سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرهیزگارى سر خلقهاست . [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

از نخست وزیر امام به دشمن امام...دشمن امام به گوشم!

رسانه های گفتاری و شنیداری امروز نامه ای را منتشر کردند که در آن میرحسین موسوی از شیخ ساده لوح با عنوان مرجع عالیقدر سوالاتی پرسیده تا برای همفکری و همکاری با مرجعیت‏ ‏گرانقدر و روحانیت متعهد از راهنمایی های این مرجع استفاده کنند.

بعد از مطالعه نامه طرفین سوالی  به ذهن این حقیر رسید تا از جناب میرحسین موسوی که همواره خود را نخست وزیر امام می دانند و در نبود آن عزیز سفر کرده ناله ها سر می دهند بپرسم باشد که جوابی درخور دریافت کنم.

 آن چنان که از گفتار و نه کردار حضرتعالی پیداست به نظریه ولایت فقیه به عنوان میراث گرانقدر امام قائل هستید و چنان چه می دانید معتقدین به ولایت فقیه در نظر و عمل اگر چه در مسایل فقهی به مرجع تقلید خویش مراجعه می کنند ولی در مسائل مبتلا به جامعه به نظر ولی فقیه التزام دارند و باز آن چنان که می دانید امام خمینی آقای منتظری را از دخالت در امور سیاسی منع کرده اند و قرینه ای نیز بر ترک رفتار های ضد انقلابی این فقیه به اصطلاح متعهد موجود نیست تا بگوئیم با بازگشت ایشان به صراط امام حکم امام نیز ملغی شده است.

 

امام خمینی (ره) به صراحت در نامه تاریخی خویش به شیخ متعهد و متخصص شما می نویسند :

"از آنجا که ساده‌لوح هستید و سریعاً تحریک می‌شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد."

آقای موسوی !

امام در نامه خویش به منتظری به نکته حساس و تکان دهنده ای اشاره می کنند که بعید می دانم حضرتعالی از آن آگاه نبوده باشید؛

"تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تاثیر دروغ‌های دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش می‌کنند نگردند. از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست."

و سوال این است که آیا شما شواهدی دارید که این شیخ به فرموده امام ، ساده لوح از خیانت به اسلام و انقلاب دست برداشته و به صراط امام که شما مدعی آن هستید بازگشته است؟

اگر نظر شما بر بازگشت این شخص به صراط اسلام ناب محمدی است بهتر است به کتاب خاطرات آیه الله منتظری ،فصل دهم ، ص ??? به بعد مراجعه کنید.

با این اوصاف آیا بهتر نیست بگوئیم شما نیز با مرجع متعهدتان هم قسم شده اید تا میراث ماندگار بزرگ بت شکن قرن را به حراج بگذارید؟

آن چه که مسلم است شیخ ساده لوح از خیانت به اسلام دست نکشیده اند بلکه شما به مسیر ایشان گام نهاده اید.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/5:: 1:41 عصر     |     () نظر

حسن نوروزی

چندی است که از افترانامه جناب سروش -نویسنده مقیم آمریکا- خطاب به مسئولین ارشد نظام مقدس جمهوری اسلامی می گذرد. بحمدالله شتاب حوادث فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در فرایند حرکت تکاملی انقلاب اسلامی آنچنان زیاد است که فرصت چندانی برای بررسی این قبیل مسایلِ درجه‌ی دوم باقی نمی گذارد اما تکلیف اقتضاء می کند در این خصوص هم تأمل کرده و زمانی را هم برای بازخوانی و تفسیر این مسائل اختصاص دهیم.

آقای سروش!

افترانامه اتان در لحظه اول، موجب تأسف و تعجب و حیرت خوانندگانش شد. باور کردنی نبود که مدعی منورالفکری همچون شما که خود را از پیامبران هدایت(!) در عصر جدید می پندارید، این قدر از واقعیات جامعه اسلامی به دور باشید و با شعربافی و تحلیل های سطحی بخواهید به مصاف رویدادهای عمیق و پیچیده بروید! از شما که عمری در سایه الطاف جمهوری اسلامی نمک خورده و افکارتان را به گوش هرکسی در این کشور رسانده اید، در شگفتیم که الگوی بدیع، پیشرفته و تمدن ساز «مردمسالاری دینی» را که متکی بر قواعد دینی و مبتنی بر تعامل محبتآمیز مردم و حاکمیت است، فهم نکرده و تحت تأثیر القائات شبه علمی «ماکس وبر» (آنگونه که «حجاریان» در دادگاه اذعان داشت) خیال کرده اید هر چه که با دموکراسی صوری غربی هماهنگ نباشد، پس استبداد و سلطانیسم است!

گفته اید: حکومت دینی در حال زوال است و اشعاری هم زمزمه کرده بودید. آقای سروش! اگر چنین است، پس این همه پیشرفت فرهنگی، علمی و فنی کشور ما در عرصه های هسته ای، پزشکی، هوافضا، علوم دینی، علوم عقلی و... دلیل بر چیست؟ این همه رابطه محبت آمیز و این همه امید و ایمان که در جامعه ما موج می زند را می بینید یا نمی بینید؟ آیا پیشرفت یک کشور که دوست و دشمن به آن معترف باشند، یعنی زوال آن کشور؟! آیا صدور پیام های سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به اقصی نقاط جهان از جمله لبنان، فلسطین، آمریکای لاتین، آفریقا و سایر ملت های جهان و پیروزی های مکرر این فرهنگ در مقیاس جهانی، نشان زوال است یا نشان اقتدار و تثبیت و تکامل انقلاب اسلامی در مسیر حقیقی آن؟ آیا اگر چشم امید ملت های زجرکشیده و ستمدیده از جور نظام های استکباری، به کشور ما و نظام ما باشد، به اهدافِ از پیش تعیین شده، نزدیک تر نشده ایم؟ آیا اگر همه ابرقدرت های جهان گرد هم آیند و با همه توان به دشمنی با یک نظام حکومتی بپردازند و کاری هم از پیش نبرند و در مواقع متعدد دست نیاز به سوی آن دراز کنند به این معناست که آن نظام حکومتی، اهمیتی ندارد و اقتداری و قوتی ندارد و رو به زوال هم هست؟! آقای سروش! متأسفانه افترانامه غیرمنطقی و کینه توزانه شما خواننده را به یاد صدر اسلام می اندازد؛ به یاد حکومت اسلامی آن دوران، که از یکسو، مراد دل مؤمنین و متقین و از دیگرسو، مورد بغض و نفرت منافقان و مشرکان بود. حال باورمان می آید که چگونه عده ای از فرط نفرت می توانند پیشوایان عدالت و پاکی را در خونشان بغلطانند و آن را جشن بگیرند!

آقای سروش!

عصبانیت کاذب و الکی را کنار بگذارید و کمی تأمل کرده و سعی کنید حوصله به خرج داده و از اینگونه حب و بغض ها که در شأن مدعیان روشفکری نیست به دور باشید و با واقعیات جامعه اسلامی و جامعه غربی رابطه برقرار کنید. می توان با یک نظام، مخالف بود اما انصاف داشت و به حقایق اعتراف کرد؛ عمروعاص را به یاد بیاورید که دشمن امیرمؤمنان (ع) بود ولی با این حال، در مدح او شعر هم می گفت! مجدداً سعی کنید دشمنی با قومی، شما را از دایره‌ی عدالت خارج نسازد. شما در افترانامه ای که مالامال از تعابیر بی مایه و ضعیف بود از بی اعتماد شدن مردم نسبت به نظام و انقلابشان سخن گفته بودید. آقای سروش! حضور بی سابقه و رکوردشکنانه و مشتاقانه اقشار مختلف ملت را در انتخابات دهم ریاست جمهوری ندیدید؟ آیا انگشت سبابه‌ی جوهری شده‌ی چهل میلیون ایرانی در روز بیست و دوم خرداد امسال، شاخص اعتماد ملی نبود؟ آیا رأی بیست و پنج میلیونی مردم به رئیس جمهور ولایی، شاهدی بر عشق مردم به نظام جمهوری اسلامی به شمار نمی رود؟ آیا حضور گسترده مردم در تهران در نماز جمعه بیست و نهم خرداد امسال و نیز نماز جمعه هفته سوم ماه مبارک رمضان که به اذعان خبرگزاری ها از ابتدای انقلاب تاکنون بی سابقه بوده است به معنای بی اعتمادی مردم به نظام خودشان بود؟! آیا حضور میلیونی و دشمن شکنِ مردم مؤمن و انقلابی در روز قدس را شاهد نبودید؟

جناب سروش!

دوستان و اطرافیانتان شما را پدر روشنفکری دینی می دانستند و شما هم خودتان را معلم دین معرفی می کنید. آیا به نظر شما معلم دین مردم ما، باید به جایی پناهنده شود و در کشوری خانه بسازد که مظهر استبداد دمکراتیک در جهان بوده و سابقه طولانی در نفی ارزش های اسلامی و دشمنی با ملت و دلخون کردن آنها دارد؟ آیا مخالفت با مبانی و الگوی رایج در کشور باید شما را به دست بوسی دشمن بکشاند؟ راستی! چرا قتل فجیع زن محجبه در آلمان را محکوم نکردید؟ چرا جنایات اسرائیل در غزه و سایر جنایت های استبدادمنشانه غرب، شما را به فکر فرو نبرد؟ مگر آمریکا و اسرائیل در طول حیات خود، صدها هزار نفر را در کشورهای مختلف از جمله در فلسطین، عراق، افغانستان، لبنان و... به گام مرگ نفرستاده اند و با شکنجه و آزار زندانیان در گوانتانامو و ابوغریب و... روی جنایتکاران تاریخ را سفید نکرده اند؟ پس چرا شما که خود را مسلمان می نامید از این همه ظلم، خاطرتان مکدر نمی شود اما مرگ حدود 20 نفر از هموطنانمان را، که خون آنها بر دوش اغتشاشگران و طراحان آنها سنگینی می کند، پیراهن عثمان کرده اید؟ چه شده است که مفسر مثنوی و استاد شعر و ادب، اینچنین هرزه گویی کرده و در آستانه 65 سالگی، از ادب و اخلاق و معرفت دوری جسته و فحش نامه منتشر می نماید تا عقده هایش را خالی کند؟ به نظر می رسد وقتی راه منطق بسته شود، بدگویی، بداخلاقی و بدرفتاری آغاز می شود؛ مثل کودکی که توان مقابله ندارد لذا در حین فرار، فحش می دهد و می گریزد! فحش نامه شما پیش از آنکه جایگاه انقلاب و نظام را در دل ها تضعیف کند بیانیه ای غیرحرفه ای بود که کلمه کلمه آن، ضعف و انفعال شما را فریاد می زد! آیا شما همان سروش اخلاق پارسایان، تفرج صنع و نهاد ناآرام جهان و... هستید؟ آیا شما همان نویسنده فلسفی نویس و ادبی نویس هستید که اکنون در بی منطقی و بدزبانی دست و پا می زند و این امر، به یک «مشی» برای او بدل شده است؟ جناب سروش! پرده دری‌های قبلی‌تان درباره مراجع بزرگوار و اهانت هایتان به هنرمندان، شعرا و نیز نویسندگان همسلک خودتان نیز هرگز از یاد و خاطره متفکران و ادب دوستان این مرز و بوم پاک نخواهد شد! خواهشمندیم از آیات قرآن هم سوءاستفاده نکنید. قبل از رجوعِ اینچنینی به قرآن بهتر است اعتقادات خود را اصلاح و پاکیزه کنید و آنگاه در این وادی گام بنهید؛ «لایَمَسه الاالمُطهرون». در واقع، اگر چنین نکنید، قرآن هم برای شما سودی نخواهد داشت؛ «رُب تالِ القرآن و القرآنُ یَلعَنُه»!

جناب سروش!

شما در انتخابات دهم ریاست جمهوری اخیر از کاندیدای خاصی حمایت کردید و در ریزش آرای او از 4 میلیون به 300 هزار، نقش به سزایی داشتید! در این انتخابات، ملت فهیم ایران که با انقلاب خود می خواهد راهی نو را به بشر هدیه کند نشان داد برای شما و اندیشه ها و پسندهایتان ارجی و قربی قائل نیست و همه تلاش های تحریف گرانه، التقاطی و غربی -که اکنون در آغوش همین غرب به سر می برید- شکست خورده و هباءاً منثوراً شده است؟ آقای سروش! آیا از اینکه در حرکت فرهنگی جامعه مؤثر نیستید و بختتان برگشته و جامعه به شما اعتنا نمی کند عصبانی و زخم خورده هستید؟ آیا از مدیریت فرهنگی نظام جمهوری اسلامی و جهش های تمدنی اش که تفکرات شما را منزوی نموده و با هوشمندی تمام، توطئه های براندازانه اخیر دوستانتان را خنثی کرده و آنها را پلی برای پیشرفت خود قرار داده است، غمگین شده اید و از پس واژه ها تیغ انتقام برکشیده اید؟ آیا کینه امام راحل(ره)، این قدر آزارتان می دهد که منافقانه می خواهید از خلف صالح ایشان انتقام بگیرید؟ آیا خیال می کنید با این حرف ها، تفکرات شما زنده می شود و مورد توجه ملت قرار می گیرد؟! آیا گمان می برید که با کارهایی مثل کار برادرِ حاتم طایی، نامتان زنده خواهد شد؟!

هرچند بسیار دیر شده است اما برگرد و از همه اقدامات غیردینی و ضدملی و از افتراها و فحاشی هایت به درگاه الهی توبه کن و بکوش که آنها را جبران کنی. ببین که از انحرافات کوچک شروع کردی و به جایی رسیدی که خودت و عصر جدید را بالاتر از پیامبر اعظم(ص) و دین جاویدان اسلام برشمردی! ببین که چگونه از ابزارها و محصولات غربی فراتر رفتی و به روح مدرنیته که اومانیسم، راسیونالیسم و لیبرالیزم بود، خضوع و سجده نمودی! قبول کن که فلسفه تاریخِ روشنی نداری و تحلیل هایت، معطوف به گذشته هاست؛ تو حداکثر می توانی روشنفکر دوره رضاخان باشی و نه بالاتر از آن. پس، با خود خلوت کن و گذشته ات را مرور نما. جرأت اعتراف به شکست های فکری و غیرواقعی و توهم آمیز بودن تصورات و پندارهایت را داشته باش. شیشه کبود را از پیش چشمانت کنار بزن! حداقل مثل سعید حجاریان باش که به اشتباهاتش در تبعیت از تئوری های غربی و ناکارآمدی آنها در جامعه اسلامی اذعان کرد و انحرافاتش را پذیرفت! توبه کن و مطمئن باش خداوند متعال، تواب و بخشنده است و از خطاهای تو هرچه هم عظیم باشد در می گذرد و بر روی آنها قلم عفو می کشد. «اشعث بن قیس» نباش که مورد غضب مؤمنان بود و می خواست در دل دشمنان جایی پیدا کند. «حر» باش و برگرد! آغوش ملت مؤمن به روی پشیمانان باز است و به تبعیت از امام مظلومشان در کربلا، بزرگوارانه توبه شما را قبول خواهند کرد!

جناب سروش!

سیاست نظام مقدس جمهوری اسلامی همانگونه که مقام معظم رهبری (مدظله) فرمودند «جذب حداکثری و دفع حداقلی» است و لذا بی جهت به دنبال طرد کسی، مادامی که شمشیر نکشیده باشد، نیست. برخی متفکران سنتی کشور را ببین که حتی در دربار پهلوی فعالیت داشته اند و مبانی‌شان با مبانی اسلام سیاسی و انقلابی ناسازگار است، اما به دلیل فحاش نبودن و فلسفی نوشتن، کتاب هایشان هنوز هم در ایران منتشر شده و مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. پس، بدبینی های مفرط و بیمارگونه را کنار بگذار و از دام دشمن دور شو! دشمن «فی سبیل الله» برای شما هزینه نکرده و از شما حمایت نمی کند. به گواهی تاریخ، شما هم برای دشمن، تاریخ مصرف خواهی داشت که با پایان آن دور انداخته می شوی! پس بر گرد و از اشتباهاتت در آستان ملت طلب بخشش نما! ما هر پناهنده به دشمن را یک اسیر خودی در دست آنها می دانیم و می خواهیم او را نجات دهیم و به قولی، می خواهیم او را با زور به بهشت ببریم! امام راحل (ره) هم دوست نداشت حتی بنی صدر در دام دشمن باشد و لذا به او گفت که برگردد! تو اگر به جای فحش نامه، نقدهایت بر نظام را به زبان علمی می نوشتی و در اینترنت منتشر می ساختی، مطمئن باش که اکنون ده ها پاسخ علمی دریافت می کردی و کسی با شما کاری نداشت. البته باید ظرفیتت را بالا ببری و اجازه تفکر را به منتقدانت بدهی و به تعبیر رایج، تحمل اندیشه مخالف را داشته باشی! نباید خود را مطلق و غیرقابل نقد بدانی. نباید به خاطر اینکه دیگران فکر تو و پسند تو را ضعیف و غیرمنطقی تشخیص می دهند نسبت به آنها دهان به افترا بگشایی و عقده گشایی کنی! به مخالفانت احترام بگذار. به ویژه به رأی چهل میلیون ایرانی که برخلاف پندار تو رأی دادند احترام بگذار. با نگاه وارونه ات اصرار نداشته باش که القاء کنی در حکومت دینی و جامعه اسلامی مشکل لاینحلی وجود دارد؛ چون حقیقتاً اینگونه نیست که خیال کرده ای. اگر هم به نظرت می رسد فرهنگ کشور و یا نظام قوانین در کشور، اشکالاتی دارد باید با صبر و حوصله آنها را تذکر دهی و اگر اکثریت ملت، تذکراتت را نابجا و باطل تشخیص دادند نباید خشم بورزی و از آنها انتقام بگیری و بیانیه صادر کنی! این نکته را هم بدان که تو هرگز بیانیه نویس خوبی نیستی و نخواهی بود و نوشته خسته کننده ات، فاقد ادبیات سیاسی تأثیرگذار است! کاش حداقل نگاهی به بیانیه های امام راحل(ره) می انداختی و نحوه نوشتن بیانیه را می آموختی. امام(ره) با اینکه فقیه، عارف، شاعر، فیلسوف و سیاستمدار بود اما با این حال، این حریم ها را پاس می داشت و الزامات بیانیه نویسی سیاسی را مراعات می کرد؛ لذا بسیار روان، دلنشین و پرنفوذ می نوشت.

آنچه گفتیم از باب وظیفه و خیرخواهی بود و گرنه مجالی برای این بحث پیدا نمی شد. حرکت جمهوری اسلامی ایران به سمت انجام رسالت های ملی و جهانی‌اش، آنچنان به تلاش و کوشش دانش آموختگان حوزه و دانشگاه نیاز دارد که نمی توانند در این مسیر، فرصتی را هدر دهند. بدانید ملت ایران منتظر کسی نمی ماند و اگر کسی همراه نشود به خودش آسیب رسانده است و اگر هم کسی خدای ناکرده بخواهد در مقابل سیل عظیم ملت بایستد زیر پای ملت، له شده و به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد!

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم/ تو خواه پند شنو خواه ملال.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/5:: 1:36 عصر     |     () نظر
یکشنبه ?? مهر ????


انتشار خبر مربوط به مشروح مذاکرات 3 سال پیش سید محمد خاتمی و جرج سوروس به نقل از سوروس در جلسه‌ای که به مناسبت سالگرد 11 سپتامبر در هتل بین المللی ترامپ (Trump International Hotel) نیویورک و در جمع مدیران و فعالان تعدادی از سازمان های غیردولتی امریکا واکنش شتابزده دفتر رئیس‌جمهور سابق کشورمان و رسانه‌های حامی وی را در پی داشت، به طوری که ضمن تکذیب این خبر، روشنگری ایرنا را دروغ‌پردازی خواندند.

متعاقب این تکذیب و پوشش یکپارچه آن به‌عنوان تیتر یک روزنامه‌ها و سایت‌های حامی خاتمی، بی‌بی‌سی فارسی نیز دست به‌کار شد و به نقل از فردی که او را ایمی ویل مسئول ارتباطات رسانه‌ای موسسه جامعه آزاد متعلق به سوروس می‌خواند، خبر داد: آقای سوروس با آقای خاتمی آشنایی شخصی ندارد و تماسی با او نداشته است.

این خبر اگرچه در این رسانه‌ها به‌عنوان تکذیبیه دفتر سوروس مطرح شد اما هیچ نشانی از فرد مصاحبه‌شونده بی‌بی‌سی به‌عنوان یک مقام مسوول در سایت موسسه جامعه آزاد (www.soros.org) وجود ندارد و در ضمن دفتر سوروس و یا سایت رسمی موسسه نیز هرگز نسبت به تکذیب این خبر اقدام نکرد.

اما در حالی که دفتر خاتمی اظهارات کیان تاجبخش درخصوص دیدار وی با سوروس و سپس خبر ایرنا را تکذیب کرد، سند جدیدی برگرفته از مقاله 3 سال پیش "کنت تیمرمن" (Kenneth R. Timmerman) مدیر اجرایی مؤسسه‌ی موسوم به "بنیاد دموکراسی برای ایران"، پرده جدیدی از جزئیات شام محرمانه سوروس و خاتمی را فاش کرد.

تیمرمن موسس بنیاد دموکراسی برای ایران است که خود نیز مدیر اجرایی آن بود. وی که از نیروهای بخش پژوهشی سازمان جاسوسی امریکا (سیا) است، با موسسه آمریکن اینترپرایز و همچنین پروژه قرن جدید برای امریکا نیز همکاری دارد. این موسسات همانند موسسه جامعه باز سوروس امریکا به‌صورت ویژه بر روی موضوع ایران تمرکز دارند.

اما تیمرمن 3 سال پیش در تاریخ 15 سپتامبر 2006 مقاله‌ای در پایگاه اینترنتی نیوز مکس (http://archive.newsmax.com/archives/articles/2006/9/14/205414.shtml?s=sr) با اشاره به موضوع هسته‎ای ایران و بررسی پیشنهادهایی برای چگونگی توقف ایران هسته‌ای از دیدار محرمانه سوروس و خاتمی در یک ضیافت شام خبر داده بود.

تیمرمن در این زمینه نوشت: «همزمان و کمتر از یک مایل دورتر از محل گفت وگوی پهلوی با سانتوروم و مارتینز در سنای امریکا، "جرج سوروس" و سایر مخالفان دولت بوش در هتل "هایت " گردهم آمده بودند تا تعامل دولت با تهران را خواستار شوند. سوروس خطاب به شرکت کنندگان در این نشست که به همت "بنیاد امریکای نوین" برگزار شده بود، درباره یک "معامله بزرگ" با تهران سخن گفت که به رسمیت شناخته شدن ایران از سوی امریکا، پایان رویارویی هسته ای از طریق مذاکرات و ازسرگیری مناسبات عادی میان دو کشور را در بر خواهد داشت.

برخی مقامات روز پنجشنبه به نیوزمکس گفتند که سوروس در همین هفته و در یک مراسم خصوصی صرف شام در بوستون، درباره این "معامله بزرگ" با "محمد خاتمی" رئیس جمهوری سابق ایران گفت وگو کرد. یک ایرانی که در آن مراسم شام حضور داشت، گفت: "خاتمی به ما گفت که آمریکا باید مذاکره با ایران را آغاز کند. او افزود که ایران مسلما خواهان تعلیق غنی سازی اورانیوم، اما نه به عنوان یک پیش شرط برای مذاکرات است.

با این حال، فرد یاد شده به نقل از خاتمی گفت که ایران "غنی سازی سوخت هسته ای را کنار نمی گذارد"، زیرا وعده های غرب را مبنی بر عرضه سوخت مورد نیاز نیروگاه بوشهر باور ندارد. نیروگاه بوشهر با وجود 11 سال فعالیت پیمانکاران روسی، هنوز عملیاتی نشده است.

این مقام ایرانی همچنین گفت: "از این رو، یک برنامه R&D (تحقیق و توسعه) اجرا می شود و اگر حاضر به پذیرش آن نباشید، هیچ معامله ی بزرگی در کار نخواهد بود." "استیون کلمنز" مدیر "برنامه راهبرد آمریکا" در بنیاد امریکای نوین نیز در مراسم صرف شام خاتمی با سوروس شرکت داشت و سخنان مقام ایرانی را تصدیق کرد.

"هومن مجد" روزنامه نگار آزاد که در طول اقامت خاتمی در آمریکا، مشاور و مترجم او بود، گفت، سفر خاتمی به آمریکا از ماه ها قبل برنامه ریزی شده بود. "این سفر با شروع ضرب الاجل سازمان ملل برای تعلیق غنی سازی، دقیقا همزمان شد."

کلمنز انجام یک "معامله بزرگ" بر سر برنامه هسته یی با ایران را کار سخت و دشواری خواند که به نتیجه رساندن آن، راحت و آسان نیست. یک ایرانی که در میهمانی شام خاتمی با سوروس، او را همراهی می کرد گفت، رئیس جمهوری سابق ایران در توضیح رد مکرر پیشنهادهای آمریکا - از جمله تلاش چند ساله "بیل کلینتون" - درباره یک "معامله بزرگ" از سوی تشکیلات رهبری ایران ، کلینتون را مسوول این بن بست دانست.

این ایرانی گفت: "پس از عذرخواهی مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا بابت مداخله آمریکا در کودتای 1953 علیه دولت محمد مصدق نخست وزیر وقت ایران ، همه مسایل در جهت آشتی پیش می رفت." اما، خاتمی گفت، کلینتون، با "نامنتخب" خواندن تشکیلات رهبری ایران، این معامله را ضایع کرد.»

کنت تیمرمن که مقالاتش گاهی در پایگاه اینترنتی newsmax.com منتشر می‌شود، چندی پیش نیز نوشته بود: بنیاد ملی برای دموکراسی میلیون‌ها دلار را در دهه‌های گذشته برای راه‌اندازی انقلاب های رنگی در اوکراین، صربستان هزینه کرده و سیاسیون آن‌ها را با تکنیک‌های سازماندهی و ارتباطات آموزش داده است.

وی همچنین افزوده بود: بنیاد ملی دموکراسی از ستاد میرحسین موسوی حمایت می کرده و این اقدام را از راه ارتباط با سازمان های غیر دولتی خارج از ایران انجام می داده است. این سازمان ها آماده بودند تا به محض اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران معترضین را سازماندهی کنند. همچنین موسوی پیش از اعلام رسمی نتایج انتخابات به شکل غیرمنتظره ای اعلام کرد که در این انتخابات به پیروزی رسیده است.

اما شواهد ایرنا درباره دیدار خاتمی و سوروس به روایت کنت تیمرمن خلاصه نمی‌شود، به طوری که سید محمد خاتمی 25 شهریورماه 85 هنگامی که پس از دو هفته از سفر به ایالات متحده به ایران بازگشت، در تشریح نتایج سفر خود ضمن رد این مسئله که سفرش غیرمنتظره بوده است، جزئیاتی از افراد و مقاماتی را که در این سفر با آن‌ها دیدار داشته است، بیان کرد.

خاتمی اگرچه در برخی موارد به مکان دیدارها و حتی میزان جمعیت حاضر در آن‌ها نیز اشاره دقیق داشت اما هنگامی که به موضوع دیدارش با روسای تینک تانک های امریکا (اتاق‌های فکر) رسید، حاضر نشد جزئیاتی را بیان کند و تنها گفت: «فرصتی پیش آمد تا با برخی از روسای تینک تانک‌ها که دولتی نیستند اما فکرآفرین و ایجاد کننده‌ی فکر هستند و در جامعه علمی، فرهنگی و سیاسی امریکا تاثیرگذارند، دیدار کنم.»

شاید اگر خاتمی در قبال خبر دیدارش با سوروس که نخستین بار کیان تاجبخش به آن اشاره و تاکید کرد ارتباطات مستمری بین این دو، وجود داشته است، اقدام به تکذیب شتابزده نمی‌‎کرد، اکنون اوضاع به مراتب برای وی راحت‌تر بود و لازم نبود رسانه‌های نزدیک به او از تهران تا لندن هر روز برای تکذیب مستندات روشن در زمینه این دیدار با دشواری مواجه شوند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/5:: 1:26 عصر     |     () نظر
یکشنبه ?? مهر ????


ثانیه نیوز- اباذر آذربون- امنیت،  ثبات سیاسی و آرامش جامعه عناوینی است که قابل قیمت‌گذاری نیستند و در نظام جمهوری اسلامی‌ایران با قاطعیت پیگیری می‌شوند. در دیدگاه حقوقی از این نکات با عنوان نظم عمومی‌ یاد می‌شود که در حقوق مدنی و کیفری جایگاهی بس رفیع دارد هرچند که در حوادث اخیر برخی اشخاص سعی در متزلزل نمودن امنیت جامعه داشتند. بایستی با عوامل اغتشاش و درگیری برخورد نمود،  اما چه جرمی‌در برخورد با مجرمین در قضایای اخیر بیش از همه اتهامات خود‌نمایی می‌کند و در اولویت دستگاه قضائی می‌تواند باشد؟ قطعاً اغتشاشاتی که از قبل طراحی و سازمان‌دهی شده باشند کیفر سنگین‌تری از سایر جرائم دارند چرا که در صدد براندازی بودن عباره اخری عنوان محاربه است. از سوی دیگر حفظ نظام از دیدگاه حضرت امام خمینی ( قدس سره الشریف ) اوجب الواجبات است. به هرترتیب حکم محاربه یعنی اعدام سنگین‌ترین حکم قانون مجازات اسلامی‌می‌باشد و حتی با گذشت صاحب حق قابل اسقاط نیست. در این یادداشت حقوقی سعی دارم تا ابعاد حقوقی محاربه و لشکرکشی علیه نظام را در قوانین جاری مورد توجه قرار دهم تا قاطعیت قوانین را در برخورد با بر هم‌زنندگان نظم اجتماعی آشکار نمایم.

در جریان اغتشاشات اخیر که عده‌ای کمر همت بستند تا با ایجاد مشکلات گوناگون،  نظام جمهوری اسلامی‌ایران را با مشکل روبه‌رو نمایند چند دسته بودند:  برخی از آنان نقش هدایتگری داشتند که خود از عوامل تشدید مجازات است،  برخی در این راستا هدایتگری نداشتند اما فعالیت موثر نمودند و برخی نیز صرفاً در دستجات مخالف حضور داشتند بی‌آنکه مخالفت مؤثری داشته باشند. طبیعی است که قانون در برابر این چند دسته، رویه یکسانی را ندارد و مجازاتشان با یکدیگر متفاوت است،  مفهوم عدالت نیز همین است یعنی تناسب جرم و مجازات که به درستی در قوانین کیفری ما نیز مورد توجه واقع شده است. در صورت فعالیت یا اداره جمعیتی در راستای برهم زدن امنیت کشور،  مجازات حبس دو تا 10ساله برای مرتکبین رقم می‌خورد. مستند به ماده 498 مندرج در فصل اول از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی‌ هر کس با هر مرامی،  دسته،  جمعیت یا شعبه جمعیتی بیش از دو نفر در داخل یا خارج از کشور تحت هر اسم یا عنوانی تشکیل دهد که هدف آن بر هم زدن امنیت کشور باشد و محارب شناخته نشود به حبس از دو تا ده سال محکوم می‌شود. اما این نکته برای کسانی است که فعالیتی نموده‌اند،  در صورتی که صرفاً در دستجات مخالف نظام عضویت یابد مجازاتی دارد ؟ قطعاً بلی،  سه ماه تا پنج سال حبس،  کیفر چنین عضویتی است.

مستند به ماده 499 قانون مجازات اسلامی‌ هر کس در یکی از دسته‌ها یا جمعیت‌ها یا شعب جمعیت‌های مذکور در ماده 498 عضویت یابد،  به سه ماه تا پنج سال حبس محکوم می‌گردد مگر اینکه ثابت شود از اهداف آن بی اطلاع بوده است. همان طوری که توجه دارید عبارت اثبات شود در این ماده مجهول ذکر شده اما از منطوق سایر قوانین و توجه به البینه للمدعی و الحلف علی من انکر و توجه به اینکه همیشه بار اثبات قضیه بر عهده مدعی می‌باشد،  در می‌یابیم که متقاضی تخفیف یا عفو مجازات،  خود باید اثبات نماید که از اهداف گردانندگان اصلی حوادث اخیر بی اطلاع بوده است. در راستای حفظ امنیت ملی قانون تا بدانجا پیش رفته که حتی فعالیت تبلیغی علیه نظام نیز به سختی مجازات می‌شود.

براساس ماده500قانون مجازات اسلامی‌ هر کس علیه نظام جمهوری اسلامی‌ایران یا به نفع گروه‌ها و سازمان های مخالف نظام به هر نحو فعالیت تبلیغی نماید به حبس از سه ماه تا یک سال محکوم خواهد شد. بنابراین کوچکترین اقدام علیه امنیت ملی بی پاسخ نخواهد بود تا چه رسد به لشکر کشی علیه نظام و سازمان دهی آشوب و بلوا زیرا که حتی تحریک مردم به آشوب و بلوا نیز یک تا پنج سال حبس دارد. بر اساس ماده 512 قانون مجازات اسلامی، هر کس مردم را به قصد بر هم زدن امنیت کشور به جنگ و کشتار با یکدیگر اغوا یا تحریک کند صرف نظر از اینکه موجب قتل و غارت بشود یا نشود به یک تا پنج سال حبس محکوم می‌گردد. بنابراین صرف تحریک به کشتار برای اثبات این جرم کافی است.

اما باید توجه داشت که تمام این موارد مجازات کسانی است که عنوان محاربه بر آنها صدق ننماید. اگر محارب بودن شخصی اثبات گردد مستند به ماده 190 قانون مجازات اسلامی‌به اعدام محکوم می‌شود و از همه مهمتر اینکه هیچ یک از عوامل مخففه مجازات برای او موثر نخواهد بود. همانگونه که در ماده 192 قانون مجازات اسلامی‌به صراحت ذکر شده است که «حد محاربه و افسادفی‌‌الارض با عفو صاحب حق ساقط نمی‌شود.» بنابرین حفظ نظم و امنیت جامعه،  مهمترین هدف هر حکومت اسلامی‌می‌باشد و در این مورد قانون فصل الخطاب همگی متمردان خواهد بود.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/5:: 1:25 عصر     |     () نظر
ثانیه نیوز- حبیب ترکاشوند- نامه اخیر میرحسین موسوی به آقای منتظری و پاسخ‌ وی، علاوه بر مفاد غیرقانونی، پیشنهاد تأسیس تشکیلات جدیدی تحت عنوان «شبکه‌های اجتماعی» را مطرح کرده که موسوی این شبکه‌ها را راهی برای «مهار حکومت» می‌داند.

اگر بخواهیم بسترهای شکل‌گیری شبکه‌های اجتماعی را در نظام اجتماعی کشورمان مورد بررسی قرار دهیم باید به دوران حاکمیت اصلاح‌طلبان برگردیم.

دولت خاتمی که با شعار توسعه سیاسی، بازی انتخابات را برده بود گسترش احزاب و فعالیت‌های سیاسی آنها را در دستور کار خود قرار داد، اما پس از چندی فهمید که تشکیلات حزب در جامعه مذهب‌محور ایران جایگاه استواری ندارد و فاقد بسترهای لازم برای بسیج توده‌ها به دنبال خود است، از طرفی هسته های مذهبی جامعه ایران اعم از مساجد، هیأت‌های مذهبی و... چندان ارتباط مستحکمی با شعارهای بی‌محتوای جبهه‌ دوم خرداد نداشت. بدین صورت بود که دولت دوم خرداد درصدد راه‌اندازی و بسط تشکیلات جدیدی به نام نهادهای غیردولتی یا NGO ‌ها افتاد تا بتواند به عنوان بدل هسته‌های مذهبی جامعه ایران از آنها برای مقاصد سیاسی خود بهره گیرد. تشکیلاتی که با بودجه میلیاردی راه‌اندازی شد و سازمان نو تأسیس ملی جوانان نیز که بیشترین بهانه ایجادش همین بحث بود مأموریت ساماندهی آنها را به عهده گرفت.

مأموریت این هسته‌های بدلی، ایجاد و گسترش جنبش‌های اجتماعی در هنگام ضرورت خصوصاً مباحث انتخاباتی بود تا بتواند سلیقه‌ سیاسی توده‌های اجتماع را به سوی اصلاح‌طلبان هدایت کند اما بر خلاف رشد قارچ‌گونه روزهای اولیه، این تشکیلات هیچ‌گاه نتوانستند اهداف اصلاح‌طلبان را برآورده سازند چرا که انگیزه‌ای برای کشش توده‌ها به سوی خود ایجاد نکردند.

پس از چند دوره ناکامی، در انتخابات امسال جناح دوم خرداد که تنها امید راهیابی مجدد خود به عرصه قدرت را انتخابات ریاست جمهوری دیده بود پروژه‌های مختلفی برای پیروزی در انتخابات طراحی کرد که یکی از آنها سازمان رأی بود که در قالب شبکه‌های هرمی قصد داشت این جنبش را به درون تار و پود اجتماع نفوذ داده و وزنه سبک خود را در انتخابات به دلیل حمایت گسترده مردم از دولت نهم سنگین کند که البته در این راستا توانست قدری توفیق حاصل کند و میزان رأی کاندیدای خود را اندکی افزایش دهد. مأموریت‌های مختلفی برای این جنبش طراحی شده بود که به قبل و بعد انتخابات تقسیم می‌شد، تخریب وجهه دولت از هر طریق ممکن، گسترش موج سبز در اجتماع به گونه‌ای که در ذهن متبادر شود که اکثریت جامعه را در بر گرفته است، جذب نفر به نفر و گسترش سازمان رأی برخی از طراحی‌های قبل از انتخابات بود.

پس از انتخابات و با واگذاری سنگین نتیجه به حریف، این جنبش با بهانه تقلب در انتخابات راهی خیابان‌ها شد و با نافرمانی مدنی و فعالیت‌های تخریبی خسارت‌های فراوانی به جامعه وارد ساخت که جان باختن گروهی از هموطنانمان از کمترین نتایج این تشکیلات غیر قانونی بود. اکنون میرحسین موسوی پس از چند ماه فعالیت‌های ساختارشکنانه به این فکر افتاده تا جنبش خود را بسط داده و تحت عنوان شبکه‌های اجتماعی این اقدامات را ادامه و گسترش دهد و برای کسب مشروعیت این تشکیلات با نامه‌نگاری به قائم‌مقام معزول رهبری توسط امام از او کسب تکلیف ‌کند و جالب اینکه این تشکیلات را مأخوذ از اندیشه‌های ملامحسن فیض کاشانی عنوان کرده است! و منتظری نیز که خود را یکی از اصلی‌ترین نظریه‌پردازان اندیشه ولایت فقیه می‌داند او را در پیمودن این راه ترغیب و تشویق کرده و بدین ترتیب مجوز شرعی(!) ساختار جدید میرحسین صادر شد.

البته موسوی برای گریز از انتقادات در پایان نامه خود آورده است که برخی مبالغه کرده و این تشکیلات را «رونویسی از نسخه سیا» خوانده‌اند.

حال نکته ضروری اینکه در اندیشه مترقی ولایت فقیه که امام راحل (ره) بنیانگذار آن در عصر حاضر است تمامی ساختارهای نظام اسلامی مشروعیت خود را از ولایت فقیه می‌داند و بدون اذن ولایت فقیه هر تشکیلات و ساختاری غیرشرعی است.

آقای موسوی طی چند ماه اخیر ثابت کرده که به هیچ کدام از قواعد و قوانین نظامی اسلامی که در رأس آن فقیه جامع‌الشرایط قرار دارد پایبندی نداشته و عملاً خود و جنبشش را در مقابل این ساختار قرار داده و هر روز با ترفندی تازه نظام را به چالش می‌کشد.

با سابقه چند ماهه میرحسین یک هدف را می‌توان برای تشکیلات جدید وی متصور شد و آن نافرمانی مدنی در مقابل نظام اسلامی است و باید آن را در ادامه کودتای مخملی چند ماهه اخیر برشمرد چرا که دگرگونی بدون خونریزی، ایجاد موج کاذب در جوامع و تحرکات مرتبط برای تغییر ساختار یک نظام از مؤلفه‌های انقلاب‌های رنگی یا کودتای مخملی در جوامع مختلف است.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/4:: 2:14 عصر     |     () نظر


عبدالرضا داوری با اشاره به تکذیب خبر دیدار سوروس و خاتمی از سوی خاتمی اظهار داشت: تمامی اسناد سخنرانی جورج سوروس درباره دیدارش با محمد خاتمی که در 11 سپتامبر 2009 در هتل ترامپ اینترنشنال نیویورک ایراد شده است را در اختیار داریم.

عبدالرضا داوری معاون خبری سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی در گفتگو با فارس، با اشاره به تکذیب خبر دیدار سوروس و خاتمی از سوی خاتمی گفت: تکذیب این خبر از سوی آقای خاتمی فاقد وجاهت است چون تاریخ اعلام شده توسط سوروس به عنوان اولین ملاقاتش با خاتمی یعنی روز 14 سپتامیر 2006 همان تاریخی است که آقای خاتمی در نیویورک اقامت دارد و در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا ملاقات با مدیر یکی از تینک‌تانکهای امریکایی را پس از ملاقات با کوفی عنان جزو برنامه‌های خود اعلام می کند.اکنون آقای خاتمی پاسخ دهند که مدیر آن تینک‌ تانک (اتاق فکر) به غیر از جورج سوروس چه کسی می‌تواند باشد؟

داوری تاکید کرد: تمامی اسناد سخنرانی جورج سوروس درباره دیدارش با محمد خاتمی که در 11 سپتامبر 2009 در هتل ترامپ اینترنشنال نیویورک ایراد شده است را در اختیار داریم.

وی همچنین در مورد ادعای فردی به نام امی ویل در بی بی سی فارسی که خود را مدیر ارتباطات موسسه جامعه باز معرفی و دیدار سوروس با خاتمی را تکذیب کرده است، گفت: فرد مورد ادعای بی بی سی فارسی فاقد هر نوع سابقه در پایگاه اطلاع رسانی موسسه جامعه باز است و در عین حال ادعای بی بی سی فارسی در این مورد در شرایطی صورت پذیرفته که سایت رسمی آقای جورج سوروس در مورد خبر ایرنا سکوت کرده و هیچ اطلاعیه‌ای یا اظهارنظری را در این رابطه نداشته است.

این کار شنانس مسائل سیاسی ادامه داد:همانگونه که در متن گزارش ایرنا آمده بود سخنرانی آقای سوروس در هتل ترامپ اینترنشنال نیویورک تحت تدابیر شدید امنیتی و بدون حضور خبرنگاران صورت گرفت. در این جلسه جمعی از مدیران نهادهای مدنی امریکا حضور داشته‌اند که اسناد سخنان آقای جورج سوروس از سوی یکی از حضار علاقمند به ایران در اختیار رابط خبری ایرنا در نیویورک قرار گرفت.

داوری تصریح کرد: تکذیب این سخنان از سوی آقای سوروس در یک جمع 100 نفره ضربه حیثیتی به وی بوده و به همین دلیل بی بی سی فارسی وارد عمل شده است تا با خبر سازی مجعول در محیط فارسی زبانان چالش پیش آمده برای آقای خاتمی را مرتفع نماید.

معاون خبری سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی در ادامه افزود: ما نگرانی آقای خاتمی را از آشکار شدن ارتباطاتش با بنیاد سوروس آنهم پس از آشوبهای اخیر به خوبی درک می کنیم اما در صورت اصرار آقای خاتمی به تکذیب این خبر، اسناد خود را در اختیار مراجع ذی صلاح و افکار عمومی قرار می دهیم.

داوری تاکید کرد: آقای خاتمی به جای آنکه به رسانه‌های بی‌اعتباری چون بی بی سی فارسی برای ترمیم وجهه خود توسل جوید، بهتر است جهت‌گیری سیاسی خود را به نحوی تعریف نماید که در تقاطع های تاریخی با چهره هایی چون سوروس تلاقی نکند.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/4:: 2:12 عصر     |     () نظر

صداقت ، ارزشی است که سران اصلاح طلبان ، بیش از هر چیز دیگر بر آن تاکید کرده اند و حتی هنگامی که خاتمی قبل از اعلام کاندیداتوری موسوی خود را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری مطرح کرد ، یکی از نکاتی که بدان اشاره داشت این بود" مردم مرا به عنوان یک آدم صادق می شناسند"(نقل به مضمون).

به گزارش عصر ایران، با این حال پس از انتخابات ریاست جمهوری ، گروهی از رده های میانی اصلاح طلبان که برای خود رسانه هایی هم - ولو فیلتر شده - راه انداخته اند ، با اقدامات غیرصادقانه خود ، بیشترین لطمات را به چهره اصلاحات در میان مردم زدند و در شرایطی که اصلاحات بحران زده و مصیبت دیده بیش از هر زمانی نیازمند ارائه چهره ای صادق و راستگو بود ، کارهایی انجام دادند که قطعاً به سود جناح مقابل بوده است.

به عنوان مثال چندی پیش نامه ای خطاب به مراجع عظام تقلید منتشر شد که در آن نسبت به وضعیت بعد از انتخابات در کشور انتقاداتی طرح شده بود.
انتشار دهندگان اصلاح طلب نامه ، در زیر ان اسامی 293 نفر را به عنوان امضا کنندگان درج کرده بودند.

293 نفر ،عدد قابل توجهی است اما واقعیت چیز دیگری بود که پس از انتشار نامه عیان شد و سرافکندگی طراحان و نشر دهندگان را باعث شد و البته برگی دیگر از کوپن صداقت اصلاحات را سوزاند.

واقعیت این بود که بخش قابل توجهی از امضاهای آن نامه ، جعلی بود و افرادی که نام شان به عنوان امضا کننده ذکر شده بود ، ناگهان با تعجب دیدند که نام شان در رسانه های داخلی و خارجی به عنوان نویسندگان نامه مذکور مطرح است و چه تحلیل هایی که حول آنها عنوان نمی شود!

جالب این جاست که بعد از اعتراض بسیاری از این افراد و تصریح آنها به این که چنان نامه ای را نه دیده اند و نه امضا کرده اند ، سایت های اصلی متولی انتشار این نامه ، به جای انتشار تکذیبیه آنها ، حداکثر کاری که کردند ، حذف نام افراد معترض از پای نامه بود و البته بسیاری دیگر از همین رسانه ها ، حتی همین یک کار را هم نکردند!

نمی دانم واقعاً آیا دوستان اصلاح طلب ما واقعاً لحظه ای به این نکته ساده فکر نکرده بودند که بعد از انتشار این نامه ، افرادی که حتی روح شان هم از آن خبر نداشت ، لابد اعتراض خواهند کرد و آبروریزی به بار خواهد آمد؟!
جالب اینجاست هم اکنون نیز که مدتی است از انتشار آن نامه می گذرد ،هنوز هم تعدادی از این افراد که تازه از آن خبردار شده اند در وبلاگ های خود به تکذیب امضاهایشان می پردازند و این روند همچنان ادامه دارد.

به راستی آیا یک نامه با چند امضای معدود اما واقعی ، ارزشمند تر است یا نامه ای با صدها امضای جعلی؟!
بدیهی است که هر انسان عاقلی ، اولی را ارجمند تر می داند ولی چرا بعضی ها که خود را عقل کل هم می دانند و شعار صداقت و شفافیت و دموکراسی و ... می دهند ، دومی را برگزیده و شرمساری جبهه اصلاحات را رقم زده اند؟

دشمن اصلاحات ، نه یک جریان خاص سیاسی و اصولگرایان و اقتدارجویان ، که همین دوستان نادان هستند که هنوز برای شعور مردم ، ارزشی قائل نیستند و چه شباهت غریبی وجود دارد بین اینها و بعضی ها در جناح مقابل!

بلاگرها امضاهای خود زیر نامه های سیاسی را تکذیب کردند
با این حال ، تعدادی از این افراد ، پس از مطلع شدن از گنجاندن نام آنها در زیر این نامه ها ، مراتب را تکذیب می کنند که سه نمونه زیر از این قبیل موارد است:

سروش خسروی در یادداشتی در وبلاگش نوشت:

متاسفانه در روزهای گذشته بیانیه ای در برخی سایت ها و با امضای 293 نفر منعکس شده که در پای آن نام این جانب نیز درج شده است. با توجه به آن که بنده از مفاد این بیانیه و در نتیجه ذکر نام خود در پای آن مطلع نبوده ام و در ضمن ه انتشار این بیانیه به همراه نام این جانب مایه برخی گرفتاری ها و سو تفاهم ها ب نزد برخی دستگاه های ذی ربط شده است . من نیز به همین دلیل درخواستی را برای این سایت ها و مسوولان آن ها ارسال کردم که امیدوارم در اسرع وقت نسبت به اصلاح موضوع و تکذیب ماجرا اقدام شود. تا از تکرار چنین سهو خطاهایی در آینده جلوگیری شود.

امیرعباس نخعی هم در وبلاگش نوشت:

چندی پیش در بجبوحه تحولات پی‌درپی سیاسی کشور نامه‌ای از سوی 293 روزنامه‌نگار و فعال سیاسی منتشر شد که هم‌اینک نیز توجه به محتوای آن در میان اهالی مطبوعات و حتی برخی نهادها ادامه دارد.

این نامه در زمانی که حقایق سیاسی کشور در میان آتش و دود گم شده بود به امضای جمعی از روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی منتشر شد با این هدف که شاید در آن هنگامه آبی بر آتش ریخته باشند. نامه طبیعتاً با توجه به گرایش و طیف امضاکنندگان آن مخاطبانش چهره‌های شاخص سیاسی اصلاح‌طلب (هاشمی، خاتمی، میرحسین و کروبی) و مراجع قم بودند و محتوای آن نیز همانگونه که در بالا توضیح آن رفت و امضاکنندگان آن نیز روزنامه‌نگاران و سیاسیونی بودند که بالطبع برخی نامه را تهیه، برخی آن را امضا کردند و نام برخی دیگر نیز به واسطه ارزیابی جمع‌کنندگان امضا از نوع فکر، اعتماد و شناخت متقابل در پای نامه گذاشته شد.

هنگامی که نامه‌ را اولین بار پس از انتشار خواندم احساس کردم با وجود چارچوب منطقی و قابل دفاع، دارای لحن و ادبیاتی غیرقابل دفاع است.

قابل دفاع بود چون استمداد طلبیده شده بود برای حمله به خوابگاه‌های دانشجویی (که مقام معظم رهبری آن را محکوم و خواستار مجازات عاملینش شد)، برای فجایع کهریزک (که به دستور مقام معظم رهبری توقیف شد)، خون‌های به زمین ریخته‌شده (بنا بر گفته‌های مقامات عالی‌رتبه نظامی کشور همچون سردار عراقی تعدادی از کشته شدگان مورد تایید قرار گرفت) و بعضا بازداشت برخی فعالان سیاسی و مردم بیگناه.

اما بالطبع لحن و ادبیات نامه غیرقابل دفاع و در مواردی دور از گفتمان و ادبیات اصلاح‌طلبانه بود، اگر دوستان مشورتی پیش از تدوین آن می‌کردند هر کس می‌توانست کمی بر غنای آن بیفزاید و در آن فضای خشونت‌زده کمی از آلام مردم بکاهد.

به دوستانی که پیش از این در این‌باره با هم گفت‌وگو کردیم نیز تاکید کردم از کلیت نامه می‌توان دفاع کرد، اگرچه لحن و ادبیات آن اصولاً قابل دفاع نیست. در این میان صحبت از قرار دادن نام یک یا دو نفر یا چند نفر برای انتشار یک نامه نیست که شاید برخی از همکاران به واسطه شناخت و آشنایی با راه و روش‌های یکسان دست به چنین انتخابی زده‌اند و در چنان فضای شتابزده‌ای اقدام به قرار دادن نام‌ها کردند که برای پرهیز از هر گونه مشکلی باید از آن پرهیز کرد تا در شرایط بحرانی‌ قابل دفاع‌تر باشد. چه آنکه اگر کسانی برای کارهای خود نیاز به توضیح ندارند ما که می‌دانیم مرغ‌های عروسی و عزا هستیم باید همانگونه نیز عمل کنیم در غیر این صورت در ورطه انفعال و پشیمانی گرفتار خواهیم آمد.اگر خود من پیش از انتشار در اینباره اطلاع می داشتم در چنین ورطه ای قرار نمی گرفتم.

در این مواقع حساس اینگونه بیانیه‌ها باید توسط کسانی نوشته شود که با ادبیات واقعی اصلاح‌طلبانه اقدام به نوشتن بیانیه کرده و اصلاح‌طلبان نیز با همان مشی اعتماد و اعتقاد به امضای آن مبادرت ورزند که به نظرم برخی جاها لحن بیانیه مزبور از جنس اصلاح‌طلبی ناب و نجیبانه نبود چه آنکه قرار دادن برخی نام‌ها در پای آن نیز. در همان بیانیه «293 تن خطاب به مراجع» نیز آمده است «در روزهایی که مردم شریف و دلیر ایران برای اعاده حقوق حقه خویش با رساترین نداها و نجیبانه‌ترین رفتارها...» پس اگر مردم ما نجیبانه‌ترین روش‌ها را برگزیده‌اند مطبوعات و روزنامه‌نگاران اگر قرار است صدای مردم باشند باید با نجیبانه‌ترین روش‌ها و متون صدای خود مردم را به‌طور موثر فریاد کنند که ان‌شاءاللـه چنین نیز هست.

حامد صالح آبادی در وبلاگ خود نوشت:

درخبرها خواندم که برخی سایتها بیانیه ای با عنوان نامه 330 روزنامه نگار خطاب به دادستان تهران منتشر کردند که در کمال تعجب اسم من هم در این بیانیه بود.درحالی که اصلا روحم هم خبر نداشت که چنین بیانیه ای را امضا کرده ام.من نمی دانم چه افرادی این بیانیه ها را تهیه می کنند .اما روند اخلاقی این کار درست نیست زیرا فردی که می خواهد اسمش در بیانیه ای بیاید باید با اجازه و رضایتش اسمش در بیانیه درج شود که متاسفانه درباره این بیانیه این اقدام صورت نگرفت.از طرفی این بیانیه ها به نوعی حقوقی هستند و بدون خواندن آن نباید اقدام به امضای آن کرد.به همین دلیل صرف نظر از محتوای این بیانیه، ضمن انتقاد از چنین رویه ای اعلام می کنم که مدت هاست که هیچ گونه بیانیه ای را امضا نکرده ام.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/4:: 2:11 عصر     |     () نظر
شنبه ?? مهر ????


"حمید رسایی"، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی که به همراه دیگر اعضای هیات اعزامی، ریاست جمهوری اسلامی ایران را در سفر به نیویورک همراهی می کند، مشاهدات خود از برنامه های این سفر را به صورت گزارشی مکتوب بر روی پایگاه اینترنتی شخصی خویش قرار داد.

به گزارش ایرنا، متن کامل گزارش عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی به این شرح است:

روز سه شنبه ساعت یازده و ده دقیقه با تماس تلفنی تشریفات ریاست جمهوری بلافاصله به پاویون جمهوری اسلامی در فرودگاه مهرآباد رفتم تا همراه با هیات ریاست جمهوری عازم سفر به نیویورک و شرکت در شصت و چهارمین اجلاس سازمان ملل شوم. ویزای من و برخی دوستان دیگر مجلس تا صبح روز سه شنبه صادر نشده بود که پس از صدور با تاکید رییس جمهور تا دوستان نماینده به هیات اضافه نشدند، هواپیما از روی باند پرواز بلند نشد و نهایتا با یک ساعت تاخیری که برای پیوستن ما صورت گرفته بود، وقتی به عنوان آخرین نفر داخل هواپیما شدم ، موتورها روشن و سفر سیزده ساعته به نیویورک آغاز شد.

برنامه های رییس جمهور مانند ایران بسیار فشرده و متراکم بود و از همان ابتدا با مصاحبه رسانه ها آغاز شد. حضور در شصت و چهارمین اجلاس سازمان ملل، یازده مصاحبه با شبکه های مختلف تلویزیونی و روزنامه های بین المللی و ملاقات با سران برخی کشورها و جلسات با دانشجویان و نخبگان فرهنگی آمریکا و ایرانیان مقیم ، تقریبا هیچ وقت خالی ای برای احمدی نژاد باقی نگذاشته بود. بعید می دانم هیچ رییس دولت دیگری با این حجم کاری در سفر به نیویورک حضور داشته باشد.

سالن سازمان ملل و جلسات آن تقریبا شبیه به مجلس خودمان بود. کشورهایی که روسای جمهورشان نطق می کنند از یکی دو ماه قبل وقت گرفته اند. در بین نطق روسای جمهور هم اینطور نیست که همه سراپا گوش باشند. ترددها ، مشغول بودن هیات ها به مطالعه و سخن گفتن آنان با هم امری رایج است. میزان توجه و یا عدم توجه حاضران به نطق یک رییس جمهور را از سکوت حاکم بر سالن و گوشی های ترجمه ای که آویزان گوش هاست ، می توانستیم بفهمیم . برهمین اساس هم باید بگویم که سخنرانی رییس جمهور ایران از جمله چند دولتی بود که تقریبا سکوت بر جلسه حکمفرما شد و هیچ گوشی ترجمه ای بر زمین نماند که این نشانه تاثیرگذاری جمهوری اسلامی بر مناسبات جهانی است.

در برخی از مصاحبه های احمدی نژاد با خبرنگاران شناخته شده آمریکایی که حضور داشتم ، از همان ابتدا شاهد ضربه فنی شدن این خبرنگاران کار گشته بودم . شاید صراحت احمدی نژاد و تسلط وی بر مطالب و موضوعات مختلف و همچنین کارد تهاجمی رییس جمهورمان نسبت به سیاست دوگانه حاکم بر جریان رسانه ای دنیا که معمولا با سئوال کردن از خود خبرنگاران در پاسخ ها همراه می شود ، یکی از مهمترین دلایل این موضوع باشد. مصاحبه با یازده رسانه مهم مکتوب و تلویزیونی ، تقریبا احمدی نژاد را خبرسازترین رییس جمهور این سفر کرده.

از جمله جلسات مهم رییس جمهور در این سفر ، جلسه ای سه ساعته با حدود دویست و پنجاه دانشجوی آمریکایی بود که در بزرگترین سالن هتل صورت گرفت . بعد از جلسه دکتر در دانشگاه کلمبیا تقریبا هیچ دانشگاه دیگری اجازه اعطای فرصت به رییس جمهور ایران را ندارد که البته این ممنوعیت از این سفر شامل هتل های کشوری که مجسمه آزادی را پس از جنگ جهانی دوم با پول مردم فرانسه در یکی از جزایر خود نصب کرده هم شد ! حدود یک هفته قبل از حضور احمدی نژاد در نیویورک ، مسئولان دو هتلی که قرارداد استفاده از سالن های آنها از حدود یک ماه قبل بسته شده بود، به صورت یک طرفه و غیر قانونی از در اختیار قرار دادن سالن های خود عذر خواستند و به همین دلیل جلسات با دانشجویان آمریکایی در سالن کوچک تری برگزار شد. نکته جالب توجه ، حضور این دانشجوبان از ایالت های مختلف آمریکا و با هزینه دانشگاه بود که نشان از عطش جریان دانشجویی در آمریکا با شنیدن سخنان رییس جمهور کشورمان داشت.

سئوالات دانشجویان آمریکایی کاملا متنوع و متناسب با جریان اطلاع رسانی حاکم بر غرب بود و البته صراحت احمدی نژاد در پاسخ و غیر دیپلماتیک و غیر رسمی بودن آن سبب می شد تا همه دانشجویان سراپا گوش باشند تا جایی که پس از سه ساعت ، وقتی مجری برنامه پرسید تا چه وقت دوست دارید که جلسه ادامه داشته باشد ، یکی از دانشجویان گفت : پنج صبح و بقیه کف زدند .

تقریبا در اکثر مصاحبه ها و جلسات از این دست ، یکی از سئوالات اصلی ، موضوع انتخابات ایران و تقلب در آن و همچنین دسته گل های واهی آقای کروبی بود. واقعا تاسف خوردم که رییس جمهور کشورمان در سفری به این مهمی و با این حجم کاری بالا ، به جای اختصاص وقتش برای دفاع از حقوق مردم ، مجبور بود به تشریح موضوع عدم تقلب در انتخابات بپردازد ، همان نکته روشن و واضحی که امروز برخی از سیاسیون افراطی در دادگاه ها و میزگردهای تلویزیونی خود عنوان می کنند و البته بر خلاف ادعای اول آنها با بایکوت خبری دنیا مواجه است.

به نظرم تا امروز (پنج شنبه) یکی دیگر از جلسات مهم این سفر، نشست صمیمی با فعالان مذهبی و مسئولان تشکل های اسلامی در آمریکا بود . حدود سی نفر از این فعالان که بیشتر آنها از برادران اهل سنت بودند ، در جلسه ای یک ساعته و نیمه به بیان دیدگاه های خود و همچنین طرح سئوالاتشان پرداختند. اهمیت این جلسه را وقتی بیشتر حس می کنیم که بدانیم این افراد پل های ارتباطی ما با حدود ده میلیون مسلمان در آمریکا هستند. دو نکته قابل توجه در این این جلسه بود ، یکی وقتی که سیاه پوستی از میان علمای حاضر به انتخاب چهار سال قبل احمدی نژاد در حالی که ناشناخته بود اشاره کرد و پس از چهار سال کار و تلاش که صدای آن به آمریکا هم رسیده بود، انتخاب مجدد وی را بدیهی و طبیعی می دانست و آن را دلیل کافی برای عدم تقلب برشمرد و دومی هم تشکر چند تن از علمای سنی جلسه که ابراز داشتند هر ساله روسای کشورهای اسلامی به سازمان ملل می آیند ولی تنها شما هستید که ما را دعوت می کنید و باب گفتگوی با ما را باز کرده اید.

حضور عناصر ضد انقلاب اعم از سازمان منافقین ، سلطنت طلبان و گروه های معاند دیگر ، به گفته ایرانیان مقیم و برخی از دوستان که در سال های قبل هم در هیات حضور داشتند، هیچ افزایشی از نظر تعداد نداشت. هر روز صبح و بعد از ظهر حدود دویست نفر در برابر مقر سازمان ملل و شب ها هم حدود صد نفر در برابر هتل محل اقامت جمع می شدند و شعار می دادند. تنها تفاوت امسال این جماعت ، رنگ سبز لباس ها و مچ بندهایشان بود. هر بار که ما قصد داشتیم به جلسات سازمان ملل برویم و یا داخل هنل شویم ، شعار دادن های این جماعت هم آغاز می شد. در هیات امسال برای بار اول دو روحانی (بنده و آقای میز تاج الدینی) نیز همراه رییس جمهور در هیات حضور داشت و همین موضوع سبب شد تا در مواقعی که ما قصد تردد به هتل را داشتیم ، شعار دهندگان ماهیت حقیقی خود را بیشتر نشان دهند. شاید تلخ ترین لحظات نیز همین اوقات بود نه به دلیل توهین آنها به ما بلکه به خاطر فحش و ناسزاها به پیامبر خدا و اهل بیت و رهبر فقید انقلاب که از زبان برخی از این سبزپوشان و جماعتی که عکس موسوی را به دست داشتند ، جاری می شد و البته به هیچ وجه مورد اعتراض دیگر شرکت کنندگان قرار نمی گرفت!

با دیدن این صحنه ها واقعا برای امسال آقای موسوی و خاتمی که هر دو سیدند تاسف خوردم ، برای خط امامی که اینها دم از آن می زنند. بارها گفته ام که این چه خط امامی است که از بوش ، اوباما ، مرکل ، سارکوزی ، ربع پهلوی ، رجوی گرفته تا صدای آمریکا و صدای اسرائیل و رادیو منافقین و شبکه های ماهواره ای ضد انقلاب دم از آن می زنند؟

شاید گفته شود که این جماعت چه ارتباطی با موسوی و خاتمی دارند، قطعا آنها هم از ناسزا به اهل بیت ناراضی اند ، بله قطعا چنین است اما آیا آنها از خود نمی پرسند که چرا این جماعت هتاک به آنها دل خوش کرده اند و با نمادهای آنها به این میادین می آیند !؟ اصلا وقتی نمادی را تا این اندازه دست مالی کردند و به کثافت آغشته شد ، آیا هم چنان باید به عنوان راه سبز امید از آن نام برد و نباید از آن اعلام برائت کرد؟ سال 1380 را به یاد آوردم که آقای خاتمی در انتخابات هشتم ریاست جمهوری برای بار دوم به ریاست جمهوری رسید و جماعتی از حامیانش در قم در حالی که شادی می کردند ، با دیدن روحانیون به تمسخر آنها می پرداختند! عمامه به سری رای آورده بود ، اما عمامه به سران مورد اهانت قرار می گرفتند؟! فاعتبروا یا اولی الابصار.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/4:: 2:10 عصر     |     () نظر
 
شنبه ?? مهر ????


ثانیه نیوز- محمدکاظم انبارلویی- ترک اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل از سوی برخی سران کشورهای غربی از جمله آمریکا، انگلیس، فرانسه و ایتالیا هنگام سخنرانی احمدی نژاد یکی از سوژه های خبری اجلاس اخیر سران عضو سازمان ملل بود. این دومین بار است که غربی ها به هنگام سخن گفتن احمدی نژاد در یک اجلاس جهانی گوش خود را می گیرند و از جلسه خارج می شوند.

ترک اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل از سوی برخی سران کشورهای غربی از جمله آمریکا، انگلیس، فرانسه و ایتالیا هنگام سخنرانی احمدی نژاد یکی از سوژه های خبری اجلاس اخیر سران عضو سازمان ملل بود. این دومین بار است که غربی  ها به هنگام سخن گفتن احمدی نژاد در یک اجلاس جهانی گوش خود را می گیرند و از جلسه خارج می شوند. غربی ها در اجلاس دوربان2 هم همین کار را کردند. آنها به محض اینکه احمدی نژاد واژه “هولوکاست” را به زبان می آورد مثل جنی که بسم الله می شنود غیب می شوند. غربی ها می گویند سوالی که ما پاسخ آن را نمی دانیم نباید مطرح کنید و چیستی و چرایی هولوکاست از جمله آ ن سوالات است.
لذا پاسخی که  تاکنون توانسته اند برای چیستی و چرایی «هولوکاست» پیدا کنند همین ترک جلسه است. به عقیده ما این پاسخ خوبی است، پس اینکه می گویند پاسخی ندارند خلاف واقعیت است. مردم جهان در این پاسخ بسیاری از پرسش های خود را می توانند بیابند. از این رفتار غربی ها می شود نتیجه گرفت که به آزادی بیان احترام می گذارند چرا که سخنان احمدی نژاد از طریق مهمترین خبرگزاری های جهان به سرتاسر دنیا مخابره شد. اما حق  آزادی شنیدن را با یک فرمان از تل آویو نقض کردند. فعلا فرمان این است: “گوش خود را بگیرید و از جلسه خارج شوید!” حرف احمدی نژاد در سازمان ملل چه بود؟ او به فقر و محرومیت، نابرابری و ستم، تجاوز و تحقیر و اشغالگری در جهان اشاره کرد و گفت؛ «ادامه وضع موجود حاکم بر جهان ممکن نیست.»

او گفت: ستم60  ساله به ملت فلسطین و آوارگی میلیون ها تن از خانه و کاشانه خود یک ظلم است. این ستم به بهانه هولوکاست غیرقابل توجیه و غیر قابل تداوم است، جنگ22  روزه و33  روزه این حقیقت را به وضوح نشان می دهد. لذا شمارش معکوس پایان عمر صهیونیسم به گوش می رسد.

اما سران آ مریکا و انگلیس و ... نمی خواهند این حقایق را بشنوند. بدون شک ملت ها یک روز آنها را وادار خواهند کرد که حقایق را بشنوند و واقعیت ها را ببینند.احمدی نژاد می گوید؛ جهان نباید زیر سیطره صهیونیسم باشد. آنها می گویند شما دروغ می گویید. ما می گوییم اگر این واقعیت ندارد چرا به فرمان صهیونیست ها جلسه مجمع عمومی سازمان ملل را ترک کردید.ما می گوییم از سازمان ملل باید صدای همه ملت ها و دولت ها به گوش برسد. آنها می گویند ملت ها پیشکش، ما حتی صدای ملت و دولت ایران را هم نمی خواهیم بشنویم.به هر حال ما سوال کردیم آنها هم با عمل خود پاسخ دلخواه ما را دادند. این یک رسوایی تمام عیار برای غرب است. غرب شعار آزادی بیان می دهد اما گوش های خود را می گیرد و نمی خواهد بیان مبتنی بر حقیقت و واقعیت را بشنود.از192  کشور عضو سازمان ملل فقط11  کشور هیئت  نمایندگی خود را از مجمع عمومی خارج کردند. مفهوم این عمل چیست؟

مفهوم آن این است که فقط قلدران و زورگویان جهانی نمی  خواهند به سخنان حق طلبانه ملت ایران گوش دهند.نتانیاهو به خاطر عدم همراهی181 هیئت نمایندگی کشورها از رژیم صهیونیستی مبنی بر خروج از اجلاس عمومی سازمان ملل به آنها اهانت کرد و گفت: خجالت نمی کشید پای صحبت منکر هولوکاست نشستید؟هیئت های نمایندگی هم با زبان حضور خود به او گفتند: شما خجالت نمی کشید با سرهم بندی یک افسانه60  سال است ملت فلسطین را آواره و به خاک و خون کشیده اید؟به تدریج هرچه جلوتر می رویم پرسش رئیس جمهور در مورد کم و کیف هولوکاست پاسخ شایسته خود را پیدا می کند. تا یک اجلاس جهانی دیگر باید صبر کرد و دید وجدان بشریت برای این پرسش چه پاسخی دارد

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/4:: 2:9 عصر     |     () نظر

«پدرم گر تو بیایی به خدا من ز تو هیچ تقاضا نکنم؛ لحظه‌ای از پیشت جای دیگر نروم، هر چه دستور دهی من بلافاصله انجام دهم، همه دم بر رخ ماهت، بوسه زنم؛ جان زهرا برگرد، جان زهرا برگرد.»

به گزارش فارس ، نامه دختر شهید محمد ناصری به پدر شهیدش تنها یک نامه نیست، بلکه درد دل دختری است که دوری از پدر و شرایط جامعه باعث شده است این گونه دردناک با پدر خود سخن بگوید.

متن نامه زهرا ناصری به پدرش:
«بابا جان باز سلام؛ ای پدر جان منم زهرایت؛ دختر کوچک تو ؛ ای امید من و ای شادی تنهای من ؛ به خدا این صدمین نامه بود؛ از چه رویی تو جوابم ندهی.

یاد داری که دم رفتن تو، دامنت بگرفتم ؛ من تو را می‌گفتم پدر این بار نرو ؛ من همان روز، بله فهمیدم سفرت طولانیست ؛ از چه رو، ای پدرم تو به این چشم ترم هیچ توجه نکنی ؛ به خدا خسته شدم، به خدا خسته شدم.

به خدا قلب من آزرده شده ؛ چند سالیست که من منتظرم ؛ هر صدایی که ز در می‌آید ؛ همچو مرغی مجروح؛ پا برهنه سوی در تاخته‌ام؛ بس که عکست به بغل بگرفتم ؛ رنگ از روی من و عکس تو رفته پدر؛ من و داداش رضا بر سر عکس تو دعوا داریم؛ او فقط عکس تو را دیده پدر ؛ با جمال تو سخن می‌گوید
مادرم از تو برایش گفته؛ او فقط بوی تو را، ز لباست دارد ؛ بس که پیراهنت بوییده ؛ بس که در حال دعا روی سجاده تو اشک فشان نالیده ؛ طاقتش رفته دگر، پای او سست شده، دل او بشکسته.
به خدا خسته شدم، به خدا خسته شدم؛ پدرم گر تو بیایی به خدا من ز تو هیچ تقاضا نکنم
لحظه‌ای از پیشت جای دیگر نروم ؛ هر چه دستور دهی من بلافاصله انجام دهم؛ همه دم بر رخ ماهت، بوسه زنم ؛ جان زهرا برگرد، جان زهرا برگرد.
دائما می گوییم مادرم هر که رفته سفر برگشته؛ پدر دوست من، پدر همسایه، پدران دیگر ؛ پس چرا او سفرش طولانیست ؛ او کجا رفته مگر ؛ او که هرگز دل بی مهر نداشت ؛ او که هر روز مرا می‌بوسید؛ او که می گفت «برایش به خدا دوری از ما سخت است»؛ پس چرا دیر نمود.
آری من می‌دانم که چرا غمگین است؛ علت تأخیرش من فقط می‌دانم؛ آخر آن موقع‌ها، حرف قرآن و خدا و دین بود؛ کربلا بود و هزاران عاشق؛ همه‌ مسئولین چون رجایی و بهشتی بودند؛ حرف یک رنگی بود؛
ظاهر و باطن افراد ز هم فرق نداشت؛ همه‌ خواهرها زیر چادر بودند؛ صحبت از تقوا بود؛ همه جا زیبا بود؛
جای رقص و آواز ، همه جا صوت قرآن می‌آمد؛ همه خط ها روشن، خوب و خوانا بودند؛ حرف از ایمان بود؛
حرف از تقوا بود.

اما امروز پدر، درد و دل بسیار است؛ همه آنچه به من می‌گفتی، رنگ دیگر دارد یا بسی کم رنگ است؛
خط کج گشته هنر؛ بی‌هنران همگی خوب و هنرمند شدند؛ کج روی محبوب است.
در مجالس و سخنرانی‌ها جای زیبای شهیدان خالیست؛ یا اگر هست از آن بوی ریا می‌آید.
حرف از آزادی است، حرف از رابطه با امریکاست؛ آری من می‌دانم، علت اندوه تو اینست بابا؛ پدرم من این بار می‌نویسم که اگر برگشتن ز برایت سخت است ما بیاییم برت؛ تو فقط آدرست را بنویس؛ در کجا منزل توست؛ مادرم می‌داند؛ او به من می‌گوید پدرت پیش خداست؛ در بهشتی زیبا، با همه همسفرانش آنجاست؛ خانه‌اش هم زیباست.

حضرت خامنه‌ای هم می‌گفت «دخترم غصه نخور پدرت خندان است؛ دوستت می‌دارد؛ تو اگر گریه کنی پدرت هم به خدا می‌گرید؛ همه شب لحظه‌ خواب پدرت می‌آید؛ صورتت می‌بوسد؛ دست بر روی سرت می‌کشد».

من از آن لحظه دگر شاد و خوشحال شدم؛ از خدا می‌خواهم؛ تا که جان در تنم است؛ تا حیاتی باقیست
رهبرم چون پدری بر سر من زنده بود؛ چهره زیبایش، چون جمال تو، شاد و پرخنده بود؛ من به تو قول دهم
که دگر از این پس؛ این همه اشک و غم از دیده نریزم بابا؛ همچون مادر، دیگر از فراق غم تو؛ نیمه شب نوحه و زاری نکنم؛ تو فقط ای پدرم؛ از خدایت بطلب که من و مادر و این امت اسلامی؛ همگی چون تو پدر، راهمان راه شهیدان باشد؛ دائما بر سر ما سایه رهبر و قرآن باشد؛ پدرم خندان باش پدرم خندان باش.»

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/4:: 2:8 عصر     |     () نظر
   1   2   3   4      >