دکتر امیرحسین ترکشدوز: تجربه دهههای 80 و 90 میلادی در کشورهای اسلامی و کارنامه ای که تجدد طلبان مسلمان در عملی ساختن اهداف استعماری کشورهای غربی از خود بر جای گذاردند، ظاهراً این اندیشه را در کانونهای نظریه پرداز استعمار قوت بخشید که مدرنیستهای مسلمان نیازمند یک مؤتلفند و این جریان، تنها در صورتی خواهد توانست ماشین به گل نشسته استعمار را در سرزمینهای اسلامی و بهخصوص ایران پیش برد که با جریانات سنتگرا پیوند خورد.
البته این تحلیل یا تجویز، مسبوق به سابقه ای بیش از چند سال اخیر بود اما در کشور ما از اواخر دوران حاکمیت اصلاحطلبان تحلیلهایی انتشار می یافت که از ضرورت ائتلاف گسترده میان نیروهای سیاسی سخن می گفت. این "ائتلاف"، طیف گسترده ای از نیروها را در بر می گرفت: از سکولارها گرفته (که به جدایی دین از سیاست در عرصه عمومی قائلند) تا مدرنیست ها که به پیوند این دو قائلند، اما دین را هم تراز باورها و احکام عصری و جهانی می خواهند، تا جریانات گوناگون سنتگرا! نمونه ها بسیار است اما از باب یادآوری می توان به مواردی از این دست اشاره داشت:
قریب 4 سال پیش، آقای سعید حجاریان که در دوران خیز برداشتن برای فتح سنگر به سنگر قدرت، راست سنتی را همراه با دوستان خود، بهعنوان تضاد اصلی معرفی کرده بود، پس از تجربه دوران 8 ساله اصلاحات و ناکام ماندن خط مشی ایشان از نفوذی نهادینه و سامانمند در عرصه اجتماعی، از ضرورت ائتلافی گسترده از نهضت آزادی تا مؤتلفه سخن گفت. از همان ایام، رسانه های مدرنیستی، اندک اندک، شروع به توجهی چشمگیر و روالمند به حوزه های علمیه و جریانها و چالش های درونی آن کردند. روزنامه "شرق"، صفحاتی را خاص "حوزه علمیه" گشود و خلف آن نشریه "شهروند امروز" نیز همین مشی را ادامه داد. نشریه "آینه" که سالها پیش، از سوی محسن سازگارا تأسیس شده بود، دوره جدیدی از فعالیت ها را با تمرکز بر ترویج دینداری غیرعقلانی و خرافی به سردبیری رضا انصاریراد از نویسندگان روزنامه های اصلاحطلب و فرزند حسین انصاریراد (روحانی طرفدار بنیصدر و نماینده ادوار اول و ششم مجلس) آغاز کرد. روش استخاره گرفتن، خون گریه کردن یک درخت در روز عاشورا در یک امامزاده و از این قبیل مضامین از جمله مندرجات این نشریه در طول انتشار بود. مسئولین آینه که می کوشیدند به صراحت پای مشاهیر اصلاحطلبان و تجدد خواهان را به نشریه خود باز نکنند، در یکی از شماره های خود، ناپرهیزی کرده و یادداشتی را به چاپ رساندند از آقای عبدالکریم سروش! وی در یادداشت مزبور، به بهانه ذکر خیر از مرحوم شهیدی، با استناد به هابز فیلسوف انگلیسی نوشته بود که «که دین را باید مثل کپسول بلعید» (و نه آنکه آن را موضوع تأمل عقلانی قرار داد!)
نکته جالب در این میان، این بود که جریانی با داعیه های بلندبالا در جانبداری از عقلانیت، به غیرعقلانیترین رویکردها به سنت توجه نشان داده و در کار ترویج آن بر آمده بود. در همین نشریه، در هر شماره کوشش میشد چهره هایی از روحانیت که غیرسیاسی و غیرانقلابی انگاشته می شدند، بهعنوان الگوی اصیل روحانیت مطرح شوند.
از جانب دیگر، روند طرح گسترده چهره هایی که در سطح آکادمیک با عنوان "سنتگرا" مطرح بودند، همچون حسین نصر (که ابتدائاً ناظر به اهدافی متفاوت بود) در همین سالها، وارد مراحلی جدید شد. انتشاراتی وابسته به فرقه گنابادی، با ترجمه آثاری از حسین نصر کوشید تا هویت اصیل تشیع را نه "انقلابی" که "معنوی" جلوه دهد (در حاشیه، این نکته هم قابل ذکر است که فرهنگستان هنر به ریاست آقای میرحسین موسوی و مؤسسات وابسته به او همچون مؤسسه توسعه دانش و پژوهش و غیره نیز (که آشکارا وامدار رانت دولتی بودند) در سالهای گذشته، قویاً در کار ترویج سنتگرایی و چهره های های شاخص آن همچون حسین نصر بوده اند)
نشریه شهروند امروز که پیش از این ذکری از توجه بلیغ آن به فعل و انفعالات درونی حوزه به میان آمده بود، در این زمینه نیز فعال بود. این نشریه حدود 2 سال پیش، مصاحبه ای با حسین نصر به انجام رساند که وی ضمن آن، از تفاوت بنیادگرایی با سنتگرایی سخن گفته بود. سالها قبل از آن نیز، وی، در آثار خود با طرح یک سنخشناسی سهگانه از جریان های درونی جهان اسلام، به همین تفاوت ادعایی اشاره کرده بود. نصر، پیشترها، جریانهای درونی جهان اسلام را به تجددگرایی، سنتگرایی و بنیادگرایی تقسیم کرده و شخصیتهایی همچون امام خمینی را به زیرکی و ظرافت با برچسب "بنیادگرا" خارج از سنت اصیل دینی، و دینداری ایشان را ناراست کیشانه جلوه داده بود. (این تقسیم بندی بعدها به طور گسترده از سوی مصطفی ملکیان و در مراحل بعد توسط امثال علیرضا علویتبار نیز بهکار برده شد) وی در مصاحبه مورد بحث با شهروند امروز، بار دیگر بر تفاوت مورد نظر خود تأکید می کرد. علاوه بر اینکه شهروند امروز نیز از ایدهی وی در جهت خط مشی جداسازی بنیادگرایان (یا همان انقلابیون مسلمان) از سنت (یا راست کیشی) اسلامی و لذا تضعیف موقعیت اجتماعی ایشان (از حیث پیوند آنان با سنت) و بالاخره بهره گیری از ظرفیتهای سنت برای تیز نمودن چاقوی سکولارها و مدرنیستهای مسلمان بهره می برد.
اما شاید یکی از پر دلالت ترین نمونه ها را باید تحلیلی دانست که در سال 2003 میلادی از سوی مؤسسه مطالعاتی رند( Rand) در آمریکا منتشر شد و ترجمه آن نیز دو سال پیش از سوی پژوهشکده مطالعات راهبردی در تهران با عنوان "اسلام دموکراتیک مدنی" منتشر گردید.
نویسنده تحلیل منتشره از سوی مؤسسه رند، علاوه بر اشاره به تمایزات درونی میان سنتگرایان یا بنیادگراها، نهایتاً وحدت مدرنیستها و سنتگرایان علیه بنیادگراها را پیش روی مخاطبین خود در جهان اسلام قرار می داد. وی در این زمینه به کلیات اکتفا نکرده و توصیه های مشخص عملیاتی هم به مدرنیستها ارائه کرده بود. به زعم نویسنده، مدرنیست ها علاوه بر بهسامان نمودن وحدت با سنتگرایان باید بکوشند که بنیادگرایان را نزد توده "بی آبرو" جلوه دهند. جالب است که نویسنده، در این زمینه از مخاطبین خود می خواست که بر "ریاکاری" و "دروغگویی" بنیادگرایان تمرکز کنند! سنخ برخورد بنیادگرایان و دیگر جریانها در مورد مسائل مربوط به زنان، از دیگر مسائل مورد توجه نویسنده بود. از فرازهایی از این تحلیل آشکار بود که سنتگرایان در سناریوی نویسنده، تنها نقش "سر پل" و "کاتالیزور" را ایفا می کنند. بهعنوان مثال، نویسنده در بخش پیوستها، آنگاه که به مسئله حجاب می پرداخت، سیاست دولت بوش را در این زمینه مورد انتقاد قرار می داد که چرا با رویکردی مسالمت جویانه به مضمون سیاسی مسئله حجاب (یعنی جنبه ستیزه جویانه آن) بی توجهی نشان داده است. از دیگر نکات شایان توجه این بود که نویسنده در تجویز خط "ائتلاف" روی خطاب را علی الاصول به سکولارها نگرفته بود. مخاطب اصلی نویسنده، جماعتی بودند که به رغم اعتقاد به پیوند دین وسیاست، دین را در تراز باورها و استانداردهای جهانی و متجددانه ارائه میدادند و از سوی نویسنده با عنوان مدرنیست از آنها یاد شده بود.
در انتخابات اخیر و مشخصاً در گفتار و خط مشی انتخاباتی آقای موسوی، مضمون همین خط مشی عینیت پیدا کرد.
اما مقصود از بیان همه این نمودهای پراکنده چیست؟ مقصود آیا این است که "لزوماً" قوه مدبره واحدی همه این نمودهای پراکنده را چونان قطعات یک پازل یا برآمده از نیت و مقصودی مشابه و همسان به هم پیوند می داده است؟ کندو کاو علمی، فعالیتی است که می کوشد تا میان داده هایی که ابتدائاً بی ارتباط با هم به نظر می رسند، "ربط" را با کوشش ذهنی بیابد. به سخن دیگر، ربط بین داده های متکثر امری محسوس نیست که در همان نظر اول و بی هیچ تأملی به نظر آید. "ربط"، امری است "معقول" و قابل انتظار است که در وهله اول به "نظر" نرسد! علاوه بر این که در بحث ما، این "ربط" لزوماً از جنس "قصد" هم نیست. ما از ملاحظه همین داده های متکثر و پراکنده دست کم خود را با خط مشی یا واقعیت سیاسی- اجتماعی واحدی روبرو می یابیم که می تواند حاصل "هم پوشانی" خواسته یا نا خواسته خطوط مختلف باشد. در این "هم پوشانی "منبع و مصدری برنده است (و نهایتاً به واقعیت مزبور جهت خواهد داد) که خط مشی خود را آگاهانه تر طراحی کرده و از توان سازمانی بالاتری برخوردار باشد. پر پیدا است که در بحث ما، این "قوه عاقله استعماری" است که همه خطو ط مشابه را نهایتاً طفیلی و ممد اهداف خود می سازد.
مهم این است که آقای موسوی در طول فعالیتهای انتخاباتی و بهخصوص گفتار پسا انتخاباتی خود، به خط مشی استعماری وحدت سکولارها، مدرنیستهاو سنتگرایان، علیه ایده هایی که از جانب بلندگوهای استعماری بنیادگرا خوانده می شوند، "عمل" کرده است. البته مقصود این نیست که ایشان باید از هر که از جانب بلندگوهای استعماری بنیادگرا خوانده می شد، جانبداری می کرد. خیر! ایشان، می توانست نه وارد ائتلاف با سکولارها و مدرنیستها شود و نه روایتهای نادرست از انقلاب اسلامی را پذیرا شود. بلکه در سمتوسویی متفاوت، روایتی اصیل از انقلابیگری اسلامی و آرمانهای امام در سیاست داخلی، خارجی و حیطه های فرهنگی- اجتماعی را سر لوحه عمل قرار داده و از آن جانبداری نماید. اگر ایشان چنین می کرد، نه سکولارها ومدرنیستها حول ایشان جمع می شدند و نه سران استعمار و از جمله اوباما (سخنگوی شیطان بزرگ) از ایشان جانبداری می کرد.
متأسفانه آقای موسوی (در متسامحانهترین تحلیل) از این دو راه، یعنی التزام به "اسلام امام" از یک سو و "جلب حمایت داخلی و خارجی" از سوی دیگر، چونان یک "سیاستمدار عملگرا" راه دوم را برگزید. اگر آقای موسوی می خواست، خط مشی وی، متفاوت از خط مشی استعمارگران (که معطوف به تأمین منافع ایشان طراحی می شود) ارزیابی شود، باید خط مشی خود را به گونه ای طراحی می کرد که سد راه مطامع ایشان باشد یا لااقل پس از انتخابات با قاطعیت در مقابل ورود "فاکتور اجنبی" به چالش داخلی می ایستاد، که متأسفانه در هیچ یک از این موارد، چنین نکرد.
این که قصد و نیت ایشان چه بوده و آیا به این ارتباط (یعنی ارتباط خط مشی خود با خط مشی استعماری سابق الذکر)، توجه هم داشته اند یا نه، گرچه برای مراجع قضایی و امنیتی مهم است، اما برا ی آنکه واقعیت سیاسی واجتماعی را مورد کندوکاو قرار می دهد، کم اهمیت است و لااقل در تحلیل او تأثیر دگرگون کنندهای نخواهد گذارد.
کلمات کلیدی: