جنگی بود نابرابر، جنگ حق و باطل
این خاک، این آب، این سرزمین شهادت میدهد شما مردانه جنگیدید و تا پای جان ایستادید
بعضیهایتان مظلومانه شهید شدید
بعضیهایتان غریبانه
بعضیهایتان با لبان تشنه
بعضیهایتان در آغوش برادر
بعضیهایتان در خاک و خون غلطان
بعضیهایتان به خانه برگشتید
بعضیهایتان هرگز برنگشتید
آنگاه دو چشم مهربانش را
آرام آرام، خنده بر لب بست
بر زینبیان پیام داد آری
بر قافله حسینیان پیوست
سلام بابای گلم
سلام عموی عزیزم، سلام دایی مهربانم
بعضیهایتان اسیر شدید
بعضیهایتان در اسارت هم فریاد زدید: «مرگ بر صدام، ضد اسلام»
به غیر از او، که در این ره دویده؟
به پایش خار درد و غم خلیده؟
عجب نبود اگر با نقد اخلاص
رضای حق تعالی را خریده
پات کو بسیجی؟
مگه مجبوری بسیجی؟
جنگ تمام شد، به خانه برگشتید
ولی راه و نام و یاد امام همچنان جاری بود
بعضیهایتان بعد از سالها برگشتید
بعضیهایتان هرگز…
چادرت خاکی شده، برگرد! اینجا نیستم
چند سالی میشود تنهای تنها نیستم
گفته بودی چشمهایت… خوب خواهد شد عزیز!
با همین شنها تیمم کن! مسیحا نیستم؟
چند سالی میشود خاکستر من گم شده
صبر کن مادر، ببین مانند زهرا نیستم
با حسرت ندیدن چشمان آبیات
در کنج انزوای خودم گریه میکنم
اما خوشا شما پرواز کردهاید
آه ای پرندهها اعجاز کردهاید
این روزها اگر در بند عادتیم
اما هنوز هم فکر شهادتیم
ماندهای ولی شکسته و غریب
کس به فکر درد غربت تو نیست
آه ای قناری شکسته بال
این همه سکوت قسمت تو نیست
راستشو بگو، این چندمین پای مصنوعیات هست که شکوندی؟ سهمیه پات تموم نشده؟!
که چی؟ که پات رو از دست دادی؟ الان هم لابد از ما طلبکاری، نه؟
دختر سبزم! تو مقصر نیستی!
من و یارانم از طایفه مرگیم
به بیابان جنون، صحن و سرا داریم
چنگ بر دامن چنگی تپش آلود است
پای در عزمی بی چون و چرا داریم
تو مقصر نیستی!
سالها در سفر خویش نفرسودیم
پس از این نیز، در این جاده نفرساییم
کس شنیده است، دمی لغزش کارون را؟
جاده را پیشکش جاده نفرماییم!
جاده بر جاده روان شد، ز عبور ما
پای از جاده کشیدن، از قوت نیست
گر شود خالی این ره، ز حضور ما
بی گمان در رگ ما خون مروت نیست
تو مقصر نیستی
کرکسان از دل سیمرغ چه میدانید؟
چه خبر دارید از عرصه پروازش؟
امشب از زمزمهی خون که مینوشید؟
که فضا پر شده از زمزم آوازش
ای که در بستر تردید فرو خفتید
خویش را همره این قافله مشمارید
نیشتان خشک شود، زخم زبان تا چند؟
عشقبازان را دیوانه مپندارید
تو مقصر نیستی
پشت پیشانی محراب کمین کردید
پینه چون زانوی اشتر به جبین دارید
که علی سجدهی خونبار به جای آرد
تیغ بر تارک افلاک فرود آرید؟!
تو مقصر نیستی
آه افسوس که گوش شنوایی نیست
سفرهی دل به کجا باید بگشایم؟
وعظ در گوش شما راه نخواهد برد
آب در هاون بیهوده چه میسایم…!
ای آب ندیده و آبی شدهها
بی جبهه و جنگ انقلابی شدهها
مدیون فداکاری جانبازانید
ای بر سر سفره آفتابی شدهها
حماسه زن و مرد و جوان و کودک و پیر
حماسهی همه از جان گذشتگان دلیر
حماسه های هزاران شهید راه خدا
هزار مادر فرزند پروریده چو شیر
به اشک چشم یتیمان بی پدر سوگند
به مادران سیه پوش و خون جگر سوگند
به دشت سرخ شقایق، به لاله زار وطن
به شام تار عروسان دربدر سوگند
قسم به پرچم در خون نشستهی اسلام
قسم به نایب مهدی، طلایه دار قیام
قسم به غنچه پرپر به دانههای سرشک
قسم به خون شهیدان که میدهد پیغام
که قطره قطره خونم فدای ایران باد
فدای خاک وطن، جلوهگاه ایمان باد
کلمات کلیدی: