سعید ده ونکی
29 دی یا 3 بهمن یا چه میدانم یک روز دیگر، ظاهرا سالروز تولد نداست و قرار است بعضیها بههمین مناسبت جشن تولد بگیرند که ما چند روز زودتر گزارش آنرا تقدیم میکنیم.
به شما که عرض کنم، به نام خدا. البته در این شب عزیز که بهخاطر جشن تولد نداخانم دور هم جمع شدهایم، باید بگیم، بخندیم و شادی کنیم، به قول معروف: «همگی دس، یکیمون رقص»، یا اینکه «همگی رقص، یکیمون دس» و خلاصه خوش باشیم اما به شما که عرض کنم، بد نیست چند کلمه هم درباره کشفی که تازگی کردهام، براتون حرف بزنم. خیلی جالبه واقعا! راستش من هیچوقت معنای اون آیهای را که میگه: «خیال نکنین شهیدا مردهاند...»الخ نفهمیده بودم، اما از صدقه سر جنبش سبز تونستم اونو کشف کنم.
[اصرار حضار: دوتاشو بگو، توروخدا!]
خیلی خب! به شما که عرض کنم، یکیش همین دختره، اسمش چی بود؟ [حضار: نداخانم] نه بابا اون که ضایع شد.
نه این چیز رو میگم که میرحسین رفت تو ختمش، کلی هم گریه کرد. آخه میگن تازگی، یه گلاب مخصوصی به بازار اومده که جون میده واسه مجالس ختم سبز. توش اسانس پیازه، لامصب همچین چشمارو میسوزونه که خود شِمرم باشه، اشکش درمیآد. خلاصه این دختره اسمش چی بود؟ آهان سپیده خانم، جلالخالق! اگه به چشم خودمون ندیده بودیم، باور نمیکردیم. فکرشو بکن، طرف کشته بشه، دفن بشه، براش ختم بگیرن، مهندس تو ختمش اون همه گریه بکنه [ منم اگه بودم، بیشتر از مهندس گریه میکردم با اون گلابای مخصوص اعلا، خب البته من عذر داشتم، فکر بد نکنین، ظهرش پیتزا سبزیجات خورده بودم، گلاب به روتون بیرونروی پیدا کردم، دم به ساعت باید میرفتم دسبهآب، فلذا بنابراین نرفتم ختم]خلاصه داشتم میگفتم که این سپیده خانم، مصداق روشن اون آیه است که میگه: ولا تحسبنالذین قتلوا... امواتن، بلکه احیاناً عندبیتهم یرزقون که ترجمه آزادش این میشه: فکر کردین شهدای جنبش سبز ما مردهاند، فوتینا! اونا زندهان، تو خونهشون دارن پیتزا پپرونی میخورن، نمونهاش همین سپیدهخانم که بعد اون همه کشته شدن و دفن و ختم و گریه و زاری مهندس و چه و چه و چه، الان سُر و مُر و گنده پیش مامانجونش توی خونه داره چی میخوره؟[حضار: زرشک! ] نه بابا، گفتم که پیتزا پپرونی!
[یکی از حضار: قرائت سابق آیهای که خواندید، «بل احیاء عندربهم یرزقون» است؛ آیا شما با توجه به بسط تجربهبندی که آقای دکتر سروش مطرح کردهاند، قرائت جدید را انشاء فرمودید؟]
به شما که عرض کنم البته من از این ترقیبازیای سروش و گوگوش و... خوشم نمیاد ولی این قرائتی که به شما که عرض کنم، عرض شد، مربوط به جلد دوم همون کتابه که اخیراً ضمیمه توضیحالمسائل حجتالامسال هرمنوتیک با تقریظ حضرت شاذالفقها! به چاپ رسیده (البته دور از چشم جامعه مدرسین).
به شما که عرض کنم، اینجا بود که من آیه استرجاع را خواستم بخوانم، اما هرچی زور زدم یادم نیومد که یکهو چشمم افتاد به بالای یه آگهی تسلیت خطاب به میرحسین راجع به خواهرزادهاش، اینجا بود که بیاختیار آیه استرجاع یادم اومد:
انا الله و انا علیه الراجعون [همون نفر از حضار: جناب شیخ، این هم از همون جلد دوم بود دیگه؟!] خیلی حال کردم که شکر خدا هنوز حافظهام سر جاشه. یادم باشه این دفه موقع مناظره یا امتحان خبرگان اگه کسی از جامع المقدمات، سوالای سختسخت درآورد و ازم پرسید، جوابشو با همین آیه بِدَم. باز اگه ادامه داد، فورا جواب میدم: سمعالله لمن حمده ... فکر نکنن هالو گیر آوردن. همچین عربی واسهشون بلغور کنم که خیال کنن خود علی عبدالله صالح جلوشون نشسته! دیگه غلط بکنه کسی به من بگه: شیخ بیسواد، نمیدونم چیچی موساد و... .
خلاصه به شما که عرض کنم این 2 نمونه ثابت میکنه که شهدای ما زنده هستن.
حضار: شیخ بیسواد! تو که فقط یکیشو گفتی.
شیخ بیسواد: چرا یکی؟
حضار: پس چند تا؟
شیخ بیسواد: دو تا!
حضار: چرا دو تا؟
شیخ بیسواد: پس چند تا؟
حضار: یکی!
خنگای خدا، خب روشنه دو تا دیگه، یکی ندا خانم، یکی هم سپیده خانم. حالا فهمیدین کی بیسواده؟! من یا شما که فرق یک و دو رو نمیدونین؟
[حضار: آخه ندا خانم که زنده نیس، اون که راسراسی مرده.]
خب نفلهها، اگه مرده، پس شما امشب واسه کی جشن تولد گرفتین؟ مگه اون نباید خودش باشه تا بیاد شمعارو فوت کنه، تا صد سال زنده باشه
و ... الخ.
حالا بهتره دس از مسخرهبازی بردارین و همگی رو به قبله دراز بکشین و با هم دعای معروف «هپی برثدی تو یو» رو برای شادی ارواح بابای خودتون و نداخانم تلاوت کنین...
پانوشت
افاضات شیخ بیسواد تا پاسی از شب همچنان ادامه داشت و اسباب ادخال سرور در دل کفار و منافقین را فراهم کرده بود که خبرنگار ما برای رساندن خبر این مراسم به روزنامه امروز، لاجرم جلسه را ترک کرد، لذا الباقی خزعبلات ایشان در صورت انعکاس در خبرگزاریها و سایتها، عینا درج خواهد شد
کلمات کلیدی:
حسین قدیانی
اخیرا شیخ بیسواد آمادگی خود را اعلام کرده تا با نمایندهای از طرف نظام مناظره کند. در اینباره باید به نکاتی اشاره کرد:
1- این مناظره بهتر است بعد از محرم و صفر پخش شود تا مردم راحتتر کرکر خنده کنند.
2- خوب است نظام، «آرای باطله» را به عنوان نماینده خود برای مناظره با کروبی انتخاب کند، اما آرای باطله چگونه میتواند شیخ را در مناظره شکست دهد؟ در زیر راهکارهایی ارائه میشود:
1/2- آرای باطله میتواند به شیخ بیسواد بگوید که اگر توانستی 2 خط از روی درس «کوکبخانم» کتاب سال اول ابتدایی بدون غلط بخوانی،
رئیسجمهور میشوی!
2/2- یکی از شگردهای شیخ این است که هرجا کم میآورد میرود سراغ حقوق بشر. آرای باطله میتواند از این کارشناس حقوق بشر بخواهد که فقط یکی از بندهای این بیانیه را بخواند و درباره آن توضیح دهد؛ فقط یک بند.
3/2- آرای باطله از شیخ بخواهد نام یک نفر از اعضای ستادش را ببرد که به موسوی رأی نداده باشد!
4/2- نماینده نظام در این مناظره میتواند از شیخ اصلاحات یک امتحان دیکته از درس «حسنک کجایی» بگیرد و شیخ اگر از 20 نمره، بیشتر از 10گرفت، هر چی شیخ بگوید!
5/2- طرف مناظره شیخ از وی تقاضا کند که یک بیت از دیوان حافظ نه حالا بگو یک مصراع از اشعار «لسانالغیب» را از حفظ بخواند.
6/2- آرای باطله به شیخ بگوید، 6بار این جمله را پشت سر هم تکرار کند: «یا سند من لاسندله!»
3- البته نباید خدمات شیخ را نادیده گرفت. وی دارای برخی ویژگیهای منحصر به فردی است مثل:
1/3- با صفا بودن؛ همه به این خصلت شیخ اذعان دارند و فارغ از اختلافنظرهای سیاسی، متفقالقول شیخ را باصفاترین رجل سیاسی کشور از عهد بوق به این طرف میدانند.
2/3- مظلوم بودن؛ شیخ بیسواد بسیار مظلوم است و متأسفانه دیگر ویژگیهای برجسته شیخ، جلوی بروز این مظلومیت را گرفته. مثلا افراد ستادش در مناظره با احمدینژاد از قبل میدانستند که اگر شیخ قصه «خلیج عربی» را مطرح کند، احمدینژاد جوابش را میدهد اما از سادگی وی سوءاستفاده کردند تا شیخ این موضوع را مطرح کند، از آن طرف هم احمدینژاد جواب شیخ را بدهد و همه به شیخ بخندند و به جای شیخ به مهندس رأی بدهند.
4- شیخ اصلاحات در مناظره شگردی دارد که در نوع خودش بسیار جالب است؛ او برای منحرف کردن بحث از مجری دم به ساعت وقت باقیمانده خود را میپرسد و مدام میگوید: «الان من چقدر وقت دارم؟»،
«کلا چقدر وقت مانده»، «من تا الان چقدر صحبت کردم»، «ایشان چقدر صحبت کرده» و «وقت من چقدر است؟» جان شما، دیشب داشتم وسایل خانه را جمع و جور میکردم یک دفعه چشمم به سیدی مناظره شیخ با احمدینژاد افتاد. سیدی را گذاشتم، لامصب این سیدی تا الان کجا بود؟ آخکه چقدر شیرین است این شیخ! آدم دوست دارد لپش را گاز بگیرد!
5- من همینجا از قوهقضائیه میخواهم با شیخ کاری نداشته باشد، همان سران دیگر فتنه را محاکمه کنند برای ما خوب است. ما بدون شیخ، چهجوری این ستون را پر کنیم؟! باحال نیست که هست، خوشمزه نیست که هست، نمک ندارد که دارد، انشای بیانیههایش بهتر نشده که شده، درخواست مناظره نکرده که کرده، باصفا نیست که هست، به دل آدم نمینشیند که مینشیند، شیرینکاریهایش خندهدار نیست که هست... حالا اپوزیسیون است، خب باشد! وانگهی؛ کجای دنیا، مخالفی به این تپلی دارد؟! جان من، شیخ، تپلترین اپوزیسیون دنیاست؛ من که کلی باهاش حال میکنم؛ حیف نیست آدم به این گلی را محاکمه کنید؟! اصلا این شیخ چه ضرری برای نظام دارد؟!
سرتا پا فایده است! بیانیه میدهد، خب بدهد. علیه نظام دروغ میگوید، عیبی ندارد، بگوید. چطور این همه ما را میخنداند، این را کسی نمیبیند، اما حالا دوتا فحش داده، همه این را علم کردهاند. شیخ نفسی است که شکرانهاش مزید نعمت است. سایهات شیخ! از سر ما کم مباد و انشاءالله در مناظره با آرای باطله تو حرف بزنی و ما همینطور بخندیم
کلمات کلیدی:
منبع: سایت شخصی خاتمی
کلمات کلیدی:
اگر بنده در آن جلسه گفتگو حضور داشتم این سئوال ها را از آقای مطهری می پرسیدم اگرچه سئوالاتم بیش از اینهاست :
1- اگر جرمی به مراتب کوچکتر از آنچه انجام گرفت ، توسط اشخاصی که مشهور نیستند و یا جزء آقا زاده ها به حساب نمی آیند اتفاق می افتاد، چه برخورد قانونی با آنها صورت می گرفت ؟ آیا به اقل مجازات محکوم می شدند یا به اشد مجازات محکوم می شدند؟!
2- در قبال تکرار آن جرائم ، آیا قاضی ادعای متهم بی نام و نشان را مبنی بر اینکه صرفا مرتکب لغزش شده ام را می پذیرفت و پرونده را مختومه می کرد ؟!
3- آیا در حوادث غیر عمد که منجر به خسارت می شود از مسببین آن خسارتی دریافت نمی شود؟ و آیا حوادث بعد از انتخابات در نظر آقای مطهری از حوادث غیر عمد نیز کم اهمیت تر می باشد ؟!
4- با توجه به اینکه کل استکبار جهانی از این حوادث ذوق زده به میدان آمدند و علنی از فتنه گران حمایت کردند و حتی تعدادی از افراد خارجی در صحنه آشوب ها برای هدایت و دادن روحیه به آشوب گران حاضر شده بودند و آنهمه توهین هایی که به مقدسات شد ، آیا آقای مطهری نباید از به اصطلاح نخبگانی که از آنها حمایت می کنند سئوال کنند که چرا به سرعت صف خودشان را از آشوبگران جدا نمی کنند و با اعلام موضع صریح ، آشوبگران را محکوم نمی کنند ؟!
5- آیا شما که مدرس علوم اسلامی دانشگاه هستید و با تاریخ اسلام کاملا آشنا هستید نمی دانستید که سوابق مثبت اشخاص نه مصونیت قانونی می آورد و نه مصونیت از لغزش های اخلاقی و سیاسی ؟!
6- اگر تعریف درستی از لغزش ارائه دهیم آیا استمرار فتنه آنهم با کمک گرفتن از مشاورین داخلی و خارجی و پافشاری بر ابطال انتخابات چهل میلیونی ملت و ده ها دروغ و تهمت و سیاه نمایی از قبل از انتخابات آنهم قبل از موعد قانونی شروع تبلیغات تا شش ماه بعد از انتخابات را می شود با یک کلمه " لغزش " آنهمه جرائم سران فتنه را پاک کرد و متهمین این حوادث را از پیگرد قانونی منع کرد ؟!
7- آقای علی مطهری آیا شما قاضی هستید یا از سوابق متهمین دستگیر شده اطلاع دارید که اظهار می دارید چرا بازداشت برخی از دستگیر شد ها طولانی شده است ؟! و آیا شما مسئول امنیت هستید که اعتراض می کنید که چرا تعداد زیادی دستگیر شده اند ؟! آیا انتظار دارید در مقابل کسانی که با سنگ و چوب به خیابان ها ریخته اند و مانند لشگر مغول هر چه بر سر راهشان قرا می گیرد ، تخریب می کنند ، مأمورین با خواهش و تمنا از آنها بخواهند سکوت و آرامش را رعایت کنید؟!
8- آقای مطهری آیا شما تاکنون متوجه نشدید که پروژه دشمن در آشوب های خیابانی ، تلاش برای کشته سازی بود تا بر آتش فتنه بدمد ولی با خودداری بیش از حد پلیس ، گستاخی آشوبگران بیشتر شد بطوری که در این حوادث بیش از هر کسی به نیرو های پلیس آسیب رسید.
9- آقای مطهری اگر شما بجای احمدی نژاد رئیس دولت نهم بودید و رقبای شما عملکرد چهارساله دولت نهم را با نهایت بی انصافی سیاه نمایی می کردند بگونه ایی که هیچ نقطه مثبتی در کارنامه شما نشان داده نمی شد و شما را هم متهم به دروغ گفتن به ملت می کردند و شما هم می دانستید آبشخور همه این سیاه نمایی ها از سوی خاندن هاشمی و هم حزبی های ایشان می باشد باز هم سکوت می کردید و برای تنویر افکار عمومی حاضر به افشاگری نبودید ؟!
10- شما بعنوان استاد معارف اسلامی بهتر می دانید ، تولی و تبری از فروع دین است و خداوند درقرآن هم دستور داده که با دشمنان خدا و رسولش ، دوستی نکنید و نسبت به کفار سختگیری داشته باشید و نسبت به مومنین با مهربانی رفتار کنید ، حالا بفرمائید موضعگیری های سران فتنه و هم حزبی های آنها که شما از آنها طرفداری می کنید در کدام گزینه قرار می گیرد ؟!
جناب آقای دکتر علی مطهری اگر یک نظر سنجی در مورد موضع گیری ها واظهارات شما که از بعد از انتخابات تاکنون داشته اید بشود بخوبی خواهید فهمید که شما هم مانند میرحسین و خاتمی و کروبی و رضایی ، در بین مردم دیگر جایگاهی ندارید والبته اگر شما هم مانند میرحسین آن تعداد محدود شمال شهر تهران را ، نماینده کل مردم ایران به حساب نیاورید! آنوقت متوجه می شوید که جزء ریزش ها هستید. در پایان باز هم می گویم اگر در سخنانم لغزشی بود که حتما کمتر از لغزش نخبگان است ، عفو فرمائید.
کلمات کلیدی:
شبکه ایران: پس از آنکه پنج تن از حامیان سکولار و حامیان خارج نشین میرحسین موسوی، با صدور بیانیه ای به حمایت از آقای موسوی پرداختند، دیروز هم، تعداد دیگری از "حامیان سکولار فرقه سبز" اقدام به صدور بیانیه کردند.
از منتشر کنندگان این بیانیه نامی برده نشده، اما رادیو فردا، ارگان وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا(سیا)، این عده را "پشتیبانان سکولار جنبش سبز ایران" نامیده است.
این سکولارها بیانیه خود را با ادبیات تندتری نسبت به بیانیه "اکبر گنجی، محسن کدیور، عطاء الله مهاجرانی، عبدالکریم سروش و عبدالعلی بازرگان" که خود را "اتاق فکر فرقه سبز" نامیده، نوشته اند و به تکرار ادعاهای سران غربی و صهیونیست ها پرداخته اند.
این دسته از حامیان فرقه سبز، جمهوری اسلامی ایران را به "سى سال قانون شکنى"، "ایجاد خفقان"، "اعمال شکنجه"، "انجام قتل هاى زنجیره اى"، "کشتارهاى دسته جمعى" و "بى اعتنائى به کنوانسیون هاى بین المللى" متهم کرده و مدعی شده اند که ایران اسلامی "مشروعیت و حقانیت خود را بکلى از دست داده است."
این جمع سکولار حامی آقای موسوی، در ادامه "تنها راه چاره" براى ایران اسلامی را "انحلال کامل حکومت موجود و به راى گذاشتن نوع حکومت آینده" عنوان کرده اند!
آنان همچنین خواستار "نظارت نهادهاى بین المللى" بر انتخابات هایی که در حکومت موردنظر آنان برگزار می شود، شده اند.
در این بیانیه،
*خواسته ما حذف دین از حکومت است
تنها نام نوری علا، یکی از امضا کنندگان این بیانیه افشا شده است. او به رادیو فردا گفت که "اعلام موجودیت ما به این معنی است که هم بگوییم جنبش سبز دارای یک بخش سکولار است."
بر اساس آنچه او به ارگان رسانه ای سازمان جاسوسی آمریکا گفت، "حضور دین در حکومت" ایران موجب ایجاد مشکلات مورد نظر او شده است.
پیش از این عده ای فعالان سکولار اصلاح طلب، در توضیح خواسته خود عنوان کرده اند که "اصلی ترین مانع اصلاحات آن است که در ایران هنوز خدا نمرده است"!
اما بیانیه پشتیبانان سکولار فرقه سبز علیه اسلام و جمهوری اسلامی ایران، در شرایطی صادر شده است که هفته گذشته هم، اکبر گنجی، یکی از حامیان خارج نشین آقای موسوی، در گفت و گو با بی بی سی، بار دیگر منکر یکی از پایه های اساسی شیعیان،
* سهم خواهی
با این حال، نکته ای که پس از صدور بیانیه های پی در پی حامیان فرقه سبز نظر کارشناسان سیاسی را به خود جلب کرده، این است که طیف وسیعی از گروه های داخلی گرفته تا گروهک تروریستی منافقین و نیروهای لائیک، هر کدام در حمایت از گروه سبز بیانیه صادر کرده و به راحتی دین، اسلام و جمهوری اسلامی را زیر سوال می برند و به طرح خواسته های خود می پردازند؛ موضوعی که از آن به "سهم خواهی" یاد شده است.
حتی سرکرده گروهک تروریستی "پژاک" نیز از این قافله جا نماند و اخیرا تاکید کرد که از میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی به طور جدی حمایت می کند.
تحلیلگران سیاسی در بیان علت این رویداد، می گویند که نبود "هیچ خط و مرزی برای فرقه سبز" باعث شده که حتی کشورها، افراد و گروه هایی چون، آمریکا، اسرائیل، انگلیس، منافقین، سلطنت طلبان، لائیک ها، گروهک تروریستی ریگی، رضا ربع پهلوی و بخشی از بهائیان هم به حمایت از فرقه سبز بپردازند و از آن سهم بخواهند.
با وجود تاکید مردم، مسئولان، دانشگاهیان و شخصیت های مطرح کشور بر لزوم مرزبندی با بیگانگان هم، تاکنون سران جریان اصلاحات هیچ موضعی در اعلام برائت از مخالفان دین و انقلاب اسلامی اتخاذ نکرده اند.
حتی آقای موسوی و آقای کروبی در پاسخ به این مطالبه عمومی، با صدور بیانیه های از اغتشاشگران روز عاشورا حمایت و تلویحا مردم را محکوم کردند. تاکنون هیچ یک از اصلاح طلبان درباره رویکرد سران این جریان، توضیح دقیقی نداده است.
کلمات کلیدی:
@@ چون میر نوای صلح را ساز کند/ غافل منشین که فتنه آغاز کند
این گفت ز مصلحت که در باز کنی/ در باز مکن وگرنه پرواز کند.(1)
@@ میگن تمبر موسوی چاپ شده؛ حالا مردم موندن کدوم طرفش تَُف کنن!
@@ به نظر شما اگر الآن در زمان قاجار بودیم، لقب «میرحسین» چه بود؟؟:
توهُمُ الدوله/ فتنةالرعایا/ عنترالمَمالک/ منکرالآرا/ چندش المُلک/ احمق المکافات/
أنکرالآمار/ آویزان البی بی سی/ چیزالدولة؛ کدامیک را برمی گزینید؟
@@ سبز سبزم/ بی بخارم/ با وطن کاری ندارم/
با BBCگشته ام هم آب و کاسه/ ریشه ام در انگلیس است و فرانسه!(2)
@@ سلام- دشمنان اسلام دارند نخبه ها، مغزها و دانشمندان کشور را ترور می کنند.
شاید این آخرین پیامم باشه، حلالم کن!!(3)
@@ هر مدارایی که شد با ایل کفّار، بس است،
شاخه خشکی که اینجا سبز شد خار و خس است!(4)
@@ تا بار دگر حماسه تکرار کنیم/ برخیز دوباره عزم پیکار کنیم
وقت است به شکرانه بیداری خویش/ عالم همه را ز خواب بیدار کنیم!
@@ چنان شد عاقبت شیخ الخوارج/ که بذر نهروان را کاشت ا ک ب ر
چه شد که پرچم حق را رها کرد/ درفش کینه را افراشت ا ک ب ر
از آن روزی که جام زهر نوشاند/ خودش را رهبری پنداشت ا ک ب ر
عدالت چون برایش قد عَلَم کرد/ بنای تفرقه بگذاشت ا ک ب ر(5)
@@ حسین جان؛ من هنوز زنده ام و هرگز اجازه نمی دهم صدای گریه کودکانت
در میان هِلهله و سوت و کف حرامیان گم شود و «ولی امرم» تنها بماند، هرگز...
@@ هرچند که بر پیکر ما تاخته اند/ از جُمجمه های ما بنا ساخته اند!
هر چند ز خون پهلوانان اینک/ دیریست به ضرب سکّه پرداخته اند!
هر چند که از رگ رگ بریده ما/ زنجیر طلا به گردن انداخته اند!
هر چند که در باغ شقایق هامان/ چنان علف هرز، قَد انداخته اند!
غم نیست اگر به اشک ما طعنه زدند/ «تاریخ قبیله» را چو نشناخته اند!(6)
@@ تکرار تاریخ با قرآن بر سر نیزه ها شروع شده!
و فرقش این است که با شعور خودت باید معاویه را از علی(ع) تشخیص بدهی!
@@ مهدی جان!
به حرمتی که شکستند یک دعا کن/ که سدّ ظهورت شکست بردارد.
@@ در میانه سختی کارزار و نبرد، سرباز معتقد باید پا در رکاب باشد؛
چشم به لب های فرمانده،که بتازد و حقّش را بگیرد.
اگر هم هراس جان و مال و مقام هست، یک گوشه بایستد به نگاه کردن.
نه اینکه به فرمانده پیشنهاد تسلیم شدن بدهد!
*برادرمحسن! سرداری ات را چند فروختی؟!(7)
@@ لطفاً تعجب نکنید! کسانی که به اوباما جایزه صلح میدهند،
موسوی را هم در نظر سنجی اینترنتی، بهترین رهبر سیاسی جهان می کنند.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
به رغم ظاهرسازی های پرآب و تاب، موج آشتی طلبی و تدارک راه فرار در حال تبدیل شدن به قدرتمندترین جریان پشت پرده جبهه فتنه است.
اگرچه در روزهای گذشته تا حدود زیادی از شدت و حدت اظهارنظرهای علنی سران فتنه کاسته شده ولی در پس پرده، تحرکات گسترده ای با سرعت بسیار بالا در حال انجام است تا راه برون رفتی برای فتنه گرانی که اکنون همه چیز خود را در حال از دست رفتن می بینند، باز کند.
رایزنی های پشت پرده ای که اکنون در جریان اصلاحات و با همکاری و همراهی برخی از محافل و شخصیت هایی که در ماه های گذشته نقش راهبری این جریان را برعهده داشته اند، در حال انجام است در واقع ادامه فرآیندی است که از پیش از انتخابات آغاز شد.
قبل از انتخابات برخی از سردمداران جریان فتنه از جمله محمد خاتمی مصرانه بر این عقیده بودند که حضور در جریان انتخابات دهم معامله دو سر باخت است. استدلال خاتمی در آن مقطع این بود که اصلاح طلبان اگر انتخابات را ببرند تازه باید گرفتاری های 8 سال 84-76 را دوباره تکرار کنند و اگر نبرند آن وقت برای همیشه نابود خواهند شد. خاتمی دقیقا به همین دلیل از صحنه انتخابات کنار کشید و در حالی که دوستانش- به تعبیر خودشان- تلاش می کردند همه راههای فرار را به روی او ببندند، این بار حاضر نشد شخصیت عافیت طلب خود را در بازی که می دانست عاقبت خوشی ندارد، قربانی کند.
با ورود میرحسین موسوی به صحنه انتخابات اگرچه اصلاح طلبان خیلی زود پروژه خاتمیزاسیون او را کلید زدند و در پیش بردن آن هم موفق شدند، اما از همان ابتدا تردیدهایی در برخی محافل آنها وجود داشت که آیا فردی مانند موسوی اساسا آنقدر قابل اعتماد هست که در جاده پرخطر انتخابات بتوان فرمان اتوبوس اصلاحات را به دست وی سپرد؟ اعضای سازمان مجاهدین در روزهای اول فروردین 88 با موسوی ملاقات کردند و عقیده آنها در آستانه آن ملاقات این بود که «موسوی خود دفن می شود و اصلاحات را هم با خود دفن خواهد کرد.»
اکنون گویی همان فضاست که دوباره زنده شده است. اصلاح طلبان دریافته اند که اگر فقط مختصری به گره زدن سرنوشت خود به سرنوشت موسوی ادامه دهند، شاید چنان فاجعه ای بر سر جبهه اصلاحات بیاید که دیگر برای همیشه نتوان آن را احیا کرد. خصوصا آشکار شدن اینکه اولا مردم پیوند خود را با جریان فتنه قطع کرده اند، ثانیا جریان ضدانقلابی که اکنون در حال عرض اندام است ممکن است دست به اقدامات بسیار خطرناکی بزند که سران این جریان کنترلی روی آن ندارند ولی باید هزینه هایش را بپردازند. ثالثا نظام قصد ندارد کوچکترین امتیازی به فتنه گران بدهد و رابعا فضای امنیتی فعلی امکان هرگونه فعالیت سیاسی در آینده را از اصلاح طلبان خواهد گرفت، باعث شده موجی از نقد و اعتراض درونی علیه میرحسین موسوی به راه بیفتد و سران جریان اصلاحات یکی یکی خرج خود را از او سوا کنند. حتی برخی علائم وجود دارد که نشان می دهد خود موسوی هم به این فرایند پیوسته و می خواهد به نوعی پای خود را از این ماجراها بیرون بکشد ولی سرعت او از بقیه کمتر است.
محمد خاتمی پس از انتخابات اولین فردی بود که نشانه های اعتراض در او پدیدار شد. او با این که خود جزو سردمداران اصلی فتنه بوده و نقشی مهم در برخی از اقدامات مجرمانه این جریان ایفا کرد، چند ماه پس از انتخابات و همین که دریافت نظام قدرتمندتر از آن است که بتوان از این حرکات نتیجه ای گرفت، نامه ای به سران نظام نوشت و در آن ضمن «تکذیب» تمامی رفتارها و اعمال خود به صراحت اعلام کرد خویش را بخشی از نظام می داند. خاتمی به محض انتشار بخشی از محتوای این نامه آن را تکذیب کرد ولی در همان حال هم به نهاد دریافت کننده نامه اعتراض نمود که چرا نامه خصوصی او را منتشر کرده اند در حالی که این نامه اول بار توسط پایگاه های اینترنتی نزدیک به خود وی منتشر شده بود!
نامه دوم از آن یکی از مؤسسان کمیته به اصطلاح صیانت از آراست که میرحسین موسوی به استناد ادعاهای بی اساس و پایه آنها تهمت بزرگ تقلب را به نظام وارد آورد. این فرد که با وجود ادعاهای غلاظ و شداد از دست و پا کردن چند صفحه کاغذ برای اثبات ادعاهای خود عاجز مانده بود، اکنون با نگارش نامه ای خطاب به مسئولان کشور تمام ادعاهای سابق خود را پس گرفته و تاکید کرده که نیت بدی نداشته است!
بخش دیگری از نامه نگاری ها هم حول داستان مرده حکمیت شکل گرفته است. بیانیه شماره 17 میرحسین موسوی میان او و محفل پیش برنده موضوع حکمیت کاملا هماهنگ شده بود و بنابراین بود که بلافاصله پس از این بیانیه- که در آن نرمشی مختصر و بی ارزش درباره کوتاه آمدن از بحث تقلب صورت گرفته بود- موجی از نامه و بیانیه به راه بیفتد و از نظام طلب «ختم غائله» و چشم پوشی از همه آنچه که در این ماه ها گذشته بکند.
شنیده های کیهان حاکی از آن است که طراح کل این پروژه هم نامه ای آماده کرده و در آن ضمن تعدیل همه شرط های گذشته خود برای پادرمیانی و جمع کردن ماجرا اعلام آمادگی نموده است. در این نامه آخر که پیش نویسی از آن آماده شده، شرط آزادی زندانیان تعدیل شده و به جای برخی شروط دیگر هم مطالبی بسیار معتدل تر آمده است.
این همه در حالی است که مسئولان عالی رتبه نظام عقیده دارند فتنه گران اساسا در موقعیتی نیستند که برای نظام شرط بگذارند یا نظام نیازی به واسطه گری و پادرمیانی آنها داشته باشد. تحت این شرایط هرگونه بازگشت فقط در صورتی ممکن خواهد بود که خسارات وارد شده به نظام جبران شده و دروغ ها پس گرفته شده باشد و الا هیچ یک از این نامه نگاری ها که هدف همه آنها گشودن راه فراری برای فتنه گران است، هیچ حاصلی نخواهد داشت.
کلمات کلیدی:
حجتالاسلام والمسلمین
متن پیاده شده این سخنرانی با اندکی تلخیص به این شرح است:
سه تحلیل درباره حوادث پس از انتخابات
ما درباره سیر انقلاب و تکامل انقلاب و جامعه انقلابی از زوایای مختلف می توانیم تحلیل های گوناگونی داشته باشیم که بنده این تحلیل ها را خدمتتان عرض می کنم؛ و هم می توانیم فراتر از حوادث اخیر به تحلیل روند انقلاب بپردازیم و هم می توانیم با توجه به حوادث اخیر به این تحلیل ها اقدام کنیم و هم می توانیم با توجه به آینده ای که در پیش داریم، یعنی ظهور حضرت، تحلیل های مختلفی ارائه بدهیم. من سعی می کنم از همه جهات این مباحث رو تحلیل کنم البته باید عرض کنم مباحثی که من مطرح می کنم مباحثی نوعا دینی-سیاسی هستند نه مباحثی سیاسی– دینی و من سعی می کنم از منظر دین به عرصه سیاست نگاه می کنم.
تحلیل اول: جریان سازشکاری
یک روایت از آقا امام رضا(ع) می خوانم که هم کلاممان متبرک به بیان شریف ایشان بشود و هم از زاویه نگاه به مهدویت، امروز خودمان را تحلیل کنیم یعنی از آینده آغاز کنیم و به تحلیل امروز برسیم. شما در مفاهیم آخر الزمان با کلمه دجال آشنا هستید؛ در حدیثی در «وسایل الشیعه» امام رضا(ع) می فرمایند: در آخر الزمان میان شیعیان ما خطری پیش می آید که این خطر، فتنه اش از دجال شدید تر است. حال شما بروید روایات مربوط به دجال را ببینید که چه طور مردم را فریب می دهد، دجالی که با ظهور حضرت سقوط خواهد کرد، دجالی که به عنوان یکی از دشمنان جدی حضرت و یکی از موانع ظهور حضرت مطرح است، دجالی که عبور از فریب های او تنها راه رسیدن به فرج است؛ امام رضا(ع) خیلی صریح می فرمایند خطر این فتنه از فتنه دجال برای شیعیان بالاتر است.
طبق روایت، این فتنه در درون جامعه شیعی است و توسط کسانی که شیعه و دوستان اهل بیت(ع) هستند اجرا می شود، ظاهرا دجال عموم مردم را فریب می دهد اما این فتنه جامعه شیعی را می خواهد فریب بدهد. مهمترین مشخصه این فتنه، دوستی کردن با دشمنان اهل بیت و دشمنی کردن با دوستان اهل بیت است و اما نتیجه این فتنه آن است که حق و باطل به هم آمیخته می شود و مومن و منافق از هم شناخته نمی شوند. نمی شود ادعا کرد فلان کس منافق است چون دوست اهل بیت(ع) است، تنها مومن را در میانه آن دشمن هایی که ایجاد شده می شود از بقیه جدا کرد و این کار خیلی دشواری خواهد بود. امام رضا(ع) می فرمایند: "از کسانی که راه مودت ما اهل بیت را بر گزیدند، کسانی هستند که فتنه ی آنها از دجال شدیدتر است."
راوی حدیث می گوید: پرسیدم چگونه فتنه می کنند؟ امام(ع) می فرمایند بواسطه دوستی کردن با دشمنان ما اهل بیت(ع) و بواسطه دشمنی کردن با دوستان اهل بیت(ع). زمانی که این اتفاق افتاد حق با باطل در هم آمیخته می شود و امر مشتبه می شود _معمولا در روایات منظور از امر "ولایت" است یعنی یک کاری می کنند که در ولایت تشکیک بکنند_ و مومن از منافق شناخته نمی شود.
این حدیث را من به چند مقصود عرض می کنم، یکی اینکه در آخرالزمان فتنه ها و امتحانات بسیار سهمگینی از مردم جهان، مسلمان ها و بویژه شیعیان گرفته می شود؛ در فتنه های آخرالزمان گروه های زیادی از شیعیان ریزش می کنند.
جای این سوال است که من و شما چرا باید جز دسته ی ریزشی ها باشیم؟ برای عبور از فتنه های آخرالزمان خیلی هوشیاری و تقوا و پاکی دل لازم است.
امیرالمومنین امام علی(ع) می فرماید: در آخر الزمان شیعیان ما این طور می شوند، همانند یک انبار آرد یا گندم یا جو که این انبار را آفت بزند؛ صاحب انبار این ها را بیرون می آورد و آن قسمت هایش را که آفت زده دور می ریزد
حضرت امام(ره) در سخنرانی های خودشان یک کلمه کلیدی به ما داده بودند، این کلید یک کلید راهبردی تا ظهور حضرت است؛ این کلید یک سخن ژورنالیستی و مقطعی نیست، در فتنه ی سخت تر از فتنه دجال هم می بینید که امام رضا(ع) به این کلمه ی کلیدی اشاره می کند. آن کلید همان طور که امام در این جمله می فرمایند "هر زمان دشمن ما را تایید کرد معلوم می شود اوضاع نا به سامان است". هر موقع ما نسبت به دشمن تمایلی نشان دادیم، معلوم می شود وضع فکری سیاسی ما خراب است تایید ما از سوی دشمن است.
اخیرا شبهه کرده اند شاید آمریکا که دشمنی می کند با خط رهبری و دوستی می کند با خط دیگران، این شاید یک فریب باشد و آن دشمن اصیل ما نیست! همان طور که یک صهیونیست گفت: "خدمتی که آقای احمدی نژاد به ما کرد هیچ کس نتوانست در این سالها بکند." این یک بلوف است، یک دروغ محض است؛ شما بدانید واقعا این طور نیست، سخت ایستادن های آقای احمدی نژاد در این بخش موجب عزت اسلام نه فقط در ایران بلکه در کل جهان شده است و ضربه های بسیار محکمی به آنها وارد کرده است و کاخ پوشالی آنها را به هم ریخته است؛ من وقتی در اولین مناظره دیدم که اون بنده خدا دارد عزت ایران اسلامی را زیر سوال می برد یا برخورد های قوی رئیس جمهور در عرصه سیاست خارجی! بنده در جمعی از دانشجوها بودم و بعد از مناظره گفتم به نظر من آقای فلانی موجود خطرناکی است هر کس هر کاری که از دستش بر می آید و می تواند انجام بدهد؛ گفتند: چرا خطرناک؟ گفتم من تمایل به دشمن را در ایشان می بینم، من عداوت نسبت به دوستان در او دیدم، فتنه شدیدتر از دجال در او دیدم.
من به حاشیه ها اصلا کاری ندارم مثلا به این که اساسا رنگ سبز مخصوص ماسون هاست و حزب سبزها در آلمان متهم هستند به فراماسونر بودن و در روایت هم هست که دجال در آخرالزمان رنگ سبز را برای خود بر می گزیند و حتی شایعه ای هم هست که همین آقا در زمانی که در دولت بودند گرایش به ماسون ها دارند، و در بین نخبگان مطرح بود که او فراماسون است. من به این بحث ها کاری ندارم، این ها بحث ها حاشیه ای است ولی غیر از این بحث ها چیزی که خیلی روشن است این است که به حدی که در 14 خرداد هیچ وقت حضرت مقام معظم رهبری صحبت فرعی مطرح نکردند، کلیدی ترین بحث ها را مطرح کردند و 14 خرداد تمام صحبت های مقام معظم رهبری پاسخی بود به آن حرفی که گفته شد که با محکم ایستادن شما عزت ایرانیان لکه دار شد؛ آقا فرمودند من به هیچ وجه این حرف را قبول ندارم من معتقدم که با محکم ایستادن بر سر ارزش ها، عزت ما پایدار شده است.
بوی تمایل به دشمن می آید تازه الان که مساله حل شده، الان که فلانی توی بغل صهیونیست ها می رقصد، آنها امیدشان یک چنین وضعیتی شده و یک جور فتنه شدید تر از دجال بعید هم هست این فتنه به سهولت خاموش بشود.
ریشه این فتنه در مباحث سیاسی حضرت امام(ره) همان سخن است که فرمودند مواظب باشید دشمن ما را تایید نکند. این یک ملاک عمده است. الان هر کس می خواهد بالا و پائین بکند، بکند همین که مورد تائید دشمن باشد یعنی تمام! یعنی فتنه ی شدیدتر از دجال. هر کس در این مسئله تردید داشته باشد فقط خودش را گول زده و بیمار است؛ «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا...» و اصراری برای اصلاحش نداشته باشید.
ریشه قرآنی بحث تمایل به کفار را عرض می کنم که خیلی بحث جالبی دارد. در تقسیر سوره ماعده در المیزان شریف از آیه 51 بحثی شروع می شود؛ دقت بفرمائید.
قرآن می فرماید: «یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لا یهدی القوم الظالمین ای کسانی که ایمان آورده اید یهود و نصاری را تکیه گاه خود قرار ندهید، آنها تکیه گاه یکدیگرند و کسانی که از شما به آنها تکیه کنند از آنها هستند خداوند جمعیت ستمکار را هدایت نمی کند» چرا شما به سمت یهود و نصارا می روید؛ اگر کسی به آنها علاقه پیدا کند جزو آنهاست؛ و در آیه بعد می فرماید: «فتری الذین فی قلوبهم مرض یسرعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا دائره فعسی الله ان یاتی بالفتح او امر من عنده فیصبحوا علی ما اسروا فی انفسهم ندمین؛ گروهی منافق را که دلهایشان ناپاک است خواهی دید که در راه دوستی ایشان می شتابند و می گویند: ما از آن می ترسیم که در گردش روزگار مبادا آسیبی از آنها به ما رسد؛ باشد که خدا فتحی پیش آوردو یا امر دیگر از طرف خود تا منافقان از آنچه به نفاق در دل نهان کردند سخت پشیمان شوند» کسی که در دلش یک مرض دارد یک تمایلی به سمت آنها دارد سازشکارانه برخورد می کند؛ کلیدی ترین اختلاف مقام معظم رهبری در این 20 سال اخیر و حتی 3 و 4 سال آخر زندگی امام(ره) با اصلی ترین مسئولین نظام صرفا سر همین مفهوم بود. حتی بنده «جام زهر» را در ارتباط با این موضوع تحلیل می کنم آن برخورد بسیار محکم حضرت امام(ره) با سخنان آقای منتظری را هم در همین راستا تحلیل می کنم و از شما تقاضا می کنم به سخنان امام(ره) 10 روز قبل از پذیرش قطع نامه و بعد از پذیرش قطع نامه توجه کنید ؛ چرا 10 روز قبل از پذیرش قطع نامه امام(ره) این همه از جنگ تقدیر کردند چون کسانی بودند که داشتند جنگ را می بستند.
امام(ره) اطلاعیه دادند که جلوگیری بکنند از بستن جنگ ولی این اطلاعیه امام(ره) کارساز نبود. امام(ره) اطلاعیه که دادند در آن اطلاعیه فرمودند: «امروز باید در جبهه ها تحول ایجاد کنیم؛ امروز کوتاهی کردن در جنگ خیانت به رسول الله است» چطور است یک مرد با آن همه هوش سیاسی که چنین حرفی را می زند و در 10 روز بعد همه چیز را قبول می کند. بعد از اینکه امام(ره) قبول کردند قطع نامه را یک اطلاعیه ای دادند آن جا را هم نگاه کنید. در صحیفه امام(ره) هم هست؛ در این اطلاعیه نیمی از اطلاعیه از دشمنی با استکبار صحبت می شود. چرا امام(ره) از دشمنی پایان ناپذیر و گسترده حتی بعد از پذیرش قطع نامه صحبت می کند؟ چون ایشان می بیند مسئله ای که کشور بواسطه آن در معرض خطر است، کوتاه آمدن در مقابل دشمن است.
3 یا 4 سال مقام معظم رهبری در سالگرد های حضرت امام(ره) مدام تاکیدشان بر این یک ویژگی حضرت امام(ره) و آن شجاعت حضرت امام(ره) بود؛ آقا با چه مسئله ای درگیره چه کسی مورد خطاب ایشان است؟ این مسئله خیلی بالاتر از مسئله لیبرال مسلکی در اقتصاد سرمایه داری، لیبرال مسلکی در مسائل فرهنگی و... است. قرآن می فرماید کسانی که قلوبشان مرضی دارد، یک سرعتی به سمت آنها دارند، خواهش می کنم این کلمه قرآن را تحلیل سیاسی بکنید.
«... یقولون نخشی ان تصیبنا دائره...» وقتی به اینها گفته می شود که چرا سازشکارانه با کفر، با دشمن برخورد می کنی، چه استدلالی می آورند؟
معقول ترین استدلالی که یک انسان انقلابی در خط امام(ره)، یک حزب اللهی می تواند در زبان سازشکاری بیاورد چیست؟
مصلحت!
چرا مصلحت باشد؟ «... یقولون نخشی ان تصیبنا دائره...»
می گویند که: ما می ترسیم که آنها ما را اذیت کنند! چرا باید هزینه های خودمان را الکی بالا ببریم! یک کمی در مقابل آنها سازش کنیم تا آنها ما را اذیت نکنند!
دوستان من در انقلاب 25 سال بود این قصه حاکمیت داشت؛ چهار سال جلوی این قضیه گرفته شد. این 25 سال از اون مصاحبه سخیف آقای منتظری که درباره جنگ شد را در نظر می گیرم تا پذیرش قطع نامه تا آخرین تحمیل ها سر قصه هسته ای.
مهمترین امری که در جریان این نبرد _نبردی که بین شجاعت حضرت امام(ره)، دشمن ستیزی حضرت امام(ره)؛ نبرد بین کسانی که مقابل دشمن یک ذره کوتاه نمی آید با جریان سازشکاری_ باید به آن توجه شود چیست؟ ما باید به تقویت بنیان های ولایت توجه بکنیم. در جریان نبرد ما یک چیز بیشتر نمی خواهیم آن هم قدرت ولایت است. هر کلامی که برود توی شبکه BBC فارسی خیانت به اسلام است؛ الان نبرد اصلی این نقطه است. خط سازشکاری در سوره مائده مشخص شده است: «... نخشی ان تصیبنا دائره...» و در ادامه سرانجام این گروه را می فرماید.
«یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و الله واسع علیم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما از آئین خود باز گردد (به خدا زیانی نمی رساند) خداوند در آینده جمعیتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند، در برابر کافران نیرومندند، آنها در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش کنندگان هراسی ندارند. این فضل خدا وسیع و خداوند داناست مائده آیه 54»
اگر شما مرتد بشوید من کس دیگری را جایگزین شما می آورم، معنای مرتد شدن در این آیه تمایل سازشکارانه به کفار است اینها را خدا اسمشان را مرتد می گذارد. سرنوشت این گروه چیست؟
این سنت خداست که خدا می فرماید: من این گروه سازشکار را بر می دارم و گروه دیگر را جایگزین شما می کنم که ویژگی گروه بعدی این است که: «... اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم ...» آن گروه از سرزنش سرزنش کنندگان نمی ترسند. اگر همین رئیس جمهور، همین مجلس، همین دولت مرد ها هم روحیه سازشکارانه به خودشان بگیرند خدا عوض می کند، خدا اینها را بر می دارد یک گروه دیگر جای آن ها می آورد.
حال این که می گویند خدا بر می دارد، چگونه بر می دارد؟ خداوند خودش بهانه اش را درست می کند، پسر یکی را خراب می کند، همکار یکی را خراب می کند و بالاخره بالا پایین می کند و برمی دارد.
پس ما اگر با یک نگاه به ظهور حضرت و فتنه های آخر الزمان، به داستان خودمان برگردیم و نگاه کنیم؛ امام رضا(ع) فرمودند فتنه بدتر از دجال چیست؟ آن فتنه ای که در آن موالات با اعداء است و معادات الاولیاء است. همان طور که می بینید بر سر پشتبان ها
ای کاش آن محاصره برای حضرت امام(ره) صورت نمی گرفت!
کلام کلیدی حضرت امام(ره) هم فراموش نشود که فرمودند: هر موقع دشمن ما را تائید کرد، آن روز روز بدبختی ماست.
در روایت داریم: خدا بزرگترین نصرتی که برای مومنان و بندگان خودش فرستاده «وجود دشمن» است. مساله دشمن را به شدت جدی بگیرید.
تحلیل دوم: جریان تحمیل گری
بر می گردیم به گذشته تاریخ و از شهر کوفه شروع می کنیم و به دوران انقلاب خودمان می رسیم. در شهر کوفه که شهر نخبگان جامعه بود، مهمترین مساله ای که امیرالمونین علی(ع) را اذیت کرد و همین مساله و دقیقا همین مساله منجر به شهادت حضرت اباعبد الله الحسین(ع) به دست پارکابی ها و سربازان علی(ع) شد جریان تحمیل گری بود.
امیرالمومنین(ع) از جریان تحمیل گری چنین سخن می فرمایند: «لقد کنت امسا امیرا فاصبحت مامورا لقد کنت امسا ناهیا فاصبحت منهیا» من امیر بودم اما الان مامور شدم، از بس که شما حرف های خودتان را تحمیل می کنید، شما نهی می کنید، شما دارید تحمیل می کنید. جریان تجمیل هایی که رسول گرامی اسلام(ص) و علی(ع) پذیرفت، جریان تحمیلگری که توسط نخبگان بر ایشان انجام می گرفت، جریان تحمیلی که بر امام حسن مجتبی(ع) شد، به جایی رسید که تا امام حسین(ع) تصمیم گرفت دیگر تحمیل نپذیرد و سیدالشهدا را قطعه قطعه کردند.
نبرد سید الشهدا(ع) به این دلیل بود که ایشان تحمیل را از جانب دوستان! را نپذیرفت و قطعه قطعه شد.
دوستان یا دشمنان؟
دوستان! چون تحمیل از جانب دوستان را نپذیرفت کار بدان جا کشید.
شمر و عمرسعد جزء خوارج نبودند اینها دوستان امام حسین(ع) محسوب می شدند. شمر جزء مجروحین پای رکاب امیرالمومنین(ع) بوده است.
عمرسعد در جوانی خطاب به امام حسین(ع) می گفت: "این مردم دیوانه اند! به من می گویند بر اساس برخی اخبار و روایات، تو قاتل حسین خواهی شد" امام حسین(ع) به عمرسعد می فرمود: "من کاری ندارم مردم چه می گویند ولی عمرسعد من هر موقع که از دنیا بروم، تو بعد از من زیاد زندگی نمی کنی" و حضرت این سخنان را در روز عاشورا به وی یاداور شد.
تمام عظمت قطعه قطعه شدن حضرت امام حسین(ع) برای لو دادن دوستانیست که ظرفیت قتل دارند. آقا جان این یارو ظرفیت داره حسین تیکه تیکه بکند! چرا ما شعورمان نمی رسد؟
چرا باید شهید دیالمه 27 سال پیش این ظرفیت ها را در بعضی ها تشخیص بدهد اما ما این ظرفیت ها را در جلوی چشممان ببینیم و تشخیص ندهیم؟! کربلای امام حسین(ع) که نمی خواهد یزید را به ما معرفی کند. خواسته دوستان امیرالمومنین(ع) را به ما معرفی کند! و بگوید ببینید اینها چه ظرفیت هایی دارند. اما مگر اینها چه ویژگی ای داشتند؟ مهمترین ویژگی اینها تحمیلگری بود.
عمرسعد تا چند روز قبل از عاشورا می گفت، من می ترسم آخر شمر مرا وادار به کشتن حسین کند! عمرسعد می خواست بیعت با یزید را هم به حسین(ع) تحمیل کند.
خب در انقلاب ما در چه تاریخی آقا فرمان دادند به دوستان خودش که جوان ها را جمع کنید می خواهم با آنها صحبت کنم؟ که در آنجا یک جوان به علت ازدحام جمعیت شهید شد (که خواب هم دیده بود که شهید می شود، غسل شهادت هم کرده بود) که از آن جا بود آقا چفیه انداختند گردنشان و دیگر برنداشتند و گفتند پس از این اگر کسی بخواهد صلح امام حسن(ع) را تحمیل کند، دیگر تحمیل را نمی پذیریم، و ما برخورد حسینی خواهیم کرد. از آن جا آقا به مرور مقابل تحمیلگری ها ایستادند، تحمیلگری هایی که امام(ره) هم بعضا مجبور به پذیرش بود.
تحمیل گر ها هم مشخص هستند چه کسانی اند؛ داریم، فلان شخص در خاطراتش می نویسد به امام(ره) گفتیم این؛ امام مخالفت کردند، اصرار کردیم، وادار شدند پذیرفتند.
جریان تحمیل گری از ابتدای انقلاب بوده؛ سخنان امام(ره) در رابطه با این که چه چیزهایی به ایشان تحمیل شده در نامه 6/1 را به خاطر بیاورید. "والله من از اول به بنی صدر راضی نبودم، والله از اول با آقای منتظری راضی نبودم". شما در خاطرات آقای ری شهری می خوانید قبل از اینکه آقای منتظری مطرح بشود به معضی از دوستان خودش فرمود قصه آقای منتظری را مطرح نکنید ولی آنها ایستادند جلوی امام(ره) و گفتند ما مطرح می کنیم و مطرح کردند.
جریان تحمیلگری نسبت به ولایت چرا صورت می گیرد؟
و حالا دو حالت بیشتر ندارد یا این قدر تحمیلگری می شود که روزگار همانند زمان سیدالشهدا(ع) می شود یا ایستادگی می کنید و فرج آقا امام زمان(عج) فرا می رسد، لذا زمانی که مقام معظم رهبری تحمیل گری را نمی پذیرد و بنا شده سفت و محکم بایستد. حتی برای کسانی که در خط آقا هم حرکت می کنند و یک اشتباهی می کنند آقا محکم می ایستد.
بعضی ها همش می خواهند مدام آقا را قانع کنند که ایشان کوتاه بیاید!
امیرالمومنین(ع) به ابن عباس می فرمایند: تو می توانی به من مشورت بدهی و من آنوقت نگاه می کنم ببینم مشورت تو چگونه بوده و اگر من تو را اطاعت نکردم تو باید مرا اطاعت بکنی.
ابن عباس! تو باید بگویی چشم!
اوج جریان تحمیلگری در این 4 سال بود و آنها تمام تلاش خود را کردند، دشمنان تقلا کردند، و در این جریان تحمیلگری مشارکت کردند و الحمدلله مقام معظم رهبری ایستادگی کردند. ایستادگی در مقابل این تحمیل، یکی از دلایل ظهور نزدیک آقا امام زمان(عج) است که این اعتقاد شخصی بنده است.
این جریان تحمیلگری را هر چه ما محکم تر، بی هزینه تر در مقابلش بایستیم، جامعه ما کمتر آسیب خواهد دید و هرچه پرهزینه تر بخواهیم در مقابل جریان تحمیلگر بایستیم، ضربه های بیشتری خواهیم خورد.
چاره ای نیست؛ ما برای اینکه جلوی جریان تحمیل گری را بگیریم، باید شخصیت ها را افشا کنیم. باید تحمیلگری ها را افشا کنیم. باید خط تحمیلگری را برملا کنیم و این خط را کاملا توضیح بدهیم.
تحلیل سوم: رفتن به سمت حقیقت، نه مصلحت
هر جامعه ی اسلامی که تشکیل می شود، مجبور است بعضی مصلحت ها را تحمل کند. ولی جامعه ی اسلامی بعد از گذشت زمان، از مصلحت ها فاصله می گیرد و به حقیقت ها رو می آورد. جامعه ای که پیامبر گرامی اسلام(ص) در آن هست و آن جامعه را تاسیس کرده؛ چقدر مصلحت ها را پیامبر گرامی(ص) اسلام پذیرفتند؟ از ازدواج های ایشان تا نزدیک کردن خیلی ها به خودشان، تا تحمل کردن آن تروریست هایی که می خواستند پیامبر را ترور کنند، تا آنجایی که می خواهد وصیت نامه بنویسد و ننوشتن را تحمیل می کند و ایشان این مصلحت را می پذیرد.
این مصلحت پذیری ها در دوران امیرالمومنین(ع) و 25 سال خانه نشینی ایشان و دوران 5 ساله حکومت ایشان ادامه دارد که حضرت می فرماید: اگر من می خواستم تمام احکام اسلامی را به حقیقت عمل کنم و اجرا کنم، همین چهار نفری که در کنار من بودند هم از بین می رفتند، لاجرم مصلحت ها را می پذیرد.
جامعه تا صلح امام حسن(ع)، تا قیام امام حسین(ع) پیش می رود.
قیام امام حسین(ع) نقطه ایست که جریان مصلحت به حقیقت، به نقطه ی نهایی خود می رسد و امام حسین در شرایطی قرار می گیرد که به حقیقت عمل می کند.
اما دوباره در یک دوران تاریخی به این نقطه می رسیم.
روی داستان خوارج یک کمی فکر کنید که این می تواند جز تحلیل چهارم قرار بگیرد.
در روضه ها همیشه از نمکدان شکنی کوفیان می گویند که چه کردند و چه ها کردند با اباعبدالله الحسین(ع) چه کردند، با امیرالمومنین(ع) چه کردند. خب درست است دیگر کارهای امیرالمونین(ع) اثری نداشت، مردم به طعنه امیرالمومنین(ع) می گفتند: مردان ما را کشته ای و حالا می آیی به یتیمان ما غذا می دهی؟
ببینید فضا تا چه حد می تواند تاریک بشود. ببینید اگر شما با زبان روشنگری نکنید، باید1400 سال بگذرد تا بشود این حرف ها را زد. همین امروز هم نمی توان به سادگی رفت وسط شهر و قصه و ماجرای خوارج را شفاف گفت. قبول دارید اگر بخواهیم داستان خوارج را رک و پوست کنده بگوئیم، یک عده ای با امیرالمومنین(ع) بد می شوند؟ ما که قتل عامی نکرده ایم. قبول دارید در آن صورت امیرالمومنین(ع) را به ضایع کردن حقوق یشر محکوم می کنند؟ این علی که اسوه ی ازلی و ابدی تاریخ است، ببینید چقدر در فشار و منگنه است؟
از شما می پرسم... خون کوفیان که از ما رنگین تر نیست؟ ما چرا نباید این امتحان ها را پس ندهیم؟ چرا نباید بین ما خوارج تولید شود؟ تا ملتی نشان ندهد که مثل مردم کوفه نیست! امام زمان(عج) خواهد آمد؟
من فقط یک پیشنهاد دارم برای اینکه این آزمایش سهمگین از ما گرفته نشود.
روشنگری کنید تا کار به خوارج نکشد. در زمان امیرالمومنین(ع) که صحنه اینقدر تیره و تار شد، چه رسد به زمان نائب امام زمان(ع) یعنی مقام معظم رهبری، همان شیطان الان هم هست، همان تجربه را هم دارد! همان مومنین ضعیف هم الان هستند! شما دلیلی دارید آن کسانی که در مردم کوفه بودند و نمک امیرالمونین(ع) را خوردند، سر سفره ایشان نشستند، و آخر نمکدان شکستند؛ آیا دلیلی دارید که الان چنین اشخاصی نباشند؟! چه دلیلی هست؟! چرا آن نفاق و آن ضعف ایمان در جامعه ما نباشد؟! پس روشنگری کنید.
امتحان خوارج یکی از امتحان های سهمگینی بود که امیرالمونین(ع) مجبور شد به حقیقت بیشتر عمل بکند. جنگ شد. امان از آن وقتی که نوبت به انجام حقیقت باشد و تحمل کردن مصلحت دیگر مصلحت نباشد! آن وقت چه فتنه ها و آشوب های سهمگینی ایجاد می شود. کدام یک از پیامبران و اولیای الهی را بالای منابر لعن کردند، غیر از علی بن ابی طالب(ع). چرا؟ چرا لعن کردند؟ آن وقت مقام معظم رهبری در مقابل امیرالمومنین(ع) چه چیزی دارد که امیرالمومنین(ع) بخواهد اینقدر متهم و مظلوم بشود و ایشان نشود؟ خب طبیعی است که آقا هم مظلوم خواهد شد.
شما و روشنگری نباشد ایشان مظلوم تر هم خواهد شد. آن امیرالمومنین(ع) که پیامبر(ص) دستشان را به عنوان ولی بالا برد، «من کنت مولا فهذا علی مولا» را داشت، این طور مظلوم می شود. مقام معظم رهبری که یک نامه از آقا امام زمان(عج) ندارد که بگوید من نائب ایشانم. خب اگر من و تو بیدار نباشیم ایشان هم مظلوم می شود! چرا بعضی وقت ها باید به مماشات رفتار کرد؟
جان دادن در راه خدا خیلی آسان تر از آبرو دادن در راه خداست. والان نوبت آن است که خواص و نخبگان مملکتی آبرو در راه خدا بدهند؛ اما بهترین ها خساست می کنند. مثل کسی که در خط مقدم جبهه، فرار کند.
چرا شما این نخبگانی را که می شناسید محاصره و دوره شان نمی کنید؟! چرا به ایشان نمی گوئید که خجالت بکشند از سکوتشان؟
ای کسانی که نان ولایت فقیه را می خورید! ای کسانی که نان حزب اللهی بودن و اصولگرا بودن را می خورید! این طور آدم اصولگرا می شود؟ تو زنده ای؟ تو نفس می کشی؟
فرموده که : « لا یخافون لومه لائم» از سرزنش نمی ترسند، از آبرو دادن نمی ترسند.
امام زمان(عج) نمی آید چون 313 نفر که از آبرو دادن نترسند، نداریم. با کی بیاد؟!
از نمایندگان اصولگرای خود بخواهید جواب بدهند؛ که چرا روشنگری نکردند؟ چرا شکایت نکردند؟ چرا به دادستانی، به قوه قضائیه فشار نیاوردید که بعضی ها را به دادگاه بکشد؟ چرا شوخی می کنید، چرا بازی می کنید با خون مملکت؟ با خون شهدا؟ کی باید این حرفها را بزند؟
به من می گویند حاج آفا شما وجهه خودتون را خراب نکنید! سیاسی حرف نزنید! خاک بر سر اون وجهه ای که بخواهد ما را از انجام وظیفه دور کند. من با سکوت در برابر این دجال های کثیف که استعداد قتل اباعبدالله الحسین از شراره های چشم های کثیفشان می بارد، خیانت به فرج امام زمان بکنم؟ من دوست و دشمن را قاطی نمی کنم ولی دوستان حسین را کشتند. داریم همه مسائل را ماستمالیزیشن می کنیم!
ما باید جریان رسیدن از مصلحت به حقیقت را دنبال بکنیم
علامت اینکه کمتر به مصلحت عمل شود در خطبه های نماز جمعه آقا چه بود؟ فرمودند این مناظره ها خوب بود، فقط احساساتی نشوند. یعنی چی؟ یعنی همان حقایق را بگویند اما بدون احساساتی شدن. و بعد فرمودند بایستی ادامه پیدا کند. اما می دانید که ما الان جرات نداریم ادامه بدهیم؟ می دانید اگر بنا بود همان مناظره ها ادامه پیدا می کرد، الان باید چه حرف هایی در تلویزیون مطرح می شد؟ حداقل باید این بحث مطرح بشود که چرا آنهایی که می خواستند شکایت کنند چرا شکایت نکردند؟ ولی خواص جامعه جا زدند؟ آن قدر حقیقت گرا نیستند؟
در به سمت حقیقت رفتن چه اتفاقی می افتد؟ ریزش ها و رویش هایی رخ می دهد؛ اگر من و تو ساکت نمانیم، این رویش ها بر ریزش ها غلبه خواهد کرد.
کلمات کلیدی:
به گزارش صراط فاطمه رجبی در گفت و گو با خبرآنلاین دلایل انتقاداتش از آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری را تشریح کرد .
سوال : خانم رجبی! در خصوص انتقادات شما صحبت کنیم. تعریف شما از حضور در کنار امام خمینی(ره) چیست؟ آیا شما قبول دارید کسانی که این روزها از بودن در خط امام صحبت میکنند، در خط ایشان قرار دارند؟
من هم در مورد کروبی و هم هاشمی میگویم که 30 سال است این آدمها بر گرده ملت سوار هستند. ما خدمتی از اینها به انقلاب ندیدیم! اگر خدمت شامل شهادتها، ایثارها و سازندگیهایی باشد که بچههای مردم با پای برهنه در روستاها و آن بچههایی که در اوایل انقلاب در کردستان لولهکشی میکردند و آن بچههای تحصیلکرده خارج از کشور باشد که تحصیلاتشان را نیمه رها کردند و به کردستان و گنبد آمدند تا به مردم خدمت کنند و توسط دشمنان ایمانی ملت ایران قطعهقطعه شدند، خدمت نباشد پس خدمت چه تعریفی دارد؟ اگر این بچه?های زحمت?کش یاران امام نبودند پس چه کسانی بودند؟
دوم اینکه این آقایان تمامی مانورشان روی زندان و شکنجه است. کروبی در هر بیانیهای میگوید من زندان رفتم و شکنجه شدم یا هاشمی هم همین طور... اینها بشمارند و بگویند روی هم رفته و با هم چند ماه در زندان بودند؟ ما اسطورههایی مثل آقای عزت?شاهی را در مورد شکنجه داریم که اگر به کمیته خرابکاری موزه عبرت مراجعه کنید، تختی در آنجا گذاشتهاند که عزت?شاهی ماهها روی آن برهنه به زنجیر شده بود، آقای کروبی و هاشمی در مقابل بگویند که چند ماه زندان بودند یا حتی چند سیلی خوردند؟
من تقاضای عفو کروبی را از رادیو و تلویزیون در زمان شاه شنیدم که تقاضای عفو ملوکانه از شاه کرده بود و با همان گروه خائنی عفو شد که علیه گلسرخی و کرامتالله دانشیار حرف زدند و گل سرخی و دانشیار اعدام شدند ولی اینها با ساواک همکاری کردند و آزاد شدند. 300 نفر آزاد شدند که کروبی جزو آنها بود و با عمامه آنجا نشست و تلویزیون هم نشانشان داد و اینها را جامعه ما باید بداند.
سؤال من اینجاست شما نسل چندم هستید؟ آیا شما نمیتوانید یار امام باشید؟ کسانی یاران امامند که ادامهدهنده راه امام هستند. ما در اسلام هم ابوبکر، عمر و عثمان را داریم که با پیامبر لحظه به لحظه زندگی میکردند ولی اولین کسانی بودند که علیه پیامبر قیام و قدرتطلبی کردند. 25 سال علی (ع) را کنار گذاشتند. ما در مقابل شخص دیگری را نیز به نام اویس قرنی داریم که اصلاً پیامبر را ندید ولی یار محبوب پیامبر بود که یک بار آمد پیامبر را ببیند اما ایشان در مسافرت بودند و وقتی پیامبر برگشت، وی رفته بود و پیامبر فرمودند بوی خوشی میشنوم فکر میکنم اویس اینجا بوده است. آن زمان که نه اینترنت بود و نه چیزی! این چگونه شناخت و ارتباطی بوده است.
آقایان اصلاحطلب که نه به غیب و نه به شهادت اعتقاد دارند، کدام یک یار پیامبر خوانده میشوند؟ آن کسی که به دلیل منفعتطلبی خود را به پیامبر چسبانده بود ولی پس از رحلت پیامبر به دنبال قدرت افتاد یا آن شخصی که اصلاً پیامبر را ندیده بود؟
نسلهای بعدی چطور؟ مگر پیامبر نفرمودند که من در آخرالزمان من یارانی دارم که چنین میکنند که ما معتقدیم که مقصود ایشان شیعیان ایران بوده است. معنی ندارد که محدود کنیم و این هم بهانهای قدرت طلبانه است که ما یار امام بودیم و حالا اندیشه امام را ترور میکنیم و در هفته?های گذشته هم دیدید که عکس امام را آتش میزنند. من نه هاشمی و نه کروبی را یار امام نمیدانم و بقیه که دیگر جای خودشان را دارند.
وصیت اصلی امام ولایت فقیه و بنیان اصلی بود که امام راحل بنا نهادند و مردمی که به امام و خط وی اعتقاد داشتند این بنیان را تبعیت و حمایت میکنند، آنها یار امام هستند.
در خطبه نماز چمعه 29 خرداد، مقام معظم رهبری از آقای هاشمی علناً در سخنرانیشان دفاع کردند از شکنجه و صرف ثروت ایشان در راه انقلاب صحبت کردند...
من هم نفی شکنجه شدن ایشان را نکردم...
منظورم چیز دیگری است... اگر به توضیحات شما مراجعه کنم این سؤال برای حداقل نسل من که انقلاب را ندیدهاند مطرح میشوند که چرا ایشان تا این حد به آقای هاشمی و سایرین فضا میدهند...
ولایت و ولایتپذیری این است که حتی وقتی به آنچه ما اعتقاد نداریم ولی ولایت بر آن تأکید دارد، باید آن را بپذیریم. هم امام و هم مقام معظم رهبری مصلحتسنجیهایی دارند که ما در زمان خودش به دلیل آنها پی نمیبریم اما به موقع آن میفهمیم که چقدر حکیمانه بوده است.
این یک واقعیت است که مردم ما به شدت از آقای هاشمی به دلیل عملکردهای وی در ریاست جمهوری، مجلس و همچنین عملکرد خانواده ایشان متنفر هستند (خانم رجبی گفت و باز هم برای چندین بار در جریان و پس از مصاحبه تأکید کرد که این صحبتها را شرط کردم که چاپ شود تا مصاحبه کنم.)
هیچ خانوادهای به آلودگی خانواده آقای هاشمی به لحاظ سیاسی، اقتصادی و بعضاً فرهنگی نیستند. این را هر کس بخواهد توجیه کند نمیتواند. بین نخبگان تا مردم عادی در اتوبوس، مینیبوس و... همه میدانند، حتی همانها هم که در این روزها به دنبال هاشمی در خیابانها برای براندازی تلاش میکنند.
به نظر ما به عنوان یک تحلیلگر، مقام معظم رهبری به آقای هاشمی مهلت میدهند که ببینند آیا ایشان از اعمالشان برمیگردند. من نکته دیگر را نیز بگویم و آن این است که من برای مسائلی که آقا مطرح میکنند آن اندازه صلاحیت ندارم تا نظر بدهم اما وقتی من «احمدینژاد معجزه هزاره سوم» را نوشتم یکی از دلایل مهم این بود که دو طرف عبرت بگیرند که اولاً هاشمی و اطرافیانش و افرادش ببینند چه کردند و نتیجه چه شد و تازه این مسئله در این دنیای آنان است و آن دنیا که جای خودش را دارد، بلکه عبرت بگیرند و دوم خود آقای احمدینژاد است که باز هم بدانند که با هزینه معنوی ملت روی کار آمدند و آن را پاس بدارند و از اشتباهات و لغزشهایی که بالاخره در طول قدرت، انسان به آن روی میآورد پرهیز کنند. من فکر میکنم با همین تحلیل که در بضاعت اندک خودم است، میتوانم بگویم که آقا به ایشان مهلت دادهاند.
بله آقای هاشمی سوابقی در انقلاب داشتهاند اما آن چیزی نیست که تا این حد آن را مطرح میکنند و آن هم یکی از هزاران نفری است که برای این انقلاب زحمت کشیدند. آیا ایشان اندازه شهید سعیدی برای انقلاب و یا آقای غیوران و یا عزت شاهی زحمت کشیدند؟ آیا شما ایشان را میشناسید؟ شما بروید ببینید اینها و یا عزت شاهی کجا و با چه امکاناتی کار میکند و آیا اینها کمتر از هاشمی برای انقلاب کار کردهاند؟
دستهای سیاسی چهرهسازی میکنند و کسانی را در جایگاههایی که حقشان نیست قرار میدهد. این آدمها از روز اول انقلاب قدرت را در دست گرفتند و حالا هم جنگ شان با نظام و تمایلشان به براندازی به این خاطر است که قدرت از دستشان کمی و نه همهاش خارج شده است و متأسفانه به دنبال این قدرت مفاسد اقتصادی وجود دارد که شما در مناظره احمدینژاد با کروبی گوشهای از آن را دیدید.
به نظر شما و بر اساس آنچه می گویید چرا در مقابل این مسئله در کشور ما این قدر سکوت شده است و میشود؟
این واقعاً مسئله کشور ماست. شما در میان بدترین قشرها در کشور ما که با انقلاب هم مخالف هستند ببینید که این سؤال وجود دارد که چرا 30 سال هاشمی و خانوادهاش دارای مصونیت آهنین قضایی بودند؟ من فکر میکنم در همان سالهای اول دهه 60 که آقای هاشمی در ریاست مجلس اولین بدعت فاسد را گذاشت و همسرش، دخترش، دامادش و دو تن از پسرانش را به سفر کره شمالی برد، همان زمان باید با ایشان برخورد میشد که به چه حقی از بیتالمال استفاده کرده است؟ بعد عکس هم گرفتند که در کتاب ایشان هم هست.
ما به عنوان دانشجویان آن زمان به این روند بسیار معترض بودیم. در حکومت اسلامی ما این نوع کارها را نداریم. ایشان به عنوان یک روحانی از ابعاد مختلف هم حریمشکنی کردند. همسر و دخترشان کنار کیم سونگ ایستاد و عکس گرفت و... ما انقلاب کردیم تا شاه بیرون برود و همه قدرت و مزایای شاه را بدهیم دست آقای هاشمی رفسنجانی! در واقع همین اتفاق افتاد و هیچ فرقی نکرد و متأسفانه نه تنها برخورد نشد بلکه تحلیل شد و عکس ایشان در روزنامهها رفت و اسطورهسازی در مورد آن صورت گرفت.
آقای هاشمی در خاطراتشان مدام از سفرهایی میگوید که در طول زمان جنگ از هزینه مملکت و با وجود خطرات جنگ و در زمانی که بچههای این مردم جلوی تانک وتوپ دشمن به سر میبردند و در مناطق جنگی امنیت نداشته و زیر بمباران بودند، به سفرهای متعددی میرفتند که خیلی هم راحت در خاطراتی که اخیراً به چاپ رسیده است منعکس شده است. در این خاطرات ایشان مثلاً میگویند که فلان جا رفتیم که یا یاسر یا مهدی با من بود و همچنین حسن خمینی! و آن وقت اگر شما اینها را پیگیری کنید بودجه بیتالمال و هزینههای مادی و معنوی را که ایشان در خاطراتشان در همان دوران جنگ از سفرهای خارجی مینویسند بسیار قابل تأمل است که مثلاً امروز بچهها با حسن خمینی به گردش و فلان جا رفتند و این در حالی بود که بچههای ما زیر جنگ بودند و مردم عادی هیچگونه آسایش و آرامشی نداشتند.
آن وقت آقای هاشمی در تفریح و گردش و مثلاً به یک سفر سیاسی با خانواده رفته بوده و حسن خمینی را هم با خودشان میبردند و نتیجه اینکه حسن خمینی امروز علیه ملت و پشت ایشان قرار دارد.
اگر خانوادگی هم برخورد کنیم هویت حسن خمینی هیچ نیست جز نام خمینی ولی وی به اقدامات آقایان نه تنها اعتراض نمی?کند بلکه مهر سکوت هم بر آن میزند و تازه مؤسسه به نفع براندازان بیانیه صادر میکند و این نتیجه همان سفرهایی است که از همان آن سالهای کودکی آغاز میشود و منافعی است که تا به حال نیز به این خانواده گره خورده است.
در سفر عتبات سال گذشته آقای هاشمی 90نفر از اعضای خانوادهشان و سیاسیون را با خودشان بردند، میبینیم یکی از اعضای بیت امام که در خبرها آمد که مادرحسن خمینی هم با آنها بود. من معتقدم که این سفر، سفری حرام بود زیرا از بودجه بیتالمال استفاده کرد و آن مصونیت هم که گفتید چرا هست، از همین جا آغاز شده است که نه تنها خود آقای هاشمی بلکه خانواده ایشان هم متأسفانه مصونیت دارند.
شما سخنرانی آقای هاشمی را در جمع دانشجویان ببینید که چقدر بیباکانه و جسورانه میگویند که مهدی میخواهد برگردد و من گفتم نیاید و این که چرا هیچ کسی به این مسئله اعتراض نمیکند، جای سؤال است. این در حالی است که شخصی مثل علی مطهری با اظهاراتش میداند که به خدا، نظام و مردم چه جوابی میخواهد، بدهد که میگوید هاشمی مظلوم شده است و آیا هاشمی قانونی خارج از قانون اسلام دارد؟
ما در صدر اسلام و در زمان حکومت حضرت علی میبینیم که وقتی به ایشان میگویند که دخترشان دستبندی را امانت گرفته و برگردانده است، حضرت میگویند اگر برنگردانده بود دست او را قطع میکردم و بعد پرخاش میکنند که چرا دختر من از بیتالمال مسلمانان امانت گرفته است.
بنابراین راهکارهای هاشمی خارج از اسلام و فراتر از قانون است. چه کسی میتواند و حق دارد در این مملکت این کار را انجام دهد که بگوید پسر من برنگردد- با همه جرائمی که البته میگوید که وی هیچ جرمی ندارد- زیرا خودش را عین قانون میداند. سؤال من این است که چرا شما خبرنگاران به این جرایم نمیپردازید؟ و چرا روزنامه خبر که در تخریب احمدینژاد تخصص دارد و و مدام دنبال این است که ببیند کجا خطا انجام میشود چرا این جمله هاشمی را با آب طلا نمینویسد که مهدی خیالش راحت راحت باشد؟ البته خوب است که خبر به دنبال خطاها باشد اما از هر سو، نه فقط از جنبهای خاص.
مهدی هاشمی در اغتشاشات حضور داشته است. فائزه هاشمی دختر هاشمی نیز در 16 آذر هم حضور داشته ولی خود هاشمی میگوید خیالش راحت باشد و به کارش در لندن ادامه دهد و وی میخواهد به ایران بیاید من میگویم نیاید! دکترایش را بگیرد! سؤال?های به وجود آمده در ذهن مردم و خود من این است که اینها کجا دیپلم گرفتهاند، کجا لیسانس و کجا فوق که حالا بخواهند دکترا بگیرند. از معجزات داوران آقای هاشمی این هست که فرزندان خانواده و مدیران وی معلوم نیست که مدارک قبلیشان از کجا چگونه است و همه به یکباره به دکترا نائل شدهاند.
منتقدان میگویند علیه آقای هاشمی اتهام نزنید خب اطلاعرسانی بکنند تا اتهامات رفع شود. چطور میشود من تهمت میزنم؟ خب ایشان اطلاعرسانی کنند تا تهمتی به ایشان وارد نشود. ولی اینکه بگویند من گفتم مهدی خیالش راحت باشد و نیاید این رفع اتهام نمیکند. بلکه اتهام را تبدیل به جرم میکنند.
بی تعارف بگویم که سؤال بسیار بزرگ بخشی از مردم سکوت طولانی در مقابل آنچه به عنوان ساختارشکنی و قانونشکنی برخیها نام برده میشود، است و خب این سؤال وجود دارد که اگر تا این جا که شما میگویید و برخی مردم هم به آن معتقدند خانواده هاشمی به این شکل هستند چرا مقام معظم رهبری، به آن شکل دفاع و سپس سکوت کردند. خیلیها پس از این مسئله این پرسش را مطرح کردند که دیگر نمیدانیم به چه شکلی فکر کنیم؟ آیا بیش از حد در این انقلاب باید مصلحتاندیشی صورت بگیرد؟
امیدوارم سؤالتان را همان طور که پرسیدید منعکس کنید چون اگر این سؤال را همان طور که پرسیدید ننویسیدکه حتی نزدیکترین افراد به شما این سؤال را مطرح میکنند جواب من گویا نمیشود و یک کار تخریبگر رسانهای میشود که بدون سؤال یک تکهای از صحبتهای من را برمی دارید و بعد هم همه بگویند ضد ولایت فقیه است و برخلاف مقام معظم رهبری عمل میکند.
همه کسانی که من را میشناسند میدانند که در همان زمان که امام حضور داشتند من ارادت خاصی نسبت به مقام معظم رهبری داشتم و همه بچههای تحکیم میدانستند و برخی من را توبیخ میکردند. اینها را قبلاً هم خودم و هم همسرم گفتهایم چون هر دو قبل از ازدواج هر دو در انجمن اسلامی دانشگاه تهران بودیم. همین گروه تحکیم وحدت که در حال حاضر برخی از رهبران?شان جزو سران برانداز هستند، میگفتند تا ما حرف «خ» را به کار میبریم رجبی موضع میگیرد و فکر میکند که علیه آقای خامنهای میخواهیم صحبت کنیم، این سابقه من است که انشاالله تا آخر هم اگر داعیه ولایتمداری داریم با ما باشد.
این مصلحتسنجی که شما گفتید اگر از اول انقلاب نگاه کنید متأسفانه نسبت به بسیاری از شخصیتها وجود دارد. مثلاً در مورد سفر آقای هاشمی، تصور امثال من این است اگر همان زمان از طرف مقامات مسئول و راحت بگویم از سوی شخص امام موضع میگرفتند و تذکر میدادند، اما چنین چیزی دیده نشد و همین سکوت هم به ایشان درمملکت خودمختاری داد تا جایی که نوه امام را با خودشان میبرند و ایشان هم این مسئله را گسترش میدهند و مسائل پنهان دیگر که به تازگی در حال روشن شدن است 22 خرداد انتخابات صورت گرفت و روز سخنرانی مقام معظم رهبری 29 خرداد در نماز جمعه بود.
فتنهانگیزانی که در رأسش هاشمی حضور داشت و اشتباه هم این بود که همه میگویند مسائل پس از انتخابات، در حالی که باید بگوییم مسائل پیش از انتخابات. از سال 84 که هاشمی در انتخابات شکست خورد این طرحبراندازی دنبال کرد. مقالات خود من را نگاه کنید خطبههای نماز?های جمعه این فرد، اگر نگوییم همه، اما 99 درصد از آنها تحریک و تهدید بود و من هم در همان زمان مینوشتم که هاشمی خود یک تهدید برای مملکت است. من حتی در نوشتههایم گفتم که وی چقدر تحرکات خارجی انجام داد و عین مطالبش را هم ذکر کردم.
خطبه جمعه هاشمی و تصمیمگیری شورای حکام، از همین دست بود. هاشمی بنیان این فتنه براندازی را انداخت و مثلث شوم موسوی، کروبی و خاتمی هم عوامل اجرایی وی بودند و کارهایی هم با محسن رضایی بود که همه انجام شد.
در مورد اظهارات روز 29 خرداد آقا این نکته را میخواهم اشاره کنم، که در آن روز از شهرهایی مثل قم افرادی دو روز پیاده و کفنپوش آمدند و بسیاری فکر میکردند که آقا در آن روز تکلیف بسیاری از مفسدین را روشن میکنند. خود شما میدانید که کسانی آمدند تا تکلیف را آقا مشخص کند ولی شاید با خطبه غیر منتظرهای مواجه شدند.
ایشان البته به نحوی هر کسی را تطهیر کردند. هاشمی را به اشاره به سوابقش، موسوی به عنوان نخستوزیر و کروبی را یک نحو، ناطق را نیز به یک شکل و هر کس را که مورد اتهام بود. اما جملهای را که در نهایت گفتند این بود که نظر احمدینژاد به نظر من نزدیکتر است و شما دیدید که با خیزش مردم مواجه میشوید. حالا چرا ایشان این کار را کردند ما نمی?دانیم.
اما من تصور میکنم نوع برخورد ایشان مهلت دادن به این فرد بود. هاشمی 76 سالش در حال تمام شدن است و من متعجبم که چرا فکر نمیکند که عمر تمام شده است. هرچند که ما میدانیم که مرگ به سن جوانی و پیری نیست اما سن ایشان کم نیست و بالاخره باید آدم به خودش بیاید. باید گذشتهاش و کارهایش را مرور کند. فکر میکنم یک بعد ظاهری که ما میتوانیم تحلیل کنیم مهلت دوباره است. در سخنان بعدی نیز آقا جایگاه و نه آدمها را مطرح کردند و اگر آدمهایی که این جایگاهها را دارند از چارچوب خارج شوند مورد توبیخ و مجازات قرار میگیرند.
ایشان چندین بار از بعد ولایت به هاشمی مهلت دادند تا بلکه توبه کند ولی ایشان متأسفانه هم خودشان و هم با تأسف بیشتر، جناح راست و برخی چهرههای جریان اصولگرا مثل علی مطهری فقط با آوردن اسم هاشمی میخواهند خودشان را مطرح کنند. اینها میآیند و حرفهای آقا را مصادره به مطلوب و واژگونه میکنند به طوری که هاشمی را اصل و اسلام و قرآن و انقلاب و معصوم را بر حول محور وی قرار میدهند! آنچه که میگویید را اصلاً مردم انتظار ندارد یعنی آمده بودند که آقا علیه هاشمی موضع بگیرد ولی آقا مصلحت دانستند که مهلت بدهند و شاید اگر زودتر موضعگیری میکردند شاید گروهی پیدا میشدند که با فتنه فتنهانگیزی میگفتند که اگر آقای هاشمی مهلت پیدا میکرد به انقلاب اسلامی باز میگشت.
به نظر شما واقعاً مردم و آنها که اعتراض دارند به دنبال چه چیزی هستند؟ به نظر میرسد معترضان چندلایه دارند.
همان طور که شما میگویید معترضان چند لایه دارند، ولی به نظر من تعداد آنان زیاد بود ولی با گذشت این چند ماه و نشان داده شدن ماهیت موسوی، کروبی و خاتمی و به ویژه هاشمی رفسنجانی بسیاری از کسانی که به موسوی رأی دادند، واقعاً در ابتدا حرف احمدینژاد را باور نکرده بودند که هاشمی پشت جریان است و شما میتوانید آمار بگیرید که ببینید چند درصد باور نداشتند هاشمی پشت جریان است و اگر باور داشتند قطعاً به وی رأی نمیدادند.
البته نمیخواهم بگویم که به احمدینژاد رأی میدادند ولی به این آدم هم رأی نمیدادند. با فتنهانگیزی خود هاشمی قبل از انتخابات مسئله تقلب مطرح شد و برخیهایشان مثل ابطحی در اعترافاتشان این مسئله را بیان کردند وگفتند، معترضان زیاد بودند قبول کنید که همه مردم ما آگاهی چندان و دقت در حضور اندیشهای ندارند و اگر همه مسائل را ریز به ریز دنبال میکردند میفهمیدند اگر اینها رأی نیاورند همین اتفاق میافتد.
هرچند ما همه معتقد هستیم که اگر اینها رأی میآوردند براندازی را انجام میدادند و این در حالی بود که مقام معظم رهبری و شورای نگهبان به طور بیسابقهای به اینها مهلت داد تا بیایند و آرا را شمارش کنند و وقتی که هیچ کدام از راهها مورد استقبال آنها قرار نگرفت و نتیجه نداد مردمی که واقعاً فریب خورده بودند کنار کشیدند.
شما فکر کنید که روزی که بیرون آمدند به قول خودشان دو میلیون نفر بودند و امروز میبینیم که تجمعاتشان به صد نفرتبدیل شدهاست و تازه این تجمعات صد نفره کسانی هستند که دیگر شعار نه موسوی نه احمدی فقط رژیم پهلوی میدهند و برای این گروه تنها این آدمها مانده است. فکر نمیکنم دیگر معترضی به جز کسانی که میدانند و در راستای اهداف آمریکا که میگویند هر شخصی غیر از احمدینژاد بیاید، باقیمانده باشد.
کلمات کلیدی: