پرده اول: فاتح و دعوت ازمیرحسین برای حضور در شریف
تا قبل از معرفی او از سوی ستاد موسوی به عنوان نماینده برای مناظره در دانشگاه شریف میان نمایندگان دو کاندیدای مطرح انتخابات، نامش را جسته و گریخته چندبار شنیده بودم، اما هیچ گاه به طور دقیق نشده بود تا از سمت اصلی او در ستاد موسوی و نقشی که در ستاد او دارد، آگاهی پیدا کنم. جدی ترین باری که میان این دفعات جسته و گریخته نام او را آن هم نه چندان پررنگ در ذهنم باقی گذاشته بود، باز می گردد به اوایل فروردین ماه امسال (1388) که به دعوت بسیج دانشجویی از میرحسین موسوی برای شرکت در دانشگاه شریف اقدام کردیم.
از آنجایی که یکی از مسئولین بسیج دانشگاه، با حلقه اول اطراف موسوی نسبت فامیلی داشت، خیلی زود درخواستمان به موسوی رسیده بود و او هم گویا در پایین نامه امضایی را جهت اقدام کرده بود. اما هفته ها از پیگیری بسیج می گذشت و موسوی همچنان به دعوتنامه پاسخی نداده بود، با یکی از اعضای ارشد ستاد وی در دانشگاه شریف که شاید بیشترین ارتباط را با ستاد داشت، صحبت کردم و از او پرسیدم که مگر موسوی خود را یک بسیجی نمی داند؟ و مگر هم او نیست که از بسیج و بسیجیان به افتخار یاد می کند، پس چرا هنوز دعوت ما عملی نشده است؟ و او در پاسخ به من چنین گفت: "در ستاد، این میرحسین نیست که تصمیم می گیرد بلکه ابوالفضل فاتح است که مسایل را تعیین می کند"، در نفوذ عضو ارشد ستاد موسوی در احزاب و ارگان های مختلف اصلاحات شکی نداشتم و صادق می پنداشتمش، بنابراین دلیلی نمی دیدم که بخواهد در یک گفتوگوی دوستانه به من خلاف واقع بگوید، اما هرچه که بود، ما را از پایان یک انتظار بیهوده بازداشت، به دلیل عدم اختیار موسوی در ستاد.
پرده دوم: فاتح و مناظره با یک دوست قدیمی
به تعطیلات قبل از امتحانات پایان ترم نزدیک می شدیم و از همین روی پرونده انتخابات در دانشگاه شریف رو به بسته شدن بود، قصد داشتیم تا آخرین برنامه مناظره را میان نمایندگان 2 کاندیدای مطرح برگزار کنیم.
در پایبند بودن به قول حضور در دانشگاه، از اصلاحاتیها که اصلاً خاطره خوبی نداشتیم و البته اصولگراها هم کارنامه درخشانی برای حضور در برنامه های دانشجویی ازخود برجای نگذاشته بودند، تا اینکه بالاخره یکی از اصولگرایان مطرح و شاخص که یک پای ثابت بیشتر مناظره ها شده بود، به ما برای حضور در یک مناظره قول مساعد داد وازهمان موقع تلاش دوستان برای هماهنگی طرف دیگر مناظره که قاعدتاً از میان اصلاحطلبان بود، شروع شد.
اما در پیگیریهای شخصیمان، هیچ اصلاحطلبی حاضر به مناظره با وی نمی شد تا اینکه از سوی ستاد موسوی "ابوالفضل فاتح" بهعنوان نماینده برای مناظره معرفی شد. با نماینده احمدی نژاد تماس گرفتیم و در دل خوشحال بودیم که بالاخره قرار مناظره هماهنگ شد اما در کمال تعجب نماینده اصولگرا حاضر به مناظره با این وی نبود و عجیبتر استدلال او از این امتناع بود: "من و آقای فاتح از زمان جنگ رفاقت دیرینه ای با هم داشته ایم، بگذارید من با ایشان تماس بگیرم، خودم خبرتان می کنم که ایشان می آیند یا نه؟" از طرفی تعجب کردیم که رفاقت قدیمی چه ارتباطی به مناظره و بحث سیاسی دارد و از طرف دیگر خوشحال بودیم که در آن فضای تنش زا، فردی که نام او در تمام مناظره های مطرح برده می شود، در این گیر و دار به فکر رفاقت دوستان جبهه ای خود است. در همین افکار بودیم که تماس گرفت و گفت «"ابوالفضل فاتح" در مناظره شرکت نمی کند و من تنها حضور می یابم.»
در روز موعد مناظره که آرمین، عطریانفر و محمدرضا خاتمی و بسیاری دیگر از حضور در آن دوری جسته بودند، به صراحت گفت "با اصرار خودم و بهخاطر رفاقتمان آقای فاتح نیامده است."
پرده سوم: فاتح و نامه به سردار جعفری
موضع گیریها و سخنان فاتح و آن جمله ای که عضو ارشد ستاد موسوی پیرامون نقش او در ستاد گفته بود، ذهنیت بدی را از فاتح در ذهنمان متصور کرده بود اما شاید حضورش در جبهه و روایت یک اصولگرا از او، کمی آن ذهنیت را تلطیف می کرد.
اما بعد از انتخابات و حوادث پس از آن که معلول یک فتنه از قبل برنامه ریزی شده بود، ابوالفضل فاتح بیش از پیش سر از لاک خود در آورد و نمایان تر از گذشته در رسانه های جمعی حاضر شد.
او همچون میرحسین موسوی توهم "تقلب" در انتخابات را مطرح کرد و در چند موضع گیری، نامه نگاری و نوشتن یادداشت های مختلف بر این ادعای واهی خود سفیهانه اصرار ورزید و شاید نوک پیکان همه این فرافکنی ها و افتراها بهجای پاسخ گویی و عذرخواهی از مردم، نامه وی به فرمانده سپاه پاسداران بود که سراسر، اتهاماتی بود که با عوض کردن چند فاعل و مفعول بیشتر آن متوجه خود فاتح می گردید و گویی او شکواییه ای را علیه خود نوشته بود.
چندی پیش سردار جعفری در یک اقدام شجاعانه ای، به افشاگری علیه سران اغتشاش پرداخته بود و با توجه به اشراف امنیتی ارگانش در فتنه های بعد از انتخابات، خاتمی، خویینیها، مهدی هاشمی، فاتح و... را به نوعی، از مسببان این اغتشاشات نامیده بود که صحبت های او علیه خاتمی و خویینیها هرگز تکذیب نشد و سکوت آن دو حاکی از ترسشان در هر گونه مقابله نابخردانه با این افشاگری بود.
فاتح در نامه خود خطاب به سردار جعفری آورده بود: "بهتانی تا این اندازه زشت و بی پایه در کدام دادگاه منصف به اثبات رسیده است که که اینک مستند ادعای خطیر و موهوم اخیر شده است؟... واحسرتا اگر مبنای همهی ادعاها و تحلیل ها چنین بی اساس و سست باشد و وامصیبتا اگر چنین تحلیل هایی مبنای عمل نیز قرار گرفته باشد که متأسفانه در موارد بسیاری چنین شده است... در حیرتم که چقدر ناصواب بهتان میزنند."
اگرچه بی گمان، سردار جعفری برای اثبات سخنان خود اطلاعات لازم دیگری را دارد و احتمالاً در صورت نبود برخی مصلحت ها به نکات تکان دهنده دیگری اشاره می کردند، اما روی اصلی سخن در این نگاشته اینجاست که چگونه فاتح و یاران موسوی نیز بدون آنکه منتظر رأی مراجع منصف و مرتبط با صحت انتخابات باشند، بدون هیچ سند و مدرکی چنین بهتان زشت و بی پایهای را علیه نظام مطرح کردند.
واحسرتا که مبنای همه ادعاها و تحلیلهای موسوی و فاتح بعد از انتخابات چنین بیاساس و سست بود و دروغ های مکررشان اعم از تقلب، لیست 72 شهید، داستان قتل ترانه موسوی، ندا آقاسلطان، سعیده پورآقایی و... دورویی آنهارا ثابت کرد و وامصیبتا که چنین تحلیل های نادرستی مبنای عمل نیز قرار گرفت و متأسفانه لطمه های فراوانی را به مردم و جمهوری اسلامی وارد کرد و همه از موسوی و فاتح و ستادشان در حیرت بودند که چقدر ناصواب بهتان می زنند.
فاتح در ادامه نامه خود آورده است که: "به خوبی به یاد دارم که آخرین باری که خدمت حجت الاسلام والمسلمین خاتمی رسیدم، نگرانیاشان اساس نظام بود و غمگینانه می گفتند که این جریانات متعدی و متحجر روزی شخص رهبری را هم نشانه خواهند رفت."
این قسمت از نامه فاتح نیز کاملاً در ابهام است، زیرا چنانکه سردار جعفری نیز در سخنان خود که ناشی از اشراف اطلاعاتی بر جلسات محرمانه ستادهای آشوب و اغتشاش علیه نظام و ملت بوده است، چنین گفتند:
«آقای خاتمی در بهمن 87 میگوید: "اگر در این انتخابات احمدینژاد سقوط کند، عملاً رهبری حذف میشود، اگر به هر قیمتی و به هر شکلی اصلاحات دوباره به قوه اجرایی بازگردد، دیگر رهبری اقتداری در جامعه نخواهد داشت. سقوط اصولگرایی به معنای پایان اقتدار رهبری تلقی میشود و با شکست اصولگرایان باید قدرت رهبری را مهار کرد."»
سخنانی که هیچگاه از سوی خاتمی تکذیب نشد والبته این قسمت از سخنان سردار جعفری از قول ابطحی و دیگر متهمان نیز نمی باشد که فاتح بخواهد متهمان را که تا دیروز یاران صمیمی او بوده اند، مورد اهانت قرار داده و در وصفشان بگوید "حرجی به آنها نیست" و سخنانشان را انکار کند.
با توجه به این موارد این نقل قول فاتح از 3 حال خارج نمی تواند باشد، یا فاتح مطالبی ناروا و دور از واقعیت را مطرح می نماید!، یا خاتمی می خواسته است فاتح را گمراه کند (که البته چندان منطقی بنظر نمی رسد؟) و یا اینکه حافظه وی دچار اختلال گردیده است.
فاتح در نقل دیگری از موسوی، در اوخر نامه می نویسد: "آخرین روزها آقای مهندس موسوی به من می گفت: در زمان نخست وزیری اصرار داشتم که حتماً برخی افراد که شهره به علاقه مندی به آیت الله خامنه ای بودند در تیم همکارانم حضور داشته باشند. یکی از دلایل که شما را نیز در این منصب و حلقه ی اول خود قرار داده ام همین علاقه و اعتقاد شما به نظام و شخص آیت الله خامنه ای است".
اگر بخواهیم به تحلیل این جمله نیز بپردازیم احیاناً باز هم به 3 حالت نتیجه گیری قبلی می رسیم، زیرا چنانکه تاریخ شهادت می دهد، موسوی نه تنها کسانی را که شهره به علاقه مندی به آیت الله خامنه ای بودند، در تیم همکاران خود قرار نداده است بلکه معدود افرادی را که در آن زمان بنظر قرابت فکری نسبی با آیت الله خامنه ای داشته اند را در دور دوم نخست وزیری از کابینه خود حذف می نماید افرادی همچون مرتضی نبوی، عسگراولادی و.... البته انتقادات صریح آیت الله خامنه ای در همان زمان از بعضی سیاست های نادرست برخی وزرا مثل محتشمی پور (وزیر کشور دور دوم نخست وزیری موسوی) و دیگر قسمت های دولت فراموش نشدنی است.
در انتخابات اخیر نیز بعد از دعوت رهبر انقلاب از وی برای پایبندی به قانون و تمکین به بررسی شورای نگهبان، مطرح ساختن مکرر تقلب و متهم کردن نظام، عمق تبعیت او از ولایت را آشکار ساخت.
فاتح در ادامه عریضه خود چنین نگاشته است که: "به یاد می آورم و قسم می خورم که هرگز برای شب ها و روزهای پس از انتخابات برنامه ای نداشتیم."
مساله حافظه فاتح را قبلاً یکبار بررسی کرده بودیم، لذا به عبارت "به یاد می آورم" چندان اهمیتی نمی دهیم، اما قسم خوردن فاتح آنگاه بسیار عجیب می نماید که موسوی شب انتخابات در مصاحبه با مجله تایم و ده ها مورد دیگر که در مقالات مختلف به تفصیل احصاء شده است، همگی خبر از اتفاقات بعد انتخابات می دهد.
اما سوال اینجاست که فاتح بر چه اساسی اینگونه قسم می خورد حال آنکه نقش محوری او در ستاد موسوی و رابطه اش با وی چنانکه خودش نیز در نامه نگاشته است، زاید الوصف است و بی گمان او نیز از فهوای سخنان موسوی در شب انتخابات خبر داشته است، پس چگونه قسم می خورد برنامه ای نداشته اند؟
اگرچه قسم به ادعاهای کاملاً ناصحیح در پاراگراف های قبلی نامه او، لفظ "ایمان دارم" را خود به خود ملغی می کند و نیازی به تحلیل آن وجود ندارد، اما گویا فاتح برگزاری جشن ها و همایش های بزرگ و پر طمطراق همچون همایش برج میلاد و ورزشگاه آزادی، اعترافات صریح متهمان و اوباش در دادگاه به دریافت وجه از سوی ستاد موسوی، نقش ویژه مهدی هاشمی در ستاد که بی پروا مبالغ سنگینی را برای ایجاد رسانه های سیاه نمای مختلف و البته ایجاد اغتشاشات هزینه کرده بود و در اعترافات متهمان نیز، اقرار به برداشت این مخارج از بیت المال حتی در انتخابات سال 84 شده بود، فراموش کرده است؟!
ای کاش فاتح، همان فاتح دوران جنگی که دوست اصولگرایش بخاطر آن دوران از مناظره با او سرباز زد، باقی می ماند.
کلمات کلیدی: