نامه تاریخی احمد فردید به هاشمی رفسنجانی
چهارشنبه ?? مرداد ???? شبکه ایران: حافظان وضع موجود در جهانی که امپریالیسم و سرمایه داری باشد به صفت مرتجع و انقلابیون تغییر دهنده آن مترقی نام یافتند، ولی سخنان جنابعالی که فرمودید: "امروز دو صف شناخته شده مترقی و مرتجع در جهان وجود دارد" کاملا مبهم است که کدام از دو تعریف را مراد کرده اید و یا تعریف سومی را مدنظر دارید که در جهان شناخته شده نیست. مرحوم دکتر احمد فردید در روز 25 مرداد 1373 درگذشت. وی که عضو گروه فلسفه دانشگاه تهران بود در سالهای دهه 60 در اثر فشار یک چهره سکولار حاکم بر شورایعالی انقلاب فرهنگی خانه نشین شد. او در سالهای پس از انقلاب اوضاع سیاسی کشور را دنبال میکرد تا اندازهای که خطبههای نماز جمعه تهران و حتی شهرستانها را نیز پیگیری میکرد. او در در سال 65 یا 66 در واکنش به مطالبی که در خطبههای اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی ایراد شده بود، نامهای انتقادی برای وی فرستاد. این نامه در یادنامهای که خانواده مرحوم میکانیکی برای وی تنظیم و منتشر کردهاند، آمده است. مرحوم جلال میکانیکی فارغ التحصیل حقوق دانشگاه تهران بود و پس از انقلاب از نزدیکان مرحوم فردید شد. او کارمند روزنامه کیهان در اوائل پیروزی انقلاب اسلامی و مدیر دفتر حقوقی سازمان برنامه و بودجه بود که از سال 1358 در جلسات مرحوم فردید حاضر شده و طرف اعتماد وی واقع میشود. اما ماجرا این بود که دکتر فردید پس از شنیدن خطبه هاشمی رفسنجانی، در سخنان خود مطالبی درباره موضوعات آن بیان کرد و سپس مرحوم میکانیکی به اشارت استاد فردید این نامه را نوشت. دکتر فردید که به عنوان چهره شاخص مطالعات غربشناسی در ایران شناخته میشود، در این نامه درباره «نسبت انقلاب اسلامی با غرب و تکنولوژی» مباحثی را طرح کرده و به رگههای غربی اندیشه هاشمی رفسنجانی معترض شده است. البته مرحوم جلال میکانیکی در همین سال 65 مصاحبهای با عنوان "نسبت دیانت حقیقی اسلام با فلسفه و علم" با دکتر فردید انجام داده است که در آنجا موضع و نگاه دکتر فردید نسبت به تکنولوژی مورد بحث قرار گرفته است. اما متن نامه به این شرح است: نامه ای به رئیس مجلس شورای اسلامی جناب حجةالاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس محترم مجلس شورای اسلامی و امام جمعه موقت تهران پس از سلام و تحیت، خطبه اول نماز جمعه دوم دی ماه سال جاری جنابعالی حاوی نکات قابل توجه و بحث انگیزی در مفاهیمی از قبیل ارتجاع و ترقی یا انقلابی و مرتجع، میانه روی و دگماتیسم بود و برای اینجانب که از قدیم الایام خطبههای شما را از میان ائمه جمعه تهران خصوصا استماع یا مطالعه میکنم و بهره ها میبرم، ابهامات و سوالاتی از جهت اختصار بحث شما ایجاد شده است و گمان میکنم این سوالات بر برخی علاقه مندان دیگر نیز عارض شده باشد. بعضی از نویسندگان اسلامی و حوزه علمیه قم از قدیم عادت بر این بود که نه شرقی و نه غربی بودن اسلام را به این بینگارد که اسلام در میانه این دو نحله فکری جهانی قرار دارد و فی المثل خوبی های هر دو را دارد و لکن بدیهای آن دو را ندارد. این تفکر به نوعی دیگر در میان لیبرال های ایران و نهضتی ها به اعتدال و میانه روی در تفکر اسلامی و مشی قرآنی تعبیر و تفسیر گردید. حال آنکه به نظر اینجانب از آیه شریفه "و کذالک جعلناکم امتة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الناس علیکم شهیدا" مطلقا میانه روی و یا به تعبیر دقیق تر محافظه کاری مصطلح سیاسی روز در نمیآید. امت وسط بودن یعنی "میان دار" بود و میان داری بمعنی داوری و میان دار میان داران عالم، ذات باریتعالی است. حافظ میگوید: میان نداری و دارم عجب که هر ساعت میان مجمع خوبان کنی میان داری مهدی موعود(عج) به یک تعبیر میاندار است و از آن جا امت محمدی(ص) میان دار و داور همه امم و نحل است و به همین تفسیر شاهد بر همه است همه امم باید خود را بر او عرضه کنند و این امت بر حق و باطل حکم میکند. در حدیثی شنیدم که عدل عبارت است از امت وسط. اگر عدل را به معنی اعتدال بگیریم استنباط میانه روی از امت وسط متقن مینماید، حال آنکه عدل به معنی داد آمده است خداوند عادل است یعنی اهل "داد" است و از بی دادی دور. داوری به داد میکند و میان دار است و داوری عادل. البته اگر وسط را به این معنی که این امت بر صراط مستقیم میرود یعنی بر وسط جاده حقیقت به سوی مقصد می رود، تعبیر کنیم کاملا صحیح است. این وسط بودن غیر از میانهروی و غیر انقلابی بودن است. بدین معنی که از افراط و تفریط بدور است. فی المثل در بحث فضیلت های چهارگانه که اهل حکمت گفتهاند، عدالت به معنی پرهیز از افراط و تفریط، کاملا روشن کننده مقصود ماست. در علم و حکمت گفته اند اگر افراط باشد شیطنت و جربزه است و اگر تفریط باشد سفه، و میانه روی در حکمت وسط این دو است به نحوی که "انسان جاهل" در احادیث صرفا انسان غیر عالم به معنی عادی لفظ نیست بلکه آن است که اهل جربزه یا سفه باشد و "عالم"، آن که از این دو بدور بود و یا عالم ربانی باشد و یا در طریق نجات. از این جا عرض میکنم که "همج رعاع" همان میانه روهای بی درد و غافل از حقیقت هستند. در باب دگم و دگماتیسم و دگماتیست بودن، فرنگی ها و منور الفکران به "اصول عقاید" که نزد اهل ادیان و ملل توحیدی تغییرناپذیر است می گفتند "دگم". سپس در قرن هجدهم که منورالفکران غربی قصد هدم پایه های هرگونه اعتقاد اصیل دینی را کردند، حکم بر محو دگم ها دادهاند و اهل بنیاد های دینی و اعتقادی را دگماتیست خواندهاند. بنابراین اگر بدون ایضاح موضوع به تمامی، از آنان دانسته و ندانسته، و با وام گرفتن از اصطلاح یاد شده دگماتیسم را محکوم کنیم بر صواب نخواهیم بود. این که غربی ها بعد از انقلاب اسلامی ما را بنیادگرا خوانده اند بیراه نرفتند و نگفتند، اهل "الله" بنیادگرا هستند و به دگم – اصول عقاید – وفا دارند و انسانی که دگم ندارد، انسان مسخ شده امروز غربی است که باب دندان مستکبران است. انسان بی سلاح و بی درد و بی ایمان که تحت تاثیر وسائط ارتباط جمعی قرار داشته و در پنجه های قدرتمند علم و صنعت و تکنولوژی مقهور است. دفاع در برابر حمله سپاهیان شیطان این نیست که خود را از دگم ها مبرا بدانیم. امام امت یک بار فرمودند "اگر مبارزه با آمریکا جرم است ما مرتجع هستیم". در باب ارتجاع و ترقی با داشتن سابقه صدر مشروطه که در باب ترقی و پروقره داد سخنها دادند، بحث مفصلی میباید. در جهان امروز مدار و ملاک ترقی "غرب" و "تکنولوژی غربی" است، علم و صنعت و تکنولوژی جای همه مباحث و حقایق دینی، فلسفی، حکمی و کلامی را گرفته است و "مترقی" آن است که تسلیم این دجال آخر زمان باشد. البته این بیشتر به منورالفکران و فراماسون ها و وارثان زهواردررفته آنها ربط پیدا میکند و روشنفکران غرب که با ظهور مارکسیسم و وضع نا موافقی که در برابر سرمایه داری گرفته، مطرح شدهاند با حفظ صورت موضوع، ارتجاع و ترقی را به سرمایه داری و سوسیالیسم رجوع میدهند و این تعبیر و یا اصطلاح سیاسی کاملا جا افتاده است. حافظان وضع موجود در جهان که امپریالیسم و سرمایه داری باشد به صفت مرتجع و انقلابیون تغییر دهنده آن مترقی نام یافتند، ولی سخنان جنابعالی که فرمودید: "امروز دو صف شناخته شده مترقی و مرتجع در جهان وجود دارد" کاملا مبهم است که کدام از دو تعریف را مراد کرده اید و یا تعریف سومی را مدنظر دارید که در جهان شناخته شده نیست. در مجموع بحث جنابعالی و مثالهائی که از شوروی و گورباچف آوردید که از دگمها دارند دست میکشند و به صف ترقی جهانی میپیوندند – مضمونا – ابهام و شبهه را بیشتر کرده است. با پرهیز از اطاله کلام چنانچه مسایل فوق که از سر ارادت و علاقه مندی بیان شد درخور یافتید و سوال و ابهام حقیر را موجه، به هر نحو که صلاح میدانید این جانب را با توضیحات خود روشن فرمائید. با تشکر وسپاس، جلال میکانیکی، کارمند وزارت برنامه و بودجه، سرپرست دفتر حقوقی و امور مجلس |
کلمات کلیدی: