مجید نامجو وزیر پیشنهادی رئیسجمهوری برای تصدی وزارت نیرو برای نمایندگان مجلس شورای اسلامی نامی آشناست. این آشنایی نه صرفا بهخاطر سابقه معاونت او در وزارت نیرو و مدیریت آب و فاضلاب کشور، که مربوط به ماجرایی است که چند ماه پیش میان او و یکی از نمایندگان مجلس بهوجود آمد.
به گزارش رجانیوز، ماجرا از این قرار بود که چند ماه پیش پرویز فتاح وزیر وقت نیرو به همراه تعدادی از مدیرانش از جمله نامجو مدیرعامل شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور به مجلس رفته بودند تا پس از اقامه نمازجماعت به کمیسیون های مجلس رفته و پاسخگوی سوالات نمایندگان باشند. اما پس از اقامه نمازجماعت در نمازخانه مجلس، ناگهان یکی از نمایندگان به سمت مهندس نامجو آمده و به بهانه اینکه نامجو وقت ملاقات به وی نداده، محکم به صورت وی سیلی زد.
این مدیر اصولگرا در اقدامی اخلاقی بدون هیچ گونه عکسالعمل منفی در برابر آن نماینده، بلافاصله مشغول اقامه نماز شد و در پایان نماز نیز خطاب به او گفت: هنگامی که شما رفتار عصبی از خود بروز دادید، با خواندن دو رکعت نماز از خدا خواستم به من صبر و تحمل عنایت کند و از سر تقصیر شما بگذرد.
این رفتار مدیرعامل آب و فاضلاب کشور در برابر رفتار غیرقابل توجیه آن نماینده سبب شد حجتالاسلام ابوترابیفرد نایبرئیس مجلس به منظور قدردانی از نامجو، بر دست وی بوسه بزند.
گفته می شود همان شب دکتر لاریجانی رییس مجلس و همچنین تعداد دیگری از نماندگان و مقامات کشور از جمله نماینده مذکور با تماسهای حضوری و تلفنی از نامجو دلجویی می کنند.
منش اخلاقی نامجو که زبانزد همکاران اوست در کنار تخصص و دیدگاههای فراگیر کارشناسی، از وی مدیری توانمند و قابل اعتماد ساخته است.
مجید نامجو کارشناس ارشدمهندسی عمران گرایش سازه های هیدرولیکی بوده و درکارنامه او علاوه بر مدیریت پروژه های سد آغ چای، سد سیرجان، تونل های انحراف آب سد نرماشیر، خط انتقال آب سد پیشین به چابهار و...، سمت هایی از جمله معاونت عمران قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء (ص)، عضویت در شورای شهر کرمان، معاونت وزیر نیرو و مدیر عاملی شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور وسرپرستی وزارت نیرو دیده می شود. نامجو همچنین از رزمندگان باسابقه دفاع مقدس و برادر دو شهید می باشد.
کلمات کلیدی:
در زمان پیامبر(ص) بهویژه پس از هجرت، حقایق روشن و واضح بود. مسلمانان همه پرچم پیامبر(ص) را میشناختند و مخالفان پیامبر(ص) نیز مخالفان خدا و قرآن شناخته میشدند. از اینرو هرکس در زیر پرچم پیامبر قرار نداشت قطعاً در اردوگاه جبهه دشمن خدا قرار داشت. براساس این اصل، همه اصحاب در زمان حیات پیامبر حتی منافقین واقعی بر راه پیامبر(ص) تأکید میورزیدند هرچند که در دلشان تردید وجود داشت و به راه پیامبر(ص) ایمان کامل نداشتند، اما در زمان امامت امیرالمؤمنین(ع) اوضاع کاملاً متفاوت بود. برخی از خواص در همان ابتدا با تشکیل سقیفه به غصب خلافت پرداختند و علی(ع) را خانهنشین کردند، گروهی از آنان بهخاطر دلبستگی به دنیا با غاصبان همراهی کردند. اندکی نیز در کنار امیرالمؤمنین(ع) ثابتقدم ماندند و جمعی هم از باب اینکه باید به هنگام فتنه بیطرف ماند، سکوت اختیار کردند. ولی کسانی که در میان انبوه خواص و اصحاب در همراهی امیرالمؤمنین مؤثر بودند همان معدود افرادی بودند که در میان امواج متلاطم فتنه در کنار علی(ع) ماندند و تهدید و تطمیع دیگر خواص بر آنها تأثیر نگذاشت. در میان این جمعیت اندک، نقش عمار بسیار برجسته بود چون پیامبر خدا(ص) او را بهعنوان معیار حق معرفی کرده بود «العمار مع الحق» و خطاب به ایشان فرموده بودند «انت من کبار الفقها یا عمار» تو از بزرگان فقیهان هستی ای عمار. خداوند دینش را با تو تأیید و غدر غافلان را قطع میکند. زمانی که گروه جنایتکار و ظالم تو را بکشند عناد معاندان بر همه روشن خواهد شد(تفسیر امام حسن عسکری(ع)، ص625)
از اینرو در زمان حاکمیت رسمی امیرالمؤمنین و فتنههای جمل و صفین نقش عمار یاسر بسیار ارزنده بود، زیرا عوام مردم میدیدند هر دو طرف اهل نماز و قرآنند و در میان هر دو جناح اصحاب پیامبر(ص) حضور دارند، اینجا بود که حضور عمار با آن سابقه طولانیاش در اسلام و سرمایه عظیم «عمار مع الحق» نقش اساسی ایفا میکرد. نفس حضورش در سپاه امیرالمؤمنین(ع) مؤثر بود بهعلاوه اینکه عمار صاحب بصیرت و بینش سیاسی خاصی بود که پیامبر(ص) در همان مکه و در آغاز مسلمان شدنش به هنگامی که از زیرشکنجه ابوجهل نجات یافت خطاب به ایشان فرمودند: «انت من کبار الفقهاء یا عمار» تو از بزرگان فقها هستی ای عمار! و این فقاهت به معنای داشتن بصیرت و بینش دینی و سیاسی است. لذا در هر کجا که میدید مسلمانان دچار توهم شدهاند برقآسا حضور پیدا میکرد و با تحلیلهای روشن آنها را از شبهه خارج میساخت. از اینرو زمانی که در همان جنگ به شهادت رسید امیرالمؤمنین(ع) دربارهاش فرمودند: «الا یا ایها الموت الذی لیس تارکی، ارجینی فقد افتیت کل خلیل» ای مرگی که مرا رها نمیکنی مرا راحت کن که با شهادت عمار همه دوستان مرا از میان برداشتی. (دیوان علی(ع)، ص383)
گرچه با شهادت عمار، عناد معاندان بعضی فئه باغیه و گروه جنایتکاران که با تابلوی اسلام به جنگ اسلام ناب آمده بود روشن شد ولی سیاستبازی مثل عمروعاص با القای این شبهه که علی(ع) این پیرمرد سالخورده و صحابی بزرگ رسول خدا(ص) را به میدان جنگ آورده است و موجب کشتهشدن ایشان شده توانست مردم را دچار تزلزل فکری کند و از شورش مسلمانان برضد معاویه جلوگیری نماید و در این شرایط دیگر کسی مثل عمار نبود که با بیان روشن و صریح خود، مردم را از این شبهه خارج کند. و از این بدتر، شرایطی بود که با شیطنت عمروعاص قرآنها بر نیزه شد و با این نیرنگ جدید، لشکر امام علی(ع) در مقابل این شبهه از حرکت بازایستاد و شمشیرها در غلاف رفت و درنتیجه امیرالمؤمنین تحت فشار خواص بیبصیرت مجبور به پذیرش حکمیت آن هم حکمیت فردی مثل ابوموسی اشعری گردید و عملاً معاویه پیروز میدان شد! و عجیبتر از آن اینکه پس از پایانیافتن جنگ صفین، همان گروه فشار مجدداً حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) را عامل شکست معرفی میکردند و بهعنوان خوارج بر ضد حضرت خروج کردند. در این زمان هم جای عمار خالی بود مسلمانانی که پیشانیهایشان از کثرت سجود پینهبسته بود و بعضاً حافظ قرآن نیز بودند تحت تأثیر تبلیغات خواص منحرف در مقابل حضرت صفآرایی کرده بودند و عمار نبود که آنها را از این شبهه بیرون آورد. حضرت مجبور شد خود به میان آنها آمده صریح با آنها سخن بگویند. با روشنگریهای حضرت گرچه تعداد 4000 نفر هوشیار شدند و برگشتند، ولی تعداد زیادی هم در جهالت و انحراف خود ماندند که از دم تیغ حضرت گذشتند در آخرین روزهای عمر شریف حضرت، درحالیکه معاویه همه عهدها را شکسته بود و مردم کم و بیش طعم تلخ حکمیت را چشیده بودند، ایشان برای بازگشت به صفین و جنگ مجدد با معاویه سپاه خود را تجهیز کردند و در دروازه کوفه با دلی پرخون صدا زدند: «کجایند برادرانم که به دیار حق پیوستند؟ کجایند عماریاسر و ابن تیهان و ذو شهادتین و نظایر آنها که بر مرگ پیمان بسته بودند و سرهایشان به سوی فاجران برده شد؟ سپس دست مبارکشان را بر محاسن شریفشان گرفتند و مدتی طولانی گریستند و با تأکید بر ویژگیهای آنان فرمودند: برادران من کسانی بودند که قرآن را تلاوت میکردند و براساس آن حکم میکردند و بر واجبات تدبر میکردند و آنها را برپا میداشتند. سنت پیامبر را احیا میکردند و بدعت را میمیراندند. هنگامی که به جهاد دعوت میشدند اجابت میکردند و به رهبرشان اعتماد داشتند و از او پیروی میکردند.»(نهجالبلاغه، سبعی صالح، ص260)
زمان به سرعت گذشت و امروز تاریخ تصویر روشنی از خواص بصیر و وظیفهشناس و خواص جاهل و دنیاطلب به ما نشان میدهد. با ذکر حوادث تاریخی، بر عمار و همرزمانش درود میفرستیم و بر خواص جاهل و دنیاطلب که امام و رهبر خویش را یاری نکردند لعنت و نفرین. و اکنون روز امتحان بزرگ نخبگان و خواص ماست و فردای نهچندان دور همین ماجرا تکرار میشود و بر آنان که در رکاب رهبری نقش عمارها ایفا کردند درود فرستاده میشود و بر امثال ابوموسی اشعریها لعن و نفرین و البته ثواب و عقاب الهی آن نیز که با درود و نفرین این دنیا قابل مقایسه نیست در انتظارشان خواهد بود.
با ورقزدن تاریخ و مقایسه انقلاب اسلامی ایران با حوادث صدر اسلام میتوان دوران حکومت دهساله امام راحل را به دوران حکومت دهساله پیامبر(ص) در مدینه تشبیه کرد و دوران رهبری مقام معظم رهبری به دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) در عصر حاکمیت پیامبر(ص) همه چیز شفاف و روشن بود هیچ کس یارای ایستادن در برابر پیامبر را نبود چرا که هر پرچمی که در برابر پرچم پیامبر برافراشته میشد به پرچم شیطان تفسیر میشد ولی درعصر امیرالمؤمنین(ع) پرچمهایی با نام اسلام در برابر حضرت برافراشتند و با جذب عناصری مثل همسر پیامبر(عایشه) و برخی اصحاب پیامبر(ص) در زیر پرچم خود موجب انحراف جمع کثیری از مسلمانان و صفآرایی آنها در برابر حضرت شدند. در زمان امام راحل(ره) نیز همه چیز شفاف بود هر پرچمی که در برابر امام(ره) برافراشته میشد مردم آنرا پرچم ضدانقلاب و عوامل بیگانه میدانستند؛ لذا حتی منافقین نیز جرا‡ت نمیکردند آنچه در دل دارند نسبت به امام و انقلاب ابراز کنند برخی از همین شخصیتهایی که آن روزها جزو خواص انقلاب و حواریون امام شناخته میشدند امروز با تغییر 180 درجهای در مقابل امام و انقلاب میایستند و بعضاً نیز تصریح میکنند که در آن زمان نیز بر همین باور بودهاند منتهی جرا‡ت اظهار آن را نداشتهاند! پس از رحلت امام(ره) امروز پرچمهای زیادی برافراشته شده که همگی ادعای پیروی از راه امام(ره) میکنند و متأسفانه کسانی زیر این پرچمها قرار گرفتهاند که روزی از یاران و اصحاب امام راحل(ره) بودهاند و از ایشان چندین حکم و چه بسا تعریف هم دارند، لباس روحانیت بر تن دارند و حتی بعضاً پیشوند آیتا... هم یدک میکشند و گاه کسانی که حتی به بیت حضرت امام(ره) نیز نسبتی دارند به زیر این پرچمها کشانده میشوند، اینجاست که ممکن است برخی به شبهه بیفتند و از رسیدن به حق بازمانند. در اینجا جای تفسیر و تحلیل عمارهای انقلاب اسلامی است، کسانی که سالها در جریان انقلاب اسلامی تلاش کردهاند و با پاکزیستن و پاک اندیشیدن اعتماد مردم را سرمایه بزرگ خود کردهاند باید امروز نقش عمار را در رکاب مقام معظم رهبری ایفا کنند. آنها میتوانند از طریق مصاحبه با صدا و سیما و دیگر رسانهها حضور در استانها و مراکز سیاسی فرهنگی و مجامع حوزوی و دانشگاهی به روشنگری بپردازند و کسانی که دچار شبهه شدهاند را از شبهه خارج سازند. از شخصیتهایی مثل آیتا... مهدوی کنی و عسکر اولادی و دیگر خواص انتظار میرود به جای تأکید بر وحدت با کودتاگرانی که درصدد براندازی نظام اسلامی بودهاند بر تبعیت از رهبری و محاکمه سران آشوب و اغتشاش اصرار بورزند و با بصیرت سیاسی، خواص بیبصیرت را بیدار نمایند، وگرنه چنانچه خواص بصیر نیز سکوت کنند، در عمل باخواص بیبصیرت یکی خواهند بود، چرا که نتیجه عمل آنها یکی است.
البته خوشبختانه ملت شریف ایران مرجع سیاسی خود را نخبگان و خواص قرار نمیدهند مردم این سخن امام(ره) را با تمام وجودشان درک کردهاند که اگر میخواهید به مملکتتان آسیبی نرسد پشتیبان ولایت فقیه باشید. از اینرو، بهرغم و مردودشدن خواص ساقط شده در جریان اصلاحات آمریکایی و تجدیدشدن برخی خواص از جناح راست که در صدد مالهکشی سیاسی بر عملکرد زشت آنها برآمدهاند و با شعار وحدت ملی و ائتلاف هر روز در کشور مسألهآفرینی میکنند مردم به اقدامات آن وقعی ننهاده، گوش به فرمان رهبری ایستادهاند. و چه زشت است که در این فتنه، خواصی که باید چراغ راه بصیرت مردم باشند خود باید از بصیرت مردم استفاده کنند و چه تفاوت است میان مردم چالوس که در برابر باران سیلآسا خم به ابرو نمیآورند و لحظهای رهبرشان را تنها نمیگذارند با کسانی که جز مصلحت و مفسده خود و حزب و گروهشان چیز دیگری نمیشناسند. در پایان بخشهایی از بیانات مقام معظم رهبری دربارهِ خواص و نخبگان را یادآوری میکنیم، معظمله در تبیین نقش عمار یاسر به عنوان یکی از خواص آن زمان بهویژه در جنگ صفین میفرمایند: یکی از کارهای مهم جناب عمار تبیین حقیقت بود چون جناح مقابل که جناح معاویه بود تبلیغات گوناگونی داشتند. این کسی که خودش را موظف کرده بود جلوی این جنگ روانی بایستد عمار یاسربود. وقتی میدید جایی اختلاف بینشان افتاد. و بگومگو میکنند، خود را سریع به آنها میرساند و برایشان صحبت میکرد و حقایق را تبیین می نمود و گرهها را باز میکرد. نقش نخبگان هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، بلکه در دیگران نیز بهوجود بیاورند.ود بیاورند.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
دیگر از این همه نیرنگ به تنگ آمــده است
با علی لشکر شبرنگ به جنگ آمـده است
هان ببینید چه دندان به غضب می سـایند
کـه به پیکـار "علـی" شیـر عـرب مـی آینـد
فـاش پیـداست کـه از غیـظ برافـروختـه اند
و چه کیـن ها که در انبان دل اندوخته اند *
ظـــاهـــرا غصــهء میراث پـیـمـبـــر دارنـــد
تــا علــی را مـگـر از مسنـد دیـن بـر دارنـد
پس چه در خانه نشستیم؟ علی تنها ماند
منتظــر بهـر چـه هستیم؟ علـی تنهـا مـاند
پـای در معـرض حفـره اسـت، مراقب باشیم
کـوفــه آبستـن کفــر اسـت، مراقـب باشیـم
با ولـی باش مگـو راه ولایـت سخــت اسـت
آنکــه هـم پـای ولایـت نـرود بـدبخــت اسـت
این چه فتنه است که آفت زده ایمــان ها را
"ایـن عمــار" کـه روشـن بکنــد جــان هـا را
"ایـن عمــار" کــه تـبـیـیــن حقــایق بکند**
"ایـن عمــار" کــه از دسـت شمــا دق بکند؟
خصم در گوشه نشسته است که تزویر کند
نکـنــد بــاز تــو را فـتـنــه زمـیــن گـیــر کـنــد
نکـنــد بــا شـتـــر مـعــرکــه هـمـــراه شـوی
نکـنـــد مـثـل "بنی ساعده" گـمــراه شـوی
خـصــم خـصــم است ولو یار نمــاید خود را
در پــس دیــن تــو انـکــار نـمـــایـد خـــود را
دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهـد بـرد
آنکه مرداست به این مسأله پی خواهدبرد
نـیــزه نـیــزه اسـت ولـو بـر ســر او قـرآن هـا
کفر کفری است که بر خواستـه از ایمان ها
نیزه نیزه است ودراین قائله خون خواهد ریخت
کفر از این سجده بی مغز برون خواهد ریخت
شک نکن بعـد ولی روح ولا خواهد سوخت
کودکی در کبد کرب و بلا خواهد سوخـت...
کلمات کلیدی:
ابوذر منتظرالقائم
موج میرای سبز رنگی که با هدایت از سوی سران ضد انقلابی خارج از کشور و بهرهمند از فرصت طلبی عناصر رفرمیست داخل کشور شکل گرفته بود، آرام آرام مسیر سراشیبی خود را طی میکند و شتاب آن در مسیر میرایی بیشتر می شود. فارغ از ادعاهای تبلیغاتی و پروپاگاندای رسانهای جریان آشوب، آنچنان که از رفتار و تحولات عناصر هدایتگر اصلی بر می آید، سران اصلی این بینظمی نیز به این وضعیت رو به افول، وقوف کامل دارند.
شاید مهمترین نشانه های این وقوف را بتوان در صحنه تحرکات آشوب دنبال کرد. تغییرات در میدان و روش عمل جریانات آشوبگر، حامل علائم و نشانههای شفافی است که به مخاطب آگاه، خبر از اطلاع هدایتگران جریان آشوب، از به خاموشی گراییدن آن می دهد.
از تجمع یک میلیونی، تا تجمع 5 هزار نفره!
درحالی که جریان اغتشاشگر، در هفته اول پس از انتخابات موفق شده بود تا با ابهامآفرینی حداکثری و ایجاد موج احساسی وسیع -که با بهکارگیری حقههای مختلف و کاربرد اخبار دروغ و تحریف گفتار و رفتار مسئولان کشور ممکن شده بود- در یک مرحله و تحت عنوان راهپیمایی سکوت، جمعیتی در حد و حدود میلیونی از رأی دهندگان به میرحسین موسوی را -که متشکل از اقشار متنوع فکری و اجتماعی بودند- به خیابان بیاورد، امروز حتی از به میدان آوردن تعدادی بیش از 6 هزار نفر نیز ناتوان نشان میدهد. ریزش جمعیت در این سطح، پیش از همه، برای صحنهگردانان ناآرامیها معنادار است، بهطوری که حتی همین جمعیت نیز با پراکندگی بسیار زیاد و تمرکزهای بسیار محدود در نقاط مختلف مطلوب برای اغتشاش توزیع شده بود.
مدیریت بهتر انتظامی، کاهش بیشتر توان اغتشاش
با وجود آنکه نیروهای انتظامی و بسیج، تمام توان خود را بهمنظور تفکیک جمعیت اغتشاشگر از جمعیت عمومی غیرمعاند حامی موسوی بهکار گرفتند، تلاش شدید، متمرکز و جدی جریان کودتا، در صحنه سازی و فریب افکار عمومی و القای رخداد کشتار گسترده و جنایت و البته ورود عناصر سیاسی فرسوده و ورشکستگان سیاسی به صحنه سودجویی و فرصتطلبی و موجسواری، در کنار حادثه رخ داده در بازداشتگاه کهریزک -که بهدلیل عدم مدیریت بازداشتگاه موصوف مطابق استانداردهای انتظامی و قضایی منجر به فوت چند زندانی شد-، فرصت کافی را به آنان داد تا امواج بزرگ احساسی را ایجاد کرده و آن را به پتانسیل اغتشاش و ناامنی فراگیر تبدیل نمایند.
بروزهای بیرونی این تلاشها را می توان در موارد مختلفی مشاهده کرد که از آن جمله، طرح ادعای خسوخاشاک خواندن ملت ایران توسط دکتر احمدینژاد، ادعای دفن مخفیانه کشتهشدگان در گورهای دستهجمعی –بهمنظور شبیهسازی حوادث به ماجراهای منتهی به وقوع انقلاب اسلامی-، ادعای شکنجههای جسمی، جنسی و شایعات و عوامفریبیهای گسترده دیگر بود که از فرصت و حوصله این نوشته خارج است.
اما برنامهریزی، هدایت و کنترل دقیق اقدامات نیروهای عمل کننده در سطوح مدیریتی و تهیه چارچوبهای علمی و مدبرانه برای اقدامات کنترلی، موجب شده است تا سمتوسوی نمودار جمعیتی جریان آشوب، در جریان زمان با شیب تندتری به سمت صفر میل نماید.
شیفت در جامعه هدف، علامت روشن میرایی موج!
جریان کودتاگر رنگی، در روزهای ابتدایی آشوبها، هدف خود را ایجاد موجی اجتماعی و فراگیر، مشابه اقدامات رخ داده در سایر کشورها قرارداده و تصور یکسره شدن کار و حذف کامل و فوری نظام جمهوری اسلامی را در مخیله عملیاتی خود میپروراند، بنابراین، تلاش خود را برای فشار علیه ایران و کشاندن نظام به پای معامله با مزیت نسبی به سمت خود متمرکز کرد. اما سخنرانی رهبر انقلاب در اولین نمازجمعه پس از انتخابات و تأکید ایشان بر عدم تسلیم نظام در مقابل فشار و عدم عبور نظام از قانون در اثر فشارهای غیرقانونی، این امید را ناامید کرده و جریان آشوب، افق مطلوب خود را، مذاکره با نظام به قصد جلوگیری از حذف خود از عرصه سیاسی کشور قرار داد.
همچنین، جابجایی از جامعه عمومی به جوامع موضوعی و قشری (مانند جریانات دانشجویی مرتبط، افراد مرفه، عناصر با رویکردهای کاملاً ضد انقلابی مانند سلطنتطلبان، منافقین و...) نیز نشانههای دیگری از کاهش رو به تزاید تأثیر اقدامات و عملیات روانی و احساسی موصوف بود.
بر این اساس، جریان کودتا تلاش کرد تا با بازگشت مجدد به صحنههای دانشجویی مرتبط -به کمک پتانسیلهای ایجاد شده در فضای دانشجویی غیرهمسو- به حیات و تحرکات خود سمت و سویی تندتر و عمقیتر دهد. با این حال، محدودشدن عمق این تحرکات در دانشگاهها، به بخشی از تنها تشکل مرتبط با فضای سیاسی ناهمسو با نظام و بیتوجهی و گاه مقابلهی فضای عمومی دانشجویی و عدم اقبال به آن توسط بدنه دانشگاهها، موجب شد تا این شیفت و جابجایی نیز نتواند انتظارات هدایتگران حرکات کودتایی در خارج از مرزها را برآورده سازد. این طراحی تنها به تندتر شدن شعارها و رفتارهای تیم دانشجویی مرتبط و همسو با آشوبها منجر شد و نتوانست دانشگاهها را در چارچوب و پازل ترسیمی جریان کودتا حرکت دهد.
بر این اساس، تلاش و برنامهریزی برای استفاده از پتانسیلهای دانش آموزی -نظر به عمق سیاسی کمتر، تحریک پذیری و ماجراجویی بیشتر متأثر از اقتضائات سنی و فکری- و تلاش برای پیوند دادن فضای دانش آموزی به فضای محدود و اقلیتی دانشجویی معارض نیز در همین چارچوب امکان بررسی مییابد.
بازتعریف مناسبتهای ملی و مذهبی، موهبت الهی پس پرده!
اقدامات و تحرکات جریان آشوب، مانند سایر اقدامات جریان مستکبر، بدون آنکه کسی از آن اطلاع داشته باشد، مجدداً باعث تقویت مبانی و پایه های اعتقادی و اجتماعی و فکری نظام جمهوری اسلامی شد. این امر از زوایای متنوعی قابل رصد و بررسی است. یکی از جنبه های مختلف این تقویت را می توان در بازتعریف مناسبتهای ملی و مذهبی متجلی دید.
بهعلل و دلایل مختلف، دو مناسبت روز قدس و سیزدهم آبان، از جمله ایام و مناسبتهایی بودند که رنگ و بویی کلیشهای و فرمالیته بهخود گرفته و حضور مردم در آنها بسیار عادی و کماهمیت جلوه داده میشد. خاصه آنکه برخورداری آنها از مبانی بیش از حد روشن و بدیهی موجبات حذف هرگونه نگرانی و ذهنیت پیرامون آنها را فراهم ساخته بود. اما برنامهریزی جریان آشوب روی این ایام و مناسبتها، به برکت مدد و اراده الهی منجر به حضور ویژه و برجسته مردم در آن شد و جمعیتی دهها برابر سالهای گذشته از مردم، با شور و احساس بسیار وسیعتر را به میدان حضور فراخواند. جریان آشوب، بهجای کسب فرصت بهرهبرداری از جریان و جنجالسازیهای پرحجم خود با حضور گسترده عناصر همسو با کودتا، چوب جلب توجه ملت مسلمان ایران و تحریک احساسات دینی و مذهبی آنان را با حضور پررنگ و شور مردم انقلابی ایران خورد و به این ترتیب، جان تازهای در رگ و پی این مناسبتها دمیده شد و آرمانها و مبانی فکری آنها مجدداً در جامعه بازتعریف و گسترش یافت.
کودتا، خون میخواهد!
رنگ پریدگی و مات شدن رنگ اغتشاش در جامعه و بیآبرویی دروغها و دغلبازیهای رخ داده برای ایجاد موج احساسی به شکل فزاینده و روزافزون، موجبات بیتحرکی و ضعف جریان کودتا را فراهم کرده است. بیاعتبارشدن دروغهای ساخته شده مبنی بر کشتار و شکنجه بازداشتشدگان، اعترافات سنگین و خردکننده رهبران سیاسی جریانات سیاسی ورشکسته مقابل دوربینها و چشمان ناظران ملت، برخورد مدیریت شده نیروهای انتظامی و امنیتی و در کنار آن، روشن شدن روزبهروز صحنه سیاسی برای جامعه بهویژه با تلاشهای شخص رهبر انقلاب و تمرکز روحیه و بنیه جامعه مذهبی و حضور پررنگ آنان در صحنه دفاع از انقلاب و نظام اسلامی، نگرانی مدیران صحنهی اغتشاش را دامن زده است.
تز "انقلاب -بخوانیم کودتا!- خون میخواهد" صادره از سوی این عناصر که قبلاً تلاش شده بود با صحنهسازیهایی مانند ماجرای ندا آقاسلطان و ماهیگیری از آب گلآلود درگذشت چند تن از
نشانههای بارز تلاش برای این امر را می توان در روز 13 آبان دید، آنجا که این جریان تلاش کرد با تند کردن شعارها و تحرکات خود، به هر شکل که شده، جنازه ای ساخته تا زیر آن ندای خونخواهی سر دهد.
جسارت مکرر به مبانی نظام اسلامی، سردادن شعارهای سلطنتطلبانه، فحاشیهای مکرر و رکیک به نیروهای انتظامی حاضر در صحنه بهمنظور تحریک آنان به اقدامات تند و مقابله بهمثل و انتقام گیری، (که ترکیبی از نیروهای عمدتاً وظیفه و حداقل رسمی در آن وجود دارد)، طرح ادعای تیراندازی به سوی مردم توسط نیروهای انتظامی و نظامی، ادعای تیرخوردن میرحسین موسوی و زخمی شدن کروبی و پس از آن، طرح ادعای حصر خانگی موسوی و کروبی، نشانههای دیگر این تلاش جدی است که البته هوشیاری نیروهای انتظامی و مدیریت عالی مدیران آن، کودتاچیان رنگین را از هرگونه ماهیگیری از گل آلودی آب محروم ساخت.
برخورد قانونی، محکم و خردکننده با عناصر مجرم حاضر در صحنه کودتا، در کنار قائل شدن تفکیک میان عناصر قانونشکن و مردم عادی، کلیدهای موفقیت نیروی انتظامی کنترلگر بینظمیهاست که موجب شد، نه تنها جریان اغتشاشگر به کوچکترین هدف خود حتی در روز 13 آبان از جمله شکلدهی تحصن و باقی ماندن در خیابانها دست نیابد، بلکه مجبور شدند تا در غیاب بسیج، از همان میانهی روز 13 آبان، نیروهای انتظامی را به انتقامگیری و عوض کردن ورق در مناسبتها و روزهای آینده تهدید کنند و به زبان دیگر، به برآورده نشدن اهداف خود در این روز اعتراف نمایند. البته بازتاب این ناکامی در شکلدهی به تجمع و اغتشاش را میتوان در پایگاههای اینترنتی و رسانههای آنان نیز رصد کرد.
از نکات جالب در این میان، کفایت کردن حضور نیروهای انتظامی و بینیازی تأمین امنیت شهر از ورود نیروهای سازمان یافته بسیج و سپاه پاسداران و کنترل کل صحنه توسط پلیس در ساعات اولیه و جمع کردن ناآرامیها در همان ساعات میانی روز 13 آبان است که همانگونه که ذکر شد، پیش از هرکس، مورد توجه مدیران هدایتگر کودتاچیان رنگین قرارخواهد گرفت.
امید آنکه نیروهای انتظامی نیز با توجه هرچه بیشتر به نقاط هدف و درک هرچه عمیقتر اهداف کودتاگران رنگین، بیش از پیش دست آنان را برای سوءاستفاده از اقدامات متداول و قانونی و عرفی خویش بسته و موج توهم سبز، بیش از پیش بهسمت فراموشی پیش برود.
کلمات کلیدی:
1- پشت کردن به سخنران فینفسه اشکالی ندارد اما مراقب باشید که آدم نمیتواند پشتش را طرف هر کسی بکند. قبل از پشت کردن به سخنران، نیمنگاهی به اصل و نسب وی بیندازید بد نیست.
2- خوب است هنگامی که پشتتان به سخنران است، از جای خود بلند شوید و دستانتان را جلو بیاورید و پاهایتان را یکی در میان روی زمین بکوبید. نخستینبار این کار را طرفداران «چلسی» در «استنفورد بریج» باب کردند که «آبراهاموویچ» خیلی خوشش آمد. البته مهاجرانی برای تماشای بازیهای چلسی به لندن نرفت بلکه موضوع امر خیر بود!!
3- برای آزار دادن سخنران لازم نیست که کفشتان را بر سر وی بکوبید؛ همین که کفشتان را در بیاورید، دفعتا بوی گندی از جورابتان به فضا میرود که عنقریب سخنران را خفه کند!
4- با استفاده از همین استراتژی«حرکت از پشت» توصیه میشود در روز 13 آبان پشتتان را به ملت کنید و از امت همیشه در صحنه اردنگی بخورید.
5- در روز 13 آبان خوب است پشتتان را به سفارت روسیه کرده و به جای بالا رفتن از دیوار سفارت روسیه، ساختمان جلویی را اشغال کنید!
6- برعکس خاتمی، به صورت دندهعقب از میرحسین عبور کنید!!
7- برای نشان دادن اعتراض خود پشت به قبله نماز بخوانید! البته پشت به قبله، با کفش و ...
8- برای تشویش اذهان عمومی و مشوه کردن فضا، شلوار خود را پشت و رو بپوشید!
9- در حالی که پشتتان به سخنران است، به جای اینکه کفشتان را مستقیم بر سر سخنران بکوبید، آن را محکم به دیوار بکوبید تا برگردد بخورد به سر طرف!
10- میتوانید در هنگام پرت کردن کفش خود به سمت دیوار و در فاصله زمانی بازگشت کفش و اصابت به سرتان، اصوات مختلفی روانه طرف مقابل سازید. به عنوان مثال شعار «مرگ بر روسیه» در این فاصله زمانی مناسب است اما پس از احساس درد ناشی از اصابت کفش خودتان به سر خودتان میتوانید شعارهای دیگری بدهید؛ شعارهایی که توطئه اصابت کفش بر سرتان را برای مردم فاش کند.
11- خواهشمند است بر اساس عمل به ضربالمثل معروف «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»
هر کاری را بموقع و در مکان خود انجام دهید.
کلمات کلیدی:
آنان که در سالیان نخستین انقلاب دل در گروی حضور و کلام امام داشتند، در اغلب دیدارها و سخنرانیها در کنار او چهرة مصمم جوانی را میدیدند که با دقت و اعتماد به نفس، حفاظت از مراد خویش و نیز ادارة جلسات او را وجهة همت خویش قرار داده بود. او پس از یکی دو سال از سوی امام ماموریت یافت تا با تلاشی پیگیر به حیات گروه فرقان خاتمه دهد و پس از آن نیز به اذن و دلالت آن بزرگ، حضور در جبههها و تهیه ملزومات تدارکاتی آن را به عهده گرفت؛ اما سابقة فعالیتهای نقاشیان به این محدود نمیشود. او از مبارزان و ساماندهندگان مبارزات مخفی قبل از انقلاب بود و فعال در گروههای مخفی و زیرزمینی سالهای منتهی به انقلاب.
دانستههای او از تکوین و شکلگیری نظام اسلامی و نحوة حضور یا نفوذ برخی چهرهها به این فرایند، بس فراوان و درخور توجه است و آنچه در پی میآید بخشی از آنهاست که او این روزها پس از 3 دهه و از سر احساس تکلیف بیان داشته است. نقاشیان هماینک نیز دستی در کار رسانه دارد. او رئیس هیئت مدیرة موسسه سخنگستر است که روزنامههای ایراننیوز و صبح اقتصاد را منتشر میکند.
بسماللهالرحمنالرحیم. الحمدللهالذی هدینا لهذا و ما کنا لنهدی لو لا ان هدانا لله
اگر اجازه بدهید در این مقطع، یک مقداری فراتر از پرداختن به شخص آقای موسوی، موضوع را مطرح کنم و بستر و زمینههای معرفی بعضی از افراد را در ابتدای انقلاب بشکافم وسپس به ورود آقای موسوی به صحنه سیاسی اشاره کنم.
مردم عزیز ما مطلعند هنگامی که حضرت امام در پاریس بودند، جریانها و افراد متعددی به محل اقامت ایشان مراجعه میکردند. نوفل لوشاتو کانون خبری دنیا شده بود. سیاسیونِ به قول خودشان مخالفِ شاه، آن زمان به حضرت امام گرایش پیدا کرده بودند تا یا مطرح شوند و یا از ِقبَل پیروزی احتمالی انقلاب، نفعی عایدشان شود.
زمانی که امام تصمیم گرفتند به تهران بیایند، هواپیمائی اجاره میشود. اینکه این هواپیما را چه کسی اجاره میکند؟ اینکه هزینه اجاره این هواپیما را چه کسی میدهد؟ اینها پرسشهائی هستند که باید در بارهشان تفحص شود این افراد وسوابق آنها وجامعه ای که به آن وابسته اند،از انقلاب نقش مرموزی ایفا کرده اند باید نیتها و ورود و نفوذ شان به آن حلقه، از همان مقطع شناسائی شود، چون از همان مقطع افرادی به این جمع ورود کردند که بعداً بهره و نان این کار را خیلی گسترده خوردند، اما دلشان با انقلاب نبود و نیست و نخواهد بود. آب هم به آسیاب اجنبی ریختهاند.
از همان نقطه تعدادی از افراد سیاسی حمایت شدند تا داخل هواپیمای امام بیایند و کنار ایشان بنشینند و در ورود حضرت امام به تهران، چهره بشوند. بعضی از اینها را شاید بشود اسم برد. بعضیها را بهتر است اسم نبریم، چون اساساً مطرح کردنشان به آنها اعتبار میدهد. من سه نفر از اینها را اسم میبرم. یکی از اینها صادق طباطبائی، یکی صادق قطبزاده و یکی هم ابوالحسن بنیصدر است. اینها طبیعتا بعدها بهتدریج نقشهائی پیدا کردند. صادق طباطبائی در دولت موقت موقعیت پیدا کرد. ابتدائاً وزیر مشاور و سخنگوی دولت موقت شد. صادق قطبزاده مسئولیت رادیو تلویزیون آن موقع را گرفت. بنیصدر هم خودش را یکی از ارکان شورای انقلاب میدانست و در انتخابات ریاست جمهوری اول حمایت گستردهای گرفت و مطرح شد و رای آورد.ومیدانیم و میدانید که اینان در کارشکنی ها چه کردند و چه عاقبتی نصیب آنها شد.
نفس اینکه در انقلابی با این عظمت، یک چنین ناخالصیهائی ورود پیدا کند، چندان
با وقوع رویدادهای سال 60 و افشای ماهیت بنی صدر و روشن شدن موضعگیری حضرت امام قدس سره درباره او، فضا توسط مجاهدین خلق (منافقین) به سمت یک فضای تروریستی رفت و سپس افرادی متاثر از این شرایط، در دل انقلاب رشد کردند. یکی از این افراد که ابتدائا مسئولیت اداره روزنامه جمهوری اسلامی، ارگان حزب جمهوری اسلامی را به عهده داشت و از قِبَل مرحوم شهید بهشتی معرفی و حمایت شد، جناب آقای مهندس میر حسین موسوی بود. آنچه بسیاری افراد به یاد دارند این است که مواضع فکری ایشان در ابتدا هم مورد تائید یاران امام و دوستان انقلاب نبود، برای اینکه از نظر فکری به دکتر سامی و یاران او و از نظر دیدگاههای اقتصادی به دکتر پیمان نزدیک و به حسب قول مشهور، عضو گروه سوسیالیستهای خداپرست بود و لذا مورد تائید فکری بسیاری از بزرگان نبود.
در دولت مرحوم رجائی، ایشان مسئولیت وزارت امور خارجه را به عهده داشت افرادی را هم نفوذ داد. هنگام تصدی مسئولیت روزنامه جمهوری اسلامی، ما شاهد بودیم که خیلیها با مواضع فکری ایشان مخالفند، اما ایشان از اینکه مواضع فکری خود را تبیین کند، حذر میکرد، دیدگاههایش را پنهان میکرد تا در حزب افشا نشود. شهید دکترحمید دیالمه، شهید حسن آیت از قبل از انقلاب با دیدگاههای ایشان آشنا و با آنها مخالف بودند و میدانستند که ایشان هر چند به عنوان یک ایدئولوگ مطرح نیست، ولی پیرو جریانات تمیز و سالم اسلامی هم نیست.
با آمدن ایشان به وزارت امور خارجه، این مخالفتها اوج بیشتری گرفت و تعداد افرادی که شدیداً با ایشان مخالفت کردند، بیشتر شد تا جائی که مرحوم شهید بهشتی برای حفظ مصالح حزب و نظام، مجبور به حمایت مستقیم از ایشان شد. حمایت مرحوم بهشتی به اعتبار تفکر آقای موسوی نبود، بلکه به اعتبار حفظ مدیریت در ساختار نظام بود.
مرحوم شهید بهشتی همواره فکر میکرد که افراد ممکن است عوض شوند، دیدگاههایشان را تصحیح کنند و با این نگاه، افراد را قضاوت میکرد. ما این نگرش مرحوم بهشتی را در اقامتگاه اولیه حضرت امام، یعنی مدرسة علوی هم مشاهده میکردیم. ایشان میخواست به جوانهای با گرایشهای متنوع هم میدان بدهد. آقای موسوی در این فضا آمد، اما بهسرعت جذب همان جریانی شد که از ابتدا و قبل از ورود حضرت امام به ایران، حمایتکننده قطبزاده و بنیصدر و این قماش افراد بود و آقای موسوی شروع کرد با اینها یک رابطه زیرمیزی برقرار کردن!
از 59 که جنگ شروع میشود، ما حدود سه سال از این دوره را با دولت آقای موسوی همکاری داشتیم. دوره ای در وزارت سپاه دوره ای هم در وزارت کشور برخلاف آنچه که آقای محسن رضائی در تبلیغات اخیر ریاست جمهوری دهم اشاره کرد، آقای موسوی و دوستانشان شدیدا ًبا جنگ مخالف بودند.دراصل موذیانه با دیدگاه حضرت امام در تداوم دفاع مقدس مخالف بودند.
با ادامه جنگ با ادامه دفاع مقدس. ابتدائاً اظهارنظر نمیکردند، ولی بعد بهتدریج که برای انجام کارهائی به ایشان مراجعه میکردیم، این نظر آشکارتر میشد، چون بنده در مسئله بودجه گرفتن برای تهیه ملزومات جنگ جزو اولیهای سپاه هستم و به اتفاق آقای رفیقدوست در تدارکات و سپس در گرفتن بودجه برای خریدهای خارجی و
به نظر من روحیه آقای میر حسین موسوی یک روحیه جهادی نبود، نیست و نخواهد بود. یک جاهائی به لحاظ سیاسی مجبور به تظاهر بوده، ولی ایشان ذاتاً با دادن امکانات کشور به جنگ موافق نبود. این را غالب برادران
بهرغم کارشکنیای که شما به آن اشاره میکنید، بعضی از فرماندهان جنگ نظیر آقای محسن رضائی تلاش زیادی برای ابقای آقای موسوی، مخصوصا در دور دوم
والله که قسم جلاله است، ما این محبوبیت را در هیچ جا ندیدیم. این به نظر من دروغ بزرگ و شاخداری است که روی آن تبلیغات شده، بر خلاف آنچه اظهار میشود شهید همت و شهید باکری هم اگر امروز بودند هرگز به موسوی رای نمیدادند شهید همت «رحمت الله علیه» راجع به دولت و کارشکنی در جنگ دو بار با خود حقیر صحبت کرد. البته من خانواده این شهیدان بزرگ را نمیشناسم.
در مورد آقای رضائی به نظرم باید منتظر بمانیم و اجازه بدهیم که ایشان یک روز از آستین عبای آقای هاشمی رفسنجانی بیرون بیاید تا بتوانیم راجع به ایشان حرف بزنیم. روزی باید این فضا به وجود بیاید تا بتوان این موضوعات را باز کرد و متاسفانه امروز این فضا هنوز مهیا نیست. در همین انتخابات اخیر، حضور آقای رضائی کاملا معنادار است، برای اینکه ایشان آمده بود تا رای آقای دکتر احمدینژاد را بشکند. ایشان را تحریک کردند که اگر شما بیائید، بچههائی که یک جاهائی از آقای احمدی نژاد گلههای کوچکی دارند، نهایتا به شما رای خواهند داد و رای آقای احمدینژاد میشکند. این استراتژی ایشان بود. خودش هم میدانست رای نمیآورد. دفعه قبل هم به همین دلیل در انتخابات نهم کنار کشید. این بار هم طبیعتا همه به ایشان میگفتند میآئی و مطرح میشوی و بعد هم کنار میکشی. اجازه بدهید به اعتبار بسته ماندن پرونده جنگ، امروز در باره شخصیت و عملکرد آقای محسن رضائی صحبت نکنیم و بماند برای روزی که بشود این موضوع را شکافت.
حضرت امام در دور دوم نخستوزیری آقای موسوی در نامهای که به مجلس نوشتند، فرمودند در شرایط کنونی من آقای موسوی را موفق میبینم و برکناری وی را به مصلحت نمیبینم. این در شرایطی بود که بنا به گفته شما آقای موسوی چندان به جنگ کمک نمیکرد. آقای موسوی چگونه توانست در شرایطی که به قول امام جنگ در راس همه امور بود، نسبت به جنگ و ملزومات آن بیتوجه باشد و اگر چنین است، چگونه مورد تائید امام قرار میگرفت؟
همانطور که تلویحاً اشاره کردم بالاخره در مجموعه دفتر امام، بهویژه اعضای دفتر، فضائی برای موسوی باز شده بود و آنها عملاً از او حمایت میکردند و ما این را به شکل کاملا ملموس میدیدیم و گله هم داشتیم. شاید اگر امروز مقام معظم رهبری صلاح بدانند، به این نکته اشاره بفرمایند که خود ایشان آن روزها از آقای موسوی گلایههای بزرگی داشتند، ولی برای اینکه امام را مکدر نکنند، سکوت میکردند. حمایت اطرافیان حضرت امام از آقای موسوی، حمایت بیدریغ بود. خیلی جاها هم از ایشان حمایت میکردند تا او در مقابل آقا بایستد! او هم به دلیل ضعفها و کاستیهایش و به دلیل آنکه اهل معامله بود، معاملههای کلانی هم میکرد. اینکه آقای ناطق را برداشت و شخصی به نام آقای محتشمی را در وزارت کشور گذاشت، توصیه معاملاتی بود. اینها معاملات سیاسیای بودند که آقای موسوی به آنها تن میداد تا بتواند حمایتهای لازم را دریافت کند و لذا موضوعی به نام عدم حمایت دولت آقای موسوی از جنگ، مغفول مانده است. خاتمه جنگ را ملاحظه بفرمائید. در نامه محسن رضائی به حضرت امام، از قول دولت آمده است که: «من استعداد حمایت و ادامه ندارم»، یعنی توانائیاش را ندارم. اینکه آیا ما به مقطعی رسیده بودیم که باید قطعنامه 598 را میپذیرفتیم، یک بحث سیاسی و یک بحث استراتژیک نظامی است و باید روزی به آن پرداخته شود؛ اما اینکه در داخل چه کسانی مخصوصاً این زمینه را درست کردند، بحث دوم است، لذا همانطور که عرض کردم اجازه بدهید پکیج یا بسته جنگ را حالا باز نکنیم. یک روزی اگر لازم باشد دربارهاش حرف خواهیم زد
کلمات کلیدی:
بحث جنگ نیست، بحث شناخت شخصیتهاست. دلایل مخالفت جدی مقام معظم رهبری با آقای موسوی در هر دو دوره ریاست جمهوری ایشان که در دور دوم حتی کار به جاهای باریک هم کشید، چه بود؟ وقتی در دور اول برای وزارت امور خارجه و سپس نخستوزیری آقای مهندس موسوی رایگیری میشد، رهبری حمایت کردند و در تبلیغات ریاست جمهوری هم ستاد آقای موسوی روی حمایتهای اولیه مقام معظم رهبری خیلی مانور داد، درحالی که به مخالفتهای بعدی ایشان اشارهای نکرد. چه شد که ایشان به این سرعت و شدت نسبت به آقای موسوی تغییر دیدگاه دادند، بهطوری که وقتی پس از دور دوم ریاست جمهوری، از ایشان درباره نخستوزیری آقای موسوی سئوال شد، گفتند: «اگر صد نفر در لیست باشند. آقای موسوی نفر صدم است!» علت این پدیده چیست؟
علتش عملکرد آقای موسوی است. اولا حمایت اولیه مقام معظم رهبری در آغاز، حمایت حزبی بود، یعنی ایشان اگر چه مخالف دیدگاه آقای موسوی بودند، اما جزو کادر مرکزی حزب جمهوری بودند و بخش اکثریت از کادر مرکزی به آقای موسوی رای داده بودند. مقام معظم رهبری هم به رای اکثریت احترام گذاشتند و طبیعتا یک رای مشترک را عنوان کردند. آن گونه که حقیر. مقام معظم رهبری را از ابتدا میشناسم، دیدگاه سیاسی، اقتصادی، حتی منش اخلاقی آقای موسوی را نمیپسندیدند، اما به دلیل اینکه ایشان در حزب بود، باید دیدگاه حزب را در مورد ایشان بیان میکردند، ولی بهمرور، شیوه رفتار آقای میرحسین موسوی با مقام معظم رهبری، از موضع کبر و نخوت و غرور و
ولی به هر حال موسوی برای ایشان تحمیلی بود نه اختیاری.
به هرحال وقتی ایشان فضای تحمیل را پذیرفتند، مصالح انقلاب در نظرشان بود و اگر امروز هم مثل امثال بنده، صریح حرف نمیزنند، برای این است که مصالح انقلاب را میسنجند. ما هم اگر احساس نگرانی و خطر نمیکردیم، این فضاها را باز نمیکردیم، کما اینکه تا به حال نکردهایم. ما احساس میکنیم مردم باید شخصیتها و جریانات و ریشهها و سرچشمههای آنها را بهتر بشناسند، وگرنه شاید ما هم باید مصالحی را که مقام معظم رهبری درنظر دارند، در نظر میگرفتیم و سکوت میکردیم، چون بالاخره حرفها چند دسته هستند. یک حرفهائی اساسا نباید زده شوند، یک حرفهائی باید به موقع خودشان زده شوند، یک حرفهائی باید با توجه به مصالح و شرایط سیاسی زده شوند، بعضی از حرفها را هم فقط در مجامع خصوصی میشود زد و بالاخره فقط برخی حرفها عمومی هستند.
این شیوه برخورد که ما شرایط و مصلحت دورهای را چماق کنیم و توی سر مردم بزنیم و بگوئیم من یک روزی محبوب بودم و این روند تا امروز هم ادامه دارد! این به نظر من از همان نوع نگرشها و برخوردهای اپورتونیستی یا فرصتطلبانه است. آقای میرحسین موسوی موضع مقام معظم رهبری را نسبت به خودش از همان ابتدا خوب میدانسته است. نگاه کنید ایشان چقدر مورد حمایت آقای منتظری است؟ آیا نظر امام را راجع به دیدگاه آقای منتظری فراموش کردهایم؟ اینکه امروز بیاید و آن حمایتهای اولیه و حزبی را مطرح کند، به نظر من مشمول همان اتهام فرصتطلبی است. به نظر من آقای موسوی بدون هیچ گونه تناسبی از نام و وجهة حضرت امام هزینه میکند.
با شناخت خوبی که شما از آقای موسوی دارید، آیا موسوی کنونی با موسوی آن روزها تفاوتی کرده است؟
من میخواهم یک کمی صریح حرف بزنم. من آقای میرحسین موسوی را همان وقتی هم که نخست وزیر بود، مخلص و بیآلایش نسبت به انقلاب نمیدانستم، منتهی در آن مقاطع ما بیشتر نقطه نظرمان، صرف تفکر و دیدگاه بود. رفته رفته با کنارهگیری موسوی و شناخت بیشتر از بعضی از اطرافیان ایشان، شک و شبهههائی در ما به وجود آمد. موقعی که ایشان کنارهگیری کرده بود، میشنیدم که برای یک دنداندرد ساده به خارج از کشور میرود. میشنیدم که برای بیماریهای بسیار سادهای به انگلستان سفر میکند. برای یک چک آپ پزشکی ساده قلب به انگلستان سفر میکند. البته خیلیها به انگلستان سفر میکنند، ولی در مورد ایشان که ادعاهای ویژهای در مورد سادهزیستی و حمایت از مستضعفان میکرد و میکند، این رفت و آمدها با علامت سئوال همراه است. بعضی از اطرفیان ایشان در وزارت امور خارجه بودند و ما آنها را آلوده و نفوذی میدانستیم و احساس میکردیم یک روزی، وقتی پاکسازی در وزارت امور خارجه ما شروع شود، اینها هم پاکسازی خواهند شد. در انتخابات دهم، پیش و پس از انتخابات اتفاقاتی افتاد که خیلی چیزها را روشن کرد.
بنده در سال 85، 86 و 87 مراجعاتی به بیوت مراجع در قم داشتم و نوعا گله و شکایتهائی راجع به گرانی از آنها میشنیدم. گاهی هم این توفیق را داشتم که برایشان توضیح بدهم بسیاری از گرانیهائی که امروز دولت به آنها متهم میشود، متوجه تصمیمات دولت نیست، اما حس میکردم این تبلیغات و پروپاگاندی که علیه دولت میشود، در جائی سازماندهی و ساختارسازی میشود. همیشه این شک و شبهه در ذهنم بود که یک کسانی دارند دولت آقای احمدینژاد را ملکوک جلوه میدهند تا در آینده، اتفاقاتی بیفتند و طبیعی است که تا آن اتفاقها نمیافتادند، معلوم نمیشد که چه کسانی با چه نیتهائی دارند این کار را میکنند. من فضای تبلیغاتی و توقعسازی علیه دولت را کاملا مسموم میدیدم ومنتظر بودم دستی از آستینی در آید وتفسیر آن همه تبلیغات مشکوک و منفی علیه شخص دکتر احمدی نژاد روشن نماید!. اجازه بدهید اشاره کنم. امروز جامعه ما دو جریان متفاوت مطبوعاتی دارد. یک جریان کاملا وابسته به غرب است که نیازی نیست اسم بیاورم و کافی است شما دو سه برنامه بی.بی.سی را ملاحظه کنید، تا آقای بهنود اسامی همهشان را بگوید.
بدیهی است که حقیر صد در صد تصمیمات و عملکردهای دولت نهم را امضا و تائید نمیکنم، هیچ کس این کار را نمیکند. خود آقای دکتر احمدینژاد هم صد در صد تائید نمیکند. این فقط دیکته نانوشته است که غلط ندارد! آنهم این همه دیکته سخت که هیچ دولتی قادر به انجامش نبود. تفاوت ویژه دولت نهم با همه دولتهای گذشته، بهجز دولت شهید رجائی در این است که دولت نهم سعی کرد واگنهای منحرف شده انقلاب اسلامی از بستر جهادی و انقلابی و منافع ملی را به ریل اصلی خودش برگرداند، در حالی که بقیه همه تلاش کرده بودند آن را به ریل دیگری منتقل کنند!
من ارادت بسیار ویژهای به شخص آقای هاشمی رفسنجانی دارم، ولی دولت ایشان بیتردید به بیراهه رفت. دولت آقای خاتمی به لحاظ آلودگی تبلیغاتی و مسمومیتی که در تفکر اسلامی به وجود آورد، به بیراهه رفت. تمایزی که دولت آقای احمدینژاد با دولتهای قبلی داشت و مقام معظم رهبری هم از آن حمایت کردند، به این دلیل بود که این دولت قطار به انحراف رفته انقلاب را به ریل اصلی خود برگرداند و همین مواضع باعث شد که ما پیروزیهای بسیار شگرفی در عرصه سیاست خارجی به دست بیاوریم و همین موضوع، محل بغض خارجیهاست.
در هفت هشت دوره قبل سرمایهگذاریهای کلانی توسط نفوذیها با رهبری غرب شده است تا این انحرافات به وسیله عوامل غرب که اکثرا در ایران حضور دارند، به وجود بیایند. ما اگر تفکرهای جمعی مردم ایران را کالبد شکافی کنیم، معلوم میشود که همه 70 میلیون ایرانی که طرفدار انقلاب نیستند. ما جمعیت لائیک داریم، جمعیت چپ داریم، جمعیت لیبرال داریم، جمعیتها و تفکرات غربگرا داریم جمعیت نهیلیست و پوچ گراو بی بندو بار داریم اینها نوعا مسیر دیگری را دنبال میکنند
به نظر حقیر، جریان روشنفکری و چپ مزاج و مخالف دولت فعلی، احساس کرد با بزرگ کردن اشکالات و یا اتهامات گذشته میتواند فضا را به نفع خودش برگرداند. پایهگذاری جریان انتخابات دهم، از یک سال و شاید یک سال و نیم قبل از انتخابات در انگلستان گذاشته شد، درست مثل همان سرمایهگذاریای که در جریان نهضت ملی روی مصدق کردند. آیا عواملی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم، ایفای نقش کردند، بجز عواملی هستند که در 28 مرداد نقش ایفا کردند؟ نقش امریکا، نقش انگلیس، نقش بی.بی.سی. نقش مطبوعات غربی، نقش عوامل داخلی ، نقش چماقداران و شعبان بی مخ ها شباهت تام با آن کودتا ندارد؟
بسیاری معتقدند آقای موسوی به این دلیل در دورههای قبل درخواست اطرافیانش را برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری رد میکرد که میگفت همه اطرافیان من و آنهائی که با من کار میکردند، لیبرال شدهاند و من اگر بخواهم با آن هویت قبلی که واقعا یا ظاهراً، خط امامی و پایبند انقلابی بودهام، وارد میدان بشوم، فضای موجود نمیپذیرد. آن چیزی که موجب شد آقای موسوی بعد از یک دوره طولانی انکار و رد کردن، هوس کند به میدان بیاید، وجود آقای احمدینژاد است که عملکردش در چهار سال گذشته نشان داد گفتمان امام و گرایش مردم به امام و انقلاب، کاملا زنده است و لذا اقای موسوی در این فضا تصور کرد من که نسخه اصلی این تفکر هستم و آقای احمدینژاد نسخه بدلی است و اگر قرار باشد کسی در این فضا کار کند، اولویت با من است. با این تحلیل چقدر موافق هستید که حضور آقای احمدینژاد و فضای جدید به آقای موسوی این انگیزه را داد که وارد میدان شود، چون با فضای قبلی اصلا امکان ورود ایشان به عرصه انتخابات ریاست جمهوری وجود نداشت.
من آمدن میرحسین موسوی به صحنه سیاسی را
من این گفته را که عملکرد آقای احمدینژاد باعث شد که موسوی به میدان بیاید،
من با چنین تحلیلی که شواهد و مدارک اثبات آن از اندازه بیرون است، حقیقتاً از مماشات نظام جمهوری اسلامی در برخورد با موسوی حیرت میکنم. گفته شده که نقش موسوی در جریانات اخیر، نقش ارتشبد زاهدی در 28 مرداد است، ولی آیا برخورد نظام جمهوری اسلامی با موسوی، برخوردی متناسب با چنین استنادی هست؟ آنچه ما در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم از دست دادهایم، اعتبار نظام، اعتبار اسم امام و اعتبار دیدگاههای سیاسی مقام معظم رهبری است. این حقیر مصراً معتقدم آقای موسوی در پی ورود به یک کودتا علیه مقام معظم رهبری است و برخورد با احمدینژاد، بهانهای بیش نیست، غرب این را میخواهد. برای اینکه غرب این نکته را خوب میداند که مدیریت سیاست خارجی در جمهوری اسلامی به دست مقام معظم رهبری است
به نظر بنده چند فرآیند عمده در این میان، مغفول ماندهاند. اول اینکه قرار بود موسوی بعد از انتخاب چه
برخی معتقدند که لجاحتهای موسوی پس از انتخابات در برابر مقام معظم رهبری، نوعی تسویه حساب قدیمی است و چندان ربطی به انتخابات ندارد. تحلیل شما از این رویکرد چیست؟
حقیر اصلا این موضوع را فردی و شخصی نمیدانم. شما اجلاس چند روز گذشته برلین را که جمهوری خواهان به اصطلاح مخالف جمهوری اسلامی تشکیل دادند، ببینید. چه کسانی دارند از موسوی حمایت میکنند؟ کسانی که در دوره دولت موسوی و پس از انقلاب، ذرهای او را به رسمیت نمیشناختند و قبولش نداشتند. به نظر من امروز غرب دارد از شخص موسوی یک جور الگوسازی و اسوهسازی برای جریان مخالف میکند و بسیار بعید نیست که عن قریب او را از ایران ببرند و در خارج، بزرگش کنند، اما ما باید هوشیار باشیم. اصلاً بحث، بحث شخصی نیست. چطور در این 20 سال که مقام معظم رهبری، نظام را اداره کردند، موسوی یک کلمه هم راجع به ایشان حرف نزد، ولی امروز و در این فضائی که یک باختة شکست خوردة افشا شدة غربی است، مواضع لجبازانه گرفته است؟ این یک نوع ساده انگاری است. مواضع ظاهری وی هم نوعی پنهانکاری و
به نظر بنده باید هر چه سریعتر و صریحتر در فضای سیاسی کشور ماهیت ماجرا افشاگری شود. والله برای حفظ دستاورد امام رودربایستی جایز نیست. باید کاملاً واضح و آشکار تبیین شود که
به عنوان سئوال آخر، شما در فعالیتهای زیرزمینی منتهی به پیروزی انقلاب حضور پررنگی داشتید. مقام معظم رهبری در تنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد فرمودند اینها با ریختن مردم به خیابانها و دادن شعار اللهاکبر در صدد ترسیم یک چهره بدلی و تقلبی از انقلاب و در پی باز تولید تصویر مغلوطی از آن بودند. چه شد که این گرتهبرداری، ناموفق از کار درآمد؟ آینده این جنبش را که بعضی از افراد به آن امید بستهاند، چطور میبینید؟
یکی از ارکان این کودتای شبه 28 مردادی، چماقداری شعبان بیمخها بود. شعبان بیمخهای متعددی به خیابانها آمدند، شیشههای مغازهها و خانههای مردم را شکستند، مغازهها و ماشینهای مردم را آتش زدند. اگر شعبان بیمخ در خیابان ولیعصر میایستاد ونماز جماعت بر پا میکرد، شما چقدر باور میکردید؟ آیا او را مسخره نمیکردید؟ این مینیاتوری که اینها از انقلاب نشان دادند، درست مثل نماز خواندن شعبان بیمخ در خیابان انقلاب بود! برای اینکه کسانی اللهاکبر میگفتند که در عمرشان دو رکعت نماز نخوانده بودند و قیافههایشان نشان میداد که اساساً با دین مخالفند. یا مثل دعای کمیل سه چهار شب پیش این مخالفین نظام جمهوری در خانه خانواده زندانیان! اینها جمع شده بودند تا توطئهای را راه بیندازند. وقتی هم که سپاه و وزارت اطلاعات برای دستگیریشان میرود، داد و فغان برمیآورند که ما دعای کمیل داشتیم. شما اصلا اعتقاد به دعای کمیل ندارید. با این تفکر، طبیعی است که اللهاکبر گفتنها، تمسک به اسلام جستنها، تظاهر به گرایش به انقلابکردنها همهاش دروغ بود و مردم این را میفهمیدند و به همین دلیل هم اینها در این ترفندشان موفق نشدند.
مردم ما در30 سال بعد از انقلاب، مبارزه با جریانات مختلفی چون کومله و حزب کمونیست کردستان و جریانات بلوچستان و گنبد و بعد بنیصدر و فرقان و فرآیند 8 ساله جنگ و دهها رویداد عظیم دیگر را از سر گذرانده و آبدیده شدهاند و لذا در حد بسیار بالائی، قدرت تمیز سره از ناسره را
کلمات کلیدی:
وطن امروز: در حالی که از جنگ سایبر به عنوان یکی از لوازم پیادهسازی انقلاب نرم یاد میشود، رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور از تهاجم سایبری دشمن در زمان انتخابات ریاستجمهوری خبر داد.
سردار غلامرضا جلالی، رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور که در جمع شورای مرکزی تشکل فرهنگی - دانشجویی حامیان دولت (گروه 72 تن ایران اسلامی) سخن میگفت، با اشاره به حوزه جنگ سایبر در ایام انتخابات اظهار کرد: ما در زمان انتخابات به صدا و سیما گفته بودیم که در حوزه سیگنال رسانی ممکن است دشمن مشکلاتی را به وجود آورد؛ چرا که ماهوارهها دست آنهاست و تاکید کردیم مسیر را باید موازیسازی کنیم که روز اول 85درصد ماهواره بود و بقیه موازی با آن بود اما با عوض کردن طراحی، 75درصد را روی فیبر بردند و در نخستین شب تهاجم (شب مناظره احمدینژاد و موسوی) حدود 6 ساعت ماهواره را حذف کردند.
این در حالی است که سیستم ارسال امواج تصویری در کشورمان به کمک ماهوارههایی صورت میگیرد که صدا و سیمای جمهوری اسلامی آنها را به اجاره خود در آورده و کشور صاحب این فناوری در زمان انتخابات بویژه در زمان برگزاری مناظره دکتر احمدینژاد و میرحسین موسوی با قطع سیگنالهای برگشتی در تلاش بود در تصاویر ارسالی اخلال ایجاد کند.
سردار جلالی ادامه داد: «در شب دوم هم این اتفاق رخ داد و ما روی مسیرهای موازی کار کردیم و مقابله با این تهاجم دشمن بخوبی صورت گرفت و در یک کلام میتوان گفت که این یک صحنه جنگ سایبر بود که با پیش بینیهای صورت گرفته از سوی ما، مقابله شد».
رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور با تاکید بر اینکه ما در حوزه رسانهها کاملا آسیبپذیریم، گفت: ماهوارهها اجارهای هستند و تا خواستیم برای خرید آن اقدام کنیم و مراحل قانونی آن طی شود، آمریکاییها عربست را خریدند و شرایطی به وجود آمده که اگر در ماهوارهها 2 کلمه درباره رژیم صهیونیستی بگویید یا دیدگاههای خود را تشریح کنید، قطع میکنند.
سردار جلالی به این نکته نیز اشاره کرد که الان ما با جریاناتی از تهدیدات نرم رو به رو هستیم که شامل سختافزار و نرمافزار میشود و باید زیرساختهای مقابله با تهدیدات نرم را بازنگری کنیم و با استفاده از تکنولوژیهای جدید، زیرساختهای حیاتی را با روشهای مهندسی و علمی و باور داشتن نسبت به وجود تهدید، در برابر آسیبها مقاوم کنیم.
گفتنی است بر اساس آنچه که در تعریف جنگ سایبر آمده، هدف از این نوع جنگ، تخریب سیستمهای اطلاعاتی و ارتباطاتی است. تلاش این جنگ در جهت شناسایی مسائلی است که طرف مقابل بشدت از آن محافظت میکند؛ این جنگ حرکتی در جهت تغییردهی «توازن اطلاعات و دانش» به نفع یک طرف است، بویژه اگر توازن نیروها برقرار نباشد.
البته رئیس سازمان پدافند غیرعامل اظهارات خود در این مراسم را به حوزه جنگ سایبر محدود نکرد و با بیان اینکه پدافند غیرعامل در دیگر کشورها به «دفاع غیرنظامی، مدیریت بحران و پدافند غیرعامل» تقسیم میشود، اظهار داشت: در برخی حوزهها همچون جنگ نرم، جنگ زمینی و جنگ دریایی در منطقه خلیجفارس برای مقابله با آمریکاییها از توانایی کامل برخورداریم و باید توانمندی خود را در دیگر حوزهها نیز افزایش دهیم.
سردار جلالی معتقد است: «برنامه ریزان طرحهای توسعه کشور برای پدافند غیرعامل و ملاحظات دفاعی برنامهریزی نداشتند». وی از مدل توسعه گاز به عنوان یکی از محورهایی یاد کرد که توسعه در آن شکننده بود و افزود: وابستگی کشور به یک انرژی به مصلحت نیست اما در بحث توسعه گاز که بخش زیادی از تولید برق وابسته به آن است، بیشتر نگاه محلی حاکم بود و حتی در روستاها نیز این برنامه پیگیری شد.
رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور گفت: گاز کشور از چند پالایشگاه تهیه میشود و همین مساله موجب شد زمستان چند سال پیش که برخی کشورها صادرات گاز به ایران را متوقف کردند، دچار مشکل شدیم و سرما در برخی روستاها تا حد مرگ پیشرفت کرد و حتی هنگامی که نفت توزیع شد، همچنان با برخی مشکلات مواجه بودیم.
سردار جلالی با بیان اینکه تولید برق گازی با منبع پشتیبان سوخت مایع به علت ظرفیت محدود مخزن آن دشوار است و در صورت آسیب دیدن پالایشگاهها، کارها دشوارتر میشود، افزود: گرچه گاز محور توسعه کشور است اما در واقع محور تهدید ماست چرا که طراحان اولیه طرحهای توسعه این نوع انرژی، انگلیسی هستند.
کلمات کلیدی:
گروه سیاسی- هجمه ها به شخصیت آیتالله مصباح یزدی شاید از آن روز رنگ و بویی جدید به خود گرفت که استاد از تریبون نماز جمعه، باب نقد کژروی های فکری کسانی را گشود که سکولاریسم را تئوریزه می کردند و تساهل و تسامح را توسعه می دادند. از همان روزها بود که او هر بار به بهانه ای مورد هجمه طیف موسوم به اصلاح طلب قرار گرفت. گاهی "تئوریسین خشونت" لقبش دادند و گاهی او را "بی اعتقاد به خط امام" خواندند. اسلام سیاسی که او از آن سخن می گفت و مبانی که او تشریح می کرد، آن قدر در تضاد با اندیشه های وارداتی آن روزها بود که "آزادی بیان" هم نتواند آن را تحمل کند.
همان روزها و در رگبار اهانت ها بود که رهبر انقلاب در تجلیل از شخصیت آیتالله مصباح لب به سخن گشودند و فرمودند: «بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسائل سیاسی اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر می کند.»
ایشان در سال 79 هم در جمع دانشجویان طرح ولایت به هجمه ها اشاره کردند و فرمودند: «این هجوم تبلیغاتی را که به شخصیت های برجسته، به انسان های والا و با اخلاق برجسته می کنند، اینها همه اش نشان دهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتا این شخصیت عزیز جزو شخصیت هایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند... حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است. دشمن آنجا را خوب می شناسد و به مقابله اش می آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جوری برخورد کردند.»
با این وجود اما اتهام زنی ها به شخصیت آیتالله مصباح و آنچه فرقه مصباحیه خوانده می شد، خاتمه نیافت و هر روز در قالبی جدید و با بهانه ای نو بروز پیدا کرد. در تازه ترین هجمه ها، سایت "آینده" طی مقاله ای با اشاره به سخنانی از استاد در خصوص کاستی های موجود در حوزه علوم انسانی، صفت "تنگ نظری" را به ایشان نسبت داد و نوشت: «باید خطاب به این جماعت پرمدعا گفت ضعف علمی شما و مراکزی که تأسیس کردید و ناتوانی ها و تنگ نظری هایتان و عدم توانایی برای تربیت استاد نتوانسته است شما را به آنجا که می خواستید برساند.»
در این مقاله از یک سو مراکزی مورد اشاره قرار گرفته که با همت آیتالله مصباح راه اندازی شده اند، غافل از اینکه همین مراکز توسط امام راحل و مقام معظم رهبری از نظر مالی مورد پشتیبانی قرار گرفته اند و از سوی دیگر عزم محافل وابسته به استاد برای تحول در علوم انسانی و حرکت به سمت علم اسلامی، بی حاصل و شکست خورده لقب داده شده است. در عین حال طرح عناوینی نظیر "اقتصاد اسلامی" و "مدیریت اسلامی" هم "دشمن آفرین" دانسته شده است!
این در حالی است که تحول در علوم انسانی از مطالبات جدی رهبری طی سال های اخیر بوده و موسسه امام خمینی هم در این مسیر حرکت های قابل توجهی را آغاز کرده است. اگرچه تا حصول به مطلوب در این حوزه همچنان فاصله های جدی وجود دارد اما این به معنای شکست نبوده و نیست.
رهبر انقلاب در خصوص لزوم تحول در حوزه علوم انسانی فرموده بودند: «من دربارهى علوم انسانى گلایهاى از مجموعههاى دانشگاهى کردم - بارها، این اواخر هم همین جور - ما علوم انسانىمان بر مبادى و مبانى متعارض با مبانى قرآنى و اسلامى بنا شده است. علوم انسانى غرب مبتنى بر جهانبینى دیگرى است؛ مبتنى بر فهم دیگرى از عالم آفرینش است و غالباً مبتنى بر نگاه مادى است. خوب، این نگاه، نگاه غلطى است؛ این مبنا، مبناى غلطى است. این علوم انسانى را ما به صورت ترجمهاى، بدون اینکه هیچگونه فکر تحقیقىِ اسلامى را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، می آوریم تو دانشگاههاى خودمان و در بخشهاى مختلف اینها را تعلیم میدهیم؛ در حالى که ریشه و پایه و اساس علوم انسانى را در قرآن باید پیدا کرد.»
تاسیس موسسه "در راه حق" که در همین خط سیر معنا پیدا می کرد، از همان آغاز مورد پشتیبانی و حمایت امام راحل قرار گرفت. حجت الاسلام رحیمیان پیشتر با اشاره به این موضوع گفته بود:«امام(ره) نسبت به تاسیس برخی مدارس و مؤسسان برخورد منفی داشتند، مثلاً در قبال پیشنهادی که از سوی آقای منتظری خدمت امام(ره) نقل کردم که امام(ره) ?? میلیون تومان کمک کند تا یکی از مدارس توسعه یابد و سالن ساخته شود، امام(ره) نه تنها جواب مثبت ندادند بلکه چند بار تکرار کردند، "من خوف این را دارم که. . . " به شدت برخورد منفی کردند.»
با این همه و با وجود حساسیت هایی که امام داشتند و مخالفت هایی که حتی با پیشنهادات برخی مراجع تقلید صورت می گرفت، ایشان علاوه بر شهریه عمومی ای که برای طلاب پرداخت می کردند، هزینه و بودجه مؤسسه را هر ماه طی صدور چکی به نام آقای مصباح پرداخت می کردند که این مطلب حکایت از اطمینان کامل امام(ره) به عملکرد علمی و سیستم آموزشی آیتالله مصباح داشت.
در سال های بعد هم رهبر انقلاب ایشان را به عنوان رییس موسسه امام خمینی(ره) منصوب کردند. در حکم انتصاب ایشان در سال 1374 آمده است: «اکنون که بحمدلله موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(اعلی الله مقامه) در سایه تلاش پیگیر و موفق جنابعالی رسمیت یافته و به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده است، جنابعالی را که از برکات ماندگار حوزه علمیه قم و از چهره های موصوف و معروف به علم و عمل و جد و ابتکار می باشید به ریاست و مدیریت این موسسه منصوب می کنم... با توجه به احاطه و نکته دانی آن جناب، خود را از توصیه به کارهای بایسته بی نیاز می دانم و شما و همه همکاران هوشمند و دلسوزتان را به لطف و هدایت و فضل مستمر پروردگار متعال می سپارم.»
مجموعه تلاش های آیتالله مصباح یزدی اساتید و شاگردان کثیری را برای انقلاب بر جای گذاشت. اساتیدی که بعضا تنها توفیق استفاده از محضر استاد را داشتند و اساتیدی که توفیق حضور در موسسه را در کارنامه خویش ثبت کرده اند. در ذیل بهطور به برخی چهره های مرتبط با ایشان اشاره می شود:
حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا فیاضی: وی از برجسته ترین اساتید فلسفه در ایران و صاحب نظریه جدید "عینیت وجود و ماهیت" است. وی همچنین از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و اساتید موسسه امام خمینی است.
حجت الاسلام و المسلمین سید محمود نبویان: از شاگردان برجسته آیتالله مصباح یزدی است که فاتح مناظرات تئوریک در دوران دوم خرداد با برخی عناصر مدعی روشنفکری بود، صاحب آثار متعددی در زمینه کلام جدید است از جمله "سروش مغالطات"، "نقدی بر صراطهای مستقیم" و "علوم تجربى در عالم غرب".
حجت الاسلام و المسلمین محمود رجبی: وی که از فضلای عضو جامعه مدرسین و اساتید برجسته حوزه علمیه قم است، هم اکنون قائم مقام موسسه امام خمینی است.
حجت الاسلام و المسلمین مرتضی آقاتهرانی: پیش از آنکه دولت احمدی نژاد بر سر کار بیاید، دروس اخلاقش محل اجتماع علاقه مندان در شهر مقدس قم بود. او فوق لیسانس روانشناسی را از بنیاد باقرالعلوم گرفت و سپس در قالب یک گروه، با نظر آیتالله مصباح به همراه زن و فرزند عازم غرب شد. وی از دانشگاه مک گیل در مونترال مدرک فوق لیسانس عرفان گرفت. سپس به آمریکا مهاجرت کرد و در سال ???? از دانشگاه ایالتی نیویورک در بینگهمتون با تزی با موضوع "درباره عرفان غیر نمادین ابن سینا"» مدرک فوق لیسانس فلسفه گرفت. او مسئولیت امامت جمعه و ادارة مؤسسه اسلامی نیویورک را هم به عهده داشت. با اخذ مدرک دکترای فلسفه عرفان، کار درسی اش در آنجا تمام شد و به قم بازگشت. مهاجرت او به غرب حدود هشت سال طول کشید (از سال ???? تا ????) آقاتهرانی بعد از روی کار آمدن دولت نهم، استاد اخلاق هیئت دولت لقب گرفت و از سوی مردم تهران هم به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.
از دیگر شاگردان آیت الله مصباح یزدی می توان به سید محمدرضا طباطبایى (مدیر جامعة الزهرا)، دکتر عباسعلى شاملى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)، دکتر سید احمد رهنمایى(معاون اطلاع رسانی مؤسسه امام خمینى)، دکتر محمد فنایى اشکورى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)، دکتر شمالى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)، دکتر محمد جواد زارعان (رییس مرکز انتشارات مؤسسه امام خمینی)، اکبر میرسپاه (استاد دروس معارف قرآن)، سید محمد غروى (مدیر گروه روان شناسى مؤسسه امام خمینى)، محمد حسین بهجتی اردکانی (امام جمعه اردکان)، مجتبی مصباح یزدی، احمد جهان بزرگی و علی مبشری (رییس دادگاههای انقلاب اسلامی تهران) اشاره کرد.
همچنین در میان مدیر گروههای پژوهشی موسسه امام خمینی علاوه بر شاگردان طراز اول آیتالله مصباح، اساتیدی را می توان یافت که در زمره شخصیتهای صاحبنام سیاسی هستند. پرویز داوودی (معاون اول سابق رئیسجمهور – مدیر گروه اقتصاد)، منوچهر محمدی (معاون وزیر امور خارجه – مدیر گروه علوم سیاسی)، عباسعلی کدخدایی (سخنگوی شورای نگهبان – مدیر گروه حقوق)، سیدمحمد غروی (سخنگوی سابق و عضو شورای مرکزی جامعه مدرسین – مدیر گروه روانشناسی)، غلامحسین الهام(سخنگوی سابق دولت و عضو شورای نگهبان) و اساتیدی نظیر ابراهیم فیاض، حسین کچوئیان و موسی نجفی از آن جمله اند.
گفتنی است در انتخابات نهم نیز که سرفصل بازگشت به گفتمان انقلاب و امام گشوده شد، آیتالله مصباح یزدی و شاگردان او حضوری موثر در عرصه سیاسی کشور داشتند؛ حضوری که البته طبیعی بود خشم برخی دیگر را به دنبال داشته باشد. همان زمان بیش از 60 نفر از شاگردان و همفکران آیتالله در حمایت از احمدینژاد در دوره اول و دوم انتخابات ریاست جمهوری صادر کردند. مرتضی آقاتهرانی، سیداحمد رهنمایی، قاسم روانبخش، محمدناصر سقایبیریا، علیرضا پناهیان، محمد فنایی نعمتسرا، محمود نمازی، حسین جلالی، محمدحسین برجیان، علی و مجتبی مصباح یزدی، محمود دهقانی، عبدالمجید اشکوری، اباالحسن حقانی، علی معصومینیا، سیدمحمود نبویان، حمید کثیری، عبدالجواد ابراهیمی، محمدمهدی نادری، احمد و علی ابوترابی، حمید رسایی، احمد رهدار، اکبر میرسپاه و... از جمله این افراد بودند.
به نظر میرسد هجمه به استاد مصباح یزدی به قیمت تخطئه ضروریاتی نظیر تحول در علوم انسانی که از مطالبات رهبر انقلاب بوده و هست و بارها و بارها هم از طرف ایشان مورد تاکید واقع شده است، و نیز بهانه کردن مواردی از این دست پیام های روشنی را با خود به همراه دارد. کسانی که دم از اندیشه می زنند اما از اندیشه می هراسند، چاره ای جز این گونه مواجهه با او ندارند. روزی قتل های زنجیره ای را به او نسبت می دهند و روز دیگر از کانال مغلطه میان مشروعیت و مقبولیت نظام به تخطئه اش می نشینند. اتهام زنی هایی از این دست گواهی است بر فقدان پشتوانه ایدئولوژیک کافی برای بحث و مناظره در چارچوب منطق و دلیلی است بر ترس از تبیین درست و تام اندیشه اسلام و خط امام.
کلمات کلیدی: