سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه عاشق شود و [عشق خود را] پنهان دارد و پاکدامنی ورزد، خداوند، او را بیامرزد و به بهشت درآورد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

به گزارش جهان به نقل از مشرق در کتاب «سایه عقاب‌ها» (طرح سری حمله امریکا به ایران) چاپ ????، مولف با استناد به منابع اطلاعاتی مختلف برآوردی جامع از احتمال حمله‌ی آمریکا به ایران را بررسی کرده است. بر این اساس بیشتر اقدامات نظامی امریکا بر ضد ایران درباره‌ی تداوم برنامه‌های هسته‌ای بوده است.

در طی چند سال اخیر نیز مانور اصلی نیروهای مسلح امریکایی بر محور ایران متمرکز شده است. در این مانور امریکا نیروهای زمینی بسیار زیادی را به صحنه‌ی نبرد می‌فرستد که ?? تا ?? لشکر را شامل می‌شوند. مقامات امریکایی ترتیبی داده‌اند که لشکر فرضی ایران در این مانور از موشک‌ها و سلاح‌های کشتارجمعی (به احتمال زیاد سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیکی نه اتمی) برای دفاع استفاده کند. در این مانور نبرد بر روی تهران متمرکز می‌شود جایی که نیروهای امریکایی در خارج از آن در حال نزدیک شدن به پایتخت هستند. این مانورها با نام تلاش یکپارچه برگزار شده است.

مراحل مختلف این مانور در یک سال اجرا می‌شود و مانور اصلی در عرض یک هفته‌ی فشرده در ماه می در کالج جنگ کارلیل ایالت پنسیلوانیا انجام می‌شود. مانور اخیر توسط منابع اطلاعاتی اسراییل فاش شده است. پایتخت دشمن فرضی نییر(nair) نام دارد. برای ایجاد جو روانی مسئولان اجرایی مانور توضیح می‌دهند که این شهر پایتختی فرضی است که منطبق بر جغرافیا و فرهنگ ایران است.



اما راه حل مسأله ایران در نهایت تقابل فرهنگی و جنگ نرم القاء می‌شود. چنانچه مورد اشاره "مک کین" سناتور امریکایی نیز قرار می‌گیرد. او نیز چون بسیاری از استراتژیست‌های شیطان بزرگ، تنها امکان تقابل با نظام جمهوری اسلامی ایران و جلوگیری از امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان را روش‌های براندازی نرم، کودتای رنگی، نبرد فرهنگی، به آشوب کشیدن کشور به واسطه تحریک اغتشاش‌گران و در نهایت فروپاشی از درون می‌داند. بر همین اساس او به موازات اشاره به کودتای رنگی در کشورهایی چون گرجستان، همین روش را برای ایران نیز پیشنهاد و حتی نام آن را نیز با فاصله چند سال سفارش کرده است.

نکته جالب‌تر در فصل بیست و پنجم این کتاب که «شاید این انقلاب سبز باشد» عنوان گرفته دیده می‌شود. سناتور مک‌کین در فصل ?? این کتاب که در سال ???? چاپ و منتشر شده، حتی عنوان رنگ جنبش موسوم به «سبز» در سال ???? را نیز پیش‌بینی و به نوعی انتخاب کرده است.



مک‌کین می‌گوید: «دانشجویان در آنجا بسیار باهوش و پیچیده هستند و بسیار فعال در اینترنت می‌باشند. من فکر می‌کنم ما باید یک پیام بفرستیم. فکر می‌کنم باید یک رادیو آزاد ایران داشته باشیم، فکر می‌کنم باید تلویزیون داشته باشیم. باید جنبش آزادی و استقلال را تشویق کنیم اما من فکر نمی‌کنم که موجه باشد که ما از لحاظ نظامی دولت را سرنگون کنیم. اما ما مطمئناً می‌توانیم آنها را تشویق و کمک کنیم. ما این کار را در گرجستان کردیم و آنها انقلاب گل سرخ را داشتند. و این کار را در اوکراین کردیم و آنها انقلاب نارنجی را داشتند. شاید این انقلاب سبز باشد.»

باقی ماجرا برعهده خوانندگان.



"مک کین" در همایش «بنیاد ملی حمایت از دموکراسی» که در اثنای سالگرد انتخابات ایران در اوایل تابستان برگزار شد، گفته بود: ما باید حمایت بیشتری از مخالفان بکنیم. به گفته او ما می توانیم دوستان و متحدان خود را برای به چالش کشیدن مشروعیت رژیم ایران به تحرک واداریم. او اذعان داشت: سبزها سربازان ما هستند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/24:: 7:8 عصر     |     () نظر

- گفتم یکی از اصحاب فتنه بدلیل شکست نقشه هایشان دچار غصه وفشار های عصبی شده است .
گفت  : غصــّه را کــم در دلت انبــار کــن
سینه را از غصّــه کــم غمبارکـن
می شود باسکته ای کارت تمام
خــر بیــار و بـاقلــی را بــار کــن

2- گفتم  یکی از کسانی که فرزندانش را برای براندازی نظام بسیج کرده بود ، از ترس محاکمه وزندان فرزندانش غمباد گرفته است .
گفت : خوشا آنان که درآنسو دانشجو ندارند
دوتا اینــسو یکی آنـــسو ندارند
که از حول و ولا غمــــباد گیرند
چو من همسر و اولادی نادان  ندارند

3- گفتم  زبان حال کاندیدای شکست خورده از آرای باطله چگونه است .
گفت : از آن روزی شـروع شـد شور بختم
که افتاد شور تخت دولت وشاهی به جانم 
رود این شور بختی هــی بــه بـالا
نمــی دانـم بسوجم یـا بساجم !

4- گفتم ابولجاج از اینکه بواسطه خیانت وی چندین نفر کشته شده اند ، خودرا سرزنش نمی کند !
گفت : به زر نخریده ای جان را از آن قدرش نمی دانی
که هندو باز نشناسد متاع رایگانی را.

5- گفتم عالیجناب خاکستری پوش از وضعیت پیش آمده و شکست یارانش وهدر رفتن سفارشهایش کفری است.
گفت : ز بس هی این طلسم را فوت کردم
همه اطرافیان را پود کردم 
ندیدم لحظه های خوب وخوش را 
زدست این ابو من غوز کردم

6- گفتم نقل است پدر پسر فراری زندگی زاهدانه ای دارد !
گفت غـذایش را بجــــز جوجو ندیــدم
به زیر پاش به جز ابریشم  یک زیلــو ندیــدم
درون خانـه اش را هرچه گشـــتم
به غیـر از گنج و آه مظلوم من ندیــدم

7- گفتم ابوفتنه هر بار با اراجیفی که می گوید ، خودش را از مردم دورتر می کند !
گفت باید که شیوه‌ی سخنش را عوض کند
شد، شد، اگر نشد، دهنتش را عوض کند
گاهی برای خواندن یک بیانیه لازم است
روزی سه بار پوشکش را عوض کند
از هر سه فتنه که در آن بیان آمده است
باید که  مسیر راست را به بیراهه عوض کند
در راه اگربه مردم بازار گذرش افتادست 
این‌بار شکل رفتنش را به مسیر دگر عوض کند
باید پس از جفتک زدن در برابر مردم 
برای جبران خطا پالانش را عوض کند
درست که مردم چراغ خانه اش را شکسته‌اند
باید به جای چراغ پرده های فکرش را عوض کند
عمری به راه دین در نوبت آبرو نشسته‌بود
امروز باید بی نوبت لنگش را عوض کند
می گفت با من برادران بسیج خو ب نیستند
باید که اصحاب ویارانش را عوض کند
دارد قطار عمر کجا می‌برد ورا؟
یارب! عنایتی! تا گور را  افتتاح کند
ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار
مجبور می‌شود راه مردن را عوض کند
دستی به گذشته و دستی به آرزوی دراز
باید که پیرهنش را با کفن عوض کند.

8- گفتم موسوی به شدت از خاتمی وبازی رفت وبرگشتش ناراحت است !
گفت مرا ان شب مچل کردی و رفتی
رقیبم را بغل کردی و رفتی
مرا اهل دوا و چای پر رنگ
مرا اهل غزل کردی و رفتی

9- گفتم ابوفتنه در انتخابات قول هایی داده بود که اگر به دولت برسد انجام بدهد !
گفت گر به دولت راه یابد پای من
هرچه ویرانی است عمران می کنم
می روم هر شب به میدان های شهر
هر چه ساعت بود میزان می کنم
مشکلات شهرتان را رتق و فتق
پشت میز و پشت فرمان می کنم
کوچه های تنگ را هر شب فراخ
هرچه بن بست است دالان می کنم
چاله های شهر را چاه عمیق
هرچه دالان را خیابان می کنم
هرکه دولت شد فقط این کرد و رفت
من اگر دولت شوم آن می کنم
مردها را اهل تجدید فراش
لطف ها در حق نسوان می کنم
تا لج محمود در آد  
نفت را فالفور ارزان می کنم
شاعران خوش ذوق را در خانه ام
هفته ای یک بار مهمان می کنم
کارگردان های با احساس را
می برم لندن مهمان عمم می کنم
تا که پررو نق شود گردشگری
ایران را شهر ارواح می کنم
اجناس از ینگه دنیا می خرم
الغرض این می کنم آن می کنم
می شوم هر شب سوار مرسدس
هر چه در راه است تماشا می کنم
کشور از اجناس لوکس پر می کنم 
دیدنی ها را فراوان می کنم
تا که کار خلق فورا حل شود
نور چشمی هارا دوچندان می کنم 
کشور را همه رایانه ای
کارها را سهل و اسان می کنم
گر رقیبانم به من فرصت دهند
چاره ی کمبود فتنه می کنم
می کنم دوستی با اهل یهود
من اوبامارا با خود همراه می کنم
هفته ای یک شب کلیسا می روم
ارمنی ها را مسلمان می کنم
می فروشم من تنب کوچک به عرب 
پول آن را خرج اعطینا  می کنم
یک سخنرانی به نفع مسلمین
در بلندی های برج ایفل می کنم
مثل اقشار ضعیف اجتماع
نوش جان بره بریان می کنم
هم صدایی هم دلی هم زیستی
با تمام دشمنان اهل ایران می کنم .

10- گفتم ابوفتنه بعد از اینکه در انتخابات رای نیاورد و آبروی نداشته را نیز برباد داد ، اولین کارش نوشتن وصیت نامه بود .
گفت : بعد مرگم نه به خود زحــمت بسیار دهید
نه به من بر سـر گور و کفن آزار دهید
نه پی گورکن و قاری و غسال رویـــد
نه پی سنگ لحد پــول به حجار دهید
به که هر عضو مرا از پس مرگــم به کسی
که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید
این دو چشمان قوی را به فلان چشــم‌چران
که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید
وین زبان را که خداوند زبان‌بـازی بود
 به فلان هوچی رند از پی گفتـار دهید
کله‌ام را که همه عمـــر پر از گچ بوده‌است
پاک تحویل اوستااصغر گچکار دهیــد
وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیـــاه
به فـــلان سنگ‌تراش سر بازار دهید
چانه‌ام را به فلان زن که پی وراجی است
معده‌ام را به فلان مرد شکمخوار دهید
در سر سفره خورَد فاطمـه، بی‌دندان، غم
به  که دندان مرا نیز بــدان یار دهید !


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/24:: 6:48 عصر     |     () نظر
 
توجه به حجاب بر اساس مبانی دینی یا سیاسی !

امروز حمله به دولت و متهم کردن آن به بی اعتقادی در امر حجاب ، ترفند سیاسی جماعتی شده . همانها که روزگاری خودشان نه تنها سکوت کردند که با حمایت هایشان مروجش بودند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/24:: 6:32 عصر     |     () نظر

ژنرال تحت تعقیب آمریکا و اسراییل + تصاویر

 

چند وقت پیش مطلبی در سایت مشرق نیوز پیرامون سردار حاج قاسم سلیمانی خواندم که برایم بسیار جالب بود. اما ناگهان آن مطلب از سایت برداشته شد. امروز کپی همان مطلب را در یکی از سایتها پیدا کردم، گفتم شاید جالب باشد شما هم آن را بخوانید.

 
«ژنرال سلیمانی» برای غربی ها شبحی مرموز است که سایه وار در کمین دشمنان می نشیند و ناگهان چون صاعقه فرود می آید. این جنگاور تحت تعقیب آمریکا و اسراییل ، برای فرزندان این آب و خاک همان «حاج قاسم» بسیجی آفتاب سوخته کرمانی است که چشم به آزادی قدس شریف دارد.

آخرین نیوز:  بخش فارسی دائرة المعارف عمومی «ویکی پدیا» در معرفی «نیروی قدس» نوشته است:

«نیروی قدس یا سپاه قدس نیروی ویژه و زیرشاخه‌ای از نیروهای پنج‌گانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران است که مسئول فعالیت‌های نظامی برون‌مرزی را داردفرمانده کنونی آن، قاسم سلیمانی است. برخی منابع نفرات این نیرو را ?????? تن تخمین زده‌اند. برخی تحلیل‌گران نیروی قدس را یکی از بهترین نیروهای ویژه در جهان دانسته‌اند.

نیروهای قدس در جنگ ایران و عراق به‌عنوان نیروی مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد و فعالیتش را با حمایت از کردها برای مقابله با صدام حسین در زمان جنگ ادامه داد. همچنین با حمایت از احمدشاه مسعود در جنگ شوروی در افغانستان و بعدها در مقابله با طالبان دامنه فعالیتش را گسترش داد. همچنین گزارش‌هایی از نیروهای قدس مبنی بر حمایت از جنگجوهای اسلام‌گرای بوسنیایی در جنگ یوگوسلاوی در دست است.مأموریت اصلی نیروی قدس، سازماندهی، پروراندن، تجهیزکردن و سرمایه‌گذاری بر جنبش‌های انقلابی اسلامی است.»

همین منبع در معرفی فرمانده « نیروی قدس» این گونه نوشته است: قاسم سلیمانی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده نیروی قدس سپاه است. وی بارها از جانب آمریکا متهم به دخالت در امور عراق شده‌است. و واشنگتن پست وی را از مهمترین سیاست گذار سیاستهای خارجی ایران می‌داند.

 گرچه هیچ شکی در معاند بودن اکثریت گردانندگان دائرة المعارف به اصطلاح مستقل و عمومی « ویکی پدیا» وجود ندارد اما نباید از این حقیقت چشم پوشید که تمام اطلاعات مفید جهان غرب درباره نیروی قدس و فرمانده آن ، چیزی بیش از همین چند خط ، به اضافه 5 قطعه عکس کوچک از قاسم سلیمانی و مشتی اطلاعات کاملا بی اساس و غیر مستند عجیب و دور از ذهن سالم درباره جزئیات یگان ها و فرماندهان این نیرو ، نیست.

 منابع خارجی و خصوصا غربی ، ادعاهای حیرت انگیزی را درباره نیروی قدس و فرمانده آن مطرح می کنند. تبلیغات غرب درباره فرمانده نیروی قدس بعد از اشغال عراق توسط آمریکا به اوج رسید. برای نمونه ، روزنامه معتبر آمریکایی «مک کلثی» با بیان این مطلب نوشت:

« یکی از قدرتمندترین چهره‌های موجود در عراق، یکی از مقامات دولتی این کشور، یک رهبر شبه نظامیان یک روحانی بلندپایه و یا یک فرمانده یا دیپلمات آمریکایی نیست.این فرد، یک ژنرال ایرانی است که هم‌اکنون بسیار پرنفوذتر از همه مقامات نامبرده شده است.ژنرال «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروهای قدس، شاخه فعال سپاه پاسداران ایران در عراق است که مأموریت این شاخه، گسترش نفوذ ایران در خاورمیانه است. سلیمانی به عنوان مرد شماره یک تهران در عراق، عامل حمایت نظامی و مالی از گروه‌های گوناگون عراقی بوده و سعی در ناکام گذاشتن تلاش‌های آمریکا برای ایجاد دولتی متمایل به غربی‌ها پس از سقوط صدام حسین را دارد.به گفته مقامات آمریکایی، سلیمانی انتخاب سیاستمداران متمایل به ایران را تضمین و همواره با رهبران ارشد عراقی دیدار و از چهره‌های شیعه عراق دفاع می‌کند.

یکی از مقامات ارشد عراقی که نخواست نامش فاش شود، می‌گوید: ما، آمریکایی‌ها و دیگر عراقی‌ها، چه او را دوست داشته باشیم یا نه، باید اذعان کنیم که او محور سیاست‌های ایران در عراق است. نیروهای قدس همه نقش‌های سیاسی، نظامی، ‌اطلاعاتی و اقتصادی را ایفا می‌کنند؛ آن ها سیاست خارجی ایران در عراق هستند.»

روزنامه مذکور در سی‌ام مارس 2008 گزارش داده بود:«... سلیمانی برای توقف درگیری‌ها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است.گفتنی است، سفارت ایران در عراق، به درخواست رسمی آمریکاییان برای دادن اطلاعاتی درباره سلیمانی پاسخ نداده و هیأت نمایندگی ایران در نیویورک نیز در این باره نظری نداده است.یکی از نخستین و مهمترین پیروزی‌های سلیمانی بر آمریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی.

وی در ژانویه سال 2005، زمانی به عراق آمد که عراقی‌ها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوق‌های رأی می‌رفتند.در حالی که آمریکا حمایت شدیدی از نخست‌وزیر شدن ایاد علاوی می‌کرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت.پس از انتخابات، بوش انگشت‌های رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند و در عوض، متحدان ایران وارد میدان شدند.یک سال بعد، در آوریل سال 2006 ایران باز هم نگران بن بست مذاکرات برای برگزیدن نخست‌وزیر جدید عراق پس از دومین دور انتخابات مجلس عراق شد و این بار سلیمانی به منطقه سبز رفت تا با سیاستمداران شیعه مذاکره کرده و تضمین کند که انتخاب نهایی عراق، مورد پذیرش تهران نیز هست و در پایان هم عراقی‌ها بر سر نخست‌وزیری نوری المالکی به توافق رسیدند.

عادل عبدالمهدی، معاون رئیس‌جمهور عراق در این باره می‌گوید: آمریکایی‌ها از یک طرف از این جریان خوشحال بودند، چرا که بن بست به پایان رسیده بود و از سوی دیگر، ناراحت که سلیمانی را در منطقه سبز می‌دیدند.

در این باره زلمای خلیل‌زاد نیز می‌گوید: در آن زمان، صحبتهایی از ورود وی به منطقه سبز بود.همان‌قدر که مقامات آمریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم می‌کنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او ماه گذشته در پایان دادن به درگیری‌های نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت؛ تهدیدی که می‌رفت ناآرامی‌های آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.

در نشست مهم دیگری که در نقطه مرزی ایران و عراق در مریوان انجام شد و به گفته منبعی که نخواست نامش فاش شود، در این دیدار، جلال طالبانی، درخواستی به ژنرال قاسم داده است، مبنی بر این‌که نبردها و ناآرامی‌ها متوقف شود.به گفته این مقامات، سلیمانی نیز روز پس از آن، پیامی می‌فرستد و بلافاصله نبردها متوقف می‌شود...»

این دعاوی بی مستند ، به همان اندازه که ارزش خاصی ندارد ، برای یانکی های گاوچران سوژه ای مطلوب برای داستان پردازی و دشمن تراشی های هالیوودی است اما حقیقت آشکار برای تمام ایرانیان انقلابی این است که ، حاج قاسم سلیمانی ، ( هیولای افسانه ای و بد من داستان های کمیک استریپ که امنیت آمریکایی ها را بر هم می زند) یک بسیجی تمام عیار در میان سپاه بسیجیان ولایت است که تمام حیات خود را از ابتدای جوانی ، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است.

 قاسم سلیمانی ، نوجوان کرمانی بود که با بنایی تامین معاش می کرد. جنگ که آغاز شد ، خشت و گل و شاغول را کنار گذاشت و اسلحه به دست گرفت. زیاد طول نکشید که قاسم سلیمانی توان تشکیلاتی و رزمی خود را به فرماندهان جوان سپاه که سن وسالشان زیاد با قاسم تفاوت نداشت نشان داد. به این ترتیب قاسم سلیمانی به فرماندهی بسیجیان هم ولایتی خود رسید و پس از مدتی لشکری از کارگرزاده گان کرمانی داد که نام آن را «لشکر 41 ثارالله» نهادند. این لشکر در طول سال های دفاع مقدس ، درخشش اعجاب آوری از خود نشان داد نام خود را در تاریخ ایران و اسلام جاودانه نمود. 

پس از پایان جنگ 8 ساله ، لشکر 43 ثارالله تحت فرماندهی سردار حاج قاسم سلیمانی که در معرکه مرزهای جوب آبدیده شده بود ، به زادگاه خود یعنی کویر تفتیده ایران بازگشت و وظیفه ایجاد امنیت و مبارزه با شرارت های اشرار هدایت شده از مرزهای شرقی کشور را بر عهده گرفت. این واقعیتی غیر قابل انکار است که هنوز هم مردم کرمان و سیستان و بلوچستان ، دوران حضور قاسم سلیمانی در مناطق شرقی و جنوب شرقی کشور ، از امن ترین ایام خود می دانند.

 توانایی نبوغ آمیز قاسم سلیمانی در شناخت بافت مردمی خاص مناطق کویری و نوع زندگی عشیره ای حاکم در آن نواحی و تدابیر بی نظیر او در مدیریت امنیتی چنین مختصاتی ، او را به نگین درخشانی در میان یادگاران سال های دفاع و حماسه تبدیل نمود. قاسم سلیمانی که خود پرورش یافته شن های کویر و بزرگ شده رزق و روزی کارگری بود ، با اقتداری بسیجی که از سالیان جنگ تحمیلی به ارث برده بود ، عشیره ها و قبایل کویر را به انسجام و هماهنگی کم نظیری رساند و به مدد این تدبیر خود ، توانست اشرار و اراذل تحریک شده از خارج را ، از پشتیبانی داخلی و فضای تنفسی بومی محروم کرده و تنگنای سختی را بر آنان تحمیل نماید.

 در سال 1379 بود که فرماندهی کل قوا ، حضرت آیت الله خامنه ای ، این بسیجی جان برکف ولایت را از کرمان به تهران فراخواند و او را به فرماندهی یکی از قوای پنجگانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، که در میان غربی ها از آن با نام «نیروی قدس» یاد می شود منصوب کرد. از آن زمان به بعد تا امروز ، سردار قاسم سلیمانی کمترین حضور را در عرصه رسانه های دیداری و شنیداری داشته است. گرچه مردم ایران و همرزمان او و هم ولایتی هایش همواره شاهد حضور او در عرصه حیات عادی در هیات ، مجالس عمومی و خصوصی خود هستند اما همین غیبت طولانی در جلوه گاه رسانه های عمومی ، او را برای غربی ها به شبحی مرموز تبدیل کرده است که سایه وار در کمین دشمنان نظام اسلامی می نشیند و ناگهان چون صاعقه بر سرشان فرود می آید.

گرچه با فرض درست بودن این فرضیات غربی ها ، چنین برداشتی از شخصیت قاسم سلیمانی برای آنان ترس آفرین است اما بی شک برای همه ایرانیان ، وجود سربازی دلیر با چنین توانمندی های غرور می باشد. 

«ژنرال  سلیمانی» ، این جنگاور تحت تعقیب شیطان بزرگ و نوچه هایش، برای فرزندان این آب و خاک ، همان «حاج قاسم» بسیجی آفتاب سوخته کرمانی است که چشم به آزادی قدس شریف دارد و اگر جنگ برای بسیاری از همرزمان او در سال 1367 به صورت پایان یافت، برای او آشکارا تا دو دهه بعد تداوم داشته است و او را باید بسیجی ای با 360 ماه سابقه حضور در منطقه عملیاتی دانست.

 

 مشرق ، به پاس خدمات حسینی این سردار عاشورایی که خواب را از چشمان یزیدیان زمان ربوده است ، تصاویری کمتر دیده شده از ایشان را منتشر می نماید. امید است که خداوند جبهه نبرد اسلام ناب محمدی با کفر وشرک جهانی و اسلام آمریکایی را از حضور چنین سرداران پاکباخته ای خالی نکند. انشاءالله


این پنج تصویر ، تمام آن چیزی است که رسانه های خبری دنیا ، از ژنرال سلیمانی در اختیار دارند.


کویر زاده ای که مهیای نبرد شد.


بنای جوانی که لباس رزم پوشید.




آخرین تصویر منتشر شده از ژنرال بسیجی سپاه اسلام ، در تجمع یکصد هزار نفری بسیجیان- آذر ماه 1389


سردار قاسم سلیمانی در کنار پیر و مرادش 

 

مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ

 فَمِنْهُمْ مَّن قَضَى نَحْبَهُ

وَمِنْهُمْ مَّن یَنتَظِرُ

وَمَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/24:: 6:28 عصر     |     () نظر
یادداشت جدید رفسنجانی؛ نوشته به‌روز شده نامه بدون سلام و والسلام به رهبری/
هاشمی برای کلید خوردن پروژه جدید چراغ سبز نشان داد؟

 

در حالی که افکار عمومی منتظر بودند پس از این همه مدت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، فتنه‏گران و وقایع پس از انتخابات را محکوم کند و موضع خود را در خصوص ظلم بزرگی که به نظام رفته است و بانیان آن فتنه عظیم، روشن و شفاف کند، او در یادداشتی معنادار و قابل تأمل، به مناسبت سالگرد نوزدهم دی‏ماه، رگه‌هایی از نوشته سه روز قبل از انتخاباتش به رهبر انقلاب در نامه بدون سلام و والسلام را بروز داد.

به گزارش رجانیوز، هاشمی در این یادداشت، خود را نگران روحانیت و علما معرفی کرده و از بقایای تفکر روحانیت‏ستیزی در کشور خبر داده است. او بعد از اشاره به وقایعی از تاریخ انقلاب نوشت: «اینک ?? سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد و بقایای فکری دین‌زدایی و روحانیت‌ستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقی‌های سیاسی و اختلافات سلیقه‌ای، پوست‌اندازی کرده و سر برآورده‌اند و خاکریز به خاکریز جلو می‌آیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ?? سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیده‌اند.»

مقصود از سران روحانی عرصه سیاست در 30 سال گذشته، احتمالا خود هاشمی و چهره‏هایی نظیر سید محمد خاتمی است و انگار هاشمی مثل همان سال‏های دوران سازندگی علاقه دارد انتقادات نسبت به خود را هجمه به نظام و روحانیت قلمداد کند. اما به راستی آیا واقعا هاشمی نگران جایگاه علما و روحانیت است یا هدفی دیگر در ورای این نوع نگارش وجود دارد؟

تاریخ گواهی می‏دهد هاشمی رفسنجانی در سال‏های سازندگی و اصلاحات درخصوص جریانی که می‏رفت تا نه تنها روحانیت و علما که دین و آموزه‏های دینی را به گونه‏ای افراطی تخطئه کند، قلم به دست نگرفت و نسبت به آن نگران نشد. آن روزها، روحانیت جماعتی ساده‌دل و فریب خورده و بدون تحلیل سیاسی خوانده می‏شد(1) و تقلید از مراجع حرکتی میمون‏وار بود.(2) محسن کدیور به صراحت تاکید می‏کرد که: «تبعیت از بزرگان، خصیصه جوامع عقب افتاده است.»(3) روحانیت، قشری‏گرا و انحصارطلب لقب می گرفت و گفته می‏شد: «آنها عوام‏پرور و مقلدپرورند، نه عاقل‏پرور.»(4)

توهین‏ها و جسارت‏ها البته به روحانیت و مرجعیت ختم نمی‏شد. همه دینمداران، عامل خشونت و قشری‏نگر تلقی می‏شدند. می‏گفتند: «عوامل خشونت در ایران سه دسته اند: 1- رزمندگان جبهه‏ها 2- گروهی از روحانیون 3- بعضی مسئولین مملکتی.»(5) زیارت عاشورا هم نماد خشونت بود!

اما دعوا نه بر سر مسائل خرد و سطحی که در واقع بر سر اسلام ناب شکل گرفت. صاحب‏نظران غربگرای اصلاحات، آن روز که فرح پیروزی وجودشان را فرا گرفته بود، می‏گفتند: «فقه متداول حوزه‏ها مستمسک خشونت‏طلبان است.»(6) و کار البته به خط امام هم می‏رسید؛ یعنی سیره همان کسی که می‏خواستند در برلین به موزه‏های تاریخ بسپارندش. روزنامه نشاط می‏نوشت:«جریان کسروی و حکیم‏زاده قمی اصلاح‏طلب بودند و امام و نواب صفوی خشونت‏گرا و در مقابل جریان اصلاح‌‏طلب قرار می‏گیرند.»(7)

هاشمی البته آن روزها هیچ‏گاه نگران نشد! می‏گفتند: «انقلاب اسلامی ایران شبیه استبداد قجری است.»(8) دبیرکل نهضت آزادی به صراحت تصریح می‏کرد:«بعد از انقلاب، شاه مستبد رفت ولی استبداد همچنان باقی است، تازه رنگ شرعی هم به خود گرفته است!»(9)

اگر به حوادث قبل از انتخابات 88 نیز برگردیم، همین فضا را مشاهده می‏کنیم. در آستانه انتخابات، همایشی با عنوان "سبزها و دین" در تالار ابن‌خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تشکیل شد که خبر از ظهور دین جدیدی می‏داد! آن روزها هاشمی اصلا نگران نشد. در این همایش این دین جدید، "دین سبز" لقب گرفت؛ دینی که موسوی قرار شد پیامبر آن باشد. در مقابل هم دین حوزه‏های علمیه "دین سیاه" نامیده شد.

"دین سبز" دینی بود که از بند شریعت می‏رهد و در آن حرفی از دین‏دار و بی‏دین به میان نمی‏آید. مقدمه‏ای که محدثی قبل از تعریف "دین سبز" و برای تمسخر ایران شیعی در دانشگاه تهران بیان کرد، این بود: «دین سبز در نظر متفکران غربی به معنی حفاظت از محیط سبز و مقوله‌های زیستی است که ما فعلا هنوز زود است به این مقوله برسیم. چرا که در بحث حفاظت از انسان‌های خود کماکان مشکل داریم!»

او پس از جملات تحقیرآمیز خود به سراغ اصل مطلب رفت و در تشریح جزئیات "دین سبز" گفت: «دین سبز دینی است که دیندار و غیردینی را از یکدیگر جدا نمی‌کند.» او همچنین ادامه داد: «نظام مورد علاقه این دین، کثرت‌گرایی است و با جامعه مدرن و تحولات جهانی همسو است و اگر جنبش سبز بخواهد بین دیندار و غیردیندار تفاوتی قائل شود این جنبش دیگر موفق نیست!»

دکتر قانعی‌راد دیگر سخنران همایش نیز پای تریبون آمد تا آب پاکی را روی دست همه ریخته باشد. او آینده این جنبش و نسبتش با دینی‌ بودن را امری اقتضایی و نامشخص خواند و این بدین معنی بود که نه تنها جنبش به اصطلاح سبز تفاوتی میان دین‏دار و غیر دین دار قائل نیست، بلکه نسبت منطقی خود و دین را نیز نامشخص و وابسته به اقتضائات زمان می‏داند. اگر شرایط اقتضا کرد، این جریان می‏تواند از دین سخن بگوید؛ اگر هم اقتضا نکرد که دیگر هیچ!(10)

آن روزها آقای هاشمی نه نگران دین شد و نه نگران روحانیت و علما. حرف‏ها البته حرف جدیدی نبود. سال‏ها بود که حجیت دین در عرصه جامعه را اصلاح‏طلبان به انکار نشسته بودند. آنان با صراحت می‏گفتند: «حکومت دینی قدرت اداره دنیای مردم را ندارد و ناگزیر به دین دولتی خواهد انجامید و این به وضوح در دیدگاه‏های امام در قبل و بعد از انقلاب یافت می‏شود و دین دولتی هم قهراً به حکومت سکولار منجر خواهد شد، یعنی به قوانین زاییده عقل بشری و این همان حاکمیت مردم بر مردم است.»(11)

در چنین شرایطی و در آن سال‏ها که برخی از پروتستانتیزم اسلامی سخن می‏گفتند، هاشمی هیچ گاه این گونه قلم به دست نگرفت تا با این لحن نامه بنویسد. او هیچ‏گاه این گونه به منکران وحی نبوی و حجیت کتاب آسمانی نخروشید و با وجود هجمه‏های ناتمامی که علیه حوزه‏های علمیه سامان یافته بود، نگران علما نشد تا قلم به دست بگیرد و یادداشت بنویسد. پس ماجرای نگرانی اکنون او چیست؟! برای بررسی این مهم نیازمند مروری در سیر نقش‏آفرینی‏های رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستیم. این مرور نتایجی بسیار مهم و کلیدی را به دست می‏دهد.

«هاشمی رفسنجانی هدایت جبهه دوم خرداد را به دست گرفته است.» این جمله‏ای است که یک سال قبل از انتخابات 88 محمد عطریانفر از چهره‏های کارگزاران سازندگی بر زبان راند تا نقش هاشمی در فرآیندهای سیاسی را بیش از پیش آشکار کرده باشد. فائزه هاشمی نیز در همایش ورزشگاه آزادی همراه خاتمی و همسر موسوی حاضر شد تا توضیح دهد که اصلاحات ادامه راه سازندگی بود و اکنون همه باید تلاش کنیم تا قطار به ریل خود بازگردد. او در جای دیگر توضیح داد که تنها در دوره احمدی‏نژاد است که آقا، آقا شده است!

در معادلات سیاسی نقش هاشمی را باید به عنوان یک چهره پشت پرده و استراتژیک دانست؛ کسی که بسیاری کلیدواژه‏ها و جهت‏گیری‏های سیاسی نخستین بار از سوی او مطرح می‏شود و برخی خواسته و برخی دیگر ناخواسته در پازل او عمل می‏کنند. دولت وحدت ملی و سلسله طرح‏های دولت ائتلافی که هر بار از سوی جریانی مطرح شد، ریشه در زاویه نگاه او داشت. واژه گداپروری که بعدها در ادبیات اصلاح‏طلبان و برخی اصولگرایان به اصطلاح منتقد نیز برای هجمه به طرح تحول اقتصادی و قانون هدفمند کردن یارانه‏ها به کار گرفته شد، نخست از جانب هاشمی مطرح شد. اتهاماتی نظیر قانون‏گریز، ضدروحانیت، فاسد و... به دولت نیز تعابیر شخص هاشمی بود.

در جریان فتنه 88 و قبل از انتخابات هاشمی یک نامه مهم و اثرگذار دارد که در قالب نامه سرگشاده و بدون سلام خطاب به رهبری نوشته شده است. نامه‏ای که البته یادآور نامه بدون سلام او در سال 59 خطاب به امام نیز هست. همان نامه‏ای که در آن امام به نوعی آسایش‏طلب خوانده شده بود.

نامه سرگشاده هاشمی به رهبر انقلاب همان نامه‏ای بود که علی هاشمی در ستاد قیطریه و در جمع شش نفر از اعضای اصلی ستاد موسوی بدان اشاره کرد:«این نامه حاج آقا خیلی تند است و ما داریم آن را چاپ می‏کنیم، شما هم بگوید چاپ کنند. باید دست به دست هم بدهیم تا موج ایجاد کند. حاج آقا گفته یا اینجا کار خراب می شود یا فضا برمی‌گردد.»

نامه آن روز هاشمی شباهت بسیار زیادی به یادداشت امروزش دارد. هاشمی در این نامه نوشته بود:«اینجانب قصد ندارم که دولت موجود را مثل دولت بنی‌صدر معرفی کنم و یا سرنوشتی شبیه آن دولت را برای این دولت بخواهم، بلکه مقصود این است که باید مانع گرفتار شدن کشور به سرنوشت آن روزگار شد.»

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام خطاب به رهبر انقلاب افزوده بود:«معتقدم جناب‌عالی بخوبی می‌دانید که اینجانب و بسیاری از بزرگان تأثیرگذار انقلاب و حتی خود جناب‌عالی از دوران مبارزه و سال‏های اول انقلاب و در تعدادی از مقاطع مورد تهاجم افراد لاابالی و ضدانقلاب بوده‌ایم و همیشه صبورانه تهمت‌ها و اهانت‌ها را پشت سر گذاشته‌ایم و در دور جدید تهمت‌ها و هجمه‌ها هم از حدود پنج سال پیش تاکنون دندان روی جگر دارم و به خاطر خداوند و مصالح انقلاب و کشور اندوه خویش را مکتوم می‌د‌ارم و از این جهت هم مورد گلایه بسیاری از دلسوزان اسلام و انقلاب و بستگانم قرار می‌گیرم و مهم این است که این‏بار این تهمت‌ها توسط رئیس جمهور و در رسانه ملی مطرح شده است.»

او وعده داده بود:«البته در موقع مناسب انحرافات و حق‌کشی‌های ناگفته انتخابات و اعمال دولت نهم در اختیار مردم و تاریخ قرار خواهد گرفت.» هاشمی همچنین ادامه داده بود: «احتمالاً عوامل دولت از نظر اینجانب مطلعند که من ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و کشور نمی‌دانم و خود جناب‌عالی هم از این نظر من مطلعید و دلایل آن را هم می‌دانید.»

اما مهمترین فراز نامه آن روز هاشمی این بود: «با این همه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بی‌شک بخشی از مردم و احزاب و جریان‌ها این وضع را بیش از این بر نمی‌تابند و آتش‌فشان‌هایی که از درون سینه‌های سوزان تغذیه می‌شوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونه‌های آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدان‌ها، خیابان‌ها و دانشگاه‌ها مشاهده می‌کنیم.»

هاشمی از رهبر انقلاب خواست تا برای رفع فتنه‌های خطرناک و خاموش کردن آتشی که دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح می‌داند اقدام مؤثری کند و مانع شعله‌ورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شود.

وقتی عبارات این نامه را در کنار نقل قول علی هاشمی می‏گذاریم، می‏توانیم آن را در حکم سرفصلی در وقایع سیاسی کشور تلقی کنیم. سرفصلی که خیلی زود آثار خود را نشان داد و هزینه‏های زیادی را نیز به نظام بار کرد. البته این بدین معنی نیست که تمام آنچه گذشت، طرح‏ریزی شخص هاشمی باشد؛ بدین معنی است که نامه هاشمی مانند بسیاری از سخنان و کلیدواژه‏های او، گرای یک راه را به کنش‌گران سیاسی اصلاحات داد.

به یادداشت اخیر هاشمی نیز از همین منظر باید نگریست. این یادداشت نه تنها برخلاف ظاهر آن، اصلا تاریخی نیست، بلکه کاملا و دقیقا برای شرایط همین امروز نوشته شده است. اگر این یادداشت را شخص هاشمی نوشته باشد، باید اذعان کرد مدل به روز شدن سایت منتسب به او نیز دقیقا با نظر او طراحی و تنظیم شده. چه آنکه این دو، یک رویکرد مشخص را در مواجهه با تاریخ به دوش می‏کشند. رویکردی کم هزینه‏تر که در آن هم حرف‏ها گفته شود و اتهامات زده شود؛ هم کسی نتواند حرفی بزند و خرده‏ای بگیرد. به عنوان مثال سایت هاشمی طی این ماهها به صورت غیرمستقیم تلاش بسیاری برای تشابه‏سازی بین رئیس‏جمهور و بنی‏صدر انجام داد و نتیجه اخبار تاریخی آن ضد روحانیت، بی‏برنامه، بی‏منطق، تندرو، خشونت‏طلب، فاسد، دروغگو و... جلوه دادن دولت بود. و این همه اتهام‏زنی البته چون غیرمستقیم بود، از نگاه مدعی العموم مخفی ماند.

نکته دیگر اینکه یادداشت هاشمی در شرایطی منتشر شده که خاتمی با برخی اعضای فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی دیدار کرده است. او شرط هایی برای بازگشت گذاشته و با گستاخی از موضع مجرم به موقعیت طلبکار نظام تغییر جایگاه داده است. این مسئله را می‏توان در سخنرانی او که واکنش غیرمستقیم به اظهارنظر آیت الله جنتی است، مشاهده کرد. خاتمی در این سخنرانی ضمن برخی اتهام‏زنی‏ها‏ حتی خواستار مناظره و اعتراف طرفین به اشتباهات خود می‏شود!

یادداشت هاشمی را باید در این فضا تحلیل کرد. او تصریح می‏کند: «توهین و تهمت به کسانی که جایگاهی در قلوب مردم یک سرزمین یا پیروان یک آیین الهی دارند، شیوه همیشگی کسانی است که پایه‌های قدرت خویش را بر تارهای عنکبوتی بنا نهاده‌اند و شگفتا در تاریخ بسیار دیدیم و شنیدیم که حاکمان ناحق بسیاری، برای بقای خویش به این شیوه نخ‌نما تمسّک جستند و هر بار نیز آفتاب حقیقت از پس ابر توهین و تهمت بردمید و اساس شب‌پرستان را درنوردید، اما اذناب جور به این میراث اجدادی خویش پایبندند.»

هاشمی به صدر اسلام باز می‏گردد و از اتهاماتی که به پیامبر اکرم می‏زدند، سخن می‏گوید. او این اتهامات را نافرجام تلقی می‏کند و جمعیت کثیر مسلمانان را نیز دلیلی بر مدعای خود می‏داند. پس از این نوبت به تاریخ انقلاب می‏رسد. در تمام این فضاها، مضمون اصلی یادداشت هاشمی دقیقا همان مضمون نامه سرگشاده خطاب او به رهبر انقلاب است. یعنی او به گونه‏ای غیرمستقیم می‏گوید مورد اتهام قرار گرفتم. مظلوم هستم. این اتهامات راه به جایی نخواهد برد و کسانی هم که به من اتهام می‏زنند، چنین و چنان هستند.

هاشمی بعد از بیان سیری از مبارزات امام با طاغوت و حکومت استبدادی، به ماجرای شهادت جاج آقا مصطفی اشاره می‏کند. او می‏نویسد: «رژیم پهلوی براساس اطلاعات میدانی ساواک که بعضاً تا عمق خانواده‌ها نیز نفوذ داشت، مانند سران مشرک قریش، پی به عجز خویش در مقابله با اقبال روزافزون مردم به امام و نهضت روحانیت برد و در همان سال، دو سیاست را برای ترور فیزیکی و شخصیتی امام پی گرفت.»

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه می‏دهد: «برای ترور فیزیکی نور چشم امام، حاج آقا مصطفی خمینی را در آبان ماه ???? نشانه گرفتند تا امام را از ادامه مبارزه مأیوس کنند. اما وقتی استواری امام را در تداوم مبارزه و صلابت مردم در حمایت از امام دیدند، در دی ماه همان سال سیاست ترور شخصیتی امام را در دستور کار خویش قرار دادند و مقاله‌ای سراسر توهین و تهمت به امام را در روزنامه اطلاعات منتشر کردند که به اعتراف دوست و دشمن، اتفاقات پس از آن، سقوط رژیم پهلوی را در سراشیبی تسریع نهاد.»

به نظر می‏رسد نیازی به توضیح معنای سیاسی‏ای که این فرازهای یادداشت می‏تواند داشته باشد، نباشد. هاشمی خود را در مقام امام تصویر می‏کند و گویا در این میان مهدی هاشمی هم همان آقا مصطفی است. بعد از مقاله توهین‏آمیز روزنامه اطلاعات هم زمینه‏های سقوط رژیم پهلوی فراهم می‏شود.

فرازهای بعدی یادداشت باز هم یادآور همان نامه سرگشاده است: «مردم همه شهرهای ایران، به خصوص مردم شهر قم که امام را با همه سوابق می‌شناختند، چون آتش‌فشانی به خروش آمدند و اگرچه در ?? دی در خیابان‌های قم در خون خویش غلتیدند، اما گدازه‌های خشم و نفرت خویش را بر کاخ پوشالی و سست بنیاد پهلوی ریختند.»

هاشمی ادامه می‏دهد: «همراهی پیر و جوان و زن و مرد قم با طلبه‌ها، فضلا، علمای بیدار و مراجع بزرگوار برای دفاع از حقانیت وجود یک سید جلیل‌القدر از سلاله پاکان ثابت کرد که تقدیر الهی در قرار دادن مضجع شریف حضرت معصومه(س) در قم و بعدها تأسیس حوزه علمیه در این خطه از جغرافیای وسیع ایران بی‌حکمت نبوده است.»

نقشی که هاشمی برای مردم قم تصویر می‏کند در کنار اتهاماتی که در بند پایانی به دولت می‏زند، باز هم معنادار است. این شاید اولین بار باشد که او این چنین در سالروز قیام 19 دی یادداشت می‏نویسد و این انتخاب زمانی بدون منطق نیست. هاشمی می‏افزاید: «مردم قم در ?? دی ???? با خون خویش درختی را آبیاری کرده‌اند که سالها پیش خون مردم تهران و کفن‌پوشان ورامین و خود قم در پای نهال آن ریخته شده بود. درختی که شاگردان امام در طول ?? سال تبعید رهبر خویش با تحمل مرارت‌های شکنجه و زندان نگذاشتند شاخه‌های انحرافی بر آن رشد نماید، درختی که یک سال پس از قیام خونین مردم قم با عنوان "جمهوری اسلامی" ثمر داد. درختی که در سالهای پس از پیروزی، تثبیت و تداوم خویش با حضور مردم و اهدای خون جوانان در دفاع مقدس، سایه گستر شده است.»

بعد از این همه و بعد از ذکر معنادار تلاش‏های روحانیت و علما برای مقابله با انحرافات، هاشمی به زمان اکنون می‏رسد و می‏گوید: «اینک ?? سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد و بقایای فکری دین‌زدایی و روحانیت‌ستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقی‌های سیاسی و اختلافات سلیقه‌ای، پوست‌اندازی کرده و سر برآورده‌اند و خاکریز به خاکریز جلو می‌آیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ?? سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیده‌اند.»

دو پاراگراف آخر در واقع مهر تأییدی است بر تحلیل‏هایی که از پاراگراف‏های قبل ارائه شد. هاشمی خود را بر حق می‏بیند. معتقد است به او و شاید فرزندش اتهام زده شده است. جریان مقابل جریانی است که دین‏زدا و روحانیت‏ستیز است و مردم قم، یعنی علما و روحانیت در مقابل تخریب‏ها و هجمه‏های این جریان قرار دارند، نه شخص هاشمی. اکنون نیز آنان باید به صحنه بیایند و دست آخر به این وضعیت پایان دهند. لازمه منطقی این هم طبعا بزرگ کردن خطر انحرافات دولت و جاانداختن ضدروحانیت بودن آن است.

هاشمی در پاراگراف آخر می‏نویسد: «تأسف‌آور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلق‌ها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیده‌اند، رندانه با چراغی که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهین را جهاد می‌دانند، مزوّرانه پشت خاکریزی پناه گرفته‌اند که مطمئناً آخرین و بالاترین هدف آنها خواهد بود.»

با این همه و در شرایطی که خاتمی نیز نقش‏آفرینی‏های جدیدی را آغاز کرده، احتمال برگزاری دادگاه مهدی هاشمی در آینده نزدیک وجود دارد و در شرایطی که تلاش‏های عمده‏ای برای ضدولایت فقیه، ضد روحانیت و فاسد نشان دادن دولت آغاز شده، آیا باید یادداشت هاشمی را چراغ سبزی برای شروع ماجرایی دیگر قلمداد کرد؟ این سوالی است که پاسخ به آن چندان آسان به نظر نمی‏رسد. اما شناختن پازل ترسیم شده می‏تواند از غلطیدن آگاهان سیاسی و خصوصا حوزوی به درون آن جلوگیری کند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/24:: 6:14 عصر     |     () نظر
از رابطه مهدی هاشمی با بریتانیا تا بازگشت خاتمی به قدرت
از رابطه مهدی هاشمی با بریتانیا تا بازگشت خاتمی به قدرت
معنی فتنه

فتنه از کلمه فتن است که به معنای داخل ساختن طلا در آتش و ذوب ساختن آن است تا ناخاصلی های آن جدا شود بنا بر این فتنه به معنای بر پا ساختن آتش است که به دلیل همانندی بلواها و آشوب هایی که توسط اشرار و فرصت طلب ها و سایر سودجویان در جوامع بشری ایجاد می شود و منافع آنها را هدف قرار داده در آتش خود می سوزاند و از طرفی موجب برخی هشیاریها و تجریات برای انسانها می شود این نوع شرارتها و بلوا ها را فتنه نامیده اند.

فرق فتنه و اعتراض

اعتراض به معنای اقدام در جهت جلوگیری از ظلم و ستمی است که بر فردی وارد شده و گاهی به معنای ایراد نثقد و اشکال بر مطلبی است که به نظر معترض صحیح نمی باشد که در هر دو معنای آن باید مسیرهای آن طی شود یعنی اگر احساس ستم و ظلم نموده باید در آغاز به دستگاهی که برای جلوگیری از چنین ستمهایی ایجاد شده مراجعه کند و در نهایت اگر همه ان راه ها مسدود باشد به شکل فریاد و خروش اجتماعی اظهار کند و چنانکه نقد بر نظریه است باید در آغاز به صاحب نظریه گفته شود و اگر آن نظریه دارای آثار و تخریب فرهنگی در اجتماع است از راههای معمول و مناسب به تبیین و روشنگری اقدام شود که همه اینها در اصلاح و استواری و تطهیر جواع بشری کارساز و مؤثر است در حالی که فتنه یعنی ترویج باطل با پوشش حق و به اشتباه انداختن افراد در جهت تحمیق و بکار گیری تزویر به هدف دستیابی به منافع نامشروع و در هم ریختن سامان اجتماعی و بدیهی است که ممکن است فتنه در آغاز به شکل یک اعتراض از نوع اول یا دوم آغاز شود و همه را گمان این باشد که معترض در راستای احقاق حق از دست رفته خود اقدام نموده و یا نظریه باطلی را رد می کند لیکن می توان آن هنگام که معترض از مسیر اصلی بیرون رفت و اهدافی دیگر را نمایان ساخت به فتنه گر بودن او پی برد و اصولا همین مساله است که شناخت فتنه از سایر هنجارهای اجتماعی را دشوار می کند یعنی فتنه در آغاز به شکل یک هنجار اجتماعی حرکت خود را آغاز می کند و به همین دلیل است که در آغاز با اقبال عمومی مردمی مواجه می شود و آتشی بزرگ ایجاد می کند

رابطه مشکوک مهدی هاشمی با انگلستان

مهم در اهداف مقابله با فتنه و فتنه گر نجات مردم از سوختن در آتش فتنه و جهنمی است که فتنه گرد ایجاد می کند که ان مهم به شکر خدا در فتنه 88 به فضل الهی تا حد فراوانی حاصل شد و آتش فتنه نه تنها مردم ما را جهنمی نساخت که این تهدید بزرگ با مدد الهی به فرصتی در جهت وصول به مراتب بالای بصیرت مبدل شد که تعبیر مقام معظم رهبری این بود که مردم ما را واکسینه نمود
مقابله با فتنه باید همینگونه تا رفع کل فتنه ادامه یابد ومهم این است که کمترین ریزش در این مقابله حاصل شود و شما بدانید که مجازات فتنه گران در این دنیا هرگز میسر نیست که فتنه گر را تنها عذاب جهنم پاسخ مناسب است گو اینکه اگر توبه مناسب نماید می تواند خود را از این آتش نجات دهد اما آنچه در این میان نباید فراموش شود اجرای حدود الهی در باب جرایم است که البته تشخیص نوع آن به عهده حاکم و قاضی است و بدانید در این باره نباید دچار تعجیل شویم و داستان مهدی هاشمی و خروج او از ایران بسیار پیچیده تر آز ظاهر آن است بالاخره به این بیان مقام معظم رهبری در روز 19 دی امسال تتوجه کنید که فرمودند اصل فتنه در دست نیروهای بیرونی بود و ما خوب می دانیم که سردمدار این فتنه و در خط مقدم آن انگلستتان بود و بنا بر این رفتن مهدی به انگلستان همه چیز را روشن می سازد و باید بدانیم انگیسها منافع خود را بر همه چیز ترجیح می دهند و اینکه در شرایط حساس مهدی را در آنجا در آغوش می گیرند و مکان می دهند امر ساده ای نیست و ظاهر قضیه سفری ساده از یک متهم به انگلستان است اما با توجه به شرایط حاکم بر قبل و بعد از این سفر به خوبی می توانید دریابید که سفر نیست بلکه تلاش یک کشور خبیث و فتنه گر است در جهت بیرون بردن یک عنصر مهم در این فتنه به هدف پنهان ماندن سرنخهای دخالت آن دولت خبیث

اگر خاتمی مجددا رای آورد

همان موضعی را که در دور اول و دوم رئیس جمهوری ایشان داشتیم که به دلیل تایید مقام معظم رهبری از رئیس مهوری ایشان و تنفیذ در اقداماتی که در حیطه ماموریت و مسولیت ایشان بود مطیع بودیم و در مسائلی که به ایشان ربطی نداشت و بیرون از حیطه قانونی ایشان بود و به عنوان یک فرد وار می شد اگر آن را خلاف می یافتیم نظر خود را اعلان می کردیم و تبلیغ و ترویج و روشنگری می کردیم مانند اینکه ایشان آبراهام لینکلن را شهید نامید و به دنبال فرو ریختن دیوار بی اعتمادی مردم ما به آمریکا بود که نه به ایشان به عنوان رئیس جمهور ربطی داشت و نه در حوزه عمل برای رئیس جمهور تعریف شده بود

فتنه گر ها مامور بودند

همان موضعی را که در دور اول و دوم رئیس جمهوری ایشان داشتیم که به دلیل تایید مقام معظم رهبری از رئیس مهوری ایشان و تنفیذ در اقداماتی که در حیطه ماموریت و مسولیت ایشان بود مطیع بودیم و در مسائلی که به ایشان ربطی نداشت و بیرون از حیطه قانونی ایشان بود و به عنوان یک فرد وار می شد اگر آن را خلاف می یافتیم نظر خود را اعلان می کردیم و تبلیغ و ترویج و روشنگری می کردیم مانند اینکه ایشان آبراهام لینکلن را شهید نامید و به دنبال فرو ریختن دیوار بی اعتمادی مردم ما به آمریکا بود که نه به ایشان به عنوان رئیس جمهور ربطی داشت و نه در حوزه عمل برای رئیس جمهور تعریف شده بود

نمونه تاریخی فتنه

آنچه در این فتنه مهم بود تشابه چهره های واقع در فتنه با اهل حق بود کروبی روحانی بود میر حسین مسلمانی نشان می داد که در خدمت نظام اسلامی بوده برای آن تلاش کرده است محسن رضایی هشت سال در هنگام جنگ در راس حساسترین یگان نظامی قرار داشته هاشمی رفسنجانی که مشهور به حمایت از جریان سبز است سابقه ای بس طولانی در انقلاب و اسلام دارد مهمترین داستان در این فتنه همین مطلب است اگر برای این رخداد نمونه در تاریخ جستجو کنید فراوان خواهید یافت از فتنه سامری در اردوگاه موسی تا داستان جمل و صفین و تا داستان مشروطه و تا ریاست جمهوری بنی صدر و داستان نهضت آزادی و انجمن حجتیه

عمارها هم باید بصیرت داشته باشند

انسانها در حد اطلاعات و احساس مسؤولیتهای ناشی از همین جهت یعنی میزان اطلاعاتشان عمل می کنند طبیعی است که تفاوت اقدام بروز کند و به دلیل نقصان دانش و بینش عکس العمل هایی ظهور کند که مناسب با مقابله با فتنه نباشد مانند جنگ سخت که در جبهه گاهی متوجه می شدید که در نقطه ای که نباید تیر اندازی شود رزمنده ای مشغول تیر اندازی است که باید به او تذکر می دادید و هشدارهای مقام معاظم رهبری در طول دوران قابله با فتنها به نیروهای خودی و مخلص نیز از همین زاویه است که عمار اگر چه نیرویی است که در جهت بصیرت دهی و مقابله با فتنه اقدام می کند اما این نه به معنای معصوم بودن او از خطا است که چه بسا او نیز در مقابله با فتنه محتاج بصیرت گرفتن از کسی است که بیش از او دارای اطلاعات است به هر تقدیر این فتنه برکات فراوانی داشته که یکی از آنها بازنگری همین قضیه است که نیروهایی در خط اسلام ناب آیا در امر بصیرت گیری و بصیرت دهی به درستی عمل کردند و اگر در خطا بودند خطای خویش اصلاح کنند و توبه برای هین است که توبه ابزار رشد است نه ماندن و یاس

فتنه گرها حرام خوار نیستند

می توانیم بگوییم حرامخواران مدد کاران فتنه می شوند اما اینکه همه بازی خوردگان فتنه حرامخوار هستند قابل قول نیست بلی آنها که با روشن شدن اهداف فتنه کماکان از نفی و رد آن خودداری می کنند و بر طبل حمایت می کوبند بسیار مناسب است که نسبت به منبع درآمدهای خود قدری تامل کنند به هر تقدیر از خدای متعال عاقبت به خیری طلب کنید که دنیا بسیار گول زننده و مکرش بزرگ است

تندروی در سخنرانی 9 دی مهدیه

به حجت شرعی رسیدم و اینها از عوامل بازیگر در فتنه بودند و به همین سبب پیرامون آنها افشاگری شد و یقین بدانید آنچه گفته ام باید در یوم الحشر و عند الرب پاسخگو باشم.

تندروی را بیان کنید تا پاسخ ممکن باشد آنچه بر هر یک از ما واجب است اظهار واقعیت ها در هنگام ظهور بدعت ها و روشنگری در تاریکی فتنه ها است بیان اشکالها و نقایص در بهتر شدن امور کمک شایانی خواهد کرد اما اینکه اینگونه تندروی یا کند روی است مشکلی را حل نمی کند بسیار شاکر خواهم بود که بگویید از نظر شرعی کدام قسمت تندروی است که اگر طبق موازین بود و غفلتی رخ داده بود بازگشت شود و امتنان را واجب سازد

اسناد سخنرانی 9 دی در مهدیه

بدیهی است که اسنادی که دال بر ارتباط ایشان با بیگانه به عنوان اسناد مورد قبول دادگاه و رای قاضی است در این پاسخ به شما نه قابل ارائه و نه لازم اما آنچه برای بنده به عنوان سند در برابر دادگاه الهی و یوم الحشر مطرح است اگر نبود یقین بدانید نه ر آن سخنرانی و نه در هیچ جای دیگر مطرح نمی کردم اما برای اینکه شما نیز با بنده قدری هم عقیده شوید کافی سه نکته را مورد بررسی مجدد قرار دهید
الف:اینکه آقای میر حسین اعتقاد خود به امام خمینی را ابراز می داشت
ب:اینکه امام فرمود
و ما هم نباید توقع داشته باشیم که اینها براى ما خوب بگویند، اگر خوب بگویند، معلوم مى‏شود ما خیانتکاریم‏
ج:آقای میر حسین این بیان امام را به خوبی می دانست و اطلاع داشت
با توجه به این سه نکته به اقدام دشمن در جهت حمایت همه جانبه از میر حسین و اطلاع کامل میر حسین از این حمایت و تلاش میر حسین در هماهنگ ساختن گفتمانش با این حمایت دقت کنید آنگاه بیان امام را پذیرا باشید که در این صورت می توانید کشف کنید که خیانتکاریم می دانید خیانتکار به چه معنا است
شما هنگامی که تعبیر مسعود رجوی آن خائن را در بیانیه میر حسین موسوی با همان تعبیر نه مشابه آن تعبیر دقت کنید با همان تعبیر می بینید این هماهنگی را وقتی به آقای میر حسین اطلاع می دهند او بار دیگر ادامه می دهد نمی توانید به این گفتار قرآن استناد کنید که
و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاه الدنیا و هو الد الخصام

نقش مناظره احمدی نژاد در فتنه

اگر فتنه را طراحی شده از قبل از این ماجرا ها بدانیم می توانیم بگوییم مناظره احمدی نژاد فتنه گران را دچار تسریع در عملیات نمود نه اینکه این فتنه را ایجاد کررد داستان فتنه برتر از احمدی نژاد و مقابله با او بود.

اثرتشابه سازی تاریخی

توانمندی و یا ناکار آمدی حاکمیت باید در عمل و مباحث علمی و بررسی موجودی و اهداف و بهره وری و در شاخص های عملکردی و تحلیل به دست آید آنچه در تشابه حوادث با رخدادهای تاریخی کارآمد است اعطای باورها و زمینه سازی برای بصیرت ها است اینکه در جنگ جمل مشکل برای امیرالمؤمین چه بود این می تواند در این زمان برای شناخت واقعیت ها کمک کار و مدد رسان باشد. تاریخ برای عبرت است و فقه برای یافتن دستور العمای صادره از ادین برای رفتارها بلی فقیه در برخی زمینه های روایی و برای به دست آوردن شرایط صدور روایت و فهم آن نیازمند تاریخ است که به این میزان یکی از علوم مورد نیاز اجتهاد تاریخ است

آیا مقابله با فتنه زودهنگام بود

شما د نظر بگیری در نماز جمعه علی علیه السلام مورد تمسخر (به تعبیر شما) قرار می گیرد وظیفه مسلمانها که در نماز جمعه شرکت کرده اند تا از بیان حضرت برای دنیا و آخرت استفاده کنند و یک نفر برخواسته و وقت هزاران نفر را ضایع می کند و امام مسلمانها را مسخره می کند شما صرف نظر از هر مرام و مذهب گمان می کنید دستور عاقلانه در برابر این فرد چیست؟

ما گاهی تمسخر می کنیم و گاهی دچار سؤال و اشکال هستیم آنجا که کسی از علی علیه السلام سؤال دارد و می خواهد اشکالش بر طرف شود همه باید سکوت کنند تا شبهه و اشکال او را امام پاسخ دهد که ذدر این صورت همه بهره خواهند برد و یا لا اقل اشکال این فرد بر طرف می شود اما اینکه در برابر تمسخر این فرد ما ساکت نشسته امام خود را در برابر این تمسخر ها سازیم آیا این بدین معنا است که ما به آن امام معتقد هستیم و او را قبول داریم شما از علی علیه السلام صرف نظر کنید یک مؤمنی را در خیایبان با یک مسخره کنننده که این مؤمن را در جهت ایمانش مورد تمسخر قرار داده وظیف شما در برابر مسخره کنند چیست آیا نباد از مؤمن دفاع کنید ممکن است بگویید باید پاسخ منطقی دهیم آیا تمسخر پاسخ منطقی اش چیست مقابله به مثل یا ساکت ساختن مسخره کننده آیا برای فحش و ناسزا پاسخ منطقی چیست؟

همینکه می گویید علی مورد تمسخر قرار می گرفت و کسی اعتراض نمی کرد بدانید که علی علیه السلام در چه وضعیتی قرار داشتند و آیا می توانستند با این گروه مقابله ای داشته علیه آنها اقدامی کنند؟

یا باید تا آنجا صبر کنند که این افراد دست به خونریزی بریزند و خون بی گناهی را بریزند آنگاه اقدام کنند به راستی امام مسلمین اگر دارای قدرت باشد باید در حالی که می داند این جریان در فلان زمان دست به کشتن می زنند و او قدرت جلوگیری دارد باید آنقدر صبر کند تا آنها دست به کشتار زده خون مظلومی ریخته شود آنگاه اقدام کند.

توصیه می کنم قدری مطالعات خود را بیشتر نموده به زوایای حوادث بیش از پیش دقت نمایید
اما تشبیه این حرکت به زمان ما بسیار قابل تامل است که قبل از اینکه این جریان دست به بلوا و آشوب تخریب بزند کدام مقابله بود آیا پروژه شهید سازی اینها و داستان ترانه موسی و امثال آن برای بنده و شما عبرتی بزرگ از این دروغ سرایان نیست تا در بصیرت چنان دچار قهقرا نشویم که تمسخر علی آن ابر علم تاریخ را چنان در نماز جمعه رها سازیم تا جهالی همانند خوارج او را به باد مسخره کشیده و او مظلومانه نگاه کند و مجبور به سکوت باشد و انسانها در طول تاریخ از علم او بی بهره باقی بمانند.

حاظرید با فتنه گر ها مناظره کنید؟

با کمال میل نه با یکی که با همه و نه امروز که از آغاز و ایکاش می آمدند اما ندیدید در برنامه دیروز امروز فردای سیما چگونه از حضور خودداری کردند و از هر یک از آنها در رده های مختلف دعوت شد از حضور خودداری کرد و هم رای با شما می گویم که اگر صداقت در کار است و هدف رسیدن به وضعیت های برتر و بهتر است بهترین راه تضارب افکار بیرون از غوغاسالاری و مشارکت در همین مناظره ها و گفتگو ها است. سخن من با فتنه گران و سران فتنه است که آنها ادعا کردند در تعداد آرا در چاپ تعرفه و اخذ رای و نوشتن آرائ و شمارش تقلب شده و آن را یازده میلیونی اعلان کردند و از اثبات آن عاجز ماندند و قبول کردند که نبوده سایر مطلب اموری است که برای فرار از این دروغ بزرگ بدان پرداختند

مراقبت کنیم خوارج نشویم

باید تلاش کنیم مانند علی علیه السلام باشیم و از همانندی با خوارج خودداری کنیم و همه سخن ها نیز بر همین محور است و اینکه رفراندوم انجام شود اگر برای مردم است که آنها تردیدی ندارند که اصل مشارکت مردم در انتخابات که مورد تردید نیست و آنها اگر این نظام را قبول نداشتند که در انتخابات شرکت نمی کردند حتی همان کاندیدایی که جریان سبز به میدان آورد در ابتدا با قبول قانون اساسی و قسم به آن وارد شد اگر می گویید قبول نداشت که پس از ابتدا یک دروغگو بود و اگر می گویید قبول داشته پس همانها که به او رای دادند و آنها که به رقیب او رای دادند در یک مطلب اتفاق نظر داشته اند یعنی قبول قانون اساسی و نظام اسلامی حالا برای افرادی که این را باور ندارند هزاران رفراندوم هم انجام دهید همان را زیر سؤال می برند که قرآن در باره چنین افرادی می فرماید:
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها (انعام 25)

رسیدگی به اشتباهات اصولگراها

در اسلام گروهی هستند که با نام باغی شناخته می شوند یعنی آنها که بر علیه امام مسلمین اقدام می کنند بدون اینکه اصل اسلام را انکار کنند با اینها باید مبارزه کرد تا به حق باز کردند.

و نیز گروهی هستند که به بدعت گذاری می پردازند بدون اینکه از اسلام بیرون روند و منکر آن باشند اینها را باید افشا نمود تا از گشترش بدعت و داخل شدن آن در مطالب اصلی جلوگیری شود
آنها که در کربلا در برابر امام حسین وارد شده او را به قتل رساندند کافر و خارج از اسلام بودند؟

هر حکمی در باره آنها می کنید در باره افرادی که در عاشورای سال گذشته به خیابان ریختند و آن فجایع را پدید آوردند و آقای میر حسین موسوی و سایر افرادی که آنها را مسلمانها ی راستین نامیدند همان حکم را در باره اینها بنمایید.

اینکه من در نیروهای مسلح هستم یا نه دخالتی در مطالب ارائه شده ندارد مطالب را نقد کنید گو اینکه باید بگویم متاسفانه توفیق خدمت در نیروهای مسلح را نداشته که امام می فرمود ایکاش من هم یک پاسدار بودم اما اینکه دادگاهی برای بررسی مفاسد و یا اشکالها و یا هر ناهنجاری دیگری که مربوط به افرادی که شما اصولگرا می نامید می شود تشکیل دهند به راستی گمان می کنید که بنده و امثال بنده با آن مخالف و ییا از آن طرفداری نمی کنیم اما این چه ربطی به فتنه و سران فتنه و آتشی که همه جهان استکبار با هزینه ای هنگفت آن را به پا کرد و به قصد از میان برداشتن انقلابی بود که خون هزاران شهید آن را بر پا ساخته وارد میدان شدند دارد ؟

تجریه فتنه در دیگر کشورها

اینکه دیگران چه می گویند و اعتراضی را فتنه می نامند یا نمی نامند پاسگو خود آنهاست سخن از فتنه 88 و کشف زوایای آن و پاسداشت نهم دیماه است که داستان اعتراض اجتماعی علیه حرکتی آشوبگرایانه و به قصد براندازی و به سرکردگی افرادی بود که می دانستند چه می کنند و دانسته دروغ گفتند و اما اینکه در جوامع دیگر چنین نیست نیاز به تحقیقی بیش از این دارد اما خوب است داستان واترگیت را که در زمان نیکسون بود مطالعه کنید تا دریابید فتنه گری و بازیگری امری نیست که در اینجا منحصر باشد و استکبار در همه جا به یک هدف وارد می شود گو اینکه گونه متفاوت است

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/24:: 6:9 عصر     |     () نظر

متن شکایت نامه فرزند یکی از مسئولین از رئیس جمهور

 

من از احمدی نژاد شکایت دارم!

 

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که با اجرای هدفمند شدن یارانه ها دیگر نانواها آرد شرکت های پدرم را نمی‌خرند؛ می‌گویند بی کیفیت است، مشتری هایمان میپرند. آخر کسی نیست بگوید پدر من چه گناهی کرده است. اصلأ پدرم هیچ، به فکر نون‌خشکی‌ها و نمکی‌ها نیستی که دیگر نان خشک گیر نمی‌آورند؟!

 

من از احمدی نژاد شکایت دارم، او به چه حقی اتومبیل خود را  برای کمک به مسکن مدد جویان بهزیستی به حراج گذاشته؟ لابد مردم انتظار دارند پدرم من هم ماشین 60 میلیونی خود وهم ماشین 50 میلیونی من را برای کمک به مردم بفروشیم؟!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که دیگر با اجرای هدفمند کردن یارانه ها من نمیتوانم آب استخر خانه‌یمان را هر هفته عوض کنم!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که به اسم عدالت مسئولین را عوض میکند و میگوید نیاز به تغییر داشت؛ آخر فکر نمی‌کنید که  محبوبیتتان کمتر میشود؟! میخواهی بگویی اگر حق را ببینی نمیتوانی سکوت کنی؟ میخواهی بگویی منافع ملی مهم تر از منافع شخصی و محبویت است؟ برو آقا! ما خودمون ذغال فروشیم!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که به دلیل رسوا کردن عده‌ای و رسوایی اخبار رسانه‌های غربی ،مخاطبان شبکه هایی را که پدر من سرمایه گذار آن بود کم و بی اعتبار کردد.
مثلا در برنامه ای که پدرم مدیرش بود ما می‌گفتیم که در ایران زن ها نمی‌توانند از خانه‌هایشان بیرون بیاییند، ولی شما برای لجبازی با ما یک زن را وزیر میکنی بی انصاف!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که پرستیژ خبرنگاران حرفه‌ای رسانه‌های غربی را رعایت نمی‌کند، سوال آنها را با سوال جواب می‌دهد و خبرنگار با سابقه، لال‌مونی می‌گیرد. نمی‌گوئید آن خبرنگار را از کار بیکار می‌کنید؟ او به هزاران امید و پاداش برای به چالش کشیدن تو آمده بود! فکر زن بچه اش نیستی بی رحم!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که مانند اوباما رئیس جمهور آمریکا، قانون همجنس گرایی را برای نظامیان امضا نمی‌کند. مگر نمی‌گوئید آزادی است پس کو!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که مدام به فکر آیندگان است. من همکنون رفاه می‌خواهم،آخر اگر من بچه دار نشوم، آینده گان به درد عمه ام می‌خورد!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که با غنی کردن شهرستان‌ها و نقاط دور دست به آب،برق،گاز،تلفن،مدرسه،بیمارستان،ورزشگاه،اشتغال و مسکن از مهاجرت جوانان شهرستانی برای حضور در تهران جلوگیری کرد تا جمعیت تهران افزایش پیدا نکند و در این صورت دیگر پدر من به بهانه تراکم جمعیت نتواند پول بگیرد و طرح کاهش جمعیت در تهران را ارائه کند.

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که او شأن ریاست جمهموری را شکست و با مردم کوچه و بازار ، جوانان و پیران روستایی هم صحبت شده.

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که او به جامعه پزشکی را به مسخره گرفته است و به جای  روزی 8 ساعت استراحت مفید در روز فقط 5 ساعت استراحت می‌کند و مابقی را به کار مشغول است. شاید برخی خام اندیشان گمان کنند که این کار پسندیده است و جای گله نیست. اما باید به آنها یادآوری کنم کسی که در مسند ریاست جمهوری است وقتی بدین گونه فعالیت کند پس از مدتی به این نتیجه می‌رسد که وقتی مسئولین می توانند 19 ساعت کار کند، چرا نکند؟ پس باید پدر من 19 کار کند!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که او هیچ اعتقادی به صنعت گردشگری ندارد، به خارج می رود، از این جلسه به آن جلسه سفر استانی می‌رود، از این شهر به آن شهر فقط سخنرانی و جلسه و دیدار و ...آیا نباید به عنوان یک مسئول حداقل در ایام نوروز به گردشگری ارج نهاده و در ویلایی در شمال یا کیش و یا ...اقامت گزیند؟

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که در مطبوعات خواندم که طبق بررسی یک مرکز تحقیقاتی، توهین مستقیم به رئیس جمهور در رسانه‌ها در مورد دو رئیس جمهور سابق تنها به تعداد انگشتان دست اتفاق افتاده است. اما در مورد شما تا چند ماه پیش، بیش از هزارو پانصد بار. یاد بگیرید! فضا را مثل گذشتگان آزاد بگذارید تا رسانه ها حرف بزنند، اگر نگذارید حرف بزنند آنها مجبور می شوند توهین کنند!!!
(البته این آمار برای چند سال پیش است)

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که وامهایی را که برای برج سازی پدرم بود را قطع کرد و وام آنها را به کشاورزان و دامداران و بیکاران داد!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که شنیده‌ام فرزندش را به سربازی فرستاده، او که نمی تواند برای فرزندانش کاری بکند و او را به سربازی نفرستد، چطور باید از او انتظار داشت که برای ملت ایران کاری انجام دهد؟

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که به مردم خیانت کرده‌، از جمله این خیانت ها بالابردن سطح توقعات مردم است. دولت، کار را به جایی رسانده که مردم آن روستای دور افتاده ، آب آشامیدنی بهداشتی می خواهند و مردم آن منطقه برای فرزندانشان شغل طلب می کنند!! آقای رییس جمهور در کجای دنیا سراغ دارید مردم بیمارستان و راه بخواهند؟!

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که می‌خواهید رئیس جمهورهای گذشته را کنف کند. مگر قرار است همه کارهای بزرگی که نیاز کشور است در دولت شما اتفاق بیفتد؟ طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، طرح سهمیه بندی بنزین، طرح سهام عدالت، خود کفایی در بسیاری از محصولات، پیشرفت های علمی پزشکی نظامی و.. وهزاران طرح هایی که گذشتگان آرزوی آن را داشته اند و انجام نداده اند، به چه معناست؟ می‌خواهید رئیس جمهورهای گذشته را کنف کنید!حالا که چی! واقعا که!!
 
من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که همه آمارهای شما به گونه‌ای مشکل دارد؟ همه طرح هایی که اجرا کرده‌اید، حتی عددهایی که بانک جهانی در مورد رشد تولید ناخالص داخلی، افزایش میزان خصوصی سازی،افزایش رشد اقتصادی، افزایش فعالیت های عمرانی و.. داده است مشکل دار است. آمارهای شما فاقد اعتبار است، خودتان را اصلاح کنید! هر چیزی که به نحوی به شما ارتباط پیدا کند فاقد ارتباط است. البته بی‏انصاف نیستیم ضعف ها را می بینیم و حتی آن را برجسته هم می‌کنیم.

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که شنیده ام زمانیکه شهردار بوده از خانه برایش ناهار می‌بردند و غذای شهرداری را نمی خورد، این کار نشانه چیست؟ آیا جز استثمار کردن و نادیده گرفتن حقوق زنان چیز دیگری است؟ بیچاره همسرتان که باید صبح زود بیدار می‌شد و غذا را آماده می‌کرد و لابد تا شب هم منتظر می‌ماند تا ظرف نشسته را به خانه بازگردانید و بشوید، البته این سرنوشت غمبار و محتوم زن ایرانی است. چگونه می توان از شما انتظار دفاع از حقوق زن را داشت؟

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که از زمان ریاست جمهوری او سفرهای خارج از کشور خانواده ما کم شده است.

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که دیگر در برنامه‌های ماهواره به جای فیلم‌های قشنگ مدام اسم احمدی نژاد را می‌آورند.

من از احمدی نژاد شکایت دارم چرا که  او نظم را به هم زده است وبرخی از برنامه‌ها را که قرار بود در چشم انداز بیست ساله تمام شود، طی 7سال تمام کرد!

این شکایتنامه ادامه دارد...


من از احمدی نژاد شکایت دارم.البته این تنها شکایت شخص من نیست .من ترسی ندارم که خودم را معرفی کنم من پسر ......هستم.یکی از طلبکاران انقلاب

این شکایت نامه را خیلی ها امضا کرده اند.
جمعیت طلبکاران انقلاب، ستاد مبارزه با هر کسی غیر از احمدی نژاد، ستاد پیگیری فاصله طبقاتی، انجمن حمایت از سلطنت طلبان، حزب جمهوری فقط ایرانی، بنیاد حمایت از مردم مظلوم اسرائیل، سایت‌های خبری سکوت نیوز،حزب باد نیوز، بی‌بصیرت آنلاین، فقط بکوب نیوز، و اهالی روستای فتنه آباد و تفرقه‌شهر در استان ایرانی ایرانی نخر.

آیا این همه دلایل و امضا برای محاکمه احمدی نژاد کافی نیست؟

ما از قوه قضائیه انتظار داریم تا در اسرع وقت جلسه دادگاه احمدی نژاد را در ملأ عام برگزار کند.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/16:: 11:8 عصر     |     () نظر

سردار ذوالقدر که از سال گذشته از سوی رئیس جدید قوه قضائیه به‌عنوان معاون اجتماعی منصوب شده است، چند روز پیش با حضور در مراسم سالگرد 9 دی در حسینیه اعظم زنجان، بالاخره سکوت خود را شکست و گفت که صبر هوشمندانه نظام در برخورد با سران فتنه مانع سواستفاده دشمنان شد و مردم چه و چه کردند و خلاصه یک شرح مفصل از حرف‌های شعاری که معمولا برخی افراد از جمله مسئولان قضایی این روزها زیاد برزبان می‌آورند.

اگرچه خوب شد بالاخره سردار دیروز قفل زبان را شکستند و به میدان آمدند اما ای کاش او قبل از آن که خود را برای سخنرانی در مراسم سالگرد 9 دی آماده کند قدری هم فکر می‌کرد که آیا کمی دیر به میدان نیامده؟ آیا اصولا میدان نبردی باقی مانده که سردار دیروز ما در آن رجزخوانی می‌کند؟

سردارجان! پارسال منتظر شما بودیم، آن روزها که حضرت آقا با فریاد «این عمار؟» سکوت را بر خواص حرام کرده بود. آن روزها که فتنه‌گران سکوت سرداران دیروز را می‌دیدند و بر طغیان خود علیه علی جری می‌شدند.

سردارجان! سال 86 را که یادتان هست. هرچه آقا می‌گفتند آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، شما می‌گفتید خطر حمله جدی است! نمی‌دانم که چه شد در سال 88 هرچه آقا داد می زدند که این کارزار یک جنگ نرم برای براندازی و یک فتنه تمام‌عیار است، شما سکوت داشتید؟

سردارجان! نمی‌دانم که چه شده یک سال پس از پیروزی افسران جوان امام خامنه‌ای در 8 ماه دفاع مقدس، تازه یادت افتاده که فتنه‌ای بود و فتنه‌گرانی و...؟ بله این پیروزی بزرگ که هر ماه آن برابر بود با یک سال جنگ تحمیلی بعثی‌ها، غنائم زیادی به‌همراه داشت، چه چهره‌هایی که پس از 20 سال پرده از نفاق‌شان افتاد و چه خواصی که با سکوت‌شان در این امتحان، به تعبیر آقا فقط یک سال عقب نیفتادند، بلکه «سقوط» کردند.

آری، سردارجان! چرا کسی سخن آقا را برایتان بازگو نکرده که در توهم یک سال عقب افتادن، بخواهید جبران مافات کنید آن هم در جمع مردمی که با بصیرت‌شان از امتحان فتنه سربلند بیرون آمدند و حالا در میان‌شان سرداران جوانی رویش کرده‌اند که به‌راحتی فریب هر سخنی را نخورند.

سردارجان! توبه کردی، خدا قبول کند، ولی ای‌کاش حد خود را می‌شناختی و به‌خود اجازه نمی‌دادی که حتی یک پله بالاتر از مردم بایستی، چه رسد به اینکه بروی پشت‌تریبون و حماسه مخلوق آنان را برای‌شان تفسیر کنی!

در پایان یک گلایه هم از دست‌اندرکاران برگزاری مراسم سالگرد 9 در زنجان دارم. آیا خواص بی‌بصیرت و مردود می‌توانند حماسه بصیرت مردم در 8 ماه دفاع مقدس در برابر فتنه‌گران را تشریح کنند؟ ای‌کاش در انتخاب سخنران مراسم، ییش از اینها دقت می‌کردید تا افکار و عقاید ملت بزرگ ایران اینگونه به بازی گرفته نشود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/16:: 11:5 عصر     |     () نظر
واکنش جالب بهشتی به سخنان وزیر اطلاعات

 

علیرضا بهشتی در جوابیه‌ای که در سایت آقازاده فراری منتشر کرده است، کشف جزوه از منزلش را تایید کرد اما آن‌ها را بی ارتباط به هدف جریان فتنه خوانده و مدعی شده است که حتی فرصت مطالعه یکی از این جزوات را هم نداشته است.

به گزارش شبکه ایران، حجت‌الاسلام حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی هفته گذشته در نشست سیاسی در مدرسه فیضیه قم، گفته بود که "از منزل یکی از مشاورین میرحسین موسوی، جزوه بسیار تکان‌دهنده‌ای با طرح براندازی دین و با ادبیات حزب توده" به دست آمده است، که سران فتنه در این طرح قصد داشتند از حوزه‌های علمیه، مراجع و شخصیت‌های علمی به عنوان ابزار برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند، اما پس از بررسی جزو? یاد شده در منزل مشاور موسوی، مشخص گردید که ادبیات آن متعلق به حزب توده است و برای بررسی بیشتر نیز در اختیار برخی نیروهای وزارت اطلاعات که درباره حزب توده فعالیت می‌کنند، قرار گرفت و صحت این موضوع ثابت شد."

به گفته مصلحی این اسناد "به خوبی نشان می‌داد که همه اقدامات در جریان فتنه 88 از قبل طراحی شده بود و آنها می‌خواستند اسلام و انقلاب را از ریشه بخشکانند."

پس از حدود یک هفته از انتشار این سخنان، علیرضا حسینی بهشتی ، مشاور میرحسین موسوی، که جزوه مورد نظر وزیر اطلاعات از منزل او کشف شده، ترجیح داد به این موضوع واکنش نشان دهد.

وی در جوابیه ای که در سایت آقازاده فراری منتشر کرده است، با تایید کشف جزوه از منزلش، مدعی شده است که "یکی از این جزوه ها که موضوع آن تجزیه و تحلیل علمی حوادث پیش و پس از انتخابات" بوده و نویسنده آن یکی از اساتید دانشگاه است که طی دیداری، مطالب آن را به علیرضا بهشتی و چند نفر دیگر ارائه کرده است.

علیرضا بهشتی ادعا کرده است که وی حتی "تا هنگام دستگیری" فرصت مطالعه متن این جزوه را که برایش ایمیل هم شده، نداشته  است!

وی همچنین با اشاره به جزوه ای که به گفته خودش در جمعیت توحید و تعاون تهیه کرده، گفته است شاید هم منظور وزیر اطلاعات این جزوه است. او البته عنوان کرده که این جزوه علاوه بر ارائه با بسیاری مقامات، در نشستی با عنوان «گفتمان دهة چهارم: ضرورت تغییر و تحول» تشریح شده است.

مشاور میرحسین البته درباره جزوه کشف شده ای که وزیر اطلاعات از محتوای آن سخن گفته، توضیحی نداده است.

بهشتی ارائه دهنده لیست کشته های دروغین

بنابر اعلام گزارش نهادهای امنیتی، علیرضا بهشتی ارائه دهنده "لیست کشته های دروغین" به آقای موسوی بوده است. میرحسین هم بر پایه این لیست اقدام به موضع گیری علیه نظام و سوژه سازی برای محافل بیگانه کرد.

او حتی برای برخی از اسامی ذکر شده در آن لیست، همچون سعیده پورآقایی هم، مراسم ختم گرفت اما بزودی مشخص شده که این دختر زنده است.

بر همین پایه بود که آقای بهشتی در ‍?? شهریور ???? بازداشت شد. البته او چند روز بعد به قید وثیقه آزاد شد تا پیگیر پروژه کشته سازی شود.

اما تلاش های جنجالی او مقامات قضایی را مجبور کرد تا وی را در روز ? دی ???? یک روز پس از اغتشاش حامیان آقای موسوی در روز عاشورا بازداشت کند. با این حال آقای بهشتی ماه بعد آزاد شد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/16:: 11:3 عصر     |     () نظر
بررسی وابستگی موسوی و رهنورد از زبان رضا گلپور
آقای موسوی آیا شما، قطعا عامل سیا هستید؟
پیش درآمد:چرا درست پس از سفر ژنرال هایزر به تهران (که جهت برخی تدبیرهای وی در پذیرش سقوط ستمشاه و برنامه ریزی جهت ترور یا کودتا و یا انحراف در مسیر میلیونی طرفداران امام خمینی صورت پذیرفت)، جناب میرحسین موسوی با همسرش سر از تهران در آورده‌اند؟
 
"عماریون"- رضا گلپور، پژوهشگر و نویسنده ی کتاب جنجالی شنود اشباح ؛ اواخر اردیبهشت سال 1388 (یعنی حدود یک ماه قبل از انتخابات دهم ریاست جمهوری )؛ در پاسخ به پرسش‌های مطرح شده در میزگرد حزب الله بومهن ، به بررسی نقاط مبهم در سوابق میرحسین موسوی و همسرش زهره کاظمی مشهور به زهرا رهنورد پرداخت.

گلپور ضرورت هوشیاری و دقت مضاعف در سوابق قبل از انقلاب این زوج را با توجه به احتمال قرار گرفتن آنها در عالی ترین جایگاه اجرایی کشور مورد تأکید قرار داده بود.

جالب اینجاست که علی رغم حضور خبرنگاران داخلی و حتی خارجی؛ خبرگزاری فارس تنها سایتی بود که بخشهایی از مطالب مطروحه ی گلپور را آن هم با استفاده از نام مستعار "علی رضوی " منتشر نمود.

به نظر می آید مرور مجدد قسمتهای مهم آن سخنان (که تا کنون با سکوت مطلق میرحسین موسوی و همسرش در باره ی آن مواجه بوده است) همچنان راهبردی و کلیدی است :

گلپور گفت:
... اشخاصی نظیر آقای هاشمی رفسنجانی ...
قطره دریاست اگر با دریاست و رنه او قطره و دریا دریاست
... در تاریخ سیره اهل بیت(ع)، مأمون(لعنة الله علیه) که به فتنه‌گری‌های گوناگون بر علیه ولی حقیقی زمان خود مشغول گردید، نه تنها ظاهرا شیعه بلکه از علمای تشیع بود؛ همچنین هارون و امثالهم (لعنة الله علیهم) .
به همین ترتیب، در تاریخ معاصر بسیاری؛ سوابق رعایت ظاهر شریعت و بعضا حتی مبارزه هم داشتند:
سیدحسن تقی زاده ها، ابراهیم پورباقرها، سعید نفیسی‌ها، سیدمحمدکاظم شریعتمداری‌ها، سیدابوالحسن بنی‌صدرها و امثالهم در عمل چیزی بیش از ابزار فعل صهیونیستها و مفسدین نشدند.
به طور مثال :"ابراهیم پورباقر"، نوه یکی از علمای بزرگ حمام بود، در نوجوانی اشعاری در سوگ امام حسین(ع) می سرود و در ایام محرم و فاطمیه سینه زنی و روضه خوانی داشت، ولی بعد از اینکه در مدرسه لائیک بیروت ادبیات فرانسه خواند و در دانشگاه پاریس حقوق خواند دگرگون شد؛ زیرا ذره ذره محور تولی و تبرایش جا به جا می‌شود‌‌‌‌...
جالب اینکه این جنس افراد درست در لحظه‌ای که قبح شرابخواری و حضور در مجالس فسق و گناه در شخصیتشان می ریزد، بر علیه برخی احکام اسلامی بویژه ازدواج موقت یا تعدد زوجات سخنرانی می‌کنند‌‌ .
‌‌‌درست در جایی که با پول‌های وابسته به یهود در رسانه ها و افکار عمومی چهره می شده‌اند، به انکار مظاهر شریعت و ترویج اباحه گری حتی در میان خانواده‌های خود پرداخته و می‌پردازند...

گلپور گفت: "مئیر عزری" که 15 سال در دوران ستمشاهی نماینده عالیرتبه صهیونیستها در ایران، اخیرا خاطرات خود را به عبری منتشر کرده... عینا در ترجمه ی خاطرات عزری می‌بینیم که می‌نویسد:
"سیدابوالحسن بنی‌صدر" که (بعد ها) به انقلاب آیت‌الله خمینی پیوست و نخستین رئیس جمهور شد یکی از نخستین دانشجویان ایرانی از همین گروه ها بود که( در جوانی) از اسرائیل دیدار کرد. آرمان بنی‌صدر، برهم آمده‌ای از باورهای حزب توده، گرایش های مذهبی و مردمی (و همچنین) مائوئیست های چین بود؛ شاه و دستگاه های دولتی می‌خواستند دانشجویی مانند او را با گرایش های ایرانی، آرمان و فرهنگ میهن دوستی بیشتر آشنا کنند. بنی‌صدر سه ماه در اسرائیل بود و با گروه های گوناگون دانشجویی و سازمان های جوانان دیدار کرد. برخوردهای وی در این دوره بسیار پسندیده بود و در بازگشت به ایران با دانشجویان و دوستانش از نکته‌های سازنده مردم اسرائیل و پشتکار و هنر و بردباری این مردم سخن می‌گفت...
بنی‌صدر کم و بیش یک سال پس از دیدارش از اسرائیل دیگر پیوند ارتباطی ( با اسرائیل ) نداشته است (.؟!)

... "ن. ت" یکی دیگر از دانشجویانی بود که آن روزها از اسرائیل دیدار کرد و همواره به این سرزمین و مردمش وفادار ماند. او در دانشکده‌ "علوم اجتماعی" دانشگاه اورشلیم به آموزش پرداخت. با گرایش‌های تند و بی‌چون و چرا در فرود و فراز رویدادهای 1979 به پیروان آیت‌الله خمینی پیوست و آنچه در توان داشت در راه رژیم اسلامی پیش‌کش کرد. پس از فروکش نمودن تب و تابها به انگیزه‌ای ناشناخته دستگیر شد و چندی در زندان بود و سپس آزاد شد.
اینکه پدیده‌‌ فراخوان (دعوت) دولت اسرائیل از دانشجویان ایرانی برای بازدیدی آموزشی، شیفتگان فراوانی را به سوی خود نکشید، ولی بازتابی خوشایند به دنبال داشت. یکی از کسانی که در این زمینه بیش از دیگران می‌کوشید، "س. ا"، سرپرست امور دانشجویی در دانشگاه تهران بود "س. ا" از خانواده‌های سرشناس ایران (بود) و گرایش فراوانی به پیشبرد زندگی دانشجویان و دانشگاههای کشور داشت... "

گلپور به ضرورت دقت مردم هوشیار در یافتن پاسخ مناسب به این سؤال راهبردی پرداخت که:
چگونه در ضداسرائیلی ترین پدیده تاریخ صهیونیسم (یعنی پیروزی انقلاب اسلامی)، سیّدی از اعضای شبکه‌‌ مزدوران حقوق‌بگیر سفارت منحوسه‌ صهیونیستی (با مهندسی افکار عمومی و حتی حمایت برخی خوبان و خواص ) به عرصه ی رقابت انتخاباتی و حتی به کلیدی‌ترین پُست اجرایی جمهوری اسلامی رسانده می‌شود؟!

وی با اشاره به اینکه رستنگاه سیدابوالحسن بنی‌صدر از حیث اصول و التزام به آن با ولایت و روحانیت اصیل انقلاب، یکی نبود، افزود: بنده با نهایت احترام از باب ادای وظیفه‌ خود، به عنوان یک شهروند ساده در نظام جمهوری اسلامی می‌خواهم نقاط مبهم موجود در سوابق جناب آقای میرحسین موسوی و همسرش را خاطر نشان و مطرح نمایم . چرا که امکان نفوذ فرصت طلبان در آب نمک خوابانده شده را به وضوح می بینم .

آرزو دارم با بیان شفاف و عاقلانه ی آقای موسوی و یا همسرشان، حسن‌ظن امثال اینجانب در عدم نقش آفرینی موسوی در سناریویی نظیر به قدرت رساندن بنی صدر ،تبدیل به یقین گردد.

...سؤال بسیار اساسی که ایشان باید هرچه سریعتر به آن پاسخ بگویند اینست که چگونه ایشان حدود 2 سال مانده به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط نظام ستمشاهی، به همراهی همسرش سر از آمریکا درآورد؟

بنده هیچ سابقه‌ ی تحصیلی در این دوره از ایشان در اسناد و لینک های رسمی دانشگاه های آمریکا مشاهده نکرده‌ام. چرا درست پس از سفر ژنرال هایزر به تهران (که جهت برخی تدبیرهای وی در پذیرش سقوط ستمشاه و برنامه ریزی جهت ترور یا کودتا و یا انحراف در مسیر میلیونی طرفداران امام خمینی صورت پذیرفت) ، جناب میرحسین موسوی با همسرش سر از تهران در آورده‌اند؟

...آنچه من امروز احساس وظیفه می کنم حتما در افکار عمومی مورد توجه قرار گیرد، یافتن پاسخ مناسب به این سوال است که به چه دلیل بعد از سی سال که از استقرار نظام جمهوری اسلامی می‌گذرد، باید خانمی که داعیه بانوی اول شدن را دارد، از بیان اسم و هویت واقعی خود طفره رفته و همچنان و همواره از یکی دو اسم مستعار استفاده ‌کند؟!

... چه اسراری در سال های اقامت در آمریکای ایشان یعنی "زهره کاظمی آزاد" و یا همان "زهرا رهنورد" کمی قبل از انقلاب در ایران وجود داشته است؟

... چه افرادی و در چه کشورهایی واسطه سفر این خانم، یعنی زهره کاظمی‌آزاد، با اسامی مستعار دیگر، مثل "زینب بروجردی" یا همان "زهرا رهنورد" به آمریکا بوده اند؟

این چه آریستوکراسی است که دو خواهر کاظمی ( زهرا با اسم مستعار ژاله و زهره با اسم مستعار زهرا رهنورد ) بعد از اخراج پدرشان از ارتش توسط معلوم الحالی مثل احمد شاملو کشف میگردند؛ که یکی سوگلی هویدا آخرین نخست وزیر جدی قبل از انقلاب در مصاحبه های تلویزیونی ؛ و دیگری همسر اولین نخست وزیر پابرجای بعد از انقلاب بوده اند.

چرا خواهر مرحومه ایشان، زهرا که تا سال 1383، که در واشنگتن دی‌.سی در گذشت از اسم مستعار "ژاله" استفاده می‌کرد؟

- آیا خانم زهره کاظمی آزاد (همسر میرحسین موسوی) می‌توانند لیست مسافرت های قبل از انقلاب خود را بویژه به پایتخت‌های اروپایی و آمریکا به خاطر بیاورند؟
- ساختمان موسوم به پارک دوپرنس که توسط فرح پهلوی طراحی و در تقاطع شیخ بهایی و ملاصدرای تهران قرار داشته غیر از این دو خواهر، مأمن و مأوای چه خواهران مکشوفه ی دیگری بوده است؟

آیا احکامی که میرحسین موسوی یا سیدمحمد خاتمی با نام مستعار برای این خانم صادر کردند (حداقل در سطح ریاست دانشگاه الزهرا) یا مدارک تحصیلی او برای دریافت حقوق ، قانونی بوده است و حتی یک کپی از شناسنامه ی حقیقی ضمیمه داشته است؟...

خود جناب آقای میرحسین موسوی همانند بسیاری دیگر از عناصر مرتبط با جریانهای مبارزه مسلحانه قبل از پیروزی انقلاب دارای اسم مستعار (حداقل "حسین رهجو" ) می‌باشند که این هویت از مؤسسین به اصطلاح جنبش مسلمانان مبارز بوده‌است.

... نباید فراموش کرد که دو تن از کادرهای جوان حزب ایران یعنی "محمد نخشب" و "عبدالحسین راضی" در اوایل دهه‌ 30 انشعاب کرده و حزب مردم ایران را تحت تأثیر به اصطلاح خداپرستان سوسیالیست تأسیس نمودند و با اعلام وفاداری کامل به "محمد مصدق السلطنه" خود را مترقیان مذهبی برمی‌شمردند. پس از قیام عاشورایی حضرت امام خمینی و مقلدانشان در خرداد 1342، نخشب، نام حزب مردم ایران را به جنبش آزادیبخش ملی ایران (جاما) تغییر داد.
در همین دوران بود که صادق قطب‌زاده به آمریکا رفته و در آنجا با حمایت و همکاری محمد نخشب و دیگر شخصیت های متعلق به جبهه ملی، سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا را راه‌اندازی کرده بود.


بعد از کناره‌گیری "عبدالحسین راضی" از سیاست و مرگ نخشب در آمریکا در دهه‌ی 1350، دو نیروی کلیدی "جاما" و طرفدارانشان به مبارزه‌ قهرآمیز و مسلحانه روی آوردند. جالب است که هر دو جریان خود را خداپرستان سوسیالیست می‌خواندند. این دو نفر کلیدی، یعنی "کاظم سامی کرمانی"، روانپزشک مقیم تهران (که قتل عجیب او همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد) و "حبیب‌الله پیمان"، دندانپزشک مقیم تهران (پس از همراهی عناصری چون رسول رزق ‌جوقناد، حسین زادعیسی، مصباح تلقینی و دیگران) در دهه‌ پنجاه به آموزش تولید مواد منفجره و خرید سلاح و مهمات و مبارزه‌ قهرآمیز مسلحانه روی آوردند.

سؤال اینجاست که آقای میرحسین موسوی به عنوان یکی از کلیدهای خداپرستان سوسیالیست چه نسبتی با این مبارزات مسلحانه (که غالباً غیرشرعی و ناهماهنگ با فقهای جامع‌الشرایط بوده است) داشته‌اند؟
از آنجا که در خط مشی جاما همکاری های تاکتیکی با چریک های اکثریت فدایی خلق و نیز حزب توده کاملاً تعریف شده بوده است و هر دوی این دو جریان مستقیماً با سرویس های جاسوسی ابرقدرتها در تعامل مستقیم بودند، جناب میرحسین موسوی به عنوان عضو همراه این گروهک (جاما) تا چه اندازه درگیر این تعاملات بوده‌است؟

چرا جاما به عنوان مخفف جنبش اسلامی مردم ایران با زیرکی و ظرافت تغییر نام داد؟

هزینه‌ اقامت قریب به 2 سال میرحسین و همسرش از کجا و چگونه تأمین گردیده بود؟ ایشان در قبل از پیروزی انقلاب به مفهوم مبارزاتی (و نه فامیلی و نژادی) ارتباط با کدامیک از بزرگان حول امام خمینی را داشت؟

میرحسین 2 سال سپاهی دانش در شهرکرد بوده است و سپس سر از واشنگتن دی.سی درآورده است. دفتر شرکت مشاوره معماری سمرقند با چه هدفی و با سرمایه چه مجموعه‌ای توسط ایشان تأسیس و راه‌اندازی گردید؟

در سوابق رسمی ایشان آمده متولد 1320، از 1332 از تبریز به تهران آمده، در مدارس "جامی" و "عنصری" تبریز و بعد از ورود به تهران دبیرستان "جعفری" و در سال آخر مدرسه‌ "مروی"، در سال 1348 گویا کارشناسی ارشد خود را در رشته معماری و شهرسازی گرفته و "حسن آلادپوش"، "عبدالعلی بازرگان"، "محمدعلی نجفی"، مهندس "حجت"، مهندس "نقره‌کار"، مهندس "محمد بهشتی"، مهندس "انوار" طبق اعلام ایشان دوستان صمیمی‌ او هستند.

خداپرستان سوسیالیست سه هدف عمده از تشکیل جاما را به این شرح تبلیغ می‌کنند: حمایت از مذهبی‌های سازمان مجاهدین خلق، پشتیبانی از اندیشه‌های دکتر علی شریعتی، حمایت از جنبش توده‌ای مردم ایران؛ میرحسین موسوی در راستای تحقق سه هدف فوق با چه سازمانها و افرادی تعامل داشته است؟

البته در بحث بعد از انقلاب ایشان هم که به شهید بهشتی و شهید رجایی وصل شدند، مطالب و اسناد بسیار مهمی از شهید آیت(ره) و هشدارهای این شهید گرانقدر به شهید بهشتی وجود دارد که در صورت لزوم ریز به ریز‌ آنها ‌‌باید طرح و بررسی گردد و به حول و قوه‌ی الهی این کار را صورت خواهم داد.

گلپور در جمع‌بندی مطالبش گفت: بسیار جالب است که غالب کسانی که امروز با برادر جوان، پرنشاط، مخلص و شهادت‌طلبمان دکتر محمود احمدی نژاد که همانند رجایی مظلوم آماج دشنام های احزاب گوناگون اعوجاج ‌دار در تولی و تبرایشان می‌باشد، دارای این درد مشترک خانم کاظمی آزاد و آقای موسوی هستند، یعنی هویت‌های دو یا چندگانه‌ی مستعار داشته و دارند که بد نیست برای ماندن در حافظه‌ عزیزان و مطالعه برخی را مرور کنیم :

- روحانی شهیر اردستانی "محمدحسین جعفری"، مشهور به "حسین شریعتی"، معروف به "شیخ‌الشریعه"، با نام مستعار "شیخ‌الرئیس".
- "سعید حجاریان کاشی"، مشهور به "سعید مظفری"، معروف به "جهانگیر صالح‌پور" یا "مستر بریدی".
- "حسین توکلی"، معروف به "حسین محمدی"

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/15:: 8:59 عصر     |     () نظر
   1   2      >