1- نطق در جلسه علنی مجلس شورای ملی : ما که آمده ایم اینجا وکیلیم ، ولی نیستیم . وکیل این است که نظر موکلینش را بداند و بنده از تمام موکلین خودم که سی کرور می باشند یکی را نمی دانم که راضی باشد ما حقوقمان را سیصد تومان بکنیم . چرا ؟ برای اینکه ندار هستند ، فقیرند ، بی چیزند . 2- دکتر سید حسین مکی : به خاطر دارم یکی از زمامداران ، در 19 سال قبل به من گفت : " با مدرس چه می توانم بکنم ؟ نه پول می گیرد که به او پول بدهم ، نه والی و وزیر می شود که او را تطمیع کنم . ناگزیرم با او راه بروم و نظریات او را قبول کنم ". اگر رضا شاه در اغتشاشات کشته شده بود خونش هدر بود مکی در جای دیگری می نویسد : رضا خان پس از آنکه به سلطنت رسید ، به تصور اینکه اگر شغل مهمی به مدرس واگذار نماید خواهد توانست از مخالفتش بکاهد و او را موافق خود گرداند از مخالفت وی ایمن گردد ! اما این تصور رضا شاه غلط از آب در آمد ، زیرا مدرس کسی نبود که فریب رنگ و بو را خورده با اشتغال به مشاغل مهم فریفته گردد و دست از انتقاد بردارد . محل درس مدرس ، مرکز تبلیغ علیه کارهای خلاف قانون شده بود و هنگام تدریس به طلاب ، شواهدی می آورد و امثله ای بیان می نمود و بی پرده مطالبی می گفت که پسند خاطر دیکتاتور نبود و کارآگاهان که در پای درس مدرس بودند گفته های او را آب و تاب بیشتر کرده ، گزارش می دادند . یک روز مدرس در "باب مزدحم در فقه " تدریس می نموده و چنین گفته بود : " در ازدحام اگر کسی کشته شد خونش هدر است و باید دیه او را حاکم شرع بدهد . مثلا روز دوم حَمَل 1303 که سردار سپه به مجلس آمد و زد و خورد بود اگر سردار سپه کشته می شد ، خونش هدر بوده است ". 3- دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی : معروف است که در جنگ بین الملل اول و تشکیل حکومت موقت در غرب ایران که بالاخره منجر به مهاجرت بعضی از اعضای کابینه حکومت موقت به اسلامبول گردید ، موقع حرکت از داخل ترکیه چون تصمیم ناگهانی بود جای کافی در قطار نداشتند . دولت عثمانی از جهت رعایت حال مهاجران و احترام به شخص جناب مدرس دستور داد یک واگن اختصاصی به قطار ببندند و چند مامور محافظ خاص ( ضابط ) از این گروه حفاظت کنند . مرحوم مدرس به عادت طلبگی ، آدم منظم و با سلیقه ای بود و خودش وسایل زندگی خود را فراهم می کرد . در بین راه یک جا خواستند استراحت کنند . مدرس بلند شد و قلیان تمیزی چاق کرد و چای خوش عطری دم کرد. ( " امیر خیزی" ناقل این داستان ، هم در این سفر سمت مترجمی داشت ) . چند چای و یک قلیان برد و به ضابطان ( نگهبانان) داد. رئیس ضابطان از چای خیلی خوشش آمد و از قیافه ساده و نحوه خدمتگزاری مرحوم مدرس ، تصور کرد که او قهوه چی هیئت است . با اشاره دستور داد که چای دیگری هم بدهد . مرحوم مدرس با کمال خوشرویی چای دوم را برد . وقتی به اسلامبول نزدیک شدند ، رئیس ضابطان پیش آمد و به امیر خیزی گفت می خواهد پول چای را بپردازد. امیر خیزی پاسخ داد لازم نیست . آن افسر اصرار داشت که مایل نیست ضرری متوجه این پیرمرد قهوه چی بشود . در همین موقع قطار از حرکت ایستاد . جمعی به استقبال هیئت آمده بودند و مدرس را با سلام و صلوات و احترام پیشاپیش بردند. افسر ضابط که با تعجب و حیرت می نگریست ا ز امیر خیزی جریان واقع را پرسید . او به افسر ضابط گفت که اصولا این واگن به احترام همین پیرمرد محترم - جناب مدرس - به قطار اضافه شده است . رئیس افسران پس از شنیدن این مطالب و دیدن آن استقبال با شکوه شرمنده شد و با کمال تعجب رو به دوستان خود کرد و به زبان ترکی گفت : به خدا قسم که بعد از حضرت عُمَر ، افندی به این بزرگواری ندیده ام . ?- دکتر علی شریعتی : می گویند در یکی از جلسات مجلس شورای ملی ، دولت لایحه ای آورده بود و هنگام اخذ رای ، شماره نمایندگان مخالف و موافق با آن برابر بود . جلسه در انتظار ورود یک نماینده بود تا نتیج? رای گیری مشخص شود ، سرنوشت لایحه تنها به رای مثبت یا منفی همین یک تن بستگی داشت . لحظاتی در انتظار گذشت و همه چشمها به در ورودی دوخته بود و کسی نیامد .
مرحوم مدرس رهبر جناح مخالف دولت بود ، ناگهان چشمش به یکی از نمایندگان حاضر در جلسه افتاد که سر در گریبان برده چرت می زد ( خر مقدسی از همان نوع نمایندگانی که عین الدوله در پاسخ به مشروطه خواهان که خواهان "عدالتخانه" و انتخاب نمایندگان ملت بودند ، گفت : دربار با درخواست شما در تشکیل عدالتخانه و انتخاب وکلایی از طرف ملت برای تشکیل مجلس شورای ملی موافقت دارد مشروط به یک شرط و آن اینکه وکلا در امور سیاسی مملکتی به هیچ وجه دخالت نکنند !) البته که وکیل مزبور از موافقان دولت بود و بی شک رایش با لایحه ! ولی اتفاقا به خاطر مقدس مآبی زیادی که داشت ، به مدرس هم شخصا ارادتی می ورزید ( البته به علت سیادت و لباس روحانی او ) . مدرس ِ هوشیار ، بی درنگ کنارش نشست و گفت : این کار معلوم نیست تا کی به طول بکشد ، ظهر شده است . بهتر نیست برویم توی حوضخان? مجلس ، نمازمان را بخوانیم و برگردیم ؟ با هم جلسه را ترک کردند و در حوضخانه وضو گرفتند و همین که خر مقدس به نماز ایستاد ، مدرس از حوضخانه بیرون آمد و در را از پشت بست و بسرعت خود را به جلسه رساند و اعلام رای کرد و لایحه دولت ، با یک رای کمتر رد شد !
پس از ختم کار ، مدرس برگشت و در را گشود و با لهجه اصفهانی شیرین خود به زندانی ابله خویش گفت : آخر مومن ! حالا چه وقت نماز بود ؟!
?- وی در موقع انتخابات دوره ششم مجلس ، تولیت مدرسه سپهسالار را عهده دار بود . مطابق مقرراتی که خود ِ آن مرحوم وضع کرده بود ، حقوق و جیر? طلاب در چهار قسط ِ هفتگی پرداخت می شد و هر یک از طلاب که در امتحان درسی هفتگی موفق نمی شد حق دریافت حقوق آن هفته را نداشت .
به گواهی ِ سه نفر از اشخاص معروف به صحت ِ قول ، یکی از طلاب که به نفع مرحوم مدرس و رفقای آن مرحوم در انتخابات تهران کوشش ِ فراوان کرده و به همین جهت از درس و امتحان ، یک هفته بازمانده بود اصرار داشت که حقوق آن هفته را به رایگان بگیرد . مرحوم مدرس با تذکر اینکه حاضر است سه مقابل ( سه برابر ) ِ جیر? مدرسه را از محل دیگر بدهد ، از حوال? جیره خودداری و حتی در پاسخ یکی از حاضران که اظهار کرده بود بدون این تذکر ، ممکن است از محل دیگر بدهید ، فرمود : نخیر ، این عمل نوعی تزویر است . او باید بداند که مزد ِ کار ِ دیگر را از محل خودش می گیرد ، اما پرداخت جیر? مدرسه منوط است به خواندن درس و بس !
?- یک بار که شهریه طلاب ، دیر رسیده بود ، وضع طلاب خوب نبود و عده ای گرسنه بودند . طلبه ای به نزد مدرس آمد . مدرس به او یک پول داد و گفت برو نان بخر . طلب? دیگری آمد و مدرس پولی دیگر برای خریدن نان به او داد . من تعجب کردم و گفتم : مدرس ! هنوز که شهریه نرسیده ، پس تو پول از کجا آورده ای ؟ مدرس جواب داد : مگر "مرد" هم بی پول می شود ؟ امشب بیا منزل تا به تو نشان دهم که پول از کجا می آورم . شب رفتم منزل مدرس . صبح زود از خواب بلند شدیم . پس از خواندن نماز ، مدرس طناب و سطلی برداشت و در کوچه راه افتادیم . مدرس فریاد می زد : آب [ حوض ] می کشیم ، آب می کشیم. خلاصه در خانه ای مشغول کار شدیم . پس از اتمام کار ، مدرس سه پول ، مزد گرفت . آنگاه رو به من کرد و گفت : با این سه پول ، هم می توانم خودم نان بخورم و هم به دو طلبه کمک کنم .
7- در جریان استیضاح مدرس ، سردار سپه مثلا برای جواب دادن به مجلس آمد و پیش از تشکیل جلسه در ایوان ایستاد تا صدای زنده باد و مرده باد ِ مزدوران خود را بشنود و در واقع آنها را سان ببیند . در همین اثنا ، مدرس سر رسید . ماموران فریاد زدند : زنده باد سردار سپه . مدرس با بی اعتنایی عصای خود را به زمین زد و گردنش را کج کرد که مثلا باشد ، چه می شود ! بعد ماموران صدا در آوردند که مرده باد مدرس . در اینجا مدرس قدی علم کرده متوجه جمعیت تماشاچیان شد و عصا را رو به آنها کرده گفت : مردم ! بگویید زنده باد مدرس . اثر حرف و جاذبه سید ، طوری جماعت را منقلب ساخت که همه فریاد زدند : زنده باد مدرس . بعد برای اینکه مدرس اظهار قدرت بیشتری کند مجددا رو به جمعیت آورد و گفت : مردم ! بگویید مرده باد سردار سپه . مردم این بار بیش از بار اول مجذوب و مرعوب سید شدند و فریاد کشیدند : مرده باد سردار سپه . مدرس پس از این پیروزی ، از پله ها بالا رفت و در بالکن ، یقه سردار سپه را گرفت و رو به مردم کرد که بگویید : صد بار مرده باد سر دار سپه ، صد بار زنده باد مدرس .
جمعیت که از رشادت و دلیری سید به هیجان آمده بودند ، همان طور فریاد زدند: صد بار مرده باد سردار سپه ، صد بار زنده باد مدرس . سردار سپه از این اهانت سخت بر آشفت و با مدرس چنان گلاویز شد که می خواست سید را از بالکن به زیر بیندازد که قائم الملک و سردار معظّم خراسانی مانع شدند و سردار سپه با حال خشم از مجلس رفت .
8- در انتخابات دوره پنجم مجلس ، برای اینکه به آرای مرحوم مدرس لطمه ای بزنند ، سندی جعل می کنند که " مبلغ یک هزار و دویست لیره توسط حضرت والا شاهزاده نصرت الدوله دامت شوکتها برای بعضی مخارج لازمه به اینجانب واصل گردید. سید حسن مدرس" .
مرحوم مدرس با اینکه موقع انتخابات و رای گیری بود و ممکن بود در آرای او خیلی تاثیر داشته باشد و حق داشت که از خودش دفاع کرده و آن را در روزنامه ها و منابر تکذیب کند ، سکوت کرد و گذاشت تا انتخابات تمام شود . وقتی انتخابات تمام شد ، آن وقت به مدیر روزنامه طوفان ، این متن را نوشت :
" بسم الله الرحمن الرحیم . همسفر محترم آقای برمکی در شماره 72 جریده طوفان ، نسبت به دریافت 1200 لیره از شاهزاده نصرت الدوله به من داده بودید . می دانم مقصود ، مشوش نمودن ذهن مردم است در انتخابات ، لذا من امساک کرده بعد از گذشتن موقع آرا مصدّع شدم . اولا این مسئله محال عادی است و قویا نسبت به حقیر ، بحول الله و قوّته نسبت به گذشته و آینده تکذیب می کنم . علاوه بر اینها سازنده [ ! ] نمی دانسته که در امور غیر شرعیه ، امضای من فقط "مدرس" است . فی لیله 9 شوال 13?1 - مدرس "
9- در موقع تولد دخترشان فاطمه بیگم ، ضمن ثبت تاریخ تولد او ، این مطلب را نوشته اند :
" بسم الله الرحمن الرحیم . ای نور چشم فاطمه بیگم . شما را به خداوند سپردم . به شما نصیحت می کنم سه مطلب را : اول نماز را با قرآن خواندن ترک نکن . دویم پدر و مادر را دعا کن . سیم در زندگانی خود قناعت کن ".
10- در پاسخ به نامه خواهر زاده شان دکتر محمد حسین مدرسی درباره مسائل تحصیلی ایشان آورده اند :
" ... لکن شما دانسته باشید کتاب جمع نمودن ، غیر از علم فرا گرفتن است . شما تحصیل کنید ، کتاب خودش پیدا می شود.
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست ".
کلمات کلیدی:
تعابیری که از جناب آقای هاشمی در آغاز ریاست جمهوری در اذهان ما باقی مانده و چون دردی جانکاه سنگینی میکند، این است که ایشان در شرایطی که هنوز مرزهای کشور در وضعیت آتش بس بود، پایان دوره «بسیجی» و «حزب اللهی» را با تعبیر «جلنبر»، «بیل به دست» و .... اعلام کرد و اولین القابی که این لشکر مخلص خدا از ایشان دریافت کردند، تعابیر فوق بود.
به گزارش رجانیوز، چندی پیش غلامحسین الهام سخنگوی سابق دولت و عضو حقوقدان شورای نگهبان در گردهمایی بزرگ بسیجیان فریدونکنار سخنانی پیرامون لزوم حضور موثر بسیجی ها در همه زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی شده بود که با سواستفاده های برخی سایتها و روزنامه ها مواجه شد و صحبتهای وی را با هاشمی رفسنجانی در دوران سازندگی مقایسه کردند و ادعا کردند که وی
برخی رسانهها با تیتر استنباطی از سخنان اینجانب در خصوص حضور فعال بسیجیان در عرصه اقتصادی کشور، مدعی شدهاند که اینجانب هم صحبتهای 20 سال پیش آقای هاشمی رفسنجانی را تکرار کردهام.
در خصوص اسناد تکرار صحبتهای جناب آقای هاشمی در سال 68 به اینجانب، نکاتی را لازم است متذکر شوم. از آنجا که تحریف عامدانه سخنان اینجانب خلاف قانون، اصول حقوقی و اخلاقی رسانهای است، مراعات حقوق قانونی اینجانب در درج پاسخ، لازمه چنین پایبندی است:
1-
2-
3-
4-در مقابل، عرصههای مختلف و موثر اقتصادی و پولی و مالی (حتی قبل از تحقق سیاستهای اجرایی اصل 44) در دست گروهی خاص قرار گرفت که نوعاً در طول سالیان بعد از پیروزی انقلاب فقط در عرصه مدیریت کلان اجرایی کشور، حضور داشتهاند، و لابد مقصود از بسیجی !! این قشر دور از این آتش و خون و حماسه بوده است؛ که قطعاً ساحت بسیج از این امر به دور است.
5-اکنون در اجرای سیاستهای اصل 44، اگر مراقبت لازم نشود، اقتصاد به انحصار گروه اندک «سرمایه سالار» قرار خواهد گرفت و اگر آموزش لازم، در همه عرصهها و آمادگی اجتماعی، حقوقی و ساختاری صورت میپذیرفت یا بپذیرد اقتصاد به «مردم» واگذار خواهد شد و اقتصاد «اختصاصی» و مبتنی بر ساخت و کار سرمایهداری و غیر عادلانه تحمیلی بر مردم نخواهیم داشت.
6-
ثانیاً بسیج یعنی همان تفکر «عدالت محور» با روحیه جهادی. بسیج یعنی نهایت تلاش خالصانه برای اعتلای کشور و بهرهبرداری متعادل و غیر مسرفانه از مظاهر این تلاش مادی: تفکر بسیجی یعنی توسعه فراگیر حقوق همه بخشها و آحاد جامعه، تفکر بسیجی، یعنی بهرهمندی از آموزش، بیمه و خدمات درمانی، اشتغال، خانواده و به طور کلی بستری که انسان را در مسیر کمال و تعالی رشد دهد و در همه عرصههای سیاسی و اجتماعی کارساز و موثر باشد، بسیج یعنی رساندن به تعالی و حیات طیبهای که البته با توسعه غربی، تفاوت ماهوی دارد. بنیان توسعه بر «اسراف»، « تبعیض» و «فرد محوری» است ولی حیات طیبه در «عدالت»، « عمل صالح»، رشد معنویت و استخدام دنیا برای کمال اخروی و مبارزه با همه مظاهر فساد است تحقق این مهم جز با روحیه بسیجی امکان پذیر نخواهد بود. این نیرو اگر در عرصههای اقتصاد، فرهنگ، سیاست، علم و فناوری و .... ورود نکند، مدل مردم سالاری دینی، در مدیریت کشور و رشد و شکوفایی آن تحقق نخواهد یافت و مبارزه معقول و دینی با دنیاگرایی ، اسراف، اشرافیت، انحصار و همچنین فقر و فساد و تبعیض محقق نخواهد شد.
7-مظهر و نماد بی نظیر و بی همتای بسیج ،امیر المومنین (ع) است که با بازوان و توان خویش، چاه حفر می کند و به محض جوشیدن آب «وقف» می کند و عرصه آبادانی را فراگیر میکند، کار در حد اعلا، بهره برداری عمومی و به صورت وقف، این فرهنگ تعالی است و موجب رشد عدالت محور و رفاه غیر مسرفانه و فراگیر می شود.
چنین کارکردی از جز «او» که نه بشر توان خواندش و نه خدا ساخته نیست. اما «او» (ع) نمونه و مظهر بسیج است و فرموده است که حضرتش را در این «خط» یاری کنیم:
« اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد »[1]
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کلمات کلیدی:
بیش از هزار و 600 نفر از سادات روحانی قم در بیانیهای ضمن اعلام برائت از سران فتنه، اقدامات و رویکرد آنان را در تقابل با آرمانها و اندیشههای امام خمینی(ره) دانستهاند.
به گزارش شبکه ایران، در این بیانیه که اسامی کسانی چون حجج الاسلام سیدصمصامالدین قوامی، سیدمهدی میرباقری، سیدعلیرضا تکیهای، سیداحمد رهنمایی، سیدمحمدرضا مدرسی، سید احمد فقیهی، سیدمحمود نبویان و سیدمحمدصادق موسوی نسب در آن دیده میشود، با تاکید بر سوءاستفاده سران فتنه از رنگ مقدس سبز، عنوان شده است که "متاسفانه سران این گروهها از متن مردم جدا شده و دست در دست بدخواهان خارجی، سلطنتطلبان، منافقان و مطرودین امام و انقلاب، جبهه شکنندهای را در تقابل با اندیشه سبز ولایت ایجاد کرده و صحنههایی را آفریدند که دل ارادتمندان به امام راحل (ره) را دردمند ساخت."
آنان با بیان اینکه معیار راه امام تنها یدک کشیدن نام امام نیست، تاکید کردهاند که "ما سادات حوزه علمیه قم به عنوان بخشی از جامعه بزرگ روحانیت ضمن اظهار برائت از مکر و حیله جریان نفاق، اعلام میکنیم همچنان به عهدی که با خمینی کبیر(ره) بستهایم وفاداریم و اندیشه تابناکش را با جان و دل پاس میداریم."
سادات روحانی قم پس از آنکه ولایت فقیه را میراث جاوید امام خمینی(ره) و جلوهای از ولایت الهی دانسته، اعلام کردهاند: "در آستانه عید سعید غدیر، بیعت خود را با خلف صالح خمینی، خامنهای عزیز تازه میکنیم. ما مصممیم تحت لوای او، راه نورانی اما پر از فراز و نشیبی را که اماممان ترسیم کرد، بپیماییم و کلامش را باور داریم که اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد."
* جبهه سران فتنه در تقابل با اندیشه سبز ولایت
به گزارش فارس، این هزار و 600 نفر از سادات روحانی قم با بیان اینکه "شیعیان رنگ سبز را به عنوان نماد دلدادگی و شوریدگی به اهل بیت عصمت(ع) برگزیده و در طول حیات فرهنگی خود، همواره به دیده تقدس به آن نگریستهاند"، تاکید کردهاند: در انتخابات اخیر، برخی از گروههای سیاسی با تمسک به این رنگ در عرصه رقابت حاضر شدند و بخشی از مردم هم در چارچوب نظام و انقلاب به آنها تمایل نشان دادند. اما پس از انتخابات، متاسفانه سران این گروهها از متن مردم جدا شده و دست در دست بدخواهان خارجی، سلطنتطلبان، منافقان و مطرودین امام و انقلاب، جبهه شکنندهای را در تقابل با اندیشه سبز ولایت ایجاد کرده و صحنههایی را آفریدند که دل ارادتمندان به امام راحل (ره) را دردمند ساخت."
در این بیانیه تصریح شده است: مردمی که صادقانه در انتخابات حاضر شده بودند، اینک ناباورانه به این صحنهها مینگریستند و از خود میپرسیدند آیا این اشخاص همانهاییاند که از ولایت اهل بیت(ع) دم میزدند و با اظهار پایبندی به آرمانهای امام و رهبری و ارزشهای دفاع مقدس و با شعار قانونگرایی، زندگی آرام و بدون تنشی را نوید میدادند؟ این مردم، فوران نفرت را با چشم خود میدیدند و نسبت به آن بیزاری میجستند."
البته به اعتقاد این هزار و 600 سادات روحانی "در نظر آگاهان، وقوع چنین حوادثی دور از انتظار نبود. برخی از این جریانات در سالهای نه چندان دور صراحتا پیامبر اکرم(ص) را خشونتطلب و شهادت امام حسین(ع) را محصول این خشونت نامیدند، به ساحت مقدس فاطمه زهرا(س) جسارت کردند، زیارت جامعه کبیره را غلوآمیز خواندند و نام امام خمینی(ره) را به موزهها سپردند و اینک در پس تقدس رنگ سبز و نام امام پنهان شده و اندیشه سبز او و میراث بر جای مانده از او را مورد هجمه قرار دادند."
سادات روحانی در ادامه به رویدادهای مشابه در صدر اسلام اشاره و اضافه میکنند: در صدر اسلام هم گروهی در تقابل با جریان سبز نبوی و علوی به مسجد ضرار پناه بردند و قرآنها را بر سر نیزهها برافراشتند، آیا هجمه نظری و علمی به اندیشه ولایت فقیه متهم کردن نظام و انقلاب، تعرض به قانون اساسی و زیر پا نهادن ساختاهای قانونی، حذف شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل، سردادن شعارهای نه غزه نه لبنان و جمهوری ایرانی به جای جمهوری اسلامی زیر سئوال بردن تسخیر لانه جاسوسی و عذر خواهی کردن از آمریکا، احیای مطرودین امام و پناه بردن به آنان، تقابل آشکار با اندیشه خمینی کبیر نیست؟"
این بیانیه تصریح میکند که "هنوز نوای پر صلابت خمینی، این ابر مرد تاریخ، در گوشمان طنینانداز است که ولایت فقیه را امتداد ولایت رسول الله(ص) و نظام ولایی را مترقیترین نظامها و حفظ آن را از اوجب واجبات میدانست و بر جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد تاکید داشت، آمریکا را شیطان بزرگ و تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم نامید و در مقابل عربده کشی آمریکا فریاد زد: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، اسرائیل را غده سرطانی خواند و فتنه حکومت از نیل تا فرات را به همگان یادآور شد."
* آیا معیار راه امام تنها یدک کشیدن نام امام است؟
در ادامه آمده است؛ با طرد برخی از اشخاص و جریانات داخلی، آنها را نااهلان نامید و فرزندان انقلابیش را از سپردن امور به دست آنان بر حذر داشت، امروز برخی از انقلابیون خسته و فرتوت را چه شده که از خط نورانی مبارزه و مجاهدت اظهار پشیمانی میکنند و بر چهره عبوس آمریکا لبخند میزنند؟ یاران دیروز و عهدشکنان امروز که کنج عافیت و راحتطلبی را برگزیده و برای توجیه فرسایش و دگراندیشی خود اندیشه تابناک امام را تحریف میکنند.
این بیانیه تصریح میکند؛ آیا معیار راه امام تنها یدک کشیدن نام امام است؟ و آیا اندیشه او اندیشهای مقطعی و محدود به زمان ایشان است؟ مگر او نبود که خط مبارزه حق و باطل را به وسعت تاریخ برایمان ترسیم کرد و فرمود: تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم؟ ما سادات حوزه علمیه قم به عنوان بخشی از جامعه بزرگ روحانیت ضمن اظهار برائت از مکر و حیله جریان نفاق، اعلام میکنیم همچنان به عهدی که با خمینی کبیر(ره) بستهایم وفاداریم و اندیشه تابناکش را با جان و دل پاس میداریم.
*بیعت با ولی فقیه
در ادامه این بیانیه خاطرنشان میکند؛ ولایت فقیه را میراث جاوید آن بزرگمرد و جلوهای از ولایت الهی میدانیم که در امتداد ولایت سبز نبوی و علویست و در آستانه عید سعید غدیر، بیعت خود را با خلف صالح خمینی، خامنهای عزیز تازه میکنیم. ما مصممیم تحت لوای او، راه نورانی اما پر از فراز و نشیبی را که اماممان ترسیم کرد، بپیماییم و کلامش را باور داریم که اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد.
این بیانیه میافزاید؛ در این راه توکلمان بر خداست و سلاحمان بصیرت. و همتها و ارادههای مردمی را به همراه داریم که پس از گذشت 30 سال از پیروزی انقلاب، به دعوت رهبر خود، حماسه بیبدیل حضور 40 میلیونی را آفریدند که چشم مدعیان دموکراسی و مردمسالاری را در جهان خیره ساخت. هر چند برخی از جریانات داخلی قدر آن را نشناختند و بر صورت این حماسه عظیم غبار تردید افشاندند.
در پایان این بیانیه آمده است؛ در پایان از همه دلدادگان و عاشقان اهل بیت (ع) میخواهیم که در دهه ولایت و عید سعید غدیر، با برپایی مراسم سرور و شادی، پایبندی و ارادت خود را به جریان ولایت الهی جلوهگر ساخته و نقش زیبای الیوم یئس الذین کفروا من دینکم را به تصویر کشند، به عهدشکنان و فتنهگران هم توصیه میکنیم که پوستین نفاق و دورویی را از تن بیرون کنند و به خط نورانی و اصیل امام بازگردند. به آموزههای قرآن رجوع کنند تا دریابند که نور ولایت الهی آینده تاریخ را رقم خواهد زد و در این بین نصیب باطل، تنها جولانی چند روزه است.« یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره ولو کرده الکافرون»
کلمات کلیدی:
گروه سیاسی- شعارهای ساختارشکنانه و ضددینی قانونشکنان اگرچه هر بار به گونه ای توسط سران این جریان توجیه شد، اما برگزاری همایشی در دانشگاه تهران ثابت کرد این دست شعارها نه احساسی و صرفا متأثر از فضای خیابانی که برخواسته از نوعی نگرش تئوریک و قضاوت هتاکانه در خصوص جایگاه دین و گزاره های دینی است؛ قضاوتی که عمق تأثر هر دلبسته به اسلام را با خود به همراه دارد.
اگر آغاجری دین را افیون توده ها و حکومت ها می نامید تا راهی به سوی پروتستانتیزم اسلامی بگشاید و حساب پاپ و سزار را از هم جدا کند، اگر سروش از قرائت های متکثر دم می زد تا دیگر هیچ چیز مطلق نماند و اگر مجتهد شبستری از قرائت نبوی می گفت تا قرآن هم تخطئه شود و تجربه ای نبوی لقب بگیرد، اکنون اما همان خط در پس تئوریزه کردن دین سبز با پیامبری میرحسین موسوی(!) است.
تاختن به آنچه در این منظومه سنت کلیسایی دانسته می شود و مهر دگماتیسم زدن بر آنچه مرجعیت دینی بر آن حکم می کند، سرآغازی است که همواره در این خط سیر وجود داشته است. اینجاست که عیار ادعای کسانی که دم از حمایت از مرجعیت می زنند و می کوشند تا بین دولت و مراجع اختلاف ایجاد کنند، مشخص می شود.
همایش "سبزها و دین" که حدود 10 روز پیش در تالار ابنخلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تنها یک همایش ساده نبود. رونمایی تازه ای بود از عمق تئوریکی که این بار نه به پشتوانه تندروها و افراطیون اصلاح طلب که به پشتوانه داعیه داران سابق خط امام دنبال می شود. اگر امام دین و سیاست را قابل تفکیک نمی دانست و از شأنیت ولایت فقیه می گفت، این افراد اما دینی که این چنین شکل بگیرد را "دین دستگاهی" و "دین سیاه" می نامند.
و این البته نامگذاری تازه ای نیست. سال ها پیش این مجتهد شبستری بود که کتابی با عنوان "نقدی بر قرائت رسمی از دین" به رشته تحریر در آورد تا در آن مقدمات برهانی سکولاریسم را تشریح و تبیین کند. او نوشته بود: «بنیانگذاران قرائت رسمی از دین با مصلحت اندیشی سیاسی ولی با اتخاذ مبانی فاقد اعتبار علمی مدعی شدند اسلام نظام های ثابت سیاسی، اقتصادی و حقوقی دارد و وظیفه حکومت در میان مسلمانان پیاده کردن آن نظام ها(اجرای احکام اسلام) است. پافشاری بر این مدعاها موجب معارضه با مشارکت اصیل و فعالانه سیاسی مردم(دموکراسی) و تئوریزه کردن و اجرای خشونت در جامعه گردید و از طرف دیگر بی اعتباری آن مبانی بر اهل علم و تحقیق مکشوف افتاد.»
و اکنون در همین خط یعنی خطی که در مواجهه صریح با آرای امام راحل است، داعیه داران دروغین خط امام از دینی جدید و پیغمبری جدید می گویند.
دکتر حسن محدثی در این همایش رسالت تبیین "دین سبز" را بر عهده گرفت تا از "دین سرخ" بگوید و آن را به تفکرات امام و شریعتی نسبت دهد و انگار دیگر تاریخ این دین گذشته است، باب سخن گفتن از "دین سیاه" را بگشاید و از ظهور دین جدیدی که "دین سبز" می خواندش سخن بگوید.
"دین سیاه" در واقع همان چیزی است که پیشتر آغاجری و سروش و مجتهد شبستری به نقدش شتافته بودند. در تعریفی که محدثی ارائه می کند، دین سیاه یعنی دینی که "خود را نگهبان شریعت انسان ها می داند و میخواهد نظام دینی سنتی را در نظام مدرن ایجاد کند." با این تعریف مشخص است که "دین سبز" چه مختصاتی پیدا می کند.
"دین سبز" دینی است که از بند شریعت می رهد و در آن حرفی از دین دار و بی دین به میان نمی آید. مقدمه ای که محدثی قبل از تعریف "دین سبز" و برای تمسخر ایران شیعی بیان می کند، این است: «دین سبز در نظر متفکران غربی به معنی حفاظت از محیط سبز و مقولههای زیستی است که ما فعلا هنوز زود است به این مقوله برسیم. چرا که در بحث حفاظت از انسانهای خود کماکان مشکل داریم!»
او پس از جملات تحقیرآمیز خود به سراغ اصل مطلب می رود و در تشریح جزئیات "دین سبز" می گوید: «دین سبز دینی است که دیندار و غیردینی را از یکدیگر جدا نمیکند.» او همچنین ادامه می دهد: «نظام مورد علاقه این دین کثرتگرایی است و با جامعه مدرن و تحولات جهانی همسو باشد و اگر جنبش سبز بخواهد بین دیندار و غیردیندار تفاوتی قائل شود این جنبش دیگر موفق نیست!»
تببین مختصات "دین سبز" البته تنها از جانب محدثی نیست؛ بلکه این محوری است که سخنرانان همایش متفق القول حول آن سخن می گویند و جملاتی را بر زبان می رانند که در نوع خود تأمل برانگیز و البته تأسف بار است. دکتر قانعیراد در همین همایش پای تریبون آمد تا آب پاکی را روی دست همه ریخته باشد. او آینده این جنبش و نسبتش با دینی بودن را امری اقتضائی و نامشخص خواند و این بدین معنی بود که نه تنها جنبش به اصطلاح سبز تفاوتی میان دین دار و غیر دین دار قائل نیست، بلکه نسبت منطقی خود و دین را نیز نامشخص و وابسته به اقتضائات زمان می داند. اگر شرایط اقتضاء کرد این دین می تواند از دین سخن بگوید؛ اگر هم اقتضاء نکرد که دیگر هیچ!
جالب تر از همه هنگامی است که سارا شریعتی از علت استفاده جنبش سبز از نمادهای دینی می گوید. او علاوه بر اینکه به جایگاه دین در میان مردم اشاره می کند، استدلال می کند که زبان دین "ایجاد مصونیت میکند." و این به معنای همان استفاده ابزاری از دین است. مدعایی که تا پیش از این از سوی حامیان این جریان شکست خورده انکار می شد.
اما سخنرانان همایش به همین میزان هم بسنده نکردند. دکتر کاظمی طی سخنانی به صراحت با بیان اینکه جنبش سبز جنبشی دینی نیست گفت: «اینکه دین چه جایگاهی در جنبش دارد را مهم نمیدانم(!) چرا که جنبش سبز جنبشی اجتماعی است اما اینکه با این جنبش چگونه برخورد می کنند مهم است!»
در واقع سخنرانان همایش هر یک به نوعی به مصاف دین رفتند. برخی دینِ برخواسته از حوزه را "دین سیاه" لقب دادند و از ظهور "دین سبز" سخن گفتند و برخی دیگر از اساس سخن گفتن از دین را بی مورد دانستند و این دو در واقع دو روی یک سکه بود. کاظمی برای اینکه کسی سبزها را به خاطر استفاده از مناسبت ها و مساجد به دینی بودن متهم نکند(!)، تاکید کرد: «استفاده از مسجد در زمان شاه نیز بود اما آیا دینی بود یا غیردینی؟ به همان مقدار الان درباره استفاده از مسجد میتوان گفت که ارتباطی به دینی و غیردینی بودن ندارد.»
این همه در کنار هم جدالی را به تصویر می کشد که نه با دولت و یا حتی نظام که با دین آغاز شده است. اگر رونمای جریان به دعواهای سطحی سیاسی روز می رسد، عمق تئوریک آن اما حرف های دیگری هم برای گفتن دارد و اکنون افرادی چون میرحسین و کروبی خواسته یا ناخواسته داعیه دار همین جریان با همین وجه تئوریکند.
نکته ای که اما در این میان همه بر آن صحه می گذارند فقدان گفتمانی مشخص در جریان قانونشکن است. عباراتی نظیر اینکه "جنبش اهداف خیلی عمیق و آرمانی ندارد و بیش از اینکه ویرانگر باشد استحالهبخش است"، "سبز امروز خودش را با کنش جمعی و تضادهایش معرفی میکند نه با اهدافش"،
برآیند اعتراضی که هیچ هدف روشنی ندارد و تنها به "تکثر" رنگ مطلق می دهد، مشخص است. خاستگاه این اعتراض برخلاف اعتراضی که شریعتی از آن سخن می گفت، ایدئولوژی نیست؛ بلکه اعتراضی تنها برای نفی آنچه قرائت رسمی از دین لقب داده می شود، است. این همه به معنای واقعی کلمه، اعتراض را از منطق تهی می کند. وقتی اعتراض به ما هو اعتراض موضوعیت پیدا کرد و هیچ هدف تعریف شده ای هم وجود نداشت، طبیعی است که کارکرد جریان اعتراضی به کارکردی ابزاری برای مقاصدی خاص تبدیل می شود. مقاصدی که در همایش دانشگاه تهران و با احتیاط از آنها رونمایی می شود.
نتیجه کاملا مشخص است و در واقع همان چیزی است که آغاجری خیلی وقت پیشتر گفت: «زندگی اجتماعی جدید که محور آن "توسعه همه جانبه انسانی" است و مسلمانان نیز از اوایل قرن بیستم به اجبار تابع آن شده اند با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.» و اتفاقا در همین همایش به برخی علما و مراجع همسو با سبزها اشاره می شود و از ضرورت نقش آفرینی آنها برای تبیین شاکله دین جدید سخن به میان می آید؛ دینی سکولار که دین سبز نامیده می شود.
و اکنون داعیه داران دین سبز برای عاشورا برنامه ریزی می کنند تا در کنار کف و سوت های فاطمیه اهانت به پرچم سیاه سیدالشهداء را هم در کارنامه خود ثبت کنند. و این همه البته زنگ خطری است برای حوزه.
کلمات کلیدی:
دکتر وحید یامینپور
زهرا رهنورد را می شناختیم. لااقل با آثار مکتوباش آشنا بودیم، هرچند گاهی کم مایگی، شتاب و حرف های تألیفی و جمع آوری شده، کتاب های او را برایمان از سنخ کتاب های علمی خارج می کرد ولی خودمان را با این امید که بالاخره زن ایرانی می نویسد و می اندیشد، راضی نگاه می داشتیم و گاهگاهی مطالعهی برخی کتاب هایش مانند "حکمت هنر اسلامی" را بهخاطر نثر روزنامه ای و ساده اش برای نوآموزان رشتهی هنر توصیه می کردیم.
آن هنگام که دیدیم مهندس موسوی در معرکهی انتخابات، خود را پشت چهره ای حقوق بشری و در پوششی کلیشه ای از تبلیغات زنانه مخفی کرده و دست در دست همسر شادمانش، پیام های عاطفی به هوادارانش می پراکند، مسأله برایمان جذابتر شد. کار به جایی رسید که مهندس موسوی، همسرش را "روشنفکرترین زن ایرانی" معرفی کرد و شگفتی ما را بر انگیخت. برای حرفه ای های کار تبلیغات سیاسی، سوءاستفادهی اینچنینی از زنانگی البته حرکتی منطقی، مدرن و هوشمندانه بود اما بسیاری از انقلابی های با سابقه از این رفتار موسوی شگفت زده بودند. این کار را حتی اصلاحطلبان پیشین نیز انجام نداده بودند و حتی از سید محمد خاتمی هم چنین فرافکنی تبلیغاتی ندیده بودیم.
آخرین فیلم تبلیغاتی مهندس موسوی اما حاوی نکتهی مهمی بود. او نیاز داشت به همگان اثبات کند که همسرش "روشنفکرترین زن ایرانی" است. مشاوران مهندس موسوی برای اثبات این مدعا، پوپولیستیترین روش را انتخاب کردند. این فیلم حاوی سکانسی شعاری بود که در آن زهرا رهنورد به همراه فاطمه معتمد آریا –هنرپیشهی محبوب ایرانی!- در میزگردی مشغول احصاء مسائل مربوط به زنان بودند.
اما شنبهی پس از انتخابات، شاید مهمترین بزنگاه برای کشف چگالی روشنفکری "روشنفکرترین زن ایرانی" بود. من هم مانند بسیاری از رفقای دانشگاهیام اگر به رأی العین مصاحبهی رهنورد را با بیبیسی پرشین نمی دیدم، باور نمی کردم که او، در این مختصات زمانی، هزار و چهارصد و اندی پس از بعثت رسول الله و تولد اسلام، سی سال پس از انقلاب اسلامی ایران، در عصر دیجیتال، در حالی که کشور مان نزدیک به چهار میلیون دانشجو و چندین هزار محقق و استاد دانشگاه دارد، در حالی که قرار است در 1404 کشور اول منطقه در علم و فناوری باشیم، در حالی که همسرش -مهندس موسوی- رقیب انتخاباتیاش را به نخبهگریزی، تعصب و خرافاتی بودن متهم کرده است و... چنین سخنان عجیبی بر زبان بیاورد. هنگام شنیدنش سرم را به زیر انداختم و بهحال روشنفکری ایرانی، بهحال سیاست ایرانی، بهحال مدرک دکتری ایرانی، بهحال بازار کتابمان، بهحال خودمان و بهحال همه تأسف خوردم.
مغز استدلال "روشنفکرترین زن ایرانی" برای اثبات تقلب در انتخابات و پیروزی همسرش این بود:
«یک سری نقاطی هستند که اصلاً مشخص است که خودش ملاک تشخیص نادرست بودن نتایجی است که وزارت کشور اعلام کرده است، مثلاً آذربایجان و ترک زبانها هیچ وقت فرزند خودشان را نمی گذارند که به کس دیگری رأی بدهند... خود من لر هستم و موسوی هم بارها گفته من داماد لرستان هستم. بنابراین، اهالی لرستان موسوی را نمی گذارند به آقای احمدینژاد رأی بدهند. این دو تا ملاک است و باقی موارد هم شبیه همین است.»
در همان ایام به طنز مطایبه می گفتند که معلوم نیست لرها باید به دامادشان -موسوی- رأی بدهند یا به فرزندانشان -کروبی و رضایی-؛ و می گفتند احمدینژاد به آمار تهران اعتراض کرده و گفته من داماد تهرانیها هستم و تهرانیها هیچ وقت دامادشان را رها نمی کنند و به یک ترک زبان رأی بدهند!... و من با خود اندیشیدم که اگر چنین مهملاتی از زبان یکی از طرفداران احمدینژاد شنیده می شد با شامورتیبازیهای تبلیغاتی روزنامه ها و سایت های "آینده"ساز دوم خردادی چه بلای خانمان براندازی بر سر او و تمام جریان اصیل انقلاب اسلامی نازل می شد.
به یادآوردم که از کسی شنیده بودم "فقط انگل ها به جهل و تعصب توده دامن میزنند"؛ و این بار هم تمام انبان فرهنگی و فکری ایران زمین و میراث متعالی و مترقی خمینی کبیر(ره) توسط "روشنفکرترین زن ایرانی" به سخره گرفته شده بود تا بار دیگر تاریخ روشنفکری ایران از فرط شرمساری به کنج مطرود خویش بخزد و ادعای رهبری و نخبگی را به کناری نهد، چه در حالی که نصاب شکنی و حضور 85 درصدی مردم می توانست دستمایهی سال ها تفاخر دموکراسی ایرانی در جهان باشد، دخیل دانستن چنین انگیزه های جاهلانه و عصر حجری در انتخابات، طعم تلخ و گس عقب ماندگی تاریخی روشنفکری ایرانی را در دهان ها باقی گذاشت و تمام رشته ها را پنبه کرد.
روز گذشته در اخبار خواندیم که مجلهی امریکایی فارین پالیسی Foreign Policy در شمارهی اخیر خود (دسامبر 2009)، در گزارشی ویژه فهرستی از 100 متفکر برتر جهان را که ایدههای بزرگ آنها، جهان را در سال 2009 تغییر داده، منتشر کرده است و زهرا رهنورد را پس از باراک اوباما در ردهی سوم لیست قرار داده است! اینکه در این لیست کسانی چون اوباما، جرج سوروس، بیل گیتس، دیک چنی و والکاو هاول حضور دارند، حقیقت را روشن می کند اما شگفتی از آن است که رهنورد برای کدام ایدهی بزرگ جهانی، متفکر برتر شناخته شده است؟! حسی که پس از شنیدن این خبر برانگیخته شد، ما را یاد شنیدن خبر اهدای جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی انداخت و دوباره یاد این جمله که: «فقط انگل ها به جهل و تعصب توده دامن میزنند»؛ و تا وقتی موجود جانداری باشد که محمل زیست و تکثیر انگل باشد، انگل به حیات خود ادامه می دهد. انگل ها موجودیت قابل ذکری ندارند. آنها از جهل و هیجان متعصبانهی مردم ارتزاق می کنند. حیات آنها بالعرض است و تا وقتی محملی برای رواج جهل باشد، به حیاتشان ادامه می دهند. سالهاست روشنفکری مغرور و متبختر ایرانی در کنج تاریک جهل از بدن بخشی از اقشار روشنفکرزده ارتزاق کرده و هرگاه فرصتی یافته، مدعی رهبری توده شده است. یادمان باشد امام(ره) بارها گوشزد کردند که روشنفکری غربزده، مایهی همهی بدبختیها و عقبماندگیهاست.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
متاسفانه مدتی هست که دولت یمن با همکاری عربستان سعودی به سرکوب شدید شیعیان یمن پرداختند و همه نوع جنایتی را بر علیه شیعیان این کشور انجام میدهند و مثل همیشه مجامع جهانی حقوق بشر چشم خود را بروی واقعیات بسته اند.
زمین سوخته ( عملیه الارض المحروقه ) نام عملیاتی هست که ارتش یمن بر علیه شیعیان حوثی از اوت???? آغاز نموده ، ارتش یمن پس از کشتن حسین بدرالدین حوثی ، رهبر شیعیان یمن در سال ???? موضعی سرسختانه را در مقابل شیعیان این کشور اتخاذ نموده و اخیرا" هم با ورود ارتش سعودی به این مناقشه ، یک نسل کشی تمام عیار شکل گرفته ،البته مبارزان الحوثی دفاع جانانه ای در مقابل نیروهای نظامی یمن و عربستان از خود نشان دادند و تا کنون دهها نفر از نیروهای عربستان را دستگیر و یا هلاک کرده اند . خدا لعنت کند آل سعود را.
تعدادی عکس مربوط به جنایات عربستان
روزهای ارام صعده
کلمات کلیدی:
«آنها میدانند که باید بگویند اسلام، آمریکا هم برای اسلام دلش میسوزد، اما اسلام آمریکایی...» ?
و با تمسخر از اسلامخواهی امثال کارتر و بگین میفرمایند:
« یک تحولی شده است که تحول انسانشناسی و اسلامشناسی! پیشترها اگر یادتان باشد کارتر ادعا می کرد که ایران اسلام را نمی داند، حالا دارند همه ادعا می کنند! مقامات آمریکایی هم همین مطلب را می گویند که اینها اسلام را درست نمی دانند! قبلا بگین هم این حرف را می زد! حالا داخل و خارج هم این حرفها را می زنند! من نمی دانم کی اینها می خواهند عروه الوثقی را حاشیه کنند ... » ?
?. صحیفه امام ج 71 ص 533
?. صحیفه امام ج 91 ص 226
کلمات کلیدی:
دموکراسی یعنی خون مردم را در شیشه قدرت باند و حزب مشارکت نوشیدن!
دموکراسی یعنی خون مردم در شیشه سبز حزب باد!
دموکراسی یعنی دختری را کشتن و از او فیلم گرفتن و دربی بی سی نمایش دادن گناهش را به گردن دولت ایران انداختن!
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی: