نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمى که سابقهى انقلابى دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا؛ همهى انقلابها، همهى فکرها، همهى جریانهاى گوناگون اجتماعى، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.
ده سال از طرح بحث ریزشها و رویشها توسط رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعهی تهران و تأکید ویژهی ایشان بر بررسی سویههای گوناگون تاریخی، روانشناختی و جامعهشناختی این پدیده توسط کارشناسان و نخبگان علمی میگذرد اما تاکنون حرکت درخوری در این زمینه دیده نشده است. بر این اساس "دیگران " در پروندهای ویژه به کالبدشکافی ابعاد گوناگون این پدیده پرداخته و به انتشار تدریجی آن اقدام میکند.
آنچه در پی میآید بخشی از همان خطبهی تاریخی است که در آن به پدیدهی ریزشها و رویشها اشاره شده است:
و اما آن مطلبى که به نظرم مىرسد در وضع کنونى کشور نیاز افکار عمومى است و مناسب است عرض کنم، این است که یک ملت زنده و ملتى که اهل پیشرفت است، از جمله کارهایى که در کنار سازندگى، در کنار پیشرفت علمى و در کنار کارهاى بزرگ، حتماً باید از آن غفلت نکند، شناخت هدفهاى دشمن در هر مرحله است. این خاصیت زنده بودن است. نمىشود ملتى را فرض کرد که آرمانهاى بزرگى داشته باشد و بخواهد کارهاى بزرگى بکند؛ اما دشمن نداشته باشد.
امروز هم ملت ایران، یک ملت آرمانگراست و با ظلم و زورگویى و تحمیل و تبعیض مخالف است. همه کسانى که اهل ظلمند، همه کسانى که اهل تبعیضند، همه کسانى که اهل زورگویى هستند و همه کسانى که اهل چپاولگریند، طبعاً با این ملت میانه خوبى ندارند. البته بعضیها مىگویند و ترویج مىکنند که ما توهّم مىکنیم که علیهمان توطئه هست و دشمنى وجود دارد! خیلى خوب؛ کسانى که دلشان مىخواهد چشم خودشان را روى هم بگذارند و بگویند انشاءاللَّه گربه است، بگذارند؛ اما واقعیت که عوض نمىشود. وجود دشمن، با به خواب رفتن من و شما که از بین نمىرود. اگر دشمن، کمین گرفته و منتظر فرصت است که ضربه وارد کند، چه من و شما بدانیم، چه ندانیم؛ اگر به فرض خود را به ندانستن هم بزنیم، بالاخره دشمنى خودش را مىکند، چون دشمن است. با ندانستن ما، یا خود را به ندانستن زدن، دشمن از دشمنىِ خود دست برنمىدارد.
در جبهه، یک فرمانده خوب، آن کسى است که بتواند بفهمد دشمن از کجا مىخواهد حمله کند و این را به نیروهاى خودش تفهیم نماید. در دوران جنگ تحمیلى، جوانانى که آن روز در میدان جنگ بودند، این نکته را خیلى خوب مىدانند. اگر در هر نقطهاى که شما هستید، بتوانید بفهمید دشمن در فکر چیست، یقیناً مبالغ زیادى از حمله دشمن را پیشگیرى خواهید کرد و خودتان را مصونیّت خواهید بخشید و کارهایى را که باید انجام دهید، انجام خواهید داد. البته ما نمىخواهیم حالا دشمن معرفى کنیم. غالباً ملت ایران دشمنان بینالمللى و جهانى خودش را مىشناسد. اما هدفهاى دشمن در این مرحله چیست؟ اگر از من سؤال کنند، من مىتوانم دو، سه هدف را بهعنوان هدفهاى مرحلهاىِ دشمن در این مقطع زمانى براى کشور و ملتمان نام ببرم.
دشمن سه هدفِ مرحلهاى و مقطعى را تعقیب مىکند. اوّل، عبارت است از تخریب وحدت ملى؛ یکپارچگى ملت ایران را بشکنند و تخریب کنند. دوم، تخریب ایمان و باورهاى کارساز در دل مردم؛ یعنى به تخریبِ ایمانها و باورها و اعتقاداتى که این ملت را از یک ملت عقب افتاده توسرىخور، به یک ملت پیشرو و شجاع و میداندار در دنیا تبدیل کرد، بپردازند. این حرکت، با اعتقادات و باورهایى انجام گرفت؛ بدون این باورها که انسان حرکت نمىکرد و این ملت پیش نمىرفت. دشمن مىخواهد این باورها را در ذهن ملت ما تخریب کند. سوم، تخریب روح امید و تخریب آینده در ذهن مردم. پس، سه تخریب، مورد نظرِ دشمن است: تخریب وحدت ملى، تخریب باورهاى کارساز و مقاومتبخش، و تخریب روح امید. اسم این تخریبها را هم «اصلاح» مىگذارند! من کارى به این دوستان و خودیهاى غافل ندارم؛ بحثِ من برسر دشمن است که سلسله جنبان این حرکت، به بیرون از این مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم کسانىکه اساس کار دست آنهاست، جزو دشمنانند؛ مثل جبهه قاسطین که من سال گذشته در مورد امیرالمؤمنین علیهالسّلام عرض کردم. در مقابلِ حکومت علوى، سه جبهه وجود داشت: قاسطین و مارقین و ناکثین.
مارقین و ناکثین، جبهه داخلى و جبهه خودى بودند؛ منتها خودیهاى فریب خورده و به دام افتاده - یا به دام ثروت طلبى و مقامخواهى و عقدههاى خودشان، یا به دام جهالتها و حماقتها و تعصّبهاى خودشان - اما جبهه قاسطین، جبهه دشمن بود؛ جبهه آشتىناپذیر بود؛ با على آشتىبکن نبود. آمدند به امیرالمؤمنین علیهالسّلام عرض کردند: «یا امیرالمؤمنین! بگذارید جناب معاویة بن ابىسفیان چند صباحى در رأس حکومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاکمم، او نمىتواند استاندار این حکومت باشد؛ باید کنار برود.» آنها امیرالمؤمنین علیهالسّلام را تخطئه کردند و گفتند بىسیاستى کرده است! بعضى از نویسندگان تا امروز هم مىگویند امیرالمؤمنین علیهالسّلام بىسیاستى کرد! اما خودشان بىسیاستند؛ امیرالمؤمنین علیهالسّلام بسیار پخته عمل کرد؛ براى اینکه معاویةبن ابىسفیان، جناب طلحه و زبیر نبود که اگر آن امتیازى را که مىخواست، به او مىدادند، او ساکت مىنشست؛ نه. آن جبهه، جبهه قاسطین بود؛ جبههاى بود که با جبهه علوى نمىساخت؛ در هیچ شرایطى هم نمىساخت. هرچه او عقب مىرفت، این یک قدم جلو مىآمد و جز در میدان جنگ، نقطه تلاقى با هم نداشتند. امیرالمؤمنین علیهالسّلام این را مىدانست و لذا تا زمانى که بر سرِکار بود، جبهه قاسطین هیچ کار نتوانستند بکنند و همیشه شکست خوردند؛ اما وقتى امیرالمؤمنین علیهالسّلام به شهادت رسید - که شهادت على هم بهدست آن گروههاى شبهخودىِ متعصّبِ عقدهاىِ بدفهمِ کج فهمِ فریب خورده بود، نه بیگانه آنچنانى - آن بیگانهها - قاسطین - حکومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند که ایدهآل آنها در حکومت چیست! حکومت «حَجّاج بن یوسف» در همین کوفه بهوجود آمد؛ حکومت «یوسف بن عمر ثقفى» بهوجود آمد؛ حکومت یزید بن معاویه بهوجود آمد! معلوم شد که آن جریان، اصلاً جریانى نیست که بتواند در یک نقطه با جریان علوى تلاقى کند.
امروز هم عیناً همانطور است. جبهه دشمن، غیر از آن آدم غافلى است که خودى هم هست؛ منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب مىشود؛ بر اثر حادثهاى، عقده و کینهاى پیدا مىکند و در مقابل نظام مىایستد؛ در مقابل سخن حق مىایستد؛ در مقابل امام و راه امام مىایستد. این، آن دشمن اصلى نیست؛ این یک آدم فریب خورده است؛ این یک آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلى آن کسى است که پشت سر این قرار مىگیرد، اما خودش را نشان نمىدهد. در داخل کشور، خودش را نشان نمىدهد؛ در خارج کشور چرا؛ در جبهه جهانى، در جبهه بین المللى، بهعنوان یک عضو وفادار سازمان جاسوسى سیاى امریکا، یا موساد صهیونیستها چرا. کاملاً چهره او آشکار است؛ حرف هم مىزند، حقایق را هم مىگوید؛ انگیزههایى را هم که او براى مبارزه با اسلام و مسلمین دارد، بیان مىکند؛ اما آن دنباله او که داخل کشور است، خود را دمِ چکِ اقتدار حکومت قرار نمىدهد. مىداند که این حکومت، حکومت مقتدرى است؛ حکومتى است که متّکى به آراءِ مردم است؛ متّکى به محبّت مردم است؛ متّکى به ایمان مردم است. از این حکومت مىترسند و خودشان را جلو نمىدهند؛ حرفشان را با یک واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهاى غافل مىزنند. یک وقت مىبینید طرف یک روحانى است، اما غافل و فریب خورده و بىخبر؛ یا یک دانشجوست، اما اسیر احساسات شده و نیندیشیده؛ یا یک فرد معمولىِ حتّى انقلابى است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته، یا احیاناً دچار عقده و کینهاى شده است. حرف از زبان این فرد خارج مىشود؛ اما این بیچاره حرف خودش نیست؛ حرف دشمن است! دشمن ما آن کسى است که: «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفى صدورهم اکبر(1)». دشمن ما آن کسى است که براى این انقلاب، نه فقط دل نسوزانده است، بلکه حتّى در مقابل این انقلاب، در برهههایى از زمان شاید ایستاده است. بعضیشان در مقابل انقلاب در زمان رژیم پهلوى ایستادند؛ بعضیشان بعد از آن که نظام اسلامى بر سرِکار آمد، خرابکارى کردند؛ بعضیشان مدتى را ترسیدند، کنار رفتند و خود را مخفى کردند؛ بعد که حالا فرصتى برایشان پیش آمده، از لاک خود بیرون خزیدهاند! خیال مىکنند که فرصتى هست:
گفت این مار است، او کى مرده است
از پىِ بىآلتى افسرده است!
اینها از پىِ بىآلتى افسرده بودند، بعد آفتابى به تنشان خورد، خیال مىکنند که الان میدانى است که بتوانند نیش بزنند. وارد میدان مىشوند، منتها باز هم مارگونه! هدف اینها این است که وحدت ملى را تخریب کنند و این اتّحاد عمومى ملت را بگیرند. شما مىدانید که عوامل تجزیه در داخل این ملتِ بزرگ منتفى و مفقود نیست. در مواردى، اختلاف زبان و اختلاف مناطق جغرافیایى هست؛ اما ملت رشید ایران از قبل از انقلاب و در جریان انقلاب تا امروز، این وحدت یکپارچه خود را بر همه عوامل تفرقه ترجیح داده است و علىرغم میل دشمن توانسته است اتّحاد و یکپارچگى خود را در همهى میدانهاى حساس حفظ کند. بر اثر همین یکپارچگى، ملت ما در جنگ پیروز شد. دولتهاى ما هرکارى که توانستند بکنند و بحمداللَّه هر پیشرفتى که در زمینههاى سازندگى تا امروز داشتهاند، بهخاطر همین یکپارچگى مردم بوده است. دشمن نمىتواند این را ببیند. براى دشمن، آرزوست که بتواند قشرها را در مقابل هم قرار دهد. روحانى را از یک طرف، دانشگاهى را از یک طرف، بازارى را از یک طرف، کارگر را از یک طرف، کشاورز را از یک طرف، قشرهاى جوان را از یک طرف، قشرهاى میانسال را از یک طرف؛ هر کدام را با انگیزه و با شعارى سرگرم کند؛ به دیگران بدبین کند؛ اگر در جامعه نقاط ایمنى بخشى هم وجود دارد که همه مردم به آنها اعتماد دارند و در اختلافات به آنها مراجعه مىکنند و آنها اختلافات را برطرف مىکنند، این نقاط را هم بمباران کند. دشمن اینها را مىخواهد.
شما امروز مىبینید که ایادى دشمن در تبلیغاتشان - چه در رادیوهاى بیگانه، چه در ادامه آن رادیوها در داخل و در بعضى از رسانههاى داخلى - مرتّب حرفهایى مىزنند و کارهایى مىکنند که اینطور احساس شود که تشنّج عظیم سیاسىاى وجود دارد؛ در حالى که واقعیت این نیست. شما به بعضى از این رسانههاى داخلى نگاه کنید! البته همه اینها بیگانه نیستند؛ اما بعضى چرا؛ بعضى مال آن دشمنانند! البته اینها را هم مىشناسید؛ همهاش هم فریاد مىزنند که اختناق هست. حالا نمىفهمند همین فریادى که مىزنند اختناق هست، این آنها را بیشتر رسوا مىکند؛ بهخاطر این که هرروز حرفهاى دروغ و خلاف و تشنّج آفرینشان منتشر مىشود؛ دستگاهها هم مىبینند. مادامى که یک جرم مشخّصى را مرتکب نشده باشند، کسى به آنها کارى ندارد؛ حرفهایشان را مىزنند و در واقع خودشان را تخطئه و تکذیب مىکنند؛ اما هستند و سعى مىکنند فضا را آشفته، مغشوش، متشنّج و ناآرام جلوه دهند. در حالى که چنین چیزى نیست. دانشجو در محیط دانشگاه خود نگاه مىکند، مىبیند کلاسهاى درس دایر است، آزمایشگاه مشغول است، امتحانات بر سرِ جاى خود هست. کاسب در محیط کسب خودش نگاه مىکند، کارگر در کارخانه خودش نگاه مىکند، روحانى در حوزه خودش نگاه مىکند و مىبیند که همه چیز سرِ جاى خودش هست؛
وقتى که به تیتر فلان روزنامه نگاه مىکنند، گویى که الان این جا تشنّجى هست! آن کارشناسان خارجى هم بیچارهها به همین تیترها نگاه مىکنند و به طمع مىافتند و باور مىکنند! آنها که نزدیک نیستند تا ببینند چه خبر است. پس، این یکى از اهداف امروز دشمنان است که از طریق همین روشهاى تبلیغى و رادیوهاى مزدور - رادیو امریکا که باید گفت رادیو صهیونیستها، رادیو انگلیس و رادیوى صهیونیستها - و از طریق دنبالههاى کمارزششان در داخل دنبال مىشود. دومین هدف دشمنان، تخریب باورهاست. ببینید عزیزان من! همه انسانها در هر مرحلهاى که مشغول فعّالیتى هستند، این حرکت جسمانى و حرکت ذهنى و این همّت آنها، ناشى از باورهایى است. آن سربازى که در میدان جنگ مشغول جنگیدن با دشمن است، باورها و اعتقاداتى او را به این کار وادار مىکند. اگر این اعتقادات را از او بگیرند، او که تا آن زمان مثل گلوله سوزانى به سینه دشمن مىنشست، به یک موجود سرد تبدیل مىشود و به گوشه و کنارى مىافتد. اعتقادات و باورها اینطورند. باورهاى اسلامى، اعتقاد به پاداش الهى، اعتقاد به حقّانیت ملت ایران در مقابل دشمنان متجاوز و در مقابل امریکا، باورهایى بود که این ملت را به حرکت واداشت؛ رژیم دژخیم بسیار فاسد پهلوى را از سر راه برداشت و نابود کرد؛ نظام اسلامى را بر سرِکار آورد و دست دشمنان را کوتاه کرد. همین باورها بوده که بیست سال است این ملت در مقابل همه توطئههاى دشمن توانسته مقاومت کند.
هدف دشمن چیست؟ هدف دشمن این است که این باورها را از مردم بگیرد؛ هر چند کار آسانى هم نیست.
البته غصّهها و غمهایى وجود دارد؛ اما بشارتهاى الهى خیلى بیشتر است، که من در پایان عرایضم بشارتهاى الهى را عرض مىکنم. آنها اشتباه مىکنند؛ خیال مىکنند که توانستند یا خواهند توانست؛ نه. این ملت، آن ملتى است که در طول قرنهاى متمادى و در میان همه ملتهاى مسلمان دیگر، پرچم معارف اسلامى، پرچم فقه اسلامى، پرچم حدیث اسلامى، پرچم فلسفه اسلامى، پرچم عرفان و پرچم تفسیر، بهدستش بوده است. این واقعیتهاى فرهنگى و سابقه تاریخى ملت ماست. ملت ما، آن ملتى است که پنجاه سال دین ستیزىِ برنامهریزى شده دوران پهلوى، نتوانست او را از دین جدا کند. در همان وقتى که خیال مىکردند نسل جوانِ این ملت را بهکلّى تباه و فاسد و بىدین کردهاند، همین نسل جوان دنبال یک مرجع تقلید، دنبال یک عالم ناطق، دنبال یک روحانى پارسا و الهى راه افتاد و همه اوضاع را علیه دشمنان عوض کرد. آنها خیال مىکنند؛ اما تلاششان را هم مىکنند. اگر مىبینید که درباره موضع جمهورى اسلامى نسبت به صهیونیستها این همه تلاش مىشود، براى این است که واقعیتى را انکار کنند. حالا من راجع به مسأله صهیونیسم و دشمن صهیونیستى و موضع خودمان انشاءاللَّه اگر فرصتى بود، در یک روز دیگر مفصلاً صحبت خواهم کرد؛ بنده که این مسأله را رها نمىکنم. خیال کردند که اگر بیایند چهار کلمه در چهار تا تیترِ شبهروزنامه بنویسند، قضیه تمام خواهد شد؟ این ملت، گریبان کسانى را که مدافع خیانت به ملت فلسطین و خیانت به اسلامند، خواهد گرفت. امریکاییها بیست سال است که مرتّب علیه این ملت حرف مىزنند، اقدام مىکنند، کار مىکنند؛ مىگویند هم که ما با این نظام و با این دین و با این جهتگیرى دشمنیم؛ چون منافع ما را در منطقه تهدید کرده است. منافع ما یعنى چه؟ یعنى یک روز در این کشور همه چیز دست ما بوده است؛ اما این نظام اسلامى و این جوانان مسلمان و این آخوندهاى مسلمان و این بساط اسلامى آمدهاند دست ما را از نفت و از منابع طبیعى و از ارتش و ... کوتاه کردهاند؛ ما بهخاطر این مبارزه مىکنیم. اینقدر شرم هم نمىکنند که نگویند ما هدفمان این است که مىخواهیم منافعمان را در ایران بازیابیم! دیگر دشمنى علیه یک ملت از این بالاتر و واضحتر؟ حالا آن آقا بردارد با یک قلم نارساى ناقص پوسیده خود بخواهد اثبات کند که نخیر؛ امریکا دشمن ملت ایران نیست؛ دشمن منافع ملت ایران نیست؛
دشمن ما نیست؛ ما هم بایستى مثل بقیه دولتها یا عناصرى در دنیا که تسلیم قدرت امریکا شدند و عتبه امریکا را بوسیدند، برویم در مقابلش زانو بزنیم! شما خیال مىکنید که ملت ایران این چیزها را رها خواهد کرد؟ این فکرى که امروز بر این ملت حاکم است، مگر یک فکر سطحى است؟
این نکته را همه توجّه کنند؛ دشمنان ما هم به این نکته توجّه کنند. من خطابم در این حرف، بیشتر به دشمنان ما در اطراف دنیاست. آن اندیشهاى که یک ملت، مثل یک اقیانوس، براساس آن توفانى مىشود؛ قریب بیست سال براى آن مبارزه مىکند تا به پیروزى مىرسد؛ بعد براساس آن بیست سال مقاومت مىکند، صدها هزار جوان خود را در این راه قربانى مىکند؛ این فکر و اندیشهاى که براى یک ملت اینقدر عمیق است، آیا چیزى است که شما بتوانید به این آسانى آن را از این ملت بگیرید؟! اینقدر کارشناسان اطّلاعاتى شما ابله و سطحىنگر و سادهلوحند؟! شما ندیدید آن روزى که بر همه چیزِ این ملت مسلّط بودید - دانشگاه دست شما بود؛ حکومت دست شما بود؛ شاه در مشت شما بود؛ دولت و نخستوزیر و وزرا بر کشیده خود شما بودند؛ در این مملکت هرچه مىخواستید، در روزنامهها نوشته مىشد؛ هر سیاستى که مىخواستید، اتّخاذ مىشد؛ یک روحانى جرأت نداشت در گوشه فلان مسجد علیه امریکا یک کلمه حرف بزند؛ اگر حرف مىزد، او را به زندان مىبردند؛ البته روحانیون جرأت مىکردند، مىگفتند و دنبالش را هم مىکشیدند؛ اما اختناق تا این حدّ بود - آن روز، همین روحانیت، همین دین، همین ملت مسلمان، همین جوانان مؤمن، توانستند آن بلاى تاریخى را بر سر شما امریکاییها درآورند و این کشور با این عظمت را از چنگ شما بیرون بشکند! امروز که قدرت، متعلّق به این اسلام است، متعلّق به این جوانان است - همه چیز در دست اسلام است - شما خیال مىکنید خواهید توانست این ایمان و این دین را از مردم بگیرید؟! زهى خیال باطل!
زهى اشتباه در فهم و در برداشت! همیشه خوشبختانه دشمنان ما چوب اشتباهات خودشان را خوردهاند؛ این بار هم چوب اشتباهات خودشان را مىخورند؛ منتها من و شما باید حواسمان جمع باشد و غفلت نکنیم. فقط تنها توصیهاى که من دارم، عدم غفلت است. از توطئه دشمنان، جوانان غفلت نکنند؛ روحانیون غفلت نکنند؛ بزرگان غفلت نکنند؛ کوچکان غفلت نکنند؛ قشرهاى مختلف غفلت نکنند. غفلت که نباشد، خداى متعال هدایت خواهد کرد و راه را روشن خواهد نمود؛ و راه، روشن است.
حالا واقعیت چیست؟ عرض کردم، غصّههایى هم هست. من اصلاً نمىخواهم غصّهها و غمها را مطرح کنم.
بحمداللَّه غمگسار داریم. خداى متعال و اولیاى او، بهترین غمگسارند. در همه مراحل زندگى اینطور بوده است؛ امروز هم همانطور است. اما اگر من فقط بخواهم یک اشاره کنم، غم بزرگ این است که - همانطور که قبلاً اشاره کردم - بعضى عناصرى که هیچ سودى در سلطه امریکا بر این کشور ندارند، از روى غفلت و اشتباه و ضعفها و عقدهها، براى سلطه امریکا بر این کشور تلاش مىکنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضیها عقدهاى دارند؛ بعضیها کینهاى دارند؛
بعضیها گلهاى از کسى دارند؛ براى خاطر دستمالى، قیصریه را آتش مىزنند؛ بهخاطر یک دشمنى و یک کینه شخصى و یک محرومیت از فلان مسؤولیت که مایل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و بهخاطر یک اشتباه در فهم، مىبینید که حرفى مىزنند، اقدامى مىکنند، موضعى مىگیرند و کارى مىکنند که به ضرر تمام مىشود و در خدمت دشمن قرار مىگیرند! بدانید؛ این رادیوهاى بیگانه، با میلیونها دلار صرف و خرج راه مىافتد. اینها هدف دارند از اینکه این تبلیغات را مىکنند؛ مىخواهند افکار عمومى کشورهاى مخاطب خودشان را تحت تأثیر قرار دهند. بیخودى که نمىآیند از شخصى، از حرفى، از جریانى، اینطور دفاع کنند! هر آدم عاقلى تا دید دشمن برایش کف مىزند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطى کردم؛ من چه کار کردم که دشمن براى من کف مىزند؟! باید به خود بیاید.
این مایه غصّه است که بعضى از کف زدن دشمن خوششان مىآید! اگر گلزنِ مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه کسى در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف. حالا شما وقتى که مىبینى دشمن برایت کف مىزند، باید بفهمى که به دروازه خودى گل زدهاى! ببین چرا زدى؟ ببین چرا کردى؟ ببین چه اشتباهى کردهاى؟ ببین مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن. من در این ماه رمضان، از همه کسانىکه این خطاى بزرگ را در مقابل ملت ایران کردند، مىخواهم که در مقابل خدا و در مقابل اسلام توبه کنند. مبادا خیال شود که این خطا در مقابل شخص این بنده حقیر است؛ نه. بنده که کسى نیستم؛ بنده هیچ اهمیتى ندارم؛ این را بدانند. هیچ ادّعایى هم ندارم؛ هیچ دلبستگىاى هم به مسؤولیت و اقتدار ندارم. البته مایه افتخار است براى هر کسى که بتواند به این مردم خدمت کند؛ اما دلبستگى نیست؛ آنهایى که باید بدانند، مىدانند. دل انسان غمگین مىشود و مىشکند بهخاطر اینکه چرا کسانى که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومین زدند، حالا طورى مشى کنند که اسرائیل و امریکا و سیا و هرکسى که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند! این، انسان را غصّهدار مىکند. ولى به شما عرض کنم، بشارتهاى الهى اینقدر زیاد است که هر غمى را از دل پاک مىکند. بشارتهاى الهى خیلى زیاد است. نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمى که سابقه انقلابى دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فکرها، همه جریانهاى گوناگون اجتماعى، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.
شما به صدر اسلام نگاه کنید، ببینید آن کسانىکه در دوران غربت اسلام و غربت على، از امیرالمؤمنین دفاع کردند، چه کسانى بودند؟ اینها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبنابى وقّاص و امثال اینها بودند. بعضى از اینها على را تنها گذاشتند؛ بعضى از اینها در مقابل على ایستادند. اینها ریزشها بودند. اما رویش کدام است؟ رویش، عبداللَّهبنعبّاس است؛ محمّدبنابىبکر است؛ مالک اشتر است؛ میثم تمّار است. اینها رویشهاى جدیدند. اینها که در زمان پیامبر نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهاى تازهاند. شما ببینید یک مالک اشتر در همه تاریخ اسلام چقدر مؤثّر است.
بله؛ ممکن است کسانى ریزش پیدا کنند که البته مایه تأسّف است. وقتى به امیرالمؤمنین شمشیر زبیر را دادند، گریه کرد. همانطور که گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد کسانى ریزش پیدا کنند که یک روز پاى سفره انقلاب، پاى سفره امام زمان، پاى سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمک اسلام را خوردند؛ اما در کنار آن ریزشها، مالک اشترها هستند؛ عبداللَّهبنعباسها هستند. امیرالمؤمنین هرجا در میدانهاى جنگ احتیاج به زبان داشت، عبداللَّهبنعباس مىرفت و امیرالمؤمنین را یارى مىکرد. هرجا احتیاج به شمشیر داشت، مالک اشتر بود. مثل مالک اشتر، مثل عبداللَّهبنعباس، مثل محمّدبنابىبکر - مثل این رجال - نه یکى، نه ده نفر، نه هزار نفر که هزاران نفر بودند. اینطور نیست که شما خیال کنید حالا چهار نفر آدمى که از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است که نیروى این گردونه عظیم تمام شده است. نه آقا؛ بعضیها در بین راه قوّهشان تمام مىشود. بله؛ ضعیفترها وسط راه آذوقهشان تمام مىشود. یک نفر از مشهد حرکت کرده بود که با کاروانى به کربلا برود. به خواجه اباصلت که رسیدند - کسانى که به مشهد رفتهاند، مىدانند که خواجه اباصلت کجاست - گفت ما که خرجیمان تمام شد! بعضیها خرجیشان در خواجه اباصلت تمام مىشود؛ بعضیها خرجیشان بین راه تمام مىشود؛ بعضیها دو سه کیلومتر مىآیند، بعد خرجیشان تمام مىشود! این همان ارتجاع و برگشتن است. این افتخار نیست؛ این ننگ است؛ این بریدن است؛ این از راه ماندن است؛ اما: «الم تر کیف ضرب اللَّه مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء(2)»؛ ریشه مستحکم است و شاخهها روزبهروز همینطور زیادتر مىشود: «تؤتى اکلها کلّ حین باذن ربّها(3)»؛ رویش جدید هست. جا دارد که درباره این ریزشها و رویشها، از دیدگاه جامعهشناختى و روانشناختى و تاریخى، کار و بحث کنند. بحثهاى بسیار مهمّى است و من متأسّفانه مجالش را ندارم.
کلمات کلیدی:
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم امروز با انتشار بیانیه ای در پاسخ به پرسش جمعی از اساتید و فضلای حوزه علمیه قم پیرامون صلاحیت شیخ یوسف صانعی برای تصدی عنوان مرجعیت، اعلام کرد پس از بررسی ها و جلسات متعدد نظر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بر عدم صلاحیت شیخ یوسف صانعی برای تصدی این عنوان است.
به گزارش رجانیوز، پس از اظهارات و مواضع تعجب برانگیز شیخ یوسف صانعی در قم که خصوصا در یک سال گذشته موجب اعتراضات گسترده علما و طلاب این شهر شده بود و بارها موضوع تجمعات اعتراضی فضلای قم را فراهم آورده بود، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با صدرو بیانیه ای صانعی را فاقد صلاحیت مرجعیت دانست.
این در حالی است که در بیست سال گذشته و از زمان ریاست مرحوم مشکینی، جامعه مدرسین
متن سوال فضلای حوزه علمیه قم و پاسخ جامعه مدرسین به این شرح است:
جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم
سلام علیکم
مرجعیت شیعه خورشید پر فروغی است که در قرون متمادی همواره پشتیبان اسلام و خط راستین اهل بیت(علیهم السلام) بوده است. این مسئولیت خطیر همواره شایستهی مردانی بوده است که واجد شرائط شرعی مذکور در روایات ائمه اطهار (علیهم السلام) باشند نظر به اهمیت این موضوع و با توجه به پرسشهای مکرّر هموطنان دربارهی مرجعیت آقای حاج شیخ یوسف صانعی خواهشمند است آن جامعه محترم که همواره مرجع تشخیص این موضوع بوده نظر خود را دربارهی مرجعیت ایشان اعلام فرمایند.
با سپاس جمعی از استادان و فضلای حوزه های علمیه
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
با توجه به پرسشهای مکرّر مؤمنان، جامعه مدرسین حوزهی علمیه قم براساس تحقیقات به عمل آمده در یک سال گذشته و پس از جلسات متعدد به این نتیجه رسیده است که ایشان فاقد ملاکهای لازم برای تصدّی مرجعیت میباشد.
جامعه مدرسین حوزه علیمه قم بزرگترین تشکل فضلا وعلمای قم است که در فهرست اعضای 57 نفره آن نام اساتید برجسته حوزه علمیه و مراجع عظام تقلید به چشم می خورد. برخی اعضای این جامعه شامل آیات عظام وفضلایی است که در ادامه نام آنها می آید:
آیت الله محمد یزدی، آیت الله سید محمد ابطحی کاشانی، حجه الاسلام والمسلمین محمد جعفر امامی(ره)، آیت الله رضا استادی، آیة الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، آیت الله علی اکبر مشکینی (ره)، حجة الاسلام والمسلمین محمد رضا آشتیانی، آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی (ره)، آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی،
کلمات کلیدی:
حسن رشوند
دوستی نقل میکرد در اجلاس چندی پیش آب و هوا در کپنهاگ دانمارک، یکی از نزدیکانش که در این کشور ساکن است برای اعتراض به قدرتهای بزرگ و صنعتی جهان که با عدم رعایت قوانین بینالمللی و استانداردهای جهانی، حقوق ملتها را تضییع میکنند به این شهر رفته و در کنار معترضین، آن هم برای اعاده حقوق شهروندی و خطر گازهای گلخانهای که جان ملتها را به خطر انداخته است، اقدام به راهپیمایی آرامی کردیم. بگذریم از اینکه رفتار خشن پلیس با معترضین باعث شد امثال من دیگر از حضور در این تجمعات توبه کنیم ولی پلیس دانمارک به این حد نیز اکتفا نکرد و در بازگشت از راهپیمایی، با یک بهانه واهی، مبلغ 1200 کرون و به تعبیر دیگر به پول رایج ایران شش میلیون ریال، ما را جریمه نمود و به صراحت اظهار کرد که این تاوان حضور در چنین تجمعاتی است! این دوست به نقل از فامیل خود میگفت: «من دیگر غلط کنم در چنین تجمعاتی شرکت کنم». نقل این واقعیت از آنرو بیان شد که بدانیم در مهد دموکراسی ادعایی غرب، نحوه برخورد با معترضین خیابانی که رفتار اعتراضی آنها تخریبی به دنبال نداشته است، چگونه بوده و ما با اغتشاشگران هتاک خود چگونه رفتار میکنیم. بنابراین به نظر میرسد برای رفع این مشکل دستگاههای امنیتی، اطلاعاتی و قضایی باید چند گام اساسی را بردارند:
1- در اصل چهلم قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است:«هیچ کس نمیتواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.» یا در اصل 26 قانون اساسی آمده است:«احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و... آزادند، مشروط به اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند.»
اصل 22 قانون اساسی یادآوری کرده است:«حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است؛ مگر در مواردی که قانون تجویز کند.»
اصل 9 قانون اساسی تأکید میکند:«هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی و تمامیت ارضی ایران، کمترین خدشهای وارد کند.»
اصل اول قانون اساسی، نظام حکومتی ایران را «جمهوری اسلامی» معرفی کرده است. آنچه در این چند اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی آورده شد، بیانگر آن است که قانونگذار همه حدود و اختیارات قانونی را هم برای حکومت و هم برای شهروندان خویش مشخص کرده است و طبیعتاً تخطی از آن پیگیرد حقوقی و قضایی را به دنبال خواهد داشت. اینکه شعار جماعتی بیهویت به جای «جمهوری اسلامی»، شعار «جمهوری ایرانی» باشد و متولیان قانون اساسی بیتفاوت از کنار آنها بگذرند، مخالفت آشکار با قانون اساسی جمهوری اسلامی است و طراحان و شعاردهندگان این شعار انحرافی مستحق مجازات خواهند بود. اینکه افراد یا گروههایی، 7 ماه با تندترین شعارها و اتخاذ مواضع خارج از چارچوب قانون اساسی، استقلال سیاسی، فرهنگی، آزادی و وحدت ملی یک کشور را نقض کرده و به مخاطره بیندازند و زبان هتاک قدرتهای سلطهجو و متجاوز غرب را باز کنند و خواهان کمک به این جمع برای تغییر نظام جمهوری اسلامی شوند، آیا محارب نظام اسلامی ایران شناخته نمیشوند؟
اینکه عدهای آشوبطلب نه با هدف اعمال حق خود بلکه با رویکرد تغییر نظام سیاسی ایران به خیابانها بریزند و رفتار خویش را وسیلهای برای ضرر رساندن به اموال مردم و تجاوز به منافع عمومی قرار دهند، بانک آتش بزنند، خودروهای مردم را به آتش بکشند، اموال عمومی که با مالیات این ملت تهیه شده است را تخریب کنند و هزاران رفتار قانونشکنانه و تجاوزکارانه از خود بروز بدهند، آیا نباید توسط مراجع امنیتی و قضایی نظام مورد تعقیب و مجازات قرار گیرند؟
آیا کسانی که بهرغم تأکید قانون اساسی بر مذهب رسمی کشور، آموزههای دین مبین اسلام را در تجمعات غیرقانونی خویش مورد تعرض قرار میدهند و ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین (ع) که سلسله جنبان حرکت شیعه در طول تاریخ بوده است را زیر سؤال میبرند، نباید مورد شدیدترین مجازاتها قرار گیرند؟
2- سرانی که از روز پس از انتخابات به دنبال اقدامات تحریکآمیز مشتی خودفروخته بودند تا شاید از رهگذر آنها بتوانند شکست انتخاباتی خود را جبران نمایند، بیش از افراد کف خیابانی مقصر این حوادث هستند و مجازات آنها باید اولین اقدامی باشد که دستگاه قضایی دنبال میکند.
3- مدیریت پشت صحنهای که در بستر حمایتهای آشکار برخی آقازادهها، مشوق حوادث تلخ این چند ماه بودهاند، علاوه بر اینکه در پیشگاه الهی مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت، نباید مورد فراموشی دستگاه قضایی قرار گیرند. حداقل کاری که دستگاه قضایی میتواند انجام دهد این است که برخی فرزندان آقایان که حضورشان در این تجمعات آن هم با شعارهای تحریککننده مسجل است، فراخوانده شوند و همانند دیگر افراد کف خیابانی محاکمه گردند.
4- همانگونه که کشورهای غربی از ابزار مالی برای کسانی که در تجمعات خود اموال عمومی و شخصی را تخریب میکنند، به عنوان یک ابزار کارآمد و هزینهبردار برای آنها استفاده میکند، لازم است یک برآورد جامع از میزان خسارات چند ماه اخیر به عمل آمده و هزینههای تحمیل شده بر نظام از سران فتنه و عناصر خیابانی تخریبگر آنها اخذ شود. طبیعی است اگر حضور اغتشاشگران برای آنها و خانوادههایشان هزینه در برداشته باشد، این افراد از شرکت در این اقدامات قانونشکنانه و مخرب حذرخواهند کرد.
5- از این پس هیچ توجیهی برای سکوت یا اهمالکاری دستگاه قضایی و اطلاعاتی- امنیتی کشور پذیرفته نیست چرا که مردم نیاز به آرامش دارند و در صورت عدم برخورد این دستگاهها، قطعاً مردم تکلیف خود را با این عناصر خودفروخته دشمن مشخص خواهند کرد و حضور گسترده و بیسابقه مردم در راهپیمایی چهارشنبه گذشته و مطالبات آنها در قالب شعارهای داده شده، گویای این واقعیت است.
کلمات کلیدی:
تشکل های مختلف دانشجویی در واکنش به بیانیه موسوی و برخی واکنش ها نسبت به آن، بیانیه های جداگانه ای را منتشر کردند.
به گزارش رجانیوز،
حماسه9دی ماه مردم بار دیگر پایبندی اکثریت قاطع مردم مسلمان ایران به اسلام، انقلاب، ولایت فقیه و اهل بیت را اثبات کرد و کذب بودن ادعای تمام یاوه سرایانی که سخن از فاصله مردم با نظام، اعتراض مردم به اصل حاکمیت دینی و رویگردانی نسل های آتی انقلاب از آرمان های اولیه آن می کردند را ثابت کرد و رویاهای آشفته فتنه گران و ابرقدرت ها را باطل نمود و بغض فروخورده مردم، از 7 ماه حمله به قانون، رای مردم، اصول اساسی انقلاب، همراهی با بیگانگان، ضدیت با امام خمینی(ره) و نمادهای دینی و سوء استفاده از آن ها و نفی شعارهای اساسی انقلاب را آشکار کرد.
در این بین فتنه گران مغرض و متوهم و ابرقدرت های بهت زده از حماسه مردم، به تکاپو افتاده و تلاش کردند تا با نفی حماسه مردم، طرح مسائل انحرافی این حماسه را نفی کنند و بر روال تهمت ها و دروغ های 7 ماه گذشته خویش نظام اسلامی را به عاملیت در قتل های مشکوک متهم سازند. و از سوی دیگر با طرح این بازی قدیمی که اگر ما رهبر قانون شکنان باشیم نمی گذاریم چارچوب های اصلی نفی شود، از ترس اثرات حماسه مردم و برخوردهای مردم و نظام به نوعی خود را از این مسائل مبرا نشان می دهند تا هم از مزایای درون نظام بودن بهره ببرند و هم در عین آن اپوزیسیون وار با نظام اسلامی برخورد کنند. حرمت شکنان روز عاشورا را مردم خداجوی می دانند و مقابله عزارداران حسینی با چوب و سنگ و بمب های صوتی و لوازم محترقه و لوازم ترور اغتشاش گران را برخوردهای تحریک آمیز و کشتگان را شهید می نامند. با القای بحران، نظام و مردم و مظلومین را دعوت به آشتی ملی با ظالمین و حرمت شکنان روز عاشورا و توهین کنندگان به امام(ره) و نیز پذیرش جام زهر می کنند و به صورت تلویحی از دعوت به جنگ و شورش داخلی سخن گفته و ضمن نفی دوباره سلامت انتخابات و صداقت و رافت نظام حمایت رهبری از دولت قانونی را که در همه ادوار وجود داشته حمایت غیرمعمول در مقابل کاستی ها و ضعف ها می خوانند. و ضمن نفی قوانین انتخابات، آزادی و احیاء حیثیت و آبروی فتنه گران دستگیر شده و برداشتن موانع هجوم دروغ پراکنی های خارجی را برای شکوفایی خلاقیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی داخلی خواستار شده اند.
از سوی دیگر بعضی خواص که خود در پیدایش فتنه و غبارآلوده شدن فضا نقش داشته اند و سایت های منتسب به آن ها و حامی ایشان در انتخابات پیشگام طرح توهم و دروغ تقلب بودند با نامه زدن به رهبری دایه مهربان تر از مادر و واسطه آشتی مظلوم با ظالم شده اند و با طرح وجود افراط گرایان هر دو طرف تلاش کرده اند دعوا را به یک جنگ قدرت سیاسی دو گروه تقلیل دهند و دعوت به وحدت، همدلی، برادری، گذشت و ایثار از طرف مظلوم در رابطه با ظالم نموده اند. عجیب است که ایشان از بین همه آسیبهای مادی و معنوی وارده بر نظام در این فتنه، تنها بر مسایل اقتصادی حساس هستند و گویا معادلاتشان را بر این مبنا پایه گذاری می کنند و با نادیده گرفتن تهمت های دوباره راس فتنه به نظام و نفی تلویحی انتخابات تلاش کرده اند عقب نشینی در واقع انجام نشده سران فتنه را سر آغاز یک حرکت وحدت بخش در جبهه معترضین با دیگران بدانند و نشاط سیاسی برای برهم زنندگان قانون و قاعده بازی را خواستار شوند و به سبک نامه های دعوت به پذیرش جام زهر در آخر جنگ، رهبری را برای سازش تحت فشار قرار دهند و با این اقدام خویش فضا را برای فضاسازی مدعیان برای نمایش عقب نشینی ناکرده سران فتنه و تهاجم دوباره به نظام اسلامی فراهم آورند.
حال آن که موضع مردم، رهبری و فرزندان روح الله بر علیه فتنه و فتنه گران دعوا بر سرقدرت نبوده و نیست و بر سر حفظ قانون اساسی ، خط امام(ره)، رای مردم، ولایت فقیه و مقابله با ساختارشکنی و تجدید نظر طلبی است. ما از سید و سالار شهیدان آموخته ایم که بین ظالم و مظلوم و جبهه حق و باطل بر سر دنیا صلح و سازشی نیست. »و اما الصلح بین هذه الحیین نحن قوم عادیناکم فی الله و لم نکن نصالحکم لدنیا»
اصل قانون و قانون گرایی است و هر کس خلاف چهارچوب های قانونی اقدامی انجام داده است باید با او برخورد شود، و صد البته برخورد باید متناسب با جرم باشد، و چه جرمی بزرگ تر از نفی رای مردم، خروج بر نظام اسلامی، نفی نهادهای قانونی و زیر سوال بردن حماسه 40 میلیونی بدون ارائه حتی یک دلیل قانع کننده؟! مگر نه این است که: «الفتنه اشد من القتل»، چه جرمی بزرگ تر از معصیت اکبر فتنه گری؟
برخورد قاطع قضایی با همه عوامل فتنه پس از انتخابات با هر درجه ای از تاثیرگذاری و در هر مرتبه ای کار افراطی نیست، بلکه خواسته ی همان مردمی است که در حماسه عاشورایی چهارشنبه با صدای بلند آن را فریاد زدند.نباید در این بین برخی به دلایلی از حریم امنی برخوردار باشند درصورتی که فتنه گری آنان بر همگان آشکار است.
چگونه است کسانی که به بسیج نیرو علیه حکومت اسلامی دست زده اند، فتنه به راه انداخته و موجب تفرقه و بدبینی درون جامعه و فراهم آوردن فرصت فشار به نظام از جانب ابرقدرت ها شده اند و حال که از انجام بدعت ناتوان مانده اند، و با مشت دهان کوب ملت مواجه گردیده اند ندای آشتی ملی سردهند و زمانی که برای اسراییل، انگلیس، آمریکا و سایر ابرقدرت ها ایجاد فرصت نموده اند مدعی شوند که کارت تبریکی برای روسای کشورهای بزرگ نفرستاده اند و زمانی که فضا برای آشوبگری منافقین ایجاد کرده و در اوج فتنه حضور و حمایت آن ها را در کنار خود پذیرا گشته اند در زمان ضعف خود و خشم ملت از خویش، اعلام برائت از آنان نموده اند تنها بخش واقعی بیانیه فتنه گران این بخش است که «اندیشیدن باین گونه راه حلها که عده ای توبه کنند و عده ای معامله کنند و بده و بستانی صورت گیرد تا این مشکل بزرگ حل شود عملا به بیراهه رفتن است.»
مردم، فرزندان روح الله و سربازان ولایت فقیه ،فشار بر رهبری برای پذیرش جام زهر را برنمی تابند. فشار به رهبری برای فشردن دست ظالم بر سر مزار شهدای عدالت نابخشودنی و ناپذیرفتنی است. دعوت بعضی از خواص به آشتی مظلوم با ظالم و تخفیف برخورد با خائن، دعوت به عصیان و مایه تعجب دانشجویان حزب اللهی است. و تاکید می کنیم که وحدت و سازشی مورد قبول و اصولی خواهد بود که محورش ولایت فقیه باشد.
عاشورا آخر خط بود و خروش تاریخی مردم در حماسه 9 دی در اعتراض به حرمت شکنی ها همه چیز را مشخص کرده است. انتظار ما از خواص عقب مانده از قافله ملت، ترک سهم خواهی و پیوستن به دریای خروشان مردم و دست برداشتن از یاری ظالمان است . که به تعبیر امام سجاد العامل بالظلم و المعین له و الراضی به شرکاء ثلاثتهم.
به امید ظهور عدالت گستر گیتی
کلمات کلیدی:
اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان طی نامه سرگشادهای خطاب به رضایی یادآور شد: به گمانم کمکم باید خود را عادت دهیم که جز از اندکی انگشتشمار، از سایر خواص انتظار مواضعی درخور و منطقی نداشته باشیم.
به گزارش فارس، متن نامه سرگشاده اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان به شرح ذیل است؛
جناب آقای محسن رضایی،
سلام علیکم؛
شوربختانه این روزها آنقدر اتفاقات عجیب و غریب دیدهایم و شنیدهایم که به گمانم کمکم باید خود را عادت دهیم که جز از اندکی انگشتشمار، از سایر خواص انتظار مواضعی درخور و منطقی نداشته باشیم.
جناب آقای رضایی نامه دیروز جنابعالی به مقام معظم رهبری را خواندیم و در پایان جز آهی که از عمق جان بر میآمد، یارای نشان دادن هیچ واکنش دیگری را نداشتیم. براستی ما را چه شده است؟ مایی که داعیهدار سربازی رهبرمان هستیم، چرا رسالت سربازی خویش را فراموش کردهایم؟ چرا حد و حدود یک سرباز را نمیدانیم و با آنکه میدانیم که نمیتوانیم، رنج ظاهر شدن در مسند فرمانده را به خود میدهیم؟ چرا در تاریخ مداقه نمیکنیم و از آن عبرت نمیگیریم و چونان عمل میکنیم که گویا از تاریخ بی خبریم؟ براستی سربازان تا به کی قصد دارند با بیبصیرتی و از سر ناآگاهی (انشاءالله) دل رهبرشان را خون کنند و با طرفه انگاشتن ترهاتی چند گمان برند ایشان را در امر فرماندهی یاری میرسانند؟
آری بد نیست که یادی از سربازان دوران جنگ هشت ساله نماییم. سربازانی که یاد عملکردشان هم هر لحظه دل رهبرشان را شاد مینمود و تمام تلاششان این بود که لحظهای لبخند بر لب آقایشان بنشانند. اکنون چه شده است که عدهای عملشان آنچنان است که گویی مُهری بر قلبهایشان خورده است و هیچ نمیبینند.
آقای دکتر نامهتان را خواندیم و علیرغم آنکه خود را سرباز رهبری نام نهاده بودید، نشانی از آنکه کلام رهبری را به درستی درک کرده باشید در آن ندیدیم. جنابعالی مدتی است که دم از وحدت ملی و آشتیهایی به سبک خودتان میزنید و بسیار شایقید که چهرهای معقول و بی طرف از خود به نمایش بگذارید. اما باید بدانید که در حال حاضر کار به جایی رسیده است که دیگر ژستهای روشنفکری پاسخگو نیست. سرباز رهبری باید بداند که در مدت اخیر یکی از مهمترین محورهای سخنان رهبرش وحدت بوده است. وحدتی کارآمد و با الگویی صحیح. وحدتی برای پیشبرد مملکت اسلامی و نه وحدتی صرفاً برای وحدت و نه وحدتی که متضمن پایمال شدن حقوق اکثریتی بی شمار است. مگر نه این است که خود رهبری پیش از هر فرد دیگری بهترین الگوی وحدت در جامعه را ارائه نمودند و خود پیشگام این امر بودند و اعتقاد خویش به دفع حداقلی و جذب حد اکثری را صراحتاً اعلام نمودند؟ پس حال چه شده است که یک سرباز، بدون در نظر گرفتن ابعاد مختلف حوادث اخیر پیشنهادی سادهانگارانه میدهد و گمان میبرد که خواست ملت را بر زبان جاری میسازد.
آقای رضایی در نامهتان گفتید که خود در راهپیمایی بودید و شور مردم را دیدید. من به شما پیشنهاد میکنم که اندکی درنگ کنید و شعور ایشان را نیز ببینید. شما را ارجاع میدهیم به همان مردمی که خود را سرباز ایشان خواندید، چرا که اگر شما کلام رهبری را به درستی درنیافتید، ملت بخوبی آن را فهمیدهاند.
سوال اینجاست که در روز چهارشنبه مردم چه شعارهایی میدادند و چه کسانی را دشمنان امام حسین(ع) و ملت ایران و امت اسلام میخواندند؟ مردم خواهان برخورد قضایی با چه کسانی بودند؟ حال شما تمسک جستهاید به نیم بندی از فردی که خیانتش به ملت، بر هیچ کس پوشیده نیست که شاید بتوان از آن اینگونه استنباط کرد که دولت را به رسمیت میشناسد؟ گیریم که از این نیم بند اینگونه بر آید که دولت به رسمیت شناخته شده است، اما لطفاً یک بار دیگر این بیانیه را بخوانید. در همین متنی که به قول شما دولت به رسمیت شناخته شده است، مشروعیت نظام زیر سؤال رفته است که اهمیت آن دو صد چندان بیش از دولت است. آیا اتهامهای ریز و درشت به نظام را در این بیانیه نمیبینید؟ آیا اتهامِ بستنِ دهان مخالف توسط نظام را نمیبینید؟ آیا اتهام عقب راندن نخبگان و روشنفکران توسط نظام را نمیبینید؟ آیا اتهام جنگ طلبی نظام را نمیبینید؟ آیا زیر سوال رفتن قانون مملکت را نمیبینید؟ آیا اتهام صادر شدن دستور آدم کشی از سوی نظام را نمیبینید؟ آیا اتهام حرمت شکنی روز عاشورا و امام حسین توسط نظام را نمیبینید؟
آقای رضایی بد نیست یاد آور شوم که حساب دولت از نظام جداست! گیریم شما نسبت به دولت انتقاد دارید و انتقادات میرحسین موسوی نسبت به دولت را تایید میکنید! اما در مورد نظام چه؟
شما دم از کدام وحدت میزنید؟ از همان وحدتی که بگوییم فتنهگران به رهبری موسوی، خاتمی، کروبی و .... ، هرچه کردند و هرچه گفتند را نادیده میانگاریم و اجازه میدهیم به فضای سیاسی مملکت اسلامی بازگردند؟ آیا از کیسه خلیفه میبخشید؟ براستی چه کسی باید پاسخگوی این همه حق ضایع شده باشد؟ چه کسی باید پاسخگوی این همه انرژی و هزینه تلف شده از نظام در این مدت باشد؟ شما چگونه قادرید با جریانی که بدون رودربایستی خواهان براندازی نظام بود و با جریانی که شعارهایش در روز قدس، 13 آبان ، 16 آذر، روز عاشورا و .... مباینتش با اسلام را فریاد میزد و با جریانی که راه و اندیشه امام را و نهایتاً تمثال ایشان را سوزاند و با جریانی که در روز عاشورا آنگونه با مقدسات بازی کرد، به نقطه اشتراک برسید. چگونه شما میتوانید برای جریانی که مدتی ست چشم امید دشمنان قسم خورده این نظام و انقلاباند، جایگاهی در نظام اسلامی قائل شوید؟
سخن را به درازا نکشانم!
آقای محسن رضایی در طول تاریخ بارها و بارها دیدهایم و شنیدهایم که وقتی خواص رسالت خویش را به درستی انجام نمیدهند، بیجا سخن میرانند، بیجا سکوت میکنند و ناآگاهانه عمل میکنند، اتفاقاتی میافتد که مایه شرم تاریخ میشوند. اینجا همان جایی است که حکمیت را به امام علی(ع) تحمیل میکنند. اینجا همانجایی است که صلحی نامبارک را به امام حسن(ع) تحمیل میکنند و اینجا همان جایی است که قطعنامه 598 را به امام تحمیل میکنند و همگان هزینه آن را تا سالها میپردازند. مواضع ناآگاهانه خواص بعضاً ضربهای میزند که به هیچ وجه قابل جبران نخواهد بود. اگر چه شما در نامهتان نوشتید که توهین به عاشورا و امام حسین(ع) با حضور مردم در روز چهارشنبه خنثی شد، اما بدانید که این اتفاق ناگوار و این بی حرمتی وقیحانه حاصل بیدرایتی بخشی از خواص جامعه بود و به هیچ وجه هم قابل جبران نیست. خواصی که خواسته یا ناخواسته ارزش و مقدار خود را تا حد یک ابزار برای محقق کردن اهداف دشمن پایین آوردند و نهایتاً به جایی رسیدند که خوردنشان و خوابیدنشان و در کل بودنشان و حتی نبودشان و جنازهشان(!) در خدمت دشمنان اسلام و یزیدیان زمان است.
نکته دیگر اینکه وحدت در این مملکت میسر نیست، مگر حول محور ولایت فقیه و با بازستاندن حقوق مظلومین و برخورد با ظالمین که در این صورت هم باز جایی برای امثال موسوی، خاتمی، کروبی و ... که هنوز دستشان آغشته به خون مردم است، در این وحدت نخواهد بود. آری استیفای حق ضایع شده مردم و ولی فقیه جزء لاینفک هر حرکت وحدت بخشی باید باشد و مردم اجازه کاری خلاف این را به هیچکس نخواهند داد. چرا که مظلومان واقعی در این اتفاقات ایشان هستند و مظلومان واقعی آن شهیدان بسیجی هستند که در اتفاقات اخیر به شهادت رسیدند و نامی از آنان در هیچ کجا برده نمیشود.
و کلام آخر اینکه نیک مینمود که اگر خواهان بهبود اوضاع میبودید و نگارش چنین نامه را لازم میدانستید، نامه را محرمانه به خدمت رهبری میفرستادید و اینگونه آن را در بوق و کرنا نمیکردید تا هم نیت خالصتان برای بهبود اوضاع روشن میشد و هم اینچنین آب به آسیاب دشمن ریخته نمیشد.
کلمات کلیدی:
حمید رسایی
روز گذشته آقای میر حسین موسوی با صدور بیانیه شماره 17 خود ، عملا نه تنها مسئولیت حرمت شکنی های روز عاشورا را قبول کرد، بلکه پذیرفت که حرکت های غیر قانونی قبل از آن نیز با فرمان او در اطلاعیه هایش بوده است . این یادداشت نه در باره موسوی – که این منافق تکلیفش پس از اتفاقات روز عاشورا مشخص است – بلکه در باره یکی از یاران و مسئولان اصلی ستادش است که از قضا سال ها یکی مثل من با او رفاقت داشت و این رفاقت سبب می شد تا در مواقعی در برابر انتقادات دوستان با استناد به آشنایی نسبت به مواضع و اعتقادات وی نسبت به اصل ولایت فقیه از او دفاع کنم و امروز نیز به همان دلیل ، لازم می دانم سکوت نکنم و کفاره دفاع دیروزم را بپردازم و این چند سطر را
پیش از این یک بار وقتی این دوست قدیمی،
آقای ابوالفضل فاتح را از زمان جنگ می شناسم . او دانشجویی جوان و من هم مثل او طلبه ای جوان در یکی از قرارگاه های جنگ در منطقه فاو بودم . فاتح در رسته پزشکی و بهداشتی قرارگاه مشغول به خدمت بود و من در رسته اطلاعات عملیات . عشق و علاقه به امام و انقلاب و بغض و کینه نسبت به دشمنان امام و انقلاب ، هر دوی ما را به هم علاقمند کرد تا این که جنگ پایان یافت و هر یک از ما مجددا به تحصیل بازگشتیم .
اشتغالات تحصیل ارتباطات ما را از یکدیگر کاملا قطع کرد تا دوم خرداد پدید آمد و حوادثی مانند کوی دانشگاه ، انتخابات مجلس ششم ، ترور سعید حجاریان رقم خورد. حوادث سیاسی ای از این دست پس از حدود ده سال ، مجددا در سال 79 دیداری بین دو دوست قدیمی در خبرگزاری ایسنا و در دفتر مدیر عامل آن رقم زد ، با این تفاوت که فاتح به عنوان یک فعال سیاسی شناخته شده در راس یک بنگاه اطلاع رسانی کشور ، در همان جلسه اول وقتی در برابر انتقادات و دل نگرانی هایم در خصوص جهت گیری ها و مواضع انحرافی خاتمی و اصلاح طلبان قرار گرفت، با یادآوری انحرافات دولت هاشمی و مواضع انتقادیش در انجمن اسلامی دانشگاه و بیانیه هایی که در تحکیم نوشته بود، دوست قدیمی اش را به دلیل سکوت در دوره سازندگی به باد انتقاد گرفت و شُست و کنار گذاشت . آن روز فاتح با صراحت به من گفت تو که امروز منتقد شده ای، چرا زمان هاشمی رفسنجانی و در برابر انحرافات ریشه ای دولت سازندگی سکوت کردی ؟!
من البته پس از سخنرانی گلایه آمیز وی به او یادآور شدم که دولت اصلاحات از شکم دولت سازندگی خارج شده و
این جلسه البته با اصرار من در ادامه به همان ارتباط دوستانه گذشته تبدیل شد و همچنان عشق و علاقه به امام و انقلاب سبب شد تا پس از سال ها علی رغم اختلاف سلیقه های سیاسی خیلی بارز و روشن، این دوستی ادامه پیدا کند. بحث های داغ سیاسی بین ما در خصوص موضوعات مختلف سال های پرتنش دوم خرداد در مواقعی به تلفن های یکی دو ساعته می کشید و از حق نگذرم این مباحث دو طرفه برای هر دوی ما مفید بود و سازنده .
اختلافات سلیقه ای ما در حوزه رفتارهای جریانات سیاسی البته در مواقع مختلف با اعلام مواضع صریح رهبری معظم انقلاب به پایان می رسید هر چند در بیشتر اوقات این آقای فاتح بود که علی رغم میل باطنی و نظر شخصی اش با پذیرش دیدگاه رهبری خود را قانع نشان می داد و همین ویژگی برای یکی مثل من کافی بود تا علی رغم تفاوت نگاه سیاسی با او – که گاهی به 180 درجه می رسید – به این دوستی ادامه دهد و حتی در برابر برخی انتقادات به حق دیگران در محافل خصوصی از دوستش دفاع کند.
این کُرکُری خواندن های سیاسی بین ما ادامه داشت تا این که انتخابات نهم ریاست جمهوری رقم خورد و علی رغم تلاش های پیدا و پنهان فعالانی مثل ابوالفضل فاتح ، آقای موسوی احساس خطر نکرد و زندگی همراه با بانوی هنرمند خود و آفتاب گرفتن در کنار امواج ساخته شده از قلم نقاشی و معماری در فرهنگستان هنر را بر دست و پنجه نرم کردن با امواج سخت میدان کار و سیاست ترجیح داد. هر چند پس از مرحله اول انتخابات دور نهم ، در کمال ناباوری و بُهت دوستان نزدیکش مثل فاتح ، به حمایت از آقای هاشمی رفسنجانی کمر همت بست و برای بازگشت مردم به سیاست های دوره سازندگی بیانیه داد ! این بیانیه آن روز هر چند مانند آب یخی بر آتش هاشمی ستیزی ابولفضل فاتح بود که به همین دلیل سال ها قبل دوستانش را به باد انتقاد گرفته بود، اما از میزان ارادتش به میرحسین موسوی کم نکرد و شد حکایت همان روایت حب الشی یعمی و یصم !
با پایان عمر دولت اصلاحات ، فاتح هم به انگلیس رفت و در طول فعالیت خستگی ناپذیر دولت نهم در شهر و روستاهای ایران ، او در شهرهای انگلیس مشغول به تحصیل شد و تنها از طریق دوستان حزبی و سیاسی اش در جریان اخبار و اطلاعات قرار گرفت و مواضع حمایت آمیز صریح ، شفاف و مکرر رهبر معظم انقلاب از عملکرد دولت نهم که فقط یکی از آنها درباره دولت اصلاحات کافی بود تا ابولفضل فاتح همچون پتکی آن را بر سر دوستانش فرود آورد، هرگز سبب نشد تا این شیفته ژنرال های جریان چپ و اصلاح طلب در برابر انحرافات ایجاد شده در آن کمی تامل کند .
کُرکُری خواندن ها بین ما به شکل دوستانه ادامه داشت حتی وقتی چهار سال از عمر دولت نهم گذشت و رقابت های انتخابات دهم آغاز شد ، حدود شش ماه قبل از انتخابات، فاتح از انگلیس به تهران آمد و من یقین کردم که موسوی این بار به میدان خواهد آمد تا هاشمی هم به رسم ادب ، حمایت چهار سال قبل موسوی را جبران کند . هاشمی تمام قد به حمایت از موسوی پرداخت و فاتح که یک روز به دلیل تقابل تفکر مدیریتی هاشمی با مدیریت انقلابی موسوی به تب هاشمی ستیزی مبتلا شده بود، دست در دست جریان لیبرال و سرمایه داری برای موسوی ستاد زد .
تبلیغات انتخاباتی به اوج رسید و مناظره ها عیار هر یک از کاندیداها را نشان داد و بین ما هم چنان کُرکُری خواندن ها به شوخی و جدی ادامه داشت تا این که چند روز
تا اینجای قصه علی رغم اختلافات شدید سیاسی به دلیل پایبندی آقای فاتح به اصل ولایت فقیه – هر چند از نگاه من مبنایی و ریشه ای نبود – مواضع وی قابل تحمل بود اما القای پیروزی زود هنگام موسوی با مصاحبه فاتح در سایت قلم آن هم در ظهر روز انتخابات و طرح ادعای تقلب از طرف فاتح در خاطرات روزانه ، نشان داد که دوست ما بیش از یک ارادت قلبی به موسوی و راه او دلبستگی دارد !
تهران به آتش کشیده شد و بیانیه های فتنه انگیز موسوی در کنار سکوت همراه با تایید هاشمی یکی پس از دیگری بیرون آمد ، ساز و دغل جشن و سرور از اردوگاه دشمنان امام و انقلاب هر روز در رسانه هایی که امام همه ما را از تایید و تعریف و تمجید آنها باز داشته بود ، 24 ساعته به گوش می رسید و در این بین رهبری معظم انقلاب در خطبه های نماز جمعه به صراحت تکلیف را مشخص کردند تا جایی که هر عاقل دلبسته ای به خط امام می توانست تکلیفش را تشخیص دهد .
صراحت رهبری در نماز جمعه در خصوص مناقشه انتخابات نتوانست از بغض و کینه موسوی و حامی اصلی اش کم کند اما انتظار بود تا برخی در حلقه اطراف موسوی که ادعای ولایت مداری داشتند ، پس از اظهار نظر صریح رهبری و تاکید بر راهکار قانونی و محکوم کردن رفتارهای غیر قانونی ، صف خود را از قانون شکنان جدا کنند . فاتح یکی از این افراد بود که بر خلاف انتظار بسیاری از دوستانش که او را می شناختند حاضر به تمکین در برابر رهنمودهای رهبری نشد ! باز هم ساعت ها ما دو دوست قدیمی با هم به بحث نشستیم ولی این بار بر خلاف موارد گذشته، این نظر ولی فقیه نبود که بین ما حکم می کرد بلکه اشارات موسوی بود که چشمان فاتح را جهت می داد.
دوست انگلیس نشین ما علی رغم اصرار دوستانی نزدیک و صمیمی مثل من در ایام بعد از انتخابات در برابر ده ها مورد نظر صریح رهبری ، حاضر نشد موضعی تایید آمیز
فاتحی که پس ازحوادث تلخ روزهای انتخابات، تلاش می کرد تا هر خبری در باره خود را شایعه ای بیش نداند به یکباره پس از وقایع تاسف بار عاشورای حسینی و کف و سوت هواداران موسوی و سر دادن شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه و پس از این که دشمنان قسم خورده امام و انقلاب بابت رفتارهای موسوی و حامیانش جشن گرفتند، سکوتش را شکست اما در نه در محکوم کردن این شعارهای ساختارشکنانه و حرمت شکنی های یزیدیان که در تعریف و تمجید از بیانیه منافق صفتانه موسوی و گفت : "بیانیه هفدهم مهندس میرحسین موسوی اعلام یک “حسن نیت بزرگ و خواسته های حداقلی” برای خروج کشور از بحران و یک امتحان خطیر برای مسئولان امر است.
از نظر فاتح ، موسوی حجت را بر همه (یعنی حتی بر رهبری) تمام کرده است ! پر واضح است که مخاطب این سخنان ابوالفضل فاتح ، رهبری معظم انقلاب است ، بر کسی پوشیده نیست که درگیری امروز موسوی و حامیانش با احمدی نژاد و این و آن نیست بلکه همانطور که هوادارن موسوی در ظهر عاشورا در کنار کف و سوت و شادی خود اعلام کردند و موسوی با بیانیه شماره 17 بر آن مهر تایید زد ، مشکل اصلی آنها اصل ولایت فقیه است ، یعنی مهمترین اصل قانون اساسی از نگاه رهبر کبیر انقلاب.
من چند روز بعد از انتخابات به اشتباه در یکی از یادداشت های سایتم نوشتم : "مشکل افرادی مثل آقای فاتح این است که از یک سو به نظام و انقلاب و ولایت فقیه معتقدند و از سوی دیگر تعصب و علاقه شدید نسبت به یک فرد و یا برداشت سیاسی آن چنان شیفتگی در این دوستان ایجاد کرده که در بزنگاه هایی مانند انتخابات دهم که ساز و کار سی ساله انقلاب یعنی برگزاری انتخابات با اجرا و نظارت مردم تحقق می یابد و نتیجه بر خلاف میل آنها می شود ، از آنجا که برای فعالیت سیاسی خود مبنای محکمی ندارند،
امروز این بخش از یادداشت قبلی ام را اصلاح می کنم و سخنی را که سال های گذشته بارها به عنوان یک هشدار دوستانه و با زبان شوحی به ابوالفضل فاتح می گفتم ، علنی و جدی می گویم که مشکل برخی مثل فاتح این است که ولی فقیه شان می شود یکی مثل میرحسین موسوی و آن دیگری ولی فقیه اش می شود هاشمی رفسنجانی و دیگری ... و چقدر تفاوت است بین ولی هایی که هر یک از ما در دوره غیبت امام معصوم برای خود انتخاب می کنیم ، دقیقا مانند صدر اسلام و پس از ارتحال پیامبر اکرم .
آقای فاتح و دوست قدیمی ! برای شما متاسفم ، از این که در این سال ها خود را دوستدار و معتقد به اصل ولایت فقیه با تعریف امام جا زدید ولی در لحظه ای که با عمل ، عیار هر کس معلوم می شد، نه تنها سکوت نکردید که با تایید محتوای بیانیه یک منافق ، اعلام می کنید که بیانیه شماره 17 موسوی "حجت" را بر همه تمام کرد و گوش شنوایی در ایران نیست.
در حقیقت شما نشان دادید که ولی فقیه دیگری دارید که نظر او "حجت" را بر شما تمام می کند با این تفاوت که ولی فقیه شما قبلا عضو گروهک پیمان بوده و امروز نیز گوش شنوایش به حامیانی خوش است که با کف و سوت آمریکا ، اسرائیل ، سارکوزی ، مرکل ، صدای آمریکا ، بی بی سی ، صدای منافق ، شبکه های سلطنت طلب تا رقاصه ها و مطرب ها و بهایی ها و کمونیست ها و همه اراذل و اوباش دنیا به خیابان
دوست دیروز ! امیدوارم این یادداشت شما را کمی به خود آورد و خدا عاقبت همه را ختم به خیر کند .
کلمات کلیدی:
محمد مهدی تهرانی: کف و سوت زدن های روز عاشورا که خشم و انزجار عمومی مردم را به دنبال داشت، یاد و خاطره بنیصدر و منافقینی را زنده کرد که عاشورا را به یک میتینگ سیاسی و ضد نظام بدل کرده بودند تا با سوت و کف متهم کردن نظام و خرسندی رسانه های خارجی را نتیجه بگیرند.
در واکنش به همین جسارت ها بود که امام بعد از خلع بنیصدر لب به سخن گشود و در 11 تیر سال 60 از منافقین با عنوان تفاله های آمریکایی یاد کرد.
بخشی از سخنان امام خمینی که این روزها بهطور مکرر از سیما پخش شد و در آن امام به کف و سوت زدن در روز عاشورا اعتراض میکند، در واقع
همین سخنرانی 11 تیر
امام شرایط زمانی را هشدار دادند و فرمودند: «نباید ما فراموش کنیم که در جنگ با امریکا هستیم. ما در جنگ با امریکا و تفالههاى امریکا [هستیم]، این تفالههایى که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم، الآن هم هستند. باید هر یک از اینها را شناسایى کنید و به دادگاهها معرفى کنید، ننشینید که باز یک جایى را آتش بزنند. اینها مىخواهند خرابى کنند، کار ندارند به این که کى کشته بشود و کى از بین برود، دشمنى خصوصى هم با هیچ کدام ندارند.»
امام همچنین ادامه دادند: «مشت اینها باز شد که اینها از چه سنخ آزادى مىخواهند؛ آزادى انفجار! آزادى انفجار اینها مىخواهند. اینها مىخواستند که این منافقین هم آزاد بیایند توى مردم و بعد از یک سال دیگر بسیارى از جوانهاى ما را منحرف کنند، آزادانه و بسیارى از کارهایى که مىخواهند مخفیانه انجام بدهند، آزادانه انجام بدهند، براى اینکه، آزادى است!»
سخنان تند و نهیب شدید امام متوجه وقایع عاشورای سال 59 بود. آن روز که بنیصدر در جمع تجمع کنندگان میدان آزادی حاضر شد و در سخنانی مشابه سران فتنه اخیر نظام را به شکنجه، قتل و تندروی محکوم کرد. شرایط آن روز و سخنانی که بنیصدر به زبان آورد تا سوت و کف ها برگه های تاریخ عاشورای 59 را پر کنند، تطابقی قابل توجه با بیانیه ها و مصاحبه های ساختارشکن سران فتنه طی روزها و ماههای اخیر و وقایع منجر به حرمتشکنی روز عاشورا دارد.
بنیصدر در اجتماع روز عاشورا گفته بود: «در قانون اساسی ما مگر شکنجه حرام نشده است؟ ممنوع نشده است؟ در کجای دنیا و در کدام دین و در کدام کشور اسلامی و حکومت اسلامی شش نوع زندان وجود دارد؟ چرا اینها تعطیل نمی شود؟ (تکبیر و سوت و کف حضار) چرا باید هر کس و هر نهادی یک زندان داشته باشد؟ اینها باید تعطیل شود.»
بنیصدر به گونهای صحبت می کرد که گویا جمهوری اسلامی جز یک دستگاه مخوف شکنجه گر نیست. واکنش های احساسی بنیصدر به اخبار و اطلاعاتی که به او می رسید، بارها و بارها برای او مسئله ساز شده بود. او این بار نیز داد سخن برداشته بود تا در کنار خشنودی بیگانگان، متهم کردن امام و انقلابیون را نتیجه بگیرد.
بنیصدر در در ادامه سخنان خود از باب ارشاد هم برآمد و گفت: «جو اسلام، جو اعتماد است. این همه دستگاههای ترسناک و مخوف درست نکنید. چرا هیئتی تشکیل نمی شود به کار این زندان های گوناگون نمی رسد؟ چرا در رژیم اسلامی، انسان و جان او این همه بی منزلت شده است که بتوان مثل آب خوردن محکوم کرد و بدون اینکه کسی بفهمد، کار او را تمام کرد؟ چه طور می شود که اشخاص را می گیرند و به زندان می برند و ماهها جزء فراموش شدگان می شود. بس کنید این کارها را. دستگاه قضایی ما باید بی طرف باشد، مستقل باشد و نباید اجازه داد انواع و اقسام پیدا کند و ابزار قدرت سیاسی شود.»
بعد از مواضعی از این دست و تحرکات منافقین بود که کم کم بنیصدر و حامیان او به حاشیه رانده شدند و از صحنه سیاسی کشور به دست نمایندگان مردم حذف شدند. امام بارها و بارها به بنیصدر خطر نفوذ منافقین را هشدار داده بود، اما بنیصدر هیچ آگاه آن گونه که باید به مواضع امام توجه نکرد.
امام در همان سخنانی که به اهانت کنندگان روز عاشورا اشاره کردند، باز هم خطر منافقین را گوشزد و از تذکرات خود به بنیصدر سخن به میان آوردند. امام فرمودند: «من حالا هم باز به این افرادى که خیلى منحرف نیستند، من به اینها باز نصیحت مىکنم که شما بیایید و حسابتان را از این منافقین که قیام بر ضد اسلام کردند، حسابتان را جدا کنید، نه اینکه بگویید که خشونت شما نکنید، آن وقت به من هم بگویید که شما هم خشونت نکنید، این معنایش این است که ما و آنها مثل هم هستیم. آنهایى که "شناخت" شان را گمان ندارم این آقایان ندیده باشند، اینهایى که کتاب عقایدشان را منتشر کردهاند و این آقایان هم شاید و لابد دیدهاند آنها را، با ما که مىدانند که ما لااقل مسلمان هستیم، مسلمان بدى هستیم، اینها حسابشان را جدا نمىکنند. شما دیدید که آقاى بنیصدر حسابش را جدا نکرده، خدا مىداند که من مکرر به این گفتم که آقا، اینها تو را تباه مىکنند. این گرگهایى که دور تو جمع شده اند و به هیچ چیز عقیده ندارند، تو را از بین مىبرند، گوش نکرد، هى قسم خورد که اینها فداکار هستند، اینها مردم کذا هستند؛ یعنى، آنهایى که دور و بر او هستند. خوب من مىدانستم که اینجور نیستند.»
هشدارها و انذارهای امام تمامی نداشت؛ هشدارهایی که اگر به آن توجه می شد، شاید تاریخ انقلاب به گونه ای دیگر رقم می خورد و انقلاب از نعمت حضور برخی چهره های خود نیز محروم نمی شد. امام می فرمود: «امروز آنى که براى شما براى دینتان براى دنیاتان فایده دارند، این ملتاند، این ملت پابرهنه است. آن ملت سرمایهدار هم به درد شما نمىخوردند، آنها همه براى خودشان مىکشند، شماها را مىخواهند آلت دست قرار بدهند. این منافقین هم به درد شما نخواهند خورد، هر روزى که این منافقین قدرت پیدا کنند سر شما را هم مىبرند؛ براى اینکه شما لا اله الّا اللَّه مىگویید، آنها با لا اله الّا اللَّه مخالفاند... آن روزى که اینها پیروز بشوند -خداى نخواسته- شما فداى آنها خواهید شد، شما را پل قرار دادهاند براى پیروزى، وقتى که رفتند این پل را عقب خودشان خراب مىکنند، آنها مزاحم نمىخواهند.»
امام از کسانی که موضع داشتند، خواستند تا مفاسد را صراحتاً محکوم کنند. ایشان از تعلل برخی در موضع گیری صریح هم به شدت گلایه کردند:«شما همین یک مسئله را بگویید، یک اعلامیه بدهید. مسئله در کتاب خدا هست که این اشخاصى که مفسد هستند و ریختند توى خیابانها و مردم را مىترسانند، به حسب حکم خدا، حکمشان این است. شما این مسئله شرعى را بگویید و از گروه خودتان امضا کنید. خوب، چرا این قدر تعلل مىکنید؟ مگر براى شما مىخواهید اینها چه بکنند؟»
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
اگر تو یادت رفته چه غلطی کردی، من یادم هست...اگر تو فراموش کردی که خود تو اول داخل گودال قتلگاه شدی اما چه شد که نبریدی، من یادم هست، و هنوز هم تو را گرچه نبریدی اما از سپاه دشمن می دانیم، تو هنوز در سپاه دشمنی و گرچه نبریدی اما آل الله را به اسیری می بری.
نه این مقتل خوانی نیست، این روایت یک منافق نامه بنویس و بی حیاست که علیرغم اینکه یک بار به ولی امر نامه نوشت و گفت بیا، اما زمانی که ولی آمد در سپاه مقابلش ایستاد و گرچه نبرید اما هنوز در سپاه دشمن است، فقط ادای حر را در می آورد...تو هیچ وقت حر نمی شوی آقای محسن رضایی ...
والله من شرمم می آید از تو...تویی که جلوی حرف آقا ایستادی و نخ اتصالت به نظام در زمانی که داشتی نظام را به پرتگاه براندازی می بردی به مو رسید اما پاره نشد...و گرچه نبریدی اما هنوز تو را در سپاه دشمن می دانیم، اگر تو یادت رفته که تا براندازی نظام پیش رفتی ما یادمان هست.
برادر محسن! کسی که فرماندهی لشکر اسلام را پشت سرش یدک می کشد! بی حیایی که جرات کرده به مقام معظم رهبری نامه نگاری کرده و به ولی امر مسلمین در نامه ای دستور داده (خاک بر سر ما که تو بخواهی به آقای ما دستور بدهی) که بیا با میرحسین محارب، آشتی کن؛ با یزید زمان آشتی کن؛ بیا با یزید بیعت کن. خیلی بی حیایی
اگر آقا بیعت نکند چی؟ جواب بده برادر محسن؟ چه با او می کنی؟ به کربلا فرا می خوانی اش؟ تا در قتلگاه به روی سینه اش بنشینی؟ زهی خیال باطل
ما را کوفی گیر آورده ای؟ با چی راضی می شوی؟ دوست داری در کدامین صحرا آقای ما را با ندای "الان انکسر ظهری" ببینی؟ نه برادر محسن، به "جو" یش هم نخواهی رسید...
رونوشت به: اکبر پسته چی، حبیب الله تلمود، علی اکبر مطیع قارونی، علی پارلمانی، باقر استبدادیان، علی تحجر، علی لایحه مند، محمد رضا لابی چی، عبدالله راست گویان، ناصر شِکَرآبادی و دیگر تابعین.
کلمات کلیدی: