آمیزگارى با مردمان ایمنى است از گزند آنان . [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
عکس:عامل حادثه تروریستی‌پیشین پس از هلاکت

خبرگزاری جمهوری اسلامی عکسی از عبدالواحد محمدی زاده عامل انفجار در سیستان و بلوچستان که موجب به شهادت رسیدن جمعی از فرماندهان سپاه و سران قبایل شد، منتشر کرد.

به گزارش ایرنا، در این حادثه تروریستی که در محل برگزاری پنجمین نشست سران قبایل و طوایف در منطقه پیشین بلوچستان روی داد، یکی از مزدوران گروهک های تروریستی با انفجار مواد منفجره همراه خود، موجب به شهادت رسیدن چند تن از فرماندهان سپاه و نیز سران قبایل این منطقه شد.

در این حادثه علاوه بر سردار سرتیپ پاسدار نور علی شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه و سردار سرتیپ پاسدار محمدزاده فرمانده سپاه استان ، مرادی فرمانده سپاه ایرانشهر و سردار علی علویان فرمانده تیپ پیاده صاحب الزمان سپاه ثارالله نیز به درجه رفیع شهادت رسیدند.

در این حادثه تروریستی همچنین 41 نفر از سران و ریش سفیدان طوایف منطقه و نیزشماری از مردم عادی شهید و افزون بر 50 نفر نیز زخمی شدند.

سردار سرتیپ پاسدار شوشتری پس از به عهده گرفتن مسئولیت قرارگاه عملیاتی سپاه در جنوب شرق کشور در طول پنج ماه گذشته با برگزاری چند جلسه با مردم و سران قبایل و طوایف استان سیستان و بلوچستان، چگونگی تعامل برای تامین امنیت پایدار در شرق کشور را بررسی کرده بود.

تازه ترین اطلاعات به دست آمده از عامل انفجار تروریستی حاکی از آن است که این فرد چندی پیش به بهانه حضور در جماعات تبلیغی عازم پاکستان شده و به یک گروهک تروریستی پیوسته بود.

عامل انفجار تروریستی، حدود چهار ماه در پایگاه گروهک تروریستی ریگی در خاک پاکستان آموزش استفاده از موادمنفجره را فرا گرفته و سپس برای انجام این اقدام جنایتکارانه به ایران اعزام شده است.

این فرد یک روز قبل از حادثه به اتفاق یک نفر دیگر وارد ایران شده و قصد داشته است ضمن ورود به داخل سالن همایش اقدام به انفجار کند اما به دلیل ترس از دستگیری هنگام بازرسی، به محل نمایشگاه صنایع دستی واقع در حاشیه سالن همایش مراجعه و هنگامی که سردار شوشتری به اتفاق همراهان و سران و ریش سفیدان طوایف در حال بازدید از نمایشگاه بودند، در جمع مردم حاضر شده و خود را منفجر کرده است.

بر اساس سوابق شناسامه ای عبدالواحد محمدی زاده متولد سال 1364 است و برای نخستین بار در اسفند سال 80 به جرم سرقت و اتلاف مال غیر، دستگیر و تحویل مقام قضایی شده که به سبب سن کم ، پایین ترین حکم برای وی صادر و پس از مدت کوتاهی آزاد شده است.

فرد یادشده در دومین خلاف، شش ماه بعد یعنی در سال 81 به جرم زخمی کردن یک نفر با چاقو دستگیر و روانه زندان شده است.

سومین جرم عامل انفجار حادثه تروریستی پیشین، حمل و نگهداری مواد مخدر اعلام شده که پس از دستگیری تحویل مقام قضایی و محکوم به حبس شده بود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/10:: 1:42 عصر     |     () نظر
تفاهم سبز موسوی با شیطان بزرگ

میرحسین موسوی با صدور بیانیه ای به بهانه سالگرد 13 آبان، ترجیح داد ماهیت ضد آمریکایی «روز ملی مبارزه با استکبار جهانی» و محتوای آن در زمینه «تسخیر لانه جاسوسی» را مسکوت بگذارد. وی به روال عملکرد چند ماه اخیر خود از ابراز برائت و انزجار نسبت به سیاست های ظالمانه و استکباری شیطان بزرگ طفره رفت و این در حالی است که جفاکاری وی در حق کشور و نظام طی 5، 4 ماه گذشته بارها با ستایش دولتمردان آمریکایی مواجه شده است. کسانی چون اوباما، هیلاری کلینتون، پل ولفویتز و... با نام بردن از موسوی، وی را مردی شجاع و الهام بخش خوانده و نسبت به تحرکات ضدانقلابی او ابراز ذوق زدگی کرده اند.

موسوی در بیانیه خود تحت «بیانیه شماره 14 میرحسین موسوی در آستانه سیزدهم آبان» با اشاره به مناسبت های این روز (تبعید حضرت امام و کشتار دانش آموزان از سوی رژیم پهلوی) درباره مناسبت اصلی این روز (تسخیر جاسوسخانه شیطان بزرگ) به این جملات بسنده کرد: درباره سومین سیزده آبان بسیار گفته شده است، تا جایی که بعید است کمترین اطلاعی از آن ماجرا ناگفته مانده باشد؛ از جمله آن که در این رویداد امام از دانشجویان مسلمان پیروی کرد. ظاهراً این دانشجویان بودند که خود را پیرو خط امام می خواندند، اما در واقع این امام بود که حرکت آنان را دنبال نمود. قطعاً هیچ یک از رهبران و فرماندهان انقلاب در شکل دادن به آنچه در این روز اتفاق افتاد نقشی نداشت. حتی خود دانشجویان تصور می کردند بعد از چند روز حادثه تمام می شود و به خانه هایشان باز می گردند. ولی امام این رویداد را پیگیری کرد و آن را انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول نامید.

وی هیچ اشاره ای به محتوای این مناسبت بزرگ یعنی فتح جاسوسخانه آمریکا و برملا شدن اسناد جاسوسی اعضای گروهک هایی نظیر نهضت آزادی، جبهه ملی، جنبش خلق مسلمان و... که با طراحی کودتا، غائله های مرزی، شایعه پراکنی، منفی بافی و سیاه نمایی، جنگ روانی و مطبوعاتی و القای اختلاف میان مسئولان به جنگ نظام نوپای اسلامی آمده بودند، نکرد و این در حالی است که اغلب گروهک های یاد شده، چه آنها که اعضایشان در داخل کشور هستند و چه آنها که از کشور گریختند- (کسانی نظیر ابراهیم یزدی و علیرضا نوری زاده و...) مشخصاً از اقدامات خیانت آمیز و ضدانقلابی موسوی طی چند ماه گذشته مکرراً حمایت کرده و حتی گروهک هایی نظیر نهضت آزادی در ارتباط با ستادهای انتخاباتی اصلاح طلبان بوده اند.

حضرت امام با اشاره به اسناد لانه جاسوسی و مشخص شدن ماهیت گروهک های منافق شبه مذهبی- نظیر نهضت آزادی و دولت موقت برآمده از آن بود- که فتح لانه جاسوسی را انقلاب دوم و بزرگ تر از انقلاب اول توصیف کردند و تأکید نمودند که اگر اینها سرکار مانده بودند به اسلام سیلی می زدند.

میرحسین موسوی در بیانیه خود پس از عبور از هویت و ماهیت ضدآمریکایی روز 13 آبان و در حالی که متحدان حزبی وی در دولت اصلاحات تا مرز تعطیلی تمام فعالیت های هسته ای پیش رفتند و خواستار سرکشیدن جام زهر تسلیم شدند، به سیاست خارجی عزتمندانه امروز کشور حمله کرد و با ادعای رفتارهای افراط و تفریطی مدعی شد: دولتمردان مصالح بلندمدت مردم را به هیچ معامله می کنند و با گشاده دستی از حقوق ملت عقب می نشینند. آنها نشان دادند حتی در تسلیم شدن و کرنش کردن افراط گرند(!)

وی آنگاه در تناقض با همین ادعا نوشت «حتی اگر با تلاش دلسوزان، از واگذاری دستاوردهای کشور در زمینه انرژی صلح آمیز هسته ای جلوگیری شود از عواقب افراط و تفریط های دولتمردان ایمن نشده ایم زیرا رفتارهای آنان زمینه را برای اجماع بین المللی جهت اعمال تحریم ها و فشارهای بیشتر به ملت ما فراهم کرده است».

مانور تبلیغاتی میرحسین موسوی روی فشار جبهه غرب در حالی است که برخی عناصر سیاسی و اطلاعاتی در آمریکا و اروپا اخیراً اعلام کرده اند باید با تشدید فشار تبلیغاتی و فضای روانی علیه جمهوری اسلامی، به تقویت جریان معارض با نظام اسلامی در داخل پرداخت! و با توجه به روشن بودن صورت مسئله آقای موسوی باید توضیح دهد که منظورش از جملات مبهم و دوپهلو برای متهم کردن نظام چیست و چرا جریان رسانه ای هماهنگ با غرب هم نظام را متهم به سازش و امتیاز دادن به بیگانگان می کند و هم در عین حال دفاع نظام از حقوق ملت و باج ندادن در این زمینه را حمل به ماجراجویی و تحمیل هزینه برای کشور می نماید!

حذف معنادار «برائت از آمریکا» - و لااقل اشاره به ماهیت روز ملی مبارزه با استکبار- و به جای آن تخطئه عملکرد عزتمندانه نظام در چالش هسته ای در حالی است که چند روز پیش جفری فلتمن معاون وزیر خارجه آمریکا و تعدادی از اعضای کنگره این کشور در نشست مشترکی اعلام کردند برای برون رفت از بن بست هسته ای، مجدداً حمات از اصلاح طلبان در ایران را به عنوان جایگزین برای تحریم های غیرمؤثر، در دستور کار قرار داده اند. موازی با این پروژه، عناصر سیاسی همسو با غرب در داخل، القای دو محور متناقض «ضعف» و «ماجراجویی» (امتیازدهی و سماجت)! را در پیش گرفته اند.

هفته گذشته محسن مخمل باف که خود را سخنگوی جنبش سبز در خارج از کشور معرفی می کند با انتشار نامه ای خطاب به اوباما، از وی به خاطر تسخیر لانه جاسوسی در ایران عذرخواهی کرد و خواستار معرفی 13 آبان به عنوان روز آشتی با آمریکا شد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/10:: 1:41 عصر     |     () نظر

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/10:: 1:40 عصر     |     () نظر
گفت‌وگوی غافلگیرانه با "محتشمی‌پور" درباره نه غزه، نه لبنان!

پنجشنبه شب 23/7/1388 هنگامی که "علی اکبر محتشمی پور" رئیس کمیته صیانت آراء میر حسین موسوی و از سران آشوب های بعد از انتخابات ریاست جمهوری، جهت شرکت در کنفرانس سازمان های مردم نهاد حامی فلسطین که در سوریه برگزار می شد، به دمشق آمده بود، در حرم حضرت زینب (س) مورد سوال دو خبرنگار ایرانی قرار گرفت.

حمید داودآبادی در ویلاگ شخصی خود نوشت :محتشمی‌پور که شدیدا تلاش داشت مردم او را نشناسند و به همین خاطر در صحن حرم، عمامه را از سرش بر می داشت، با روبه رو شدن با خبرنگاران ایرانی، عصبانی شد و از پاسخ دادن به سوالات آنان که در کمال تعجب می دیدند حامی شعار صهیونیستی "نه غزه، نه لبنان" حامیان موسوی، به عنوان رئیس جمعیت حامیان فلسطین به دمشق آمده است، طفره رفت.

محتشمی‌پور در حالی که شدیدا عصبی شده بود، سعی داشت با متبسم نشان دادن چهره، خود را خون سرد نشان دهد که این شگرد با تلاش او برای قاپیدن ضبط خبرنگار، خنثی شد.

خبرنگاران که خواستار روشن شدن مواضع محتشمی در برابر فلسطین و لبنان بودند، از او خواستند که بگوید چرا تا چندی پیش فلسطین و لبنان در اولویت اعتقادی امثال او بود ولی امروز، همراه و همگام با همه ضدانقلابیون و از همه بدتر بلندگوهای رژیم صهیونیستی، به نفی همه آرمان های امام خمینی (ره) پرداخته است.

این برخورد محتشمی‌پور نشان گر این مسئله است که برخی افراد، برای دست یابی به منافع و مصالح شخصی خود، حاضرند آرمان ها و اعتقاداتی را که زمان برای آن تا پای جان مایه گذاشتند، امروز به سادگی قربانی کنند.

لازم به ذکر است که علی اکبر محتشمی‌پور سفیر اسبق ایران در دمشق، مدعی است که "حزب الله لبنان" را او پایه گذاری کرده و از فعالان عرصه فلسطین نیز می باشد. وی که هنوز رئیس جمعیت حامیان فلسطین است، هنگامی که در دهه 60 از مدافعین سرسخت آرمان های لبنان و فلسیطن بود، در توطئه بمب گذاری صهیونیست ها در بسته ای که برای او فرستاده بودند، در راه آرمان های برحق امام خمینی (ره) در دفاع از مظلومان فلسطین و لبنان، به شدت مجروح شد که قطع یک دست از مچ و جراحات بسیار دیگری را برای او به دنبال داشت.
محتشمی‌پور از جمله افرادی است که آمریکا و صهیونیست ها به دلیل ضرباتی که از حضور او در لبنان و

سوریه در دهه 60 خوردند، به شدت از او عصبانی هستند و وی از اولین نفرات لیست "سازمان سیا" و "اف .بی .آی" آمریکا برای ربودن یا ترور می باشد.

در هنگامه انتخابات دهم ریاست جمهوری، محتشمی‌پور همچون موسوی و کروبی، به سادگی همه آرمان ها و اعتقاداتش را در پای قدرت فدا کرد و با سر دادن شعار صهیونیستی "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" سعی کرد تا لبخند دشمنان دیرین خود را بطلبد!

متن کامل گفت وگو با علی اکبر محتشمی‌پور:

م ـ حاجی سؤال منو جواب می‌دید؟
محتشمی‌پور: اینجا جای دعا و ...
م ـ حاجی دعا چیه؟ دعا باید اثر داشته باشه. ما دین رو از شما یاد گرفتیم. انقلاب رو از شما یاد گرفتیم. استکبارستیزی رو از شما یاد گرفتیم، اون‌ وقت طرفدارای شما میان توی خیابونای تهران داد می‌زنن می‌گن: نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران. شما هم که دم از فلسطین می‌زنین، من نمی‌تونم این تعارض رو حل کنم.
محتشمی‌پور: جواب ندارم بدم؛ چون شما نمی‌فهمی.
م ـ من نمی‌فهم؟! من جوان جویای جوابم.
محتشمی‌پور: اگه شعور داشتی می‌فهمیدی.
م ـ با طرفداراتون هم ...
محتشمی‌پور: برو اون ‌ور ...
م ـ من موندم کروبی‌ای که زن شهدا رو صیغه می‌کرده ...
محتشمی‌پور: برو از کروبی بپرس.
م ـ چه فرقی داره؟ حضرت‌عالی رئیس کمیته صیانت از آرای اون بودی! جواب سوال های منو کی باید بده؟ این گندی که زدید به مملکت و حیثیتش رفت و ...
محتشمی‌پور: به تو چه ربطی داره؟
م ـ یعنی چی چه ربطی داره؟ شما که توی ایران نیستید کسی از شما سؤال کنه ...
محتشمی‌پور: تو ایران باهات صحبت می‌کنم.
م ـ شما اصلا جرات می‌کنی پات رو بذاری ایران؟
محتشمی‌پور: عجب خری هستی! من فردا ایرانم ...
م ـ ا، یعنی چی می‌گی خری؟
محتشمی‌پور: خب معلومه دیگه این جور که حرف می‌زنی همینه دیگه ...
م ـ جواب منو نمی‌دی؟
محتشمی‌پور: به تو جواب نمی‌دم.
م ـ آهان... همه‌تون همینید. اون میرحسین‌تون هم یک‌بار نیومد مصاحبه کنه به کسی جواب پس بده.
محتشمی‌پور: شما انسان هستی یا نیستی؟
م ـ من خبرنگارم، دنبال جواب سوالم می‌گردم. الان هم دارم صدات رو ضبط می‌کنم. چهار روز دیگه می‌ذارم روی سایت. درست حرف بزن، شما یک‌ زمانی وزیر کشور بودی.
د: حاج‌آقا جلوی موج سبزی‌ها هم همین جوری صحبت می‌کنی؟ بهشون می‌گی خرید؟ شما که به مخالف خودت می‌گی خری، نمی‌فهمی؟
م ـ هم عکست رو گرفتم، هم صدات رو ضبط کردم. باید مردم بفهمند با یک سوال‌ کننده چطور حرف می‌زنید.
محتشمی‌پور: هر کاری می‌خوای بکنی بکن.
د: حاج آقا امام را ارزان فروختی به موسوی و کروبی ...
محتشمی‌پور: شما که بلدید از این کارها بکنید. برید بکنید.
د: از دستت خجالت بکش حاج‌آقا، دستت رو برای چی دادی؟ برای کروبی دادی؟ برای زندان زنان کروبی دادی؟
محتشمی‌پور: شماها که می‌تونید همه کاری بکنید.
د: شما که بدتر از همه هر کاری می‌تونید بکنید. خدای این کارهایید.
محتشمی‌پور: من حرفی ندارم با شما بزنم.
م ـ ما حرف داریم با شما.
محتشمی‌پور: بزنید. شما که دارید، روزنامه دارید، تلویزیون دارید.
م ـ شما هم ...
محتشمی‌پور: اینترنت دارید...
م ـ اینترنت که مال ارباب‌های شماست. مال یو اس‌ آ ست.
د: مگه شما نداشتید؟ مگه شما گوگوش رو، اکبر گنجی رو ندارید. از این گنده‌تر می‌خوایید؟ اون ها که دارن حرف‌های شما رو می‌زنن. الان شما امامتون شده گوگوش. مگه نشده حاج آقا؟ شما همه افتخارتون به اینه که گوگوش اومده سبز می‌پوشه. همه عشق آقای موسوی مگه این نیست؟
محتشمی‌پور: شما که این‌ جور متهم می‌کنید ...
د: متهم نمی‌کنیم. خودتون می‌گید. شما از زندان زنان کروبی خبر نداری؟ از فسادهای کروبی توی بنیاد شهید خبر نداری؟ همه رو می‌دونی ...
محتشمی‌پور: شما هی فحش می‌دید ...
م ـ ما کی فحش دادیم. شما به من گفتی خر. من به شما گفتم سوال دارم دنبال جواب سوالم هستم.
محتشمی‌پور: مگه شما آزاد نیستی که سوال کنی؟
م ـ مگه شما دستت رو برای لبنان ندادی؟
محتشمی‌پور: به شما چه ربطی داره دستم رو برای چی دادم؟
م ـ نه غزه نه لبنان یعنی چی؟ شما به ما یاد داد دادید استکبار ستیزی رو.
محتشمی‌پور: من هر کاری کردم به خاطر خدا کردم.
م ـ به خاطر خدا هم خلافش رو انجام می‌دید؟
(در این زمان محتشمی پور با عصبانیت دست انداخت تا ضبط صوت را از خبرنگار بقاپد.)
م ـ ا. حاجی این یه دونه که نیست که ماها معمولا چند تا از اینها داریم. رکوردر من رو هم که بشکنی چیزی عوض نمی‌شه ...
د: شما با سعید حجاریان و خسرو تهرانی چه فرقی داری؟ از خون رجایی گذشتید به خاطر خسرو تهرانی؟
م ـ ببین ... این مردمی که اومدن این جا برای زیارت، یک نفرشون سبزی نیستن. خدا شاهده اگر داد بزنم که این رئیس کمیته صیانت از آرای کروبی و موسویه، تیکه بزرگه‌ات گوشته. این جوری هستن مردم. طرفدارای شما توی شمال تهران دارن الواط بازی درمیارن.
د: دینت رو مجانی فروختی حاج‌ آقا ... برو عاقبتت رو خدا به‌ خیر کنه.
(در این زمان محتشمی پور با عصبانیت راهش را کشید و به طرف بیرون حرم رفت و همراه با میزبانان پاکستانی اش سوار بر ماشین مدل بالایی شد و رفت.)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/9:: 2:20 عصر     |     () نظر
خواندنی های خنده دار!

روزنامه کیهان روز شنبه در ستون خبر ویژه خود نوشت: ملاقات اخیر کروبی و موسوی به روال این دیدارها با اظهارنظرهای جالبی همراه بود.

کروبی که دریافت چند صد میلیون تومان پول بی زبان (تحت عنوان هدیه) از شهرام جزایری را در کارنامه خود دارد، به موسوی گفت: متأسفانه آلودگی های اقتصادی برخی مسئولان، یکی از دلایل اصلی در گسترش فساد در جامعه است.

من به یاد دارم که زمانی آن قدر سلامت اقتصادی حاکم بود که یک مسئول دولت هزینه مداوای یک عضو خانواده اش را در بیمارستان نداشت و به ما در بیمارستان بنیاد شهید مراجعه می کرد اما امروز شرایط دیگری حاکم است.
میرحسین موسوی نیز که به خاطر عملکرد جفاکارانه اش از سوی محافل سیاسی و رسانه های غرب به عنوان فرصتی برای فشار به ایران و ایجاد انفعال در مذاکرات هسته ای یاد می شود، مدعی شد: گفت وگویی که در زمینه هسته ای در ژنو صورت گرفته واقعا مورد حیرت است.

قول و قرارهایی که در ژنو داده شده اگر اجرا شود بر باد دادن همه زحمت هزاران دانشمند در کشور است و اگر اجرا نشود زمینه اجماعی را برای تحریم گسترده علیه ایران ایجاد خواهد کرد(!)

این اظهارات در حالی است که در زمان حاکمیت متحدان و حامیان میرحسین موسوی، حضرات با انواع وادادگی ها نظام را تحت فشار گذاشتند تا همه فعالیت ها- حتی فعالیت های قبل از مرحله غنی سازی- را به تعلیق درآورد و این در حالی است که امروز 7 هزار سانتریفیوژ مشغول غنی سازی است.

در مذاکرات ژنو نیز، همه آنچه مورد بحث و مذاکره بوده، ابراز تمایل ایران برای خرید سوخت مورد نیاز رآکتور تهران می باشد و معلوم نیست موسوی که در دوره حاکمیت اصلاح طلبان سکوت اختیار کرده بود چرا اکنون به صورت ناگهانی غیرتی شده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/9:: 2:19 عصر     |     () نظر

در حالی برخی شخصیت‌های سیاسی و رسانه‌های خبری وابسته به آنان در تلاشند موضوع وحدت ملی را بار دیگر در فضای سیاسی کشور مطرح کنند که میرحسین موسوی با گذشت بیش از 130 روز از برگزاری انتخابات هیچ یک از مدارک و مستندات ادعای خود مبنی بر وقوع تقلب در انتخابات را ارائه نکرده است.

البته این در شرایطی است که از 2 ماه پیش بتدریج واژه تقلب از ادبیات سیاسی میرحسین موسوی حذف شد تا وی بر خلاف گفته خود در بیانیه‌های ابتدایی‌اش، که در آن به ادامه اعتراضات تا «ابطال نتایج آرا» و «ارائه راهکاری برای جلوگیری از تکرار تقلب در انتخابات» تاکید می‌کرد، به «انتقاد از طرفداران خود» به دلیل سر دادن شعارهای انحرافی بپردازد. انتقاد موسوی از حامیانش به دیدار هفته گذشته وی از تحریریه روزنامه توقیف شده «کلمه سبز» بازمی‌گردد که موسوی در این دیدار با ابراز نارضایتی از شعارهای ساختارشکنانه هواداران جریان سبز شعارهای «جمهوری ایرانی»، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و... را به نفع خود و «متناسب با ظرفیت کشور» ندانست و گفت که «شعارهای افراطی ناشی از عصبانیت است».

تغییر رویکرد موسوی که با انتقاد از طرفدارانش به نقطه اوج خود نزدیک می‌شد به آن میزان محسوس بود که نوری‌زاده، از عناصر فعال ضدانقلاب و از حامیان اصلی میرحسین موسوی و مهدی کروبی اعلام کرد: «کروبی و موسوی در برهه‌ای از تاریخ مبارزات ملت ایران نقشی پیدا کرده‌اند که هنوز ادامه دارد ولی دلیلی ندارد که این نقش 2 ماه دیگر هم ادامه داشته باشد چرا که جنبش‌ها هم شعارهایشان را خلق می‌کنند و هم رهبرانشان را. اگر آنها توانستند ما را به این نقطه برسانند ما پس از انتخابات آزاد می‌توانیم یک گام به سوی هدف نهایی یعنی براندازی جمهوری اسلامی و سرنگونی حکومت متکی به دین، جلوتر برویم».هر چند تغییر رویکرد میرحسین موسوی به مذاق هواداران افراطی‌اش خوش نیامده اما به نظر می‌رسد این تغییر با طرح‌های موسوم به وحدت ملی رابطه مستقیم دارد؛ طرح‌هایی که گفته می‌شود حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی نخستین منادی آن به حساب می‌آید.

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در روز اول اجلاسیه ششم مجلس خبرگان از پشت تریبون‌های مجلس قدیم طرح خود موسوم به «برون‌رفت از وضع فعلی» را مطرح کرد که البته تاکنون هیچ جزئیاتی از آن منتشر نشده است. پس از آن بود که تمام توجه فضای سیاسی کشور به این طرح معطوف شد که البته با واکنش صریح برخی مراجع و علما مبنی بر اینکه «نمی‌توان با مخالفان رهبری وحدت کرد» و «چطور می‌شود با کسانی که اصرار دارند راه سارکوزی و اوباما را بروند، هم‌پیمان شد» مواجه شد. این دو نقل‌قول از سوی آیت‌الله نوری‌همدانی در واکنش به طرح‌های موسوی به وحدت ملی بیان شد.

هر چند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نقش خود در اینگونه طرح‌ها را تکذیب می‌کند اما رسانه‌های خبری و چهره‌های سیاسی هر 2 جناح معتقدند هاشمی رفسنجانی حامی و طراح اصلی چنین ایده‌هایی است. گفتنی است اثرگذاری طرح موسوم به وحدت ملی در ادبیات سیاسی سران جریان معترض را نمی‌توان به دیدار موسوی در 30 مهرماه با برخی از حامیانش خلاصه کرد به گونه‌ای که وی پیش از آن در بیانیه‌ای به مناسبت شهادت برخی از هموطنان در حادثه سیستان و بلوچستان «وحدت» را ودیعه‌ای بزرگ دانست که همگان در زمینه حراست از آن در برابر نسل‌های آینده مسؤولیت دارند.

حتی سیدمحمد خاتمی نیز در بیانیه‌ای به همین منظور همانند میرحسین موسوی به صورتی تأمل‌برانگیز بر موضوع وحدت تاکید کرد.

لحن جدید میرحسین موسوی به عنوان سیگنال مثبت وی به طراحان ایده وحدت ملی تعبیر می‌شود.

شاید به همین دلیل است که حامیان سران جریان معترض این روزها برای مثبت نشان دادن چنین طرح‌هایی جملاتی به زبان می‌آورند که حداقل با بیانیه‌های موسوی در هفته‌های اولیه پس از انتخابات تفاوت بسیار دارد.

در این راستا مصطفی کواکبیان، عضو جنجالی فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی معتقد است: در حال حاضر باید همه جناح‌ها، فعالان سیاسی و گروه‌ها بگویند که انتخابات تمام شده است چرا که ما در حال حاضر بر اساس اتمام انتخابات برای کشور برنامه‌ریزی می‌کنیم.

قائم‌مقام حزب اعتماد ملی نیز که روز گذشته در این‌باره با ایسنا گفت‌وگو کرد با اشاره به «تندروی‌های صورت گرفته در اوایل پیروزی انقلاب» عدم قبول طرح‌های موسوم به وحدت ملی در شرایط فعلی را نیز نوعی تندروی و افراطی‌گری خواند و اظهار کرد: بینش و عقیده‌ای است که می‌گوید همیشه باید در کشور ما تنش و درگیری باشد و اصولگرایان و اصلاح‌طلبان به هیچ‌وجه نباید کنار هم قرار بگیرند و مسائل خود را حل کنند. این تندروها گاهی تعابیر عجیبی دارند نظیر اینکه می‌گویند ما با خودی‌ها [افرادی از جریان خودشان] وحدت می‌کنیم و با بیگانه‌ها وحدت نمی‌کنیم.

رسول منتجب‌نیا افزود: متاسفانه اندیشه افراطی‌گری همچنان در جامعه ما وجود دارد و همین اندیشه مانع وحدت ملی و انسجام است. امروز می‌بینیم که اگر برخی بزرگان برای پادرمیانی حاضر می‌شوند، همین تندروها آنها را تخریب و متهم به سازش می‌کنند و می‌گویند شما از اغتشاشگران حمایت می‌کنید. هر چند حامیان سران معترضان معتقدند چنین طرح‌هایی برای آرامش بخشی به جامعه مطرح شده است ـ نه برای مسامحه در برخورد با موسوی و کروبی ـ اما سخن صفارهرندی خطاب به طرفداران موسوی در دانشگاه تهران نشان می‌دهد که نگاه دیگری نیز در جامعه وجود دارد که با تاکید بر عقب‌نشینی موسوی، معتقد است چنین ایده‌هایی برای فضاسازی به منظور عدم برخورد قاطع با سران آشوب مطرح می‌شود.

صفارهرندی در سخنرانی خود در تالار شهید چمران خطاب به طرفداران موسوی که با سر دادن برخی شعارها ادعای تقلب در انتخابات را مطرح می‌کردند، گفت: میرحسین موسوی و برخی از حامیان او به دنبال راه‌حلی هستند که از وضع موجود خارج شوند، چرا شما می‌خواهید دوباره بازی او را خراب کنید؟


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/9:: 2:18 عصر     |     () نظر
مشاور سابق کروبی در گفت‌وگو با رجانیوز
مدارکی از خیانت‌های برخی اصلاح‌طلبان منتشر خواهم کرد/ کسانی پشت سر کروبی و موسوی هستند که دشمن نظام‌اند

رئیس ائتلاف اصلاح طلبان جوان در رابطه با استحاله کروبی و سردمداری جریان آشوب اظهار داشت: کروبی تحت تأثیر اصلاح‌طلبان افراطی و نفوذی قرار گرفت که دشمن نظام، انقلاب، امام و رهبری هستند.

حجت‌الاسلام محمد زارع فومنی با حضور در غرفه رجانیوز در شانزدهمین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری‌ها افزود: سیاسیون طبق فرمایش رهبر انقلاب باید به سمتی حرکت کنند که فضا را آرام کنند اما متأسفانه بعضی از بزرگان جریان اصلاحات فریب کسانی را خوردند که تنها تمایل‌شان سیاه نمایی فضای سیاسی کشور بود.

وی با بیان اینکه آتش فتنه‌های اخیر از کوره اصلاح‌طلبان افراطی بلند شد، تصریح کرد: ما به عنوان اصلاح‌طلبان معتدل معتقدیم که این افراد از ابتدا اصلاح‌طلب نبودند بلکه در میانه راه سوار قطار اصلاحات شدند و برخی از آن‌ها حتی با واسطه عوامل سرویس‌های بیگانه هستند که در جریان اصلاح‌طلبی کشور نفوذ کردند.

فومنی با توصیه به جریان موسوم به اصلاح‌طلب درخصوص حرکت در خط امام و ولایت فقیه تصریح کرد: امام(ره) هیچ گاه نمی خواست به جمهوری اسلامی ایران ضربه ای وارد شود.

مشاور سابق کروبی، رفتارهای اخیر وی را مصداق آب در آسیاب ریختن دشمن خواند و افزود: سیاسیون باید آگاه شوند و همگام با مردم باشند چرا که یکی از دلایل شکست اصلاحات به خاطر دوری از مردم بود و امروز هم آقای کروبی تحت تاثیر نفوذی‌ها فریب خورده و از مردم دور شده است.

وی با اشاره به وجود مدارک مستدلی از خیانت‌های برخی اصلاح‌طلبان خاطر نشان کرد: مدارکی را از کسانی که به نظام ظلم کرده اند، در اختیار داریم که در وقت مناسب آن‌ها را منتشر خواهیم کرد.

فومنی، کسانی را که در هر فرصتی برای خود راهپیمایی درست می کنند، دشمن انقلاب، امام، رهبری و اصلاحات دانست و تأکید کرد: به‌صراحت می گویم این کسانی که به خیابان‌ها می ریزند، خواسته یا ناخواسته در پازل بیگانه هستند، چراکه یک اصلاح طلب، شعار سلطنت‌طلب‌ها را نمی‌دهد.

وی تیر کسانی را که قصد تضعیف ولایت فقیه را دارند، به سنگ خورده خواند و با بیان اینکه مردم ما آگاه تر از آن هستند که فریب عده‌ای اغتشاشگر را بخورند، اظهار داشت: آقای کروبی روزی خود را مخالف جریان افراطی اصلاح طلب عنوان می کرد اما امروز تحت تأثیر افرادی قرار گرفته که پیش از این، خطر آن‌ها را به او گوشزد کرده بودیم.

رئیس ائتلاف اصلاح طلبان جوان تأثیر این افراد در به بن‌بست رسیدن کروبی را قابل توجه دانست و افزود: این افراد با اخبار غلطی که به کروبی دادند، وی را به انحراف کشیدند.

وی به شناخت خود از اطرافیان کروبی اشاره کرد و یادآور شد: این ها کسانی بودند که دشمن نظام بودند و خیلی از این‌ها خط امام را قبول نداشتند و با امام مشکل داشتند، از همین رو یکی از دعواهای ما هم بر سر همین بود که چرا اینها که اعتقادی به نظام و رهبری ندارند، باید جریان اصلاحات را هدایت کنند اما متأسفانه همین افراد در انتخابات ریاست جمهوری پشت سر کروبی و موسوی آمدند.

فومنی در پایان مشاورت خود به کروبی در زمان انتخابات را یادآور شد و اضافه کرد: متأسفانه در آن زمان با بنده برخوردهایی شد و من را به چیزهایی متهم کردند، اما من هم مدارکی دارم که خیانت‌های آنها را رو می‌ کند و خواهم گفت که این‌ها چه پیشنهاداتی برای اغوای اصلاح‌طلبان می‌دادند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/9:: 2:17 عصر     |     () نظر
جرم بزرگ، مجرمان طلبکار!

احسان صالحی

ماجرا روشن است؛ انتخاباتی برگزار شد و بعد بازندگان آن ساز زیر سؤال بردن انتخابات را کوک کردند، به‌سان همان کودکی که وقتی می‌دید در بازی با هم‌بازی‌اش در حال بازندگی است، با عصبانیت کودکانه‌اش بازی را به‌هم می‌زد و می‌گفت تو "جر" زدی!

این، خلاصه همه‌ی آن چیزی است که بازندگان انتخابات دهم به لطایف‌الحیل می‌خواهند صورت آن را از یک نزاع کودکانه به رفتاری حق‌مدارانه تغییر دهند. البته زمانی که این ماجراجویی کودکانه در مقیاسی ملی بروز می‌یابد، جرم بزرگی رخ می‌دهد که تبعات آن پس از چند ماه هنوز ادامه دارد.

«زیر سؤال بردن اصل انتخابات بزرگ‌ترین جرمى بود که انجام گرفت. چرا شما نسبت به این جرم چشم‌تان را می‌بندید؟! این همه زحمت کشیده بشود، مردم بیایند، یک شرکتِ به این عظمت، یک نصاب‌شکنى، یک رکوردشکنى در دنیا در مردم‌سالارى، در دمکراسى‌اى که این‌قدر ادعایش را می‌کنند، انجام بگیرد، بعد یک عده مفت و مسلّم بیایند بدون استدلال، بدون دلیل، همان فرداى انتخابات بگویند: انتخابات دروغ است! این کار کوچکى است؟! این جرم کمى است؟!» (رهبر انقلاب در دیدار جمعی از نخبگان 6/8/88)

اما "مجرم بزرگ" این داستان در حالی که در شکواییه خود به شورای نگهبان از این شکوه می‌کند که شب انتخابات برخی خبرگزاری‌ها و سایت‌ها تلویحی از پیروزی احمدی‌نژاد خبر داده بودند و این یعنی طراحی برای تقلب!، نمی‌گوید که انتخابات تمام نشده، شبانگاه خبرنگاران را به مقرّش فراخواند و خود را رئیس‌جمهور ایران لقب داد، نمی‎گوید که از صبح انتخابات بر صفحه اصلی سایت انتخاباتی‌اش نوشت مردم سجده شکر به‌جای آورند که کار تمام است، نمی‌گوید که رئیس‌جمهور سابق و حامی‌اش ظهر انتخابات به او تبریک گفت، نمی‌گوید که مغز اقتصادی ستادش بعدازظهر انتخابات از رأی 30 میلیونی وی خبر داد، نمی‌گوید که همسر رئیس‌جمهور اسبق و دیگر حامی‌اش صبح انتخابات گفت که اگر او رئیس‌جمهور نشود یعنی تقلب شده و مردم به خیابان‌ها بریزند و...

یک هفته پس از انتخابات بود که نماینده سه کاندیدای ناکام به دفتر سخنگوی شورای نگهبان رفتند تا هر آنچه استدلال برای مخدوش بودن انتخابات در چنته دارند، رو کنند. باز این نماینده "مجرم بزرگ" بود که در آن جلسه ادعا کرد در 309 حوزه سند برای تقلب داریم و هنگامی که پاسخ شنید "با حضور نماینده خودتان حاضریم مطابق مکانیسم معمول صندوق‌ها را بازشماری کنیم" و دید هوا پس است، خواست بازی را به‌هم بزند و گفت "اصل اعتراض ما به قبل از انتخابات باز می‌گردد، احمدی‌نژاد به مردم پول داده، حقوق‌ها را زیاد کرده، سهام عدالت داده و..." پاسخ روشن بود، آیا مجرم بزرگ اینها را تازه فهمیده؟ آیا با علم به این موارد وارد انتخابات نشده، آیا نمی‌توانست همین‌ها را به مردم بگوید، آیا حالا که باخته یادش افتاده... و آنگونه که از قبل هم معلوم بود علی‌رغم دعوت چندباره شورای نگهبان، نماینده‌ای از سوی مجرمان بزرگ بر سر بازشماری آرا حاضر نشد، تا ثابت کنند این‌ها همان بهانه‌های کودکانه است و اساساً قرار نیست چیزی ثابت شود.

مجرمان، همه تلاش خود را کرده بودند که در چارچوب پروژه "نه احمدی‌نژاد" یا او رأی نیاورد و یا اگر آورد، رأیی حداقلی و مخدوش باشد تا نتیجه‌ی آن یک "احمدی‌نژاد ضعیف" برای 4 سال آینده باشد. اما نتیجه طور دیگری رقم خورد و ستاد این پروژه که از همان ظهر انتخابات گزارش‌ها را دریافت می‌کرد و از شکست فاز اول پروژه خود مطمئن شده بود، ورود به فاز دوم را کلید زد.

فاز دوم این پروژه شبه کودتایی به مدد رسانه‌های پرشمار غربی درصدد تصویرسازی بین‌المللی از دولت و رئیس‌جمهور جدید ایران به‌عنوان یک دولت غیرقانونی و غیرمردمی بود که با تقلب بر سر کار آمده و مردم معترض را سرکوب و کشتار می‌کند.

مجرمان اکنون البته مایل نیستند، از رفتار کودکانه‌اشان در بازی با آبرو و حیثیت نظام اسلامی رمزگشایی شود؛ از این رو و برای در امان ماندن از مؤاخذه اینکه "پس کو سند آن همه ادعای دشمن شادکن‌تان"، هر روز یک حاشیه می‌آفرینند تا جای اصل و فرع عوض شود. یک روز کهریزک، روز دیگر سعیده پورآقایی، روز بعد ترانه موسوی، روز بعدتر عاطفه امام، فردای آن الف.ش و...

«خیلى از روزنامه‌هاى ما متأسفانه در انعکاس حقایق ضعیفند و در اصلى فرعى کردن مسائل، غیرمنصفانه عمل می‌کنند. در همین مسائل اخیر، مسائل را باید اصلى فرعى کرد؛ مسئله‌ى اصلى چیست؛ یک سلسله مسائل فرعى هم پیرامون اوست؛ نه اینکه آن مسائل فرعى کم‌اهمیت است، اما مسئله‌ى اصلى اهمیتش بیشترش از آن‌هاست. مسئله‌ى اصلى در این قضایاى اخیر، اصل انتخابات بود؛ زیر سؤال بردن اصل انتخابات بزرگ‌ترین جرمى بود که انجام گرفت. چرا شما نسبت به این جرم چشم‌تان را می‌بندید؟!» (رهبر انقلاب در دیدار جمعی از نخبگان 6/8/88)

مجرمان، می‌خواهند جرم بزرگ خود را اینگونه مخفی کنند و اتفاقات بعد از انتخابات را نیز حاصل بداخلاقی سیاسی -ناشی از اقدامات احمدی‌نژاد به‌ویژه در مناظره تاریخی با موسوی- و بداخلاقی امنیتی و انتظامی توسط مأموران این نهادها در برخورد با معترضان بنمایانند. قرار است صورت مسئله عوض شود.

با این حال، "مجرمان بزرگ" با گذشت زمان نسبت به ادامه جرایم خود متجری شده‌اند؛ مشخص نیست که این جرأت یافتن در بازی با آبروی نظام اسلامی و هر روز علم کردن یک ادعا و هوو و جنجال کردن داخلی و خارجی بر سر آن و سپس یک‌باره رها کردن آن را باید به حساب رأفت نظام اسلامی گذاشت یا غفلت آن؟

جرایم رخداده از سوی آقایان موسوی و کروبی طی ماه‌های اخیر تقریباً بی‌سابقه است و اغماض عجیب در بازخواست از آنان نیز بی‌سابقه‌تر. مشابه آنچه که مهدی کروبی نظام اسلامی را به آن متهم کرد، تنها از سوی منافقین در دهه 60 بیان شده بود؛ آتش فتنه‌ای که میرحسین موسوی بر مبنای توهم خود به‌پا کرد، در طول 30 ساله انقلاب اسلامی بی‌سابقه بود؛ در مقابل این جرم بزرگ روا نیست که جوانانی که خود معلول و تحریک‌شده بودند، در زندان باشند و علت‌ها و محرک‌ها آزادانه بگردند و با یکدیگر در هتک نظام اسلامی مسابقه بگذارند و جشن قهرمانی بگیرند.

بر این باور البته نیستم که با موسوی و کروبی و مهدی و فائزه هاشمی چنان رفتار شود که مجرمان طلبکار، مجرمان مظلوم! نیز شوند اما با اعلام رسمی ولی‌فقیه مبنی بر جرم بودن زیر سؤال بردن بدون سند انتخابات و تعبیر از این جرم به "جرم بزرگ"، دستگاه قضایی حجتی برای ادامه تسامح ندارد. مجرمان بزرگِ پیدا و پنهان حوادث اخیر باید تاوان ادعاهای فتنه‌گرانه‌ی خود را پس دهند. موسوی باید در دادگاه علنی برای ادعای تقلب خود سند بیاورد و کروبی در همان دادگاه برای ادعای سخیف تجاوز. صداوسیما که از ماه‌ها قبل از انتخابات به تبلیغ تبلیغات غیرقانونی این افراد پرداخت و در جریان حوادث پس از انتخابات نیز با یک‌طرفه کردن فضای رسانه به‌جای رسوا کردن ستاد کودتا از طریق ادامه مناظره‌ها، سیر بی‌تدبیری‌ها را ادامه داد، این بار باید مشروح محاجه بر سر آبروی نظام در دادگاه علنی مجرمان بزرگ را به‌طور کامل منعکس کند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/9:: 2:15 عصر     |     () نظر
متن کامل سخنرانی حاج سعید قاسمی در دانشگاه مشهد
دروغگویان ، لاف‌زنان ‌و پشیمانان در غربال خط امام ریزش می‌کنند/ رأی به احمدی نژاد رأی به یک تفکر بود

حاج سعید قاسمی از فرماندهان ارشد دفاع مقدس چندی پیش در داشگاه مشهد سخنرانی مهمی پیرامون نقش دانشگاه و دانشجویان انقلابی در شناخت خط انحراف و مقابله با آن در جنگ نرم بیان کرد.

رجانیوز، متن کامل این سخنرانی را منتشر می‌کند:

بسم الله الرحمان الرحیم

الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله

سلام و درود می فرستیم به روح امام عزیزمان وارواح همه شهدای انقلاب اسلامی و همه شهدای 10سال دفاع مقدس، همه شهدای استشهادی از حسین فهیمده و عباس دوران این مرزو بوم گرفته تا شهدای استشهادی لبنانی و فلسطینی که پجه در پنجه استکبار و صهیونیزم انداختند و خون خودشان را فدای این حرکت و جنبش نهضت جهانی اسلامی کردند و می کنند.

‌در ابتدای شروع فعالیت‌های دانشجویی هستیم. در سالی که سه دهه جوشش و خروش و خون و آتش و پیام آن را وارثش هستیم. این پرچمی است که از دستی به دست دیگر، از دست سرداران نامی به سرداران دیگر و از دست دانشجویی به دست دانشجوی متعهدی به دست دانشجوی متعهد دیگری رسیده است. باید بیاندیشیم که چگونه این پرچم را که به دستمان رسیده است، به صحت و سلامت نگه داریم و به دیگران بسپاریم.

اما درباره مسائلی که در چند ماه گذشته در کشور رخ داد باید گفت که این فتنه یک پروسه تاریخی در طول مسیر تکاملی انقلاب اسلامی و مرحله گذاری بود که اتفاق افتاد. اما ‌امروز مسئله اصلی ما این است که در این شرایط که خیلی از خودی‌ها گیج و بلاتکلیفند، راه برون رفت از این شرایط چیست؟ هر روز هم اتفاقات جدیدی می افتد که اگر برای این اتفاقات فرمولی نداشته باشیم، با همدیگر همخوانی ندارد و باز هم اذیت می شویم. مسئله اصلی این است که اگر تحلیل و بصیرت درستی از انقلاب و تاریخ آن برای نسل های امروز نداشته باشیم، اینگونه می شود که حتی فرزندان شهدایمان نیز اشتباه می‌کنند. چون این بچه ها که انقلاب و جنگ را تجربه و با آن زندگی نکردند که تمام ظرایف و ریزه کاری‌های آن را بدانند. اینجا همان نقطه آسیب پذیری ماست. خدمت مقام معظم رهبری هم که در این دیدار اخیر رفته بودیم، آنجا خیلی کپسول وار به ما فرصت دادند، خدمت ایشان عرض کردم که وزرای ارشاد و آموزش و پرورش و رئیس صدا و سیما همه در فرهنگ دستی بر آتش دارند اما چرا در طول سال تحصیلی، هر سال بین دو خط تا دو صفحه به دانش آموزان درباره دفاع مقدس خوراک داده می شود. بعد بچه چگونه می خواهد با این پشتوانه در برابر تهاجم فرهنگی دفاع کند؟ همه شما که به خودتان نگاه می کنید می بینید که این پروسه را طی کردید. شما که غالباً برو بچه هایی هستید که پدر و مادرتان مسلمانند و متدین و متشرع و غالباً هم از دل هیئت‌ها بیرون آمده اید، با این فونداسیون که سخت و محکم است، تازه می آیید اینجا این مشکلات برایتان پیش می آید. اما اگر کسی این عقبه را نداشته باشد، بیاید در دانشگاه با این خوراکی که به او دادند، وارد این بحران‌ها می شود مشخص است که نتیجه آن چه خواهد شد.

سؤال اصلی این است که کی قرار است که آموزه ها و تجربیات این سه دهه انقلاب به نسل امروز و فردا منتقل شود؟ کی قرار است بیاید روی متن درسی این‌ها. دیگران کاشتند و ما خوردیم، ولی ما نکاشتیم، اگر هم کاشتیم بد کاشتیم، نتیجه آن هم شد آن چیزی که نباید می شد. تاریخ شناسی و جغرافیاشناسی خاص این سه دهه از یک جایی باید شروع شود و ما هم باید مطالبه داشته باشیم. باید در متن درس و زندگی ما بیاید، نه اینکه به این شکل باشد که فلانی را دعوت کنیم بیاید اینجا برای دو ساعت یک خوراکی به ما بدهد اما دانشگاه 8 ماه سال ساز خودش را بزند، بعد بخواهیم با یک استاد ترجیحاً حزب اللهی با تفکرات صحیح و سالم بیاییم واکسینه کنیم. این اصلاً امکان پذیر نیست. نمی شود که حوزه فارغ از این قصه باشد و این‌قدر نسبت به جریانات دانشگاه دور باشد. بیش از دو دهه است که تفکرات سروش دانشگاه‌ها و دانشجویان ما را مسموم کرده و نتیجه آن شده که حالا دانشجوی سکولار آمده کف جامعه، ازدواج کرده، شغل و مسئولیت گرفته. چه کسی باید این‌ها را جواب دهد؟ مگر طرح وحدت حوزه و دانشگاه امام با پیشگامی شهید مطهری و شهید مفتح جز برای این بود؟ پس کو؟ وقتی یک شبهه ای مسمومیت ایجاد می کند، تأثیرش را در تحولات سیاسی و اجتماعی می بینید. این مسمومیت رسوبات دارد. می نشیند و بعد یک جایی بروز پیدا می کند و می زند بیرون.

در این قصه که اخیراً‌ پیش آمد، دیدید آن شبی که آقای حیدری آن سه تفنگدار را آورده بود، گفت که آقای عطریانفر، آقای حجاریان، آقای شریعتی ما قبول نمی کنیم که ظرف گذشت 20 روز یک چرخش 180درجه ای کرده باشید، شما یک دفعه از این رو به آن رو شدید، من نمی توانم قبول کنم، جامعه هم نمی پذیرد، داستان چیست؟ عطریانفر گفت که نمی خواهم اینجا این را مطرح کنم که شما این را قبول می کنید یا خیر اما چند علت دست به دست هم داد. یکی اینکه اگر در بیرون از زندان هم شرایط خلسه ای ایجاد می شد که خودمان در درونمان فکر کنیم، می رسیدیم به این که هم تفکرات‌مان مسموم است و هم ادعاهایی که داریم، کذب است و این تحول ایجاد می شود. این صرفاً اثرات زندان ‌نیست. از اینجا به خیلی از دوستان بیرونی می گوییم که عزیزم پافشاری در این تفکرات نکن. این چیزی که می گویند اتفاقاتی در زندان افتاده، نه این چیزها نبوده. بعد برگشت گفت که اعتراف می کنیم که مشخصاً‌هم مبانی درسی که از آن طرف آمده مثل پوپر و ماکس وبر با اینها نمی شود زیر یک خم این انقلاب رفت. دوم اینکه آن مسمومیت و آن مبانی درسی ما اساتید را مسموم کرده بود و سوم اینکه در دانشگاه ها این مباحث را به عنوان مبانی درسی مسموم در مباحث علوم انسانی و علوم سیاسی و اجتماعی به بچه های مردم خوراک دادیم و نتیجه آن هم این بود که برداشت کردیم. یک سری آدم های گیج و کلافه که نسبت به تاریخ و هویت خود بیزار و هرآنچه از آن طرف آمده مرعوب و دهان‌هایشان باز است و مشخصاً تفکرات حضرت روح الله را به عنوان مرجع نهایی فکری و نرم افزاری جدید در قرن بیستم نپذیرفتند. این مسمومیت در جامعه ایجاد شده است. آنفلوانزای خوکی وقتی در جامعه می آید این بیماری بچه شهید و همسر شهید و پسر نوح نمی شناسد، چیزی نیست که خداوند سپری قرار داده باشد که چون من پسر شهیدم، آنفلوانزای خوکی در من اثر نمی کند. خیلی جاها اثر کرد و اثرات آن را متأسفانه دیدیدم. دیدید که فرزند فلان شهید که همه می شناسید و همسر فلان شهید هم به رنگ این فتنه آغشته شدند. فلذا از اینجا به بعد عزیزم، دانشجوی متعهد نظام که عن‌قریب تو هم فارغ التحصیل می شوی، می آیی بیرون، وظیفه تو اینجا خیلی سخت است.

سختی آن از این بابت است که نسل امروز جنگ تحمیلی جریانات و مسائل آن را نمی شناسد و نمی داند. این جریان شناسی خودش واقعاً احتیاج به مبنای درسی دارد. ای کاش دو واحد دانشگاهی می شد برایش گذاشت. ولو اینکه علوم سیاسی را نخواهد، پاس کند، دانشجو باید نهضت آزادی، حزب توده، منافقین و جریانات مجاهدین خلق، حزب فرقان و احزاب مسلح، غیرمسلح و چپی ها چه آن‌هایی که مبارز و دست به سلاح شدند و چه کسانی که فقط در حد تفکر باقی ماندند و جریانات لیبرالیستی را باید بشناسد. بعد از این قصه تازه باید بیاید دوران دفاع مقدس را بشناسد. بارها عرض کردیم اینکه می‌گویند "جنگ ایران و عراق"، این، دروغ است. چیزی که بر ما تحمیل شد هجمه همه استکبار جهانی علیه ما بود. اتفاقات ریز و درشتی به وجود آمد. دست به دست همدیگر دادند اما نتوانستند شما را بشکنند. این را اگر بچه‌هایمان آموزش نبینند، از همه این سوراخ‌هایی که ده بار نیش زده شدیم و تجربه کردیم، دو مرتبه که نه ده مرتبه گزیده خواهیم شد.

اما مثل اینکه بناست که تاریخ سه دهه انقلاب آموزش داده نشود و مستند نشود و در دست نباشد. برای اینکه دومرتبه بتوانند ما را استحمار کنند و دو مرتبه کولی بگیرند و رویمان سوار شوند. دو مرتبه فرصت کمتر از یک‌ماه داشته باشیم برای یک انتخاب بزرگ. تا آمدی در دانشگاه سریع در عرصه دانشگاه می گویند جبهه ات را مشخص کن، کدام طرفی هستی؟ می گویی من نمی خواهم! می گویند نه اینجا خاکریز دولبه دارد، بگو با کدام طرفی؟ و بعد باید تصمیم بگیری، هر دو طرف هم چهره هایی را می گذارند که همه آنها هم صبغه های انقلابی دارند. این یکی کیست؟ کفیل شهداست! آن یکی کیست؟ نخست وزیر امام، دیگری سردار امام. باید از بین آنها سریعاً یکی را انتخاب کنی و علیه یک جریان دیگری باشی. خیلی جالب است که نسبت به هیچ یک از این افراد شناختی نداری. در حد دو مناظره خوراک به تو می دهند. جریانات را نمی شناسی، فقط براساس پروپاگاندایی که اینها ظرف یکماه شکل دادند، پول‌های بر باد رفته و از باد آمده جریانات خارجی همه به همدیگر دست دادند و می آیند پشت سر یک حزب و یک جریان می ایستند و پروپاگاندا می کنند مگر می توانی در این شرایط انتخاب واقعی کنی؟ قطعاً این اتفاق نمی افتد و قطعاً چون آموزش ندیدند، نظام هم خودش را آماده نکرده قطعاً یک جاهایی کار از دست در می رود و می شود اتفاقاتی که نباید بشود و بعد دل آزاری ها و کدورت ها پیش می آید و خون ریخته می شود و وقتی که خون ریخته شد نمی شود جمع کرد.

چقدر در این ایام افسوس خوردم که خدایا دو سال در کردستان بودن با محمد بروجردی، با احمد متوسلیان، با ناصر کاظمی. یک محمد بروجردی من می شناسم یک محمد بروجردی شما شنیده اید. در این دو سال اینها چقدر درایت داشتند. کودتای مخملی اینها چیز جدیدی نیست که برای تو پیش آمده، بعد از انقلاب من یک بار اینها را پاس کردم. یک بار کلیدش در گرگان خورد. یک‌بار در خلق عرب خوزستان، یکبار در خلق آذربایجان و دفعه آخر در خلق کردستان که به‌خاطر زمینه هایی که داشت، آنجا گرفت. اولش هم، همه چیز مخملی بود. با شعار خودمختاری برای کردستان، دموکراسی برای ایران. می خواهی بروی حکومت مرکزی، می خواهد نیرو بفرستد در برابر یک چنین شعار خیرخواهانه و شعار منطقی مردمی که بیش از یک‌صد سال دشنه رژیم پهلوی بر پشتشان آمده، شما می خواهید ادامه دهنده همان مسیر باشید؟ مردم آزادی می خواهند خودمختاری می خواهند. حسب ظاهر فقط یک شعار نرم و مخملی است، بعد پروژه کلید می خورد و درگیری‌ها پیش می آید.

امروز می فهمم که خدایا عجب فرماندهانی داشتم وقتی که شلیک می شد و رفیق بغل دستیم شهید می شد احمد می گفت که شلیک نکن! می گفتم حاج احمد بگذار بزنم، از یکی از همین خانه ها به من شلیک کردند، کمین گذاشتند. بگذار بزنم این روستا را با خاک یکسان کنم مشخص است ضد انقلاب در پناه مردم سنگر درست کرده است. عیب ندارد! همه جای دنیا می گوید باید این کار شود هیچکس تو را دادگاهی نمی کند، احمد گفت نباید کور شلیک کنی اگر این کار را کردی و یک خون به ناحق ریخته شد، دیگر نمی شود جمعش کرد. تا آنجایی که می توانید خشمتان را کنترل کنید. چقدر سخت است دوستان! هنوز هم برای من جای سؤال است که احمد و کاوه و... جنگی که نکرده بودند، این آموزه ها را که چگونه پای منبرها از منش امیرالمؤمنین درآوردند همانجایی که عمروبن عبدود را به زمین زد و می خواست که ضربه ای به او بزند روی سینه عمرو که نشست، دیدند مولا بلند شد یک چرخی زد بعد آمد گردن عمرو را قطع کرد. گفتند چه شد؟ فرمود اسائه ادب کرد و اگر آن لحظه می کشتم، برای فروکش خشمم بود بلند شدم یک دوری زدم بار دوم فقط برای رضای خدا آن کسی که دشمن خدا و دین خدا بود را کشتم نه فقط به صرف بی احترامی.

او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر ولی و هر وصی

گفت من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقم نه مأمور تنم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/9:: 2:13 عصر     |     () نظر

تیغ زدن و شمشیر زدن فقط برای رضای خدا خیلی سخت است و این آموزشی است که جای آن برای این جلسه من و شما نیست. یعنی اگر یک روز بگویند دو سال کردستان برو که شما اصلاً در مبحث جنگ نمی آورید فقط می گویید 8 سال دفاع مقدس که من همیشه می گویم دروغ است. به خاطراینکه من در این مقطع داشتم می رفتم لیون فرانسه درس بخوانم، بورس گرفته بودم اما سر از کردستان درآوردم. لذا من این هفته دفاع مقدس را به عنوان تاریخ شروع جنگ قبول ندارم. این هفته شروع نشده بود بخش عمده ای از شهدای ما در آن دو سال به شهادت رسیده بودند. مگر می شود کسی این جریان تاریخی را حذف کند. اگر اینها به نسل شما منتقل شود اتفاقاً‌ می فهمید چه جریاناتی اتفاق افتاد و وارث چه آموزه های دینی و جهادی هستید. هنوز ریش های من درنیامده بود، اگر می خواستم با خشم خودم بجنگم امروز کلی را ازدم تیغ گذرانده بودم و قتل عام کرده بودم. فقط و فقط به خاطر اینکه رفیقم بغل کنار من کشته شده بود و یا مرام و مسلک من به آنها نمی خورد.

می دانی ایامی که این جنگ شروع شد ما یک فرمانده کل قوا داشتیم که هم رئیس جمهور است هم رئیس شورای انقلاب است، این توزرد از آب درآمد. آن مقطعی که قرار بود به آن رأی بدهیم از بیش از 12میلیون مجموع آرا، 11 میلیون رأی به وی داده شد. تا حالا وقت کردی سؤال کنی از پدر و مادرت که پدر جان! مادرجان! این بنی صدر چگونه 11 میلیون رأی آورد؟ تو رأی دادی؟ اگر شما رأی ندادید، پس این 11 میلیون چگونه رأی آوردند چه کسی رأی داد. پدر و مادر سرشان را به پایین می اندازند می گویند بله من رأی دادم. می دانی برای چه چیزی‌ رأی دادم؟ پنج دلیل داشت که برای ما خیلی مهم بود: 1. سید بود. 2. فرزند آیت الله بود. 3. مدرک دکترای اقتصاد داشت و تز اقتصاد توحیدی داشت که ما فکر می کردیم اگر او بیاید کارستان می کند 4. با امام آمده بود و ما فکر می کردیم یار امام است و از روزی که آمده بود بعد از انقلاب در تمام مناظره ها رقبا را شکست می داد. 5. قاطبه روحانیت هم پشت سر وی بود. پنج علت داشت که می گفتند بنی صدر صد در صد. 11 میلیون رأی دادیم. شد فرماندهی کل قوا. گرماگرم یک چنین روزهای جنگ شد که گفت حق ندارید به جبهه کمک کنید، مهمات حق ندارید بدهید، فشنگ حق ندارید بدهید. اینقدر شرایط تنگ شد. بعد هم که کارش به درگیری با حزب جمهوری و شهید بهشتی کشید.

امروز برای شما حقانیت بهشتی و خباثت بنی صدر مشهود است و تردیدی در آن ندارید اما آن زمان که اینطور نبود. تنها آنهایی که بصیرت داشتند، می دانستند حق با کیست و مسئله از چه قرار است. در همین سپاه پاسداران، ما پاسداران دو قشر بودیم؛ بهشتیون و بنی صدریون. بهشتیون عکس بنی صدر را پاره می کردند و بنی صدریون عکس بهشتی را. همه اینها هم خواص هستند و فداییان امام. گاهی کار اینقدر حساس می شود که اینها همدیگر را می کوبند. حتی امام برای اینکه بنی صدر دستش رو شود، شهید بهشتی را ممنوع المنبر می کند. از فردا در خیابان ها می گفتند دیدید امام تشخیص داد که بهشتی را کنار گذاشت. گذشت تا اینکه از طریق فرمانده شیری به نام محسن وزوایی که شما دانشجویان وارث او هستید و فاتح بخشی از خاک آمریکا یعنی لانه جاسوسی، مدارک و اسنادی فاش شد که رئیس جمهور محبوب ما زمانی که در فرانسه بوده، به عضویت CIA در می آید با ماهی اینقدر دلار. سریعاً نامه را پیش امام می برند، می دهند به حضرت روح الله. امام چه کرد؟ امام نامه را زیر تشک گذاشت و فرمود: «باشد تا وقتش برسد». بارک الله امام. باز حاضر نیست تا به رأی مردم خدشه ای وارد شود. یک هفته می گذرد در بین حزب اللهی‌ها باز هم انشقاق به وجود می آید. امام چرا اعلام نمی کند؟ همین حرف‌هایی که امروز درباره "آقا" هست. کهولت سن، نکند دور تا دور بیت بسته است و اخبار کانالیزه به آقا می رسد و... دو هفته گذشت یک ماه گذشت. آقا عراق حمله می کند! این خیانت رسمی شده است، اصلاً صلاحیت ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا را ندارد، زد و جریاناتی شد و فقط خدا خواست که این قصه برملا شود. شبی که با مسعود رجوی سرخاب و سفیداب مالید به صورتش و دامن زنانه پوشید و از فرودگاه مهرآباد فرار کرد، ما ریختیم در خیابان و شعار دادیم مرگ بر بنی صدر، درود بربهشتی. دیگر فایده ندارد. امام اگر صحبت نمی کرد، تشخیص داده بود. تو هم باید تشخیص می دادی. این مراحل گذشت. از فردای آن قصه هرکس که می خواست پافشاری کند و بگوید ما 11 میلیون به بنی صدر رأی دادیم، در جواب می گفتیم ساعت خواب عزیزم! تمام شد. او دیگر کارش با کرام الکاتبین است و جالب این است که بنی صدر امروز حامی موج سبز است.

در همین فتنه سبز، دختر من پسر من وقتی به این جریان نگاه می کند، شیرین عبادی را نمی بیند، فائزه را نمی بیند، مسعود رجوی و بنی صدر را نمی بیند، نهصت آزادی را نمی بیند، فقط این را به عنوان نخست وزیر امام می بیند! چرا قاطی می کند این بچه، وقتی هم به او می گویی در جواب می گوید من به بقیه کار ندارم فقط این را قبول دارم؛ این افرادی را که تحت یک جریانی برای این شخص فعالیت می کنند، نمی بیند، ولی باید ببینیم که این موج سبزی که ایجاد شده است، حامیانش چه کسانی هستند و بعد اینها هرکدام یک داستانی دارند، چگونه با همدیگر متحد شدند، افرادی هستند که نه ولایت فقیه را قبول دارند و نه خاتمی را و به هیچ صراطی مستقیم نیستند.

عزیزم اگر تو این جریانات را نمی شناسی چرا خودت را اذیت می کنی؟ برو استراحت کن. مجبور به داد و فریاد که نیستی! ولی ما که نباید این طرف را رها کنیم. اتفاقاً ما وارث این انقلاب هستیم. حالا می خواهیم بیاییم در این معرکه این آموزه ها را منتقل کنیم. مرا می خواهند سالی یکبار ببرند به راهیان نور تا پنج روزه مسئولیت یک سال را ارائه دهم؟ می شود چنین چیزی؟ با پنج روز راهیان نور بردن آن هم با این مدل بی برنامگی؟ اما جبهه مقابل تو اینگونه فکر نمی کند. برای لحظه به لحظه این قصه برنامه دارد. صد بار این قضیه را تکرار می کند تا کار در لحظه عملیات واقعی درست دربیاید. غیر از این هم نمی شود. ولی من و تو دغدغه نداریم. دقیقه نود همه چیز عقب افتاده و ما هنوز کاری نکردیم. کی قرار است این اوضاع درست شود؟ کی می خواهد این کار در متن بیاید؟ چند تا مشکل دارم: هم باید در این اوضاع درس بخوانم نمره خوب بیاورم چون رقیبانم سر کلاس هستند استاد هم اتفاقاً رحم نمی کند به ما به مراتب سختگیرتر است. اصلاً قاعده اینطوری است. هم باید درس بخوانم هم باید وارد جریانات سیاسی بشوم. مگر می شود، اگر هم رها کنم اینها ما را می بلعند. هشت سال که نه 16 سال اوضاع دست اینها بود شخم‌مان زدند. این چهار سال هم که دست احمدی نژاد افتاد، رفتی خوابیدی. مدل تو هم اینگونه است که مثل آنها نگاه نمی کنی. خدا عنایتی کرد و احمدی نژاد بر اثر یک عنایت الهی رأی آورد، باز هم ول کردی رفتی خوابیدی. سر این چهار سال هم که آخرین فرصت تو است، باز هم عنایت خداوند بود. وگرنه همه چیز آماده بود در این انتخابات باید می رفتی. یعنی 16 سال دو مرتبه عقب می افتادی. و ماادریک سته عشر سنوات یعنی چهار دوره. در این قصه نمی خواهی بالاخره کار کنی، بکاری تا دیگران بخورند. NGO هایشان را پول دادند، کار کردند، به اینجا رسیدند. و بعد روزهایی که این اتفاقات افتاد، همگی متحدالشکل در مقابل یک جریان می ایستند. خانم‌ها در آرایش‌شان متحد و شما در رأی حق خود شک دارید. چه قدر سخت است از هیچی ما را به این مرحله رساندند. امیداورم که بتوانیم این مرحله را با هوشیاری شما خیلی سریع گذر کنیم.

وای که اگر نامردی نمی کردند و تفکرات روح الله را می گذاشتند طرح شود امروز کار به اینجا نمی رسید. امام در جواب این قصه اینطور می فرمایند: "اینها یک خورده ریزهایی دارند که با اینها می خواهند مملکتشان را اغفال کنند. شما بیدار کنید اینها را شما در مقابل حرفهای اینها حرف بزنید. در مقابل مقاله هایشان مقاله بنویسید. در مقابل سخنرانی هایشان سخنرانی کنید این نتایجی که اینها دارند گاهی از قصور است گاهی از شیطنت این را به رخشان بکشید. بفهمانید که جمهوری اسلامی با 98% پذیرفت حالا بگویند ما اینجایش را دیگر نمی خواهیم. این برخلاف مسیر ملت است. ملت این را پذیرفته است. جمهوری اسلامی را پذیرفته است. این مثل این است که حالا بیایند بگویند که ملت گفته جمهوری اسلامی ما شاهنشاهی می خواهیم. ملت نفهمیده است. اینها دارند ملت را به نفهمی و حماقت متهم میکنند. حال آنکه ملت ما با تمام فهم و شعورش این کار را انجام داده است. و شما باید با کمال توجه و بدون هیچگونه درگیری (مشخصاً بحث دانشگاه است که امام توضیح می دهند) صحیح نیست. ما نباید به آنها جلوه حق به جانب بدهیم. وقتی درگیری شد و اکثریت شما دارید و فرض کنید که آنها را کتک زدید و چه کردید این به نظر شاید اشخاصی بیایند به اینکه اینها حجتی نداشتند و کتک زدند و متوسل به زور شدند. اینها هرکدامشان آمدند در دانشگاه و گفتند بروید جلویش بگویید. چه می گویید؟ یک وقت می خواهد هیاهو کند که اکثراً اینگونه هستند اینها را که وادار می کنند به هیاهو جمع بشوید دورش بگویید بنشین صحبتهایت را بکن ببینید هیچ صحبتی ندارد. می بینید که اصلاً صحبت ندارد. فقط می خواهد تشنجی بکند و نگذارد دانشگاه باز شود و نگذارند دانشگاه عمل خود را انجام دهد. بدون اینکه با آنها جنگ و نزاع داشته باشید. با آنها بدین نحو مقابله کنید. یا آنها اگر یک اجتماع 10هزار نفری می کنند شما 20هزار نفر را جمع کنید. مسائل خود را بگویید ابا هم نکنید. این امور باید انجام گیرد و امیدوارم که نرسد به آنجایی که می خواهند. اگر رسیدیم به اینکه می خواهند توطئه کنند و چه کنند، خوب تکلیف دیگری هم ممکن است داشته باشیم. و من امیدوارم شما بعضی از موازینی که اشاره کردم روی همین موازین عمل کنید و البته محتاج به این هستیم که یک رشته جمعیتی باشند اشخاصی هم باشند که نظارتی داشته باشند و افراد مطلع و متدین و مؤمن که نظارتی هم داشته باشند و کارها روی نظارت آنها انجام گیرد."

روح الله را بشناسیم. حداقل 20 جلد صحیفه نور است کدام یک را بخوانم. عزیزم تو بازهم باید وقت بگذاری درست را باید بخوانی، جریانات انقلابی را بشناسی. محک را باید بشناسی. امام را باید بشناسی دیگر بس است در این جریانات دنبال اشخاص راه افتادن. رأی به احمدی نژاد رأی به تفکر بود نه رأی به قیافه و هیکل او. فلانی می گوید که آقا هم اشتباه کرد خودش را خرج احمدی نژاد کرد! خیلی حیف شد! تو نمی خواهد برای آقا خط و نشان بکشی. خود آقا فرمودند من برای هر دولتی هم دعا می کردم و هم حمایت. در این ها دیدم که بیشترین هجمه به این تفکر می شود من هم خودم را بیشتر از دیگران خرج کردم وظیفه خودم دانستم از این دولت حمایت کنم. جبهه است. دو خط دارد. وسطی وجود ندارد. یا این‌طرفی یا طرف دیگر. حضرت آقا می فرمودند که من همه اینها را دوست داشتم ولی مادامی که پیرو این تفکر باشند. وقتی نگاه می کنم می بینم که این تفکر یعنی تفکر احمدی نژادی به ما نزدیک‌تر است لذا خودم را موظف می دانم که بیشتر حمایت کنم و به همین دلیل است که دشمن تمام خاکریزش را گرفته که سرانجام این قصه را به کام ما تلخ کند. تو هم در این جریان موظفی که حامی جریان فکری باشی.

4 سال بعد این هم تمام می شود و می رود کنار، یکی دیگر می آید. صرفاً دنبال اشخاص رفتن انحراف است. به تعبیر امیرالمؤمنین مرد را باید به حق بسنجی و نه حق را به مرد. یک بار این واحد را پاس کردی. 11 میلیون رأی دادیم سر از ناکجا آباد درآورد. برای بار دوم پاس کردیم 20میلیون رأی دادیم 8 سال با آد‌های مزخرف نابودمان کردند. بس است دیگر. حاضر نیستیم دومرتبه تجربه کنیم. از این به بعد خودت را اذیت نکن.

ما به احمدی نژاد هم براساس محک و ملاک و معیاری که داریم، نمره می دهیم هرجا با خط ولایت و پشتیبان آقا بود یا علی. هرجا نبود دیدیم که کج می رود و از ولایت مقداری فاصله گرفت با او برخورد می کنیم. استاد دانشگاه چه می کند وقتی ورقه امتحانی را تصحیح می کند؟‌ سؤال اول را می خواند می گوید 2 نمره نیاوردی، 18. سؤال بعدی به همین شکل تا یک حدی فرصت داری وگرنه رد می شود. باید ترم بعد بیایی. ملاک وجود دارد. ملاک و معیار افراد نیستند. امام روح الله ما را اینگونه بارآورد. امام فرمود که من خمینی هم اگر خلاف اسلام عمل کنم ملت او را کنار می زنند. اینگونه این انقلاب بیمه شد والا صدبار زمین خورده بود. اگر هر روز یک سؤال جدید برایت پیش آمد، آقا هم نمی تواند هر روز بیاید برای تو تعیین تکلیف کند که اینجا را برو و آنجا را نرو. خطت کجاست؟ سنگرت کو؟ دوستان جبهه است! یعنی یک جبهه نبردی همین الآن وجود دارد، جبهه جنگ نرم. در این نبرد، خواهر و زنت را از تو می گیرند، بچه هایت را می گیرند. در جبهه اسیر می گیرند، دشمنی وجود دارد، می پرسی کدام دشمن؟ همان دشمنی که تو به‌خاطر ضعفت در اداره امور آن را بزرگ می کنی. عزیزم کی می خواهی جبهه را بفهمی؟ سنگرت کو؟ دانشگاه است؟ پس چرا با هم نیستید؟ اطلاعات عملیات دارید؟ کسانی را دارید برود در دل دشمن بیاید برنامه آنها را بگوید؟ این خط مقدم شما دیده بان دارد که تحرکات دشمن را نگاه کند ؟ ندارد. تخریبچی دارید؟ موانع بر سر راه دشمن قرار دادید که اگر امشب تصمیم گرفتند به خط شما بیایند، جلوی آنها را بگیرید؟ جلوی پایتان قوطی کنسرو گذاشتید که اگر دشمن نزدیکتان شد از صدای آن بیدار شوید؟ نگهبان دارید؟ یا اینکه نه همه با همدیگر می خوابید و بعد فردا می بینید که زدند خطت را گرفتند؟ فرمانده‌اتان کیست و کجاست؟ کجاست که بگوید شما امروز این جا را آتش کن. شما امروز وظیفه آتش دارید، امروز اینها استراحت کنند. فردا شما استراحت کنید یگانی که می خواهد کاریکاتور بکشد با کاریکاتور شخم‌شان بزنید. اگر شاعر دارید فردا نوبت اوست. هفته بعد یک مراسم داریم، شعرا باید بیایند اینها را شخم بزنند. شعرا استراحت پس فردا گرافیست ها.

برنامه ای برای پدافند نداریم. نگفتم آفند، نگفتم هجوم. اگر شرایط و اوج تفکر انقلابی را می فهمیدیم، دهه اول تفکرات‌مان می رسید به بوسنی. در جنگ بوسنی با سید مرتضی آوینی فیلم گرفته بودیم داشتیم فیلم را مونتاژ می کردیم یک‌جای فیلم یک شخصی بود مدل فشن داشت که موهایش تاج بود. سینه اش باز و یک تسبیح آویزان از آن و در قنداق اسلحه اش پوستر امام را چسبانده بود و الله اکبر روی سینه اش نوشته بود. شهید آوینی گفت: اینجا را کات کن. اینکه می گویند تهاجم فرهنگی انقلاب اسلامی یعنی این. 10هزار کیلومتر فاصله دارد. اروپایی‌ها را هم می دانید که مدل آنها مثل شرقی‌ها نیست که یک پولی بگیرد اینگونه عکس بگیرد. دوست دارد ذات خودش را نشان دهد. این که آنجا اتفاق افتاد از انقلاب و تفکر تو است. یعنی آفند تهاجم انقلاب اسلامی.

این‌قدر ما را در آن 16 سال از این قضایا دور کردند که سنگرهای کلیدی جهان را که به تعبیر امام باید فتح می کردیم، امروز در خانه هایمان زده ایم و امروز تو کلافه ای و برای اینکه حتی اگر کاری هم نکنند باز هم برده اند چرا که سال 365 روز است، 365 سؤال برای تو درست می کنند. امروز قضیه کهریزک را درست می کنند تا می خواهی این را جواب دهی، سؤال دوم 72 کشته را علم می کنند، این را جواب می دهی، پسر همت و دختر باکری را مطرح می کنند؟ 365 روز باید بدوی دنبال توپ اینها. نمی گذارند فکر کنی و برنامه ریزی کنی. کی می‌خواهی برسی به این مبانی؟ امام شناسی، انقلاب شناسی، دفاع مقدس شناسی و تاتیک‌های نبرد غرب، نبرد نرم، خط شناسی، جبهه شناسی، خودی شناسی، دشمن شناسی؟ همین قدر هم که پای سخنرانی ها بنشینی باز هم خوب است. ولی چرا وقت خودت را به بطالت می گذرانی؟ پای کامپیوتر، رفقای ناباب و... بعد می گویی کلافه ام. کلافگی تو با یک سخنرانی رحیم پور ازغدی برطرف می شود. ولی کار نمی کنی. باز هم بعد دوساعت می آیی در جامعه همان آش و همان کاسه. خیلی شرایط سنگین شده است. اگر احساس کنی مسئولیت داری، کمرت باید خرد شود زیر این بار مسئولیت. می خواستی پرچم برنداری؟ اگر مبارزه سخت است، برو بیرون از خط، برو استراحت کن ولی اگر آمدی زیر فشار باید خون بدهی.

نبرد با اهل قبله در مقایسه با نبرد با مشرکین و کفار این‌قدر سخت است که نبرد اول ناکثین که پیش آمد، بعضی اصحاب قاطی کردند. گفت یا علی می شود یک مأموریت برون مرزی به من بدهی من بروم اینجا نمانم. نمی توانم. یک طرف طلحه و زبیر و عایشه همسر پیغمبر هستند، یک طرف جنابعالی هستید همه روزی با یکدیگر شمشیر می زدید. چه کسی حق است و چه کسی باطل؟ امام فرمود: اعرف الحق تعرف اهله. بیا برو حق را بشناس و بعد اهلش را. اگر نتوانستی و کار تو نبود از این معرکه بیرون برو. رفتند غنیمت جمع کنند آقا فرمود حق ندارید دست به غنیمت ها بزنید. آقا خونشان را ریختیم چرا دست نزنیم؟ نه! وقتی که زمان پیغمبر می جنگیدی غنیمت جمع می کردی به‌خاطر این بود که دشمن تو مشرک و کافر بودند اما اینها مسلمانند. قاطی کرد. گفت خونشان حلال است غنیمتی های اینها حلال نیست؟ فرمود نه! تکان خوردند. نبرد دوم اتفاق افتاد. با چه کسانی؟ با قاسطین. معاویه سرسلسله امویان وسط صحنه آمد. اینها را می دانید گزافه گویی است. خیمه آخر، داستان مالک اشتر که گفت آقا بگذار شمشیر آخر را بزنم. به آقا فرمودند به مالک بگو برگردد! گفتند اگر می خواهی مولایت را زنده ببینی برگرد. قرآ‌ن‌ها روی نیزه ها رفت. مولا گفت بزنید اینها را ورق پاره ای بیش نیستند. باز هم سپاه اسلام ریزش کرد. کلافه است. نبرد سوم به مراتب سهمگین تر. نبرد مارقین. تا قبل از اینکه صحنه نبرد آماده شود به مولا گفتند که بگذارید شروع کننده ما باشیم. فرصت خوبی است. مولا فرمود ما شروع کننده این قصه نخواهیم بود. تا لحظه آخر موظف به هدایت هستی. حتی یک نفر را اگر توانستی از آن طرف بیاوری این طرف باید وقت بگذاری. ابن عباس را فرستادند آن طرف به او گفتند اگر رفتی آنجا با آنها سر قرآن محاجه نکنی! سر سنت و سیره نبوی با آنها بحث کن. ابن عباس برگشت پاهایش می‌لرزید. آقا فرمودند چه شد؟ گفت آقاجان اینها چه کسانی بودند ما را طرف اینها فرستادی ؟ یک آیه قرآن می گفتی 10 آیه جواب می دادند. از اثرات کثرت سجود پیشانی هایشان کبره بسته بود. مع الوصف از 8هزار نفر 4هزارنفر را جذب کردند. در طی بیش از 2 ساعت نبرد، این 4هزارنفر به خاک و خون کشیده شدند، فقط 5 تا 9 نفر از آنها فرار کردند. به مولا گفتند احسنت ته اینها را درآوردی، تمام شدند. آقا فرمودند اشتباه می کنید. دومرتبه در رحم مادرانشان و در صلب پدرانشان تولید مثل می کنند نمی توانید ته اینها را دربیاورید در این روزها فقط باید به خدا پناه ببرید.

نیروهای مسعود رجوی همه شان که تخم حرام نبودند. انحراف از موارد کوچک شروع می شود. این‌قدر ادامه پیدا می کند تا می شود نیروی مسعود رجوی. از آن اول به آنها می گفتی نرو با این جماعت، می گفتند نه ما می خواهیم با امپریالیسم بجنگیم شما با این نیروهای مرتجع نمی توانید مقابله کنید. رفت و رفت تا سر از اردوگاه اشرف درآورد. شب مرصادی هم که می خواست هجمه کند، نرفت کار زشت انجام دهد من دیدم کجا بود. در فیلم با نیروهایش همه وصیت نامه نوشته، گت کرده منظم در کجا؟ حرم ابوالفضل العباس. الله اکبر! آنجا شروع کرد به صحبت کردن. قدرت کاریزمایی فوق‌العاده ای هم در سخنرانی داشت. چیز و چیز هم نمی کرد که حرف یومیه خود را نیز بلد نباشد. در رشت وقتی مسعود رجوی بالای سر میرزا کوچک خان صحبت می کرد، چندصدمتر آن طرف‌تر دختر و پسر غش می کردند خیلی انقلابی و آتشین و باصلابت. در حرم حضرت عباس گفت: «ابوالفضل العباس به خون و دست‌های بریده شده تو قسم می خوریم که تا دشمن دجال تو را سرکوب نکنیم و اینها را آزاد نکنیم از پای نخواهیم نشست.» همه هم گریه می کردند. در وصیت نامه ها هم هست که «پدر و مادرم عن‌قریب می آیم کربلا را دوست داشتی آزاد شده ببینی امروز به دست مجاهدین آزاد می شود.» اینها را دیدیم.

نگفتند برای تو؟ نباید هم بگویند. در صورتی که اگر برای تو روشن کنند می بینی که زهرا رهنورد دقیقاً مثل مریم رجوی رجز می خواند. "ما امروز احساس تکلیف می کنیم..." دقیقاً همان فیلم و همان‌طور صحبت. باز تکرار تاریخ و باز بچه ماهی های کوچولوی دانشگاه گول این قلاب‌های طلایی را می خورند، کرم‌هایی که وول می خورند. همچنین که می آید نزدیک این کرم‌ها، قلاب گیر می کند لای چادر دختر و پیراهن پسر ما و او را می برند. صحبتهایم را با یکی دو مورد دیگر از اتفاقاتی که برای حضرت روح الله افتاد تمام کنم.

"در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خون‌ها و شهادت‌ها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بی‌خبرند و نمی‌دانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه‌ای وارد نمی‌سازد."

بنده استاد رشته شهرسازی و معماری هستم، این ترم به دانشجویانم موضوع در باره شهید دادم. اینقدر بچه را اذیت کردند. بچه مقابل استاد موضع می گیرد می گوید شهید کیه استاد؟ این کلمات مصادره شده است، بدم می آید از این حرف‌ها و کلمات. به نظر شما این حرف این بچه است؟

"خون عارفان و دل سوختگان شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست. و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند."

و بعد می فرماید: "بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند! آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگ‌تری را در پیش رو داریم. آنهایی که در این چند سال مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید. من مجددا به همه مردم و مسئولین عرض می کنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند، و نگذارند این مدعیان بی هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه‌ها برگردند. من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.»

و بعد اینجا مسئله بسیار مهم تر که جنگ از همان اول هم باید جمعش می کردی معلوم بود که شما نمی توانید پنجه در پنجه استکبار جهانی بفشارید. هر روز ما در جنگ برکت داشتیم. چه برکتی؟ مگر جنگ می شود برکت داشته باشد؟

«هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم.
ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم.
ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم.
ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زده ایم.
‌ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم.
ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خودمان بایستیم.
ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم.
ما در جنگ به مردم جهان خصوصا به مردم منطقه نشان دادیم علیه تمامی ابر قدرت ها سالیان سال می توان مبارزه کرد.
همه اینها از برکت خونهای پاک شهدای عزیز هشت سال نبرد بود. همه اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در 10 سال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت.
جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست.»

عزیزم اگر می گفتی یا لیتنی کنا معک ای کاش با شما بودیم همت و احمد متوسلیان را درک می کردیم. امروز پرچم دست توست. قرار شده تو نقش حسن باقری را بازی کنی. امروز تو کاوه ای. هرچه بود گذشت. در این جنگ امروز باید تو خودت را نشان بدهی.

«جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا خاتم زندگی وجود دارد. چه کوته نظرند آنهایی که خیال می کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بی فایده است. صدای اسلام خواهی افریقا از جنگ هشت ساله ماست. علاقه به اسلام شناسی مردم در امریکا و اروپا و آسیا و افریقا از جنگ هشت ساله ماست. من در اینجا از پدران و مادران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل‌های غلط این روزها رسماً معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. راستی مگر فراموش کرده‌ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است! آیا از این که به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد. نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیده ها به گونه ای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولی اش عدول می کند. تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی به دست نیاورده و با ناموفق بوده است آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمی شود! تاخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمی شود که ما از اصول خود عدول کنیم.»

این روزها دارید این بمباران تبلیغاتی را می بینید. بمباران این کلمات در سایت‌ها از قول بعضی از فرزندان شهدا که اگر پدر من شهید نشده بود امروز پشت میله ها بود و اعتراف می کرد! این بچه ها مگر چقدر پدرانشان را درک کرده اند و شناخت دارند. همت و باکری‌ای که من در زیر آتش فکه و طلاییه دیدم و در خط مقدم با آنها زندگی کردم، انسانهایی بودند رها از هر رنگ و تعلقی که بی‌رنگ بودن هرگز به هیچ رنگی را آغشته نمی کردند، چه رسد به رنگ فتنه و ننگ. ما از معلم شهیدمان چمران یاد گرفتیم که فریادرس مظلومان جهان باشیم. چمران آن زمان که کشور خودش اسیر طاغوت بود برای رهایی شیعیان لبنان و مردم فلسطین در لبنان با اسرائیل مبارزه می کرد، بعد اینها شعار می دهند "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران". آن زمان که همت و باکری برای ایران اسلامی جانشان را فدا می کردند، شما کجا بودید؟ اینها حتی نمی دانند که همت فرمانده ای داشته به نام احمد متوسلیان که بیش از 27 سال است در دست اسرائیل اسیر است و خود همت به همراه او به لبنان اعزام شد تا با اسرائیل بجنگد تا به دستور امامشان آن را از صفحه روزگار محو کنند. وقتی مسمومیت فرزندان این عزیزان را می بینم جگرم آتش می گیرد و خودم و همسنگرانم را مقصر می بینم. امام به ما گفت:

«همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفه ایم نه مامور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین -علیهم السلام- در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند. هرگز نمی بایست از فضای بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلندمدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامه عمل نپوشیده است، ذکری به میان آورند. در حالی که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمینه هایی که شعار داده است به موفقیت نایل شود. ما شعار سرنگونی رژیم شاه را در عمل نظاره کرده ایم، ما شعار آزادی و استقلال را به عمل خود زینت بخشیده ایم، ما شعار مرگ بر آمریکا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخیر لانه فساد و جاسوسی آمریکا تماشا کرده ایم، ما همه شعارهایمان را با عمل محک زده ایم. من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی (ص) نداشته اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی رود. گرچه در آن‌موقع هم من شخصا مایل به روی کار آمدن آنان نبوده ام ولی با صلاحدید و تایید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمی کنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند.

و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تاثیر ترحم های بیجا و بی مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونه ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سوال بروند...

... صریحا اعلام می کنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست منافقین بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین، اسلام ِ مردم بی پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینه ها کوتاه می کنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول، همچون گذشته، پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»

این حرفهای امام فقط شعار نبود شیخ آلزایمر گرفته! فقط شعار نبود که این سه دهه برای فلسطین شعاردادیم که این‌دفعه می خواهیم برای خودمان شعار دهیم! جناب آقای کروبی آن موقعی که آن جماعت در حرم امن الهی روز قبل از آن هم به تو گفتند که اینها می ریزند بیرون، می خواهند هجمه کنند، گفتی تظاهرات را ادامه می دهیم، مردمی که به فرماندهی ژنرال ویگنر آلمانی که از شش ماه قبل آمده بود، سعودی‌ها را آموزش داده بود و بیش از 500 زن و مرد و را به خاک و خون کشید، فقط برای شعار نیامده بودند بلکه آن شعار از شعورشان نشأت گرفته بود. اگر تو اعتقاد به عملکرد خودت نداشتی و امروز به خزعبلات افتادی و قاطی کردی و در این دو روز دنیا دست و پا می زنی، مردم با شعور و اعتقاد و آزادی عمل برای حمایت از این تفکر آمده بودند. کافر همه را به کیش خود پندارد. اینگونه نیست که به مردم بگویی، من سردار بودم و بگویی من کفیل شهدا بودم. نه! مردم ملاک و محک دارند. امام به ما آموخت که همه شما را با محک حق بسنجیم. حرف آخر اینکه امام با انقلاب غربالی پدید آورد که تمام این جماعتی که دعوی دارند و مدعی خط امام‌اند، باید بیایند در این غربال آزمایش شوند و دروغگویان و لاف زنان و پشیمان شدگانشان ریزش و سقوط کنند. این غربال همیشگی است و هیچ‌گاه متوقف نمی شود.

نتوان گفت که این قافله وا می ماند
خسته و خفته از این خیل جدا می ماند

این رهی نیست که از خاطره اش یاد کنی
این سفر همره تاریخ به جا می ماند

دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دل سیر ز هر دام رها می ماند

بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما
مرد با هرچه ستم هر چه بلا می ماند


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/9:: 2:12 عصر     |     () نظر
<   <<   86   87   88   89   90   >>   >