غـربازآمدنچهکسانیخشنوداست؟
دکتر سیداحمد رهنمایی
آقای خاتمی از دو جنبه و در واقع با دو پیش فرض، مسئله توجه به غرب و تمدن غرب را دنبال میکند: یکی از این جنبه که زندگی جامعة اسلامی ما به نظر او، تحت تأثیر یک جبر فرهنگی ناشی از تسلط تمدن غرب، به شدت متأثر از تمدن غرب است و دیگر از این جنبه که تمدن غرب با توجه به دستاوردهای فراوان و عظیمش، میتواند گذرگاه ما برای رسیدن به تمدن اسلامی باشد. آقای خاتمی برای هر کدام از این دو جنبه؛ مؤلفهها و عناصر خاصی را برمیشمارد و درصدد توجیه نظریة فرهنگی – سیاسی خود در ارتباط با غرب و تمدن آن برمیآید. تأکید بیش از حد و مکرر او بر دو جنبة فوق، حاکی از اهمیتی است که وی برای فرایند گذر جامعه اسلامی از مدرنیته قایل است. وی مدرنیته را دروازة تمدن اسلامی در جهان کنونی میشناسد و به گونهای در تلاش تئوریزه کردن این مطلب و تحقق چنین فرایندی است، هر چند نمیخواهد به ضرورت رابطه مستقیم و بیدردسر با غرب، از دیدگاه خویش تصریح کند، امّا آنچه را بیان میدارد، ناگزیر به همین جا ختم خواهد شد. در نوشتار حاضر با استناد به گفتار خود آقای خاتمی، به تبیین دو جنبة فوق میپردازیم. بیان این مطالب انتقادآمیز حتماً با این منطق آقای خاتمی سازگار خواهد بود که اجازه دهد هر کس به راحتی بتواند او و نظرات او را نقد کند و حتی برخلاف نظرات او مطلب بنویسد.
1.تأثر شدید جامعة اسلامی از تمدن غربی: نظری بر بیثباتی و انحطاط تمدن اسلامی و لزوم بازنگری در برداشتها از اسلام.
آقای خاتمی با بیان این نکته که امروزه هر چه وجود دارد، «تحت سیطرة تمدن غرب» قرار گرفته است، استفاده از علم و تکنولوژی و کلاً بهرهبرداری از تولیدات صنعتی غرب را نشان بارزی از سلطة تمدن غرب بر زندگی جامعه اسلامی میداند و از سر تا پا به آثار این سلطه اشاره میکند. وی ضمن توجیه نظریه خویش، آگاهانه یا ناآگاهانه، میکوشد تا اثبات کند سلطة تمدن غرب بر جامعة اسلامی، امری قطعی و تردیدناپذیر است. او با این بیان، جامعة اسلامی را در موضع انفعال در قبال تمدن غرب قرار میدهد و پذیرش سلطة مزبور را از طرف مسلمانان، امری طبیعی میشمارد که از آن گریزی نیست.1
آقای خاتمی، با تصریح بر این نکته که «زندگی ما به شدت متأثر از غرب است» یک وجه مشکل را در این میداند که «فرهنگ یا بخشهایی از فرهنگ ما که بر جان و دل و اندیشة ما حاکم است، متعلق به تمدنی [تمدن مسلمانان] است که دورانش به سر آمده است.» این امر در برخورد و استفاده از تمدن غرب، برای ما اشکال مضاعف ایجاد میکند، تضاد میآفریند، تضادی که خود غرب از آن در امان است؛ چون فرهنگ و تمدنش همسنخ و همسو با یکدیگرند. وی به نتیجة این قیاس که مقدماتش را خودش ترتیب داده است، تصریح نمیکند؛ امّا نتیجه کلام او روشن است. بدین معنی که به نظر گوینده، در فرهنگ اسلامی ما - به خصوص آن بخشهایی از فرهنگ که دورانش به سر آمده است - باید تحولی ایجاد شود تا بتواند ضمن هم سو شدن با تمدن غرب، دامن خود را از تضاد مبرّا سازد. او به همین قدر بسنده نمیکند، بلکه با تأکید بر اینکه ما باید حاصل تکنولوژی و علم تجربی را به کار بندیم، چون غیر این چارهای نداریم، میگوید: «سیاست شما نمیتواند سیاست عهد بوقتان باشد، امّا اقتصادتان امروزی باشد. تمام معیارهای فرهنگیتان مال گذشتهتان باشد، ولی بخواهید اقتصاد داشته باشید. در مدیریتتان تحول ایجاد نشود، ولی بخواهید توسعة تکنولوژیک داشته باشید... و این تحول یعنی تجدد.»2
بر اساس این دیدگاه، جامعة ما مجبور است این همه تحولات را در ساحت فرهنگ و سیاست و سایر ساحتها بپذیرد تا پیشرفت کند. در کلام آقای خاتمی، این سؤال که «چگونه دوران فرهنگ ما که برگرفته از مکتب ناب اسلام است یا بخشهایی از آن به سر آمده است؟» بیپاسخ مانده است. البته شاید پاسخ این سؤال را در اظهارات بعدی منقول از وی بتوان یافت؛ آنجا که میگوید: «این سخن عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری که وحی الهام بر پیامبر بوده و ماهیت قرآن بر ما آشکار نیست و نمیتوان به آن استناد کرد»، درست است. وی در همین گفتار، دینی بودن و امروزی بودن را پارادوکس جمهوری اسلامی دانسته، تصریح میکند که «در حال حاضر مطالب قرآن در نظر اسلام زندگی قبیلهای است.3 بر اساس بیان و اظهارات او، اولاً فرهنگ ما کاملاً وجه مقابل تمدن غرب به تمام معنی معرفی شده است و ثانیاً فرهنگ ما در مقابل تمدن غرب، کاملاً منفعل و آسیبپذیر و فرهنگ و تمدن غرب متقابلاً «فعال لما یرید» قلمداد شده است و ثالثاً در این تقابل، احکام کتاب آسمانی مسلمانان غیر قطعی و غیر جاودانه است و باید تغییر کند تا خود را با دریافتهای بشری غرب سازگار کند!
از آن گذشته، تمدن اسلامی از نقطه نظر آقای خاتمی خاستگاه باثباتی در متن دین ندارد، بلکه خاستگاه و جلوهگاه تمدن اسلامی، مسلمانانی بودند که در قرون سوم و چهارم هجری قمری با برداشتی خاص که از قرآن و اسلام داشتند، تمدن اسلامی را پدید آوردند. از این جهت، تعبیر تمدن مسلمانان، در نظر وی مناسبتر و خوشتر میآید تا تعبیر تمدن اسلامی، و بدین ترتیب، عینیت تمدن و اسلام به عقیدة او اصلاً پذیرفتنی نمیباشد.4 و این در حالی است که اساس و منشأ تمدن اسلامی را باید در وحی و رسالت و ولایت و در قرآن و سنّت جستوجو کرد. از دید آقای خاتمی، این خود قرآن و اسلام نیستند که خاستگاه تمدن اسلام به شمار میروند، بلکه این نوع برداشت خاص است که توسط مسلمانان از قرآن و اسلام صورت میپذیرد و به شکلگیری تمدن اسلامی میانجامد و این یعنی پذیرش نسبیت و بیثباتی در فرهنگ و تمدن و اندیشة اسلامی!
بنابر این برداشت نادرست، تمدن اسلامی تا آن زمان پا برجاست که برداشتها از قرآن و اسلام پابرجا بماند. با تغییر برداشتها، تمدنهای جدیدتری رخ میدهد. با این اوصاف، از بینش آقای خاتمی مشکل بتوان به تمدن باثبات و پابرجا تحت عنوان تمدن اسلامی رسید، بلکه برعکس وجهة تمدن اسلامی، حکایت از تزلزل و نسبیت و بیثباتی آن دارد که به عقیدة وی، از آن گریزی نیست. استدلال او بر عدم عینیت تمدن اسلام این است که «اگر عینیت تمدن اسلامی، یعنی همسانی تمدن و اسلام (مراد باشد)، باید بگوییم که دوران اسلام هم گذشت.» در صورتی که اسلام ماندگار است، ولی تمدن اسلامی میتواند ماندگار نباشد. لازمة این کلام این است که تمدن اسلامی باید خاستگاهی جز خواست و برداشت مردم نداشته باشد، وگرنه انحطاط و سقوط تمدن اسلامی توجیهپذیر نخواهد بود. چون چنین است، پس تمدن اسلامی با اسلام همسان نیست و تحت شرایط و برداشتهای گوناگون، میتواند چهرههایی گوناگون به خود بگیرد.5 استدلال آقای خاتمی تمام نیست، زیرا تمدن اسلامی یکی از مظاهر مکتب اسلام است که از متن اسلام سرچشمه میگیرد هرچند حرکت و فنآوری و بالندگی علم و صنعت امت اسلامی میتواند به آن تعیّن بخشد و تمدن اسلامی را به منصه ظهور برساند. بنابر این تمدن اسلامی بالاصاله منسوب به اسلام است و بالتبع و به واسطه اسلامیت اسلام منسوب به مسلمانان، چنین تمدنی گاه ظهور دارد و گاه به دلایلی از جمله سستی و رخوت و غفلت مسلمانان، فرصت ظهور و شکوفایی نمییابد. در هر دو صورت، خاستگاه آن اسلام است و براساس تأمین مقاصد عالیه اسلام تحقق مییابد. این اقتضاء در متن وجودی دین اسلام، همواره حتی در دورهای که تمدنی به نام اسلام صورت نپذیرفته باشد، باقی است. بنابر این منافاتی ندارد که اسلام جاودانه باشد، امّا مهمترین مظهر آن که تمدن اسلامی است، به دلیل بیهمتی مسلمانان و یا کارشکنی دشمنان اسلام و مسلمین، فرصت ظهور نیابد.
برداشت نارسای آقای خاتمی از اسلام و تمدن اسلامی، نه برای مسلمانان که برای آمریکاییها طعم و رنگ و بوی تازهای دارد و اسباب خشنودی آنان را فراهم آورده است. این احساس غربیها را میتوان از اظهارات ریچارد بولیت، رئیس مؤسسه خاورمیانه دانشگاه کلمبیا، به دست آورد. وی با اشاره به کتابی که حاوی ترجمة انگلیسی نوشتهها و سخنرانیهای آقای خاتمی است و بنا بوده توسط دو مؤسسه پژوهشی آمریکایی منتشر شود، مینویسد: «این کتاب سیمای روشن و منسجم از اسلام و یک انقلاب اسلامی ارائه میدهد که بیش از گذشته در برابر دیدگان غرب آشکار و قابل شناخت بوده و افکار و عقائدی را عرضه میدارد که از آنچه قبلاً دیده و شنیدهایم، تازهتر است.»6
همسو بودن برخی از نقطه نظرات رئیس جمهوری ایران در باب اسلام و انقلاب اسلامی و غرب با خواست و تمایل غربیها، بهترین دلیل برای اقدام آنان در راستای انتشار نقطه نظرات ایشان در غرب است. واکنش غربیها نسبت به محتوای کتاب مزبور، به دلیل خوشبینی غرب به مطالب مندرج در آن است که به گمان سیاستمداران غربی، میتواند زمینه را برای از سرگیری روابط ایران و آمریکا فراهم سازد. کتاب فوق که به بیان دیدگاه آقای خاتمی نسبت به غرب از یک طرف و نسبت به اسلام از طرف دیگر میپردازد، امیدهای واهی غرب و غربزدگان را برانگیخته است. نیویورک تایمز مینویسد: «پژوهشگران متولد ایران که این پروژه انتشار را سازماندهی کردند، اظهار امیدواری کردند که اجازه دادن به اینکه نظرات سیاسی خاتمی به زبان خودش به گوش جهانیان برسد، چه بسا بهتر شدن روابط میان واشنگتن و تهران را گسترش بخشد.»7
در مجموع نقطه نظرات آقای خاتمی نسبت به اسلام و غرب در این کتاب، در منظر پژوهشگران غربی «بسیار غیر بنیادگرایانه» به نظر میآید و همین امر، موجبات خوشایندی آنان را فراهم ساخته است.8 به نظر میرسد این سخن آقای خاتمی که شرط دفاع از اسلام، مبارزه با غرب و تمدن غرب نمیباشد،9 در راستای ترویج همین نوع اندیشهها باشد. البته کسی هم نگفته است برای دفاع از اسلام باید با تمامی تمدن غرب مبارزه کرد. اگر در گفتار و رهنمودهای امام (ره) و مقام معظم رهبری، آئین مبارزه با آمریکا مطرح است، اولاً مبارزة با آمریکا به مفهوم ستیزهجویی با کل غرب نیست و حساب آمریکا و اقمار آمریکا را باید از سایرین جدا کرد. ثانیاً مبارزه با آمریکا به منزلة مبارزه با همة تمدن غرب نیست. میتوان بر اساس معیارهای دینی، از تکنولوژی غرب استفاده برد و در عین حال خود را در برابر سموم فرهنگی غرب با اتکاء به فرهنگ اسلامی مصونیت بخشید. مجدداً در همین راستا، خاتمی به برخی از متفکران و فیلسوفان مسلمان معاصر نسبت میدهد که آنان در نقد مدرنیته، هرگونه حجّیت و مرجعیت عقل را نفی کردهاند.10
سؤال ما از آقای خاتمی این است که چه کسی از فلاسفة مسلمان معاصر، با نقد مدرنیته و تمدن غربی، حجّیت و مرجعیت خرد را انکار کرده است؟ صرف خدشهدار کردن وجهة فلاسفة مسلمان، آن هم در یک دانشگاه غربی، هنر نیست.
در ادامه همین جریان، آقای خاتمی با پرداختن به این نکته که باید میان عرفان شرقی با تعقل و خردورزی غربی پیوند برقرار شود تا عرفان تکمیل شود، انسانشناسی شرقی را بخشی از واقعیت میشمارد که باید با انسانشناسی غربی کامل شود و انکار این پیوند را عامل نارسایی و نقص فهم ما از انسان میشناسد.11 آقای خاتمی به خوبی میداند که حداقل یکی از دیدگاههای انسانشناسی در شرق، دیدگاه اسلامی است. عموم اظهارات وی، انسانشناسی اسلامی را نیز در برمیگیرد. بدین ترتیب، بر اساس سخن او، انسانشناسی اسلامی که از زمره انسانشناسی شرقی است، تکمیل نمیگردد، مگر از طریق پیوند عمیقی که با تعقل و خردورزی غربی برقرار میسازد! این نظریه یا حاصل بیاطلاعی آقای خاتمی از لوازم سخنان خود است، که این امر بعید به نظر میآید و یا حاصل مجذوب بودن او نسبت به فرهنگ مغرب زمین است. بدیهی است آقای خاتمی هنگامی که مستقیماً رودرروی غربیها قرار میگیرد و یا با خبرنگاران غربی تن به مصاحبه میدهد، در معرفی اسلام و تعریف از تمدن غرب، قدری منفعلانهتر به نظر میرسد.
سخنرانی وی در دانشگاه فلورانس ایتالیا تحت عنوان «روح ایرانی؛ پیوند عرفان شرقی و تعقل غربی» ایراد شده است. در این سخنرانی در نقد رنسانس، رنسانس را بالذات حادثهای «برای حفظ و اصلاح و اشاعه دین و نه ضد و مخالف آن» میداند و در نقد مدرنیته، فلاسفة اسلامی را سرزنش میکند که با نقد مدرنیته، به نفی هرگونه حجّیت و مرجعیت عقل پرداختهاند.12 نمونه دیگر، مصاحبه وی با شبکة سی.ان.ان آمریکاست که توسط خانم کریستین امانپور صورت پذیرفت. در این مصاحبه آقای خاتمی اظهار داشت: «ملّت آمریکا توانسته جامعهای بر پایه سه رکن آزادی، دینداری و عدالت بسازد.»13
این در حالی است که قبل از آن، در سال 1370 در یک مصاحبة داخلی، سخت بر مردم آمریکا خرده گرفته و مردم آمریکا را «بیفرهنگترین مردم عالم» دانسته است!14 البته برداشت مثبت او از غرب و تمدن و جامعه غربی، به مراتب بر برداشت منطقی او غلبه دارد. حتی به نظر میرسد اگر از غرب و یا جامعة غربی صحبت میکند، عاقبت مصالح سیاسی خویش را در نظر گرفته است. حالت منفعلانه آقای خاتمی را در برخورد با کلیمیان و گفتوگوی با آنان به خوبی میتوان دریافت. معلوم نیست وی به چه قیمت و بهایی از کلیمیان تعریفهای بیجا و بیمحتوا به عمل میآورد و نقش علما و اندیشمندان و بزرگان یهودی را در شکلگیری تمدن اسلامی گوشزد میکند؟!15
انفعال و تأثیرپذیری آقای خاتمی به اینجا محدود نمیشود، بلکه وی حتی از مکاتب و نظرات دگراندیشان غربی نیز تا حدودی متأثر است. توجیه و پذیرش نظراتی چون قرائتها و برداشتهای گوناگون از دین، یکی از همین موارد تأثیرپذیری است. وی میگوید: «بنده معتقدم که دین برای آنکه بماند، نباید آن را محصور در یک برداشت خاصی کرد. طبع بشر نیز چنین است که اگر دین (یا هر نهاد انسانی دیگر) را وافی به مقصود نیافت، یا آن را کنار میگذارد و یا برداشت تازه از آن خواهد داشت و این امری است که در تاریخ رخ داده است و باز هم رخ خواهد داد.»16
او حتی وجود تفسیرها و تعابیر مختلف در مورد توحید را میپذیرد و معتقد نیست که یک منش خاص بتواند خود را عین اسلام و حقیقت اسلام بداند؛ چون نظرش بر این است که راه به روی دیگران نیز باید باز باشد.17 وی ضمن ضروری دانستن بازنگری در دین، معتقد است که این بازنگریهای جدید از دین، باید متفاوت با برداشتهای پدران و سلف ما باشد!18 چگونه است که ثبات اندیشه ناب اسلامی موجب بقاء و دوام دین نباشد و برعکس، برداشتهای گوناگون و احیاناً متناقض بتواند دوام و بقاء اسلام را تضمین کند؟
کدام یک از سلف ربّانی ما، از علمای واقعاً دینشناس و از ائمه ما گفتهاند که تکثرگرایی در دین و ارائه برداشتهای گوناگون از دین، موجب دوام و بقاء دین است؟ کدام یک از سلف ربّانی ما، از علمای واقعاً دینشناس و از ائمه ما گفتهاند که تکثرگرایی در دین و ارائه برداشتهای گوناگون از دین، موجب دوام و بقاء دین است؟ آیا تجویز و حتی ضرورت بازنگری در برداشتها از دین، شامل برداشت پیامبر و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین نیز میشود؟ به تعبیری آیا لازم است و باید نسبت به آنچه که بر صدورش از جانب خداوند و بر تبیینش از جانب اولیاء دین علم داریم، بازنگری به عمل آوریم؟
هنگامی که آقای خاتمی با شهید بزرگوار استاد مطهری در مورد رفتن به غرب مشورت میکند، ایشان مخالفت کرده و پس از برگشت وی از غرب، از وقوع این امر اظهار تأسف میکنند. بنا به تعبیر فرزند آن شهید، چه بسا استاد مطهری با توجه به روحیات آقای خاتمی، از تأثیرپذیری وی از فرهنگ و اندیشه غربی نگران بودهاند.19
2. گذر از تمدن غرب و مدرنیته؛ بهترین راه به سوی آیندهای درخشان
آقای خاتمی به موازات اینکه واماندگی تمدن اسلامی (تمدن مسلمانان) را با بیاناتی که گذشت مطرح میکند، راه علاج و گریز از این واماندگی را توجه به غرب میداند و تجدد را، تحول در همة زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میشناسد و معتقد است که این تحول نیز با تغییر و اصلاح برداشت نسبت به اسلام میسّر است. وی در یکی از سخنرانیهای خود اظهار میدارد: «شما برای اینکه بتوانید پیشرفت بکنید و بمانید، راهی جز راه غرب ندارید.»20 دلیل این همه اهمیت قایل شدن برای راه غرب در نظر آقای خاتمی، این است که وی راه غرب را راه خرد میداند و میگوید: «راه غرب یعنی پذیرش خرد غربی»21 وی خردورزی را تنها راه حل مشکلات مطرح میکند و توصیه میکند که گذشته را باید رها کرد و امروزی شد. راه امروزی شدن هم تمسک به «بنیاد زندگی غربی و خرد غربی» است. 22
باورمندی آقای خاتمی به غرب به حدی است که میگوید: «به آینده نخواهیم رسید، مگر اینکه از مدرنیته و تجدد بگذریم.»23 وی از این فراتر، نظام فکری و سیاسی غرب را موافق و سازگار با تمایلات اولیه بشر میداند و میگوید: «مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی؛ با تمایلات اولیه بشر سازگار است. خود به خود طبع اولیه، مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز، بر آزادی است.»24
این در حالی است که مفهوم و محتوا و ساحت آزادی (که به قول آقای خاتمی مبنای نظام غربی است)، در انظار و رفتار غربیها به صورتی مورد استفاده است که غرب را دچار بحرانهای اخلاقی، خانوادگی و انسانی کرده است. آزادی از نوع غربی در واقع با طبع اولیه حیوانی و شهوانی سازگار است؛ نه با فطرت و تمایلات اولیه بشری.
آقای خاتمی در تبیین مفهوم توسعه و آزادی، مجدداً غرب را الگوی نظری و عملی معرفی میکند و میگوید: «توسعه به طوری که امروز مورد نظر است، امری غربی است و دارای مفهومی است که مردمان آن سامان از این کلمه اراده میکنند و اگر مراد از توسعه، همین باشد، چارهای نیست جز اینکه خواستاران آن، به تمدن جدید متمدن شوند. یعنی توسعه به معنی امروزش، میوه و یا شاخ و برگ درخت تمدن جدید است. اگر آن تمدن آمده، توسعه هم خواهد آمد و به این معنی سخن کسانی که میگویند ابتدا باید «خرد» غربی را پذیرفت تا توسعه بیاید، سخن بیراهی نیست و این سخن را کامل کنم که علاوه بر خرد و بینش غربی، باید منش غربی متناسب با این بینش را نیز پذیرفت».25
کسی مخالف استفادة هر چه بهتر و انسانیتر از علم و تکنولوژی غربی نیست، این چیزی است که امروزه بر کسی پوشیده نیست؛ امّا لحن و عبارات آقای خاتمی چیزی فراتر از این نوع استفادههای مطلوب را برمیتابد. وی عمدة عوامل را یکجا در توجه به غرب خلاصه کرده است و میگوید: «امروز به جرأت میتوان گفت در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است، هیچ تحول کارساز پدید نخواهد آمد، مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد و شرط دگرگونی اساسی، آشنایی با تمدن غرب و لمس روح آن یعنی «تجدد» است. کسانی که با این روح آشنا نیستند، هرگز به پدید آوردن دگرگونی سودمند در زندگی خود توانا نیستند. باری شرط تحول اساسی، گذر از تمدن غربی است و مراد از آشنایی با مبانی تفکر و تمدن جدید است که در پس مظاهر آن نهفته است و سوگمندانه اقوامی نظیر ما هنوز از آن محروم هستیم.»26
آقای خاتمی در واکنش نسبت به گذشته، همانند پستمدرنیستها، نقد به اصطلاح خردمندانه و روشنفکرمآبانه گذشته را در تأمین عزت امروزی و سکویی برای پریدن از امروز به فردای درخشانتر لازم میداند که البته به زعم وی، حتی این نیز با گذر از تمدن غرب میسر خواهد بود.27
وی این نسخه را برای کلیه جوامع اسلامی در نظر گرفته است. آقای خاتمی پیش از آنکه به دیانت و ملیت خود وقعی نهد و به عنوان رئیس جمهور کشور اسلامی از حریم اسلام و قرآن و فرهنگ اصیل دینی مردم پاسداری کند، مجذوب و مرعوب تمدن غربی است و به گونهای سخن میگوید که گویا غرب؛ قبلة آمال و آرزوهای تحقق نیافته و سوگمندانة! جوامع اسلامی است. وی هر چند گهگاه به جنبههای منفی تمدن غرب اشاره میکند، امّا ستایش وی از تمدن غربی، بیش از واکنش وی به جنبههای منفی و منفور آن است.
آقای خاتمی خواهان ملّت متجددی است که تجدّدش را بر اساس تحولش رقم زده است و تحولش را در برداشتهای نوین و روشنفکرانه از دین میداند. او با معرفی رنسانس به عنوان یک تحول و نهضت دینی، به نظر میرسد که تصور میکند جامعة اسلامی ما نیز باید به نوعی شبیه همان رنسانس را در خود ایجاد کند، به قصد اصلاح دین به پر و پای دین بپیچد و به برداشتهای نوین از دین دست یابد تا رفته رفته تحول پیدا کند و همانند غرب به تمدن برسد. این خواسته و این تز نشان میدهد که آقای خاتمی تا چه حد در مقایسة بین اسلام و مسیحیت و جوامع اسلامی و غربی، بسیاری از جوانب را رعایت نکرده است. مسیحیت تحریفیافتهای که مورد باور و اعتقاد و اعتماد غربیها بود، از دو جنبه از درون تهی گشته بود؛ یکی از جنبة علمی و دیگری از جنبة عملی. در جهت علمی و نظری، مسیحیت بینش روشنی از خدا و انسان و جهان ارائه نمیداد و از جنبه عملی نیز مسیحیت در تبیین خط مشیهای اصولی در باب کشورداری، نظامداری، لشکرداری، اقتصاد، سیاست و ... ناتوان بود. این شد که چنین دینی از میان تهی، بازیچه تحولات سیاسی و فرهنگی شد و به تکثرگرایی مبتلا گردید. در صورتی که اسلام هم از جنبه نظری و هم از جنبه عملی دین کارآمدی است و با این وصف دین خاتم است و برای تمامی جوامع بشری کارآیی دارد و بنابراین نمیتواند اسیر و بازیچة تحولات بشری قرار گیرد؛ بلکه این دین اسلام است که با ترسیم خط مشیها و راهکارها و جهت دادنهای صحیح و منطقی و انسانی، جوامع بشری را به جانب سعادت ابدی در دنیا و آخرت هدایت میکند.
آقای خاتمی چگونه ایجاد تحول را در ارائة برداشت تازهای از دین میداند و آن را همسو، بلکه عین تجدد میشمارد؟ مگر کاری که امام (قدس سره) انجام دادند، یک تحول نبود؟ آیا تحولی که آقای خاتمی دنبال میکند، دگرگونی در اندیشههای ناب امام خمینی (ره) را نیز شامل میشود!؟ در این صورت برای دین و ارزشهای والای دینی که در کلام و گفتار و نوشتههای معمار کبیر انقلاب اسلامی مندرج و ثبت است و در عمل آنها را به منصه ظهور رسانید، چه شأن و منزلتی باقی خواهد ماند؟ هر چند، هر از گاهی آقای خاتمی در فضایی تناقضآمیز سخن میگوید، امّا روح کلام وی اهتمام بر تحولی است که با برداشت جدید از دین و سنت صورت میپذیرد. او اظهار میدارد: «شما اگر خواستار تحوّلید، باید صاحب برداشت تازهای از سنت خودمان باشید، برداشت تازهای از دین خودمان داشته باشید، زیرا بسیاری از برداشتهای موجود از دین مناسب است با وضع زندگی که در پنج قرن قبل، ده قرن قبل وجود داشته... ما نیازمند به تحول در اندیشة دینیمان و در اندیشة سیاسیمان و در اندیشة فرهنگیمان هستیم.»28
بر اساس اظهارات آقای خاتمی، فتوای مربوط به سلمان رشدی، اعلام موضع فعال و پویا در برابر آمریکا و اسرائیل، بستن راه تساهل و تسامح و اغماض مذهبی، اظهار غیرت و حمیّت دینی در کلام امام امت و مقام معظم رهبری؛ همه میباید از برداشتهای قدیمی و سنتی مربوط به دوران گذشته به حساب آید! این همه اصول و اصول دیگر باید تغییر کند تا تحولاتی ایجاد شود و جامعه پیشرفت کند. این نتیجة قهری و طبیعی کلمات آقای خاتمی است. آقای خاتمی در مواردی نیز حفظ اصول اسلام را مورد توصیه قرار میدهد، در عین حال که انعطافپذیری ذهنیت انسانها و برداشتهای فکری آنان را در برابر تحولات میستاید و این دو را از شرایط استواری و پایایی جامعه میداند؛ امّا چگونه میتوان در برابر برداشتهای نارسا و ناقصی که از دین میشود انعطافپذیر بود و در عین حال بر حفظ اصول همّت ورزید؟ از میان دگراندیشان و روشنفکران چه کسی را میشناسید که با ارائه برداشتهای این چنینی از دین، توانسته باشد بر حفظ اصول مسلم اسلام همت گمارد؟ آقای خاتمی ابزارهایی را برای گذر از تمدن غرب برمیشمارد که از همه مهمتر همین تجویز و توجیه برداشتها و قرائتهای گوناگون و جدید از دین است. ابزارهای دیگر که به فکر و نظر وی رسیده است، عبارتند از:
1.تأکید بر رفق و مدارا در برخورد با ذهنیتهای گوناگون و نواندیش از دین و ترویج روحیة تساهل و تسامح.29
وی ذهنیتهایی را که احیاناً در حمایت از دین ذرهای کوتاه نمیآیند، «ذهنیتهای دینی سنگواره» میداند. آقای خاتمی میگوید: «هر چه عادتهای دینی و ذهنیتهای دینی سنگوارهتر باشد، جامعهای که زیر بنای نظام او دین است، از نظر امنیتی آسیبپذیرتر میشود و در مقابل، هر چه بینش و منش دینی انعطافپذیرتر باشد، جامعه پایدارتر و امنیت آن بیشتر است.»30 اغماض مذهبی در گفتار آقای خاتمی کم و بیش به چشم میخورد. در موردی بروز مسائل ناروای جنسی را مصداق ابتذال و توسعه فحشاء دانستن، علامت کمال بیانصافی میداند و در مورد دیگر نشر کتابی را که حاوی مطالب نادرست انحرافی است - به بهانة اینکه در مجموع، مطالب مفید و پیام صحیحی دارد - بیاشکال میداند. اینکه نشر یک کتاب و یا یک اثر فرهنگی میتواند گمراه کننده باشد، به نظر آقای خاتمی چیز مهمی به حساب نمیآید و مخاطرهانگیز نخواهد بود. این نظرات اقتضای برخورداری از روحیة تساهل و تسامح و اغماض مذهبی آقای خاتمی است. رفق و مدارای آقای خاتمی در قبال غرب، از مصاحبه وی با شبکه سی.ان.ان آمریکا آشکار میشود. بنابر اظهارات مفسران غربی آمریکایی، در این مصاحبه آقای خاتمی میکوشد تا با چهرهای خندان و آرامشبخش، تصویر یک روشنفکر میانهرو را از خود ارائه دهد. در این مصاحبه همانگونه که بیان شد، وی جامعه آمریکا را بر پایة آزادی و دینداری و عدالت استوار میداند! ممکن است آقای خاتمی غرضی از بیان این مطالب نداشته باشد، امّا چرا او به عنوان یک رئیس جمهور در مقابل غرب باید به گونهای سخن بگوید که موجبات خشنودی آنان را فراهم آورد، تا آنان نیز با این آب و تاب سخنانش را منتشر گردانند و گفتار او را چراغ سبز و برگ برندهای برای آمریکا بدانند؟ با این وجود برای آقای خاتمی نقطه عزیمت و راهکار آغازین این ارتباط، ارتباط از طریق «تبادل استادان، نویسندگان، هنرمندان، دانشمندان، خبرنگاران و جهانگردان» است.31 امّا توجه به این نکته مهم است که تا پیش از آن زمان نیز، ارتباطی از این دست هر چند به صورت غیر رسمی و در سطح ساده برقرار بوده است. شاید آقای خاتمی چیزی فراتر از آن را دنبال میکرده است و آن اینکه در سطح کلان دو دولت آمریکا و ایران متکفل ایجاد تسهیلاتی در زمینة ارتباطات مزبور باشند که اگر چنین باشد، این خود به تدریج زمینهساز ارتباطات وسیع فرهنگی – سیاسی خواهد شد.
2. تأکید بر آزادی بیان و اندیشه و آزادی نقد
ضمن تأکید بر اینکه آزادی اندیشه و نقد از پایههای اساسی حفظ امنیت است، آقای خاتمی میگوید: «اگر جلو این آزادیها گرفته شود، در آینده به صورتهای بدی ظهور و بروز خواهد یافت.»32
آنچه را آقای خاتمی به عنوان ابزارهای تحول و پیشرفت برمیشمارد، اتفاقاً در دوران بعد از رنسانس اروپا قبل از وی، آقای ولتر فرانسوی (1778 – 1698 Voltaire) تحت عنوان اغماض مذهبی و آزادی مطبوعات و اندیشه بر آن اصرار میورزید. گویا آقای خاتمی از بحرانهای اخلاقی که در نتیجه اغماض مذهبی و آزادی اندیشه و مطبوعات در غرب به خصوص در طول سدة اخیر پدید آمده است و در ایران ما نیز میرود تا آثار زیانبار خود را بر جا گذارد، غافل مانده است. این نوع از نگاه آقای خاتمی به آزادی اندیشه را با نگاهی گذرا و کوتاه به مطبوعات، کتابها و فیلمهای منتشر شده در دوران هشت ساله ریاست جمهوری ایشان به خوبی میتوان دریافت. دورانی که حتی ساحت قدس الهی و پیامبران و اولیاء خدا نیز از آماج حملههای دشمنان دین در امان نمانده و بسیاری از بنیانهای فکری تودهها دچار تزلزل و شبهه گردید.
در هر صورت، چنین نگرشهایی هر چند اکنون هم برای انقلاب اسلامی مخاطرهانگیز است، امّا در درازمدت میتواند به مراتب مخربتر و مخاطرهانگیزتر باشد و اساس استقلال و کیان اسلامی ما را متزلزل سازد. چکیدهای از اصول و مواضع دینی – سیاسی آقای خاتمی آنچنان که از گفتار و اظهاراتش برداشت میشود، عبارت است از:
1. غرب باوری.
2.آزادی گرایی.
3.اغماض مذهبی.
4. ابراز تساهل و تسامح در ارتباط با دین، آموزههای دینی و تعالیم اخلاقی.
5. تجدیدنظرطلبی فرهنگی – سیاسی.
6.دگراندیشی دینی.
اینها همه عواملی است که اسلامیت نظام و استقلال و حیثیت فرهنگی – اسلامی ما را در مخاطره جدی قرار میدهد.
کلمات کلیدی: