نشود خرقه ی سالوسِ(?) تو عاشورائی
تا بُود حامی تان ملحد آمریکائی
ای که از روضه ی عباس گریزان شده ای
به چه سان مدعیِ شوکت تاسوعائی؟
کوفیان! جمله عزادار حسینی گشتید؟
آه از این هلهله ی بی رمق سودائی(?)
دشمن دین خدائی و تقاضا داری
تشتت از بام نیفتد؟(?) نشوی رسوائی؟
***
عقده را باز مکن، چشم دلت را بِگُشا
ای که در جور و جفا یکسره پابرجائی
شعله بر جان وطن از سر کین اندازی
تحت فرمان یزیدی و پر از غوغائی
غم به جان دارم از این قوم زراندوز ولی
یادشان رفته که روزی برسد فردائی
جان ما جمله فدائی علی باد لذا
سرمان در ره یار و دلمان دریائی
کلمات کلیدی: