سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برتری دانشمند بر غیر او، مانند برتری پیامبر بر امتش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
شاید اصلا تیتر این مطلب سالبه به انتفاع موضوع باشد. به عبارتی آقای صانعی مرجع تقلید به حساب نمی آید که حال بحث بر سر نقض آن باشد اما برای آن دسته از افرادی که ایشان را مرجع قلمداد می کنند هم یک دلیل بسیار ساده و همه فهم! وجود دارد که آقای صانعی دیگر یک مرجع تقلید نیست:

"عدالت" از اصول بنیادین و شرایط اولیه یک مرجع تقلید به حساب می آید. در فقه شیعه نیز در تعریف عدالت "عدم ارتکاب گناه کبیره و عدم اصرار بر گناه صغیره" آمده است.

شیخ یوسف صانعی

با این اوصاف حرامزاده خواندن رییس جمهور قانونی یک کشور که مشروعیت خود را از رهبری نظام و مقبولیت خود را مدیون بیست و چهار میلیون و ششصد و هفت هزار ایرانی است چه مبنای حقوقی، قانونی، عرفی یا شرعی می تواند داشته باشد؟

 اگر صانعی نتواند اتهام خود را ثابت کند که قطعا نمی تواند جدای از واجب شدن اجرای حد شرعی بر او، از عدالت و به تبع آن بسیاری موارد دیگر از جمله مرجعیت خودخوانده اش ساقط نیست؟

آقای صانعی هیچ گاه یک مرجع تقلید نبود. هم به خاطر آنکه جامعه مدرسین مرجعیت وی را تا به امروز تایید نکرده است، هم به خاطر آنکه فتاوای شاذش به همراه فتاوای حسینعلی منتظری سالهاست خبر اول رسانه های ضد اسلامی است و هم به خاطر آنکه برخی فتاوای "ضد" اسلامی اش به خصوص در بحث ارث مرد و زن و ... هر عقل سلیمی را به برای قضاوت به مسیر درست رهنمون خواهد ساخت، اما این مورد آخر اوج ایمان عملی آقای صانعی را به حق الناس نشان داد. همانی که خداوند سوگند یاد می کند از هرچه بگذرد حتی حق الله، از آن نخواهد گذشت مگر به رضایت صاحب آن حق.

اگرچه دفتر ایشان در اقدامی ناشیانه این خبر را کذب اعلام کرده و  ارتباط این جمله وی را با نسبت دادن به رییس جمهور اشتباه خوانده اما مشاهده فیلم این سخنرانی صداقت دفتر ایشان را هم بیش از پیش نمایان می سازد! (دانلود فیلم)

ای کاش آقای صانعی نگاهی به موضع گیری های دهه ?? خود داشت و واقعا دقت می کرد تفاوت این ره تا به آن ره از کجا تا به کجاست.

بزرگی حرف خوبی می زد:

خدایا! "لحظه ای" و کمتر از آن، ما را به خودمان وامگذار ...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/28:: 9:18 عصر     |     () نظر
سرکرده منافقین به کروبی " ایول"  گفت

پیام"مسعود رجوی" خطاب به کروبی

رجوی خطاب به کروبی: با این کار، خدا از معاصی‌ات در خدمت به رژیم ایران می‌کاهد




مسعود رجوی در پیامی که خطاب به مهدی کروبی در سایت اینترنتی گروهک نفاق منتشر کرده، با استقبال از تکرار اتهامات 30 قبل این گروهک به نظام اسلامی توسط کروبی اظهار داشت: اکنون این کروبى است که پس از 10روز، نامه ?اى را که به رفسنجانى نوشته است، ناگزیر منتشر مى‌کند. از شقاوت‌ها و شناعت‌هایى مى‌گوید که هنوز از آن برخود مى?لرزد. به نقل از افرادى که «داراى پست‌هاى حساس در این کشور بوده‌اند» و به گواهى «نیروهاى نام و نشان?دار» در همین رژیم مى‌گوید.

به گزارش رجانیوز، سرکرده منافقین در ادامه نامه خود می نویسد: کروبی مى‌گوید که به پسران و دختران این کشور حتى فرزندان مقامات و همدستان همین رژیم آن‌چنان وحشیانه در زندانها تجاوز شده است که قربانیان «دچار افسردگى و مشکلات جدى روحى و جسمى گردیده‌اند و در کنج خانه‌هاى خود خزیده‌اند».

مسعود رجوی افزود: کروبی «از دستگیری‌هاى بى‌حساب و کتاب، از ضرب و شتم و وارد کردن جراحات، از حمله به خانه‌هاى مردم، برخوردهاى خشن و وحشت‌انگیز حتى با خانمها در سطح خیابان‌هاى شهر» سخن مى‌گوید و «از برخوردهاى خشن و بى‌محابا، بر سر مردم باتون را خرد کردن، آن‌چنان که بعد از گذشت قریب به 40 روز هم‌چنان اوضاعشان غیرعادى است و عوارض آن روى بدنشان قابل مشاهده است».

مسعود رجوی در ادامه نامه خود با کروبی همدردی کرده و می نویسد: به‌راستى کروبى هم دیگر به تنگ آمده و اکنون پس از 21سال به همان‌جا مى?رسد که منتظرى رسید. آقاى کروبى به‌درستى و با همان توصیف منتظرى پس از قتل?عام زندانیان در سال 1367 مى‌نویسد: «اتفاقى در زندانها رخ داده است که چنانچه حتى اگر یک مورد نیز صدق داشته باشد، فاجعه‌ است».

وی ادامه داد: اى کاش که آقایان منتظرى و کروبى و دیگرانى که از این پس به آنان مى‌پیوندند، از سى سال پیش نسبت به همین شقاوت‌ها و شناعت‌ها بیدار و هشیار شده بودند. اما باز هم دیر نیست و بنى‌بشر براى جبران مافات تا لحظه وفات فرصت و امکان بازگشت دارد.

رجوی در ادامه نامه خود با استناد به نامه کروبی نوشت: تقریباً 40 روز پیش، کروبى در نهم تیر نامه سرگشاده? اى به ملت ایران نوشت. صرفنظر از مایه?هایى که هنوز هم براى نظام ولایت مى?گذارد، نوشته بود: «لازم مى‌دانم ابتدا از مردم ایران عذرخواهى کنم؛ هم به?خاطر چندین ماه اصرار و ابرام براى حضور در انتخابات ریاست جمهورى و هم به?خاطر همه آن عزیزانى که در این مدت زحمات زیادى را براى آنها موجب شدم… . اذعان مى?کنم که بسیارى از شما پیشتر و دقیق?تر مى?دانستید که چه خواهد شد و متوجه شده بودید، همان گاه که مى‌پرسیدید ”چه تضمینى براى آراى ما وجود دارد“ ، یا زمانى که مى‌گفتید ”نتیجه انتخابات معلوم است و شما آب در هاون مى?کوبید“».

رجوی با ابراز نگرانی برای کروبی در ادامه نامه خود نوشت: «تا همین جا هم که کروبى قدم برداشته، بهاى سنگینى دارد. تا همین جا هم شایسته و ارزشمند است و خدا از معاصى کبیره او در خدمت به (امام) خمینى مى‌کاهد. آن‌چه من مى‌خواهم با آرزوى در امان ماندن کروبى از گزند رژیم آخوندی بگویم، تنها یک نکته است: چه خوب که بخشى از حقیقت تکان‌دهنده را بیان مى‌کنید و به همین میزان نزد خلق و خالق مأجورید.»

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/28:: 9:11 عصر     |     () نظر
بعد از فوت امام خمینی (ره) در سال 1368 حجت الاسلام "عبدالله نوری" که زمانی نماینده امام در سپاه بود، در جمع پاسداران، ناگفته هایی از پذیرش قطعنامه 598 و همچنین عزل منتظری از قائم مقامی رهبری توسط امام، و در حمایت از حضرت آیت الله خامنه ای، تعریف کرد که متن آن برای اولین بار در نیمه دوم آذر 1376 در شماره 21 هفته نامه شلمچه منتشر شد.

به لحاظ اهمیت موضوع و با توجه به مواضع اخیر عبدالله نوری که به سادگی همه گذشته خویش را به فراموشی سپرده است، برای یادآوری او و همفکرانش، متن کامل نوار سخنرانی او را که حاوی نکات مهم و تکان دهنده ای از تاریخ ناگفته انقلاب اسلامی است، برایتان منتشر می کنم:


...« من می خواهم یه دو سه تا نکته اینجا بگم.

ببینید، بیست سال امام پرچم انقلاب را بلند کرد که دیگر همه دنیا فهمیدند. در این بیست سال شعارهای عجیبی داد؛ علی الخصوص در این ده سال پس از پیروزی انقلاب،‌ هشت سال در جنگ بودیم ما. هشت سال امام فرمود: "صلح بین اسلام و کفر معنا ندارد". هشت سال امام صدا زد: "جنگ جنگ تا پیروزی، ‌جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم". هشت سال امام فریاد زد که "صدام باید برود". هشت سال امام این جوری شعار داد، اما بعد دایر شد به این که اسلام بماند یا شعار امام و به اصطلاح پرستیژ امام بماند؟

شجاعت از این بالاتر؟ آزمایش از این بالاتر؟! امتحان خدایی از این بالاتر؟!

امام می توانست این چند ماهی که به آخر عمرش باقی مانده، زیر بار این قطعنامه نرود و تا آخرین نفسش شعار خودش را هم بدهد، اما بعدش بزرگ ترین گرفتاری را برای ما بگذارد و برود، بزرگ ترین بدبختی را برای ما بگذارد و برود.

اولا جنگ به یک نقطه حساسی رسیده بود که دیگر کاربردی نداشتیم ما. مضافا بر این که این چند ماه را هم ادامه می داد امام، حالا اگر مسئولین ما می خواستند صلح بکنند، خود ماها چشم هاشون رو در می آوردیم بیرون که: تا امام زنده بود شما جرات نکردید، حالا که امام سر به تیره تراب گذاشته، شما شروع کردید سازشکاری را و مضافا بر این که این دفعه، ما اگر بعد از امام زیر بار این قطعنامه می رفتیم، برای همیشه ذلیل بودیم، خوار بودیم.

رسید به جایی که از غیب - حالا شما بگو از پس پرده - با امام این معامله را کردند که:

امام! یا پرستیژت را حفظ کن، آن وقار و شخصیت خود را حفظ کن و هنوز آن شعارها را این چند روز آخر عمرت بده، یا بیا و اسلام و جمهوری اسلامی را حفظ کن!

امام در یک نیمه شب، قلم بدست گرفت و آن جملات عجیب را نوشت. فرمود که:
"در این هشت سال هرچه شعار دادم، همه را پس می گیرم. اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله اش کردم و این قطعنامه را پذیرفتم. سخت بود برام، تلخ بود برام، اما کاسه زهری بود سر کشیدم ..."

آقا سید احمد (خمینی) وقتی ما برای تسلیت، با بعضی از رفقا و مسئولین بسیج رفته بودیم خدمت شان، ایشان در حسینیه جماران، همین طور که نشسته بودند - آن موقع اتفاقا بر اثر تالمات روحی نمی توانستند سخنرانی کنند – همین طور که نشسته بودندف با چشمانی پر از اشک گفت که خدا شاهد است که عجیب دلم سوخت! حالا برای شما هم می گویم تا شما هم دل تان بسوزد ثواب ببرید ان شاء الله ...

ایشان قسم خورد گفت:

"به جان امامم، به جان این پدر پیرم که از دست رفت، به جان این عزیز همتون، قسم می خورم که امام بعد از قطعنامه ‌به هیچ وجه خنده اش را ما ندیدیم"!

می گفت:

"هر بار من این علی پسرم را می بردم از در تو، امام، علی کوچولو را صداش می کرد هر بار که می بردمش، علی تا سلام می کرد، می گفت: علیک سلام علی کوچولو، باز اومدی پیش بابا؟!"

می گفت با یک لبخندی...! گفت:

"به جان خود امام ، بعد از قطعنامه، هر دفعه این بچه را آوردم، یک بار لبخند بزند امام، لبخند نزد و آرزوی لبخندش به دل ما ماند."

این یه تیکه اش! یه تیکه دیگر را عرض می کنم. گفت:

"یک بار صبح اول صبح، یک پیرزنی آن جا بود اسمش ننه فاطمه بود - خدمتکار اتاق امام – ایشان آمد گفت: حاج احمد آقا، "آقا" داره گریه می کند. گفتم: آقا؟! گفت: بله.

کسی گریه آقا رو ندیده بود که، اجازه نمی داد کسی گریه اش را ببیند، حالا چطور ننه فاطمه فهمید؟! من بلند شدم رفتم داخل اتاق دیدم آقا پشت به در، رو به دیوار نشسته، شانه هایش داره تکان می خوره. رفتم شروع کردم با طاقچه ور رفتن که یعنی آقا دستمالش را بردارد و گریه نکند؛ دیدم نه، تو حال خودش است. یک مقداری سر و صدا ایجاد کردم، این طرف آن طرف که امام بفهمد من آمدم داخل گریه نکند، نظر امام را جلب نکرد. با خودم فکر کردم بروم علی را بیاورم، چون علی را خیلی دوست داشت. رفتم علی را آوردم. علی آمد تو. آقا دستمال را برداشت، ولی باز گریه می کرد. علی با دست هایش اشک های چشم را از صورت آقا گرفت و گفت که: "آقا چرا گریه می کنی؟ آقا فرمود: "قلبم درد می کنه علی جون، قلبم درد می کنه، ناراحتم، درد می کشم که دارم گریه می کنم".

دیدم علی هم کارساز نشد. امام خیلی احترام به والده قائل بود. گفتم بروم حاج خانم را بیاورم.‌ وقتی حاج خانم از در می آمد تو، امام، تمام دردها و داغ هایش فراموش می شد. حاج خانم را هم آوردم.

گفت: "احمد! این کارها چیه می کنی؟!‌ دلم درد می کنه می خوام گریه کنم! این که راه علاجی هم جز اشک نداره. تو یا مادرت را می آوری یا علی را می آوری، دیگه بعد از اینها چه کسی را می خواهی بیاوری؟ برو سراغ کارت، رهایم کن به حال خودم".

گفتم: "آقا دکترها گفتند گریه برات ضرر داره، من چه کنم؟! خب من دست خودم نیست! من هم مسئولیت دارم، دکترها گفتند نگذارید آقا ناراحت بشه!"

گفت: "احمد! تا گریه نکنم قلبم آرام نمی گیره، علی را ببر تا این بچه ناراحت نشه"

علی را آوردم، دکترها را صدا زدم، گفتم: "شما را به خدا نگذارید امام ناراحت بشه!"

عبدالله نوری امروزی در خدمت کروبی و عطریان فر و ...

آقایی که هیچ موقع کسی گریه اش را ندید...! این یک تیکه...
حالا می آییم سراغ بعدش! بزرگ ترین آزمایش به نظر من اینها نبود. کدام آزمایش؟ اهل دل باید تو مجلس بگیرد حرف من را نمی دونم!

در تاریخ شیعه، بروید از همه علما بپرسید؛ ما سه نفر فقط سراغ داریم که پرچم ولایت فقیه را بلند کردند. اولین آنها مرحوم "کاشف الغطاء" بود که چه جور بلند کرد؟ چه بگویم؟! فقط چهار تا کلمه راجع به ولایت فقیه حرف زده! بعد از آن، مرحوم صاحب جواهر است که در کتاب "جواهر الکلام" راجع به ولایت فقیه یک کمی حرف زده! هیچ یک از مراجع شیعه، دیگر جرات نکرده بودند راجع به ولایت فقیه این جوری حرف بزنند، تا زمان امام!

امام آمد پرچم ولایت فقیه را چنان بلند کرد که تمام دنیا را گرفت.

بزرگ ترین آزمایش امام و امتحانی که پس داد، می دانید چه بود؟ بزرگ ترین آزمایش و امتحان امام این بو.د که گفتند:

" آقا، پرچم ولایت فقیه را بینداز توی خاک و قائم مقامت را هم قربانی کن! دیگر ولایت فقیه در زمان خودت بی ولایت فقیه"
به آن معنا! نه این که بخواهم بگویم نیست، الحمدلله وجود مبارک حضرت آیت الله خامنه ای (صلوات حضار) را ما داریم! اما یک کسی که در میان مراجع شیعه، آمده با آن وصف کلام راجع به ولایت فقیه حرف زده، پس از هشت سال، کار به جایی می رسد که باید قائم مقام خودش را هم قربانی بکند!

باز آقا سید احمد آقا آن روز گفت که:

"یک روز بعد از این که حکم استعفای آقای منتظری را امام امضاء کرد، وارد اتاق شدم، ‌دیدم نامه آقای منتظری در دستش هست، ‌از زیر عینک قطرات اشک، آمده روی محاسنش، دارد گریه می کند. نشستم کنار امام، البته با صدا گریه نمی کرد؛ فقط اشک می ریخت و نامه آقای منتظری را داشت می خواند. نشستم کنار امام. امام همچنان مشغول اشک ریختن و خواندن نامه بود. خواستم که امام، چون دکترها گفته بودند که خیلی مراقبش باشید، ‌نگذارید گریه کند، ناراحت بشود. ‌سرم را بردم جلو، توی صورت آقا نگاه کردم که یعنی من دارم می بینم که داری گریه می کنی، بلکه آقا دست از گریه بردارد. آقا عینکش را گذاشت توی پیشانیش و یک نگاهی به من کرد، گفت:

"احمد! تعجب می کنی من دارم گریه می کنم؟!"

من دیگه هیچی جواب ندادم!
گفت: "احمد! به خدا دیگر کمرم شکست. به خدا دیگر اصلا دلم نمی خواهد زنده بمانم ... تو هم دعا کن خدا دیگر مرگ بابایت را برساند. یک عمر فریاد زدم ولایت فقیه، حالا خودم با دست خودم، باید قسمت اعظم این ولایت فقیه را ذبح کنم، قربانی کنم! احمد تعجب می کنی؟ به خدا کمرم شکست!"

امام هیچ وقت قسم نمی خورد. گفت: "احمد! به خدا کمرم شکست."
آلبوم تصاویر سایت آیت الله منتظری: با حجة الاسلام والمسلمین عبدالله نوری. (قم _ زمستان 1381 _ در اولین روزهای پس از رفع حصر)

من شاید خیلی درد دل داشته باشم. پس کجا بروم بگویم؟

به کی بگویم؟ اگر به شما نگویم؟!

اگر آدم این حرف ها را این جا نزندف پس کجا بزند؟!

کجا بروم بگویم قربان آن قدت بروم امام؟!

کجا بروم بگویم قربان قلبت بروم امام؟!

کجا بروم بگویم قربان آن آه جگرسوزت بروم آقا؟! که دنیایی را آتش زدی و رفتی با آن آه های آخر عمرت!

خب من باید این جا این حرف ها را بزنم! خب یک کمی زودتر بیاید قربانتان بروم!

اجازه بدهید؛ منبر بی پیام فایده ندارد. پیام منبر را بگویم و دعایتان بکنم. حرف دیگر بیش از حد زده ام. پیام منبرم این است:‌

یازده امام ما را برای چه شهید کرده اند؟!

علی چرا بیست و پنج سال خانه نشست؟! چرا 25 سال فقط تنها یاور علی، زهرا بود؟ در آن چند سالی که زهرا زنده بود، بعدش هم که زهرا شهید شد! خودتان که اهل هیئت هستید. چرا امام مجتبی سه بار در میدان جنگ بردندش پیش معاویه خجالت زده برگرداندنش؟! چرا؟! همه این چراها را می گویم،‌ یک جواب آخرش دارم.

امام حسین وقتی آن روز ایستاد جلوی لشکر، گفت با اسلحه هایی که مسلم خریده آمده اید مرا بکشید؟! با وجوهاتی که مسلم جمع کرده بود، ‌پول گرفته اید و آمده اید مرا بکشید؟!‌

امام سجاد کارش به جایی رسید که آن پیرمرد در شام گفت: خدا را شکر می کنم که خدا آبرویتان را برد و این جور ذلیل تان کرد. چی بود؟!

در مقاتل آمده که یک قرآن هم زیر بغل داشت! که امام اشاره کرد از قرآن هم چیزی می دانی؟ و گفت بله و آن مسائل!

امام باقر هم همین جور. امام صادق هم همین جور. موسی بن جعفر چرا 14 سال توی زندان بود؟ چرا؟!

امام رضا را هم تبعیدش کردند توی ایران خودمون! تا آخرش با زهر...


امام جواد ما را یک زن بی همه چیز کشت! تازه در حجره را هم قفل کرد. به کنیزانش گفت: کف بزنید، هلهله بکنید صدای ناله امام جواد را کسی نشنود! جوان ترین امام را 25 سالگی کشتند برای چه؟! اجازه دهید بقیه اش را نگویم...!

همه این چراها جوابش یک کلمه است.

اگر اجداد ما و پدران ما، مثل الان ما بودند و آنان غیرت داشتند، کجا 14 سال موسی بن جعفر در زندان می ماند؟ یک نفر بلند نشد فریاد بزند و واقعا فریاد بزند و جانش را در خطر بیندازد!

آی قربانت برم موسی بن جعفر! اگر به قدر این مجلس بسیجی داشتی، 14 سال در زندان بودی تو؟! آره؟!

امام صادق می گوید که آن یکی ایراد می گیرد، می گوید: آقا شما چرا قیام نمی کنید؟ فرمود: "آن بزغاله ها را بشمار! می گوید وقتی شماردم دیدم 17 راس بیشتر نیستند. گفت:

"به خدا قسم من اگر به قدر آن بزغاله ها یار داشتم، قیام می کردم!"

ای وای! آدم این درد را کجا ببرد؟! رهبر مذهب شیعه 17 تا بسیجی نداشت!

حالا یک چیزی بگویم جگرهایتان را بسوزانم!

خب نامردها! دور امام حسین را خالی کردید، شهیدش کردید. اما چرا زیر جنازه اش نرفتید تا 70 تا تیر به بدن مبارکش زدند؟!
نه شما را می شود با آنها مقایسه کرد و نه آنها را با شما ملت! 11 میلیون زیر تابوت امام را گرفتند. از کجا تا به کجا...!

حالا اجازه بدهید، اینها مقدمه پیام بود. پیام را بگویم و روضه را بخوانم. پیام چیه؟ پیام این است:

یازده امام ما را کشتند! 1400 سال ما را ذلیل کردند. به خاطر بی غیرتی پدران مان و اجدادمان که آنها بی غیرت بودند و از امامان شان حمایت نکردند!

از کجا ما عزت پیدا کردیم؟ از آن جایی که پشت سر امام عزیز حرکت کردیم و هر کس خواست راجع به امام جسارت بکند، کج دهنی بکند از اول انقلاب، با مشت توی دهانش زدیم!!

مردم!

عزت ما، در سایه ولایت فقیه است.

والسلام!

امام حالا رفت. چه می خواهید بکنید؟! می خواهید مثل موسی بن جعفر بشود؟! می خواهید مثل امام مجتبی بشود یا نه؟!

اگر می خواهید خدا این لباس عزت را از تن ما درنیاورد. من وقت نکردم. پس فردا شب ادامه بحث را برایتان خواهم گفت که خامنه ای کیست؟!

مردم! به فاطمه زهرا مادرش قسم، اگر مظلوم تر از امام این سید نباشد، کم تر نیست!

چهار سال به دست ما انقلابی ها چقدر تهمت به این سید زده شده؟! طرفدار سرمایه داری و بازار...!! لا اله الا الله ...!

مردم!
به خدا این لباس عزت ما در گرو حمایت از رهبری است. اگر این حمایت را کردیم، خدا این لباس را برازنده تن ما می کند.


اگر اجازه دادیم خناس ها – آقا از کجا شد این مجتهد و آیت الله؟ تا دیروز حجت الاسلام بود. امروز شد آیت الله؟! از کجا آن اختیارات ولایت فقیه منتقل به این آقا شد؟! مگر مجتهد است؟! – اگر دندان های این خناس ها را در دهان شان نریزید، به خدا یک شب مثل سودانف یک ژنرال با یک کودتا ریاست جمهوری را می گیرد، کذا را هم می گیرد. بعد به خدا قسم، ‌این دفعه دیگه به ریشه... بعضی ها می گویند، نه اگر کذا بشود ریش دار ها،‌ آخوندها! نه مگر همه این شهیدها را آخوندها دادند؟ شما دادید. ده سال است شما انقلاب را زنده نگه داشتید و دشمن به خون شما تشنه است...!! و اگر خدای ناکرده چنان بشود، آن موقع دیگر به کسی رحم نمی کنند.

پس عزت ما در گرو حمایت از این سید مظلوم است. این پیام منبر من بود. والسلام!

نکنیم کاری "وخلاءهم لباس کرام". خدا این لباس کرامت را از ما مهار می کند.

خدایا به عزت شهدا قسمت می دهیم.

خدایا این سید مظلوم را خودت یاری کن!

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/28:: 9:8 عصر     |     () نظر

غـرب‌از‌آمدن‌چه‌کسانیخشنود‌است؟

دکتر سید‌احمد رهنمایی

اشاره :<\/h3>

پس از گذشت یک دهه از انقلاب اسلامی و در طلیعة دهه دوم انقلاب اسلامی، آقای خاتمی با موضع‌گیری‌های نسبتاً ملایم خود در قبال غرب، خواسته یا ناخواسته، چهره خوشایندی را برای غرب به ویژه آمریکا از خود به نمایش گذاشت. غرب تا حدودی بر روحیات و خلقیات مدارانة آقای خاتمی نسبت به خود واقف می‌باشد و از بابت به قدرت رسیدن وی، بسیار خوشبین به نظر می‌رسیده است. با اعلام خبر پیروزی آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری (خرداد 1376)، رسانه‌های گروهی غرب، درست به خلاف رویة همیشگی خود در برخورد با انتخابات گوناگونی که در ایران اسلامی هر از چند گاهی به وقوع می‌پیوست، آنچنان تبلیغات دامنه‌دار و وسیعی را با آب و تاب فراوان در مورد انتخابات ریاست جمهوری ایران و عظمت آن به همراه بیان میزان آراء به سمع و نظر عموم رساندند که هر ناظر فهیمی را به شک و تردید وا می‌داشت. چه شد که این همه سر و صدا، آن هم برای انتخابات ریاست جمهوری ایران از رسانه‌های غربی به پا شد؟ مگر چه تحولی پدید آمد؟ آن ایام نگارنده این نوشتار مشغول گذراندن دورة دکترا در کانادا بود. صبح روز بعد از اعلام پیروزی آقای خاتمی، یکی از استادان دانشکده به محض دیدن این‌جانب، با حالت زایدالوصفی تبریک گفت و انتخابات مزبور را بسیار تحسین کرد. وی گفت: این انتخابات اعجاب همه را برانگیخته است. سپس افزود: این بار کسی به ریاست جمهوری برگزیده شده است که مثل او (رهبر) عمامه بر سر دارد و عمامه‌اش مانند عمامة او (رهبر) به رنگ مشکی است، امّا... امّا این (رئیس جمهور) میانه‌رو می‌باشد و او (رهبری) تندرو! از او پرسیدم فکر نمی‌کنم شما مطالعاتی در زمینة ایران داشته باشی، این چنین برداشتی را از کجا گرفته‌ای و براساس چه منبعی ارائه می‌دهی؟ گفت: این چیزی است که رسانه‌ها می‌گویند. مگر مطلب غیر از این است؟
شناخت غرب از آقای خاتمی به دوران قبل از ریاست جمهوری ایشان باز می‌گردد و استناد ما در این نوشتار نسبت به نگرش ایشان به غرب و تمدن غرب، از مجموعه سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایی است که از آن تاریخ تاکنون به ثبت رسیده و برداشت شده است. سعی ما در تلخیص و تبیین نقطه نظرات وی می‌باشد و تفصیل کلام را به مراجعه به اسنادی واگذار می‌کنیم که در دل تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شده است.<\/h3>

آقای خاتمی از دو جنبه و در واقع با دو پیش فرض، مسئله توجه به غرب و تمدن غرب را دنبال می‌کند: یکی از این جنبه که زندگی جامعة اسلامی ما به نظر او، تحت تأثیر یک جبر فرهنگی ناشی از تسلط تمدن غرب، به شدت متأثر از تمدن غرب است و دیگر از این جنبه که تمدن غرب با توجه به دستاوردهای فراوان و عظیمش، می‌تواند گذرگاه ما برای رسیدن به تمدن اسلامی باشد. آقای خاتمی برای هر کدام از این دو جنبه؛ مؤلفه‌ها و عناصر خاصی را برمی‌شمارد و درصدد توجیه نظریة فرهنگی – سیاسی خود در ارتباط با غرب و تمدن آن برمی‌آید. تأکید بیش از حد و مکرر او بر دو جنبة فوق، حاکی از اهمیتی است که وی برای فرایند گذر جامعه اسلامی از مدرنیته قایل است. وی مدرنیته را دروازة تمدن اسلامی در جهان کنونی می‌شناسد و به گونه‌ای در تلاش تئوریزه کردن این مطلب و تحقق چنین فرایندی است، هر چند نمی‌خواهد به ضرورت رابطه مستقیم و بی‌دردسر با غرب، از دیدگاه خویش تصریح کند، امّا آنچه را بیان می‌دارد، ناگزیر به همین جا ختم خواهد شد. در نوشتار حاضر با استناد به گفتار خود آقای خاتمی، به تبیین دو جنبة فوق می‌پردازیم. بیان این مطالب انتقادآمیز حتماً با این منطق آقای خاتمی سازگار خواهد بود که اجازه دهد هر کس به راحتی بتواند او و نظرات او را نقد کند و حتی برخلاف نظرات او مطلب بنویسد.

1.تأثر شدید جامعة اسلامی از تمدن غربی: نظری بر بی‌ثباتی و انحطاط تمدن اسلامی و لزوم بازنگری در برداشت‌ها از اسلام.

آقای خاتمی با بیان این نکته که امروزه هر چه وجود دارد، «تحت سیطرة تمدن غرب» قرار گرفته است، استفاده از علم و تکنولوژی و کلاً بهره‌برداری از تولیدات صنعتی غرب را نشان بارزی از سلطة تمدن غرب بر زندگی جامعه اسلامی می‌داند و از سر تا پا به آثار این سلطه اشاره می‌کند. وی ضمن توجیه نظریه خویش، آگاهانه یا ناآگاهانه، می‌کوشد تا اثبات کند سلطة تمدن غرب بر جامعة اسلامی، امری قطعی و تردیدناپذیر است. او با این بیان، جامعة اسلامی را در موضع انفعال در قبال تمدن غرب قرار می‌دهد و پذیرش سلطة مزبور را از طرف مسلمانان، امری طبیعی می‌شمارد که از آن گریزی نیست.1

آقای خاتمی، با تصریح بر این نکته که «زندگی ما به شدت متأثر از غرب است» یک وجه مشکل را در این می‌داند که «فرهنگ یا بخش‌هایی از فرهنگ ما که بر جان و دل و اندیشة ما حاکم است، متعلق به تمدنی [تمدن مسلمانان] است که دورانش به سر ‌آمده است.» این امر در برخورد و استفاده از تمدن غرب، برای ما اشکال مضاعف ایجاد می‌کند، تضاد می‌آفریند، تضادی که خود غرب از آن در امان است؛ چون فرهنگ و تمدنش هم‌سنخ و هم‌سو با یکدیگرند. وی به نتیجة این قیاس که مقدماتش را خودش ترتیب داده است، تصریح نمی‌کند؛ امّا نتیجه کلام او روشن است. بدین معنی که به نظر گوینده، در فرهنگ اسلامی ما - به خصوص آن بخش‌هایی از فرهنگ که دورانش به سر آمده است - باید تحولی ایجاد شود تا بتواند ضمن هم سو شدن با تمدن غرب، دامن خود را از تضاد مبرّا سازد. او به همین قدر بسنده نمی‌کند، بلکه با تأکید بر اینکه ما باید حاصل تکنولوژی و علم تجربی را به کار بندیم، چون غیر این چاره‌ای نداریم، می‌گوید: «سیاست شما نمی‌تواند سیاست عهد بوقتان باشد، امّا اقتصادتان امروزی باشد. تمام معیارهای فرهنگیتان مال گذشته‌تان باشد، ولی بخواهید اقتصاد داشته باشید. در مدیریتتان تحول ایجاد نشود، ولی بخواهید توسعة تکنولوژیک داشته باشید... و این تحول یعنی تجدد.»2

بر اساس این دیدگاه، جامعة ما مجبور است این همه تحولات را در ساحت فرهنگ و سیاست و سایر ساحت‌ها بپذیرد تا پیشرفت کند. در کلام آقای خاتمی، این سؤال که «چگونه دوران فرهنگ ما که برگرفته از مکتب ناب اسلام است یا بخش‌هایی از آن به سر آمده است؟» بی‌پاسخ مانده است. البته شاید پاسخ این سؤال را در اظهارات بعدی منقول از وی بتوان یافت؛ آن‌جا که می‌گوید: «این سخن عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری که وحی الهام بر پیامبر بوده و ماهیت قرآن بر ما آشکار نیست و نمی‌توان به آن استناد کرد»، درست است. وی در همین گفتار، دینی بودن و امروزی بودن را پارادوکس جمهوری اسلامی دانسته، تصریح می‌کند که «در حال حاضر مطالب قرآن در نظر اسلام زندگی قبیله‌ای است.3 بر اساس بیان و اظهارات او، اولاً فرهنگ ما کاملاً وجه مقابل تمدن غرب به تمام معنی معرفی شده است و ثانیاً فرهنگ ما در مقابل تمدن غرب، کاملاً منفعل و آسیب‌پذیر و فرهنگ و تمدن غرب متقابلاً «فعال لما یرید» قلمداد شده است و ثالثاً در این تقابل، احکام کتاب آسمانی مسلمانان غیر قطعی و غیر جاودانه است و باید تغییر کند تا خود را با دریافت‌های بشری غرب سازگار کند!

از آن گذشته، تمدن اسلامی از نقطه نظر آقای خاتمی خاستگاه باثباتی در متن دین ندارد، بلکه خاستگاه و جلوه‌گاه تمدن اسلامی، مسلمانانی بودند که در قرون سوم و چهارم هجری قمری با برداشتی خاص که از قرآن و اسلام داشتند، تمدن اسلامی را پدید آوردند. از این جهت، تعبیر تمدن مسلمانان، در نظر وی مناسبتر و خوش‌تر می‌آید تا تعبیر تمدن اسلامی، و بدین ترتیب، عینیت تمدن و اسلام به عقیدة او اصلاً پذیرفتنی نمی‌باشد.4 و این در حالی است که اساس و منشأ تمدن اسلامی را باید در وحی و رسالت و ولایت و در قرآن و سنّت جست‌وجو کرد. از دید آقای خاتمی، این خود قرآن و اسلام نیستند که خاستگاه تمدن اسلام به شمار می‌روند، بلکه این نوع برداشت خاص است که توسط مسلمانان از قرآن و اسلام صورت می‌پذیرد و به شکل‌گیری تمدن اسلامی می‌انجامد و این یعنی پذیرش نسبیت و بی‌ثباتی در فرهنگ و تمدن و اندیشة اسلامی!

بنابر این برداشت نادرست، تمدن اسلامی تا آن زمان پا برجاست که برداشت‌ها از قرآن و اسلام پابرجا بماند. با تغییر برداشت‌ها، تمدن‌های جدیدتری رخ می‌دهد. با این اوصاف، از بینش آقای خاتمی مشکل بتوان به تمدن باثبات و پابرجا تحت عنوان تمدن اسلامی رسید، بلکه برعکس وجهة تمدن اسلامی، حکایت از تزلزل و نسبیت و بی‌ثباتی آن دارد که به عقیدة وی، از آن گریزی نیست. استدلال او بر عدم عینیت تمدن اسلام این است که «اگر عینیت تمدن اسلامی، یعنی همسانی تمدن و اسلام (مراد باشد)، باید بگوییم که دوران اسلام هم گذشت.» در صورتی که اسلام ماندگار است، ولی تمدن اسلامی می‌تواند ماندگار نباشد. لازمة این کلام این است که تمدن اسلامی باید خاستگاهی جز خواست و برداشت مردم نداشته باشد، وگرنه انحطاط و سقوط تمدن اسلامی توجیه‌پذیر نخواهد بود. چون چنین است، پس تمدن اسلامی با اسلام همسان نیست و تحت شرایط و برداشت‌های گوناگون، می‌تواند چهره‌هایی گوناگون به خود بگیرد.5 استدلال آقای خاتمی تمام نیست، زیرا تمدن اسلامی یکی از مظاهر مکتب اسلام است که از متن اسلام سرچشمه می‌گیرد هرچند حرکت و فن‌آوری و بالندگی علم و صنعت امت اسلامی می‌تواند به آن تعیّن بخشد و تمدن اسلامی را به منصه ظهور برساند. بنابر این تمدن اسلامی بالاصاله منسوب به اسلام است و بالتبع و به واسطه اسلامیت اسلام منسوب به مسلمانان، چنین تمدنی گاه ظهور دارد و گاه به دلایلی از جمله سستی و رخوت و غفلت مسلمانان، فرصت ظهور و شکوفایی نمی‌یابد. در هر دو صورت، خاستگاه آن اسلام است و براساس تأمین مقاصد عالیه اسلام تحقق می‌یابد. این اقتضاء در متن وجودی دین اسلام، همواره حتی در دوره‌ای که تمدنی به نام اسلام صورت نپذیرفته باشد، باقی است. بنابر این منافاتی ندارد که اسلام جاودانه باشد، امّا مهمترین مظهر آن که تمدن اسلامی است، به دلیل بی‌همتی مسلمانان و یا کارشکنی دشمنان اسلام و مسلمین، فرصت ظهور نیابد.

برداشت نارسای آقای خاتمی از اسلام و تمدن اسلامی، نه برای مسلمانان که برای آمریکایی‌ها طعم و رنگ و بوی تازه‌ای دارد و اسباب خشنودی آنان را فراهم آورده است. این احساس غربی‌ها را می‌توان از اظهارات ریچارد بولیت، رئیس مؤسسه خاورمیانه دانشگاه کلمبیا، به دست آورد. وی با اشاره به کتابی که حاوی ترجمة انگلیسی نوشته‌ها و سخنرانی‌های آقای خاتمی است و بنا بوده توسط دو مؤسسه پژوهشی آمریکایی منتشر شود، می‌نویسد: «این کتاب سیمای روشن و منسجم از اسلام و یک انقلاب اسلامی ارائه می‌دهد که بیش از گذشته در برابر دیدگان غرب آشکار و قابل شناخت بوده و افکار و عقائدی را عرضه می‌دارد که از آنچه قبلاً دیده و شنیده‌ایم، تازه‌تر است.»6

همسو بودن برخی از نقطه نظرات رئیس جمهوری ایران در باب اسلام و انقلاب اسلامی و غرب با خواست و تمایل غربی‌ها، بهترین دلیل برای اقدام آنان در راستای انتشار نقطه نظرات ایشان در غرب است. واکنش غربی‌ها نسبت به محتوای کتاب مزبور، به دلیل خوش‌بینی غرب به مطالب مندرج در آن است که به گمان سیاستمداران غربی، می‌تواند زمینه را برای از سرگیری روابط ایران و آمریکا فراهم سازد. کتاب فوق که به بیان دیدگاه آقای خاتمی نسبت به غرب از یک طرف و نسبت به اسلام از طرف دیگر می‌پردازد، امیدهای واهی غرب و غرب‌زدگان را برانگیخته است. نیویورک تایمز می‌نویسد: «پژوهشگران متولد ایران که این پروژه انتشار را سازماندهی کردند، اظهار امیدواری کردند که اجازه دادن به اینکه نظرات سیاسی خاتمی به زبان خودش به گوش جهانیان برسد، چه بسا بهتر شدن روابط میان واشنگتن و تهران را گسترش بخشد.»7

در مجموع نقطه نظرات آقای خاتمی نسبت به اسلام و غرب در این کتاب، در منظر پژوهشگران غربی «بسیار غیر بنیادگرایانه» به نظر می‌آید و همین امر، موجبات خوشایندی آنان را فراهم ساخته است.8 به نظر می‌رسد این سخن آقای خاتمی که شرط دفاع از اسلام، مبارزه با غرب و تمدن غرب نمی‌باشد،9 در راستای ترویج همین نوع اندیشه‌ها باشد. البته کسی هم نگفته است برای دفاع از اسلام باید با تمامی تمدن غرب مبارزه کرد. اگر در گفتار و رهنمودهای امام (ره) و مقام معظم رهبری، آئین مبارزه با آمریکا مطرح است، اولاً مبارزة با آمریکا به مفهوم ستیزه‌جویی با کل غرب نیست و حساب آمریکا و اقمار آمریکا را باید از سایرین جدا کرد. ثانیاً مبارزه با آمریکا به منزلة مبارزه با همة تمدن غرب نیست. می‌توان بر اساس معیارهای دینی، از تکنولوژی غرب استفاده برد و در عین حال خود را در برابر سموم فرهنگی غرب با اتکاء‌ به فرهنگ اسلامی مصونیت بخشید. مجدداً در همین راستا، خاتمی به برخی از متفکران و فیلسوفان مسلمان معاصر نسبت می‌دهد که آنان در نقد مدرنیته، هرگونه حجّیت و مرجعیت عقل را نفی کرده‌اند.10

سؤال ما از آقای خاتمی این است که چه کسی از فلاسفة مسلمان معاصر، با نقد مدرنیته و تمدن غربی، حجّیت و مرجعیت خرد را انکار کرده است؟ صرف خدشه‌دار کردن وجهة فلاسفة مسلمان، آن هم در یک دانشگاه غربی، هنر نیست.

در ادامه همین جریان، آقای خاتمی با پرداختن به این نکته که باید میان عرفان شرقی با تعقل و خردورزی غربی پیوند برقرار شود تا عرفان تکمیل شود، انسان‌شناسی شرقی را بخشی از واقعیت می‌شمارد که باید با انسان‌شناسی غربی کامل شود و انکار این پیوند را عامل نارسایی و نقص فهم ما از انسان می‌شناسد.11 آقای خاتمی به خوبی می‌داند که حداقل یکی از دیدگاه‌های انسان‌شناسی در شرق، دیدگاه اسلامی است. عموم اظهارات وی، انسان‌شناسی اسلامی را نیز در برمی‌گیرد. بدین ترتیب، بر اساس سخن او، انسان‌شناسی اسلامی که از زمره انسان‌شناسی شرقی است، تکمیل نمی‌گردد، مگر از طریق پیوند عمیقی که با تعقل و خردورزی غربی برقرار می‌سازد! این نظریه یا حاصل بی‌اطلاعی آقای خاتمی از لوازم سخنان خود است، که این امر بعید به نظر می‌آید و یا حاصل مجذوب بودن او نسبت به فرهنگ مغرب زمین است. بدیهی است آقای خاتمی هنگامی که مستقیماً رودرروی غربی‌ها قرار می‌گیرد و یا با خبرنگاران غربی تن به مصاحبه می‌دهد، در معرفی اسلام و تعریف از تمدن غرب، قدری منفعلانه‌تر به نظر می‌رسد.

سخنرانی وی در دانشگاه فلورانس ایتالیا تحت عنوان «روح ایرانی؛ پیوند عرفان شرقی و تعقل غربی» ایراد شده است. در این سخنرانی در نقد رنسانس، رنسانس را بالذات حادثه‌ای «برای حفظ و اصلاح و اشاعه دین و نه ضد و مخالف آن» می‌داند و در نقد مدرنیته، فلاسفة اسلامی را سرزنش می‌کند که با نقد مدرنیته، به نفی هرگونه حجّیت و مرجعیت عقل پرداخته‌اند.12 نمونه دیگر، مصاحبه وی با شبکة سی.ان.ان آمریکاست که توسط خانم کریستین امان‌پور صورت پذیرفت. در این مصاحبه آقای خاتمی اظهار داشت: «ملّت آمریکا توانسته جامعه‌ای بر پایه سه رکن آزادی، دینداری و عدالت بسازد.»13

این در حالی است که قبل از آن، در سال 1370 در یک مصاحبة داخلی، سخت بر مردم آمریکا خرده گرفته و مردم آمریکا را «بی‌فرهنگ‌ترین مردم عالم» دانسته است!14 البته برداشت مثبت او از غرب و تمدن و جامعه غربی، به مراتب بر برداشت منطقی او غلبه دارد. حتی به نظر می‌رسد اگر از غرب و یا جامعة غربی صحبت می‌کند، عاقبت مصالح سیاسی خویش را در نظر گرفته است. حالت منفعلانه آقای خاتمی را در برخورد با کلیمیان و گفت‌وگوی با آنان به خوبی می‌توان دریافت. معلوم نیست وی به چه قیمت و بهایی از کلیمیان تعریف‌های بی‌جا و بی‌محتوا به عمل می‌آورد و نقش علما و اندیشمندان و بزرگان یهودی را در شکل‌گیری تمدن اسلامی گوشزد می‌کند؟!15

انفعال و تأثیرپذیری آقای خاتمی به این‌جا محدود نمی‌شود، بلکه وی حتی از مکاتب و نظرات دگراندیشان غربی نیز تا حدودی متأثر است. توجیه و پذیرش نظراتی چون قرائت‌ها و برداشت‌های گوناگون از دین، یکی از همین موارد تأثیرپذیری است. وی می‌گوید: «بنده معتقدم که دین برای آنکه بماند، نباید آن را محصور در یک برداشت خاصی کرد. طبع بشر نیز چنین است که اگر دین (یا هر نهاد انسانی دیگر) را وافی به مقصود نیافت، یا آن را کنار می‌گذارد و یا برداشت تازه از آن خواهد داشت و این امری است که در تاریخ رخ داده است و باز هم رخ خواهد داد.»16

او حتی وجود تفسیرها و تعابیر مختلف در مورد توحید را می‌پذیرد و معتقد نیست که یک منش خاص بتواند خود را عین اسلام و حقیقت اسلام بداند؛ چون نظرش بر این است که راه به روی دیگران نیز باید باز باشد.17 وی ضمن ضروری دانستن بازنگری در دین، معتقد است که این بازنگری‌های جدید از دین، باید متفاوت با برداشت‌های پدران و سلف ما باشد!18 چگونه است که ثبات اندیشه ناب اسلامی موجب بقاء و دوام دین نباشد و برعکس، برداشت‌های گوناگون و احیاناً متناقض بتواند دوام و بقاء اسلام را تضمین کند؟

کدام یک از سلف ربّانی ما، از علمای واقعاً دین‌شناس و از ائمه ما گفته‌اند که تکثرگرایی در دین و ارائه برداشت‌های گوناگون از دین، موجب دوام و بقاء دین است؟ کدام یک از سلف ربّانی ما، از علمای واقعاً دین‌شناس و از ائمه ما گفته‌اند که تکثرگرایی در دین و ارائه برداشت‌های گوناگون از دین، موجب دوام و بقاء دین است؟ آیا تجویز و حتی ضرورت بازنگری در برداشت‌ها از دین، شامل برداشت پیامبر و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین نیز می‌شود؟ به تعبیری آیا لازم است و باید نسبت به آنچه که بر صدورش از جانب خداوند و بر تبیینش از جانب اولیاء دین علم داریم، بازنگری به عمل آوریم؟

هنگامی که آقای خاتمی با شهید بزرگوار استاد مطهری در مورد رفتن به غرب مشورت می‌کند، ایشان مخالفت کرده و پس از برگشت وی از غرب، از وقوع این امر اظهار تأسف می‌کنند. بنا به تعبیر فرزند آن شهید، چه بسا استاد مطهری با توجه به روحیات آقای خاتمی، از تأثیرپذیری وی از فرهنگ و اندیشه غربی نگران بوده‌اند.19

2. گذر از تمدن غرب و مدرنیته؛ بهترین راه به سوی آینده‌ای درخشان

آقای خاتمی به موازات اینکه واماندگی تمدن اسلامی (تمدن مسلمانان) را با بیاناتی که گذشت مطرح می‌کند، راه علاج و گریز از این واماندگی را توجه به غرب می‌داند و تجدد را، تحول در همة زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی می‌شناسد و معتقد است که این تحول نیز با تغییر و اصلاح برداشت نسبت به اسلام میسّر است. وی در یکی از سخنرانی‌های خود اظهار می‌دارد: «شما برای اینکه بتوانید پیشرفت بکنید و بمانید، راهی جز راه غرب ندارید.»20 دلیل این همه اهمیت قایل شدن برای راه غرب در نظر آقای خاتمی، این است که وی راه غرب را راه خرد می‌داند و می‌گوید: «راه غرب یعنی پذیرش خرد غربی»21 وی خردورزی را تنها راه حل مشکلات مطرح می‌کند و توصیه می‌کند که گذشته را باید رها کرد و امروزی شد. راه امروزی شدن هم تمسک به «بنیاد زندگی غربی و خرد غربی» است. 22

باورمندی آقای خاتمی به غرب به حدی است که می‌گوید: «به آینده نخواهیم رسید، مگر این‌که از مدرنیته و تجدد بگذریم.»23 وی از این فراتر، نظام فکری و سیاسی غرب را موافق و سازگار با تمایلات اولیه بشر می‌داند و می‌گوید: «مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی؛ با تمایلات اولیه بشر سازگار است. خود به خود طبع اولیه، مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز، بر آزادی است.»24

این در حالی است که مفهوم و محتوا و ساحت آزادی (که به قول آقای خاتمی مبنای نظام غربی است)، در انظار و رفتار غربی‌ها به صورتی مورد استفاده است که غرب را دچار بحران‌های اخلاقی، خانوادگی و انسانی کرده است. آزادی از نوع غربی در واقع با طبع اولیه حیوانی و شهوانی سازگار است؛ نه با فطرت و تمایلات اولیه بشری.

آقای خاتمی در تبیین مفهوم توسعه و آزادی، مجدداً غرب را الگوی نظری و عملی معرفی می‌کند و می‌گوید: «توسعه به طوری که امروز مورد نظر است، امری غربی است و دارای مفهومی است که مردمان آن سامان از این کلمه اراده می‌کنند و اگر مراد از توسعه، همین باشد، چاره‌ای نیست جز این‌که خواستاران آن، به تمدن جدید متمدن شوند. یعنی توسعه به معنی امروزش، میوه و یا شاخ و برگ درخت تمدن جدید است. اگر آن تمدن آمده، توسعه هم خواهد آمد و به این معنی سخن کسانی که می‌گویند ابتدا باید «خرد» غربی را پذیرفت تا توسعه بیاید، سخن بیراهی نیست و این سخن را کامل کنم که علاوه بر خرد و بینش غربی، باید منش غربی متناسب با این بینش را نیز پذیرفت».25

کسی مخالف استفادة هر چه بهتر و انسانی‌تر از علم و تکنولوژی غربی نیست، این چیزی است که امروزه بر کسی پوشیده نیست؛ امّا لحن و عبارات آقای خاتمی چیزی فراتر از این نوع استفاده‌های مطلوب را برمی‌تابد. وی عمدة عوامل را یکجا در توجه به غرب خلاصه کرده است و می‌گوید: «امروز به جرأت می‌توان گفت در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است، هیچ تحول کارساز پدید نخواهد آمد، مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد و شرط دگرگونی اساسی، آشنایی با تمدن غرب و لمس روح آن یعنی «تجدد» است. کسانی که با این روح آشنا نیستند، هرگز به پدید آوردن دگرگونی سودمند در زندگی خود توانا نیستند. باری شرط تحول اساسی، گذر از تمدن غربی است و مراد از آشنایی با مبانی تفکر و تمدن جدید است که در پس مظاهر آن نهفته است و سوگمندانه اقوامی نظیر ما هنوز از آن محروم هستیم.»26

آقای خاتمی در واکنش نسبت به گذشته، همانند پست‌مدرنیست‌ها، نقد به اصطلاح خردمندانه و روشنفکرمآبانه گذشته را در تأمین عزت امروزی و سکویی برای پریدن از امروز به فردای درخشان‌تر لازم می‌داند که البته به زعم وی، حتی این نیز با گذر از تمدن غرب میسر خواهد بود.27

وی این نسخه را برای کلیه جوامع اسلامی در نظر گرفته است. آقای خاتمی پیش از آنکه به دیانت و ملیت خود وقعی نهد و به عنوان رئیس جمهور کشور اسلامی از حریم اسلام و قرآن و فرهنگ اصیل دینی مردم پاسداری کند، مجذوب و مرعوب تمدن غربی است و به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا غرب؛ قبلة آمال و آرزوهای تحقق نیافته و سوگمندانة! جوامع اسلامی است. وی هر چند گهگاه به جنبه‌های منفی تمدن غرب اشاره می‌کند، امّا ستایش وی از تمدن غربی، بیش از واکنش وی به جنبه‌های منفی و منفور آن است.

آقای خاتمی خواهان ملّت متجددی است که تجدّدش را بر اساس تحولش رقم زده است و تحولش را در برداشت‌های نوین و روشنفکرانه از دین می‌داند. او با معرفی رنسانس به عنوان یک تحول و نهضت دینی، به نظر می‌رسد که تصور می‌کند جامعة اسلامی ما نیز باید به نوعی شبیه همان رنسانس را در خود ایجاد کند، به قصد اصلاح دین به پر و پای دین بپیچد و به برداشت‌های نوین از دین دست یابد تا رفته رفته تحول پیدا کند و همانند غرب به تمدن برسد. این خواسته و این تز نشان می‌دهد که آقای خاتمی تا چه حد در مقایسة بین اسلام و مسیحیت و جوامع اسلامی و غربی، بسیاری از جوانب را رعایت نکرده است. مسیحیت تحریف‌یافته‌ای که مورد باور و اعتقاد و اعتماد غربی‌ها بود، از دو جنبه از درون تهی گشته بود؛ یکی از جنبة علمی و دیگری از جنبة عملی. در جهت علمی و نظری، مسیحیت بینش روشنی از خدا و انسان و جهان ارائه نمی‌داد و از جنبه عملی نیز مسیحیت در تبیین خط مشی‌های اصولی در باب کشورداری، نظام‌داری، لشکرداری، اقتصاد، سیاست و ... ناتوان بود. این شد که چنین دینی از میان تهی، بازیچه تحولات سیاسی و فرهنگی شد و به تکثرگرایی مبتلا گردید. در صورتی که اسلام هم از جنبه نظری و هم از جنبه عملی دین کارآمدی است و با این وصف دین خاتم است و برای تمامی جوامع بشری کارآیی دارد و بنابراین نمی‌تواند اسیر و بازیچة تحولات بشری قرار گیرد؛ بلکه این دین اسلام است که با ترسیم خط مشی‌ها و راهکارها و جهت دادن‌های صحیح و منطقی و انسانی، جوامع بشری را به جانب سعادت ابدی در دنیا و آخرت هدایت می‌کند.

آقای خاتمی چگونه ایجاد تحول را در ارائة برداشت تازه‌ای از دین می‌داند و آن را همسو، بلکه عین تجدد می‌شمارد؟ مگر کاری که امام (قدس سره) انجام دادند، یک تحول نبود؟ آیا تحولی که آقای خاتمی دنبال می‌کند، دگرگونی در اندیشه‌های ناب امام خمینی (ره) را نیز شامل می‌شود!؟ در این صورت برای دین و ارزش‌های والای دینی که در کلام و گفتار و نوشته‌های معمار کبیر انقلاب اسلامی مندرج و ثبت است و در عمل آنها را به منصه ظهور رسانید، چه شأن و منزلتی باقی خواهد ماند؟ هر چند، هر از گاهی آقای خاتمی در فضایی تناقض‌آمیز سخن می‌گوید، امّا روح کلام وی اهتمام بر تحولی است که با برداشت جدید از دین و سنت صورت می‌پذیرد. او اظهار می‌دارد: «شما اگر خواستار تحوّلید، باید صاحب برداشت تازه‌ای از سنت خودمان باشید، برداشت تازه‌ای از دین خودمان داشته باشید، زیرا بسیاری از برداشت‌های موجود از دین مناسب است با وضع زندگی که در پنج قرن قبل، ده قرن قبل وجود داشته... ما نیازمند به تحول در اندیشة دینی‌مان و در اندیشة سیاسی‌مان و در اندیشة فرهنگی‌مان هستیم.»28

بر اساس اظهارات آقای خاتمی، فتوای مربوط به سلمان رشدی، اعلام موضع فعال و پویا در برابر آمریکا و اسرائیل، بستن راه تساهل و تسامح و اغماض مذهبی، اظهار غیرت و حمیّت دینی در کلام امام امت و مقام معظم رهبری؛ همه می‌باید از برداشت‌های قدیمی و سنتی مربوط به دوران گذشته به حساب آید! این همه اصول و اصول دیگر باید تغییر کند تا تحولاتی ایجاد شود و جامعه پیشرفت کند. این نتیجة قهری و طبیعی کلمات آقای خاتمی است. آقای خاتمی در مواردی نیز حفظ اصول اسلام را مورد توصیه قرار می‌دهد، در عین حال که انعطاف‌پذیری ذهنیت انسان‌ها و برداشت‌های فکری آنان را در برابر تحولات می‌ستاید و این دو را از شرایط استواری و پایایی جامعه می‌داند؛ امّا چگونه می‌توان در برابر برداشت‌های نارسا و ناقصی که از دین می‌شود انعطاف‌پذیر بود و در عین حال بر حفظ اصول همّت ورزید؟ از میان دگراندیشان و روشنفکران چه کسی را می‌شناسید که با ارائه برداشت‌های این چنینی از دین، توانسته باشد بر حفظ اصول مسلم اسلام همت گمارد؟ آقای خاتمی ابزارهایی را برای گذر از تمدن غرب برمی‌شمارد که از همه مهمتر همین تجویز و توجیه برداشت‌ها و قرائت‌های گوناگون و جدید از دین است. ابزارهای دیگر که به فکر و نظر وی رسیده است، عبارتند از:

1.تأکید بر رفق و مدارا در برخورد با ذهنیت‌های گوناگون و نواندیش از دین و ترویج روحیة تساهل و تسامح.29

وی ذهنیت‌هایی را که احیاناً در حمایت از دین ذره‌ای کوتاه نمی‌آیند، «ذهنیت‌های دینی سنگواره» می‌داند. آقای خاتمی می‌گوید: «هر چه عادت‌های دینی و ذهنیت‌های دینی سنگواره‌تر باشد، جامعه‌ای که زیر بنای نظام او دین است، از نظر امنیتی آسیب‌پذیرتر می‌شود و در مقابل، هر چه بینش و منش دینی انعطاف‌پذیرتر باشد، جامعه پایدارتر و امنیت آن بیشتر است.»30 اغماض مذهبی در گفتار آقای خاتمی کم و بیش به چشم می‌خورد. در موردی بروز مسائل ناروای جنسی را مصداق ابتذال و توسعه فحشاء دانستن، علامت کمال بی‌انصافی می‌داند و در مورد دیگر نشر کتابی را که حاوی مطالب نادرست انحرافی است - به بهانة اینکه در مجموع، مطالب مفید و پیام صحیحی دارد - بی‌اشکال می‌داند. این‌که نشر یک کتاب و یا یک اثر فرهنگی می‌تواند گمراه کننده باشد، به نظر آقای خاتمی چیز مهمی به حساب نمی‌آید و مخاطره‌انگیز نخواهد بود. این نظرات اقتضای برخورداری از روحیة تساهل و تسامح و اغماض مذهبی آقای خاتمی است. رفق و مدارای آقای خاتمی در قبال غرب، از مصاحبه وی با شبکه سی.ان.ان آمریکا آشکار می‌شود. بنابر اظهارات مفسران غربی آمریکایی، در این مصاحبه آقای خاتمی می‌کوشد تا با چهره‌ای خندان و آرامش‌بخش، تصویر یک روشنفکر میانه‌رو را از خود ارائه دهد. در این مصاحبه همانگونه که بیان شد، وی جامعه آمریکا را بر پایة آزادی و دین‌داری و عدالت استوار می‌داند! ممکن است آقای خاتمی غرضی از بیان این مطالب نداشته باشد، امّا چرا او به عنوان یک رئیس جمهور در مقابل غرب باید به گونه‌ای سخن بگوید که موجبات خشنودی آنان را فراهم آورد، تا آنان نیز با این آب و تاب سخنانش را منتشر گردانند و گفتار او را چراغ سبز و برگ برنده‌ای برای آمریکا بدانند؟ با این وجود برای آقای خاتمی نقطه عزیمت و راهکار آغازین این ارتباط، ارتباط از طریق «تبادل استادان، نویسندگان، هنرمندان، دانشمندان، خبرنگاران و جهانگردان» است.31 امّا توجه به این نکته مهم است که تا پیش از آن زمان نیز، ارتباطی از این دست هر چند به صورت غیر رسمی و در سطح ساده برقرار بوده است. شاید آقای خاتمی چیزی فراتر از آن را دنبال می‌کرده است و آن اینکه در سطح کلان دو دولت آمریکا و ایران متکفل ایجاد تسهیلاتی در زمینة ارتباطات مزبور باشند که اگر چنین باشد، این خود به تدریج زمینه‌ساز ارتباطات وسیع فرهنگی – سیاسی خواهد شد.

2. تأکید بر آزادی بیان و اندیشه و‌ آزادی نقد

ضمن تأکید بر این‌که آزادی اندیشه و نقد از پایه‌های اساسی حفظ امنیت است، آقای خاتمی می‌گوید: «اگر جلو این آزادی‌ها گرفته شود، در آینده به صورت‌های بدی ظهور و بروز خواهد یافت.»32

آنچه را آقای خاتمی به عنوان ابزارهای تحول و پیشرفت برمی‌شمارد، اتفاقاً در دوران بعد از رنسانس اروپا قبل از وی، آقای ولتر فرانسوی (1778 – 1698 Voltaire) تحت عنوان اغماض مذهبی و آزادی مطبوعات و اندیشه بر آن اصرار می‌ورزید. گویا آقای خاتمی از بحران‌های اخلاقی که در نتیجه اغماض مذهبی و آزادی اندیشه و مطبوعات در غرب به خصوص در طول سدة اخیر پدید آمده است و در ایران ما نیز می‌رود تا آثار زیانبار خود را بر جا گذارد، غافل مانده است. این نوع از نگاه آقای خاتمی به آزادی اندیشه را با نگاهی گذرا و کوتاه به مطبوعات، کتاب‌ها و فیلم‌های منتشر شده در دوران هشت ساله ریاست جمهوری ایشان به خوبی می‌توان دریافت. دورانی که حتی ساحت قدس الهی و پیامبران و اولیاء خدا نیز از آماج حمله‌های دشمنان دین در امان نمانده و بسیاری از بنیان‌های فکری توده‌ها دچار تزلزل و شبهه گردید.

در هر صورت، چنین نگرش‌هایی هر چند اکنون هم برای انقلاب اسلامی مخاطره‌انگیز است، امّا در درازمدت می‌تواند به مراتب مخرب‌تر و مخاطره‌انگیزتر باشد و اساس استقلال و کیان اسلامی ما را متزلزل سازد. چکیده‌ای از اصول و مواضع دینی – سیاسی آقای خاتمی آنچنان که از گفتار و اظهاراتش برداشت می‌شود، عبارت است از:

1. غرب باوری.

2.آزادی گرایی.

3.اغماض مذهبی.

4. ابراز تساهل و تسامح در ارتباط با دین، آموزه‌های دینی و تعالیم اخلاقی.

5. تجدیدنظرطلبی فرهنگی – سیاسی.

6.دگراندیشی دینی.

اینها همه عواملی است که اسلامیت نظام و استقلال و حیثیت فرهنگی – اسلامی ما را در مخاطره جدی قرار می‌دهد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/28:: 9:4 عصر     |     () نظر

ماجرای استعفای نخست‌وزیر، پاسخ عتاب‌آمیز امام و قطعنامه 598

قسمت اول: بازخوانی 10 دور انتخابات ریاست جمهوری/ دور چهارم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای- برای نخست‌وزیری مجدد موسوی حجت ندارم مگر ولی‌فقیه دستور دهد

قسمت دوم:

استعفای نخست‌وزیر و پاسخ عتاب آمیز امام راحل

گروه تاریخ- محمد مهدی تهرانی: کشمکش‌ها در نهایت به استعفای میرحسین موسوی در تاریخ 14/6/67 انجامید؛ استعفایی که بدون هیچ گونه هماهنگی با رئیس‌جمهور وقت یا امام راحل به یک‌باره سر از روزنامه ها درآورد و با واکنش شدید امام مواجه شد. متن کامل استعفانامه میرحسین بدین شرح بود:

«برادر گرامی حجت‌الاسلام سید علی خامنه‌ای ریاست محترم جمهوری

با سلام و درود فراوان به اطلاع می‌رساند:

1- برادر گرامی و متعهد مسعود روغنی زنجانی در روز 13/6/67 از مسئولیت وزارت برنامه و بودجه استعفا دادند و این استعفا در شرایطی است که تصمیم گیری برای انتخاب وزرای نیرو، جهاد سازندگی و بازرگانی هنوز مبهم است.
با توجه به جهت‌گیری روشن مجلس در امور مختلف و اطلاعاتی که از داخل مجلس محترم در دست است، احتمالاً بین 5 تا 8 وزیر از افراد معرفی شده رأی لازم را برای ادامه مسئولیت به دست نخواهند آورد و معنای این شرایط آن است که دولت در وضعیت کنونی کشور در تعدادی از وزارتخانه‌های حساس برای مدت نامعلومی وزیر نداشته باشد.

2- با توجه به جمیع جهات ذکر شده و نیز مشکلات انتخاب وزرا، با عنایت به عدم تفاهم فی مابین که در انتخاب هر فردی بروز می‌نماید (که حتی در مواردی انتخاب یک وزیر به بیش از یک‌سال انجامیده است) و از آنجا که اینجانب اصالت در اختلافاتی که بین 3 مرجع ریاست جمهوری، نخست‌وزیر و مجلس پیش می‌آید، براساس روح قانون اساسی و نیز صلاح کشور متمایل به مجلس منبعث از آرای ملت می‌دانم و معتقدم که در چنین مواقعی مصالح مملکت ایجاب می‌نماید رئیس‌جمهوری و نخست‌وزیر بدان تمکین نمایند، بدینوسیله براساس اصل 135 قانون اساسی استعفای خود را تقدیم می‌نمایم.

3- توضیحات اجمالی در این خصوص به پیوست تقدیم می‌گردد.

امید است این استعفا شرایط لازم را برای دولتی که نخست‌وزیر آن بتواند با استفاده از رهنمودهای مقام معظم ولایت فقیه و نیز با استفاده از تمام اختیارات آمده در اصل 124 قانون اساسی (از جمله بخش‌های تردیدناپذیر آن نظارت بر کار وزیران، هماهنگ ساختن تصمیمات دولت در همه‌ی زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاست داخلی و خارجی و نیز تعیین برنامه و خط مشی دولت است) با اقتدار عمل نماید- فراهم سازد.

4- با توجه به اصل 135 قانون اساسی تا تعیین دولت جدید اینجانب به وظایف قانونی خود به صورت کامل ادامه خواهم داد و اعضای دولت خدمتگزار با نشاط و قدرت وظایف خود را با توانمندی لازم انجام خواهند داد.

5- طبیعی است تا انتخاب دولت جدید، برادر دکتر ولایتی به‌عنوان وزیر امور خارجه کشورمان با پشتیبانی نظام، بیانگر نظرات رسمی جمهوری اسلامی در مذاکرات صلح ژنو باشند و بتوانند با رهنمودهایی که به طور مستمر از رؤسای محترم 3 قوه کسب می‌نمایند، به وظایف خود ادامه دهند.

ضمناً فرصت را مغتنم شمرده اعلام می‌دارد:

الف- اگر دولت خدمتگزار در طول سالیان دشوار و سراسر جنگ و جهاد گذشته توانسته باشد با توفیقات الهی خدماتی مورد رضایت مردم مؤمن و آزاده کشورمان انجام دهد، به یقین جز در سایه حمایت‌های همه جانبه رهبر کریم و عظیم‌الشأن انقلاب و مردم ایثارگر و شهیدپرورمان نبوده است.

معجزه دفاع مقدس به ایستادگی و مقاومت 8 سال گذشته از آن امام و امت بزرگوار است و اگر دولت توانسته باشد، در این سالیان تنها لیاقت عنوان خدمتگزار محرومان را برای خود حفظ کند، بزرگترین افتخاز را کسب کرده است و با این وصف، اینجانب خود را در مقابل امام امت و امت بزرگوار امام خجل می‌یابم.

ب- بنده به‌عنوان یک خدمتگزار کوچک در هر شرایطی و در حد توان زیر فرمان نخست‌وزیر محترم جدید و دولت او خواهم بود وانشاءالله از خدمات ناچیزی که ممکن است از دست اینجانب برآید، غفلت نخواهم کرد.

قدرت‌های مستکبرجهانی و ایادی آنها باید بدانند که در کشور اسلامی- انقلابی ما اختلاف سلیقه و نظر در سیاست‌های داخلی و خارجی نمی‌تواند سبب فراموشی ضرورت وحدت صفوف در مقابل توطئه‌های آنان به‌ویژه توطئه شیطان بزرگ امریکا باشد و ملت رشید به یقین می‌دانند که در یک جامعه آزاد و سربلند که آثار دیکتاتوری و وابستگی از آن رخت بربسته، آمد و رفت دولت‌ها یک امر طبیعی و انشاءالله توأم با خیر و برکات برای مردم است.

میرحسین موسوی 14/6/67»(1)

واکنش عتاب آمیز امام به این استعفانامه درست در همان روز انتشار آن، منعکس شد:

«جناب آقای موسوی نخست‌وزیر محترم

نامه‌ی استعفای شما باعث تعجب شد. حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان می‌گذاشتید. در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند چه وقت گله و استعفا است. شما در سنگر نخست‌وزیری در چارچوب اسلام و قانون اساسی به خدمت خود ادامه دهید، در صورتی که نسبت به بعضی از وزرا به توافق نمی‌رسید چون گذشته عمل شود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رأی دهد. تعزیرات از این پس در اختیار مجمع تشخیص مصلحت است که اگر صلاح بداند به هز میزان که مایل باشد، در اختیار دولت قرار خواهد داد. همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند. مردم ما از این گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیده‌اند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت. از آنجا که من به شما علاقمندم، انشاءالله عندالملاقات مسائلی است که گوشزد می‌نمایم.

سید روح‌الله الموسوی الخمینی

15/6/67»(2)

زمان استعفای مهندس موسوی مصادف بود با پایان حمله مرصاد و آغاز گفتگوهای آتش بس بین ایران و عراق. امام خمینی(ره) در حکمی دکتر علی اکبر ولایتی (وزیر امور خارجه وقت) را به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات آتش بس بین ایران و عراق تعیین کردند. ولایتی به سرعت عازم نیویورک شد. استعفای میرحسین موسوی همزمان با صبح اولین روز این مذاکرات بود. تأثیرات این استعفا در مذاکرات، بعدها توسط دکتر ولایتی بسیار ناگوار و خورد کننده عنوان شد. اگرچه عده ای نیز استعفای موسوی را ناشی از ناراحتی وی از تعیین ولایتی توسط امام به عنوان نماینده جمهوری اسلامی یاد می کنند. (عکس شماره 12)

رویکردهای مدیریتی و شخصیتی میرحسین موسوی

اما در کنار رویکردهای چپ اقتصادی میرحسین که مسئله برانگیز می شد و اختلافاتی ریشه ای را دامن می زد، به نوع رویکرد او در مدیریت کشور هم انتقاداتی وارد بود.

«من با جرأت می گویم که مهندس موسوی انسانی شریف، با ایمان و دین دار و وطن دوست است و از این لحاظ در هیئت دولت سرآمد بودند.» این نمای کلی‌ای است که روغنی زنجانی از شخصیت موسوی ارائه می کند و بعد انگار که چیزی از قلم افتاده باشد، بلافاصله ادامه می دهد: «اما این را هم اضافه می کنم که عاشق‌تر بودن فرد دلیل بر درست عمل کردن او نیست. ایشان برای اجرای روش های اجرایی علاقمندی های خود تئوری مشخصی نداشتند. دلیل آن را هم باید در فضای ذهنی، تخصصی و تجربه های زندگی فرد جستجو کرد. تخصص مهندس موسوی و تحصیلات دانشگاهی ایشان در زمینه هنر، معماری و شهرسازی است. از لحاظ فلسفی هم به فلسفه چپ علاقه وافر داشته و دارند.»

رییس وزارت برنامه موسوی می گوید: «وقتی ما آمار فعالیت های فرهنگی و فکری جامعه را به آقای موسوی ارائه می دادیم، ایشان همیشه یادآوری می کردند که چقدر به عدد و رقم و ریاضیات توجه می کنید. بهتر است سری هم به کتاب های مولوی و حافظ و عارفان دیگر بزنید و این قدر خشک به مسائل توجه نکنید.»

روغنی زنجانی خاطره هایی هم برای گفتن دارد که حرف هایش را به آنها مستند می کند. از روزی می گوید که به همراه دکتر نیلی که معاون سازمان برنامه بود، برای ارائه گزارش اقتصادی نزد موسوی رفته اند. او حکایت آن روز را این گونه بازگو می کند:«پس از پایان گزارش ایشان از من خواست که چند دقیقه ای بیشتر بمانم. اما دکتر نیلی رفتند. مهندس موسوی به من گفت که به دکتر نیلی سفارش کنید این قدر به کمیات اهمیت ندهد و ایشان را تشویق کنید یک مقدار هم به عرفان روی بیاورند، ادبیات ما بسیار غنی است و مباحث اخلاقی و عشق و ایثار را باید از آن استخراج کرد. ایشان باید بیشتر از این زاویه به مسائل نگاه کنند.»

خاطره ها البته کم نیست و مصادیق مدعای روغنی زنجانی هم یکی و دو تا نیستند. او ادامه می دهد: «یکبار هم در اواخر سال 1366 بود که برای ارائه گزارش وضعیت اقتصادی کشور نزد ایشان بودم. وضعیت اقتصادی به هیچ وجه رضایت بخش نبود و احساس خطر می کردم. ایشان هم شدیداً احساس خطر می کرد. یک مداد در دست ایشان بود، به مداد آن قدر فشار آورد تا شکست. به من گفت این مداد آستانه تحمل مشخصی دارد و فشار بیش از حد موجب شکستن آن می شود. شما هم باید دقیقا بدانید آستانه تحمل نظام و لحظه فروپاشی آن کجاست. به نظر ایشان لحظه فروپاشی نظام موقعی است که باید احساس خطر کرد و به همین راحتی نباید شرایط را یاس آور نشان داد. توجهی هم به اعداد و ارقام نمی کردند، عاطفی بود و احساسی عمل می کرد.» (3)

عالی‌نسب را از زمره مشاوران اقتصادی پرنفوذ موسوی می دانند. کسی که به چپ گرایی در اقتصاد و دولت محوری شهره بود. روغنی زنجانی از نوع رابطه میرحسین و مشاورش هم سخن می گوید: «از لحاظ فکری و جایگاه طبقاتی، آقای عالی‌نسب فردی بود که گرایشات صنعتی و تولیدی داشت و به شدت با تجارت و صاحبان تجارت نیز مخالف بود. آدم بسیار متدین و پایبند به شرع بودند اما زندگی واقعی ایشان با آرمان های اجتماعی شان در تضاد بود. اگر هم نظرات ایشان مورد توجه آقای مهندس موسوی قرار می گرفت، به 2 دلیل مشخص بود. اول اینکه خود مهندس موسوی در زمینه مباحث اقتصادی ضعیف بودند و به لحاظ فلسفی توانایی انجام تفکر اقتصادی نداشتند. دلیل دوم هم این بود که جو غالب دولت و مجلس چپ بود.»(4)

روغنی زنجانی با اشاره به نوع مواجهه نخست‌وزیر با سازمان برنامه می گوید: «استدلال های ایشان عمدتاً اجتماعی و عاطفی بود و کمتر از واقعیت های اقتصادی نشأت می گرفت. البته این استدلال های احساسی و عاطفی بود که نقطه نظرات کارشناسی را تحت تأثیر قرار می داد. معمولاً آقای موسوی هم به راه حل ها و نظرات سازمان برنامه به دیده تردید نگاه می کرد.»(5)

او بر یک نکته دیگر هم تصریح دارد و آن بها ندادن به نهادسازی و مجموعه های کارشناسی است. روغنی زنجانی گلایه هایی در این زمینه نیز دارد: «یکی دیگر از ویژگی های آقای مهندس موسوی این بود که بهای چندانی به نهادسازی در تصمیم گیری ها نمی داد. این مسئله منجر به بروز بحران های متعددی شد.»(6)

واقعیت آن است که برخی اختلافات بین رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر ناشی از ساز و کارهای قانونی موجود بود. ساز و کارهایی که در بازنگری قانون اساسی مورد تجدید نظر قرار گرفت و عملاً به حذف نخست‌وزیری انجامید.

پذیرش قطعنامه 598

از دیگر رویدادهای مهم این دوران، پذیرش قطعنامه 598 توسط امام(ره) بود. پذیرشی که به واسطه گزارش های میرحسین موسوی محسن رضایی و نهادهای مختلف درگیر اداره جنگ و کشور از جانب امام پذیرفته شد و لقب جام زهر را به خود گرفت. امام در پیامی که به مناسبت سالگرد کشتار مکه صادر فرمودند، به پذیرش قطعنامه اشاره کردند و نکاتی را مورد توجه قرار دادند. ایشان فرمودند:

«اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم، و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلّم، ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.

من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهه های آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده اند، تشکر و قدردانی می کنم و همه ملت ایران را به هوشیاری و صبر و مقاومت دعوت می کنم.»(7)

عباراتی که امام در مورد پذیرش قطعنامه به کار می برند، حاکی از این است که ایشان علی رغم میل باطنی و تصمیم شخصی خود، مجبور به پذیرش قطعنامه شده اند. ایشان می فرمایند: «خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‏اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده‏هاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده‏ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده‏ام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مى‏کنم.»

ایشان همچنین می افزایند: «... قبول این مسئله برای من، از زهر کشنده ‏تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم. در شرایط کنونی، آن چه موجب این امر شد، تکلیف الهی‏ام بود. شما می‏دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز، فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او، از هر آن چه گفتم، گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کرده ‏ام»

امام همه را به صبر دعوت می کردند و از اینکه خود نیز تشنه و شیفته شهادت هستند، سخن به میان می آوردند: «فرزندان انقلابى‏ام، اى کسانى که لحظه‏اى حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید، شما بدانید که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما مى‏گذرد. مى‏دانم که به شما سخت مى‏گذرد؛ ولى مگر به پدر پیر شما سخت نمى‏گذرد؟ مى‏دانم که‏ شهادت شیرین‌تر از عسل در پیش شماست؛ مگر براى این خادمتان اینگونه نیست؟ ولى تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینه انقلابى‏تان را در سینه‏ها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید که پیروزى از آن شماست.»(8)

مهر ماه 85، دفتر هاشمی رفسنجانی نامه ای را منتشر کرد که از برخی واقعیات جنگ حکایت داشت. در این نامه که از سوی امام خطاب به مسئولین کشور نوشته شده بود، دلایل پذیرفتن قطعنامه مورد توجه قرار می گرفت و به گزارش های سه نفر اشاره می شد: اول فرمانده وقت سپاه محسن رضایی، دوم نخست‌وزیر میرحسین موسوی و سوم مسئول وقت تبلیغات جنگ سید محمد خاتمی.

امام(ره) در خصوص نقش نامه محسن رضایی می فرمایند: «با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از ده‌ها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکست‌های اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ می‌باشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح‌های شیمیایی و نبود وسائل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت می‌نمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ 2/4/67 نگاشته است اشاره می‌شود.»

محسن رضایی در نامه خود آورده بود: «تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست می‌آوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته‌ باشیم و بعد از پایان سال 71 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر و قدرت ساختن مقدار قابل توجهی از سلاح های لیزر و اتم -که از ضرورت‌های جنگ در آن موقع است-، داشته باشیم، می‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.»

امام(ره) در خصوص نامه میرحسین موسوی نیز می فرمایند: « آقای نخست‌وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده‌اند، مسئولان جنگ می‌گویند تنها سلاح‌هایی را که در شکست‌های اخیر از دست داده‌ایم، به اندازه تمام بودجه‌ای‌ است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود.»

و نوبت به سیاسیون و مسئولین تبلیغات جنگ می رسد. امام با اشاره به سایر گزارش ها و نامه ها می فرمایند:«مسئولان سیاسی می‌گویند از آنجا که مردم فهمیده‌اند پیروزی سریعی به دست نمی‌آید، شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.»

محسن رضایی نامه سید محمد خاتمی را حاوی مطالبی که امام مورد توجه قرار دادند، می داند. او می گوید:«نامه آقای خاتمی، حکایت از آن داشت که بسیجی‌ها و مردم به جبهه نمی‌روند و ما در جبهه نیرو کم داریم.»

محسن رضایی از هاشمی رفسنجانی و نقش او در انتقال این نامه ها و گزارش ها به امام نیز سخن می گوید: «آقای هاشمی هم این نامه هم چند نامه دیگر از جمله آقای خاتمی وزیر ارشاد وقت، نامه میرحسین موسوی به عنوان مسئول دولت، و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد گفته بود که نظامیان این گونه می‌گویند و مسؤولان سیاسی و اقتصادی هم می‌گویند پول نداریم. شما تکلیف را روشن کنید و امام هم با پذیرش قطعنامه موافقت کردند.»

برچسب اسلام امریکایی

از دیگر مسائلی که در خصوص این دوره می توان مورد توجه قرار داد، فضایی است که به واسطه سخنان امام در تفکیک میان اسلام ناب و اسلام امریکایی رقم خورد. قائلین به اقتصاد دولتی خود را پیرو اسلام ناب دانستند و مخالفان و منتقدان خود را داعیه داران اسلام امریکایی لقب دادند. در این میان، مجمع روحانیون مبارز هم از جامعه روحانیت مبارز جدا شد. آیت‌الله مهدوی کنی با اشاره به این انشعاب می نویسد: «کیهان و اطلاعات در شماره فوق العاده با سر و صدای زیادی به عنوان موجودیت مجمع روحانیون، مصاحبه بعضی از آقایان را منتشر کردند که در آن مصاحبه ها فلسفه این انشعاب را ذکر کرده بودند. آنها گفته بودند که ما در مسائل انقلاب اختلاف نظر و اختلاف مبنا داریم. اینها (جامعه روحانیت) در مسائل اقتصادی مبنای خاصی دارند، در سیاست خارجی هم روش خاصی دارند و این همان چیزی است که امام اسمش را اسلام امریکایی گذاشته است؛ یعنی اینها طرفدار سرمایه دارها و طرفدار ارتباط با امریکا هستند. اینها سرمایه داران را تایید می کنند. سیاست اقتصادی آنها اقتصاد سرمایه داری است؛ سیاست خارجی آنها هم سیاست ارتباط با غرب است و در یک جمله اسلام اینها اسلام امریکایی است.»(9)

موافقت امام با انشعاب مجمع روحانیون مبارز این فضای تقابلی را تشدید می کرد. اعضای مجمع روحانیون این موافقت با انشعاب را موافقت با رویکردهای جدید و نقد رویکردهای امریکایی تعبیر و تفسیر می کردند.

مهدوی کنی در ادامه به دیدارشان با امام اشاره می کند و اینکه در این دیدار شرح تهمت ها را گفته: «تا من گفتم اگر ما امریکایی هستیم پس ما را به دریاچه ساوه بریزید، ایشان سریع سرشان را بلند کردند و گفتند نخیر، من کی چنین حرفی را زدم؟ من چنین حرفی نزدم. من به شماها علاقه دارم! خیر، چنین چیزی نیست، اصلاً من چنین حرفی نزدم، من چنین چیزی را تأیید نکردم.»(10)

عروج علمدار نهضت

با رحلت امام در 14 خرداد 1368 کشور به یکباره عزادار داغی شد که پذیرش آن دشوار می نمود. ضدانقلاب از مدت‌ها قبل، منتظر پر کشیدن امام بود. از نگاه آنها کسی نمی توانست جای امام را پر کند و با عروج امام، عمر جمهوری اسلامی هم به پایان خواهد رسید.

در این شرایط، مجلس خبرگان‌ آیت‌الله خامنه‌ای را به عنوان رهبر معرفی کرد تا بعد از امام، زمام امور ولایت فقیه را در دست بگیرد. کمتر از 2 ماه تا انتخابات ریاست جمهور پنجم باقی بود و ایشان ناگزیر، 72 روز به صورت توأمان رهبری و ریاست جمهوری را عهده دار بودند، تا دولت جدید مستقر شود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/27:: 9:20 عصر     |     () نظر
نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران:
فرماندهان اغتشاشات اخیر هنوز بیرون از زندان هستند

حجت‌الاسلام سعیدی با بیان اینکه فرماندهان آشوب همچنان در بیرون هستند، گفت: البته به تدریج باید زمینه برخورد با دیگر عوامل هم فراهم شود.

به گزارش رجانیوز، حجت الاسلام و المسلمین سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران در گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی سپاه پیرامون حوادث پس از انتخابات، ارزیابی عملکرد دولت نهم و شاخص ها و ملاک‌های کابینه کارآمد در دولت دهم و نیز نقش سپاه و بسیج در مهار اغتشاشات و بحران آفرینی های اخیر گفتگو کرده که متن کامل این گفتگو بدین شرح است:

* به نظر شما اگر در حوادث اخیر گروه های سیاسی شکست خورده در انتخابات رهنمودهای ولایی مقام معظم رهبری را به گوش جان می خریدند، شرایط سیاسی کشور چگونه رقم می خورد؟

_ ریشه مشکلاتی که امروز نظام در این مسائل داخلی دارد تقریباً از یک جا نشات می گیرد و آن این است که حکومت دینی بر محوریت ولایت فقیه کاملاً تئوریزه و نهادینه شده است. اصولاً حاکمیت دینی و تحقق ولایت فقیه، اصول زیادی را دارد، بیش از 20 اصل بعنوان مبانی حکومت دینی داریم که اگر هر یک از آنها را نادیده بگیریم و یا حذف کنیم از دایره حکومت دینی خارج خواهیم بود، ایده حاکمیت دینی برگرفته از تدابیر ذات باریتعالی است، رسالت امروز ما دقیقا در چارچوب اصول و مبانی دینی باید تعریف بشود. اگر در آن چهارچوب تعریف نکنیم از دایره خارج شدیم و در واقع نمی توانیم مدعی حکومت دینی باشیم.

اصولاً سه تفکر در صدساله اخیر در جلوی بشر وجود داشته و سه اندیشه همه جهت گیری های بشر را شکل داده است یکی تفکر مادی گرایی همان تفکری که در قرن گذشته در دنیای مارکسیسم و کمونیسم منشاء تحولاتی شد و دیگر تفکر انسان گرایی که همان امانیسم بود و در دنیای غرب منشاء خیلی تحولات شد.
تفکر سوم هم تفکر خدامحوری است . یعنی اداره بشر و تشکیل حکومت در چهارچوب ایده خدامحوری. این سه اندیشه با هم سازگاری ندارند. اندیشه ماده محوری را دنیای مارکسیسم دنبال می کرد که مصداق آن شوروی و چین بودند، اندیشه انسان محوری در قالب لیبرال دموکراسی در غرب شکل گرفت و اندیشه خدامحوری را انبیاء پایه گذار آن بودند.

پیامبر اعظم (ص) حکومتی را بر مبنای خدامحوری شکل داد ائمه معصومین منادی چنین حکومتی بودند ، انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام (ره) و مدیریت امروز رهبر معظم انقلاب بر چارچوب خدامحوری استوار است. حکومت در چارچوب خدامحوری یک مجموعه ای است که همه الزامات را با خودش دارد هیچ اصل را نمی توانیم از جای دیگری عاریه بگیریم. اگر یک اصل را حذف کنیم حکومت التقاطی می شود . حکومت طاغوت می شود و دیگر حکومت دینی نمی شود.

حکومت دینی از اصل مشروعیت الهی ، حاکمیت و قوانین گرفته تا جزئی ترین مسائل را باید در همین مجموعه تعریف کنیم. اسلام نظام جامعی است صفر تا صد خودش را با خودش همراه دارد.
از جمله اصول انقلاب، استکبار ستیزی و دفاع از مظلوم است. "اشداء علی الکفار رحماء بینهم " از دیگر اصول قطعی تبعیت محض از رهبری و ولی فقیه است چون قرآن می فرماید اطیعو الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم. پیشوای الهی را باید تبعیت کرد چه در عصر نبوت باشد یا در عصر امامت باشد یا در عصر فقاهت باشد که ما امروز در این عصر قرار داریم.


در تبعیت فرقی بین پیامبر ، امام معصوم و ولی فقیه نیست یعنی از حاکم چه پیامبر باشد چه امام معصوم باشد یا ولی فقیه باشد باید بدون چون و چرا از او تبعیت کرد. یعنی آنجائی که تصمیمی است ، اراده ای است و یا تدبیری است بر مردم واجب است تبعیت کنند این رمز بقای ما بعد از سه دهه است. این رمز بقای حاکمیت دینی است و علتی هم که امام زمان (عج) ظهور نمی کند این است که هنوز این آمادگی کامل دینی در برابر رهبری الهی فراهم نیست . این یکی از اصول لایغیر ماست که مردم ، خواص و نخبگان باید در خدمت رهبری باشند و تبعیت کنند.

رهبری دیدگاه هایی در زمینه مسائل بین المللی ، فرهنگی، اقتصادی و همه مسائلی که به نوعی به اداره هر کشور باز می گردد دارند، در اموری که رهبری دارای اندیشه ونگاه روشنی است و این نگاه برگرفته از اسلام است، اینجا باید همه تبعیت بکنند. سوال این است که ما چرا با چالشهایی روبرو شدیم؟

آنجایی که مردم و خواص بدون چون و چرا از رهبر تبعیت کردند ما در اوج پیروزی و اقتدار بودیم و هر کجا یک نوع تعلل و سستی بوجود آمده چه از ناحیه خواص چه از ناحیه مردم ما دچار چالش و آسیب شده ایم. این تجربه تاریخی است . یعنی آن وقتی که ملت موسی بن عمران از موسی تبعیت می کردند در اوج پیروزی بودند و وقتی که در تبعیت دچار اختلاف و سستی شدند ذلیل شدند و قرآن می فرماید " اینان خودشان غضب خدا را طلب کردند " چون به فرمول عمل نکردند . فرمول این بود که از رهبری دینی تبعیت کنید. و چون آنها از رهبر تبعیت نکردند شکست خوردند. در صدر اسلام هم ما همین وضع را می بینیم. بعد از پیامبر (ص) چرا مردم به دام معاویه و حجاج بن یوسف و خلفای فاسق و فاجر افتادند؟ علت آن بود که مردم از رهبری الهی تبعیت نکردند در عصر ما هم همین وضع را می بینیم ، آنجایی که مردم از یک فتوای مرحوم میرزای شیرازی تبعیت می کنند می توانند ظرف مدت کوتاهی 100 هزار نفر مزدور انگلیسی را از کشور خارج کنند.

اما آنجایی که تبعیت نکنند استعمارگران می آیند و مسلط می شوند آن روزی که مردم به حرف امام گوش کردند و روز 21 بهمن 57 که امام فرمود حکومت نظامی باطل است مردم به خیابانها ریختند همه آن قدرت پوشالی شاه از کار افتاد و نتوانست کاری انجام دهد .
در زمان جنگ ما شاهد این قدرت بودیم شاهد این اقتدار بودیم در بحث هسته ای ما شاهد این اقتدار بودیم در همه دورانها شاهد این موضوع بودیم فتنه گران، توطئه گران، جریان های واگرا و عناصر تحول ناپذیرفته در صد توطئه بودند حضور مردم در عرصه توانست توطئه ها را خنثی کند.
در 18 تیرسال 78 شاهد بحرانی در جامعه بودیم، با حضور مردم در خیابانها ، توطئه خنثی شد در این ماجرای حوادث اخیر باز یک فتنه ای بوجود آمد که می توانست انقلاب را ضربه فنی بکند. حضور مردم در عرصه و پیروی از رهبر معظم انقلاب این فتنه را خنثی کرد . بنابر این فرمولی که خداوند برای عزت اقتدار و حاکمیت دین خدا، خداوند منان پیش بینی کرده ترکیبی از دو عنصرشناخت رهبری و تبعیت از رهبری است. شناخت رهبری برای این که مردم دچار اشتباه نشوند. شبه رهبری را تبعیت نکنند.

کسانی هستند که موازی سازی می کنند افرادی را در کنار رهبری قرار می دهند . این از توطئه های همیشه تاریخ بوده افرادی را موازی سازی و چهره سازی می کنند شخصیت سازی می کنند که مردم باید آن معیارها را دقیقاً توجه کنند تا اشتباه نشود. همان طوری که خیلی ها بعد از پیغمبر دچار اشتباه شدند. شناخت رهبری اصل اول و تبعیت رهبری اصل دوم یعنی علل شکست خیلی از انقلاب ها هم در سایه همین دو مساله بوده است یا رهبر را خوب نمی شناختند و به دام افراد بدلی افتادند و یا می شناختند ولی تبعیت نمی کردند و عدم تبعیت باعث شکست شان شد.

* در آستانه تشکیل کابینه دولت دهم نظر جنابعالی در رابطه با کابینه ای که بتواند بیشترین خدمتگزاری و کارآیی با شاخصه فعالیت بیشتر نسبت به کابینه نهم را داشته باشد، چیست؟

_ واقعیت این است که ما یک دوران گذرا را در حال گذراندن هستیم یعنی بعد از دوره حدوداً 10 ساله جنگ ( هشت سال جنگ و دو سال عوارض آن ) که دوران عبور از سختیها بود، ما با دو دوره ای ازحاکمیت کارگزاران و اصلاح طلبان مواجه شدیم که نظام با چالشهایی مواجه شد. اگر چه در این دوره ها برخی خدمات هم صورت گرفت و در آن تردیدی نیست. اما حرکت در راستای تعمیق حاکمیت دینی به طور همه جانبه نبود یعنی حاکمیت دینی اصول و الزاماتی دارد که اگر آن الزامات بطور همه جانبه همراه نباشد روند حاکمیت دینی آرام آرام تغییر پیدا می کند و پوسته ای ممکن است بماند و محتوی خالی شود. لذا ما در دوره کارگزاران که دوره تقریباً دوران حاکمیت تکنوکرات ها بود و در واقع تفکر تکنوکراتی بود و الگوی و مدل کشوری مثل مالزی بود و تعبیر برخی این بود که در برابر استکبار و زروگویی نباید ایستاد بلکه از کنار آن باید عبور کرد. این تفکر اگر ادامه پیدا می کرد ما را به انفعال می کشاند. رسالت ما ایستادگی در برابر مستکبرین و دفاع از مظلومین و مستضعفین است. اگر ما از این اصول دست برداریم منفعل و ضایع می شویم . دوره بعد هم دوره اصلاح طلبان بود که به نوعی دارای تفکر سکولاریستی بودند.
یعنی در واقع جدایی دین از سیاست و حرکت به سمت یک حکومت سکولار خوب این دو دوره هشت ساله که 16 سال طول کشید و می بایستی بعد از جنگ دولت های برسرکار می آمدند که اسلام را به معنی واقعی کلمه تعمیق ببخشند و فرهنگ دینی را در کنار سازندگی حاکم کنند . یعنی ما در این که زیرساخت های مملکت می بایست فراهم می شد تا معیشت مردم کامل و آماده می شود بحثی نداریم ولی در عین حال باید فرهنگ دینی هم تعمیق بخشیده می شد یعنی آنچه که در این دوره ها فراموش می شد فرهنگ دینی بود تا نوبت به حاکمیت و ورود اصول گرایان از سال 80 در شوراهای شهر و بعد مجلس شورای اسلامی و بعد هم دولت رسید که در واقع 4 سال اول دولت آقای احمدی نژاد در حال حاضر به پایان رسیده و در آستانه دوره دوم ریاست جمهوری ایشان هستیم، به نظر من این دوره "دوره گذار " است.

یعنی دوره ای که مردم طعم حاکمیت دینی را آرام آرام بچشند، چون اصلاح عقب ماندگی های گذشته و ناهنجاری های گذشته زمان می برد و با 4 سال و 8 سال نمی توان همه آن عوارض را برطرف کرد و فرهنگ دینی را بطور کامل پیاده کرد چون فرهنگ دینی باید همراه با توسعه سیاسی و توسعه سازندگی انجام بگیرد. ما 16 سال در عرصه فرهنگ دینی متوقف شدیم و فقط به توسعه سازندگی و توسعه سیاسی پرداختیم ، این امر مشکلات دوره بعدی را به مراتب بیشتر می کند بنابر این دوره "دوره گذار " است. یعنی مدیرانی که در این دولت یا در دیگر قوا حضور دارند باید دو دسته شاخصه ها را داشته باشند یکی شاخص هایی که در هر دولتی نیاز است که بحث تخصص تجربه و سابقه مدیریتی است که مدیران باید داشته باشند.

یعنی الان از ما نمی پذیرند که افراد صفر کیلومتر بیاوریم (به معنای اخص خودش) یعنی تخصص ، تجربه، کارآمدی ، کارآیی و توان کار از جمله شروطی است که پایه بوده و در همه دولتها باید باشد اما چند شرط شرط دیگر است که آنها زیربنایی و مبنایی است و امروز باید کاملاً لحاظ شود.

شرط اول ولایت مداری است یعنی شناخت ولایت و اعتقاد راسخ به این که حکم ولی فقیه حکم امام زمان (عج) یکی از الزامات کار در این دوره است . دومین شرطی که امروز ضرورت قبول دارد اعتقاد به اصولگرایی است. یعنی این حکومت حکومت دینی است و تنها راه تحقق آن برخورداری از اندیشه اصولگرایی در برابر اندیشه سکولاریستی و تکنوکراتی است باید فرد مدیر با همه وجود اعتقاد داشته باشد و این اعتقاد به اصولگرایی در زندگی فرد و خانواده اش کاملا ساری و جاری باشد . یعنی ساده زیستی ، برخورد درست با مردم و آن شاخص هایی که اسلام می طلبد ، یعنی یک فرماندار امیرالمومنین چه برخوردی باید با مردم داشته باشد . استاندار عصر امیرالمومنین "مالک اشتر " چه خصوصیاتی داشته امروز باید در وزراء و استانداران ما این خصوصیات باشد .

نکته دیگر شرط دیگری که بسیار لازم است شجاعت اصلاح وزارت خانه را داشته باشد یعنی روحیه تحول آفرینی در او باشد مدیران کشور در واقع مدیران حاکمیت دینی هستند باید شرایط لازم را برای کار در حکومت دینی داشته باشند .

وزیر باید روحیه اصلاح طلبی دینی عمیق را داشته باشد یعنی نباید اجازه دهد افرادی در مشاغل کلیدی باشند که اینها تحول ناپذیرفته هستند. برخی از چالش ها در همین مسئله است چالشهایی که امروز داریم این است که برخی مدیران در چارچوب آن ضوابط و معیارها نمی گنجند . وزیر باید روحیه شجاعت را داشته باشد اهل محافظه کاری نباشد، در خیلی جاها استاندار و وزیر اگر در چارچوب اصولگرایی عمل کنند نمایندگان هم حامی آنها هستند . اینجا جای شجاعت و ریسک کردن است.
باید روحیه تند و تیزی مثل آقای احمدی نژاد داشته باشد نیروهایی که بنا است در چارچوب نظام کار کنند باید به اصول و مبانی انقلاب باور یقینی داشته باشند لذا کسی که سطحی همکاری می کند این فرد نیروی سینه چاک حاکمیت دینی نیست . بنابراین این شرایطی است که باید در مدیران باشد. برخی از عقب ماندگی ها ناشی از روحیات ضعف و انفعالی است که در مدیران بوده، بنابر این روحیه شجاعت و روحیه اصلاح گرایی در چارچوب مبانی دینی از الزاماتی است که هم در نماینده مجلس هم در قاضی و هم در مدیران اجرایی و وزراء و استانداران باید باشد.

* ارزیابی شما از عملکرد دولت نهم چیست؟

_ کارکردن در جمهوری اسلامی خیلی مشکل است فردی که شانه اش را زیر بار اجرایی می دهد خیلی فداکاری و گذشت می کند لذا پاسخگویی به همه توقعات کار بسیار سختی است. در کشور ما کسانی که مدعی هستند از مدیران اجرایی کم نیستند چه مدعیان مشروع و قانونی چه مدعیان پرتوقع و غیر معقول و غیر منطقی ، لذا یکی از ویژگیها و پیچیدگیهای حکومت ماست که یک وزیر در برابر خیلی ها باید پاسخگو باشد . یعنی خیلی از انتظارات دیگران را برآورده کند. لذا به رغم همه وزراء یکسان نبودند و تفاوت هایی داشته اند ولی معتقدم دولت نهم موفق بود البته بخشی از این توفیق به تلاش و پرکاری شخص رئیس جمهور برمی گردد، اگر وزاء مثل خود رئیس جمهور پرکار پرانرژی با اعتقاد و پرتوان بودند قطعاً راندمان کار بیشتر از آنچه شاهد بودیم می شد . لذا در این دوره دست رئیس جمهور برای انتخاب مدیران پرتلاش بازتر است چرا که 4 سال تجربه دارند و خیلی افراد را شناخته اند و شاید انتخاب امروز ایشان با دید بازتری خواهد بود. انتظار داریم و پیش بینی می کنیم رئیس جمهور افراد قوی تری را انتخاب کند.

* پس از برگزاری دادگاه آشوبگران و اغتشاش گران و جاسوسان در روزهای اخیر اصلاح طلبان هجمه زیادی به دولت و قوه قضائیه وارد کردند به نظر شما این نوعی فرار به جلو برای جلوگیری از دستگیری سران اصلی ماجرا نیست؟

_فتنه اخیر که بوجود امد اگر چه هزینه های سنگینی برای نظام داشت ولی از الطاف خفیه الهی بود که مشت خیلی ها را باز کرد. خوشبختانه انقلاب اسلامی و حکومت دینی ما یکی از شاخصهایش افشاگری است یعنی ناخالصی ها را برنمی تابد. اگر شخصیتها، عناصر، احزاب و گروه هایی درصدد بربیاند که وارد عرصه توطئه ها و فتنه ها بشوند، مشت شان باز می شود. واقعا این مرحله یکی از گردنه های سختی بود که نظام توانست به سهولت از آن عبور کند در عین حال بسیاری از جریان هایی که می توانستند بالقوه در آینده مشکل ساز باشد مشت شان برای مردم باز شد و عناصری افشا شدند که برای خیلی ها ماهیت فکری و درونی آنها مشخص نبود.
آنها پیش بینی این اوضاع را نمی کردند چون معادلاتی را در نظر گرفته بودند که در این معادلات برخی حقایق برای آنان پنهان بود. آنها در گذشته هم همین اشتباهات را داشتند و پیش بینی می کردند به اهداف خود برسند . البته از خارجی ها توقع اشتباه نیست که ما را با گرجستان و اکراین و قرقیزستان اشتباه بگیرند ولی از نیروهای خودی تعجب آور بود که آنها چرا در دام و تور دشمنان قرار گرفتند و در میدان دشمن بازی کردند. این جریان اگر چه خسارت هایی را در برداشت ولی به نوعی ماهیت افشاگری داشت.
از جمله نتایج این کار این بود که مشخص شد پشت قضیه چه بود که به این سادگی یک رفراندوم 40 میلیونی را زیر سئوال بردند!؟ اصولاً به چالش کشیدن این حماسه یک امر ساده ای نبود چه جریانی پشت صحنه بود که توانست جریان بسیار قوی را که 40 میلیون رای پشتش بود را این چنین به چالش بکشد و یک رئیس جمهوری با پشتوانه رای 25 میلیونی را این طوری زیر سوال ببرد.

با دستگیری این عناصر در مرحله اول ، آنها باور نمی کردند که دستگیری منجر به این افشاگری بشود بالاخره بازداشتگاه و برخورد منطقی و قوی بازجویان فرصتی است برای بسیاری از عناصری که در یک چاردیواری قرار می گیرند و از آن فضای بیرونی و پیله ای که برای خود درست کرده بودند بیرون آمده و در واقع زندان آنها را از آن پیرایه های چدنی که دور خودشان بسته بودند آزاد می کند تا به اعمال خود بیاندیشند .
لذا بخش عمده ای از این اعترافات نشان دهنده این است که از آن فضای بسته ای که برای خودشان درست کرده بودن بیرون آمدند و در یک محیط دیگری قرار گرفته و وادار به اندیشه شدند . این اعترافات بسیار مهم بود چرا که توانست لایه های چندگانه را در این ماجرا افشا کرده و نقش بیگانگان و برخی سفارتخانه ها را روشن کند این قدر وقاحت تعجب آور است که کل سفارتخانه به همراه نیروهایش مستقیم وارد عرصه شده و عملا به خیابان ها بیایند حالا اگر واقعا در کشور خودشان چنین اتفاقی بیفتد عکس العمل آنها چه خواهد بود اما در ایران سفارت انگلیس و برخی سفارت خانه های دیگر مستقیما وارد عرصه فتنه گری شده در کنار افشای جریان های خارجی در این اعترافات حلقه ها و لایه های پشت صحنه داخلی و عناصری با کسوت روحانی و غیرروحانی که در این ماجرا دخیل بوده و ایفای نقش کردند ، معرفی شدند. و این از الطافات الهی بود که اینها بازبان خودشان پرده از برخی واقعیت ها بردارند و افشا کنند .

طبیعی است کسانی که این حماسه نیرومند را زیر سوال بردند این اعترافات که پاشنه آشیل آنها بود را به چالش بکشند . اما این برخورد آنها فرار به جلو بوده و ذره ای از حقایق و واقعیت ها را کم نمی کند یعنی کسانی که آشوب را فرماندهی می کردند همچنان در بیرون هستند و نیروی خط مقدم آنهابودندکه در اتاق های تیمی وخیابانها برای آشوب برنامه ریزی می کردند البته به تدریج باید زمینه برخورد با دیگر عوامل هم فراهم شود که این مطلب می تواند جزو مطالبات مردم و رسانه ها باشد که بستر لازم برای برخورد با این عناصر فراهم شود چون انقلاب اسلامی تعارف بردار نیست.

این انقلاب میراث خون میلیون ها شهید و میراث انبیائ و صلحا و ائمه معصومین است و نباید اجازه داد به این شکل با این امانت الهی اینگونه برخورد شود.
این اعترافات بسیار مهم بود و توانست هسته ها و حلقه های فتنه و ارتباط آنها با خارج و حلقه های مفقود و زوایای پنهان و آشکار آن را مشخص نماید اما جای برخورد برای دیگر عناصری که نقش فرماندهی را به عهده داشتند همچنان باقی است.

* با توجه به دخالت برخی کشورهای غربی در مسائل داخلی کشور و ایجاد بحران واکنش جمهوری اسلامی به این مداخلات چه خواهد بود؟

_ در واقع این کشورهای غربی هستند که به ما محتاجند. ایران کشوری است که در سایه پیروی از ولی فقیه از استانداردهای بالایی در زمینه های مختلف برخوردار است در بحث هسته ای راه خود را ادامه می دهید. در منطقه خاورمیانه و در بسیاری از معادلات بین المللی حرف اول را می تواند بزند و آنها می دانند که مشکلات افغانستان لبنان و عراق بدون حضور جمهوری اسلامی قابل حل نیست و لذا در این مسئله مانده اند که چکار کنند. از یک طرف با اندک چراغ سبزی از طرف برخی عناصر شکست خورده و سیاسیون ورشکسته همه اسرارشان را فاش می کنند که ناشی از جهل آنها نسبت به ماهیت انقلاب اسلامی است.
آنها می دانند که بالاخره باید با ایران مقتدر کنار بیایند و فراخوانی سفرا و بازی های آنها تاثیری در وضع ما ندارد البته نبودن سفیر به مراتب از بودن آن بهتر است چرا که سفیری که مستقیما وارد آشوب و فتنه می شود برای ما فایده ای ندارد. دولت جمهوری اسلامی دولتی مقتدر است و آنها ناچارند با دولت مجلس و قوه قضائیه نیرومند ما روبرو شوند که در راس آنها رهبری مقتدر و هوشمندی است که با سرانگشت تدبیر طوفان ها و بحرانها را مدیریت کردند و مصلحت آنها در این است که بازبان منطق با ما وارد بحث شوند.

* مدیریت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج را در مهار و کنترل بحران اخیر چگونه ارزیابی می کنید؟

_ اگر انقلاب اسلامی بخواهد پایدار بماند، سپاه باید در سه عرصه آمادگی لازم را داشته باشد؛ یکی عرصه مقابله با تهدیدات سخت اگر چه احتمال حمله نظامی زیاد نیست ولی باید همیشه آمادگی لازم در همه ارکان دولت بویژه نیروهای مسلح و به طور خاص سپاه باید در اوج آمادگی باشد.
عرصه دوم تهدیدات نیمه سخت است یعنی تهدیدات امنیتی آشوب های منطقه ای و محلی و فعال کردن گسل های قومی و مذهبی و نژادی که دشمن همواره روی این نقاط کار کرده که این موارد آمادگی و هوشیاری سپاه و بسیج را می طلبد، عرصه سوم تهدیدات نرم است که امروز دشمن طرح براندازی را در بستر تهدیدات نرم قرارداده و یکی از مواردی را که همواره مدنظر دارد انتخابات است یعنی انتخاباتی که ما داریم معمولا در وضعیت نارنجی جلوه می کند آنهم بخاطر این که زمینه ورود برخی از احزاب و شخصیت های سکولار و غیر معتقد به اصول دینی به عرصه انتخابات فراهم می شود و این نقص قانون است.

کسانی که حاکمیت دینی را قبول ندارند، کسانی که ولایت فقیه را برنمی تابند و اصول 20 لایتغیر نظام و حاکمیت دینی را قبول ندارند، نباید در چرخه رقابت قدرت قرار گیرند . دشمن توانسته از طریق دموکراسی زمینه براندازی را در برخی کشورها فراهم کند یعنی انقلاب رنگین در بستر دموکراسی قرار می گیرد در گرجستان ، قرقیزستان و اکراین از طریق دموکراسی به دنبال براندازی برآمدند، در کشور ما هم این موضوع از همین روزنه وارد می شود.
در این جا تنها کار، عمق بخشی داخلی است که کاربرد دارد. تجربه ای که ما در سپاه داریم در همه جای دیگر باید عملیاتی شود تکیه گاه ما فکر و اندیشه پاسداران است یعنی ما معتقدیم که امروز پاسداران از جهت تهدید شناسی ، قدرت تحلیل مسائل سیاسی و جریان شناسی در اوج برتری قرار دارند.
بحمد ا... سپاه و بسیج از نظر استانداردهای تحلیل جریانات سیاسی در حد بالایی قرار داشته و در همه عرصه ها پیشتاز هستند این امر در اثر کار فکری و اعتقادی است که در مجموعه سپاه با درایت فرماندهی و حوزه نمایندگی زمینه تقویت بنیه فکری و اعتقادی نیروهای سپاه را فراهم نموده و به حد اعلا رسانده است که تجربه ی موفقی است.

به اعتقاد من هر وزیر و استانداری باید همین کار را بکند یعنی نیروهای تحت امر خود را از نظر فکری و اعتقادی سرخط بکند اگر نیرو در جبهه ای که می خواهد حرکت کند یا شناخت درست نداشته باشد و یا باور درستی نداشته باشد نمی تواند خوب حرکت نماید. تهاجم نظامی یک جنگ است اما باید بپذیریم که تهاجم فرهنگی هم عین جنگ است. امروز توان تهاجم فرهنگی برای براندازی کمتر از تهاجم نظامی نیست. بنابر این عمق بخشی داخلی بهترین گزینه در راستای مقابله با این تهاجم است.
ما در سپاه این تجربه به موفق را دنبال می کنیم که جزو رسالت های قطعی ماست. نیروهایمان را می خواهیم متدین و پیرو ولی فقیه تربیت نمائیم و این امر باید در هر دستگاهی انجام شود.
قرآن کریم در 1500 آیه در خصوص دشمن شناسی دارد که 300 آیه از آن ویژه نفاق شناسی است چرا که نفاق دشمن پنهان و پیچیده است و باید این دشمن را شناخت .

* تقویت روحیه معنویت و آمادگی در سپاه چه تاثیری در جلوگیری از بروز چنین بحران هایی دارد؟

_ سپاه نقش پیشگیرانه و بازدارندگی دارد و این نقش آمادگی و هوشیاری بیشتر سپاه را می طلبد. سپاه مجموعه ای از نیروهای فرهیخته ای است که در قالب بسیج و کادر کار می کنند وبنابر این آمادگی ، نشاط و اقتدار سپاه زمینه ساز اقتدار نظام خواهد بود.
یک بار دیگر سپاه در حوادث اخیر این جمله سپاه را به منصه ظهور رساند که اگر سپاه نبود کشور هم نبود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/27:: 9:18 عصر     |     () نظر

نامه تند و مستند حمید روحانی به کروبی




در ادامه مطلب...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/27:: 9:9 عصر     |     () نظر
پرونده تخلفات مالی کروبی در بنیاد شهید







در ادامه مطلب...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/27:: 1:8 عصر     |     () نظر
تودیع و معارفه رئیس قوه قضائیه
  

  
   
  

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/26:: 11:3 عصر     |     () نظر
رئیس جمهور در مراسم تودیع و معارفه رئیس قوه قضائیه؛
اگر صاحبان قدرت پای میز محاکمه کشیده شوند پایین دستیها جرأت تخلف ندارند
هیچکس از ما انتظار ندارد که عدالت را یکباره در همه عرصه‌ها پیاده کنیم باید عدالت را در جامعه اولویت‌بندی کنیم کسی تردید ندارد که اگر صاحبان قدرت پای میز محاکمه کشیده شوند پایین دستیها جرأت تخلف ندارند.
  
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، محمود احمدی‌‌نژاد رئیس‌جمهور کشورمان صبح امروز دوشنبه در مراسم و معارفه رؤسای قدیم و جدید قوه قضاییه طی سخنانی ضمن تشکر از خدمات آیت‌الله شاهرودی در طول ده سال گذشته گفت: در طول سالهای که بنده در خدمت آیت‌الله شاهرودی بودم از نظرات وی در مسائل عمومی کشور استفاده می‌کردم.
وی افزود: به آیت‌الله لاریجانی هم به خاطر انتخاب و انتصاب به عنوان رئیس قوه قضاییه تبریک می‌گویم
و به امید خداوند امیدوارم که وی در این مسند و مسوولیت مهم قضا منشأ خدمات خوبی به ملت باشد.
رئیس جمهور تصریح کرد: عدالت فلسفه تشکیل حکومت اسلامی و محور حکومت است و در واقع عدالت محور انسانیت انسان‌ها می‌باشد برخلاف تصور برخی که فکر می‌کنند جامعه بشری باید در قله به عدالت برسد بلکه عدالت در دامنه است.
احمدی‌نژاد ادامه داد: ضامن شکوفایی، امنیت و حقیقت اجرای عدالت است و بدون عدالت آبادانی حقیقی اتفاق نمی‌‌افتد. عدالت دلها را زنده می‌کند و ما باید به نقطه‌ای برسیم که آحاد جامعه احساس اجرای عدالت حقیقی کنند و هیچ کس نباید احساس کند که عنصر درجه دو و درجه چندم است.
وی ادامه داد: نباید هیچکس چنین باوری در وجودش ایجاد شود که فرصت شکوفایی برای وی ایجاد نشده یا از وی این فرصت دریغ شده است و در واقع تا انسانها احساس آرامش و شخصیت نکنند شکوفا نمی‌شود.
رئیس‌جمهور در ادام اظهار داشت: انسان تراز اسلام انسانی است که از دل محیط سرشار از عدالت برمی‌خیزد و مهم‌ترین مأموریت انبیاء و اهل بیت و البته امام عصر (عج) نیز برپایه عدالت است.
رئیس جمهور تأکید کرد: اگر عدالت برپا شود تازه انسانها، خدا ، خود و استعدادهای درونی خود را می‌شناسند و قطعا بر پایه حیاط طیبه مستلزم برپایی عدالت است و این مأموریت اصلی ما می‌باشد.
احمدی‌نژاد ادامه داد: در این امر همه ما مسوول هستیم، همه قوا مسوولند همه نقش قوه قضاییه در این بین ممتاز و بی‌بدیل است برای اینکه قوه قضاییه نقطه پایان بوده و تظمین کننده جاری شدن عدالت و امنیت است.
وی افزود: یک رسیدگی صریح، عادلانه و قاطع بهترین عامل پیشگیری از وقوع جرم و امنیت خاطر و آرامش در متن جامعه است و به همین دلیل می‌باشد که ویژگیهای شمرده شده برای یک قاضی به جزء برای امامت جامعه شمرده نشده است.
رئیس‌جمهور با بیان اینکه قاضی تراز اسلام باید از هواهای نفسانی خارج شده باشد افزود: قاضی تراز اسلام باید تمایلات مادی فرسنگ‌ها فاصله گرفته باشد، چرا اینقدر اهمیت و چرا برای رئیس اداره برق و آب انقدر ویژگی گفته نشده است؛ قاضی آرامش‌بخش و تضمین‌کننده اجرای قوانین است البته همه موظف به اجرای عدالت هستیم.
احمدی‌نژاد خاطر نشان کرد: دولت و قوه مجریه در گذشته در خدمت آیت‌الله شاهرودی بوده و امروز هم در خدمت آیت‌الله لاریجانی خواهد بود.
وی اضافه کرد: هیچکس از ما انتظار ندارد که عدالت را یکباره در همه عرصه‌ها پیاده کنیم باید عدالت را در جامعه اولویت‌بندی کنیم کسی تردید ندارد که اگر صاحبان قدرت پای میز محاکمه کشیده شوند پایین دستیها جرأت تخلف ندارند.
رئیس‌جمهور اضافه کرد: باید دست به دست هم داده و در مقابل مفاسد و تجاوز به حقوق عمومی و البته قانون‌شکنی و کسانی که قانون‌شکنی را می‌خواهند نهادینه کنند، بایستیم.
احمدی‌نژاد ادامه داد: اگر خدای ناکرده در جامعه‌ای صاحبان نفوذ و قدرت از رسیدگیهای قضائی و اعمال عدالت مصون بمانند آن جامعه تضمینی برای بقا و دوام نخواهند داشت.
وی با اشاره به سخنان آیت‌الله لاریجانی گفت: سخنان بسیار خوبی است ما پشتیبانی می‌کنیم ولی کار سخت است چرا که بالاخره سفارش‌ها و فشارها می‌آیند البته گفتم که قضات مؤمن و خودساخته در دستگاه قضا فراوان هستند.
رئیس‌جمهور ادامه داد: امیدوارم مسیری که برای اصلاح قوه قضاییه از ابتدای انقلاب تاکنون آغاز شده و بزرگان زیادی در این مسیر زحمت کشیده‌اند همچنان با قوت ادامه پیدا کند.
احمدی‌نژاد در ادامه تأکید کرد: به خدا قسم می‌ارزد که انسان برای اجرای حکم خدا جان خود را هم برای آن بگذارد بهتر از آن است که سالها در منصب‌های عالی حضور داشته باشد ولی جامعه از وی انتظار تحقق عدالت نداشته باشد.
وی با اشاره به این که برای شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی ملت ایران با قریب به 200 هزار شهید و چندصد هزار جانباز جانفشانی کرده‌اند گفت: جمهوری اسلامی ثمره مجاهدت‌ها در طول تاریخ است.باید جمهوری اسلامی به جامعه الگو و الهام بخش حکومت جهانی اسلام تبدیل شود

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/26:: 11:2 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >