از فرزند آن شهید که می نگارد «هربار که هفتم تیر می رسد سفره دل گرفته ام را نزد تو می گسترم» باید پرسید، آیا پدرتان نفرمود:«چون اصل ولایت فقیه ، یعنی رهبری و امامت یک اسلامشناس عادل درستکار مورد قبول مردم در قانون اساسی ما به عنوان یک وسیله اعتماد و اطمینان برای جامعه تصویب شده است رئیس جمهور ما باید نسبت به این اصل هم کاملاً آشنا باشد و هم ایمان داشته باشد؟»
خسرو روحاللهی
بهره گیری برخی اصلاح طلبان (منافقین داخلی) از مقولات احساسی و پوپولیستی برای سرپوش گذاردن بر بی برنامگی و خطاهای ماضیه و حال آنان، در انتخابات اخیر فراوانی محسوس داشته و به ویترین آمدن فرزند یکی از اوتاد نظام جمهوری اسلامی امری مترقبه و کممایه است. اما آنچه نگارنده را برآن داشت تا سطوری را به بازخوانی گرایشات و مبانی فکری آن شهید بنگارد، برداشتن گامی کوچک در برابر مصادره تلخ حزبی ایشان است.
یکی از دغدغه های مهم شهید بهشتی، پرهیز سیاسیون از احساسات محوری و کمرنگ نمودن استدلال و تعقل جهت فریب مردم بود. این امر اتفاقاً نمودی واضح در پروپاگاندای اصلاح طلبان در انتخابات اخیر داشته است. فقدان ارائه برنامه و تأکید بر احساسات موج رنگی و تأکید صرف بر شور هواداران در فیلم های تبلیغاتی آقای موسوی، فرار مطلق از پاسخگویی به سؤالات بسیار دکتر احمدی نژاد در مناظره ، اکاذیب مکرر در تحریف آمارها و تکیه بر منابع آماری صهیونیست، اعلام کودکانه و عوام فریبانه پیروزی پیش از پایان رأی گیری و خودتبریکی! و فاجعه آمیزتر از همه لاپوشانی شکست و«نه» شنیدن از ملت با اتهامات عوام فریبانه بسیار در باب تقلب در انتخابات واضح ترین مصداق از دغدغه مهم شهید بهشتی است: «عوام فریبی» یعنی فریب دادن ...کسانی که به دلیل فقدان آگاهی و شناخت و بینش های دینی و اجتماعی و سیاسی بسیار سهل و سریع در دام القائات و نیرنگ افکنی های افراد و گروه ها گرفتار می آیند و تحت تأثیر فضاسازی های باطلشان قرار می گیرند و در مسیر تحقق اهداف و مطامع گوناگون آنان که گاهی فکری و اعتقادی است و گاهی مالی و اقتصادی است و زمانی اجتماعی و سیاسی است و گاهی نیز حزبی و جناحی است به تحرک و تلاش مکرر در می آیند و بدون درک و فهم و تعقل و خردورزی و در یک حالت خاص و ملتهب عاطفی و احساسی تحت تابعیت و فرمانبرداری کامل افراد و جریان ها قرار می گیرند. موسوی و همسنگرانش در حالی تنها حق و حقیقت به سود خود را در باب آرای مردم، اوامر ولی فقیه و نیز نهادهای انقلابی می پذیرند که
- ازصفات نیک آن عالم ژرف اندیش پذیرفتن حق بود، حتی اگر به ضرر او تمام می شد. (?)
موسوی ویاران گروهی اش در حالی مصالح ایران و نظام را با دروغ های خود برای رسیدن به قدرت به بازی گرفته و برق چشمان طماع قاتلین شهید بهشتی را فروغی نو بخشیده اند که آن بزرگوار معتقد بود:
-ایفای وظیفه سیاسی، غیر از سیاست بازی است. سیاست بازی یعنی خودپرستی یعنی مقام پرستی، یعنی سودپرستی، یعنی فدا کردن مصالح جامعه در راه مسائل شخصی، یعنی دروغ زنی و دروغگویی(?)
یکی از فرزندان آن شهید هم آوا با سایر هم سنگران و هم نوا با شیمون پرزها، برای برخورد با ایادی مسلح منافقین و انگلیس و سیا اشک می ریزد و غیر منصفانه هواداران متین موسوی را با اغتشاشگران یکی می نماید اما شهید بهشتی همچون هر صاحب درایتی معتقد است:
-گروههایی که در برابر جمهوری اسلامی ایستاده اند، قیام مسلحانه دارند و اینان در هر شکل و هر لباسی که باشند، محکومند(?)
ایشان در تقابل با سازشکاری های دولت موقت در برخورد با آشوبگران کردستان گفت:
«ملت به ما اجازه نمی دهد با آن روش سر سازگاری نشان دهیم. (?)
از برخی عزاداران ظاهری شهید بهشتی باید پرسید که به سخره گرفتن رأی ملت، قانون و شورای نگهبان و زمینه سازی برای ریختن خون جوانان بیگناه، رایحه «شیفتگی خدمت» دارد یا بوی متعفن «تشنگی قدرت»؟
از فرزند آن شهید که می نگارد «هربار که هفتم تیر می رسد سفره دل گرفته ام را نزد تو می گسترم» باید پرسید چرا تنها در یکی از این هفتم تیرها بجای سفرهاندازی، لختی نمی اندیشد که آیا راه پدر که مواضعش امریکا را چنان عصبانی می نمود که با تحقیر می فرمود «از آن عصبانیت بمیر» با وی و چند مدعی روشنفکری که اوباما و رضا پهلوی و مرکل و پرز با آنها همدردی می کنند یکی است. امروز امریکا از دست شما عصبانی است یا دل دوستان از نیرنگتان پرخون، آیا پدر بیش از آنکه از سفره شما شاد شود از بازگشت شما به راه ایشان خشنود نخواهد شد؟
آیا ایشان نفرمود:«چون اصل ولایت فقیه ، یعنی رهبری و امامت یک اسلامشناس عادل درستکار مورد قبول مردم در قانون اساسی ما به عنوان یک وسیله اعتماد و اطمینان برای جامعه تصویب شده است رئیس جمهور ما باید نسبت به این اصل هم کاملاً آشنا باشد و هم ایمان داشته باشد؟»
آنانی که بدنبال چاهی می گردند تا آهی برکشند، در عوض سر فرو بردن در برف و چاه، از فضای ملتهب و غوغاسالارانه ای که خود والد آنند لختی برون آمده تا فریادهای بلند آن شهید بی بدیل را در حمایت از امام و ولایت فقیه بشنوند. ایشان در سخت ترین روزها لحظه ای از فدا نمودن همه داشته های خود و در رأس آن آبروی بلند خویش دریغ ننمودند باشد که ولی فقیه زمانش در برابر دشمنان داخلی و خارجی احساس تنهایی نکند و در آخر نیز جان عزیزش را در این مسیر هبه نمود.
به تلاشگران مصادره آن شهید باید گفت سر از چاه در آورید و به اوضاع خود در این جبهه بنگرید که شما و دوستانتان که در مراسم ایشان اشک ریختید در دفاع از ولایت در جبهه شهید بهشتیاید یا در آن سوی میدان ؟
و در آخر از فرزند ایشان باید پرسید شما که از سبز بودن اندیشههاتان می گویید اما با فاصله گرفتن از منطق و قانون حتی در میان موج سیزده میلیونی سبز نیز منزوی شدهاید، آیا ریشه این سبز بودن را در دل آرای ملت و قانون اساسی این کشور نضج دادهاید و یا در لبخند نامحرمان. چه زود فراموش نمودهاید این آخرین جمله از وصیت نامه پدر را که بر خلاف شما سبز بودنش ریشه در همین خاک داشت:« پشت هر سنگی روییدهایم، با هر بوته ای رسیدهایم، بر هر شاخی بر دادهایم» ما در این آب و خاک سبز می شویم، ما بی شناسنامه نیستیم. (?)
ارجاعات:
?- شهید بهشتی، روزنامه جمهوری اسلامی 02/04/86 صفحه عقیدتی
?- مرزداران، ش ??
?- سخنرانی ها ومصاحبههای آیت الله شهید دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج?، ص?6-?7
?- علی قائمی، نگاهی به زندگی و گزیده افکار شهید بهشتی، قم: شفق، بیتا، ص??-??
?- گفتارها، انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، بی تا، ج?، صص ???و ???
?- آخرین جمله وصیت نامه شهید بهشتی، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه.
کلمات کلیدی: