بسمالله الرحمن الرحیم
اللهم نرغب الیک فی دوله کریمه
تعز به الاسلام و اهله
و تذل به النقاق و اهله
"حمد باد خداوندی را که آفریدگار بندگان است و گستراننده زمین است و روان کننده آبهاست به پستیها و رویاننده گیاهان است بر بلندیها اولیتش را آغازی نیست و ازلیتش را پایانی نیست. اول است بیهیچ زوالی، باقی است بیهیچ مدتی. پیشانیها در برابر او بر خاکند و لبها به ذکر وحدانیت او در جنبش. "
با این مقدمه اجازه میخواهم عرض کنم: یا صاحب الزمان سلام علیکم
سلام خدا و ملائک بر تو و بر پدران طیب و طاهرت. سلام بر جد بزرگوار پیامبر اعظم و بر جد مظلومت شیر خدا امیر مومنان. سلام بر جد مظلومه پهلو شکسته اول شهیده راه ولایت حضرت زهرا سلام بر عموی دل شکسته مغموم و مظلوم و مسمومیت امام مجتبی، سلام بر پدر غریب و مظلوم و لب تشنهات سید الشهداء و بر خون پاک او و خاندان شهید و اصحاب بی نظیرش. سلام بر پدران معصوم و مظلوم و شهیدت از امام سجاد تا امام حسن عسکری، سلام بر نایب بزرگوارت خمینی بت شکن، سلام بر شهیدان اسلام از عصر رسول الله (ص) تا عصر روح الله و تا امروز، عصر سید مظلوم و استوار نائبت سید علی خامنهای عزیز و سلام بر امت مسلمان و امت خاص و آزادهات ایرانیان سرافراز، مراجع عظام تقلید، روحانیت معزز و خانواده بزرگوار شهیدان و ایثارگران.
مهدی جان، آقا! میدانیم آنچه تو میدانی . تو شاهد و ناظر مایی و در میان مایی. اما دلمان میخواهد با شما درد دل کنم، با روح بلند خمینی کبیر، با ارواح مطهر شهیدان، با نائبت خامنه ای عزیز. میدانم آنچه میگویم در برابر آنچه بر شما اهل بیت عصمت و طهارت گذشت و آنچه بر خمینی کبیر گذشت و آنچه بر خامنه ای بزرگوار میگذرد چیزی نیست. آیا در طول تاریخ میتوان کسی یا کسانی را یافت که بیش از خاندان پاک شما سابقه شهادت، آزادگی، جانبازی و ایثار داشته باشد؟ و بیش از شما ظلم دیده باشند؟ هرگز، هرگز! هنوز صدای علی (ع) در گوشمان است که میفرمود: "به خدا سوگند که از انتساب هیچ منکری به من خودداری ننمودند و در رفتار میان من و خود رعایت انصاف نکردند ایشان حقی را طلب میکنند که خود آن را واگذاشتند و خونی را میخواهند که خود آن را ریخته اند " و امام خمینی (ره) در برابر موج ترورهای یارانش فرمود: "ما را بکشید، ملت ما بیدارتر میشود " و خامنهای عزیز در برابر آنان ایستاد و فرمود: "ما در برابر شما کاری حسینی خواهیم کرد " و جان خود را برای فدا کردن در راه شما و دین جدتان ناقابل خواند.
با این وجود یا صاحب الزمان باز میخواهم با شما سخن بگویم و حرف هایم را با شما در میان گذارم. آری در عهد الست با خدای مهربان پیمان بسته بودم که با روح الله باشم. با عشق به خاندان پاک شما پرورش یافتم، در همان دوران سیاه دین ستیزی ستم شاهی، روحانیون عزیز و پاک دامن به ما یاد دادند که امام زمان داریم. او خواهد آمد، ظلم و ظالمان را درهم میکوبد، داد مظلومان را میگیرد، عدل و داد بر پا میکند و جهان را آباد میکند، پس آگاهانه منتظرش باش.
به من آموختند که در غیاب او نائبش را دریاب. از همان طفولیت برای مظلومیت جدت امام حسین (ع) سینه زدم، زنجیر زدم و بر غربت و مظلومیتش اشک ریختم. آموختم که تاریخ تکرار شدنی است و عبرت های عاشورا راه نجات. روزگار نوجوانی و آغاز جوانیام در سپیده روزگار سپری شد، تا آن که حسین زمان خروشید، ولایت فقیه در چهره نورانی امام خمینی (ره) طلوع کرد و انقلاب شد. من و همه کسانم به میدان آمدیم. اگر چه عاشورایی دیگر به پا شد، اما ملت ایران نگذارد حسین تنها بماند. هزینه دادیم. برادران و خواهرانم را به زندان افکندند. پدران و مادران و برادران و خواهرانم را در میدان ژاله کشتند. به فیضیه و دانشگاه حمله کردند و برادران دانش آموزم را در 13 آبانها به رگبار بستند. اما ایستادیم. تا سرانجام خونهای ما ایرانیان بر شمشیرهای یزیدیان زمان پیروز شد.
خمینی روح خدا بازگشت و بر قلبهای من و همه کسانم در سرتاسر سرزمین شهیدان فرود آمد؛ یاریش کردیم و به عهد خویش وفادار ماندیم تا فجر انقلاب دمید و حکومت حق طلوع کرد. خمینی خبرگان ملت را خواند و قانون اساسی را برآوردند و میثاق میان ملت ما کردند جمهوری اسلامی ایران قد برافراشت.
امام بسرعت ابتکارات خدمت و محرومان و ایثارگران را به صدور احکام مبارک تشکیل بنیاد شهید، کمیته امداد و جهاد سازندگی به میدان آوردند و مردم مشغول خدمت و سازندگی شدند و با روشن بینی برای پاسداری از انقلاب، سپاه را تشکیل و جوانان را به بسیج فراخواندند.
مهدی جان هنوز شهد شیرین پیروزی انقلاب و خدمت به محرومان در کاممان ننشسته بود که تمام شرک و کفر نفاق از استکبار غرب و شرق گرفته تا مزدوران منطقهای و عوامل خود فروخته داخلی آنها در برابر این نظام نو پای حق جبهه گرفته و جنگ احزاب تازهای به پا کردند. برای استکبار و در راس آن آمریکا این دشمن سر سخت بشریت و آزادگی، نه تنها از دست دادن منابع و ثروت ایران، بلکه ایجاد کانون امید و آزادی برای مسلمانان و تمام مستضعفان جهان، خاری بود که در چشم مستکبران فرو رفته بود.
هنوز جشن و شادی انقلاب در میان بود که آمریکا و غرب و احزاب شرک و کفر و نفاق به فرمان اربابان خود هر گوشه ایران را، کردستان را، گنبد را، خوزستان را، آمل را، تهران را و ... را به صحنههای سخت جنگ روانی و تجزیه طلبی و در واقع با هدف، نابودی انقلاب اسلامی و نظام تبدیل کردند. اما ملت ایران از پیر و جوانان و زن و مرد بسیج شدند. چون امام فرموده بود من و ما به صحنه آمدیم. من و ما به دفاع از امام و انقلاب برخاستیم و شعارمان این بود تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست و خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست.
از آن پس حزب اللهی و بسیجی خوانده شدیم و از این افتخار احساس غرور می کردیم. منافقان و مرتدان دیدند تا من و ما به عشق تو "یا صاحب الزمان " و به عشق نائبت خمینی در صحنه ایستاده ایم راه به جایی نخواهند برد، بر ما یورش آوردند و تا توانستند توهین و تحقیر و ناسزا نثارمان کردند. حزب اللهی و بسیجی را مورد حملات نیرنگ و چماق و تفنگ قرار دادند.
گروهکها و خائنان مزدور و بقایای رژیم طاغوت که به برکت رحمت انقلاب آزاد شده بودند، به جای سپاس از انقلاب اسلامی در تلاش تجزیه ایران، خطه کردستان را به خاک و خون کشیدند. چقدر از برادران بسیجی و جهادیم و آحاد مردم حزب اللهی و فدائیان انقلاب که از گلولههای سفاکان رژیم طاغوت جان بدر برده بودند، چون آقا یشان حسین (ع) سربریده شدند.
دشمن چون ایستادگی ما را دید در همان حال جبهه ای دیگر گشود. جلاد خونخوار و قدرت طلب بعثی بغداد را واداشت تا جنگی همه جانبه با ام القرای عالم اسلام تحمیل کند. نقشه دقیق بود، از خارج و داخل کشور، انقلاب و امام را هدف قرار داده بودند. اگر لطف الهی و عنایات تو یا صاحب الزمان به این ملت ایران نبود، نظام اسلامی را میربودند. این بار هم ملت ما بسیج شد. من و ما به جبهه رفتیم حتی پدر و مادر و خواهران، جبهه و پشت جبهه را پر کردیم. اگر نبود خیانت بنی صدر مزدور که سلاح را از ما دریغ داشته بود، خرمشهر، بستان، هویزه، مهران و قصر شیرین به چنگ دشمن نمیافتاد و جهان آرا و یارانش در خرمشهر و حسین علم الهدی و دانشجویان همرزمش در هویزه، مظلومانه شهید نمیشدند.
مهدی جان، آقای من. سال 60 چه سالی بود همچون سال 61 هجری، ایران کربلا شد. آتش و خون، انفجار و ترور، سال عزاهای عمومی پی در پی. یک پای بسیجی در جبهه و جنگ با دشمن خارجی بود و پای دیگرش در شهرها برای مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب و عواملی داخلی شورشی استکبار. در میان ملت منتظر ظهور اگر چه بسیجی یک واژه بیش نبود. اما دریایی معنا یافت. بسیجی یعنی عاشق و عارف و شاهد. یعنی حسینی، علوی، زهرائی، یعنی آحاد ملت ولایی ایران، ولایتی که سرچشمه اش علی است و صاحب امروزش شما مهدی جان و امیرش ولایت فقیه، خمینی کبیر و خامنهای عزیز.
آری بسیجی یعنی حافظ اسلام و میهن، از میان ملت و پشتیبان مردم، دشمن ستیز و یار مظلومان، بصیر و آگاه هوشیار و بیدار، و با اخلاص، پیشتاز در علم و فناوری و پیشرفت، محب وطن و محبوب امام. آری بسیجی جان بر کف است و بی ادعا... که در رودخانه امامت وضو گرفته است و از سرچشمههای جوشان روحانیت نوشیده است و در راه کربلای حسین قامت بسته است.
30 خرداد سال 60 منافقان کوردل به فرمان اربابان خود از جنگ روانی به جنگ تروریستی روی آوردند و با این خروج، به خوارج مبدل گشتند. آنگاه این کوردلان، بزرگان حزب الله و یاورانشان یعنی بسیجیها و مردم حق مدار کوچه و بازار را هدف گرفتند. خامنهای را در خانه خدا ترور کردند، فاجعه هفت تیر و هشت شهریور را پدید آوردند، اگر چه بهشتی و بهشتیان را کشتند و حزب اللهی و بسیجی را ربودند و سوزاندند و شهید کردند، اما نتوانستند ایمان و اراده ملت ما را بشکنند. با خون پاک آنان نقاب از چهره کریه منافق و خوارج برداشته شد و نااهلان رخنه کرده در صفوف انقلاب و مدیریت کشور رسوا و فراری شدند و به آغوش اربابان جنایتکار خود در اروپا و آمریکا پناه بردند و سپس به کمک صدام ملعون شتافتند و یا در لاک خود مترصد فرصت ماندند. در آن اوضاع و احوال بسیجی امیدش به خدا بود و عشقش به امام.. از آن پس یک جبهه مانده بود و آن هم جنگ تحمیلی و دفاع مقدس بود.
آری مردم شریف و شهید پرور ایران عزیز با امدادهای غیبی الهی و هدایت محسوب و ملموس بقیه الله الاعظم (عج) پیروزیهای بزرگ فتح المبین، بیت المقدس، خیبرها، و الفجر هشت ها را نیروی مسلح با پشتوانه خود شما و بسیج رقم زدند و در رمضان و بدر و کربلای چهار و پنج، این اجساد تکه تکه شده برادرانم بود که دشمن را ناکام گذاشت. خون بسیجی با خون طلبه و ارتشی و سپاهی و جهادی و عشایر بهم آمیخت و همه با هم فدا شدند تا یک وجب از خاک پاک ایران جدا نشود.
خاکی که به برکت انقلاب به نظام اسلامی مقدس شده بود و ام القرای عالم اسلام شد همچون مدینه النبی (ص).
آری بسیجی پیرو عشق بود و دل او برای عزت اسلام و میهن اسلامی میطپد و در راه آن و آزادی میهن سرافرازش ایران، از جان خویش مایه گذاشت و در این راه اسارت در چنگال صدام جلاد و غربت سخت سال های اسارت را به جان خرید. او مصمم به حضور در صحنه بود تا رفع کل فتنه در عالم... بسیجی تمام وجودش امام بود و انقلاب و هر آنچه را در مقابل این دو میدید، بر نمیتابید، دفاع او و همرزمانش در جنگ تحمیلی هشت ساله خصم را به فرار و هزیمت واداشت آنگاه که در روزهای پایانی جنگ بسیجیان احساس کردند امامشان غصه به دل دارد، مرگ خود را از خدا خواستند. بسیجی با غصههای امام غصه دار بود با لبخندهایش شاد.
آن گاه جان بسیجی به لب آمد که امام به لقاء حق تعالی پیوست در غم فراغ امام، ایران سوخت. تا آن که مرهمی بر دل سوخته خود یافته و سید علی جانشین امام شد. بسیجی، خمینی را در خامنهای یافت و ملت ایران شعار داد خامنه ای خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدر است.
امام رفته بود، جنگ پایان یافته بود. دورانی دیگر آغاز شد. به جز آقا و بسیج کسی دیگر به تفکر بسیجی نمی اندیشید. گویی بسیجی فقط برای جنگ بود، گاهی بسیجی چیزهایی می دید که نمیپسندید. رهبری در این وضعیت مردم و مسئولان را هشدار داد. مسئول فرهنگی دولت به جای اقدام، استعفا داد. بسیجی نا آرام بود، رنج میبرد بسیجی خون به دل، ولی امیدوار و منتظر باقی ماند...
و یا باز هم دورهای دیگر از دل تهاجم فرهنگی زائیده شد. و این دوره را رهبر عزیز ما شبیخون فرهنگی نامید، در این دوره برخی از گردانندگان امور، پشت کرده به گذشته تابناک انقلاب و شرمنده از ایثار و شهادت امت! خواهان پیوستن به دهکده جهانی و کدخدایی عمو سام بودند، خواهان گفتگو با غارتگران و متجاوزان به حقوق آزادگان و مشغول انتقاد و حمله به ارزشهای انقلاب و آزادی و امام و ولایت فقیه و روحانیت بودند. با وجود همه ناملایمات و بی مهری ها بسیجی گوش به فرمان رهبر عزیز انقلاب ضمن دفاع از ارزشها و با خون دل در حوزه تولید علم و نهضت نرم افزاری همراه با خلاقیت به آرمانهای انقلاب و رسیدن به اقتدار و مرجعیت علمی میاندیشید.
مع الاسف در این فضا از سوی عدهای، بسیج نه تنها ناهمگون و ناسازگار که مخرب تلقی شد، تفکر بسیجی خطرناک خوانده شد، همانها که دم از تحمل مخالف می زدند و شعار زنده باد مخالف من می دادند خواهان مرگ تفکر بسیجی شدند. از اصلاحات اساسی خود حذف بسیج و تفکر بسیجی را دنبال می کردند و شاهد اینکه جهاد سازندگی از ابتکار بزرگ امام برای خدمت به محرومان و روستائیان و عشایر بود به جرم تفکر بسیجی بسته شد و جهادگران پراکنده شدند.
بسیجی را که به هر قیمت در برابر جنگ با ارزشها و شبیخون فرهنگی ایستاده بود گروه فشار خواندند و نابودیاش را شعار دادند، آنان ریشه نظام را هدف گرفته بودند و بسیج و آحاد مردم متدین و انقلابی را مانع بزرگ راه خویش میدیدند چند بار فاجعه به پا کردند حرمتها دریدند، به مقدسات توهین کردند، آتش افروختند و دشمن را امیدوار ساختند و در جنایتی که خود پدید آورده بودند، بسیجی را مقصر نامیدند و مظلوم نمایی کردند و طلبکار شدند.
در آن غربت سخت بسیج، بسیجیان ماندند و آقا، رهبری بود که از چند سال پیش خطر را حس کرده بود و از تهاجم فرهنگی گفته بود و خود برای مقابله با آن به صحنه آمده بود. ولی فقیه به نشانه حضور در این میدان جنگ با ارزشها چفیه بسیجی را بر دوش انداخت، آقا، اگر چه از سوی بعضی خواص و مدعیان! یاری نشد اما مردم بسیجی را داشت که چون او دغدغهها داشتند. خون دل ها خورده شد، رنجها بردیم تا چنان شد که دشمن و پیاده نظامش ناکام گشتند و ارزشهای انقلاب باقی مانده "فاما الزید فیذهب جفاء ".
دوران امیدهای واهی دشمن برای تحریف انقلاب و خط امام گذشت. خورشید انقلاب از پس ابرهای تیره مجددا پدیدار گشت. بسیج از غربت خویش بیرون آمد. امیدها بازگشت، رهبر ما سید علی دیگر تنها نبود، او شاد و مسرور از احیای گفتمان اول انقلاب بود. بسیج که جان گرفت، ایران بسیجی شد، که این خار تازهای شد که به چشم دیگر استکبار فرو میرفت. استکبار که امید خود به نابودی نظام را بر باد رفته میدید جبهه ای از زیان دیدههای از حاکمیت بسیجی، اعم از ضد انقلابهای قدیمی و عناصر استحاله شده، پدید آورد که وجه اشتراک همه آنان دشمنی با بسیج و تفکر بسیج و بیداری ملت بود.
این جبهه با هدایت استکبار، جنگ خود را در پوشش انتخابات دهم ریاست جمهوری آغاز کرد و چون با حضور جانانه چهل میلیونی مردم نتوانست طرفی ببرد، بیشتر عصبانی شد و در پی فتنهای تلخ تر بر آمد، فتنهای با ظاهری مخملی و باطنی خشک و زبر و خشن که فرهنگ و مردم سرزمینم را هدف قرار داده بود، تصادفی نبود که در 30 خرداد 88، 30 خرداد سال 60 را بازسازی کردند. با تخریب، کشتار و آشوب به پایگاههای بسیج و مسجد خدا یورش آوردند.
در 30 خرداد آشوبگران و منافقان با چهرهای جدید که چندان هم بی ارتباط با منافقان سابق نیستند، بر ملت یورش آوردند. زخم ترکشهای جنگ تحمیلی و جای گلولههای منافقان و از خدا بی خبران دیروز را این بار در کوچه و بازار و تن بسیجیان و نیروهای انتظامی - این حافظان امنیت مردم با قمه و ضربات سنگ و شعلههای آتش، گشودند به پای مصنوعی و سینه خسته جانبازان و حتی بانوان و کودکان رهگذر هم رحم نکردند و منافقانه سلاح اهدایی امریکا و اسرائیل و انگلیس را به سوی مردم شلیک کردند، تا به خیال خام خود با کمک رسانههای بیگانه ناجا و بسیج را متهم کنند. غافل از اینکه مسئولان با حکمت و تدبیر، بکار بردن سلاح را به خاطر پیشگیری از هر گونه آسیب به مردم منع کرده بودند و نیروهای حافظ امنیت هیچگاه سلاحی در دست نداشتند و بکار نبردند. ماموران حفظ امنیت و مدافعان حریم قانون کتک خوردند، زخمی شدند، شهید شدند، بی رحمانه آنها را زیر چرخهای ماشین گرفتند اما صبورانه با جانشان از مردم دفاع کردند؛ در مقابل آنها برای کشتههای دروغی خود عزاداری کردند از آنجا که آشوبگران در بین مردم پنهان شده بودند، دست حافظان امنیت برای برخورد با آنها بسته بود و لذا خساراتی بر مردم تحمیل گردید و ما نیز به عنوان حامیان مردم و مسئولان برقراری امنیت شرمنده شدیم لیکن میدانیم که ملت فهیم خود به این موضوع واقفند و عذر خدمتگزاران خود را میپذیرند.
ای صاحب و آقای ما، شما شاهدی که نیروهای مسلح و بسیج هر 4 کاندیدا را از یاران انقلاب میدانستند و مانند مردم ایران و با تشخیص خود کم یا زیاد به آنها رای دادند. با این وجود ناظری که چه ناسزاها که نثار ما نکردند و چه فحاشیها و تهمتها که از آن بی نصیب نماندیم . امنیت مردم را خدشه دار کردند و چون به دفاع از مردم برخاستیم، به ما لقب ستمکاران دادند. ما را متجاوزان به حقوق مردم معرفی کردند. میخواستند ما در این میدان آزمایش همچون خودشان رو سیاه کنند، گویا نمی دانند اسلام و قرآن و اهل بیت و امام و قانون اساسی برقرار است و تکلیف همه روشن است.
کار آنگاه برایمان سخت شد و روحمان به درد آمد که اتاق فرمان خارجیها و بعضی داخلیها به هم پیوند خورد و چهره پاک نظام در کلمات سخیف و زهر آلوده آنها گرد آلوده شد؛ و در این غبار کذایی برای عده ای لحظهای حق در محاق شد، اما خدای بزرگ را شاکریم که فصل الخطاب رهبری دل ها را آرام کرد و بصیرت آفرید.
رفته رفته صف خودی ها، یعنی ملت بزرگ ایران از اندک غیر خودیها نفوذ کرده در میان مردم جدا شد و به رغم به اصطلاح نخبگانی که از نخبگی جز وابستگی به بیگانه و تهاجم به ارزشهای انقلاب و امام چیزی نمیفهمند، ملت یکپارچه میکوشند ندای رهبرمان را با سرود وحدت و امنیت و سرافرازی و کار و پیشرفت تحقق بخشد.
آقای و مولای من ! در این روزهای هجمه دشمنان جهانی و کشتار ملتهای مظلوم، خطای عده ای از خواص بر دلمان جراحتی افزود اما باز هم صبر میکنیم اینکه چشمانمان برای تنهایی جد بزرگوارت نمناک است. دلمان برای غریبی علی (ع) آن حق مطلب، بسیار دلتنگ است و اگر نبود این اقیانوس مواجه انسانی که فضای خیابانهای سرزمینم را علی علی گویان عطر آگین کردهاند، نمیدانم چگونه میتوانستیم این غصه کج روی برخی خواص بی بصیرت را تحمل کنیم و به سینه بسپاریم و سینه هایمان را در برابر دشمنان سپرکنیم و از دشمن غفلت ننمائیم و سلاحمان را برای دشمن مهیا نگه داریم.
یا صاحب الزمان! شما چون خورشیدی از پس ابر، هدایت ما را بر عهده داری و ما را بر ولایت فقیه سپرده ای و ایشان توجه ما را به سوی دشمنان میهن و ملت میخوانند و ما نیز آموخته ایم که "اشداء علی الکفار و رحماء بینهم ".
مردم انقلابی ما می دانند که چشم از دشمنان اصلی بر نمیداریم که آنها ام الفسادند و یاران ممکن الخطا و قابل بازگشت دنیا هم می داند که ملت ایران در برابر دشمن ید واحده است. آری با تمام توان و آمادگی ایستاده ایم تا نظام بماند تا تو از ما خشنود باشی و قلب نازنین نائبت راضی، تا میهن اسلامی ما همچنان کنام شیران باشد. تا شهیدان و امام شهیدان بدانند که راهشان ادامه دارد.
مهدی جان! به فرزندان و نوادگان مان یاد دادهایم منتظرت باشند، پرچم این نظام مقدس را در اهتزاز داشته باشند تا تو بیایی که امام خمینی فرمود: انقلاب ما مقدمه انقلاب جهانی به رهبری حضرت حجت است. سید و مولای ما از خدا میخواهیم و تو نیز دعا کن که انقلاب اسلامی ایران با انقلاب جهانی شما پایدار ماند و دعا بفرما آنگاه که ظهور میکنی اگر مرگ میان شما و ما جدایی انداخته باشد، خداوند ما را از قبر بیرون آورد در حالی که کفن را بر کمر پیچیده و سلاح بر کشیده باشیم و دعوتت را لبیک گوئیم و زیر پرچم پر مهر و عدالت پروری و نورانی امتت به شهدا بپیوندیم.
کلمات کلیدی: