سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از حکمت [مرد مؤمن]، شناخت خویشتن است . [امام علی علیه السلام]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

بنام خدا

اعترافنامه

سلامٌ علیکم؛ احتراماً به عرض میرساند:

 این بنده حقیر کمترین نادان متحجر نالایق خائن! در گروه خلایقی بودم که روز بیست و دوم خردادماه سال جاری، به احمدی نژاد رأی دادم و از همه بدی هایم بدتر آنکه در زبان و دل و قلوه و هیچ جای دیگر بدن خود، کمترین حس پشیمانی که ندارم هیچ، بخاطر انتخابم احساس غرور و افتخار فراوانی هم میکنم(تازه از شما چه پنهان، در بعضی جاهایم نیز بزن و بکوب و عروسی برپا است).

من همان خائن گمراهی هستم که پیش از انتخابات با کمک مبالغ اندک درآمدم، برای احمدی نژاد، پوستر و نوشته چاپ کردم و به در و دیوار چسباندم و خدا میداند که باعث گمراهی چند نفر از خلق ا. . . شدم.

بد نیست بدانید که داستان ندانم کاریهای من به اینجا ختم نمیشود؛ بلکه من هرجا میرفتم؛ یک نوار سه رنگ را به رنگ پرچم میهنم؛ به دور مچ دست خود میبستم که  این خیانت آشکار خود دلیلی دیگر بر نادانی و حقارت و تحجر و خیانتم به آرمان "چیز" میباشد.

گناه بالاتر من این است که به بهانه وجود آزادی بیان (در زمان احمدی نژاد زورگو) هرجا میرسیدم به بیان عقیده ام میپرداختم و از یاد میبردم که دایره آزادی ما در صورت رأی نیاوردن احمدی نژاد، فقط به نحوه حمایت از جناب آقای مهندس میرحسین موسوی محدود خواهد شد و بس و خارج از این دایره باید سکوت اختیاری را برگزید وگرنه هیچ کس مسئول حفظ جانم نخواهد بود .

گناهان من به اینجا هم ختم نمیشود. بنده فردای پس از انتخابات در میان دوستان و آشنایانم به پخش شیرینی پرداختم که این عمل قبیح را زمانی مرتکب شدم که جناب آقای مهندس میرحسین موسوی، به سبب انتخاب نشدنشان شدیداً عزا گرفته بودند. (الهی بمیرم)

راستی، باز هم یک گناه بدتر یادم آمد. وقتی طرفداران جناب آقای مهندس میرحسین موسوی، در محله ما و طی تظاهراتی آرام، سطلهای آشغال را آتش میزدند و شیشه های بانک ها را میشکستند، من نشسته بودم و به جای کمک به آنان، از پشت شیشه پنجره، به این اعمال آزادیخواهانه و مترقیانه، نگاه میکردم و تخمه ژاپنی میشکستم بی آنکه کوچکترین کمکی به آنها بکنم.

دبگر طاقتش را ندارم. جناب آقای مهندس میرحسین موسوی، لطفاً مرا اعدام کنید. من لایق رئیس جمهور نانازی مثل شما نبودم. من معنی آن همه "چیز" را که در مناظره گفتید؛ نفمیده بودم و حالا هم هرچه به مخ نا"چیز"م فشار میاورم؛ باز هم معنی "چیز"هایتان رانمیفهمم. خواهش میکنم مرا مثل همان ملوانان انگلیسی که گفتید باید اعدام شوند؛ اعدام کنید. آویزانم کنید. حلق آویزم کنید.

با تشکر و سپاس زاید الوصف

 یک خائن نادان نالایق وطن فروش متحجر عقب مانده احمدی نژادی 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/8:: 8:9 عصر     |     () نظر