سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که ما أهل‏بیت را دوست گیرد ، درویشى را همچون پوشاک بپذیرد [ و گاه این سخن را به معنى دیگر تأویل کنند که اینجا جاى آوردن آن نیست . ] [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

نامه تاریخی احمد فردید به هاشمی رفسنجانی

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/22:: 8:53 عصر     |     () نظر

عطریانفر: با مدعیان تقلب مناظره می‌کنم/ تاج‌زاده: باید شکست را می‌پذیرفتیم

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/22:: 8:40 عصر     |     () نظر

احمدتوکلی غیرقانونی بودن مدرک تحصیلی خود را پذیرفت

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/22:: 8:37 عصر     |     () نظر

حذف محترمانه هاشمی از امامت جمعه تهران!
ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/22:: 8:35 عصر     |     () نظر
راهکارهایی برای برخورد با آقازاده‏های  هاشمی رفسنجانی

راهکارهایی برای برخورد با آقازاده‏های آیت الله هاشمی رفسنجانی شهید آیت می گفت موسوی ، بنی صدر ریش دار است

هاشمی باید در مقابل کارهای خلاف خانواده اش موضع گیری کند نباید ذهنش را درگیر مسائل عاطفی کند بلکه همه از او به عنوان شخصیتی بزرگ انتظار دارند که عاقلانه عمل کرده و مسائل عاطفی را کنار بگذارد.

ثانیه‏نیوز- دو تن از افراد شاخص اصولگرا زوایای جدیدی از نقش آیت الله هاشمی رفسنجانی و آقاتزاده‏های در انتخابات و اغتشاشات اخیر را مورد واکاوی قرار دادند. دکتر فروزنده قائم مقام جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بر این باور است که « فرزندان هاشمی در اکثر اغتشاشات حضور پیدا کرده و حمایت مالی کرده اند.» مهندس مرتضی نبوی نیز با اشاره به اینکه هاشمی باید در مقابل کارهای خلاف خانواده اش موضع گیری کند تاکید کرد: هاشمی نباید ذهنش را درگیر مسائل عاطفی کند بلکه همه از او به عنوان شخصیتی بزرگ انتظار دارند که عاقلانه عمل کرده و مسائل عاطفی را کنار بگذارد.
 
به گزارش ثانیه‏نیوز، قائم مقام جمعیت ایثارگران با بیان اینکه "مردم انقلاب نکردند که هزار فامیل درست بشود"، گفت: رده سوم فامیل آقای هاشمی در حاشیه امنیت قرار دارند ، "یاسر" و اینها که جای خود دارد.

لطف الله فروزنده در جلسه هفتگی انصار حزب الله ، یادآور شد که فرزندان هاشمی در اکثر اغتشاشات حضور پیدا کرده و حمایت مالی کرده اند.

قائم مقام جمعیت ایثارگران همچنین با اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب در ترسیم دو استراتژی دشمن در قبال انتخابات ریاست جمهوری ، یکی ادعای "فرمایشی بودن" و دیگری طرح "تقلب" ؛ گفت: ما دیدیم این دو استراتژی در صحبت های موسوی و هاشمی و همچنین رادیو های بیگانه مطرح شد.

وی افزود: آقای هاشمی که معتقد بود همیشه باید حداقل 15 تا 16 میلیون رای بدهند در این دوره گفت باید 40 میلیون رای بدهند زیرا گفته شده بود، اگر اکثریت نیایند، اقلیت برنده می شود و همچنین آقای هاشمی دو خطبه نماز جمعه را به بحث سلامت انتخابات اختصاص داد با وجودی که 30 سال است این انتخابات برگزار می‏شود.

وی با طرح این سئوال که خیلی ها مثل آقای هاشمی مشکلشان چیست؟ در پاسخ گفت: روشن است که وقتی مردم اینها را می بینند ان قلت دارند. مردم انقلاب نکردند که هزار فامیل درست بشود، رده سوم فامیل آقای هاشمی در حاشیه امنیت قرار دارند حالا یاسر و اینها که جای خود دارد و بعد هم کار فرزندانش به اینجا می رسد که اکثر اغتشاشات را توجیه می کنند، حضور پیدا می کنند و حمایت مالی می کنند.

فروزنده آشوب های اخیر را بهره برداری غرب از سرمایه گذاری در ناتوی فرهنگی دانست و افزود: غرب با فعال کردن مراکز مطالعات استراتژیک خود می خواست این مساله را به مردم القا کند که وجود رهبر نظام و این دولت گرفتاری برای مردم ایجاد می کند و اجماع جهانی علیه کشور ایجاد می شود.

وی به نامه 125 نفر از نمایندگان مجلس ششم به مقام معظم رهبری اشاره کرد و گفت: در این نامه از رهبر انقلاب اسلامی خواستند که از آرمانهای امام راحل دست بردارد چرا که با نظام بین الملل نمی شود، جنگ کرد و از ایشان خواسته بودند محترمانه بگویند که اشتباه کردم و جام زهر را بنوشند.

وی جذب افراد نخبه توسط غرب را یکی دیگر از زمینه های آشوب های اخیر دانست و گفت: در این مرحله با جذب افراد نخبه ای که استعداد جاسوسی داشتند مثل هاله اسفندیاری، جهانبگلو و بهاری که این روزها در حال اعتراف هستند و آموزش و دادن بورس تحصیلی و اعزام به دبی که در آن دفتری به نام حافظ منافع آمریکا ایجاد کرده بودند، این آشوبها را طراحی کردند.

فروزنده انقلاب مخملی را مولود ناتوی فرهنگی دانست و افزود: ناتوی فرهنگی طراحی مفصلی است که در حقیقت یکی از عملیات آن انقلاب مخملی است و در آینده هم همین مسایل را داریم و تمام شدنی نیست چرا که دشمن طراحی می کند و اگر شکست خورد به سراغ طراحی پروژه دیگری می رود.

وی با بیان این که هنوز حلقه ای که خارج از ایران را با احزابی مثل مشارکت و افرادی مانند موسوی متصل کرد، مشخص نیست افزود: سخن هوشمندانه رهبر معظم انقلاب اسلامی این بود که اینها در تغییر وارد می شوند و دیدیم که خیلی ها را با فرهنگ دنیا گرایی بردند و یک عده با همه سوابق خود از مسیر خارج شدند.

وی گفتمان انقلاب اسلامی را از دلایل عدم موفقیت ناتوی فرهنگی دانست و گفت: علت توجه و استقبال مردم از دکتر احمدی نژاد توجه به گفتمان انقلاب و امام راحل، ارتباط با توده مردم، ساده زیستی، خدمت به مردم و حرکت به سوی عدالت است.

فروزنده با بیان این که همه ما از اشرافی گری در دوران سازندگی ناراحت بودیم به یکی از پرونده های آن دوره اشاره کرد و گفت: در کمیسیون اصل نود مجلس پرونده ای است که در زمان وزارت جهاد آقای فروزش در آن دو هکتار زمین در درآباد تهران به یک وزیر داده شده و 50 نفر هم در این پرونده هستند که اکنون این پرونده به سیستم قضایی رفته است.

وی به جریان فتنه و تخریب دولت نهم اشاره کرد و گفت: حمله و تخریب دولت بی نظیر بود و ما شاهد بودیم در پایان دوره سازندگی مجله "گل آقا" کاریکاتور حسن حبیبی را می زد و هیچوقت کاریکاتور هاشمی و یا خاتمی را نزد ولی رییس جمهوری دولت نهم را هم تخریب کردند و در هر برنامه ای که می شد فردا جوک درست می کردند و به صورت شبکه ای در سیستم اس ام اس ارسال می کردند اما تشخیص مردم چیز دیگری بود و عکس آن عمل کردند.

وی در مورد شخصیت بهزاد نبوی گفت: شخصیت بهزاد نبوی قابل تحلیل است و یکی از دوستان به نقل از شهید لاجوردی گفت که در مورد شهادت شهید رجایی ، پی به ارتباط بهزاد نبوی به این مساله برده بود ولی با عزل خود مواجه شد و نتوانست کار را به جایی برساند.

وی با اشاره به سالگرد شهادت شهید آیت و نقش ایشان در رسوایی موسوی در زمان نخست وزیری گفت: شهید آیت می گفت موسوی ، بنی صدر ریش دار است و سوابق او را فاش کرد اما کسی باور نکرد و اگر در هشت سال رییس جمهوری مقام معظم رهبری نقش موسوی و هاشمی مشخص شود، خیلی چیزها روشن می شود.

وی افزود: در هشت سال دفاع مقدس، رییس شورای عالی دفاع رییس جمهوی بود ولی هاشمی چون امکانات مالی در اختیارش بود شرایط را طوری به وجود آورد که رییس جمهوری به امام نامه نوشت و درخواست کردند هاشمی رییس شورای عالی دفاع بشود در حالی که این حق مسلم رییس جمهوری بود.

* نبوی: نهادهای قانونی باید نسبت به اعمال فرزندان هاشمی موضع گیری کنند

عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو ارشد جامعه اسلامی مهندسین با اشاره به اینکه هاشمی باید درباره کار خلاف خانواده اش موضع گیری کند گفت: نهادهای قانونی نیز باید نسبت به فرزندان هاشمی موضع گیری انجام دهند.

*هاشمی نمی خواست احمدی نژاد دوباره رییس جمهور شود
وی در پاسخ به سوالی در خصوص اینکه هاشمی چه قدر در جبهه نه به احمدی نژاد گفتن عده ای خاص تاثیر داشت گفت:در میان جریان اصولگرا بیشتر افراد متحد بر احمدی نژاد بودند و تنها عده ای انگشت شمار نه به احمدی نژاد گفتند.
به گزارش ثانیه‏نیوز، وی با اشاره به اینکه هاشمی از ریاست جمهوری احمدی نژاد خشنود نبود گفت: هاشمی قبلا هم در سال 83 نتیجه را به احمدی نژاد واگذار کرده بود به همین دلیل ناراضی بود. او به همین دلیل از نتایج انتخابات ناراضی بود و آن را قبول نداشت.

*فرزندان هاشمی حامیان جدی موسوی هستند
نبوی با اشاره به اینکه حمایت رفسنجانی از موسوی علنی و رسمی نبود و او به صورت رسمی اعلام حمایت نمی کرد به ایرنا گفت: حضور فرزندان او در ستادهای انتخاباتی موسوی بسیار مشهود بود. ولی با اینحال استفاده از نام و عکس رفسنجانی در برنامه های تبلیغی موسوی کاملا به چشم می خورد و مشخص می کرد که او حامی موسوی است.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به اینکه هاشمی خاتمی را بر موسوی ترجیح می داد گفت: پس از ریاست جمهوری هاشمی روابط موسوی و هاشمی سرد بود.و هاشمی بیشتر ترجیح می داد خاتمی به صحنه بیاید.

*هاشمی نباید بعد از اغتشاشات سکوت می کرد
نبوی با اشاره به اینکه هاشمی بعد از اغتشاشات نباید سکوت می کرد اظهار داشت: بعد از خطبه نماز جمعه رهبر معظم انقلاب هاشمی باید بیانیه ای را صادر می کرد ولی او سکوتی طولانی اختیار کرد.
وی گفت:رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه از او تجلیل کردند هر چند به بیان اختلافات خود با ایشان پرداختند هاشمی باید پاسخ تجلیل رهبری را می داد.

*هاشمی باید درباره کار خلاف خانواده اش موضع گیری کند
نبوی با اشاره به اینکه هاشمی باید در مقابل کارهای خلاف خانواده اش موضع گیری کند تاکید کرد: هاشمی نباید ذهنش را درگیر مسائل عاطفی کند بلکه همه از او به عنوان شخصیتی بزرگ انتظار دارند که عاقلانه عمل کرده و مسائل عاطفی را کنار بگذارد.
وی تاکید کرد:نه تنها هاشمی بلکه نهادهای قانونی نیز باید نسبت به اعمال فرزندان هاشمی موضع گیری انجام دهند.

"مرتضی نبوی" با اشاره به اینکه وزرا در زمان میر حسین موسوی محدودیت های زیادی داشتند گفت: موسوی مدیریت بسته ای در جهت محدود کردن وزرا و وزارت خانه ها ایجاد کرده بود.
وی که وزیر پست ،تلفن و تلگراف میر حسین موسوی بود و در آن زمان از سمتش استعفا کرد در ادامه می‏گوید: دایره موسوی در زمان نخست وزیری بسته بود و او محدودیت های زیادی را ایجاد کرده بود.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه موسوی حتی امام را نیز از استعفای خود با خبر نکرده بود، گفت: موسوی بدون آگاه کردن امام ، استعفا داد و ما برای اولین بار استعفای موسوی را در روزنامه جمهوری اسلامی که منتسب به خود وی بود، دیدیم و حتی چند روز پس از این استعفا، معلوم نبود که موسوی کجاست، لذا امام موسوی را فراخوانده و با لحنی وی را خطاب کردند که باید استعفای خود را پس بگیرید که بقیه ماجرا را می‌توان در صحیفه حضرت امام دید.
وی اظهار داشت:استعفای موسوی مورد گلایه امام قرار گرفت و این استعفا ضعف بزرگی در کارنامه موسوی محسوب می شود.

*راهبرد انتخاباتی موسوی تخریب احمدی نژاد بود
نبوی با اشاره به اینکه راهبرد انتخاباتی موسوی ، راهبردی تخریبی بود گفت: متاسفانه موسوی راه اصلاح طلبان دوم خردادی را به همان سبک و سیاق گذشته ادامه داد در حالی که همگان فکر می کردند او با حرف های جدیدی به میدان آمده است.
وی افزود:موسوی پس از چند سخنرانی شروع به تخریب رییس جمهور کرد و تلاش کرد چهره دولت را مخدوش کند، مسائل نادرستی از سوی او در خصوص تقلب در انتخابات، تشکیل کمیته صیانت از آرا و تخریب دولت مطرح شد.
نبوی با اشاره به اینکه اصلاح طلبان می خواستند امروز مسائل 18 تیر 78 را تداعی کنند گفت:انقلاب رنگینی که آنان امروز می خواستند به وجود آورند،تکامل یافته تر و بومی تر از اتفاقات 18 تیر 78 بود.

* تصور نمی کردیم موسوی مقابل رهبر معظم انقلاب بایستد
نبوی با اشاره به اینکه هیچ گاه تصور نمی کرد موسوی مقابل رهبر معظم انقلاب بایستد اظهار داشت: موسوی عملا ابتکار عمل خود را به دست اصلاح طلبان داد به همین دلیل آنان صحنه گردان انتخاباتی او شدند.
وی اظهار داشت:موسوی خیلی زود اصلاح طلبان را به عنوان تکیه گاه خود قرار داد و راهبرد انتخاباتی آنان را که راهبردی تخریبی بود را پذیرفت.
نبوی اظهار داشت:موسوی بسیار اشتباه کرد که به سمت رقیب خود دکتر احمدی نژاد رفت در حالی که می توانست برنامه هایش را مطرح کند.

*موسوی با طرح مساله تقلب می خواست تغییراتی که در ذهنش بود را اعمال کند
نبوی با اشاره به طرح مساله تقلب و زیر سوال بردن انتخابات توسط موسوی و حامیانش گفت:این شیوه بد تبلیغاتی بود که موسوی در پیش گرفت، بیان مساله تقلب در انتخابات از سوی موسوی فراتر از مسائل کوچک اختلافاتی بود او می خواست تغییرات ایجاد کند.
وی گفت: موسوی در دو مصاحبه ای که با رسانه های خارجی انجام داد که در آن جا از او پرسیدند شما که این جوانان را برانگیخته کردید اگر نتیجه انتخابات را واگذار کنید چه می شود؟
موسوی در آنجا گفت که این آغاز برنامه تغییر است و این تغییرات استمرار دارد.
نبوی تاکید کرد: این مساله بدین معنا است که اگر آنان نتیجه انتخابات را هم می بردند باز هم با طرح مسائلی می خواستند برنامه های تخریبی خود را در پیش گیرند.

* سران اصلاح طلب فرصت رهبری این جریان را از خود گرفتند
نبوی با اشاره به اینکه تفکر اصلاح طلبی و اصولگرایی در نظام ما سابقه دار است گفت:این تفکر از ابتدای انقلاب در ایران وجود داشته و این تفکرات در جامعه حاکم بوده است.
وی با اشاره به اینکه سران اصلاح طلب فرصت رهبری این جریان را از خود گرفتند اظهار داشت:آنان بارها خلاف قاعده عمل کردند، با نظام مقابله کردند، خارج از ساختار عمل کردند به نظرم برای جامعه ثابت شده که آنان نمیتوانند در چارچوب قانون اساسی عمل کنند.

* پس از مناظره بسیاری از حامیان خیابانی موسوی به سمت احمدی نژاد رفتند
وی با اشاره به اینکه در انتخابات دو قطب احمدی نژاد و موسوی ایجاد شده بود گفت: رای 24 میلیونی مردم به احمدی نژاد به دلیل عدالت طلبی ،مبارزه با تبعیض، مبارزه با فساد احمدی نژاد بود.
عضو ارشد جامعه اسلامی مهندسین تاکید کرد: پس از مناظره جمع کثیری از کسانی که در خیابان ها بودند به سمت احمدی نژاد امدند زیرا مردم خواهان مبارزه او با فساد و نهادینه کردن مبارزه با اشراف گری بودند.

* اصلاح طلبان در اغتشاشات بر خلاف شعارهای قانون مدارانه خود عمل کردند
نبوی با اشاره به اینکه بسیاری از افراد در انتخابات مردود شدند تاکید کرد:آنان خسارت های مالی و جانی زیادی به مردم زدند،آنان باید محاکمه شوند و مسئولیت کارهایی را که انجام داده اند را بپذیرند.
وی با تاکید بر اینکه این افراد در انتخابات رفوزه شدند گفت:آنان وقتی پای عمل رسیدندثابت کردند که برخلاف شعار اصلی خودشان که التزام به قانون است عمل می کنند

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/22:: 2:10 عصر     |     () نظر

در

در جریان انتخابات و در زمان تبلیغات نامزدها ،عکس ها و تصاویر زیادی از شور و شوق و ناراحتی و هیجان و خشم و شادی طرفداران کاندیداهها در سایت ها ، روزنامه ها ، تلویزیون ، سی دی های تبلیغاتی و در و دیوار شهرها مشاهده می شد .

در این بین آنچه بیش از همه جلب توجه می کرد انتخاب یک رنگ بود که در پیشینه تاریخی کشور نشانه و نماد دینی و مذهبی را با خود به همراه داشت.

 حامیان موسوی ادعا می کردند به دلیل سید بودن میر حسین رنگ سبز را انتخاب کرده اند و از آن به عنوان نماد رنگی ستادهای تبلیغاتی شان استفاده می کنند.( آنها می گفتند که انتخاب این نماد رنگی هیچ ارتباطی با انقلاب ها و براندازی های مخملی ندارد.) 

در فرصت تبلیغاتی ?? روزه در کشور رنگ سبز بود که در کوچه و مدرسه و بازار جولان می داد به نحوی که این رنگ کاملا انحصاری شده بود و برای جامعه سادات هم این شبهه ایجاد شده بود که نکند این رنگ از ابتدا برای میر حسین و طرفدارانش خلق شده بوده است و آنها خبر نداشته اند.

در این مدت چند ماهه چگونگی و راههای مختلف استفاده از اشیاء سبز و بهره های تبلیغاتی آن را دیدیم و شنیدیم. تا آنجا که برخی طرفداران موسوی به منظور حفظ قداست و افزایش اثرگذاری اقدامات خود روبانهای سبز را علاوه بر دست و پای خود ، به سر و کله حیوانات خانگی شان هم می می بستند!

البته منٍ نویسنده این موضوع را شنیده بودم ولی باورم نمی شد تا اینکه عکس زیر را در میان تصاویر حامیان موسوی دیدم.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/22:: 2:9 عصر     |     () نظر


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/22:: 1:53 عصر     |     () نظر

هوالمحبوب

در بررسی جرایم قضایی می گویند جنون می تواند توجیهی برای بعضی از کارهای غیر عادی و حتی خلاف باشد. مثلا اگر ثابت شود که فردی که به کسی فحش ناموسی دهد یا دزدی کند و یا شخص دیگری را کتک بزند ، دچار جنون باشد مجازاتش با افراد دیگر کمی متفاوت می شود. البته به این معنا نمی تواند باشد که فرد دیوانه مجاز است که هر کاری که می خواهد را انجام دهد بلکه مجازاتش فرق می کند و کمی با تخفیف انجام می شود و بعد از آن مراقبتهای بیشتری از وی به عمل می آید تا بر اثر دیوانگی خسارات زیادی وارد نکند. اما اگر فرد دیوانه کسی را بکشد چه؟ آیا باز هم می توان گفت که وی بر اثر دیوانگی این کار را کرده است؟ ممکن است توجیهی از این دست را باز هم بتوان آورد اما این بار قضیه کمی فرق می کند چون این فرد دیوانه این بار دارد زندگی آدمها را به خطر می اندازد. البته من به مسایل حقوقی کاملا آشنا نیستم ولی جایی که مساله زندگی آدمها در میان باشد این دیوانه دیگر آن دیوانه سابق نیست که مثلا به کسی فحش داده باشد یا شخصی را کتک زده باشد وتصمیم در مورد وی در این مواقع شدیدتر و نزدیکتر به آدمهای عاقل گرفته می شود.

ابراهیم نبوی ، که خود را جزء جنبش سبز هم می داند ، چهار سال قبل در مورد صحبت کردن و رفتارهای مهدی کروبی می گفت که کروبی مثل آدم دست و پا چلفتی می ماند که در یک اتاق پر از شکستنی و تاریک رهایش کرده اید و با هر قدمی که بر می دارد و با هر دستی که به سمتی دراز می کند یک ظرف یا گلدان گرانقیمت را به زمین می اندازد و می شکند.

کروبی یک زمانی مایه تفنن در ایام انتخابات بود و مردم برای دیدن مناظره ها و فیلم های تبلیغاتی اش دست وپا می شکستند و خستگی روزانه خود را با دیدن صحنه هایی نظیر بوسه فرستادن وی برای دختران دانشجو و گریه رییس ستاد میلیاردرش برای فقرا از تن به در می کردند. هر چند که همان موقع هم حرفها و عملکردهایش ساختارشکنانه بود و ستادش مامن و ملجا همه طاغیان و یاغیان بود ولی تمام این حرکات را باید، به قول ابطحی، به حساب این گذاشت که گاهی وقتها کروبی به در لری می زند. اما وقتی کروبی کمر به بدنام کردن جمهوری اسلامی می بندد و برای تصفیه حساب سیاسی با رقبایش ادعاهایی را مطرح می کند که حتی نوریزاده و ربع پهلوی و منشه امیر و رجوی و ... هم تا به حال نگفته بودند دیگر نباید گفت که این دیوانه باز هم لر بازی درآورده است. بلکه باید چشم فتنه را این بار به طور جدی کور کرد تا مفسدان و غارتگران و تبهکاران دیگر مکان امنی همچون کروبی را در درون نظام پیدا نکنند تا درون آن رخنه کنند. از سوی دیگر اگر این بار کروبی و میر حسین موسوی و خاتمی و عالیجناب سرخپوش و فرزندان و خواهر و برادرهای فاسد قسر در رفتند یعنی اینکه نظام در مقابل فساد و ارتداد از انقلاب یک گام بلند به عقب نشسته است که این به آن معنیست که آنها چندین گام به جلو آمده اند ، یعنی اگر امروز فتنه کروبی خوابانده مشود فردا به پشتیبانی همه مرتدین از انقلاب و خانواده فساد باید منتظر ایراد اتهام فساد به رهبری معظم از سوی کروبی هم باشیم.

اندر دیوانگی کروبی همین بس که هر بار کروبی از این دست حرفها می زند باز همگان جرایم بزرگ وی را به یادش می آورند و بی آبرویی وی یک بار دیگربرای مردم تداعی می شود. یعنی اگر زبان در کام فرو بخورد ممکن است ظلم هایی که وی به مردم روا داشته است اندک اندک از ذهن ها پاک شود.

راستی آقای کروبی! رشوه های دویست و سیصد میلیونی شهرام جزایری و زندان مخفی و شکنجه همسران شهدا در آنجا به کنار، خیلی از معتمدین هم می گویند در زمان مدیریت شما در بنیاد شهید یکی از مدیران شما به بیست و پنج همسر شهید تجاوز کرده بود! آیا راست می گویند 

بچه بودیم می گفتند درس بخونید که حمال نشید. این شد که یک مدتی زدیم تو خط درس خوندن تا اینکه یک روز سرمون بالا بیاد و بفهمیم که به جای بازی کردن توی چاله محله آسیابک، باید بیایم پلی تکنیک تهران و بشینیم سر کلاس درس تا بشیم مهندس برق. مثل برق گذشت. گاهی وقتها جلوی سفارت انگلیس، گاهی وقتها دعوا توی دانشگاه و فحش شنیدن از یک عده عوضی و تموم شدن قضیه به اسم دانشجویان و سود جویی یک عده از خدا بی خبر. موارد اکازیونی هم بود مثل سخنرانی احمدی نژاد در دانشگاه و آتیش زدن سفارت دانمارک و البته یادم آید از هنگام گرفتگی نفس در وقت پذیرایی با گاز اشک آور. آخرای سال هم اردوی جنوب و شرمندگی پیش شهدا....
انتخابات ریاست جمهوری نهم افتاد آخر ترم ششم و بدین سان کار من کشید به ترم دهم اما داستان رزمندگی ما تازه آغاز شده بود تا وقتی که زنده ایم و این قصه عاشقی دراز است هنوز...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/22:: 1:48 عصر     |     () نظر
قاطی کردن مثبت(طنز)
  
من چند روز است این سوال مثل خوره افتاده به جانم. بندبند سلول‌های بدنم و ذره ذره جانم با این پرسش دست به گریبان است که چرا آقای هاشمی‌رفسنجانی از احمدی‌نژاد شکایت نمی‌کند؟! مگر رئیس‌جمهور درباره فرزندان جناب هاشمی مسائلی را مطرح نکرد؟ آیا آقای هاشمی‌رفسنجانی این ادعای احمدی‌نژاد را قبول دارد یا ندارد. اگر دارد که هیچ اما اگر قبول ندارد و معتقد است اطرافیانش زندگی سالمی دارند، پس چرا از احمدی‌نژاد شکایت نمی‌کند؟!
البته نوشتن درباره هاشمی کار سختی است. دست آدم می‌لرزد. نفس آدم به شماره می‌افتد؛ یعنی آقای هاشمی یک طوری است که اگر بخواهی ایشان را نقد کنی، انگار موهای بدنت سیخ‌سیخ می‌شود. بدبختی آدم می‌افتد به خودسانسوری. قلم، یاری نمی‌کند. جوهر قلم، یخ می‌زند؛ یعنی یک جوری است که قلم دوست دارد حقیقت را بنویسد و از واقعیت دم بزند اما همین که نوک قلم روی کاغذ می‌افتد، انگار کلمه‌ها هم ترسیده باشند، جمله‌ها عوض می‌شود. ما هی می‌خواهیم یک چیزهای دیگری بنویسیم، ناخودآگاه می‌شود «امیرکبیر». یعنی در ذهن‌مان یک انتقادی نسبت به ایشان هست اما آن مطلب تا از ذهن به صفحه کاغذ می‌رسد، می‌شود تعریف از جناب هاشمی؛ می‌شود «استوانه نظام». قلم ترسوی ما را می‌بینی؟! البته خود ما هم کمتر از قلم‌مان ترس نداریم؛ یعنی «جان» یک چیزی است که آدم از پولش می‌تواند بگذرد، از جانش نمی‌تواند. البته آدم یک ذره عقل هم داشته باشد، چیز بدی نیست. ما که جانمان را از سر راه نیاورده‌ایم. حالا تو چکار داری که هاشمی چرا از احمدی‌نژاد شکایت نکرده؟! تو مگر فضولی؟ این غلط کردن‌ها به تو نیامده! تو را چه به سردار سازندگی؟ تو اصلاً می‌دانی هاشمی کیست؟ تمام ایران و بلکه دیگر کشورهای منطقه، مزین به نام اوست. هرجا که می‌روی، ردی از او می‌بینی. هیچ‌جا نیست که مفتخر به نام هاشمی نباشد. هاشمی آنقدر بزرگ است که نگو! سردار سازندگی نیست که هست، امیرکبیر نیست که هست، قائم‌مقام فراهانی نیست که هست، میرزاکوچک‌خان جنگلی نیست که هست، کلنل محمدتقی خان پسیان نیست که هست، ستارخان و باقرخان و آریاشهر و پونک و برج گلدیس نیست که هست، پدر معنوی کارگزاران نیست که هست، خالق انرژی هسته‌ای نیست که هست و ما هرچی داریم از صدقه سر هاشمی نیست که هست (جمله‌ای شد،ها!).
الان در هر قبرستان که می‌روی، دانشگاه آزاد یک شعبه آنجا دارد. حالا شهریه‌اش زیاد است، زیاد است که هست؛ فضولی موقوف! بعدش هم تو که پول نداری، غلط می‌کنی بچه‌ات را دانشگاه آزاد ثبت‌نام می‌کنی. پول نداری برو بمیر! بابا من یک هاشمی دارم می‌نویسم، تو یک هاشمی می‌خوانی؛ بزرگی، وقار، سعه صدر (بویژه در برخورد با احمدی‌نژاد!)، مهربانی، ایثار، متانت، سنگینی.
اصلا چه کسی بود انقلاب کرد؟ حالا توده ملت هم بودند. شما هاشمی را بگذار در یک کفه ترازو، موسوی، خاتمی، اون یکی خاتمی، موسوی‌خوئینی‌ها، موسوی لاری، مرعشی، کرباسچی، موسوی بجنوردی، فائزه، جاسبی، روحانی، لاریجانی، علی مطهری، حمیدشان، کاتوزیان، محسن رضایی، آرای باطله، عمادالدین باقی، اکبر گنجی، سازگارا، شمس‌الواعظین، افشین قطبی، علی دایی، حسن عمو، محسن خاله، دایی عباس، بقال سرکوچه، فری کله‌پز، صغری خانم، ننه‌جون، مهدی کروبی و ... را هم بگذار کفه دیگر. کدام کفه سنگینی می‌کند؟ از نظر چگالی شاید حالا کفه اخیر سنگینی کند اما من حیث‌المجموع، آن کفه‌ای که می‌خوابد، کفه هاشمی است.
درود بر مسیح مهاجری که هر روز به نفع هاشمی مطلب می‌نویسد و در روزنامه جمهوری اسلامی به ما فحش می‌دهد. حالا که ما دفاع از هاشمی کردیم، آقای مسیح! برای یک بار هم که شده از ما تعریف کن. ما را ببر بالا. من اعتراف می‌کنم من هم مثل عطریانفر، قاطی کردم؛ یک‌جور قاطی کردن مثبت. من هر چی به دور و برهای سردار سازندگی گفتم، نثار خودم. من زد و بند کردم. آن کسی که باعث آزادی فلان مفسد اقتصادی شد، من بودم. این من هستم که در خانه‌های اشرافی زندگی می‌کنم و گاهی هم یک توک‌پا پسرم را می‌فرستم روسیه. گفتم روسیه تا یادم نرفته بگویم: مرگ بر روسیه. مرگ بر چین. مرگ بر چین تایپه. اصلا مرگ بر همه کشورها. زنده‌باد مخالف من. مرگ بر دشمن هاشمی. مخالف هاشمی اعدام باید گردد.
***
من داشتم فکر می‌کردم اگر آدم، پاره‌ای از ملاحظات سیاسی را مراعات نکند و هرچه دلش بخواهد بنویسد درباره بعضی‌ها به چه سرنوشتی دچار می‌شود:
[شب، خارجی، یک خیابان خلوت]
همه جا تاریک است الا نور یک چراغ راهنمایی که لحظه‌ای خاموش و لحظه‌ای روشن می‌شود. نویسنده سیگار به دست آرام‌- آرام به حرکت خود ادامه می‌دهد. صدای باز و بسته شدن یک پنجره، سکوت را می‌شکند. به ناگهان گربه‌ای که مقداری گوشت به دهان گرفته، از درون یک سطل زباله بیرون می‌پرد. نویسنده در راه خانه، وارد یک کوچه بن‌بست می‌شود. کوچه تاریک است. در انتهای کوچه ناگهان چراغ‌های یک ماشین، صورت نویسنده را روشن می‌کند. قدم‌های نویسنده شل می‌شود. می‌خواهد برگردد اما دودل است. بالاخره برمی‌گردد و می‌بیند 2 نفر که وسط چله تابستان پالتو پوشیده‌اند سر کوچه ایستاده‌اند. کات.
نویسنده فکر می‌کند: عجب غلطی بود کردیم،‌ها

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/21:: 10:32 عصر     |     () نظر


متن کامل سخنان مقام معظم رهبری در دیدار

اعضای دفتر رهبری و سپاه ولى امر



اگر بصیرت نداشته باشید، دوست را نشناسید، دشمن را نشناسید، یک وقت مى‏بینید آتش توپخانه‏ى تبلیغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتى است که آنجا دوستان مجتمعند، نه دشمنان. آدم دشمن را بشناسد؛ در شناخت دشمن خطا نکنیم. لذا بصیرت لازم است، تبیین لازم است.

1388/5/5

بسم اللَّه‏ الرّحمن الرّحیم‏
اولاً تبریک عرض میکنیم این اعیاد بزرگ و پیاپى را که حقیقتاً هر کدامى براى دلهاى شیعیان یک خورشید فروزنده است، یک شعاع خیره کننده است؛ ولادت حضرت اباعبداللَّه‏الحسین (علیه الصّلاة و السّلام)، ولادت حضرت سجاد (علیه الصّلاة و السّلام) و ولادت حضرت ابى‏الفضل‏العباس (علیه الصّلاة و السّلام).

ان‏شاءاللَّه که بر همه‏ى شماها این اعیاد مبارک باشد. مبارک بودن هم به این است که اولاً دلتان ان‏شاءاللَّه شاد باشد، روحتان برخوردار از آرامش و سکینه‏ى الهى باشد، همه‏ى وجودتان سرشار از اعتماد به خدا و توکل به خداى متعال باشد. اگر اینها شد، عید به طور کامل براى شما مبارک است. سعى کنیم اینها را براى خودمان تدارک ببینیم؛ دلهایمان را شاد کنیم، جانهایمان را از سکینه‏ى الهى برخوردار کنیم، اعتماد به خدا را هم در وجود خودمان روز به روز بیشتر کنیم.
ما به یک قولِ متعارفِ معمولى از سوى آدمى که کار بدى از او ندیده‏ایم، اعتماد میکنیم؛ قرضى از او میخواهیم، کارى دست او داریم، او به ما وعده میکند که بسیار خوب، من این کار را براى شما انجام میدهم. ما معمولاً اعتماد میکنیم، راه مى‏افتیم مقدمات کار را فراهم میکنیم، در حالى که او یک انسانى بیش نیست؛ ممکن است پشیمان بشود، ممکن است کسى بیاید رأى او را بزند، ممکن است فراموش کند، ممکن است آن امکانى که به وسیله‏ى او میخواست به ما کمک بکند، از دستش برود؛ ده جور یا ده‏ها جور احتمال تخلف این وعده هست، لیکن ما اعتماد میکنیم.

 خوب، خداى متعال چقدر وعده کرده است به مؤمنین؛ وعده‏ى نصرت، وعده‏ى هدایت، وعده‏ى تعلیم؛ «و اتّقوا اللَّه و یعلّمکم اللَّه»،(1) وعده‏ى حفظ و صیانت، وعده‏ى کمک در امور دنیا؛ این همه خداى متعال به ما وعده کرده. البته این وعده‏ها مطلق نیست؛ شروطى دارد، شروطش هم خیلى شروط دشوارى نیست، از دست ماها بر  مى‏آید. دلیلش هم این است که جاهائى که به این شروط عمل کردیم، خداى متعال به ما کمک کرد؛ نمونه‏اش جنگ تحمیلى. شما جوانهائى که دوران جنگ تحمیلى را درک نکردید، بدانید؛ آن روزى که جنگ تحمیلى شروع شد، همه‏ى صاحبنظران، همه‏ى تحلیلگران، همه‏ى نخبگان به طور قاطع میگفتند صدام در این جنگ پیروز است و ایران شکست‏خورده است؛ جز یک عده‏ى معدودى، آن کسانى که به نگاه اسلامى و ایمانى اعتقاد داشتند - نگاه امام به حوادث - آنها نه، آنها در دلشان امیدى بود؛ حالا کم یا زیاد؛ بعضى کورسوى امیدى بود، بعضى نه، دلشان روشن بود.



من این خاطره را بارها نقل کرده‏ام: در روزهاى سوم چهارم جنگ بود، توى اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس جمهور بنى‏صدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائى بود - چند نفرى از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث میکردیم، مشورت میکردیم. نظامى‏ها هم بودند. بعد یکى از نظامى‏ها آمد کنار من، گفت: این دوستان توى اتاق دیگر، یک کار خصوصى با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها. مرحوم فکورى بود، مرحوم فلاحى بود - اینهائى که یادم است - دو سه نفر دیگر هم بودند. نشستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذى در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توى یادداشتها نگه داشته‏ام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهاى ما اینهاست؛ مثلاً اف  5، اف 4، نمیدانم سى 130، چى، چى، انواع هواپیماهاى نظامىِ ترابرى و جنگى؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده تا آماده‏ى به کار داریم که تا فلان روز آمادگى‏اش تمام میشود. اینها قطعه‏هاى زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعه‏هائى هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - میگفتند ما این قطعه‏ها را نداریم. بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان میپذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمام میشود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام میشود. بیشترینش سى 130 بود. همین سى 130 هائى که حالا هم هست که حدود سى روز یا سى و یک روز گفتند که براى اینها امکان پرواز وجود دارد. یعنى جمهورى اسلامى بعد از سى و یک روز، مطلقاً وسیله‏ى پرنده‏ى هوائى نظامى - چه نظامى جنگى، چه نظامى پشتیبانى و ترابرى - دیگر نخواهد داشت؛ خلاص!

گفتند: آقا! وضع جنگ ما این است؛ شما بروید به امام بگوئید. من هم از شما چه پنهان، توى دلم یک قدرى حقیقتاً خالى شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهاى روسى مرتباً مى‏آید. حالا خلبانهایش عرضه‏ى خلبانهاى ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم مى‏آمدند؛ انواع کلاسهاى گوناگون میگ داشتند.

گفتم خیلى خوب. کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما دار و ندار نظامیمان دست اینهاست. اینها اینجورى میگویند؛ میگویند ما هواپیماهاى جنگیمان تا حداکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماى سى 130 است و ترابرى است، تا سى روز و سى و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهى کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون میکنم، عین عبارت ایشان یادم نیست؛ احتمالاً جائى عین عبارات ایشان را نوشته باشم - این حرفها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا میرساند، درست میکند، هیچ طور نمیشود. منطقاً حرف امام براى من قانع کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائى دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، میدانستم که خداى متعال این مرد را براى یک کار بزرگ برانگیخته و او را وا نخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اینها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همینها را هرچى میتوانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید.
 
همان هواپیماهاى اف 5 و اف 4 و اف 14 و اینهائى که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلى از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائى ما کار میکند! بیست و نُه سال از سال 59 میگذرد، هنوز دارند کار میکنند! البته تعدادى از آنها توى جنگ آسیب دیدند، ساقط شدند، تیر خوردند، بعضیشان از رده خارج شدند، اما از این طرف هم در قبال این ریزش، رویشى وجود داشت؛ مهندسین ما در دستگاه‏هاى ذى‏ربط توانستند قطعات درست کنند، خلأها را پر کنند و بعضى از قطعات را على‏رغم تحریم، به کورى چشم آن تحریم  کننده‏ها، از راه‏هائى وارد کنند و هواپیماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر اینها، از آنها یاد بگیرند و دو نوع هواپیماى جنگى خودشان بسازند. الان شما میدانید که در نیروى هوائى ما، دو نوع هواپیماى جنگى - البته عین آن هواپیماهاى قبلىِ خود ما نیست، اما بالاخره از آنها استفاده کردند. مهندس است دیگر، نگاه میکند به کارى، تجربه مى‏اندوزد، خودش طراحى میکند - دو کابینه‏ى براى آموزش و یک کابینه‏ى براى تهاجم نظامى، ساخته شده. علاوه بر اینکه همانهائى هم که داشتیم، هنوز داریم و توى دستگاه‏هاى ما هست.

 این، توکل به خداست؛ این، صدق وعده‏ى خداست. وقتى خداى متعال با تأکید فراوان و چندجانبه میفرماید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره»؛(2) بى‏گمان، بى‏تردید، حتماً و یقیناً خداى متعال نصرت میکند، یارى میکند کسانى را که او را، یعنى دین او را یارى کنند - وقتى خدا این را میگوید - من و شما هم میدانیم که داریم از دین خدا حمایت میکنیم، یارىِ دین خدا میکنیم. بنابراین، خاطرجمع باشید که خدا نصرت خواهد کرد.

بعد از آغاز جنگ تحمیلى هم ده‏ها بار - حالا اگر ریزهایش را بخواهیم حساب کنیم، بیش از این حرفها شاید بشود گفت؛ هزارها بار، اما حالا آن رقمهاى درشت را آدم بخواهد حساب کند - ما نصرت الهى را دیدیم؛ کمک الهى را دیدیم. یکى‏اش همین آمدن اسرا بود. ما حدود پنجاه هزار اسیر پیش عراق داشتیم؛ پنجاه هزار. او هم یک خرده کمتر از این، در همین حدودها، اسیر دست ما داشت. منتها فرقش این بود که اسیرهائى که او پیش ما داشت، همه نظامى بودند، اسیرهائى که ما پیش او داشتیم، خیلى‏شان غیرنظامى بودند. توى همین بیابانها مردم را جمع کرده بودند، برده بودند. من وقتى که جنگ تمام شد، به نظرم رسید که پس گرفتن این اسیرها از صدام، احتمالاً سى سال طول میکشد؛ سى سال! چون تبادل اسرا را در جنگهاى معروف دیده بودیم دیگر.

 در جنگ بین‏الملل، جنگ ژاپن، بعد از گذشت بیست سى سال، هنوز یک طرف مدعى بود که ما چند تا اسیر پیش شما داریم؛ او میگفت نداریم؛ چک چونه، بنشین برخیز؛ تا بالاخره به یک نتیجه‏اى میرسیدند. باید صد تا کنفرانس گذاشته بشود، نشست و برخاست بشود، تا ثابت کنیم که بله، فلان تعداد اسیر هنوز باقى‏اند؛ آن هم قطره چکانى. صدام اینجورى بود دیگر؛ آدم بدقلق، بداخلاق، خبیث، موذى، هر وقت احساس قدرت کند، حتماً قدرت‏نمائى‏اى از خودش نشان بدهد؛ اینجور آدمى بود؛ صدام طبیعتش خیلى طبیعت پستِ دنى‏اى بود. آدمهاى پست و دنى هرجا احساس قدرت بکنند، آنچنان منتفخ میشوند که با آنها اصلاً نمیشود هیچ مبادله کرد؛ هیچ. آن وقتى که احساس ضعف میکنند، در مقابل یک قویترى قرار میگیرند، از مورچه خاکسارتر میشوند! دیدید دیگر؛ صدام به آمریکائى‏ها التماس میکرد. قبل از اینکه آمریکائى‏ها به عراق حمله کنند - این دفعه‏ى اخیر - التماس میکرد که بیائید با ما بسازید، همه‏مان علیه جمهورى اسلامى متحد بشویم. منتها شانسش نیامد دیگر که آمریکائى‏ها از او قبول کنند.
 
من میگفتم سى سال طول میکشد که اسرا آزاد بشوند. خداى متعال صحنه‏اى درست کرد و این احمق قضیه‏ى حمله‏اش به کویت پیش آمد، احساس کرد که اگر بخواهد با کویت بجنگد - البته جنگش با کویت به قصد تصرف کامل کویت بود - احتیاج دارد به اینکه از ایران خاطرش جمع باشد؛ این هم با بودن اسرا امکان‏پذیر نیست. اول نامه نوشت به رئیس جمهور وقت و به نحوى به بنده، چون از این طرف جواب درستى نگرفت، بنا کرد اسرا را خودش آزاد کردن، که دیگر آنهائى که یادشان است، یادشان هست. یکهو خبر شدیم که اسرا از مرز دارند مى‏آیند؛ همین طور پشت سر هم گروه گروه آمدند، تا تمام شد. این کار خدا بود، این نصرت الهى بود. و دیگر همین طور از این قضایا تا امروز.

شماها برادران و خواهران عزیزى هستید. هم آن کسانى که در حفاظت اینجا یا در تشکیلات ادارى اینجا مشغول خدمتند، هم خانواده‏هایشان؛ خانمهایشان، فرزندانشان؛ پسر و دخترشان. واقعاً دارید خدمت میکنید، جاى حساسى هم خدمت میکنید. اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت. بلاهائى که بر ملتها وارد میشود، در بسیارى از موارد بر اثر بى‏بصیرتى است. خطاهائى که بعضى از افراد میکنند - مى‏بینید در جامعه‏ى خودمان هم گاهى بعضى از عامه‏ى مردم و بیشتر از نخبگان، خطاهائى میکنند. نخبگان که حالا انتظار هست که کمتر خطا کنند، گاهى خطاهایشان اگر کماً هم بیشتر نباشد، کیفاً بیشتر از خطاهاى عامه‏ى مردم است - بر اثر بى‏بصیرتى است؛ خیلى‏هایش، نمیگوئیم همه‏اش.

 بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهى خودتان را بالا ببرید. من مکرر این جمله‏ى امیرالمؤمنین را به نظرم در جنگ صفین در گفتارها بیان کردم که فرمود: «الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر».(3) میدانید، سختى پرچم امیرالمؤمنین از پرچم پیغمبر، از جهاتى بیشتر بود؛ چون در پرچم پیغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زیر پرچم امیرالمؤمنین دشمن و دوست آنچنان واضح نبودند. دشمن همان حرفهائى را میزد که دوست میزند؛ همان نماز جماعت را که تو اردوگاه امیرالمؤمنین میخواندند، تو اردوگاه طرف مقابل هم - در جنگ جمل و صفین و نهروان - میخواندند. حالا شما باشید، چه کار میکنید؟ به شما میگویند: آقا! این طرفِ مقابل، باطل است. شما میگوئید: اِ، با این نماز، با این عبادت! بعضى‏شان مثل خوارج که خیلى هم عبادتشان آب و رنگ داشت؛ خیلى. امیرالمؤمنین از تاریکى شب استفاده کرد و از اردوگاه خوارج عبور کرد، دید یکى دارد با صداى خوشى میخواند: «أمّن هو قانت ءاناء اللّیل»(4) - آیه‏ى قرآن را نصفه شب دارد میخواند؛ با صداى خیلى گرم و تکان دهنده‏اى - یک نفر کنار حضرت بود، گفت: یا امیرالمؤمنین! به به! خوش به حال این کسى که دارد این آیه را به این قشنگى میخواند. اى کاش من یک موئى در بدن او بودم؛ چون او به بهشت میرود؛ حتماً، یقیناً؛ من هم با برکت او به بهشت میروم.

این گذشت، جنگ نهروان شروع شد. بعد که دشمنان کشته شدند و مغلوب شدند، امیرالمؤمنین آمد بالاسر کشته‏هاى دشمن، همین طور عبور میکرد و میگفت بعضى‏ها را که به رو افتاده بودند، بلندشان کنید؛ بلند میکردند، حضرت با اینها حرف میزد. آنها مرده بودند، اما میخواست اصحاب بشنوند. یکى را گفت بلند کنید، بلند کردند. به همان کسى که آن شب همراهش بود، حضرت فرمود: این شخص را میشناسى؟ گفت: نه. گفت: این همان کسى است که تو آرزو کردى یک مو از بدن او باشى، که آن شب داشت آن قرآن را با آن لحن سوزناک میخواند! اینجا در مقابل قرآن ناطق، امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلّین) میایستد، شمشیر میکشد! چون بصیرت نیست؛ بصیرت نیست، نمیتواند اوضاع را بفهمد.

بنده بارها این جبهه‏هاى سیاسى و صحنه‏هاى سیاسى را مثال میزنم به جبهه‏ى جنگ. اگر شما تو جبهه‏ى جنگ نظامى، هندسه‏ى زمین در اختیارتان نباشد، احتمال خطاهاى بزرگ هست. براى همین هم هست که شناسائى میروند. یکى از کارهاى مهم در عمل نظامى، شناسائى است؛ شناسائى از نزدیک، که زمین را بروند ببینند: دشمن کجاست، چه جورى است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه کار باید بکنند. اگر کسى این شناسائى را نداشته باشد، میدان را نشناسد، دشمن را گم بکند، یک وقت مى‏بینید که دارد خمپاره‏اش را، توپخانه‏اش را آتش میکند به طرفى، که اتفاقاً این طرف، طرفِ دوست است، نه طرفِ دشمن. نمیداند دیگر. عرصه‏ى سیاسى عیناً همین جور است. اگر بصیرت نداشته باشید، دوست را نشناسید، دشمن را نشناسید، یک وقت مى‏بینید آتش توپخانه‏ى تبلیغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتى است که آنجا دوستان مجتمعند، نه دشمنان. آدم دشمن را بشناسد؛ در شناخت دشمن خطا نکنیم. لذا بصیرت لازم است، تبیین لازم است.

یکى از کارهاى مهم نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقائق را بدون تعصب روشن کنند؛ بدون حاکمیت تعلقات جناحى و گروهى و بر دل آن گوینده. اینها مضر است. جناح و اینها را باید کنار گذاشت، باید حقیقت را فهمید. در جنگ صفین یکى از کارهاى مهم جناب عمار یاسر تبیین حقیقت بود. چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونى داشتند. همینى که حالا امروز به آن جنگ روانى میگویند، این جزو اختراعات جدید نیست، شیوه‏هاش فرق کرده؛ این از اول بوده. خیلى هم ماهر بودند در این جنگ روانى؛ خیلى. آدم نگاه میکند کارهایشان را، مى‏بیند که در جنگ روانى ماهر بودند. تخریب ذهن هم آسانتر از تعمیر ذهن است.

وقتى به شما چیزى بگویند، سوءظنى یک جا پیدا کنید، وارد شدن سوء ظن به ذهن آسان است، پاک کردنش از ذهن سخت است. لذا آنها شبهه‏افکنى میکردند، سوء ظن را وارد میکردند؛ کار آسانى بود. این کسى که از این طرف، خودش را موظف دانسته بود که در مقابل این جنگ روانى بایستد و مقاومت کند، جناب عمار یاسر بود، که در قضایاى جنگ صفین دارد که با اسب از این طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودى میرفت و همین طور این گروه‏هائى را که - به تعبیرِ امروز، گردانها یا تیپهاى جدا جداى از هم - بودند، به هر کدام میرسید، در مقابل آنها مى‏ایستاد و مبالغى براى آنها صحبت میکرد؛ حقائقى را براى آنها روشن میکرد و تأثیر میگذاشت. یک جا میدید اختلاف پیدا شده، یک عده‏اى دچار تردید شدند، بگو مگو توى آنها هست، خودش را بسرعت آنجا میرساند و برایشان حرف میزد، صحبت میکرد، تبیین میکرد؛ این گره‏ها را باز میکرد.

 بنابراین، بصیرت مهم است. نقش نخبگان و خواص هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، در دیگران به وجود بیاورند. آدم گاهى مى‏بیند که متأسفانه بعضى از نخبگان خودشان هم دچار بى‏بصیرتى‏اند؛ نمیفهمند؛ اصلاً ملتفت نیستند. یک حرفى یکهو به نفع دشمن میپرانند؛ به نفع جبهه‏اى که همتش نابودى بناى جمهورى اسلامى است به نحوى. نخبه هم هستند، خواص هم هستند، آدمهاى بدى هم نیستند، نیت بدى هم ندارند؛ اما این است دیگر. بى‏بصیرتى است دیگر. این بى‏بصیرتى را بخصوص شما جوانها با خواندن آثار خوب، با تأمل، با گفتگو با انسانهاى مورد اعتماد و پخته، نه گفتگوى تقلیدى - که هر چه گفت، شما قبول کنید. نه، این را من نمیخواهم - از بین ببرید. کسانى هستند که میتوانند با استدلال، آدم را قانع کنند؛ ذهن انسان را قانع کنند. و حتّى حضرت ابى‏عبداللَّه‏الحسین (علیه‏السّلام) هم از این ابزار در شروع نهضت و در ادامه‏ى نهضت استفاده کرد. حالا چون ایام مربوط به امام حسین (علیه‏السّلام) است، این جمله را عرض کرده باشیم:

 امام حسین را فقط به جنگِ روز عاشورا نباید شناخت؛ آن یک بخش از جهاد امام حسین است. به تبیین او، امر به معروف او، نهى از منکر او، توضیح مسائل گوناگون در همان منى‏ و عرفات، خطاب به علما، خطاب به نخبگان - حضرت بیانات عجیبى دارد که تو کتابها ثبت و ضبط است - بعد هم در راه به سمت کربلا، هم در خود عرصه‏ى کربلا و میدان کربلا، باید شناخت. در خود عرصه‏ى کربلا حضرت اهل تبیین بودند، میرفتند، صحبت میکردند. حالا میدان جنگ است، منتظرند خون هم را بریزند، اما از هر فرصتى این بزرگوار استفاده میکردند که بروند با آنها صحبت بکنند، بلکه بتوانند آنها را بیدار کنند. البته بعضى خواب بودند، بیدار شدند؛ بعضى خودشان را به خواب زده بودند و آخر هم بیدار نشدند. آنهائى که خودشان را به خواب میزنند، بیدار کردن آنها مشکل است، گاهى اوقات غیر ممکن است.

 ان‏شاءاللَّه این عید سعید، این اعیاد سعید بر همه‏ى شما مبارک باشد و دل خوش، روح پرامید، وجودِ پر از سکینه و آرامش و اعتماد و تحرک در راه هدف، توفیقى باشد که خداى متعال به زن و مرد شما و پیر و جوان شما ان‏شاءاللَّه عنایت کند.
والسّلام علیکم و رحمه‌اللَّه و برکاته‏

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/21:: 10:13 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >