دادم ز کف چندی تو را با آه و با افسوسها
رفتی به یغما ناگهان با خدعه ی سالوسها
ای رنگ خوب و نازنین گشتی چرا چندی عجین
با جلبک و گلسنگها با حمله ی ویروسها
کرکس نشد طوطی اگر پرهای خود رنگی کند
راهی ندارد این دغل در حلقه ی طاووسها
فردا به رقص و جنبشی بر گنبد مینای دل
افتاده ای امروز اگر بر چهره ی جاسوسها
این رنگ احیا می شود ، شیاد رسوا می شود
می خشکد این مردابها در پیش اقیانوسها
بنگر نقاب ننگ را ، لبخند پر نیرنگ را
بر چهره ی شیادها بر روی اختاپوسها
این روزها آید به سر ، بیرق شوی بار دگر
گر اجنبی بندد تو را با حیله بر ناقوسها
ای سبز من قدیس من ، زیباترین تندیس من
وا می کنم روزی تو را از دست بی ناموسها
کلمات کلیدی: