عبور از احمدی نژاد هرگز !
« اقتصاد ایران بیمار است » همه ما این تعبیر را بارها و بارها از زبان هاشمی ، خاتمی ، موسوی و ... شنیدایم و همه اینان به روایت تاریخ ، در دوره مشخصی بر بالین این بیمار حاضر و نسخه ای نیز بر آن پیچیده اند . موسوی با تمرکز اقتصاد ایران در دستان دولت ، نسخه ای از دکترین کارل مارکس را بر حلقوم اقتصاد ایران فرو ریخت و همه ما را سوسیالیزه کرد ، نوبت به هاشمی که رسید به سراغ حکیم دیگری رفت ، آدام اسمیت ، جان مینارد کینز ، هاشمی روح سرگردان آنان را بر بام اقتصاد ایران به جولان در آورد و با دستان نامریی اولی و با تئوری « دولت رفاه » دومی ، آمپول لیبرالیسم را در جان نحیف اقتصاد ایران تزریق کرد و ما همه شدیم لیبرال . و آن دیگری یعنی سید خندان « راه سوم » را برگزید و آنتونی گیدنز را بر بالین اقتصاد ایران حاضر ساخت و با تئوری های او آخرین میخ ها را بر تابوت اقتصاد ایران کوبید و ما سوسیال دمکرات های سرگردان ، روی پل سید خندان آواره شدیم .
و اما احمدی نژاد ... از کجا باید آغاز کنم . بگذارید اوَل از فریاد های ابوذر گونه اش سخن بگویم ، از فریاد هایش که به ما جان بخشید ، درست آنزمان که دست های « نامریی » آدام اسمیت تن مَان را رنجور و روح مان را آلوده ساخته بود و یا وقتی که گرد و غبار « دولت رفاه » جان مینارد ، بر روح نهج البلاغه سایه افکنده بود و یا آن روز که عاشورا در کوچه های تعدیل گم شده بود و یا وقتی آنتونی گیدیز از دیوار بی اعتمادی بالا رفته و جنگ ، « فقر و غنا » را نشانه رفته بود . او آمد و با آمدنش ، کام سرمایه های نظام ! را تلخ ساخت عجیب و با شجاعتی وصف ناپذیر ، نسخه های نخ نما شده تعدیل و جامعه مشام آزار مدنی سید خندان را به زباله دان تاریخ افکند .
او آمد و با آمدنش ، به جنگ رئیس جمهور اسبقی رفت که روزگاری بنا داشت : « با یاری عطاالله مهاجرانی ( بقول آقای شریعتمداری شما بخوانید بهاالله مهاجرانی ) و عبدالله نوری و حتی آیت الله ! طاهری می خواستند ، ریاست جمهوری هاشمی را تمدید نمایند و حتی عده ای پا را فراتر گذاشتند و طرح ریاست جمهوری مادام العمر را برای هاشمی در نظر داشتند » ( محتشمی پور ، ماهنامه پیام امروز ، ش 36 ، ص 8 ) اما او آمد و فرزندان روح الله ، او را از دیوارهای وزارت کشور سید خندان بالا کشیدند و « چار تکبیر زدند بر هر چه که بود » .
او آمد و با آمدنش ، استوانه های نظام در یافتند که دیگر نمی شود با دلار های نفت ، ادای پادشاهان انگلستان را در آورد و جامه لرد های انگلیس بر تن آقازادگان گشاد شد . جویبارهای آحزاب خشکید ، ماهواره های امید ، آسمان خدا را در نوردید ، غرش موشک هایش ، خواب را از چشمان اعراب بی درد ربود . او « بر شمشیرها صبر کرد و بر زنجیر ها هرگز » و آنگاه که با جرئت ، با شهامت به جنگ اژدهای هفت سر رفت ، شقایق ها در چهره ولی خدا شکوفا شد . او « هدفمند کردن اقتصاد » کشور را از هفت خان رستم عبور داد تا « حوض ماهیان سرزمین اش پر از آب شود » و این یعنی ستاندن چاه های نفت از دستان ، زر و زور و تزویر .
او آمد و ...
بعضی از دوستان می گویند ، ما « او » را چون بت می پرستیم ، اما انصاف داشته باشید . این شمائید که او را بت می پندارید ، این شمائید که تصور می کنید او فرشته خداست و عاری از هر گونه خطا ، این شمائید که فکر می کنید او مسیح است و پسر خدا و تا می بینید مگسی در کنار گوشش « وز وز » می کند و یا بر چهره اش نشسته است ، آشفته می شوید و سنگی برداشته و دوستی خاله خرسه را در « بالاترین » به نمایش می گذارید .
ما او را دوست خواهیم داشت ، حتی اگر مگسی بنام مشایی نیز در کنار گوشش وز وز کرده باشد .
کلمات کلیدی: