ایچونی که به نظر مرسه این یزدی که ما اقه بهش منازم از طرف بعضیا خیلی مورد عنایت نبوده مثلا حافظ اصش از یزد خوشش نمیومده و یه بار که میاد یزد دلش میگیره ومگه :
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم وتا ملک سلیمان بروم
البته بگذرم که حافظ بر عکس سعدی اصش خشش نبوده بره ایرا اورا و به همون شیراز دل خوش بوده .شاید هم به قول عارفا جهانش تو خودش بوده و نیازی به بیرون رفتن نداشته وتو خودش مسافرت مکرده . حالا هر طری بِگم بالاخره ایشون مث خیلی ها از یزد خوشش نمیومده. الان هم می بینم این دانشجوها که میان یزد مخصوصا بچه ترونیا زودی دلشون میگیره ومگن تو یزد تا ساعت نه مشه همه مرن مخابن . مث اینکه تو شهر گرد مرگ پاشیدن . یا این که مگن یزدیا فضولن .به هر حال ما هم که مرم ترون کلی عیب وایراد تو اونا در میارم این به اون در .ولی باید دونس هر که یه اخلاقی داره هر شهری هم برا خودش آداب ورسومی داره و ما باسی یاد بگیریم که هم دیه را تحمل کنم وبه اعتقادات بقیه هم احترام بزارم .به هرحال ما خو یزا با همه حرفا دوس مدارم حالا حافظ خوشش نمیومده حکما سعدی اگه میومده ایراسکی ها خوشش میومده از کجا معلوم ؟خوب بسه دیه بیشتر سرتون را درد نمیارم .
کلمات کلیدی:
نمیدونم این روزا شبکه معظم یزد را نگا مُکُند یا نه ؟من بعضا از سر بیکاری میشینم پای برنامه های این شبکه . حکمت درست کردن شبکه های استانی، ایَچونی که صدا وسیما مگه حفظ فرهنگ بومی و قومی مناطق مختلف ایرانه . شکی نیست که زبان ولهجه هر مردمی یکی از مهمترین بخش های فرهنگشونه . اما شبکه یزد ما دونسته یا ندونسته یتا تبر ورداشته وافتیده بر جون این این قسمت از هویت ما یزدی ها . اگه دقت کِرده باشد توی برنامه ها معمولا خانم خونه با لهجه تهرونی صحبت مفرماین و آقای خونه که طبعا جذابیت خانم را ندارن با لهجه یزدی . یعنی این که خانمها با کلاس ترن و یزدی گف نمزنن . از این بدتر توی برنامه کودکشون که بلا استثناء با هر بچه ای مصاحبه مکنن این بچه هه با لهجه تهرونی حرف مزنه . بور کند تو بالای نود درصد مصاحبه ها این جوره . به بچه دارَن از حالا تلقین مکنن که اگه مُخای قشنگ و جوون حرف بزنی و بالاخره در اندازه مطرح شدن توی تلویزیون باشی باسی ایرو حرف بزنی . به هر روی اینطری که صدا وسیما ی یزد داره پیش مره چار رو دیه باسی خجالت بکشِم که چرا یزدی حرف مزنِم . و کم کم خجالت بکشِم که چرا یزدی هسِم و اخلاق و خصوصیات یزدی دارِم . پُری نَمُنده که بچکامون از یزدی حرف زدن و از یزدی بودنشون خجالت بکشن .
کلمات کلیدی:
امشب افتیده بودم توی قباله کهنه ها ،توی کاغذام یتا شعر پیدا کردم که دوست عزیزم مهدی مشهدی بافان در طلیعه سال 77 برام فرسیده بود . هر جا هست خدا رحمتش کنه !توضیح این که اون سال نفت شده بود بشکه ای هفت دلار .
هفتاد و هفته امسال جنجال نفته امسال
بهار ونوروز ما مجلس هفته امسال
تبریکِ سال نو را کسی نگفته امسال
تورم وگرونی گردن کلفته امسال
هفتاد وهفته امسال جنجال نفته امسال
وحشت اقتصادی بالا گرفته امسال
تاجر ورشکسته کیسه بِرُفته امسال
جیب بغل جای پول مملو سُفته امسال
من را بگو که گفتم سال پسُفته امسال
هفتاد وهفته امسال جنجال نفته امسال
اشک ِنداری مرا دلی نسفته امسال
صورت سرخ ِسیلی غمی نهفته امسال
جوون دنبال کار بدون جفته امسال
تو این گرونی بازار غصه چه مفته امسال
هفتاد وهفته امسال جنجال نفته امسال
مزد اضافه کاری کسی نگرفته امسال
تشنه میون دریا دلم گرفته امسال
فایده ام گشته چون قدر پشفته امسال
مزرع دخل وکِشتم بایر وسِفته امسال
هفتاد وهفته امسال جنجال نفته امسال
همسایمون چه عجب خارج نرفته امسال
به جای کیش ومشهد عازم تفته امسال
اموات مون چه خوشتر از من خُفته امسال
درآمدم چو شعرم شاهد افته امسال
هفتاد وهفته امسال جنجال نفته امسال
کلمات کلیدی:
سبزیجات بازیچه دست اجانب
تاج زاده به قید وثیقه آزاد شد و ممد تمدن و رفقاش به استقبال او رفتند.
تحریمات پی در پی علیه ایران پلکانی شده برای رسیدن به قله های پیشرفت
کلمات کلیدی:
آن صاحب آرای ندیده، گوینده اقوال عدیده. آن مرد ادب دارِ ادب دوست، آن کس که خورد خربزه با پوست. آن صاحب گفتار تند و تیز، در پاسخ هر سوال بگفت چیز. آن یک ز جمع سران فتنه، آن پیرو آزادی و دشنه. آن شمارنده آرای تقلبی، همراه شیخ مهدی کروبی. آن عضو گروه نخشب طرفدار شوروی، آقا میرزا میر حسین موسوی(کثر ا... طرفداره).
از دارندگان زمام بود و وقت انقلاب در حمام، جویای نام بود و دنبال ستاره بختش روی بام و از این رو در دام و برای اجانب رام و گویند دلیلش این که خام بود. خدایش هدایت کناد.
نقل است روزی در کوی و برزن همی می گشت و خلایق را نظاره همی می کرد. ناگاه دید که کسی به کس دیگری گفت: "بد". میرزا از کوره در رفت و نزد کس اول شد و گفت: ای مردتیکه، بی پدر، عوضی، نفهم، بی شعور، احمق، خرافاتی، دروغگو، خر،... چرا فحش می دهی؟ و آن سه نقطه سه روز و سه شب طول کشید تا به علامت سوال رسید و او بس کرد. از بس او با ادب بود و ادبش به ز دولتش.
در خبر آمده که در کودکی چون میان او هم سالانش دعوا بالا می گرفت و سخت آشفته می شد، هیچ نمی گفت الا اینکه کاغذ و دوات برداشته قیافه او را کشیدن می گرفت و بدین طریق حرف دل می زد و مبارزه می نمود. چون آتش انقلاب بالا گرفت، او را گفتند تو با انقلاب چه کار کنی؟ او هم گفت همان کنم که کردم و من هنوز در همان طریقتم. پس نمایشگاه نقاشی برگزار کرد و ساواک را از این کار او چنان خشم آمد که دیگر انقلابیون را گرفت و سیخ در چشم کرد و چوب کوفت و با ذغال قلیان سوزاند و... کشت. واین در حالی بود که آقا میرزا میرحسین سخت به مبارزات خود ادامه می داد!
منقول است سالیانی او را هیچ در عرصه سیاست خبری نبود. شاگردان جمع شدند که چرا نیایی؟ گفت اصرار کنید. اصرار کردند. گفت التماس کنید. التماس کردند. گفت به پایم بیفتید. شاگردان گفتند به درک، می خواهی بیا نمی خواهی نیا، ما رفتیم. میرزا گفت می آیم. گفتند بیا. گفت شرط دارم. گفتند بنال. گفت: یا باید ایران چهار استان شود یا من از دین اسلام خارج شوم. گفتند این ها چه ربط دارد؟ گفت از آن جهت که من باید حتماً داماد یک استان باشم که مردم آن استان به من رای بدهند، چون مردم یک استان داماد خود را رها نمی کنند به کس دیگر رای بدهند که! پس یا باید ایران چهار استان شود تا من بتوانم داماد همه ایران باشم و یا باید از دین اسلام خارج شوم که بتوانم سی و اندی زن بستانم و داماد سی و اندی استان گردم. شاگردان گفتند: زرشک، این که نمی شود، پس نیا. میرزا گفت عیب ندارد، می آیم.
در پایان عمر او را گفتند که سه چیز گو که رستگار شویم. میرزا منقلب شده، گریه کرد و گفت: من یک عمر چیز گفتم و رستگار نشدم، شما چگونه با سه چیز گفتن رستگار خواهید شد؟ مریدان را این سخن گران آمد و آنها نیز گریه کردند به حال خود که تا بحال مرید چه کسی بودند.
در کتاب غرر الکلم1 من رجال الکلم2 آمده است که اورا گفتند با ادب کیست؟ گفت من. گفتند نخست وزیر کیست؟ گفت: من. گفتند پیروز همه انتخابات کیست؟ گفت: من. گفتند همه چیز تمام کیست؟ گفت: من. گفتند روشنفکرترین زن ایرانی کیست؟ گفت چون من نتوانم بود پس زنِ من.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
***
***
***
***
***
***
***
***
***
***
***
***
کلمات کلیدی: