دکتر وحید یامینپور
زهرا رهنورد را می شناختیم. لااقل با آثار مکتوباش آشنا بودیم، هرچند گاهی کم مایگی، شتاب و حرف های تألیفی و جمع آوری شده، کتاب های او را برایمان از سنخ کتاب های علمی خارج می کرد ولی خودمان را با این امید که بالاخره زن ایرانی می نویسد و می اندیشد، راضی نگاه می داشتیم و گاهگاهی مطالعهی برخی کتاب هایش مانند "حکمت هنر اسلامی" را بهخاطر نثر روزنامه ای و ساده اش برای نوآموزان رشتهی هنر توصیه می کردیم.
آن هنگام که دیدیم مهندس موسوی در معرکهی انتخابات، خود را پشت چهره ای حقوق بشری و در پوششی کلیشه ای از تبلیغات زنانه مخفی کرده و دست در دست همسر شادمانش، پیام های عاطفی به هوادارانش می پراکند، مسأله برایمان جذابتر شد. کار به جایی رسید که مهندس موسوی، همسرش را "روشنفکرترین زن ایرانی" معرفی کرد و شگفتی ما را بر انگیخت. برای حرفه ای های کار تبلیغات سیاسی، سوءاستفادهی اینچنینی از زنانگی البته حرکتی منطقی، مدرن و هوشمندانه بود اما بسیاری از انقلابی های با سابقه از این رفتار موسوی شگفت زده بودند. این کار را حتی اصلاحطلبان پیشین نیز انجام نداده بودند و حتی از سید محمد خاتمی هم چنین فرافکنی تبلیغاتی ندیده بودیم.
آخرین فیلم تبلیغاتی مهندس موسوی اما حاوی نکتهی مهمی بود. او نیاز داشت به همگان اثبات کند که همسرش "روشنفکرترین زن ایرانی" است. مشاوران مهندس موسوی برای اثبات این مدعا، پوپولیستیترین روش را انتخاب کردند. این فیلم حاوی سکانسی شعاری بود که در آن زهرا رهنورد به همراه فاطمه معتمد آریا –هنرپیشهی محبوب ایرانی!- در میزگردی مشغول احصاء مسائل مربوط به زنان بودند.
اما شنبهی پس از انتخابات، شاید مهمترین بزنگاه برای کشف چگالی روشنفکری "روشنفکرترین زن ایرانی" بود. من هم مانند بسیاری از رفقای دانشگاهیام اگر به رأی العین مصاحبهی رهنورد را با بیبیسی پرشین نمی دیدم، باور نمی کردم که او، در این مختصات زمانی، هزار و چهارصد و اندی پس از بعثت رسول الله و تولد اسلام، سی سال پس از انقلاب اسلامی ایران، در عصر دیجیتال، در حالی که کشور مان نزدیک به چهار میلیون دانشجو و چندین هزار محقق و استاد دانشگاه دارد، در حالی که قرار است در 1404 کشور اول منطقه در علم و فناوری باشیم، در حالی که همسرش -مهندس موسوی- رقیب انتخاباتیاش را به نخبهگریزی، تعصب و خرافاتی بودن متهم کرده است و... چنین سخنان عجیبی بر زبان بیاورد. هنگام شنیدنش سرم را به زیر انداختم و بهحال روشنفکری ایرانی، بهحال سیاست ایرانی، بهحال مدرک دکتری ایرانی، بهحال بازار کتابمان، بهحال خودمان و بهحال همه تأسف خوردم.
مغز استدلال "روشنفکرترین زن ایرانی" برای اثبات تقلب در انتخابات و پیروزی همسرش این بود:
«یک سری نقاطی هستند که اصلاً مشخص است که خودش ملاک تشخیص نادرست بودن نتایجی است که وزارت کشور اعلام کرده است، مثلاً آذربایجان و ترک زبانها هیچ وقت فرزند خودشان را نمی گذارند که به کس دیگری رأی بدهند... خود من لر هستم و موسوی هم بارها گفته من داماد لرستان هستم. بنابراین، اهالی لرستان موسوی را نمی گذارند به آقای احمدینژاد رأی بدهند. این دو تا ملاک است و باقی موارد هم شبیه همین است.»
در همان ایام به طنز مطایبه می گفتند که معلوم نیست لرها باید به دامادشان -موسوی- رأی بدهند یا به فرزندانشان -کروبی و رضایی-؛ و می گفتند احمدینژاد به آمار تهران اعتراض کرده و گفته من داماد تهرانیها هستم و تهرانیها هیچ وقت دامادشان را رها نمی کنند و به یک ترک زبان رأی بدهند!... و من با خود اندیشیدم که اگر چنین مهملاتی از زبان یکی از طرفداران احمدینژاد شنیده می شد با شامورتیبازیهای تبلیغاتی روزنامه ها و سایت های "آینده"ساز دوم خردادی چه بلای خانمان براندازی بر سر او و تمام جریان اصیل انقلاب اسلامی نازل می شد.
به یادآوردم که از کسی شنیده بودم "فقط انگل ها به جهل و تعصب توده دامن میزنند"؛ و این بار هم تمام انبان فرهنگی و فکری ایران زمین و میراث متعالی و مترقی خمینی کبیر(ره) توسط "روشنفکرترین زن ایرانی" به سخره گرفته شده بود تا بار دیگر تاریخ روشنفکری ایران از فرط شرمساری به کنج مطرود خویش بخزد و ادعای رهبری و نخبگی را به کناری نهد، چه در حالی که نصاب شکنی و حضور 85 درصدی مردم می توانست دستمایهی سال ها تفاخر دموکراسی ایرانی در جهان باشد، دخیل دانستن چنین انگیزه های جاهلانه و عصر حجری در انتخابات، طعم تلخ و گس عقب ماندگی تاریخی روشنفکری ایرانی را در دهان ها باقی گذاشت و تمام رشته ها را پنبه کرد.
روز گذشته در اخبار خواندیم که مجلهی امریکایی فارین پالیسی Foreign Policy در شمارهی اخیر خود (دسامبر 2009)، در گزارشی ویژه فهرستی از 100 متفکر برتر جهان را که ایدههای بزرگ آنها، جهان را در سال 2009 تغییر داده، منتشر کرده است و زهرا رهنورد را پس از باراک اوباما در ردهی سوم لیست قرار داده است! اینکه در این لیست کسانی چون اوباما، جرج سوروس، بیل گیتس، دیک چنی و والکاو هاول حضور دارند، حقیقت را روشن می کند اما شگفتی از آن است که رهنورد برای کدام ایدهی بزرگ جهانی، متفکر برتر شناخته شده است؟! حسی که پس از شنیدن این خبر برانگیخته شد، ما را یاد شنیدن خبر اهدای جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی انداخت و دوباره یاد این جمله که: «فقط انگل ها به جهل و تعصب توده دامن میزنند»؛ و تا وقتی موجود جانداری باشد که محمل زیست و تکثیر انگل باشد، انگل به حیات خود ادامه می دهد. انگل ها موجودیت قابل ذکری ندارند. آنها از جهل و هیجان متعصبانهی مردم ارتزاق می کنند. حیات آنها بالعرض است و تا وقتی محملی برای رواج جهل باشد، به حیاتشان ادامه می دهند. سالهاست روشنفکری مغرور و متبختر ایرانی در کنج تاریک جهل از بدن بخشی از اقشار روشنفکرزده ارتزاق کرده و هرگاه فرصتی یافته، مدعی رهبری توده شده است. یادمان باشد امام(ره) بارها گوشزد کردند که روشنفکری غربزده، مایهی همهی بدبختیها و عقبماندگیهاست.
کلمات کلیدی: