حسن نوروزی
چندی است که از افترانامه جناب سروش -نویسنده مقیم آمریکا- خطاب به مسئولین ارشد نظام مقدس جمهوری اسلامی می گذرد. بحمدالله شتاب حوادث فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در فرایند حرکت تکاملی انقلاب اسلامی آنچنان زیاد است که فرصت چندانی برای بررسی این قبیل مسایلِ درجهی دوم باقی نمی گذارد اما تکلیف اقتضاء می کند در این خصوص هم تأمل کرده و زمانی را هم برای بازخوانی و تفسیر این مسائل اختصاص دهیم.
آقای سروش!
افترانامه اتان در لحظه اول، موجب تأسف و تعجب و حیرت خوانندگانش شد. باور کردنی نبود که مدعی منورالفکری همچون شما که خود را از پیامبران هدایت(!) در عصر جدید می پندارید، این قدر از واقعیات جامعه اسلامی به دور باشید و با شعربافی و تحلیل های سطحی بخواهید به مصاف رویدادهای عمیق و پیچیده بروید! از شما که عمری در سایه الطاف جمهوری اسلامی نمک خورده و افکارتان را به گوش هرکسی در این کشور رسانده اید، در شگفتیم که الگوی بدیع، پیشرفته و تمدن ساز «مردمسالاری دینی» را که متکی بر قواعد دینی و مبتنی بر تعامل محبتآمیز مردم و حاکمیت است، فهم نکرده و تحت تأثیر القائات شبه علمی «ماکس وبر» (آنگونه که «حجاریان» در دادگاه اذعان داشت) خیال کرده اید هر چه که با دموکراسی صوری غربی هماهنگ نباشد، پس استبداد و سلطانیسم است!
گفته اید: حکومت دینی در حال زوال است و اشعاری هم زمزمه کرده بودید. آقای سروش! اگر چنین است، پس این همه پیشرفت فرهنگی، علمی و فنی کشور ما در عرصه های هسته ای، پزشکی، هوافضا، علوم دینی، علوم عقلی و... دلیل بر چیست؟ این همه رابطه محبت آمیز و این همه امید و ایمان که در جامعه ما موج می زند را می بینید یا نمی بینید؟ آیا پیشرفت یک کشور که دوست و دشمن به آن معترف باشند، یعنی زوال آن کشور؟! آیا صدور پیام های سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به اقصی نقاط جهان از جمله لبنان، فلسطین، آمریکای لاتین، آفریقا و سایر ملت های جهان و پیروزی های مکرر این فرهنگ در مقیاس جهانی، نشان زوال است یا نشان اقتدار و تثبیت و تکامل انقلاب اسلامی در مسیر حقیقی آن؟ آیا اگر چشم امید ملت های زجرکشیده و ستمدیده از جور نظام های استکباری، به کشور ما و نظام ما باشد، به اهدافِ از پیش تعیین شده، نزدیک تر نشده ایم؟ آیا اگر همه ابرقدرت های جهان گرد هم آیند و با همه توان به دشمنی با یک نظام حکومتی بپردازند و کاری هم از پیش نبرند و در مواقع متعدد دست نیاز به سوی آن دراز کنند به این معناست که آن نظام حکومتی، اهمیتی ندارد و اقتداری و قوتی ندارد و رو به زوال هم هست؟! آقای سروش! متأسفانه افترانامه غیرمنطقی و کینه توزانه شما خواننده را به یاد صدر اسلام می اندازد؛ به یاد حکومت اسلامی آن دوران، که از یکسو، مراد دل مؤمنین و متقین و از دیگرسو، مورد بغض و نفرت منافقان و مشرکان بود. حال باورمان می آید که چگونه عده ای از فرط نفرت می توانند پیشوایان عدالت و پاکی را در خونشان بغلطانند و آن را جشن بگیرند!
آقای سروش!
عصبانیت کاذب و الکی را کنار بگذارید و کمی تأمل کرده و سعی کنید حوصله به خرج داده و از اینگونه حب و بغض ها که در شأن مدعیان روشفکری نیست به دور باشید و با واقعیات جامعه اسلامی و جامعه غربی رابطه برقرار کنید. می توان با یک نظام، مخالف بود اما انصاف داشت و به حقایق اعتراف کرد؛ عمروعاص را به یاد بیاورید که دشمن امیرمؤمنان (ع) بود ولی با این حال، در مدح او شعر هم می گفت! مجدداً سعی کنید دشمنی با قومی، شما را از دایرهی عدالت خارج نسازد. شما در افترانامه ای که مالامال از تعابیر بی مایه و ضعیف بود از بی اعتماد شدن مردم نسبت به نظام و انقلابشان سخن گفته بودید. آقای سروش! حضور بی سابقه و رکوردشکنانه و مشتاقانه اقشار مختلف ملت را در انتخابات دهم ریاست جمهوری ندیدید؟ آیا انگشت سبابهی جوهری شدهی چهل میلیون ایرانی در روز بیست و دوم خرداد امسال، شاخص اعتماد ملی نبود؟ آیا رأی بیست و پنج میلیونی مردم به رئیس جمهور ولایی، شاهدی بر عشق مردم به نظام جمهوری اسلامی به شمار نمی رود؟ آیا حضور گسترده مردم در تهران در نماز جمعه بیست و نهم خرداد امسال و نیز نماز جمعه هفته سوم ماه مبارک رمضان که به اذعان خبرگزاری ها از ابتدای انقلاب تاکنون بی سابقه بوده است به معنای بی اعتمادی مردم به نظام خودشان بود؟! آیا حضور میلیونی و دشمن شکنِ مردم مؤمن و انقلابی در روز قدس را شاهد نبودید؟
جناب سروش!
دوستان و اطرافیانتان شما را پدر روشنفکری دینی می دانستند و شما هم خودتان را معلم دین معرفی می کنید. آیا به نظر شما معلم دین مردم ما، باید به جایی پناهنده شود و در کشوری خانه بسازد که مظهر استبداد دمکراتیک در جهان بوده و سابقه طولانی در نفی ارزش های اسلامی و دشمنی با ملت و دلخون کردن آنها دارد؟ آیا مخالفت با مبانی و الگوی رایج در کشور باید شما را به دست بوسی دشمن بکشاند؟ راستی! چرا قتل فجیع زن محجبه در آلمان را محکوم نکردید؟ چرا جنایات اسرائیل در غزه و سایر جنایت های استبدادمنشانه غرب، شما را به فکر فرو نبرد؟ مگر آمریکا و اسرائیل در طول حیات خود، صدها هزار نفر را در کشورهای مختلف از جمله در فلسطین، عراق، افغانستان، لبنان و... به گام مرگ نفرستاده اند و با شکنجه و آزار زندانیان در گوانتانامو و ابوغریب و... روی جنایتکاران تاریخ را سفید نکرده اند؟ پس چرا شما که خود را مسلمان می نامید از این همه ظلم، خاطرتان مکدر نمی شود اما مرگ حدود 20 نفر از هموطنانمان را، که خون آنها بر دوش اغتشاشگران و طراحان آنها سنگینی می کند، پیراهن عثمان کرده اید؟ چه شده است که مفسر مثنوی و استاد شعر و ادب، اینچنین هرزه گویی کرده و در آستانه 65 سالگی، از ادب و اخلاق و معرفت دوری جسته و فحش نامه منتشر می نماید تا عقده هایش را خالی کند؟ به نظر می رسد وقتی راه منطق بسته شود، بدگویی، بداخلاقی و بدرفتاری آغاز می شود؛ مثل کودکی که توان مقابله ندارد لذا در حین فرار، فحش می دهد و می گریزد! فحش نامه شما پیش از آنکه جایگاه انقلاب و نظام را در دل ها تضعیف کند بیانیه ای غیرحرفه ای بود که کلمه کلمه آن، ضعف و انفعال شما را فریاد می زد! آیا شما همان سروش اخلاق پارسایان، تفرج صنع و نهاد ناآرام جهان و... هستید؟ آیا شما همان نویسنده فلسفی نویس و ادبی نویس هستید که اکنون در بی منطقی و بدزبانی دست و پا می زند و این امر، به یک «مشی» برای او بدل شده است؟ جناب سروش! پرده دریهای قبلیتان درباره مراجع بزرگوار و اهانت هایتان به هنرمندان، شعرا و نیز نویسندگان همسلک خودتان نیز هرگز از یاد و خاطره متفکران و ادب دوستان این مرز و بوم پاک نخواهد شد! خواهشمندیم از آیات قرآن هم سوءاستفاده نکنید. قبل از رجوعِ اینچنینی به قرآن بهتر است اعتقادات خود را اصلاح و پاکیزه کنید و آنگاه در این وادی گام بنهید؛ «لایَمَسه الاالمُطهرون». در واقع، اگر چنین نکنید، قرآن هم برای شما سودی نخواهد داشت؛ «رُب تالِ القرآن و القرآنُ یَلعَنُه»!
جناب سروش!
شما در انتخابات دهم ریاست جمهوری اخیر از کاندیدای خاصی حمایت کردید و در ریزش آرای او از 4 میلیون به 300 هزار، نقش به سزایی داشتید! در این انتخابات، ملت فهیم ایران که با انقلاب خود می خواهد راهی نو را به بشر هدیه کند نشان داد برای شما و اندیشه ها و پسندهایتان ارجی و قربی قائل نیست و همه تلاش های تحریف گرانه، التقاطی و غربی -که اکنون در آغوش همین غرب به سر می برید- شکست خورده و هباءاً منثوراً شده است؟ آقای سروش! آیا از اینکه در حرکت فرهنگی جامعه مؤثر نیستید و بختتان برگشته و جامعه به شما اعتنا نمی کند عصبانی و زخم خورده هستید؟ آیا از مدیریت فرهنگی نظام جمهوری اسلامی و جهش های تمدنی اش که تفکرات شما را منزوی نموده و با هوشمندی تمام، توطئه های براندازانه اخیر دوستانتان را خنثی کرده و آنها را پلی برای پیشرفت خود قرار داده است، غمگین شده اید و از پس واژه ها تیغ انتقام برکشیده اید؟ آیا کینه امام راحل(ره)، این قدر آزارتان می دهد که منافقانه می خواهید از خلف صالح ایشان انتقام بگیرید؟ آیا خیال می کنید با این حرف ها، تفکرات شما زنده می شود و مورد توجه ملت قرار می گیرد؟! آیا گمان می برید که با کارهایی مثل کار برادرِ حاتم طایی، نامتان زنده خواهد شد؟!
هرچند بسیار دیر شده است اما برگرد و از همه اقدامات غیردینی و ضدملی و از افتراها و فحاشی هایت به درگاه الهی توبه کن و بکوش که آنها را جبران کنی. ببین که از انحرافات کوچک شروع کردی و به جایی رسیدی که خودت و عصر جدید را بالاتر از پیامبر اعظم(ص) و دین جاویدان اسلام برشمردی! ببین که چگونه از ابزارها و محصولات غربی فراتر رفتی و به روح مدرنیته که اومانیسم، راسیونالیسم و لیبرالیزم بود، خضوع و سجده نمودی! قبول کن که فلسفه تاریخِ روشنی نداری و تحلیل هایت، معطوف به گذشته هاست؛ تو حداکثر می توانی روشنفکر دوره رضاخان باشی و نه بالاتر از آن. پس، با خود خلوت کن و گذشته ات را مرور نما. جرأت اعتراف به شکست های فکری و غیرواقعی و توهم آمیز بودن تصورات و پندارهایت را داشته باش. شیشه کبود را از پیش چشمانت کنار بزن! حداقل مثل سعید حجاریان باش که به اشتباهاتش در تبعیت از تئوری های غربی و ناکارآمدی آنها در جامعه اسلامی اذعان کرد و انحرافاتش را پذیرفت! توبه کن و مطمئن باش خداوند متعال، تواب و بخشنده است و از خطاهای تو هرچه هم عظیم باشد در می گذرد و بر روی آنها قلم عفو می کشد. «اشعث بن قیس» نباش که مورد غضب مؤمنان بود و می خواست در دل دشمنان جایی پیدا کند. «حر» باش و برگرد! آغوش ملت مؤمن به روی پشیمانان باز است و به تبعیت از امام مظلومشان در کربلا، بزرگوارانه توبه شما را قبول خواهند کرد!
جناب سروش!
سیاست نظام مقدس جمهوری اسلامی همانگونه که مقام معظم رهبری (مدظله) فرمودند «جذب حداکثری و دفع حداقلی» است و لذا بی جهت به دنبال طرد کسی، مادامی که شمشیر نکشیده باشد، نیست. برخی متفکران سنتی کشور را ببین که حتی در دربار پهلوی فعالیت داشته اند و مبانیشان با مبانی اسلام سیاسی و انقلابی ناسازگار است، اما به دلیل فحاش نبودن و فلسفی نوشتن، کتاب هایشان هنوز هم در ایران منتشر شده و مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. پس، بدبینی های مفرط و بیمارگونه را کنار بگذار و از دام دشمن دور شو! دشمن «فی سبیل الله» برای شما هزینه نکرده و از شما حمایت نمی کند. به گواهی تاریخ، شما هم برای دشمن، تاریخ مصرف خواهی داشت که با پایان آن دور انداخته می شوی! پس بر گرد و از اشتباهاتت در آستان ملت طلب بخشش نما! ما هر پناهنده به دشمن را یک اسیر خودی در دست آنها می دانیم و می خواهیم او را نجات دهیم و به قولی، می خواهیم او را با زور به بهشت ببریم! امام راحل (ره) هم دوست نداشت حتی بنی صدر در دام دشمن باشد و لذا به او گفت که برگردد! تو اگر به جای فحش نامه، نقدهایت بر نظام را به زبان علمی می نوشتی و در اینترنت منتشر می ساختی، مطمئن باش که اکنون ده ها پاسخ علمی دریافت می کردی و کسی با شما کاری نداشت. البته باید ظرفیتت را بالا ببری و اجازه تفکر را به منتقدانت بدهی و به تعبیر رایج، تحمل اندیشه مخالف را داشته باشی! نباید خود را مطلق و غیرقابل نقد بدانی. نباید به خاطر اینکه دیگران فکر تو و پسند تو را ضعیف و غیرمنطقی تشخیص می دهند نسبت به آنها دهان به افترا بگشایی و عقده گشایی کنی! به مخالفانت احترام بگذار. به ویژه به رأی چهل میلیون ایرانی که برخلاف پندار تو رأی دادند احترام بگذار. با نگاه وارونه ات اصرار نداشته باش که القاء کنی در حکومت دینی و جامعه اسلامی مشکل لاینحلی وجود دارد؛ چون حقیقتاً اینگونه نیست که خیال کرده ای. اگر هم به نظرت می رسد فرهنگ کشور و یا نظام قوانین در کشور، اشکالاتی دارد باید با صبر و حوصله آنها را تذکر دهی و اگر اکثریت ملت، تذکراتت را نابجا و باطل تشخیص دادند نباید خشم بورزی و از آنها انتقام بگیری و بیانیه صادر کنی! این نکته را هم بدان که تو هرگز بیانیه نویس خوبی نیستی و نخواهی بود و نوشته خسته کننده ات، فاقد ادبیات سیاسی تأثیرگذار است! کاش حداقل نگاهی به بیانیه های امام راحل(ره) می انداختی و نحوه نوشتن بیانیه را می آموختی. امام(ره) با اینکه فقیه، عارف، شاعر، فیلسوف و سیاستمدار بود اما با این حال، این حریم ها را پاس می داشت و الزامات بیانیه نویسی سیاسی را مراعات می کرد؛ لذا بسیار روان، دلنشین و پرنفوذ می نوشت.
آنچه گفتیم از باب وظیفه و خیرخواهی بود و گرنه مجالی برای این بحث پیدا نمی شد. حرکت جمهوری اسلامی ایران به سمت انجام رسالت های ملی و جهانیاش، آنچنان به تلاش و کوشش دانش آموختگان حوزه و دانشگاه نیاز دارد که نمی توانند در این مسیر، فرصتی را هدر دهند. بدانید ملت ایران منتظر کسی نمی ماند و اگر کسی همراه نشود به خودش آسیب رسانده است و اگر هم کسی خدای ناکرده بخواهد در مقابل سیل عظیم ملت بایستد زیر پای ملت، له شده و به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد!
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم/ تو خواه پند شنو خواه ملال.
کلمات کلیدی: