آموزش دانش کفّاره گناهان بزرگ است [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

عبور از احمدی نژاد هرگز !


« اقتصاد ایران بیمار است » همه ما این تعبیر را بارها و بارها از زبان هاشمی ، خاتمی ، موسوی و ... شنیدایم و همه اینان به روایت تاریخ ، در دوره مشخصی بر بالین این بیمار حاضر و نسخه ای نیز بر آن پیچیده اند . موسوی با تمرکز اقتصاد ایران در دستان دولت ، نسخه ای از دکترین کارل مارکس را بر حلقوم اقتصاد ایران فرو ریخت و همه ما را سوسیالیزه کرد ، نوبت به هاشمی که رسید به سراغ حکیم دیگری رفت ، آدام اسمیت ، جان مینارد کینز ، هاشمی روح سرگردان آنان را بر بام اقتصاد ایران به جولان در آورد و با دستان نامریی اولی و با تئوری « دولت رفاه » دومی ، آمپول لیبرالیسم را در جان نحیف اقتصاد ایران تزریق کرد و ما همه شدیم لیبرال . و آن دیگری یعنی سید خندان « راه سوم » را برگزید و آنتونی گیدنز را بر بالین اقتصاد ایران حاضر ساخت و با تئوری های او آخرین میخ ها را بر تابوت اقتصاد ایران کوبید و ما سوسیال دمکرات های سرگردان ، روی پل سید خندان آواره شدیم .

و اما احمدی نژاد ... از کجا باید آغاز کنم . بگذارید اوَل از فریاد های ابوذر گونه اش سخن بگویم ، از فریاد هایش که به ما جان بخشید ، درست آنزمان که دست های « نامریی » آدام اسمیت تن مَان را رنجور و روح مان را آلوده ساخته بود و یا وقتی که گرد و غبار « دولت رفاه » جان مینارد ، بر روح نهج البلاغه سایه افکنده بود و یا آن روز که عاشورا در کوچه های تعدیل گم شده بود و یا وقتی آنتونی گیدیز از دیوار بی اعتمادی بالا رفته و جنگ ، « فقر و غنا » را نشانه رفته بود . او آمد و با آمدنش ، کام سرمایه های نظام ! را تلخ ساخت عجیب و با شجاعتی وصف ناپذیر ، نسخه های نخ نما شده تعدیل و جامعه مشام آزار مدنی سید خندان را به زباله دان تاریخ افکند .
او آمد و با آمدنش ، به جنگ رئیس جمهور اسبقی رفت که روزگاری بنا داشت : « با یاری عطاالله مهاجرانی ( بقول آقای شریعتمداری شما بخوانید بهاالله مهاجرانی ) و عبدالله نوری و حتی آیت الله ! طاهری می خواستند ، ریاست جمهوری هاشمی را تمدید نمایند و حتی عده ای پا را فراتر گذاشتند و طرح ریاست جمهوری مادام العمر را برای هاشمی در نظر داشتند »
( محتشمی پور ، ماهنامه پیام امروز ، ش 36 ، ص 8 ) اما او آمد و فرزندان روح الله ، او را از دیوارهای وزارت کشور سید خندان بالا کشیدند و « چار تکبیر زدند بر هر چه که بود » .
او آمد و با آمدنش ، استوانه های نظام در یافتند که دیگر نمی شود با دلار های نفت ، ادای پادشاهان انگلستان را در آورد و جامه لرد های انگلیس بر تن آقازادگان گشاد شد . جویبارهای آحزاب خشکید ، ماهواره های امید ، آسمان خدا را در نوردید ، غرش موشک هایش ، خواب را از چشمان اعراب بی درد ربود . او « بر شمشیرها صبر کرد و بر زنجیر ها هرگز » و آنگاه که با جرئت ، با شهامت به جنگ اژدهای هفت سر رفت ، شقایق ها در چهره ولی خدا شکوفا شد . او « هدفمند کردن اقتصاد » کشور را از هفت خان رستم عبور داد تا « حوض ماهیان سرزمین اش پر از آب شود »  و این یعنی ستاندن چاه های نفت از دستان ، زر و زور و تزویر .
او آمد و ...
بعضی از دوستان می گویند ، ما « او » را چون بت می پرستیم ، اما انصاف داشته باشید . این شمائید که او را بت می پندارید ، این شمائید که تصور می کنید او فرشته خداست و عاری از هر گونه خطا ، این شمائید که فکر می کنید او مسیح است و پسر خدا و تا می بینید مگسی در کنار گوشش « وز وز » می کند و یا بر چهره اش نشسته است ، آشفته می شوید و سنگی برداشته و دوستی خاله خرسه را در « بالاترین » به نمایش می گذارید .
ما او را دوست خواهیم داشت ، حتی اگر مگسی بنام مشایی نیز در کنار گوشش وز وز کرده باشد .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/29:: 8:1 عصر     |     () نظر

رنجنامه تکان دهنده یکی از همسران عطاالله مهاجرانی که در دوران وزارت او با ترفندهای خاص وزیر ارشاد دولت اصلاحات به عقد مهاجرانی درآمده اما پس از مدتی از انکار ماجرا از جانب وی مواجه شده بود، منتشر شد.

به گزارش رجانیوز، عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد لندن نشین سید محمد خاتمی که به دلیل سیاست‌های ضددینی خود در دوران وزارتش و همچنین برخی مسائل حاشیه ای از جمله اختیار چند همسر از میان کارمندانش مجبور به استعفا شد، این روزها با راه اندازی یک سایت ضد انقلاب و تشکیل گروهی متشکل از کدیور، سروش، گنجی و فرزند بازرگان، خود را به عنوان یکی از اعضای اتاق فکر جریان سبز! در خارج کشور و ابوذر میرحسین موسوی معرفی می‌کند.

به دنبال افزایش فعالیت‌های بشردوستانه مهاجرانی در خارج از کشور، روزنامه جوان رنجنامه یکی از همسران عطاالله مهاجرانی را منتشر کرده است. این رنجنامه تکان دهنده که از زبان یک زن مومن و مقید بیان شده می‌تواند ملاک دقیقی برای میزان احترام مهاجرانی به حقوق انسان‌ها و کرامت آنها باشد. رجانیوز قضاوت پیرامون این نوشته را به خوانندگان گرامی واگذار می کند:

به نام پروردگار متعال و داور کائنات

حضرت آیت‌الله شاهرودی مقام معظم قوه قضائیه

احتراماً با اهداء سلام و تحیت

اینجانب ... همسر آقای دکتر سید عطاءالله مهاجرانی هستم که متأسفانه مورد ظلم و ستم از جانب ایشان قرار گرفته‌‌ام. لذا مشروح خواسته بحقم به پیوست این عریضه تقدیم می‌گردد. از آن مقام معظم و عالیقدر که از بزرگان حوزه‌های علمی و اسلامی هستند، استدعا دارم دستور بفرمایید ضمن جلوگیری از نفوذ اشخاص در تغییر روند قضایی پرونده‌های مطروحه نسبت به تسریع در کار و احقاق حقوق حقم اقدام نماید. مضافاً نیز استدعا دارم از آنجایی که نامبرده از مسوولان رده‌بالای نظام جمهوری اسلامی بوده ترتیبی اتخاذ فرمایید با رعایت کلیه جوانبی که صلاح می‌دانید توسط حضرتعالی یا به واسطه به وی تذکر داده شود رفع این مشکل را قبل از مطرح شدن در اذهان عمومی به شکل خداپسندانه و عادلانه دور از جنجال‌های مختلف حل و فصل و اینجانب را که هنوز هم قاطعانه قصد و تصمیم به ادامه زندگی شرافتمندانه و بی‌آلایش با ایشان را دارم از بلاتکلیفی خارج نماید.

قبلاً از عنایاتی که نسبت به این دخترتان مبذول می‌فرمایید کمال امتنان و تشکر را دارم.

با احترام و سپاس فراوان

امضا...

شرح ماوقع از ابتدا تاکنون:

اینجانب ... در سال 1379 طرح پیشنهادی پروژه دانشگاهم را برای حمایت مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها به آن مرکز ارائه کردم و در سمیناری شفاهاً برای آقای دکتر مهاجرانی طرحم را مطرح کردم و ایشان من را به مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها دعوت نمودند تا حضوراً با اینجانب در رابطه با پروژه‌ام صحبت نمایند.

بعد از مراجعه به دفتر ایشان با تأکید فراوان پیشنهاد کردند عنوان مشاوره پروژه‌ام را شخصاً به عهده بگیرند و با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و آموزش و پرورش و ارشاد اسلامی و خود مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها طرحم اجرا شود. در جلسه دوم ایشان با اصرار از اینجانب پیشنهاد همکاری نزدیک در مرکز به عنوان کارشناس گروه هنر مطرح نمودند که پس از آن در گروه هنر مرکز مشغول به کار شدم. در مدت اشتغال در آن مرکز مورد توجه ایشان بودم که این را دلیل بر پشتکار خودم در کار می‌دیدم. بعد از مدتی عنوان دبیری گروه هنر را به من دادند. بعدها متوجه شدم که توجه ایشان توجه پدری و در حالت همکاری اداری نمی‌باشد.

پرونده‌هایی که وی شخصاً به اینجانب برای رسیدگی می‌دادند و تأکید داشتند خودم بررسی کنم، در لابه‌لای پرونده‌ها شعرهایی بود که با تاریخ و دست خط خودشان نوشته شده بود. من فکر می‌کردم آنها همه در رابطه با کار می‌باشد. بعدها متوجه شدم شعرها هیچ ارتباطی با کار ندارند. زیرا پس از مدتی ایشان با حالت زیرکانه و مظلومانه‌ای به من گفتند که از روز اول که شما را دیدم، دیگر دلم مال خودم نیست و به شما علاقمند و شیفته شده‌ام و تحت تأثیر متانت و نجابت شما قرار گرفته‌ام. من جا خوردم. هرگز چنین چیزی را تصور نمی‌کردم.

به وی گفتم آقای مهاجرانی من یک زن شوهردار هستم. ثانیاً شما مرد متأهلی هستید و با وجود موقعیت خاص اجتماعی که دارید، اصلاً فکر نمی‌کردم چنین افکاری و تصوراتی در ذهن شما که فردی با مسؤولیت اجتماعی و سیاسی بالا هستید، باشد. ‌ایشان در جواب گفتند من به شما علاقه‌مندم و نمی‌دانستم شما شوهر دارید. مطرح کردم مگر شما در جریان پرونده اینجانب در مرکز نمی‌باشید!؟ (قابل ذکر است اینجانب با همسر سابقم مدت طولانی اختلاف داشتم که بر این اساس، پرونده تقاضای طلاق در دادگاه تبریز مطرح بود، لیکن مراتب پرونده طلاق را به کسی نگفته بودم و آن وقت هم نگفتم).

با توجه به شرایط زندگی و اختلاف با همسر سابقم سعی کردم حتی از اشتغال در آن مرکز کناره‌گیری کنم. [ اما] با مخالفت شدید ایشان مواجه شدم لیکن به هر بهانه رفت و آمد به دفتر ایشان را برای امور اداری به حداقل رساندم. ولی ایشان در موضع مدیریت من را به دفتر احضار می‌کردند. بعد ازمدتی که سیر موفقیت اینجانب در پرونده مطروحه طلاق پیش آمده بود، مزاحمت‌های همسر سابقم در محل کارم باعث شد ایشان کاملاً در جریان زندگی و مشکلات زندگی من قرار گرفتند و با همکاری حراست مرکز، سعی در رفع مزاحمت‌ها و اذیت و آزار همسر سابقم درمحل کار شدند.

وقتی متوجه شدند که من مدتی است در شرف طلاق هستم، من را به دفتر شان می‌خواستند و دل من را گرم به تصمیم می‌کردند. در صورتی که من از سال‌ها قبل تصمیم به طلاق داشتم، ولی ایشان دل من را گرم به تصمیم‌گیری جدی‌تری می‌کردند. حتی زندگی پسر بزرگ خودشان را که قبلاً طلاق گرفته بود را برای من مثال می‌زدند.

‌به‌رغم ظلم فراوانی که شوهر سابقم همواره برایم ایجاد و اجرا کرده بود از ابتدا نگرانی از آینده، بعد از طلاق و تشدید مزاحمت‌های همسر سابقم را داشتم. ایشان به من قول دادند که من شخصاً تو را حمایت می‌کنم که بتوانی بر مشکلات فائق گردی. در صورتی که تمام تشریفات قانونی طلاق به نفع اینجانب قبلاً فراهم شده و پس از مدتی رأی طلاق صادر گردید.

بعد از طلاق ایشان بلادرنگ از من خواستگاری کردند. من که شکسته شده بودم خیلی ناراحت شدم و جواب رد دادم. اصرار و پافشاری و ابراز علاقه از جانب ایشان همچنان ادامه داشت. این ابراز علاقه و توجه به حدی رسید که همکاران متوجه توجه بیش از حد ایشان به اینجانب شدند. شرایط موجود در جو اداره، من را آزار می‌داد. وقتی به ایشان انتقال دادم، ایشان پیشنهاد دادند که بهتر است روی پیشنهاد من جدی فکر کنی تا مشکلات دیگر پیش نیاید. می‌گفتند اصلاً با همه مطرح می‌کنم که به تو علاقه دارم و قصد دارم با تو ازدواج کنم!

چندین بار به صورت اتفاقی حتی به منزل آمدند. مانده بودم چه عکس‌العملی داشته باشم. در مقابل تعجب من اظهار می‌داشت که برای جلوگیری از جو اداره بهتر است صحبت‌هایی خارج از مرکز با تو داشته باشم. ایشان هر باره با مخالفت من با ازدواج مواجه می‌شد و تأکید می‌کرد که پیشنهاد من را جدی بگیر. برای پافشاری درخواست خود به تبریز منزل پدرم آمدند (توضیحات مفصل حضور ایشان در تبریز در پرونده مطروحه اینجانب در دادسرای ... و نزد آقای ... موجود می‌باشد).

آقای مهاجرانی در جواب رد خواستگاری از من اصرار و پافشاری بیشتر می‌نمودند. تا زمانی که در تیرماه 1380 من به مدت یک شب بازداشت شدم. در آن زمان حتی فکر می‌کردم که این بازداشت شاید به علت مخالفتم از جانب خود ایشان یا با توجه به جو اداره از طرف خانمشان اقدام شده باشد. من وقتی موضوع بازداشتم را با وی مطرح کردم. ایشان کاغذی را تحت عنوان صیغه‌نامه که در آن مطالب از پیش نوشته شده و در رابطه با محرمیت طرفین بود به من ارائه کردند.

بعد از رد شدید من به پذیرفتن آن نوشته، ایشان گفتند که نوشته همراهت باشد برای مصلحت که اگر مجدداً چنین شرایطی پیش آمد آن را ارائه کن. تأکید داشت در قبال آن، تو هیچ تعهد زوجیت نسبت به من نداری و فقط ورق کاغذی است که بنابر مصلحت به همراه داری، چون نه صیغه‌ای خوانده شد و نه رابطه غیر شرعی داشتیم. من آن را امضا نکردم. او مطرح کرد که این مشکل به خاطر من برای شما ایجاد شده صلاح است برای رفع مشکل ورق را امضاء کنی. من نپذیرفتم و امضا نکردم. جو اداره بسیار بد و سنگین شده بود و از گوشه و کنار، مطالبی در رابطه با تهدید همسر ایشان به گوشم می‌رسید.

ایشان همچنان اصرار به ازدواج داشت و قرار بود مجدد در نیمه شعبان سال 81 به طور جدی‌تر با خانواده من با عزیمت به تبریز موضوع را تمام کند. ایشان می‌گفت بی‌تو نمی‌توانم زندگی کنم. مراسم ازدواجمان را در میدان آزادی می‌گیریم و صندلی مدارس را جمع می‌کنم. همه را دعوت می‌کنم و با افتخار اعلام می‌کنم که تو همسر من هستی. شعرها همچنان در فضای بسیار عاشقانه و به قول خودمان آسمانی ادامه داشت و تعدادش به 200 غزل رسیده بود. همه در وصف من یا مخاطب به من بود. در مقابل علاقه و عشق زیاد او نسبت به من، و چشم‌اندازی از زندگی عالی مشترکی که برایم ترسیم کرده بود و در شرایطی که ایشان را فردی مومن و مورد تأیید نظام می‌دیدم، تردیدی در گفته‌هایش نداشتم. این خصوصیات باعث باور و اعتمادم نسبت به او شده بود.

رفته رفته پس از مدت‌ها ‌احساس علاقه و تمایل نسبت به ازدواج در من ایجاد شد و به ایشان در جواب چندین بار خواستگاریش جواب مثبت دادم و گفتم باید با خانواده‌ام مشورت کنم. چون من یکبار در زندگی شکست خورده‌ام. موضوع را به طور مشروح با خانواده‌‌ام مطرح کردم. خانواده‌ام به شدت با این وصلت مخالفت کردند که چندین مرتبه دکتر مهاجرانی تماس تلفنی با خانواده‌ام داشتند. نهایتاً رضایت آنها را جلب کردند که حضوراً و به طور مفصل با پدر و مادرم صحبت کنند.

چندین بار طی جلساتی در مرکز با پدرم و مادرم صحبت شد ولی خانواده‌ام همچنان مخالف بودند. ولی اصرار و پافشاری وی بر این شد که ایشان به تبریز بیایند و جدی‌تر و قطعاً صحبت را برای ازدواج تمام کنند. ولی من تصمیمم را گرفته بودم و قرار بر این شده بود که نیمه شعبان با حضور در تبریز و جلب رضایت خانواده، عقد برای ازدواج رسمی و دائمی انجام شود. در روز قبل از موعد مقرر، به مدت 36 روز بازداشت شدم و در فشار بازداشت موقت که به عنوان رابطه نامشروع در معرض اتهام بودم، متأسفانه پیشنهاد با سوء نیت ایشان در رابطه با ارائه کاغذ عادی صیغه واهی را بنابر آن شرایط پذیرفتم.

دلایل سوء نیت ایشان این است که اولاً حد صیغه‌ای جاری نشده بود. ثانیاً تاریخ درج شده در صیغه از تاریخ اسفند 80 به مدت یک سال ذکر شده بود. در صورتی که برگه کاغذ در تاریخ مرداد سال 81 بعد از بازداشت اول من نوشته شده بود که بنده نپذیرفته بودم. قابل ذکر است نامه عادی تنظیم شده توسط وی دقیقاً گویای تصور صیغه واهی در زمان عده اینجانب با همسر قبلم بوده است که حین بازجویی در بازداشتگاه متوجه شدم. اکنون این سؤال برایم مطرح است که چرا و با چه قصد سوئی اصرار به پذیرفتن و امضای آن کاغذ داشت؟!... بعد از آزادی‌ام از زندان که دلیل بازداشتم مبهم بود ایشان در ملاقاتی که با من داشتند مطرح کردند برای اینکه این جریانات ادامه پیدا نکند و برای شما دیگر مشکلی به وجود نیاید شما باید در رابطه با پیشنهادم که مدت‌هاست بر آن اصرار دارم جدی‌تر فکر کنی و تصمیم بگیری.

در پی تأکید و پیشنهاد مجدد ایشان خانواده‌ام را در جریان گذاشتم و در ملاقاتی که در تهران پدر ومادرم با او داشتند، پدرم مؤکداً بعد از صحبت‌های دکتر که موضوع ازدواج را مطرح کرده بود، گفتند: آقای دکتر مهاجرانی اگر به‌خاطر مشکل پیش آمده قصد ازدواج با ... را داری من هرگز قبول نمی‌کنم. تاوان مشکل پیش آمده را خودم با تمام مشکلاتش به دوش می‌گیرم. ولی حاضر نیستم دخترم را از چاله به چاه بیندازم. اگر جدی قصد زندگی با دختر من را داری پا پیش‌بگذار. دل دختر من هنوز زخمی واقعه نافرجام زندگی قبلی‌اش است. تو هنوز زندگی دیگری هم داری به جوانب این قضیه فکر کردی؟ اگر توان ایجاد عدالت و مساوات و امنیت برای دخترم را داری و می‌توانی زندگی عالی برای او بسازی و رضایت همسرت (همسر اولت) را جلب کنی پا پیش بگذار. اگر درست فکر نکردی منصرف شو.

دکتر در جواب، میزان علاقه‌اش نسبت به من را گفت و مؤکداً گفت واقعه نافرجام نبوده، در زندگی هر کس پیش می‌آید و من کاملاً در جریان زندگی‌اش هستم و قصد دارم که تلخی زندگی قبلی ... را که لطمه زیادی به او وارد کرده، جبران کنم. درباره برقراری مساوات و عدالت به تمام جوانب کار فکر کردم که کاملاً در زندگی پیاده خواهم کرد. او قسم خورد و به پدرم قول داد و گفت رضایت ... (همسر اول مهاجرانی) را می‌گیرم او در جریان تصمیم ازدواج من است و کمی زمان لازم دارم. من هرگز بدون ... نمی‌توانم زندگی کنم. زندگی بدون ... برایم مفهوم ندارد و دلیلش به تصمیم مجدد بر این ازدواج را علاقه زیاد دانست به من و دیگر اینکه گفت من با ...(همسر اول) زیست می‌کردم ولی با ... معنای زندگی را می‌فهمم و زندگی می‌کنم.

ایشان خواست عاقدی به طور خصوصی عقد را جاری کند و ثبت با مراسمی در تبریز انجام شود. عقد دائم 3 دی 1381 با حضور والده اینجانب و عاقد با مهریه و شرایط مندرج در عقد نامه جاری شد. قابل ذکر است خانواده من مهریه و شرایط سخت قرار دادند که اگر تردید دارد و جدی نیست منحرف شود ایشان تمام موارد را پذیرفتند و صیغه عقد دائم انجام شد و تعدادی نیز عکس در مراسم گرفته شد که ضمیمه می‌باشد. قرار بود بلافاصله عاقد مراحل لازم برای ثبت را انجام دهد تا در اسرع وقت ثبت شود. ولی 2 روز بعد از عقد ایشان از ثبت عقد منصرف شدند. شخصاً با عاقد تماس گرفتند و خواستند هیچ اقدام دیگری تا اطلاع بعدی ایشان انجام ندهند.

از ما 2 ماه فرصت جهت ثبت خواسته بودند. 2 ماه 4 ماه شد و روابط زناشویی ما به صورت طبیعی ولی پنهان بود. در این مدت عدم اقدام ایشان برای ثبت ما را واداشت تا با حضور در اراک خانواده پدری او را مطلع کرده‌ و واسطه کنیم که او را اخلاقاً ملزم به ثبت کنند که متأسفانه در اراک با انکار شدید از جانب ایشان و تهدید به مرگ و زندان انداختن من و حتی خانواده‌ام و هتک حرمت از طرف خانم ... مواجه شدیم. ایشان ادعا می‌کرد که حتی بازداشت‌های انجام شده کلاً توسط وی ایجاد شده و به همان سادگی خانواده من را نیز بازداشت می‌کند و این گفته‌ها از جانب ایشان با تجربه تلخ 36 روز بازداشت من، وحشت تکرار شرایط آن دوران، عدم اطمینان از امنیت جانی، روحی، فکری من و خانواده‌ام شده که حتی ما از خرید روز مره و عادی عاجز کرده است. آقای دکتر هم که کاملاً منکر بودند که اصلاً من به عنوان همسرش وجود دارم و می‌گفتند که هیچ نسبتی با ایشان ندارم و ما را متهم کرده بودند که از جانب جایی برای خراب کردن موقعیت او و همسرش این ادعا را داریم.

آنها عکس‌های عقد را ترفندی کامپیوتری و سند عادی ازدواج را ساختگی اعلام می‌کردند. حتی می‌گفتند که من مقطعی در شرایط روحی و احساسی خاص بودم و حالا منصرف شدم. او بدون در نظر گرفتن شرایط آبرویی من و خانواده‌ام نه تنها با احساس من بلکه با آبروی من مثل عروسکی که مقطعی برایش جالب و دوست داشتنی بودم برخورد می‌کرد. آن هم با زندگی واقعی و جدی من و امثال من... ایشان قاطعانه منکر زوجیت ما هستند.ما اردیبهشت سال جاری به دادگاه خانواده مراجعه کرده و دادخواست ثبت واقعه ازدواج را تحت شماره پرونده ... مطرح است به دادگاه تقدیم نمودیم.

بعد از اطلاع آنها از این دادخواست، موانعی در روند پرونده ایجاد کردند از جمله: ‌انصراف و استعفاء وکیل سابقم از پیگیری و تعقیب پرونده که مجبور شدم مجدداً وکلای جدیدی انتخاب کنم. و همچنین با تأخیر افتادن پاسخ نامه‌ای که به عنوان نیابت قضایی احضار عاقد به عنوان شهود به دادگستری تبریز ارسال و وقت احتیاطی به تاریخ 26/6/82 مشخص شده بود و تاکنون نیز از قرار اطلاع پیوست پرونده نشده است. (نامه از تبریز برگشت خورده ولی...) خوشبختانه بنا به درخواست مجدد وکلای اینجانب، عاقد قبل از فرا رسیدن وقت احتیاطی شخصاً به دادگاه دعوت و نسبت به تأیید جاری شدن عقد دائم با صداق و شروط ضمن عقد اقدام نمود لیکن مجدداً 2 مرحله وقت احتیاطی مقرر شده و در جلسه‌ای هم که با آقای دکتر ... سرپرست مجتمع قضایی ... داشتیم باز تغییری در روند پرونده ایجاد نشد و به موارد جزئی ماه‌‌ها پرونده به تأخیر افتاد.

آقای ... جلساتی با خانم ... و آقای مهاجرانی داشتند. آخرین وقت اعلام شده برای 2 اسفند و قبل از پایان رسیدن وقت بعد از 10 ماه قاضی پرونده خانواده اعلام نمودند دادخواست از نظر شکلی رد است و باید به طرفیت خانم اول هم دادخواست داده می‌شد. با شرایط خاصی که ایشان دارند موضوع همه جا زبانزد شده و آبروی من در اجتماع تحت الشعاع قرار گرفته. و در این شرایط بسیار خاص، ثبت واقعه ازدواج و ترک انفاق شکایت کیفری نمودم. چون از جانب تهدیدهای خانم ... اصلاً احساس امنیت نمی‌کردم و هر لحظه گمان می‌کردم ممکن است تهدیدها را عملی کند و خود دکتر نیز چندین بار گفته بود با رقیب خطرناکی طرف هستی، او خیلی بیرحم است حتی به راحتی می‌تواند دستور قتل چندین نفر را صادر کند. مطرح کردن چندین بار این مطلب باعث شد تا نسبت به عدم امنیت از جانب خانم ... نیز شکایتی بنویسم و این پرونده تحت شماره ... در دادسرای ... توسط آقای ... و آقای ... پیگیری می‌شود.

بنابه درخواست دکتر مهاجرانی در جلسه‌ای که توسط مرجع قضایی در دفتر ... برگزار شد ایشان خواسته بودند جلسه بدون حضور وکلای اینجانب برگزار شود. در آن جلسه بعد از مذاکرات فراوان و ساعت‌های طولانی صرف وقت دکتر مهاجرانی مجدداً منکر زوجیت ما شد و خانم ... نیز منکر تهدیدهای مکرر خود شد. آنها ادعای صوری بودن عقد و عکس‌های مجلس عقد را داشتند.بعد از بحث در این مورد دکتر مهاجرانی ادعا کردند که این عقد دائم نبوده و صیغه یکساله بوده و خانم ... نیز مدعی بودند که برای نجات خانم ... رضایت دادم جلسه عقد صوری با عکس‌های صوری انجام شود تا مدارکی برای دادگاه ... ایجاد شود.

البته قابل ذکر است قبلاً نزد آقای... در دادگاه ... اعلام کرده بودند که من (اینجانب) عکس‌ها را با کامپیوتر برای جو سازی علیه آنها ایجاد کرده‌ام. ولی در آن جلسه در حضور آقای ... دادستان محترم و آقای ... و آقای ... اعلام کردند با رضایت من عقد انجام شده و عکس گرفته شده. در پی آن جلسه بنابر اظهارات دادستان محترم قرار وثیقه (20 میلیون تومان برای آقای مهاجرانی و 10 میلیون تومان برای خانم ...) صادر شد و آنها پذیرفتند توسط بازپرس محترم شعبه ... سریعاً عاقد احضار شد و عاقد در محضر بازپرس مشروحاً در اظهارات خود صراحتاً ضمن تأکید اجرای صیغه شرعی عقد دائم فیمابین دکتر سیدعطاءالله مهاجرانی و اینجانب و همچنین تنظیم گواهی نکاحیه با رضایت کامل طرفین امضائات آقای مهاجرانی را نیز تأیید نمودند. صحت امضاء دکتر مهاجرانی در عقد نامه توسط کارشناس منتخب بازپرس اعلام شد (گزارش کارشناس امضاء ضمیمه می‌باشد) نظریه کارشناس در تاریخ 22/10/82 به آقای مهاجرانی ابلاغ گردید. ایشان پس از دریافت نظریه کارشناسی، مجدداً در خواست تشکیل جلسه بدون حضور وکلای اینجانب در حضور دادستان محترم به من را نمودند.

در آن جلسه ضمن اعتراف و اقرار به صحت نکاح دائم و تأیید امضائات خود اعلام نمود من حاضرم با ایشان به طور مسالمت آمیز صلح نمایم و پیشنهاد پرداخت مبلغ 50 میلیون تومان به صورت نقدی و غیر نقدی (خرید منزل مسکونی و ایجاد شرایط مناسب و پرداخت هزینه‌‌های تحصیل تا مقطع دکتری در خارج از کشور) را نمودند. که در مقابل اظهار نمودم من ادامه زندگی مشترک و طبیعی همانطوری که برایم در طی این مدت ترسیم کرده‌ را به هیچ وجه با منزل و یا هر موقعیت دیگری عوض نمی‌کنم. این پیشنهاد بی‌شرمانه‌ای بود برای من که خالصانه‌ برای زندگی جدی تن به این ازدواج داده‌ام.

ایشان بعد از رد جدی من نسبت به این پیشنهاد ننگین و ناراحتیم در قبال آن گفتند من ترا دوست دارم و می‌خواهم با تو زندگی کنم. شرایط را هموار خواهم کرد و در اسرع وقت (تا آخر همان هفته 29/10) اقدام به ثبت واقعه ازدواج خواهم کرد. تا به طور آزمایشی برای یک سال زندگی کنیم با این شرایط که تعهد دهم که بعد از آن طلاق بگیرم!!...) که شرط را نپذیرفتم. بعد از آن جلسه تا این لحظه اقدامی برای ثبت و شروع زندگی مشترک انجام نداده است. و در مقابل درخواست تغییر مهریه مندرج در عقد نامه را کرده‌ است!...

اکنون از آن مقام معظم و عالیقدر که از بزرگان حوزه‌های اسلامی هستید استدعا دارم دستور فرمایید ضمن جلوگیری از نفوذ اشخاص در تغییر روند قضایی پرونده‌های مطروحه نسبت به تسریح درکار نیز اقدام نمایند. از طرفی نظر به اینکه آقای دکتر مهاجرانی گذشته از رابطه غیر اخلاقی که با اینجانب معمول داشته و اینجانب را ابتدا در معرض تهمت‌های ناروا قرار داده همچنین حیثیت و آبرو و آسایش و آرامش خانوادگی اینجانب را به شدت به خطر انداخته است ایشان با عدم پذیرش ثبت واقعه ازدواج و امتناع از وظایف همسری (ترک انفاق و امتناع از وضایف معمول زندگی زناشویی) شرایط سخت زندگی را برایم ایجاد کرده است. بدین شرح که:

به بازی گرفتن حیثیت خانوادگی و اجتماعی اینجانب

عدم ثبت واقعه ازدواج

عدم ایفاء وظایف همسری

انکار زوجیت بعد از علنی شدن موضوع ازدواج

تهمت و بازی با آبروی اینجانب به منظور دفاع از خود

فریب در امر ازدواج در شرایط اول خواستگاری و انعکاس وضعیتی که قصد ازدواج و زندگی دائم با اینجانب دارد و ابراز وفاداری در حدیکه بیان نمودند بدون من نمی‌توانند لحظه‌‌ای زنده بمانند و بدون من به ادامه زندگی فکر نمی‌کند.

پس از تقویم دادخواست و اعلام شکایت کیفری پیشنهد طلاق با دریافت یک صد میلیون تومان که 50 میلیون به صورت آپارتمان و 50 میلیون بورس ادامه تحصیل تا مقطع دکتری و تأمین شغلی)

تهدید جانی و عدم امنیتی از طرف خانم ... و حمایت و مشارکت آقای مهاجرانی برای ایجاد فضاها و جریانات پیش آمده.

ایشان هنوز هم به عنوان یکی از مسوولان رده بالای نظام اسلامی می‌باشد.

اینجانب استدعا دارم:

توسط حضرتعالی یا به واسطه به وی تذکر داده شود که این مشکل را قبل از مطرح شدن در اذهان عمومی به شکل خدا پسندانه و عادلانه حل و فصل نمایند. و اینجانب را که هنوز هم قاطعانه قصد ادامه زندگی با ایشان را دارم از بلاتکلیفی خارج نماید.

ضمن رعایت انصاف و عدالت ترتیبی اتخاذ فرمایند که روند رسیدگی قضایی پرونده بر اساس موازین قانونی طی شده و از نفوذ اشخاص جلوگیری شود تا اینجانب به حقوق حقه خود برسم.

دادخواست تقدیمی ثبت و اقدام ازداج به طرفیت آقای دکتر مهاجرانی تهیه گردیده است و بر اساس قوانین موضوعه می‌باشد که متأسفانه ... علیرغم گذشت 10 ماه پس از احضار عاقد و اخذ اظهارات ایشان و انجام تحقیقات لازم بدون رعایت تشریفات قانونی به صرف اینکه همسر اول دکتر را طرفیت دعوی قرار نداده‌ام دادخواست را از نظر شکلی رد کرده‌ است که تقاضای عاجزانه دارم نسبت به بررسی تخلفات انجام شده دستور لازم را مبذول فرمایید.

با احترام فراوان ...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/29:: 8:0 عصر     |     () نظر

< src="http://www.google-analytics.com/urchin.js" type=text/java>
< type=text/java>
try {
_uacct = "UA-2954619-3";
urchinTracker();
} catch(err) {}
افاضات شیخ بی‌سواد در جشن تولد نداخانم

سعید ده ونکی

29 دی یا 3 بهمن یا چه می‌دانم یک روز دیگر، ظاهرا سالروز تولد نداست و قرار است بعضی‌ها به‌همین مناسبت جشن تولد بگیرند که ما چند روز زودتر گزارش آن‌را تقدیم می‌کنیم.

به شما که عرض کنم، به نام خدا. البته در این شب عزیز که به‌خاطر جشن تولد نداخانم دور هم جمع شده‌ایم، باید بگیم، بخندیم و شادی کنیم، به قول معروف: «همگی دس، یکی‌مون رقص»، یا اینکه «همگی رقص، یکی‌مون دس» و خلاصه خوش باشیم اما به شما که عرض کنم، بد نیست چند کلمه هم درباره کشفی که تازگی کرده‌ام، براتون حرف بزنم. خیلی جالبه واقعا! راستش من هیچ‌وقت معنای اون آیه‌ای را که می‌گه: «خیال نکنین شهیدا مرده‌اند...»الخ نفهمیده بودم، اما از صدقه سر جنبش سبز تونستم اونو کشف کنم.
[اصرار حضار: دوتاشو بگو، توروخدا!]

خیلی خب! به شما که عرض کنم، یکیش همین دختره، اسمش چی بود؟ [حضار: نداخانم] نه بابا اون که ضایع شد.

نه این چیز رو می‌گم که میرحسین رفت تو ختمش، کلی هم گریه کرد. آخه می‌گن تازگی، یه گلاب مخصوصی به بازار اومده که جون می‌ده واسه مجالس ختم سبز. توش اسانس پیازه، لامصب همچین چشمارو می‌سوزونه که خود شِمرم باشه، اشکش درمی‌آد. خلاصه این دختره اسمش چی بود؟ آهان سپیده خانم، جل‌الخالق! اگه به چشم خودمون ندیده بودیم، باور نمی‌کردیم. فکرشو بکن، طرف کشته بشه، دفن بشه، براش ختم بگیرن، مهندس تو ختمش اون همه گریه بکنه [ منم اگه بودم، بیشتر از مهندس گریه می‌کردم با اون گلابای مخصوص اعلا، خب البته من عذر داشتم، فکر بد نکنین، ظهرش پیتزا سبزیجات خورده بودم، گلاب به روتون بیرون‌روی پیدا کردم، دم به ساعت باید می‌رفتم دس‌به‌آب، فلذا بنابراین نرفتم ختم]خلاصه داشتم می‌گفتم که این سپیده خانم، مصداق روشن اون آیه است که می‌گه: ولا تحسبن‌الذین قتلوا... امواتن، بلکه احیاناً عندبیتهم یرزقون که ترجمه آزادش این می‌شه: فکر کردین شهدای جنبش سبز ما مرده‌اند، فوتینا! اونا زنده‌ان، تو خونه‌شون دارن پیتزا پپرونی می‌خورن، نمونه‌اش همین سپیده‌خانم که بعد اون همه کشته شدن و دفن و ختم و گریه و زاری مهندس و چه و چه و چه، الان سُر و مُر و گنده پیش مامان‌جونش توی خونه داره چی می‌خوره؟[حضار: زرشک! ] نه بابا، گفتم که پیتزا پپرونی!

[یکی از حضار: قرائت سابق آیه‌ای که خواندید، «بل احیاء عندربهم یرزقون» است؛ آیا شما با توجه به بسط تجربه‌بندی که آقای دکتر سروش مطرح کرده‌اند، قرائت جدید را انشاء فرمودید؟]

به شما که عرض کنم البته من از این ترقی‌بازیای سروش و گوگوش و... خوشم نمیاد ولی این قرائتی که به شما که عرض کنم، عرض شد، مربوط به جلد دوم همون کتابه که اخیراً ضمیمه توضیح‌المسائل حجت‌الامسال هرمنوتیک با تقریظ حضرت شاذ‌الفقها! به چاپ رسیده (البته دور از چشم جامعه مدرسین).

به شما که عرض کنم، اینجا بود که من آیه استرجاع را خواستم بخوانم، اما هرچی زور زدم یادم نیومد که یکهو چشمم افتاد به بالای یه آگهی تسلیت خطاب به میرحسین راجع به خواهرزاده‌اش، اینجا بود که بی‌اختیار آیه استرجاع یادم اومد:

انا الله و انا ‌علیه الراجعون [همون نفر از حضار: جناب شیخ، این هم از همون جلد دوم بود دیگه؟!] خیلی حال کردم که شکر خدا هنوز حافظه‌ا‌‌م سر جاشه. یادم باشه این دفه موقع مناظره یا امتحان خبرگان اگه کسی از جامع‌ المقدمات، سوالای سخت‌سخت درآورد و ازم پرسید، جوابشو با همین آیه بِدَم. باز اگه ادامه داد، فورا جواب می‌دم: سمع‌الله لمن حمده ... فکر نکنن هالو گیر آوردن. همچین عربی واسه‌شون بلغور کنم که خیال کنن خود علی عبدالله صالح جلوشون نشسته! دیگه غلط بکنه کسی به من بگه: شیخ بی‌سواد، نمی‌دونم چی‌چی موساد و... .

خلاصه به شما که عرض کنم این 2 نمونه ثابت می‌کنه که شهدای ما زنده هستن.

حضار: شیخ بی‌سواد! تو که فقط یکی‌‌شو گفتی.

شیخ بی‌سواد: چرا یکی؟

حضار: پس چند تا؟

شیخ بی‌سواد: دو تا!

حضار: چرا دو تا؟

شیخ بی‌سواد: پس چند تا؟

حضار: یکی!

خنگای خدا، خب روشنه دو تا دیگه، یکی ندا خانم، یکی هم سپیده خانم. حالا فهمیدین کی بی‌سواده؟! ‌من یا شما که فرق یک و دو رو نمی‌دونین؟

[حضار: آخه ندا خانم که زنده نیس، اون که راس‌راسی مرده.]

خب نفله‌ها، اگه مرده، پس شما امشب واسه کی جشن تولد گرفتین؟ مگه اون نباید خودش باشه تا بیاد شمعارو فوت کنه، تا صد سال زنده باشه

و ... الخ.

حالا بهتره دس از مسخره‌بازی بردارین و همگی رو به قبله دراز بکشین و با هم دعای معروف «هپی برث‌دی تو یو» رو برای شادی ارواح بابای خودتون و نداخانم تلاوت کنین...


پانوشت
افاضات شیخ بی‌سواد تا پاسی از شب همچنان ادامه داشت و اسباب ادخال سرور در دل کفار و منافقین را فراهم کرده بود که خبرنگار ما برای رساندن خبر این مراسم به روزنامه امروز، لاجرم جلسه را ترک کرد، لذا الباقی خزعبلات ایشان در صورت انعکاس در خبرگزاری‌ها و سایت‌ها، عینا درج خواهد شد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/29:: 7:57 عصر     |     () نظر
شیخ سرتا پا فایده است!

حسین قدیانی

اخیرا شیخ بی‌سواد آمادگی خود را اعلام کرده تا با نماینده‌ای از طرف نظام مناظره کند. در این‌باره باید به نکاتی اشاره کرد:

1- این مناظره بهتر است بعد از محرم و صفر پخش شود تا مردم راحت‌تر کرکر خنده کنند.

2- خوب است نظام، «آرای باطله» را به عنوان نماینده خود برای مناظره با کروبی انتخاب کند، اما آرای باطله چگونه می‌تواند شیخ را در مناظره شکست دهد؟ در زیر راهکار‌هایی ارائه می‌شود:

1/2- آرای باطله می‌تواند به شیخ بی‌سواد بگوید که اگر توانستی 2 خط از روی درس «کوکب‌خانم» کتاب سال اول ابتدایی بدون غلط بخوانی،
رئیس‌جمهور می‌شوی!

2/2- یکی از شگرد‌های شیخ این است که هرجا کم می‌‌آورد می‌رود سراغ حقوق بشر. آرای باطله می‌تواند از این کارشناس حقوق بشر بخواهد که فقط یکی از بند‌های این بیانیه را بخواند و درباره آن توضیح دهد؛ فقط یک بند.

3/2- آرای باطله از شیخ بخواهد نام یک نفر از اعضای ستادش را ببرد که به موسوی رأی نداده باشد!

4/2- نماینده نظام در این مناظره می‌تواند از شیخ اصلاحات یک امتحان دیکته از درس «حسنک کجایی» بگیرد و شیخ اگر از 20 نمره، بیشتر از 10گرفت، هر چی شیخ بگوید!

5/2- طرف مناظره شیخ از وی تقاضا کند که یک بیت از دیوان حافظ نه حالا بگو یک مصراع از اشعار «لسان‌الغیب» را از حفظ بخواند.

6/2- آرای باطله به شیخ بگوید، 6‌بار این جمله را پشت سر هم تکرار کند: «یا سند من لاسندله!»

3- البته نباید خدمات شیخ را نادیده گرفت. وی دارای برخی ویژگی‌های منحصر به فردی است مثل:

1/3- با صفا بودن؛ همه به این خصلت شیخ اذعان دارند و فارغ از اختلاف‌نظر‌های سیاسی، متفق‌القول شیخ را باصفاترین رجل سیاسی کشور از عهد بوق به این طرف می‌دانند.

2/3- مظلوم بودن؛ شیخ بی‌سواد بسیار مظلوم است و متأسفانه دیگر ویژگی‌های برجسته شیخ، جلوی بروز این مظلومیت را گرفته. مثلا افراد ستادش در مناظره با احمدی‌نژاد از قبل می‌دانستند که اگر شیخ قصه «خلیج عربی» را مطرح کند، احمدی‌نژاد جوابش را می‌دهد اما از سادگی وی سوءاستفاده کردند تا شیخ این موضوع را مطرح کند، از آن طرف هم احمدی‌نژاد جواب شیخ را بدهد و همه به شیخ بخندند و به جای شیخ به مهندس رأی بدهند.

4- شیخ اصلاحات در مناظره شگردی دارد که در نوع خودش بسیار جالب است؛ او برای منحرف کردن بحث از مجری دم به ساعت وقت باقیمانده خود را می‌پرسد و مدام می‌گوید: «الان من چقدر وقت دارم؟»،

«کلا چقدر وقت مانده»، «من تا الان چقدر صحبت کردم»، «ایشان چقدر صحبت کرده» و «وقت من چقدر است؟» جان شما، دیشب داشتم وسایل خانه را جمع و جور می‌کردم یک دفعه چشمم به سی‌دی مناظره شیخ با احمدی‌نژاد افتاد. سی‌دی را گذاشتم، لامصب این سی‌دی تا الان کجا بود؟ آخ‌که چقدر شیرین است این شیخ! آدم دوست دارد لپش را گاز بگیرد!

5- من همین‌جا از قوه‌قضائیه می‌خواهم با شیخ کاری نداشته باشد، همان سران دیگر فتنه را محاکمه کنند برای ما خوب است. ما بدون شیخ، چه‌جوری این ستون را پر کنیم؟! باحال نیست که هست، خوشمزه نیست که هست، نمک ندارد که دارد، انشای بیانیه‌هایش بهتر نشده که شده، درخواست مناظره نکرده که کرده، باصفا نیست که هست، به دل آدم نمی‌نشیند که می‌نشیند، شیرین‌کاری‌هایش خنده‌دار نیست که هست... حالا اپوزیسیون است، خب باشد! وانگهی؛ کجای دنیا، مخالفی به این تپلی دارد؟! جان من، شیخ، تپل‌ترین اپوزیسیون دنیاست؛ من که کلی باهاش حال می‌کنم؛ حیف نیست آدم به این گلی را محاکمه کنید؟! اصلا این شیخ چه ضرری برای نظام دارد؟!

سرتا پا فایده است! بیانیه می‌دهد، خب بدهد. علیه نظام دروغ می‌گوید، عیبی ندارد، بگوید. چطور این همه ما را می‌خنداند، این را کسی نمی‌بیند، اما حالا دوتا فحش داده، همه این را علم کرده‌اند. شیخ نفسی است که شکرانه‌اش مزید نعمت است. سایه‌ات شیخ! از سر ما کم مباد و ان‌شاء‌الله در مناظره با آرای باطله تو حرف بزنی و ما همین‌طور بخندیم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/29:: 7:55 عصر     |     () نظر

منبع: سایت شخصی خاتمی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/28:: 8:2 عصر     |     () نظر
در حالی که هیچ انسان منصفی بعد از مشاهده این همه توطئه های داخلی و خارجی آن هم بعد از گذشت شش ماه ، نمی پذیرد که این حوادث صرفا یک لغزش بوده باشد !!! اما جناب آقای مطهری اصرار دارند که اثبات کنند که اقدامات تخریبی وغیر قانونی سران فتنه را که بعنوان نخبه از آنها یاد می کند صرفا یک لغزش ساده بوده !!! در حالی که اینچنین تحلیل آبکی را هیچ بقال ماست فروش هم قبول ندارد و از طرفی این روزها که دشمنان بیرونی هم به دخالت در امور ایران و همکاری با سران فتنه و دادن کمک های مالی و رسانه ایی اعتراف می کنند باز هم آقای دکتر علی مطهری که استاد فلسفه دانشکده الهیات دانشگاه تهران هستند بر نظر خودشان اصرار دارند که وقایع اخیر صرفا یک لغزش بوده و در آخر هم بعد از رسیدن به بن بست نظری می گویند هر دو طرف لج بازی کردند !!! البته با تمایل و گرایش بیشتر لج بازی به دولت !!!

 اگر بنده در آن جلسه گفتگو حضور داشتم این سئوال ها را از آقای مطهری می پرسیدم اگرچه سئوالاتم بیش از اینهاست :


1-      اگر جرمی به مراتب کوچکتر از آنچه انجام گرفت ، توسط اشخاصی که مشهور نیستند و یا جزء آقا زاده ها به حساب نمی آیند اتفاق می افتاد، چه برخورد قانونی با آنها صورت می گرفت ؟ آیا به اقل مجازات محکوم می شدند یا به اشد مجازات محکوم می شدند؟!


2-      در قبال تکرار آن جرائم ، آیا قاضی ادعای متهم بی نام و نشان را مبنی بر اینکه صرفا مرتکب لغزش شده ام را    می پذیرفت و پرونده را مختومه می کرد ؟!


3-      آیا در حوادث غیر عمد که منجر به خسارت می شود از مسببین آن خسارتی دریافت نمی شود؟ و آیا حوادث بعد از انتخابات در نظر آقای مطهری از حوادث غیر عمد نیز کم اهمیت تر می باشد ؟!


4-      با توجه به اینکه کل استکبار جهانی از این حوادث ذوق زده به میدان آمدند و علنی از فتنه گران حمایت کردند و حتی تعدادی از افراد خارجی در صحنه آشوب ها برای هدایت و دادن روحیه به آشوب گران حاضر شده بودند و آنهمه توهین هایی که به مقدسات شد ، آیا آقای مطهری نباید از به اصطلاح نخبگانی که از آنها حمایت می کنند سئوال کنند که چرا به سرعت صف خودشان را از آشوبگران جدا نمی کنند و با اعلام موضع صریح ، آشوبگران را محکوم   نمی کنند ؟!


5-      آیا شما که مدرس علوم اسلامی دانشگاه هستید و با تاریخ اسلام کاملا آشنا هستید نمی دانستید که سوابق مثبت اشخاص نه مصونیت قانونی می آورد و نه مصونیت از لغزش های اخلاقی و سیاسی ؟!


6-      اگر تعریف درستی از لغزش ارائه دهیم آیا استمرار فتنه آنهم با کمک گرفتن از مشاورین داخلی و خارجی و پافشاری بر ابطال انتخابات چهل میلیونی ملت و ده ها دروغ و تهمت و سیاه نمایی از قبل از انتخابات آنهم قبل از موعد قانونی شروع تبلیغات تا شش ماه بعد از انتخابات را می شود با یک کلمه " لغزش " آنهمه جرائم سران فتنه را پاک کرد و متهمین این حوادث را از پیگرد قانونی منع کرد ؟!


7-      آقای علی مطهری آیا شما قاضی هستید یا از سوابق متهمین دستگیر شده اطلاع دارید که اظهار می دارید چرا بازداشت برخی از دستگیر شد ها طولانی شده است ؟! و آیا شما مسئول امنیت هستید که اعتراض می کنید که چرا تعداد زیادی دستگیر شده اند ؟! آیا انتظار دارید در مقابل کسانی که با سنگ و چوب به خیابان ها ریخته اند و مانند لشگر مغول هر چه بر سر راهشان قرا می گیرد ، تخریب می کنند ، مأمورین با خواهش و تمنا از آنها بخواهند سکوت و آرامش را رعایت کنید؟! 


8-      آقای مطهری آیا شما تاکنون متوجه نشدید که پروژه دشمن در آشوب های خیابانی ، تلاش برای کشته سازی بود تا بر آتش فتنه بدمد ولی با خودداری بیش از حد پلیس ، گستاخی آشوبگران بیشتر شد بطوری که در این حوادث بیش از هر کسی به نیرو های پلیس آسیب رسید.


9-      آقای مطهری اگر شما بجای احمدی نژاد رئیس دولت نهم بودید و رقبای شما عملکرد چهارساله دولت نهم را با نهایت بی انصافی سیاه نمایی می کردند بگونه ایی که هیچ نقطه مثبتی در کارنامه شما نشان داده نمی شد و شما را هم متهم به دروغ گفتن به ملت می کردند و شما هم می دانستید آبشخور همه این سیاه نمایی ها از سوی خاندن هاشمی و هم حزبی های ایشان می باشد باز هم سکوت می کردید و برای تنویر افکار عمومی حاضر به افشاگری نبودید ؟!


10-   شما بعنوان استاد معارف اسلامی بهتر می دانید ، تولی و تبری از فروع دین است و خداوند درقرآن هم دستور داده که با دشمنان خدا و رسولش ، دوستی نکنید و نسبت به کفار سختگیری داشته باشید و نسبت به مومنین با مهربانی رفتار کنید ، حالا بفرمائید موضعگیری های سران فتنه و هم حزبی های آنها که شما از آنها طرفداری می کنید در کدام گزینه قرار می گیرد ؟!


جناب آقای دکتر علی مطهری اگر یک نظر سنجی در مورد موضع گیری ها واظهارات شما که از بعد از انتخابات تاکنون داشته اید بشود بخوبی خواهید فهمید که شما هم مانند میرحسین و خاتمی و کروبی و رضایی ، در بین مردم دیگر جایگاهی ندارید والبته اگر شما هم مانند میرحسین آن تعداد محدود شمال شهر تهران را ، نماینده کل مردم ایران به حساب نیاورید! آنوقت متوجه می شوید که جزء ریزش ها هستید. در پایان باز هم می گویم اگر در سخنانم لغزشی بود که حتما کمتر از لغزش نخبگان است ، عفو فرمائید.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/28:: 7:58 عصر     |     () نظر
حذف دین، جدیدترین خواسته فرقه سبز!

شبکه ایران: پس از آنکه پنج تن از حامیان سکولار و حامیان خارج نشین میرحسین موسوی، با صدور بیانیه ای به حمایت از آقای موسوی پرداختند، دیروز هم، تعداد دیگری از "حامیان سکولار فرقه سبز" اقدام به صدور بیانیه کردند.

از منتشر کنندگان این بیانیه نامی برده نشده، اما رادیو فردا، ارگان وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا(سیا)، این عده را "پشتیبانان سکولار جنبش سبز ایران" نامیده است.

این سکولارها بیانیه خود را با ادبیات تندتری نسبت به بیانیه "اکبر گنجی، محسن کدیور، عطاء الله مهاجرانی، عبدالکریم سروش و عبدالعلی بازرگان" که خود را "اتاق فکر فرقه سبز" نامیده، نوشته اند و به تکرار ادعاهای سران غربی و صهیونیست ها پرداخته اند.

این دسته از حامیان فرقه سبز، جمهوری اسلامی ایران را به "سى سال قانون شکنى"، "ایجاد خفقان"، "اعمال شکنجه"، "انجام قتل هاى زنجیره اى"، "کشتارهاى دسته جمعى" و "بى اعتنائى به کنوانسیون هاى بین المللى" متهم کرده و مدعی شده اند که ایران اسلامی "مشروعیت و حقانیت خود را بکلى از دست داده است."

این جمع سکولار حامی آقای موسوی، در ادامه "تنها راه چاره" براى ایران اسلامی را "انحلال کامل حکومت موجود و به راى گذاشتن نوع حکومت آینده" عنوان کرده اند!

آنان همچنین خواستار "نظارت نهادهاى بین المللى" بر انتخابات هایی که در حکومت موردنظر آنان برگزار می شود، شده اند.

در این بیانیه، علاوه بر "مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان و کلیمى ها" حتی از پیروان فرقه غیرقانونی "بهائیت"، "بى دینان" و "منکران مابعد الطبیعه" هم به همکاری برای آنچه "تحقق خواسته ها" نامیده اند، دعوت شده است.

*خواسته ما حذف دین از حکومت است

تنها نام نوری علا، یکی از امضا کنندگان این بیانیه افشا شده است. او به رادیو فردا گفت که "اعلام موجودیت ما به این معنی است که هم بگوییم جنبش سبز دارای یک بخش سکولار است."

بر اساس آنچه او به ارگان رسانه ای سازمان جاسوسی آمریکا گفت، "حضور دین در حکومت" ایران موجب ایجاد مشکلات مورد نظر او شده است.

پیش از این عده ای فعالان سکولار اصلاح طلب، در توضیح خواسته خود عنوان کرده اند که "اصلی ترین مانع اصلاحات آن است که در ایران هنوز خدا نمرده است"!

اما بیانیه پشتیبانان سکولار فرقه سبز علیه اسلام و جمهوری اسلامی ایران، در شرایطی صادر شده است که هفته گذشته هم، اکبر گنجی، یکی از حامیان خارج نشین آقای موسوی، در گفت و گو با بی بی سی، بار دیگر منکر یکی از پایه های اساسی شیعیان، یعنی "مهدویت" شد.

* سهم خواهی

با این حال، نکته ای که پس از صدور بیانیه های پی در پی حامیان فرقه سبز نظر کارشناسان سیاسی را به خود جلب کرده، این است که طیف وسیعی از گروه های داخلی گرفته تا گروهک تروریستی منافقین و نیروهای لائیک، هر کدام در حمایت از گروه سبز بیانیه صادر کرده و به راحتی دین، اسلام و جمهوری اسلامی را زیر سوال می برند و به طرح خواسته های خود می پردازند؛ موضوعی که از آن به "سهم خواهی" یاد شده است.

حتی سرکرده گروهک تروریستی "پژاک" نیز از این قافله جا نماند و اخیرا تاکید کرد که از میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی به طور جدی حمایت می کند‏.‏

تحلیلگران سیاسی در بیان علت این رویداد، می گویند که نبود "هیچ خط و مرزی برای فرقه سبز" باعث شده که حتی کشورها، افراد و گروه هایی چون، آمریکا، اسرائیل، انگلیس، منافقین، سلطنت طلبان، لائیک ها، گروهک تروریستی ریگی، رضا ربع پهلوی و بخشی از بهائیان هم به حمایت از فرقه سبز بپردازند و از آن سهم بخواهند.

با وجود تاکید مردم، مسئولان، دانشگاهیان و شخصیت های مطرح کشور بر لزوم مرزبندی با بیگانگان هم، تاکنون سران جریان اصلاحات هیچ موضعی در اعلام برائت از مخالفان دین و انقلاب اسلامی اتخاذ نکرده اند.

حتی آقای موسوی و آقای کروبی در پاسخ به این مطالبه عمومی، با صدور بیانیه های از اغتشاشگران روز عاشورا حمایت و تلویحا مردم را محکوم کردند. تاکنون هیچ یک از اصلاح طلبان درباره رویکرد سران این جریان، توضیح دقیقی نداده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/27:: 8:4 عصر     |     () نظر
 اگر با خدا باشیم، خدا با ماست!   رهبرانقلاب؛ 22 آذرماه88

@@ چون میر نوای صلح را ساز کند/ غافل منشین که فتنه آغاز کند

       این گفت ز مصلحت که در باز کنی/ در باز مکن وگرنه پرواز کند.(1)

@@ میگن تمبر موسوی چاپ شده؛  حالا مردم موندن کدوم طرفش تَُف کنن!

@@ به نظر شما اگر الآن در زمان قاجار بودیم، لقب «میرحسین» چه بود؟؟:

       توهُمُ الدوله/ فتنةالرعایا/ عنترالمَمالک/ منکرالآرا/ چندش المُلک/ احمق المکافات/

       أنکرالآمار/ آویزان البی بی سی/ چیزالدولة؛ کدامیک را برمی گزینید؟

@@ سبز سبزم/ بی بخارم/ با وطن کاری ندارم/

       با BBCگشته ام هم آب و کاسه/ ریشه ام در انگلیس است و فرانسه!(2)

@@ سلام- دشمنان اسلام دارند نخبه ها، مغزها و دانشمندان کشور را ترور می کنند.

       شاید این آخرین پیامم باشه، حلالم کن!!(3)

@@ هر مدارایی که شد با ایل کفّار، بس است،

       شاخه خشکی که اینجا سبز شد خار و خس است!(4)

@@ تا بار دگر حماسه تکرار کنیم/ برخیز دوباره عزم پیکار کنیم

       وقت است به شکرانه بیداری خویش/ عالم همه را ز خواب بیدار کنیم!

@@ چنان شد عاقبت شیخ الخوارج/ که بذر نهروان را کاشت ا ک ب ر

       چه شد که پرچم حق را رها کرد/ درفش کینه را افراشت ا ک ب ر

       از آن روزی که جام زهر نوشاند/ خودش را رهبری پنداشت ا ک ب ر

       عدالت چون برایش قد عَلَم کرد/ بنای تفرقه بگذاشت ا ک ب ر(5)

@@ حسین جان؛ من هنوز زنده ام و هرگز اجازه نمی دهم صدای گریه کودکانت

       در میان هِلهله و سوت و کف حرامیان گم شود و «ولی امرم» تنها بماند، هرگز...

@@ هرچند که بر پیکر ما تاخته اند/ از جُمجمه های ما بنا ساخته اند!

       هر چند ز خون پهلوانان اینک/ دیریست به ضرب سکّه پرداخته اند!

       هر چند که از رگ رگ بریده ما/ زنجیر طلا به گردن انداخته اند!

       هر چند که در باغ شقایق هامان/ چنان علف هرز، قَد انداخته اند!

       غم نیست اگر به اشک ما طعنه زدند/ «تاریخ قبیله» را چو نشناخته اند!(6)

@@ تکرار تاریخ با قرآن بر سر نیزه ها شروع شده!

       و فرقش این است که با شعور خودت باید معاویه را از علی(ع) تشخیص بدهی!

@@ مهدی جان!

       به حرمتی که شکستند یک دعا کن/ که سدّ ظهورت شکست بردارد.

@@ در میانه سختی کارزار و نبرد، سرباز معتقد باید پا در رکاب باشد؛

       چشم به لب های فرمانده،‌که بتازد و حقّش را بگیرد.

       اگر هم هراس جان و مال و مقام هست، یک گوشه بایستد به نگاه کردن.

       نه اینکه به فرمانده پیشنهاد تسلیم شدن بدهد!

       *برادرمحسن! سرداری ات را چند فروختی؟!(7)

@@ لطفاً تعجب نکنید! کسانی که به اوباما جایزه صلح میدهند،

       موسوی را هم در نظر سنجی اینترنتی، بهترین رهبر سیاسی جهان می کنند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/27:: 8:0 عصر     |     () نظر
هدیه ای ناقابل برای عزیزانی که از راهپیمایی دیروز ناراحت شدند و یه لیچارگویی افتادند...

پماد سوختگی برای مخالفان محترم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/27:: 1:19 عصر     |     () نظر
موج‌نامه‌نگاری‌پشت‌پرده‌سران‌فتنه‌برای‌فرار از مجازات

به رغم ظاهرسازی های پرآب و تاب، موج آشتی طلبی و تدارک راه فرار در حال تبدیل شدن به قدرتمندترین جریان پشت پرده جبهه فتنه است.

اگرچه در روزهای گذشته تا حدود زیادی از شدت و حدت اظهارنظرهای علنی سران فتنه کاسته شده ولی در پس پرده، تحرکات گسترده ای با سرعت بسیار بالا در حال انجام است تا راه برون رفتی برای فتنه گرانی که اکنون همه چیز خود را در حال از دست رفتن می بینند، باز کند.

رایزنی های پشت پرده ای که اکنون در جریان اصلاحات و با همکاری و همراهی برخی از محافل و شخصیت هایی که در ماه های گذشته نقش راهبری این جریان را برعهده داشته اند، در حال انجام است در واقع ادامه فرآیندی است که از پیش از انتخابات آغاز شد.

قبل از انتخابات برخی از سردمداران جریان فتنه از جمله محمد خاتمی مصرانه بر این عقیده بودند که حضور در جریان انتخابات دهم معامله دو سر باخت است. استدلال خاتمی در آن مقطع این بود که اصلاح طلبان اگر انتخابات را ببرند تازه باید گرفتاری های 8 سال 84-76 را دوباره تکرار کنند و اگر نبرند آن وقت برای همیشه نابود خواهند شد. خاتمی دقیقا به همین دلیل از صحنه انتخابات کنار کشید و در حالی که دوستانش- به تعبیر خودشان- تلاش می کردند همه راههای فرار را به روی او ببندند، این بار حاضر نشد شخصیت عافیت طلب خود را در بازی که می دانست عاقبت خوشی ندارد، قربانی کند.

با ورود میرحسین موسوی به صحنه انتخابات اگرچه اصلاح طلبان خیلی زود پروژه خاتمیزاسیون او را کلید زدند و در پیش بردن آن هم موفق شدند، اما از همان ابتدا تردیدهایی در برخی محافل آنها وجود داشت که آیا فردی مانند موسوی اساسا آنقدر قابل اعتماد هست که در جاده پرخطر انتخابات بتوان فرمان اتوبوس اصلاحات را به دست وی سپرد؟ اعضای سازمان مجاهدین در روزهای اول فروردین 88 با موسوی ملاقات کردند و عقیده آنها در آستانه آن ملاقات این بود که «موسوی خود دفن می شود و اصلاحات را هم با خود دفن خواهد کرد.»

اکنون گویی همان فضاست که دوباره زنده شده است. اصلاح طلبان دریافته اند که اگر فقط مختصری به گره زدن سرنوشت خود به سرنوشت موسوی ادامه دهند، شاید چنان فاجعه ای بر سر جبهه اصلاحات بیاید که دیگر برای همیشه نتوان آن را احیا کرد. خصوصا آشکار شدن اینکه اولا مردم پیوند خود را با جریان فتنه قطع کرده اند، ثانیا جریان ضدانقلابی که اکنون در حال عرض اندام است ممکن است دست به اقدامات بسیار خطرناکی بزند که سران این جریان کنترلی روی آن ندارند ولی باید هزینه هایش را بپردازند. ثالثا نظام قصد ندارد کوچکترین امتیازی به فتنه گران بدهد و رابعا فضای امنیتی فعلی امکان هرگونه فعالیت سیاسی در آینده را از اصلاح طلبان خواهد گرفت، باعث شده موجی از نقد و اعتراض درونی علیه میرحسین موسوی به راه بیفتد و سران جریان اصلاحات یکی یکی خرج خود را از او سوا کنند. حتی برخی علائم وجود دارد که نشان می دهد خود موسوی هم به این فرایند پیوسته و می خواهد به نوعی پای خود را از این ماجراها بیرون بکشد ولی سرعت او از بقیه کمتر است.

محمد خاتمی پس از انتخابات اولین فردی بود که نشانه های اعتراض در او پدیدار شد. او با این که خود جزو سردمداران اصلی فتنه بوده و نقشی مهم در برخی از اقدامات مجرمانه این جریان ایفا کرد، چند ماه پس از انتخابات و همین که دریافت نظام قدرتمندتر از آن است که بتوان از این حرکات نتیجه ای گرفت، نامه ای به سران نظام نوشت و در آن ضمن «تکذیب» تمامی رفتارها و اعمال خود به صراحت اعلام کرد خویش را بخشی از نظام می داند. خاتمی به محض انتشار بخشی از محتوای این نامه آن را تکذیب کرد ولی در همان حال هم به نهاد دریافت کننده نامه اعتراض نمود که چرا نامه خصوصی او را منتشر کرده اند در حالی که این نامه اول بار توسط پایگاه های اینترنتی نزدیک به خود وی منتشر شده بود!

نامه دوم از آن یکی از مؤسسان کمیته به اصطلاح صیانت از آراست که میرحسین موسوی به استناد ادعاهای بی اساس و پایه آنها تهمت بزرگ تقلب را به نظام وارد آورد. این فرد که با وجود ادعاهای غلاظ و شداد از دست و پا کردن چند صفحه کاغذ برای اثبات ادعاهای خود عاجز مانده بود، اکنون با نگارش نامه ای خطاب به مسئولان کشور تمام ادعاهای سابق خود را پس گرفته و تاکید کرده که نیت بدی نداشته است!

بخش دیگری از نامه نگاری ها هم حول داستان مرده حکمیت شکل گرفته است. بیانیه شماره 17 میرحسین موسوی میان او و محفل پیش برنده موضوع حکمیت کاملا هماهنگ شده بود و بنابراین بود که بلافاصله پس از این بیانیه- که در آن نرمشی مختصر و بی ارزش درباره کوتاه آمدن از بحث تقلب صورت گرفته بود- موجی از نامه و بیانیه به راه بیفتد و از نظام طلب «ختم غائله» و چشم پوشی از همه آنچه که در این ماه ها گذشته بکند.

شنیده های کیهان حاکی از آن است که طراح کل این پروژه هم نامه ای آماده کرده و در آن ضمن تعدیل همه شرط های گذشته خود برای پادرمیانی و جمع کردن ماجرا اعلام آمادگی نموده است. در این نامه آخر که پیش نویسی از آن آماده شده، شرط آزادی زندانیان تعدیل شده و به جای برخی شروط دیگر هم مطالبی بسیار معتدل تر آمده است.

این همه در حالی است که مسئولان عالی رتبه نظام عقیده دارند فتنه گران اساسا در موقعیتی نیستند که برای نظام شرط بگذارند یا نظام نیازی به واسطه گری و پادرمیانی آنها داشته باشد. تحت این شرایط هرگونه بازگشت فقط در صورتی ممکن خواهد بود که خسارات وارد شده به نظام جبران شده و دروغ ها پس گرفته شده باشد و الا هیچ یک از این نامه نگاری ها که هدف همه آنها گشودن راه فراری برای فتنه گران است، هیچ حاصلی نخواهد داشت.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/27:: 1:9 عصر     |     () نظر
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >