توجه به حجاب بر اساس مبانی دینی یا سیاسی ! | ||
امروز حمله به دولت و متهم کردن آن به بی اعتقادی در امر حجاب ، ترفند سیاسی جماعتی شده . همانها که روزگاری خودشان نه تنها سکوت کردند که با حمایت هایشان مروجش بودند. |
کلمات کلیدی:
|
کلمات کلیدی:
در حالی که افکار عمومی منتظر بودند پس از این همه مدت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، فتنهگران و وقایع پس از انتخابات را محکوم کند و موضع خود را در خصوص ظلم بزرگی که به نظام رفته است و بانیان آن فتنه عظیم، روشن و شفاف کند، او در یادداشتی معنادار و قابل تأمل، به مناسبت سالگرد نوزدهم دیماه، رگههایی از نوشته سه روز قبل از انتخاباتش به رهبر انقلاب در نامه بدون سلام و والسلام را بروز داد.
به گزارش رجانیوز، هاشمی در این یادداشت، خود را نگران روحانیت و علما معرفی کرده و از بقایای تفکر روحانیتستیزی در کشور خبر داده است. او بعد از اشاره به وقایعی از تاریخ انقلاب نوشت: «اینک ?? سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و بقایای فکری دینزدایی و روحانیتستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقیهای سیاسی و اختلافات سلیقهای، پوستاندازی کرده و سر برآوردهاند و خاکریز به خاکریز جلو میآیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ?? سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیدهاند.»
مقصود از سران روحانی عرصه سیاست در 30 سال گذشته، احتمالا خود هاشمی و چهرههایی نظیر سید محمد خاتمی است و انگار هاشمی مثل همان سالهای دوران سازندگی علاقه دارد انتقادات نسبت به خود را هجمه به نظام و روحانیت قلمداد کند. اما به راستی آیا واقعا هاشمی نگران جایگاه علما و روحانیت است یا هدفی دیگر در ورای این نوع نگارش وجود دارد؟
تاریخ گواهی میدهد هاشمی رفسنجانی در سالهای سازندگی و اصلاحات درخصوص جریانی که میرفت تا نه تنها روحانیت و علما که دین و آموزههای دینی را به گونهای افراطی تخطئه کند، قلم به دست نگرفت و نسبت به آن نگران نشد. آن روزها، روحانیت جماعتی سادهدل و فریب خورده و بدون تحلیل سیاسی خوانده میشد(1) و تقلید از مراجع حرکتی میمونوار بود.(2) محسن کدیور به صراحت تاکید میکرد که: «تبعیت از بزرگان، خصیصه جوامع عقب افتاده است.»(3) روحانیت، قشریگرا و انحصارطلب لقب می گرفت و گفته میشد: «آنها عوامپرور و مقلدپرورند، نه عاقلپرور.»(4)
توهینها و جسارتها البته به روحانیت و مرجعیت ختم نمیشد. همه دینمداران، عامل خشونت و قشرینگر تلقی میشدند. میگفتند: «عوامل خشونت در ایران سه دسته اند: 1- رزمندگان جبههها 2- گروهی از روحانیون 3- بعضی مسئولین مملکتی.»(5) زیارت عاشورا هم نماد خشونت بود!
اما دعوا نه بر سر مسائل خرد و سطحی که در واقع بر سر اسلام ناب شکل گرفت. صاحبنظران غربگرای اصلاحات، آن روز که فرح پیروزی وجودشان را فرا گرفته بود، میگفتند: «فقه متداول حوزهها مستمسک خشونتطلبان است.»(6) و کار البته به خط امام هم میرسید؛ یعنی سیره همان کسی که میخواستند در برلین به موزههای تاریخ بسپارندش. روزنامه نشاط مینوشت:«جریان کسروی و حکیمزاده قمی اصلاحطلب بودند و امام و نواب صفوی خشونتگرا و در مقابل جریان اصلاحطلب قرار میگیرند.»(7)
هاشمی البته آن روزها هیچگاه نگران نشد! میگفتند: «انقلاب اسلامی ایران شبیه استبداد قجری است.»(8) دبیرکل نهضت آزادی به صراحت تصریح میکرد:«بعد از انقلاب، شاه مستبد رفت ولی استبداد همچنان باقی است، تازه رنگ شرعی هم به خود گرفته است!»(9)
اگر به حوادث قبل از انتخابات 88 نیز برگردیم، همین فضا را مشاهده میکنیم. در آستانه انتخابات، همایشی با عنوان "سبزها و دین" در تالار ابنخلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تشکیل شد که خبر از ظهور دین جدیدی میداد! آن روزها هاشمی اصلا نگران نشد. در این همایش این دین جدید، "دین سبز" لقب گرفت؛ دینی که موسوی قرار شد پیامبر آن باشد. در مقابل هم دین حوزههای علمیه "دین سیاه" نامیده شد.
"دین سبز" دینی بود که از بند شریعت میرهد و در آن حرفی از دیندار و بیدین به میان نمیآید. مقدمهای که محدثی قبل از تعریف "دین سبز" و برای تمسخر ایران شیعی در دانشگاه تهران بیان کرد، این بود: «دین سبز در نظر متفکران غربی به معنی حفاظت از محیط سبز و مقولههای زیستی است که ما فعلا هنوز زود است به این مقوله برسیم. چرا که در بحث حفاظت از انسانهای خود کماکان مشکل داریم!»
او پس از جملات تحقیرآمیز خود به سراغ اصل مطلب رفت و در تشریح جزئیات "دین سبز" گفت: «دین سبز دینی است که دیندار و غیردینی را از یکدیگر جدا نمیکند.» او همچنین ادامه داد: «نظام مورد علاقه این دین، کثرتگرایی است و با جامعه مدرن و تحولات جهانی همسو است و اگر جنبش سبز بخواهد بین دیندار و غیردیندار تفاوتی قائل شود این جنبش دیگر موفق نیست!»
دکتر قانعیراد دیگر سخنران همایش نیز پای تریبون آمد تا آب پاکی را روی دست همه ریخته باشد. او آینده این جنبش و نسبتش با دینی بودن را امری اقتضایی و نامشخص خواند و این بدین معنی بود که نه تنها جنبش به اصطلاح سبز تفاوتی میان دیندار و غیر دین دار قائل نیست، بلکه نسبت منطقی خود و دین را نیز نامشخص و وابسته به اقتضائات زمان میداند. اگر شرایط اقتضا کرد، این جریان میتواند از دین سخن بگوید؛ اگر هم اقتضا نکرد که دیگر هیچ!(10)
آن روزها آقای هاشمی نه نگران دین شد و نه نگران روحانیت و علما. حرفها البته حرف جدیدی نبود. سالها بود که حجیت دین در عرصه جامعه را اصلاحطلبان به انکار نشسته بودند. آنان با صراحت میگفتند: «حکومت دینی قدرت اداره دنیای مردم را ندارد و ناگزیر به دین دولتی خواهد انجامید و این به وضوح در دیدگاههای امام در قبل و بعد از انقلاب یافت میشود و دین دولتی هم قهراً به حکومت سکولار منجر خواهد شد، یعنی به قوانین زاییده عقل بشری و این همان حاکمیت مردم بر مردم است.»(11)
در چنین شرایطی و در آن سالها که برخی از پروتستانتیزم اسلامی سخن میگفتند، هاشمی هیچ گاه این گونه قلم به دست نگرفت تا با این لحن نامه بنویسد. او هیچگاه این گونه به منکران وحی نبوی و حجیت کتاب آسمانی نخروشید و با وجود هجمههای ناتمامی که علیه حوزههای علمیه سامان یافته بود، نگران علما نشد تا قلم به دست بگیرد و یادداشت بنویسد. پس ماجرای نگرانی اکنون او چیست؟! برای بررسی این مهم نیازمند مروری در سیر نقشآفرینیهای رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستیم. این مرور نتایجی بسیار مهم و کلیدی را به دست میدهد.
«هاشمی رفسنجانی هدایت جبهه دوم خرداد را به دست گرفته است.» این جملهای است که یک سال قبل از انتخابات 88 محمد عطریانفر از چهرههای کارگزاران سازندگی بر زبان راند تا نقش هاشمی در فرآیندهای سیاسی را بیش از پیش آشکار کرده باشد. فائزه هاشمی نیز در همایش ورزشگاه آزادی همراه خاتمی و همسر موسوی حاضر شد تا توضیح دهد که اصلاحات ادامه راه سازندگی بود و اکنون همه باید تلاش کنیم تا قطار به ریل خود بازگردد. او در جای دیگر توضیح داد که تنها در دوره احمدینژاد است که آقا، آقا شده است!
در معادلات سیاسی نقش هاشمی را باید به عنوان یک چهره پشت پرده و استراتژیک دانست؛ کسی که بسیاری کلیدواژهها و جهتگیریهای سیاسی نخستین بار از سوی او مطرح میشود و برخی خواسته و برخی دیگر ناخواسته در پازل او عمل میکنند. دولت وحدت ملی و سلسله طرحهای دولت ائتلافی که هر بار از سوی جریانی مطرح شد، ریشه در زاویه نگاه او داشت. واژه گداپروری که بعدها در ادبیات اصلاحطلبان و برخی اصولگرایان به اصطلاح منتقد نیز برای هجمه به طرح تحول اقتصادی و قانون هدفمند کردن یارانهها به کار گرفته شد، نخست از جانب هاشمی مطرح شد. اتهاماتی نظیر قانونگریز، ضدروحانیت، فاسد و... به دولت نیز تعابیر شخص هاشمی بود.
در جریان فتنه 88 و قبل از انتخابات هاشمی یک نامه مهم و اثرگذار دارد که در قالب نامه سرگشاده و بدون سلام خطاب به رهبری نوشته شده است. نامهای که البته یادآور نامه بدون سلام او در سال 59 خطاب به امام نیز هست. همان نامهای که در آن امام به نوعی آسایشطلب خوانده شده بود.
نامه سرگشاده هاشمی به رهبر انقلاب همان نامهای بود که علی هاشمی در ستاد قیطریه و در جمع شش نفر از اعضای اصلی ستاد موسوی بدان اشاره کرد:«این نامه حاج آقا خیلی تند است و ما داریم آن را چاپ میکنیم، شما هم بگوید چاپ کنند. باید دست به دست هم بدهیم تا موج ایجاد کند. حاج آقا گفته یا اینجا کار خراب می شود یا فضا برمیگردد.»
نامه آن روز هاشمی شباهت بسیار زیادی به یادداشت امروزش دارد. هاشمی در این نامه نوشته بود:«اینجانب قصد ندارم که دولت موجود را مثل دولت بنیصدر معرفی کنم و یا سرنوشتی شبیه آن دولت را برای این دولت بخواهم، بلکه مقصود این است که باید مانع گرفتار شدن کشور به سرنوشت آن روزگار شد.»
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام خطاب به رهبر انقلاب افزوده بود:«معتقدم جنابعالی بخوبی میدانید که اینجانب و بسیاری از بزرگان تأثیرگذار انقلاب و حتی خود جنابعالی از دوران مبارزه و سالهای اول انقلاب و در تعدادی از مقاطع مورد تهاجم افراد لاابالی و ضدانقلاب بودهایم و همیشه صبورانه تهمتها و اهانتها را پشت سر گذاشتهایم و در دور جدید تهمتها و هجمهها هم از حدود پنج سال پیش تاکنون دندان روی جگر دارم و به خاطر خداوند و مصالح انقلاب و کشور اندوه خویش را مکتوم میدارم و از این جهت هم مورد گلایه بسیاری از دلسوزان اسلام و انقلاب و بستگانم قرار میگیرم و مهم این است که اینبار این تهمتها توسط رئیس جمهور و در رسانه ملی مطرح شده است.»
او وعده داده بود:«البته در موقع مناسب انحرافات و حقکشیهای ناگفته انتخابات و اعمال دولت نهم در اختیار مردم و تاریخ قرار خواهد گرفت.» هاشمی همچنین ادامه داده بود: «احتمالاً عوامل دولت از نظر اینجانب مطلعند که من ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و کشور نمیدانم و خود جنابعالی هم از این نظر من مطلعید و دلایل آن را هم میدانید.»
اما مهمترین فراز نامه آن روز هاشمی این بود: «با این همه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم.»
هاشمی از رهبر انقلاب خواست تا برای رفع فتنههای خطرناک و خاموش کردن آتشی که دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح میداند اقدام مؤثری کند و مانع شعلهورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شود.
وقتی عبارات این نامه را در کنار نقل قول علی هاشمی میگذاریم، میتوانیم آن را در حکم سرفصلی در وقایع سیاسی کشور تلقی کنیم. سرفصلی که خیلی زود آثار خود را نشان داد و هزینههای زیادی را نیز به نظام بار کرد. البته این بدین معنی نیست که تمام آنچه گذشت، طرحریزی شخص هاشمی باشد؛ بدین معنی است که نامه هاشمی مانند بسیاری از سخنان و کلیدواژههای او، گرای یک راه را به کنشگران سیاسی اصلاحات داد.
به یادداشت اخیر هاشمی نیز از همین منظر باید نگریست. این یادداشت نه تنها برخلاف ظاهر آن، اصلا تاریخی نیست، بلکه کاملا و دقیقا برای شرایط همین امروز نوشته شده است. اگر این یادداشت را شخص هاشمی نوشته باشد، باید اذعان کرد مدل به روز شدن سایت منتسب به او نیز دقیقا با نظر او طراحی و تنظیم شده. چه آنکه این دو، یک رویکرد مشخص را در مواجهه با تاریخ به دوش میکشند. رویکردی کم هزینهتر که در آن هم حرفها گفته شود و اتهامات زده شود؛ هم کسی نتواند حرفی بزند و خردهای بگیرد. به عنوان مثال سایت هاشمی طی این ماهها به صورت غیرمستقیم تلاش بسیاری برای تشابهسازی بین رئیسجمهور و بنیصدر انجام داد و نتیجه اخبار تاریخی آن ضد روحانیت، بیبرنامه، بیمنطق، تندرو، خشونتطلب، فاسد، دروغگو و... جلوه دادن دولت بود. و این همه اتهامزنی البته چون غیرمستقیم بود، از نگاه مدعی العموم مخفی ماند.
نکته دیگر اینکه یادداشت هاشمی در شرایطی منتشر شده که خاتمی با برخی اعضای فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی دیدار کرده است. او شرط هایی برای بازگشت گذاشته و با گستاخی از موضع مجرم به موقعیت طلبکار نظام تغییر جایگاه داده است. این مسئله را میتوان در سخنرانی او که واکنش غیرمستقیم به اظهارنظر آیت الله جنتی است، مشاهده کرد. خاتمی در این سخنرانی ضمن برخی اتهامزنیها حتی خواستار مناظره و اعتراف طرفین به اشتباهات خود میشود!
یادداشت هاشمی را باید در این فضا تحلیل کرد. او تصریح میکند: «توهین و تهمت به کسانی که جایگاهی در قلوب مردم یک سرزمین یا پیروان یک آیین الهی دارند، شیوه همیشگی کسانی است که پایههای قدرت خویش را بر تارهای عنکبوتی بنا نهادهاند و شگفتا در تاریخ بسیار دیدیم و شنیدیم که حاکمان ناحق بسیاری، برای بقای خویش به این شیوه نخنما تمسّک جستند و هر بار نیز آفتاب حقیقت از پس ابر توهین و تهمت بردمید و اساس شبپرستان را درنوردید، اما اذناب جور به این میراث اجدادی خویش پایبندند.»
هاشمی به صدر اسلام باز میگردد و از اتهاماتی که به پیامبر اکرم میزدند، سخن میگوید. او این اتهامات را نافرجام تلقی میکند و جمعیت کثیر مسلمانان را نیز دلیلی بر مدعای خود میداند. پس از این نوبت به تاریخ انقلاب میرسد. در تمام این فضاها، مضمون اصلی یادداشت هاشمی دقیقا همان مضمون نامه سرگشاده خطاب او به رهبر انقلاب است. یعنی او به گونهای غیرمستقیم میگوید مورد اتهام قرار گرفتم. مظلوم هستم. این اتهامات راه به جایی نخواهد برد و کسانی هم که به من اتهام میزنند، چنین و چنان هستند.
هاشمی بعد از بیان سیری از مبارزات امام با طاغوت و حکومت استبدادی، به ماجرای شهادت جاج آقا مصطفی اشاره میکند. او مینویسد: «رژیم پهلوی براساس اطلاعات میدانی ساواک که بعضاً تا عمق خانوادهها نیز نفوذ داشت، مانند سران مشرک قریش، پی به عجز خویش در مقابله با اقبال روزافزون مردم به امام و نهضت روحانیت برد و در همان سال، دو سیاست را برای ترور فیزیکی و شخصیتی امام پی گرفت.»
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه میدهد: «برای ترور فیزیکی نور چشم امام، حاج آقا مصطفی خمینی را در آبان ماه ???? نشانه گرفتند تا امام را از ادامه مبارزه مأیوس کنند. اما وقتی استواری امام را در تداوم مبارزه و صلابت مردم در حمایت از امام دیدند، در دی ماه همان سال سیاست ترور شخصیتی امام را در دستور کار خویش قرار دادند و مقالهای سراسر توهین و تهمت به امام را در روزنامه اطلاعات منتشر کردند که به اعتراف دوست و دشمن، اتفاقات پس از آن، سقوط رژیم پهلوی را در سراشیبی تسریع نهاد.»
به نظر میرسد نیازی به توضیح معنای سیاسیای که این فرازهای یادداشت میتواند داشته باشد، نباشد. هاشمی خود را در مقام امام تصویر میکند و گویا در این میان مهدی هاشمی هم همان آقا مصطفی است. بعد از مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات هم زمینههای سقوط رژیم پهلوی فراهم میشود.
فرازهای بعدی یادداشت باز هم یادآور همان نامه سرگشاده است: «مردم همه شهرهای ایران، به خصوص مردم شهر قم که امام را با همه سوابق میشناختند، چون آتشفشانی به خروش آمدند و اگرچه در ?? دی در خیابانهای قم در خون خویش غلتیدند، اما گدازههای خشم و نفرت خویش را بر کاخ پوشالی و سست بنیاد پهلوی ریختند.»
هاشمی ادامه میدهد: «همراهی پیر و جوان و زن و مرد قم با طلبهها، فضلا، علمای بیدار و مراجع بزرگوار برای دفاع از حقانیت وجود یک سید جلیلالقدر از سلاله پاکان ثابت کرد که تقدیر الهی در قرار دادن مضجع شریف حضرت معصومه(س) در قم و بعدها تأسیس حوزه علمیه در این خطه از جغرافیای وسیع ایران بیحکمت نبوده است.»
نقشی که هاشمی برای مردم قم تصویر میکند در کنار اتهاماتی که در بند پایانی به دولت میزند، باز هم معنادار است. این شاید اولین بار باشد که او این چنین در سالروز قیام 19 دی یادداشت مینویسد و این انتخاب زمانی بدون منطق نیست. هاشمی میافزاید: «مردم قم در ?? دی ???? با خون خویش درختی را آبیاری کردهاند که سالها پیش خون مردم تهران و کفنپوشان ورامین و خود قم در پای نهال آن ریخته شده بود. درختی که شاگردان امام در طول ?? سال تبعید رهبر خویش با تحمل مرارتهای شکنجه و زندان نگذاشتند شاخههای انحرافی بر آن رشد نماید، درختی که یک سال پس از قیام خونین مردم قم با عنوان "جمهوری اسلامی" ثمر داد. درختی که در سالهای پس از پیروزی، تثبیت و تداوم خویش با حضور مردم و اهدای خون جوانان در دفاع مقدس، سایه گستر شده است.»
بعد از این همه و بعد از ذکر معنادار تلاشهای روحانیت و علما برای مقابله با انحرافات، هاشمی به زمان اکنون میرسد و میگوید: «اینک ?? سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و بقایای فکری دینزدایی و روحانیتستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقیهای سیاسی و اختلافات سلیقهای، پوستاندازی کرده و سر برآوردهاند و خاکریز به خاکریز جلو میآیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ?? سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیدهاند.»
دو پاراگراف آخر در واقع مهر تأییدی است بر تحلیلهایی که از پاراگرافهای قبل ارائه شد. هاشمی خود را بر حق میبیند. معتقد است به او و شاید فرزندش اتهام زده شده است. جریان مقابل جریانی است که دینزدا و روحانیتستیز است و مردم قم، یعنی علما و روحانیت در مقابل تخریبها و هجمههای این جریان قرار دارند، نه شخص هاشمی. اکنون نیز آنان باید به صحنه بیایند و دست آخر به این وضعیت پایان دهند. لازمه منطقی این هم طبعا بزرگ کردن خطر انحرافات دولت و جاانداختن ضدروحانیت بودن آن است.
هاشمی در پاراگراف آخر مینویسد: «تأسفآور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلقها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیدهاند، رندانه با چراغی که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهین را جهاد میدانند، مزوّرانه پشت خاکریزی پناه گرفتهاند که مطمئناً آخرین و بالاترین هدف آنها خواهد بود.»
با این همه و در شرایطی که خاتمی نیز نقشآفرینیهای جدیدی را آغاز کرده، احتمال برگزاری دادگاه مهدی هاشمی در آینده نزدیک وجود دارد و در شرایطی که تلاشهای عمدهای برای ضدولایت فقیه، ضد روحانیت و فاسد نشان دادن دولت آغاز شده، آیا باید یادداشت هاشمی را چراغ سبزی برای شروع ماجرایی دیگر قلمداد کرد؟ این سوالی است که پاسخ به آن چندان آسان به نظر نمیرسد. اما شناختن پازل ترسیم شده میتواند از غلطیدن آگاهان سیاسی و خصوصا حوزوی به درون آن جلوگیری کند.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
متن شکایت نامه فرزند یکی از مسئولین از رئیس جمهور
من از احمدی نژاد شکایت دارم!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که با اجرای هدفمند شدن یارانه ها دیگر نانواها آرد شرکت های پدرم را نمیخرند؛ میگویند بی کیفیت است، مشتری هایمان میپرند. آخر کسی نیست بگوید پدر من چه گناهی کرده است. اصلأ پدرم هیچ، به فکر نونخشکیها و نمکیها نیستی که دیگر نان خشک گیر نمیآورند؟!
من از احمدی نژاد شکایت دارم، او به چه حقی اتومبیل خود را برای کمک به مسکن مدد جویان بهزیستی به حراج گذاشته؟ لابد مردم انتظار دارند پدرم من هم ماشین 60 میلیونی خود وهم ماشین 50 میلیونی من را برای کمک به مردم بفروشیم؟!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که دیگر با اجرای هدفمند کردن یارانه ها من نمیتوانم آب استخر خانهیمان را هر هفته عوض کنم!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که به اسم عدالت مسئولین را عوض میکند و میگوید نیاز به تغییر داشت؛ آخر فکر نمیکنید که محبوبیتتان کمتر میشود؟! میخواهی بگویی اگر حق را ببینی نمیتوانی سکوت کنی؟ میخواهی بگویی منافع ملی مهم تر از منافع شخصی و محبویت است؟ برو آقا! ما خودمون ذغال فروشیم!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که به دلیل رسوا کردن عدهای و رسوایی اخبار رسانههای غربی ،مخاطبان شبکه هایی را که پدر من سرمایه گذار آن بود کم و بی اعتبار کردد.
مثلا در برنامه ای که پدرم مدیرش بود ما میگفتیم که در ایران زن ها نمیتوانند از خانههایشان بیرون بیاییند، ولی شما برای لجبازی با ما یک زن را وزیر میکنی بی انصاف!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که پرستیژ خبرنگاران حرفهای رسانههای غربی را رعایت نمیکند، سوال آنها را با سوال جواب میدهد و خبرنگار با سابقه، لالمونی میگیرد. نمیگوئید آن خبرنگار را از کار بیکار میکنید؟ او به هزاران امید و پاداش برای به چالش کشیدن تو آمده بود! فکر زن بچه اش نیستی بی رحم!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که مانند اوباما رئیس جمهور آمریکا، قانون همجنس گرایی را برای نظامیان امضا نمیکند. مگر نمیگوئید آزادی است پس کو!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که مدام به فکر آیندگان است. من همکنون رفاه میخواهم،آخر اگر من بچه دار نشوم، آینده گان به درد عمه ام میخورد!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که با غنی کردن شهرستانها و نقاط دور دست به آب،برق،گاز،تلفن،مدرسه،بیمارستان،ورزشگاه،اشتغال و مسکن از مهاجرت جوانان شهرستانی برای حضور در تهران جلوگیری کرد تا جمعیت تهران افزایش پیدا نکند و در این صورت دیگر پدر من به بهانه تراکم جمعیت نتواند پول بگیرد و طرح کاهش جمعیت در تهران را ارائه کند.
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که او شأن ریاست جمهموری را شکست و با مردم کوچه و بازار ، جوانان و پیران روستایی هم صحبت شده.
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که او به جامعه پزشکی را به مسخره گرفته است و به جای روزی 8 ساعت استراحت مفید در روز فقط 5 ساعت استراحت میکند و مابقی را به کار مشغول است. شاید برخی خام اندیشان گمان کنند که این کار پسندیده است و جای گله نیست. اما باید به آنها یادآوری کنم کسی که در مسند ریاست جمهوری است وقتی بدین گونه فعالیت کند پس از مدتی به این نتیجه میرسد که وقتی مسئولین می توانند 19 ساعت کار کند، چرا نکند؟ پس باید پدر من 19 کار کند!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که او هیچ اعتقادی به صنعت گردشگری ندارد، به خارج می رود، از این جلسه به آن جلسه سفر استانی میرود، از این شهر به آن شهر فقط سخنرانی و جلسه و دیدار و ...آیا نباید به عنوان یک مسئول حداقل در ایام نوروز به گردشگری ارج نهاده و در ویلایی در شمال یا کیش و یا ...اقامت گزیند؟
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که در مطبوعات خواندم که طبق بررسی یک مرکز تحقیقاتی، توهین مستقیم به رئیس جمهور در رسانهها در مورد دو رئیس جمهور سابق تنها به تعداد انگشتان دست اتفاق افتاده است. اما در مورد شما تا چند ماه پیش، بیش از هزارو پانصد بار. یاد بگیرید! فضا را مثل گذشتگان آزاد بگذارید تا رسانه ها حرف بزنند، اگر نگذارید حرف بزنند آنها مجبور می شوند توهین کنند!!!
(البته این آمار برای چند سال پیش است)
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که وامهایی را که برای برج سازی پدرم بود را قطع کرد و وام آنها را به کشاورزان و دامداران و بیکاران داد!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که شنیدهام فرزندش را به سربازی فرستاده، او که نمی تواند برای فرزندانش کاری بکند و او را به سربازی نفرستد، چطور باید از او انتظار داشت که برای ملت ایران کاری انجام دهد؟
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که به مردم خیانت کرده، از جمله این خیانت ها بالابردن سطح توقعات مردم است. دولت، کار را به جایی رسانده که مردم آن روستای دور افتاده ، آب آشامیدنی بهداشتی می خواهند و مردم آن منطقه برای فرزندانشان شغل طلب می کنند!! آقای رییس جمهور در کجای دنیا سراغ دارید مردم بیمارستان و راه بخواهند؟!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که میخواهید رئیس جمهورهای گذشته را کنف کند. مگر قرار است همه کارهای بزرگی که نیاز کشور است در دولت شما اتفاق بیفتد؟ طرح هدفمند کردن یارانهها، طرح سهمیه بندی بنزین، طرح سهام عدالت، خود کفایی در بسیاری از محصولات، پیشرفت های علمی پزشکی نظامی و.. وهزاران طرح هایی که گذشتگان آرزوی آن را داشته اند و انجام نداده اند، به چه معناست؟ میخواهید رئیس جمهورهای گذشته را کنف کنید!حالا که چی! واقعا که!!
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که همه آمارهای شما به گونهای مشکل دارد؟ همه طرح هایی که اجرا کردهاید، حتی عددهایی که بانک جهانی در مورد رشد تولید ناخالص داخلی، افزایش میزان خصوصی سازی،افزایش رشد اقتصادی، افزایش فعالیت های عمرانی و.. داده است مشکل دار است. آمارهای شما فاقد اعتبار است، خودتان را اصلاح کنید! هر چیزی که به نحوی به شما ارتباط پیدا کند فاقد ارتباط است. البته بیانصاف نیستیم ضعف ها را می بینیم و حتی آن را برجسته هم میکنیم.
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که شنیده ام زمانیکه شهردار بوده از خانه برایش ناهار میبردند و غذای شهرداری را نمی خورد، این کار نشانه چیست؟ آیا جز استثمار کردن و نادیده گرفتن حقوق زنان چیز دیگری است؟ بیچاره همسرتان که باید صبح زود بیدار میشد و غذا را آماده میکرد و لابد تا شب هم منتظر میماند تا ظرف نشسته را به خانه بازگردانید و بشوید، البته این سرنوشت غمبار و محتوم زن ایرانی است. چگونه می توان از شما انتظار دفاع از حقوق زن را داشت؟
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که از زمان ریاست جمهوری او سفرهای خارج از کشور خانواده ما کم شده است.
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که دیگر در برنامههای ماهواره به جای فیلمهای قشنگ مدام اسم احمدی نژاد را میآورند.
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که او نظم را به هم زده است وبرخی از برنامهها را که قرار بود در چشم انداز بیست ساله تمام شود، طی 7سال تمام کرد!
این شکایتنامه ادامه دارد...
من از احمدی نژاد شکایت دارم.البته این تنها شکایت شخص من نیست .من ترسی ندارم که خودم را معرفی کنم من پسر ......هستم.یکی از طلبکاران انقلاب
این شکایت نامه را خیلی ها امضا کرده اند.
جمعیت طلبکاران انقلاب، ستاد مبارزه با هر کسی غیر از احمدی نژاد، ستاد پیگیری فاصله طبقاتی، انجمن حمایت از سلطنت طلبان، حزب جمهوری فقط ایرانی، بنیاد حمایت از مردم مظلوم اسرائیل، سایتهای خبری سکوت نیوز،حزب باد نیوز، بیبصیرت آنلاین، فقط بکوب نیوز، و اهالی روستای فتنه آباد و تفرقهشهر در استان ایرانی ایرانی نخر.
آیا این همه دلایل و امضا برای محاکمه احمدی نژاد کافی نیست؟
ما از قوه قضائیه انتظار داریم تا در اسرع وقت جلسه دادگاه احمدی نژاد را در ملأ عام برگزار کند.
کلمات کلیدی:
سردار ذوالقدر که از سال گذشته از سوی رئیس جدید قوه قضائیه بهعنوان معاون اجتماعی منصوب شده است، چند روز پیش با حضور در مراسم سالگرد 9 دی در حسینیه اعظم زنجان، بالاخره سکوت خود را شکست و گفت که صبر هوشمندانه نظام در برخورد با سران فتنه مانع سواستفاده دشمنان شد و مردم چه و چه کردند و خلاصه یک شرح مفصل از حرفهای شعاری که معمولا برخی افراد از جمله مسئولان قضایی این روزها زیاد برزبان میآورند.
اگرچه خوب شد بالاخره سردار دیروز قفل زبان را شکستند و به میدان آمدند اما ای کاش او قبل از آن که خود را برای سخنرانی در مراسم سالگرد 9 دی آماده کند قدری هم فکر میکرد که آیا کمی دیر به میدان نیامده؟ آیا اصولا میدان نبردی باقی مانده که سردار دیروز ما در آن رجزخوانی میکند؟
سردارجان! پارسال منتظر شما بودیم، آن روزها که حضرت آقا با فریاد «این عمار؟» سکوت را بر خواص حرام کرده بود. آن روزها که فتنهگران سکوت سرداران دیروز را میدیدند و بر طغیان خود علیه علی جری میشدند.
سردارجان! سال 86 را که یادتان هست. هرچه آقا میگفتند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، شما میگفتید خطر حمله جدی است! نمیدانم که چه شد در سال 88 هرچه آقا داد می زدند که این کارزار یک جنگ نرم برای براندازی و یک فتنه تمامعیار است، شما سکوت داشتید؟
سردارجان! نمیدانم که چه شده یک سال پس از پیروزی افسران جوان امام خامنهای در 8 ماه دفاع مقدس، تازه یادت افتاده که فتنهای بود و فتنهگرانی و...؟ بله این پیروزی بزرگ که هر ماه آن برابر بود با یک سال جنگ تحمیلی بعثیها، غنائم زیادی بههمراه داشت، چه چهرههایی که پس از 20 سال پرده از نفاقشان افتاد و چه خواصی که با سکوتشان در این امتحان، به تعبیر آقا فقط یک سال عقب نیفتادند، بلکه «سقوط» کردند.
آری، سردارجان! چرا کسی سخن آقا را برایتان بازگو نکرده که در توهم یک سال عقب افتادن، بخواهید جبران مافات کنید آن هم در جمع مردمی که با بصیرتشان از امتحان فتنه سربلند بیرون آمدند و حالا در میانشان سرداران جوانی رویش کردهاند که بهراحتی فریب هر سخنی را نخورند.
سردارجان! توبه کردی، خدا قبول کند، ولی ایکاش حد خود را میشناختی و بهخود اجازه نمیدادی که حتی یک پله بالاتر از مردم بایستی، چه رسد به اینکه بروی پشتتریبون و حماسه مخلوق آنان را برایشان تفسیر کنی!
در پایان یک گلایه هم از دستاندرکاران برگزاری مراسم سالگرد 9 در زنجان دارم. آیا خواص بیبصیرت و مردود میتوانند حماسه بصیرت مردم در 8 ماه دفاع مقدس در برابر فتنهگران را تشریح کنند؟ ایکاش در انتخاب سخنران مراسم، ییش از اینها دقت میکردید تا افکار و عقاید ملت بزرگ ایران اینگونه به بازی گرفته نشود.
کلمات کلیدی:
علیرضا بهشتی در جوابیهای که در سایت آقازاده فراری منتشر کرده است، کشف جزوه از منزلش را تایید کرد اما آنها را بی ارتباط به هدف جریان فتنه خوانده و مدعی شده است که حتی فرصت مطالعه یکی از این جزوات را هم نداشته است.
به گزارش شبکه ایران، حجتالاسلام حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی هفته گذشته در نشست سیاسی در مدرسه فیضیه قم، گفته بود که "از منزل یکی از مشاورین میرحسین موسوی، جزوه بسیار تکاندهندهای با طرح براندازی دین و با ادبیات حزب توده" به دست آمده است، که سران فتنه در این طرح قصد داشتند از حوزههای علمیه، مراجع و شخصیتهای علمی به عنوان ابزار برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند، اما پس از بررسی جزو? یاد شده در منزل مشاور موسوی، مشخص گردید که ادبیات آن متعلق به حزب توده است و برای بررسی بیشتر نیز در اختیار برخی نیروهای وزارت اطلاعات که درباره حزب توده فعالیت میکنند، قرار گرفت و صحت این موضوع ثابت شد."
به گفته مصلحی این اسناد "به خوبی نشان میداد که همه اقدامات در جریان فتنه 88 از قبل طراحی شده بود و آنها میخواستند اسلام و انقلاب را از ریشه بخشکانند."
پس از حدود یک هفته از انتشار این سخنان، علیرضا حسینی بهشتی ، مشاور میرحسین موسوی، که جزوه مورد نظر وزیر اطلاعات از منزل او کشف شده، ترجیح داد به این موضوع واکنش نشان دهد.
وی در جوابیه ای که در سایت آقازاده فراری منتشر کرده است، با تایید کشف جزوه از منزلش، مدعی شده است که "یکی از این جزوه ها که موضوع آن تجزیه و تحلیل علمی حوادث پیش و پس از انتخابات" بوده و نویسنده آن یکی از اساتید دانشگاه است که طی دیداری، مطالب آن را به علیرضا بهشتی و چند نفر دیگر ارائه کرده است.
علیرضا بهشتی ادعا کرده است که وی حتی "تا هنگام دستگیری" فرصت مطالعه متن این جزوه را که برایش ایمیل هم شده، نداشته است!
وی همچنین با اشاره به جزوه ای که به گفته خودش در جمعیت توحید و تعاون تهیه کرده، گفته است شاید هم منظور وزیر اطلاعات این جزوه است. او البته عنوان کرده که این جزوه علاوه بر ارائه با بسیاری مقامات، در نشستی با عنوان «گفتمان دهة چهارم: ضرورت تغییر و تحول» تشریح شده است.
مشاور میرحسین البته درباره جزوه کشف شده ای که وزیر اطلاعات از محتوای آن سخن گفته، توضیحی نداده است.
بهشتی ارائه دهنده لیست کشته های دروغین
بنابر اعلام گزارش نهادهای امنیتی، علیرضا بهشتی ارائه دهنده "لیست کشته های دروغین" به آقای موسوی بوده است. میرحسین هم بر پایه این لیست اقدام به موضع گیری علیه نظام و سوژه سازی برای محافل بیگانه کرد.
او حتی برای برخی از اسامی ذکر شده در آن لیست، همچون سعیده پورآقایی هم، مراسم ختم گرفت اما بزودی مشخص شده که این دختر زنده است.
بر همین پایه بود که آقای بهشتی در ?? شهریور ???? بازداشت شد. البته او چند روز بعد به قید وثیقه آزاد شد تا پیگیر پروژه کشته سازی شود.
اما تلاش های جنجالی او مقامات قضایی را مجبور کرد تا وی را در روز ? دی ???? یک روز پس از اغتشاش حامیان آقای موسوی در روز عاشورا بازداشت کند. با این حال آقای بهشتی ماه بعد آزاد شد.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی: