عمار آن روزها دشمنان را خوب میدید، تجهیزاتشان و آرایش سیاسی- عقیدتی شان را. هرجا نیاز به گرهگشایی بود در عرصه و صحنه حاضر میشد و بحث میکرد و گفتهها را نقد میکرد و ابایی از عده و عده دشمن نداشت؛امری که نخبگان امروز ما برخی انجام ندادند، عقب ماندند، ندیدند و محافظهکاری، فرزندان و اموالشان به فتنهای تبدیل شد و مانع از دم برآوردن. اما بهراستی چه شد که عمار، عمار شد و ابوموسی اشعری مظهر بیبصیرتی.
در شرایط فتنهانگیز امروز توجهدادن به عنصر بصیرت و بهرهگیری از تاریخ تطبیقی برای دریافت آموزههای دینی– تاریخی، مبنای بررسی حماسه 9 دی شد که تبلور بصیرت مردمیگردید که بیگمان باید آن را نقطه تراز تثبیت نظام دانست. در این میان آنچه لازم و ضروری بهنظر میرسد تحلیل و بررسی حماسه ملتی است که نظام خود را در برابر سیل حوادث داخلی و خارجی بیمه ساختند.
برای دریافت نشانه های شناخت تاریخ فتنه ومقایسه آن با صدر اسلام، بیشک اولین مهم اشاره به «پرچم»هایی است که در روزگار امیرالمؤمنین(ع) به اهتزاز درآمد. بیرقهایی که در روزگار خود مصاف دوجبهه بودند، حق و باطل.اما پرچمها، این نمادهای تمایز، حکایت عجیبی دارند. حکایت این پرچمها در شرایط فتنه پیچیده و پررمز و راز است. این نمادها وقتی به اهتزاز در میآیند جمعیتی و پیکرهای را حول خود گرد میآورند، توگویی که جمعیت را سرودی میسازند تا نغمه قدرت، مرام، اندیشه و حرفهای متراکم در تاروپود پرچم را فریاد کنند.
اصولاً هر پرچم راز یک زندگی است، یک تفکر، یک جهانبینی و یک ایدئولوژی و به تعبیر رساتر یک سماجت «مقدس».
اما هر پرچم همانقدر که کانون آگاهی است در برابر خود یک کانون مقاومت نیز میبیند، با همان ویژگیها اما مرامهایشان متفاوت است. صاحبانش همه چیز را برای قدرت و با آستر و پوششی چشمنواز، آراسته میسازند، برای کسانی که هوشیار نیستند، فریب را بهکار میگیرند، نسخه بدلی خود را عین حقیقت جلوه میدهند و خروش خود را فقط با فریاد بروز میدهند بیآنکه شعوری را برانگیزند.
بررسی تاریخ اسلام همواره بیانگر آن بوده است که بیبصیرتی عامل مهمی در شکل گرفتن مصائب و مشکلات بزرگ جهان اسلام بوده است چرا که «ضعف قدرت تحلیل» را رقم زده و سکون و سکوت را پدیدار کرده است. از دیگر سو اما بصیرت بخشی در جامعه و جلوگیری از ممزوج شدن حق و باطل تحت عواملی همچون«حاکمیت فضای قرآنی در جامعه»، «روشنگری نخبگان به هنگام فتنه» و«تقویت قدرت تحلیل سیاسی» است که خود این عوامل باید با حضور نخبگان میسر شود. نخبگانی که در دوره علی(ع) مصداقش «عمارها» بودند.
عمارهایی که هر دو جبهه را خوب میشناختند، دوران پیامبر را درک کرده بودند، مقابل و دشمن او را آن زمان تحت عنوان جاهلان و کفار میدیدند و در دوره علی آنان را متشکل زیر پرچم نفاق و با لفظ دفاع از دین؛ دینی که روزگاری خود برای انتشار نیافتن آن شمشیرها کشیده و زخمها برداشته بودند.
عمار آن روزها دشمنان را خوب میدید، تجهیزاتشان و آرایش سیاسی- عقیدتی شان را. هرجا نیاز به گرهگشایی بود در عرصه و صحنه حاضر میشد و بحث میکرد و گفتهها را نقد میکرد و ابایی از عده و عده دشمن نداشت ؛امری که نخبگان امروز ما برخی انجام ندادند، عقب ماندند، ندیدند و محافظهکاری، فرزندان و اموالشان به فتنهای تبدیل شد و مانع از دم برآوردن. اما بهراستی چه شد که عمار، عمار شد و ابوموسی اشعری مظهر بیبصیرتی.
عمار به مثابه یک انقلابی و نخبه، فرزند زمان خویش بود. حق را شناخت و اهل اقدام بود. از تقاضاها و نیازهایش، از آمال و آرزوهایش سیاست و قدرتی نساخت. برده چهرهها نبود. اجازه نداد که به جای او بیندیشند، بگویند و قضاوت کنند و حکم برانند. جامه ابزاری نخبگانی بر تن نکرد. اجازه نداد بسیاری از شعارها به شعری در خاطره هایش تبدیل شود. آماده هزینهدادن بود و مسیر را پایان یافته نمیدانست. ثبات رأی داشت و دچار نفاق نگردید و...
آری امروز، در شرایط فتنه باید دنبال عمارهایی گشت که این مشخصات را داشته باشند. مرزها را خوب شناخته، روشنگری کنند، از حوادث گذشته و عبرتها بگویند، نه تنها سکوت نکنند که به شاخصسازی بپردازند، تبیین کنند و به بهانه حکمیت امور را به اشعریها نسپارند.
پس در این هنگامهای که ملت به جوشش درآمده و خروشیده و نظام را بیمه مقبولیت نموده، بر عناصر کارگزار نظام نیز هست که به کارکردها و کارویژههای خود پرداخته و برخورد قاطع و بدون اغماض با کسانی کنند که امنیت، باورها، ارزشها و هنجارهای ملت را خدشهدار ساخته و قلب و روح آنان را جریحهدار ساختهاند.
تاریخ تکرار می شود مواظب باشیم در دسته عمارها باشیم نه اشعری ها.
کلمات کلیدی: