سعید ده ونکی
29 دی یا 3 بهمن یا چه میدانم یک روز دیگر، ظاهرا سالروز تولد نداست و قرار است بعضیها بههمین مناسبت جشن تولد بگیرند که ما چند روز زودتر گزارش آنرا تقدیم میکنیم.
به شما که عرض کنم، به نام خدا. البته در این شب عزیز که بهخاطر جشن تولد نداخانم دور هم جمع شدهایم، باید بگیم، بخندیم و شادی کنیم، به قول معروف: «همگی دس، یکیمون رقص»، یا اینکه «همگی رقص، یکیمون دس» و خلاصه خوش باشیم اما به شما که عرض کنم، بد نیست چند کلمه هم درباره کشفی که تازگی کردهام، براتون حرف بزنم. خیلی جالبه واقعا! راستش من هیچوقت معنای اون آیهای را که میگه: «خیال نکنین شهیدا مردهاند...»الخ نفهمیده بودم، اما از صدقه سر جنبش سبز تونستم اونو کشف کنم.
[اصرار حضار: دوتاشو بگو، توروخدا!]
خیلی خب! به شما که عرض کنم، یکیش همین دختره، اسمش چی بود؟ [حضار: نداخانم] نه بابا اون که ضایع شد.
نه این چیز رو میگم که میرحسین رفت تو ختمش، کلی هم گریه کرد. آخه میگن تازگی، یه گلاب مخصوصی به بازار اومده که جون میده واسه مجالس ختم سبز. توش اسانس پیازه، لامصب همچین چشمارو میسوزونه که خود شِمرم باشه، اشکش درمیآد. خلاصه این دختره اسمش چی بود؟ آهان سپیده خانم، جلالخالق! اگه به چشم خودمون ندیده بودیم، باور نمیکردیم. فکرشو بکن، طرف کشته بشه، دفن بشه، براش ختم بگیرن، مهندس تو ختمش اون همه گریه بکنه [ منم اگه بودم، بیشتر از مهندس گریه میکردم با اون گلابای مخصوص اعلا، خب البته من عذر داشتم، فکر بد نکنین، ظهرش پیتزا سبزیجات خورده بودم، گلاب به روتون بیرونروی پیدا کردم، دم به ساعت باید میرفتم دسبهآب، فلذا بنابراین نرفتم ختم]خلاصه داشتم میگفتم که این سپیده خانم، مصداق روشن اون آیه است که میگه: ولا تحسبنالذین قتلوا... امواتن، بلکه احیاناً عندبیتهم یرزقون که ترجمه آزادش این میشه: فکر کردین شهدای جنبش سبز ما مردهاند، فوتینا! اونا زندهان، تو خونهشون دارن پیتزا پپرونی میخورن، نمونهاش همین سپیدهخانم که بعد اون همه کشته شدن و دفن و ختم و گریه و زاری مهندس و چه و چه و چه، الان سُر و مُر و گنده پیش مامانجونش توی خونه داره چی میخوره؟[حضار: زرشک! ] نه بابا، گفتم که پیتزا پپرونی!
[یکی از حضار: قرائت سابق آیهای که خواندید، «بل احیاء عندربهم یرزقون» است؛ آیا شما با توجه به بسط تجربهبندی که آقای دکتر سروش مطرح کردهاند، قرائت جدید را انشاء فرمودید؟]
به شما که عرض کنم البته من از این ترقیبازیای سروش و گوگوش و... خوشم نمیاد ولی این قرائتی که به شما که عرض کنم، عرض شد، مربوط به جلد دوم همون کتابه که اخیراً ضمیمه توضیحالمسائل حجتالامسال هرمنوتیک با تقریظ حضرت شاذالفقها! به چاپ رسیده (البته دور از چشم جامعه مدرسین).
به شما که عرض کنم، اینجا بود که من آیه استرجاع را خواستم بخوانم، اما هرچی زور زدم یادم نیومد که یکهو چشمم افتاد به بالای یه آگهی تسلیت خطاب به میرحسین راجع به خواهرزادهاش، اینجا بود که بیاختیار آیه استرجاع یادم اومد:
انا الله و انا علیه الراجعون [همون نفر از حضار: جناب شیخ، این هم از همون جلد دوم بود دیگه؟!] خیلی حال کردم که شکر خدا هنوز حافظهام سر جاشه. یادم باشه این دفه موقع مناظره یا امتحان خبرگان اگه کسی از جامع المقدمات، سوالای سختسخت درآورد و ازم پرسید، جوابشو با همین آیه بِدَم. باز اگه ادامه داد، فورا جواب میدم: سمعالله لمن حمده ... فکر نکنن هالو گیر آوردن. همچین عربی واسهشون بلغور کنم که خیال کنن خود علی عبدالله صالح جلوشون نشسته! دیگه غلط بکنه کسی به من بگه: شیخ بیسواد، نمیدونم چیچی موساد و... .
خلاصه به شما که عرض کنم این 2 نمونه ثابت میکنه که شهدای ما زنده هستن.
حضار: شیخ بیسواد! تو که فقط یکیشو گفتی.
شیخ بیسواد: چرا یکی؟
حضار: پس چند تا؟
شیخ بیسواد: دو تا!
حضار: چرا دو تا؟
شیخ بیسواد: پس چند تا؟
حضار: یکی!
خنگای خدا، خب روشنه دو تا دیگه، یکی ندا خانم، یکی هم سپیده خانم. حالا فهمیدین کی بیسواده؟! من یا شما که فرق یک و دو رو نمیدونین؟
[حضار: آخه ندا خانم که زنده نیس، اون که راسراسی مرده.]
خب نفلهها، اگه مرده، پس شما امشب واسه کی جشن تولد گرفتین؟ مگه اون نباید خودش باشه تا بیاد شمعارو فوت کنه، تا صد سال زنده باشه
و ... الخ.
حالا بهتره دس از مسخرهبازی بردارین و همگی رو به قبله دراز بکشین و با هم دعای معروف «هپی برثدی تو یو» رو برای شادی ارواح بابای خودتون و نداخانم تلاوت کنین...
پانوشت
افاضات شیخ بیسواد تا پاسی از شب همچنان ادامه داشت و اسباب ادخال سرور در دل کفار و منافقین را فراهم کرده بود که خبرنگار ما برای رساندن خبر این مراسم به روزنامه امروز، لاجرم جلسه را ترک کرد، لذا الباقی خزعبلات ایشان در صورت انعکاس در خبرگزاریها و سایتها، عینا درج خواهد شد
کلمات کلیدی: