد دلار برای کشور
16- دستور چاپ و نشر اسکناس بدون پشتوانه بدون اجازه مجلس شورای اسلامی که مقامات امور اقتصادی اذعان داشتند.
17- بالا نگه داشتن نرخ ارز وعدم ثبات بازار ارز
18
19- تخفیف ویژه برای تعدادی از وام گیرندگان توصیه شده ها وآقا زاده ها در دولت آقای هاشمی
20- بی ارزش نمودن پول ملی ریال وتنزیل ارزش آن به یکصدم گذشته
21- تصویب بخشنامه 61212ت 555/011- 27/2/1374 دولت آقای هاشمی بابت اخذ جرایم تاخیر صادراتی کالا که منجر به بازداشت و زندان تعداد زیادی از صادر کنندگان شد وهتک حرمت خانوادگی آنان شدند وبا پرداخت مبالغ هنگفت هنوز نتوانستند بدهی گذشته خود را بپردازند. که البته بعد از مدتی این مصوبه توسط دیوان محترم عدالت اداری ابطال گردید.
22- برداشت غیر مجاز از حسابهای حقیقی وحقوقی ارزی توسط بعضی از بانکها بدون اجازه صاحبان حساب
23- عطف بماسبق نمودن بخشنامه مربوط به مابه التفاوت نرخ ارز«بند یکی از تبصره های بودجه» که به بیکار شدن بیش از 170000 نفر کارگر در زمان تصدی آقای هاشمی رفسنجانی را به دنبال داشت.
24- اخلاس میلیاردها تومان توسط متخلفین حقیقی و مدیران عالی رتبه بانکها که در لیست جداگانه تقدیم میگردد.
25- خروج بیش از چندین تن شمش طلا از کشور به کشورهای اروپایی در بانک ها بدون مجوز مجلس شورای اسلامی.
26- تحقیق و تفحص و بررسی دقیق از کلیه ی قرار دادهای نفتی که در 8سال تصدی ریاست جمهوری ایشان را ازدادگاه محترم خواهانم.
27- از دادگاه محترم ویژه روحانیت تقاضا دارم آنطوری که آقای هاشمی رضایت دارند زمینه ای برای بیان حقایق اینجانب و دفاع ایشان از خود فراهم آورند تا همه ملت در مقابل قضاوت صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران قضاوت نمایند.
لازم به ذکر است، متن این شکایت با شماره 57345 مورخ 3/5/88 در دبیرخانه دادگاه ویژه روحانیت ثبت شده است.
کلمات کلیدی:
دکتر امیرحسین ترکشدوز: تجربه دهههای 80 و 90 میلادی در کشورهای اسلامی و کارنامه ای که تجدد طلبان مسلمان در عملی ساختن اهداف استعماری کشورهای غربی از خود بر جای گذاردند، ظاهراً این اندیشه را در کانونهای نظریه پرداز استعمار قوت بخشید که مدرنیستهای مسلمان نیازمند یک مؤتلفند و این جریان، تنها در صورتی خواهد توانست ماشین به گل نشسته استعمار را در سرزمینهای اسلامی و بهخصوص ایران پیش برد که با جریانات سنتگرا پیوند خورد.
البته این تحلیل یا تجویز، مسبوق به سابقه ای بیش از چند سال اخیر بود اما در کشور ما از اواخر دوران حاکمیت اصلاحطلبان تحلیلهایی انتشار می یافت که از ضرورت ائتلاف گسترده میان نیروهای سیاسی سخن می گفت. این "ائتلاف"، طیف گسترده ای از نیروها را در بر می گرفت: از سکولارها گرفته (که به جدایی دین از سیاست در عرصه عمومی قائلند) تا مدرنیست ها که به پیوند این دو قائلند، اما دین را هم تراز باورها و احکام عصری و جهانی می خواهند، تا جریانات گوناگون سنتگرا! نمونه ها بسیار است اما از باب یادآوری می توان به مواردی از این دست اشاره داشت:
قریب 4 سال پیش، آقای سعید حجاریان که در دوران خیز برداشتن برای فتح سنگر به سنگر قدرت، راست سنتی را همراه با دوستان خود، بهعنوان تضاد اصلی معرفی کرده بود، پس از تجربه دوران 8 ساله اصلاحات و ناکام ماندن خط مشی ایشان از نفوذی نهادینه و سامانمند در عرصه اجتماعی، از ضرورت ائتلافی گسترده از نهضت آزادی تا مؤتلفه سخن گفت. از همان ایام، رسانه های مدرنیستی، اندک اندک، شروع به توجهی چشمگیر و روالمند به حوزه های علمیه و جریانها و چالش های درونی آن کردند. روزنامه "شرق"، صفحاتی را خاص "حوزه علمیه" گشود و خلف آن نشریه "شهروند امروز" نیز همین مشی را ادامه داد. نشریه "آینه" که سالها پیش، از سوی محسن سازگارا تأسیس شده بود، دوره جدیدی از فعالیت ها را با تمرکز بر ترویج دینداری غیرعقلانی و خرافی به سردبیری رضا انصاریراد از نویسندگان روزنامه های اصلاحطلب و فرزند حسین انصاریراد (روحانی طرفدار بنیصدر و نماینده ادوار اول و ششم مجلس) آغاز کرد. روش استخاره گرفتن، خون گریه کردن یک درخت در روز عاشورا در یک امامزاده و از این قبیل مضامین از جمله مندرجات این نشریه در طول انتشار بود. مسئولین آینه که می کوشیدند به صراحت پای مشاهیر اصلاحطلبان و تجدد خواهان را به نشریه خود باز نکنند، در یکی از شماره های خود، ناپرهیزی کرده و یادداشتی را به چاپ رساندند از آقای عبدالکریم سروش! وی در یادداشت مزبور، به بهانه ذکر خیر از مرحوم شهیدی، با استناد به هابز فیلسوف انگلیسی نوشته بود که «که دین را باید مثل کپسول بلعید» (و نه آنکه آن را موضوع تأمل عقلانی قرار داد!)
نکته جالب در این میان، این بود که جریانی با داعیه های بلندبالا در جانبداری از عقلانیت، به غیرعقلانیترین رویکردها به سنت توجه نشان داده و در کار ترویج آن بر آمده بود. در همین نشریه، در هر شماره کوشش میشد چهره هایی از روحانیت که غیرسیاسی و غیرانقلابی انگاشته می شدند، بهعنوان الگوی اصیل روحانیت مطرح شوند.
از جانب دیگر، روند طرح گسترده چهره هایی که در سطح آکادمیک با عنوان "سنتگرا" مطرح بودند، همچون حسین نصر (که ابتدائاً ناظر به اهدافی متفاوت بود) در همین سالها، وارد مراحلی جدید شد. انتشاراتی وابسته به فرقه گنابادی، با ترجمه آثاری از حسین نصر کوشید تا هویت اصیل تشیع را نه "انقلابی" که "معنوی" جلوه دهد (در حاشیه، این نکته هم قابل ذکر است که فرهنگستان هنر به ریاست آقای میرحسین موسوی و مؤسسات وابسته به او همچون مؤسسه توسعه دانش و پژوهش و غیره نیز (که آشکارا وامدار رانت دولتی بودند) در سالهای گذشته، قویاً در کار ترویج سنتگرایی و چهره های های شاخص آن همچون حسین نصر بوده اند)
نشریه شهروند امروز که پیش از این ذکری از توجه بلیغ آن به فعل و انفعالات درونی حوزه به میان آمده بود، در این زمینه نیز فعال بود. این نشریه حدود 2 سال پیش، مصاحبه ای با حسین نصر به انجام رساند که وی ضمن آن، از تفاوت بنیادگرایی با سنتگرایی سخن گفته بود. سالها قبل از آن نیز، وی، در آثار خود با طرح یک سنخشناسی سهگانه از جریان های درونی جهان اسلام، به همین تفاوت ادعایی اشاره کرده بود. نصر، پیشترها، جریانهای درونی جهان اسلام را به تجددگرایی، سنتگرایی و بنیادگرایی تقسیم کرده و شخصیتهایی همچون امام خمینی را به زیرکی و ظرافت با برچسب "بنیادگرا" خارج از سنت اصیل دینی، و دینداری ایشان را ناراست کیشانه جلوه داده بود. (این تقسیم بندی بعدها به طور گسترده از سوی مصطفی ملکیان و در مراحل بعد توسط امثال علیرضا علویتبار نیز بهکار برده شد) وی در مصاحبه مورد بحث با شهروند امروز، بار دیگر بر تفاوت مورد نظر خود تأکید می کرد. علاوه بر اینکه شهروند امروز نیز از ایدهی وی در جهت خط مشی جداسازی بنیادگرایان (یا همان انقلابیون مسلمان) از سنت (یا راست کیشی) اسلامی و لذا تضعیف موقعیت اجتماعی ایشان (از حیث پیوند آنان با سنت) و بالاخره بهره گیری از ظرفیتهای سنت برای تیز نمودن چاقوی سکولارها و مدرنیستهای مسلمان بهره می برد.
اما شاید یکی از پر دلالت ترین نمونه ها را باید تحلیلی دانست که در سال 2003 میلادی از سوی مؤسسه مطالعاتی رند( Rand) در آمریکا منتشر شد و ترجمه آن نیز دو سال پیش از سوی پژوهشکده مطالعات راهبردی در تهران با عنوان "اسلام دموکراتیک مدنی" منتشر گردید.
نویسنده تحلیل منتشره از سوی مؤسسه رند، علاوه بر اشاره به تمایزات درونی میان سنتگرایان یا بنیادگراها، نهایتاً وحدت مدرنیستها و سنتگرایان علیه بنیادگراها را پیش روی مخاطبین خود در جهان اسلام قرار می داد. وی در این زمینه به کلیات اکتفا نکرده و توصیه های مشخص عملیاتی هم به مدرنیستها ارائه کرده بود. به زعم نویسنده، مدرنیست ها علاوه بر بهسامان نمودن وحدت با سنتگرایان باید بکوشند که بنیادگرایان را نزد توده "بی آبرو" جلوه دهند. جالب است که نویسنده، در این زمینه از مخاطبین خود می خواست که بر "ریاکاری" و "دروغگویی" بنیادگرایان تمرکز کنند! سنخ برخورد بنیادگرایان و دیگر جریانها در مورد مسائل مربوط به زنان، از دیگر مسائل مورد توجه نویسنده بود. از فرازهایی از این تحلیل آشکار بود که سنتگرایان در سناریوی نویسنده، تنها نقش "سر پل" و "کاتالیزور" را ایفا می کنند. بهعنوان مثال، نویسنده در بخش پیوستها، آنگاه که به مسئله حجاب می پرداخت، سیاست دولت بوش را در این زمینه مورد انتقاد قرار می داد که چرا با رویکردی مسالمت جویانه به مضمون سیاسی مسئله حجاب (یعنی جنبه ستیزه جویانه آن) بی توجهی نشان داده است. از دیگر نکات شایان توجه این بود که نویسنده در تجویز خط "ائتلاف" روی خطاب را علی الاصول به سکولارها نگرفته بود. مخاطب اصلی نویسنده، جماعتی بودند که به رغم اعتقاد به پیوند دین وسیاست، دین را در تراز باورها و استانداردهای جهانی و متجددانه ارائه میدادند و از سوی نویسنده با عنوان مدرنیست از آنها یاد شده بود.
در انتخابات اخیر و مشخصاً در گفتار و خط مشی انتخاباتی آقای موسوی، مضمون همین خط مشی عینیت پیدا کرد.
اما مقصود از بیان همه این نمودهای پراکنده چیست؟ مقصود آیا این است که "لزوماً" قوه مدبره واحدی همه این نمودهای پراکنده را چونان قطعات یک پازل یا برآمده از نیت و مقصودی مشابه و همسان به هم پیوند می داده است؟ کندو کاو علمی، فعالیتی است که می کوشد تا میان داده هایی که ابتدائاً بی ارتباط با هم به نظر می رسند، "ربط" را با کوشش ذهنی بیابد. به سخن دیگر، ربط بین داده های متکثر امری محسوس نیست که در همان نظر اول و بی هیچ تأملی به نظر آید. "ربط"، امری است "معقول" و قابل انتظار است که در وهله اول به "نظر" نرسد! علاوه بر این که در بحث ما، این "ربط" لزوماً از جنس "قصد" هم نیست. ما از ملاحظه همین داده های متکثر و پراکنده دست کم خود را با خط مشی یا واقعیت سیاسی- اجتماعی واحدی روبرو می یابیم که می تواند حاصل "هم پوشانی" خواسته یا نا خواسته خطوط مختلف باشد. در این "هم پوشانی "منبع و مصدری برنده است (و نهایتاً به واقعیت مزبور جهت خواهد داد) که خط مشی خود را آگاهانه تر طراحی کرده و از توان سازمانی بالاتری برخوردار باشد. پر پیدا است که در بحث ما، این "قوه عاقله استعماری" است که همه خطو ط مشابه را نهایتاً طفیلی و ممد اهداف خود می سازد.
مهم این است که آقای موسوی در طول فعالیتهای انتخاباتی و بهخصوص گفتار پسا انتخاباتی خود، به خط مشی استعماری وحدت سکولارها، مدرنیستهاو سنتگرایان، علیه ایده هایی که از جانب بلندگوهای استعماری بنیادگرا خوانده می شوند، "عمل" کرده است. البته مقصود این نیست که ایشان باید از هر که از جانب بلندگوهای استعماری بنیادگرا خوانده می شد، جانبداری می کرد. خیر! ایشان، می توانست نه وارد ائتلاف با سکولارها و مدرنیستها شود و نه روایتهای نادرست از انقلاب اسلامی را پذیرا شود. بلکه در سمتوسویی متفاوت، روایتی اصیل از انقلابیگری اسلامی و آرمانهای امام در سیاست داخلی، خارجی و حیطه های فرهنگی- اجتماعی را سر لوحه عمل قرار داده و از آن جانبداری نماید. اگر ایشان چنین می کرد، نه سکولارها ومدرنیستها حول ایشان جمع می شدند و نه سران استعمار و از جمله اوباما (سخنگوی شیطان بزرگ) از ایشان جانبداری می کرد.
متأسفانه آقای موسوی (در متسامحانهترین تحلیل) از این دو راه، یعنی التزام به "اسلام امام" از یک سو و "جلب حمایت داخلی و خارجی" از سوی دیگر، چونان یک "سیاستمدار عملگرا" راه دوم را برگزید. اگر آقای موسوی می خواست، خط مشی وی، متفاوت از خط مشی استعمارگران (که معطوف به تأمین منافع ایشان طراحی می شود) ارزیابی شود، باید خط مشی خود را به گونه ای طراحی می کرد که سد راه مطامع ایشان باشد یا لااقل پس از انتخابات با قاطعیت در مقابل ورود "فاکتور اجنبی" به چالش داخلی می ایستاد، که متأسفانه در هیچ یک از این موارد، چنین نکرد.
این که قصد و نیت ایشان چه بوده و آیا به این ارتباط (یعنی ارتباط خط مشی خود با خط مشی استعماری سابق الذکر)، توجه هم داشته اند یا نه، گرچه برای مراجع قضایی و امنیتی مهم است، اما برا ی آنکه واقعیت سیاسی واجتماعی را مورد کندوکاو قرار می دهد، کم اهمیت است و لااقل در تحلیل او تأثیر دگرگون کنندهای نخواهد گذارد.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
آیا با مخمل آشنا هستید؟
کلمات کلیدی:
تبلیغات فاشیستی از نوع کروبی و موسوی
کلمات کلیدی:
مصباح یزدی: جریانات اخیر ولایت فقیه را هدف قرار داده بود
کلمات کلیدی: