بی باک در یادداشتی به قلم حجت الاسلام روانبخش نوشت: آقای هاشمی رفسنجانی که مدتی است برای انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری فعال شده و به دنبال گزینه تشکیل دولت وحدت ملی است، در دیدار با جمعی از اعضای احزاب مدعی اصلاحطلبی اعلام کرده:«اتفاقات سال 84برخلاف روند گذشته انقلاب بود و طبیعتاً این روند نمیتواند در مسیر کلی انقلاب باشد.» (به نقل از آقای حق شناس، عضو حزب اعتماد ملی). گویا این گروه قرار است به زودی با آقای خاتمی نیز دیدار داشته باشند.
درباره شاخصهای دولت وحدت ملی و ضرورت بازگشت به گفتمان قبل از سوم تیر 84 نکاتی وجود دارد که بیان آن برای افکار عمومی ضروری است.
1. این اولین بار نیست که شعار تشکیل دولت وحدت ملی مطرح میشود؛ در سال 88 نیز همین پروژه در دستور کار قرار گرفت و جلسه رسمی آن به بهانه 30 سال قانونگذاری برگزار شد و از همه نمایندگان جریانهای فکری و سیاسی حتی آقای کروبی و نهضت آزادی هم دعوت به عمل آمده بود و آقای هاشمی رفسنجانی نیز در این جلسه حضور فعال داشت. نتیجه نشستهایی از این قبیل هر چند خیلی شفاف نبود ولی برخی نظریهپردازان، آمدن میرحسین موسوی را که از حمایت مدعیان اصلاحطلبی برخی حاضرین در جبهه اصولگرایی برخوردار شد، نتیجه رایزنیهای آقای هاشمی رفسنجانی در این راستا میدانند. هرچند سناریوی آقای هاشمی در سال 88 به شکست انجامید ولی با توجه به پایان پذیرفتن دو دوره آقای احمدینژاد و مطرح شدن چهره جدید، وی امید بیشتری دارد که بتواند اصلاحطلبان و بخشی از اصولگرایان را بر گرد گزینه مورد نظرش متحد نماید.
او برای رسیدن به مطلوب خودش به ابزاری نیاز دارد که یکی از آنها زیر سؤال بردن دوران ریاست جمهوری 8 ساله دکتر احمدینژاد است. به همین سبب این روزها همواره سعی میشود مدیریت دولت بهطور کلی و در همه ابعاد، ضعیف و ناکارآمد جلوه داده شود و همه مشکلات گرانی و تورم را که بخش عمدهای از آن مربوط به اعمال تحریمهاست، به حساب دولت گذاشته و اینگونه وانمود گردد که چنانچه دولت مورد نظر آنها تشکیل شده بود امروز همه چیز بر وفق مراد بود! مشکل اقتصادی و تورم وجود نداشت، مشکل مسکن حل شده بود، مشکل ارز نداشتیم، از نظر سیاسی با هیچ کشوری از جمله امریکا هیچ مشکلی نداشتیم و موضوع هستهای هم با تدبیر دولت مورد نظر ایشان همانند دولت اصلاحات کاملا حل شده بود!
2. ظاهراً بنای آقای هاشمی بر این است که هر انتخاباتی که وی در آن مؤثر باشد، سالم و در راستای اهداف انقلاب و ملت تلقی شود و هر انتخاباتی که نقش آقای هاشمی در آن کم رنگ یا خنثی باشد و منافع مورد نظر وی در آن لحاظ نشود، خارج از چارچوب انقلاب شمرده شود. برای نمونه، انتخابات پنجم و ششم ریاست جمهوری که نامزد پیروز آن شخص ایشان بود، از نظر وی انتخاباتی سالم و از هر نظر در راستای نظام و تقویت آن به حساب میآمد. انتخابات هفتم و هشتم نیز که آقای خاتمی به ریاست جمهوری رسید و مورد تایید وی بود و حزب کارگزاران در آن نقش اساسی ایفا کرد و در دولت اصلاحات نیز سهم عمدهای گرفت، مورد تایید او بود. ولی در انتخابات نهم که آقای هاشمی در آن شکست خورد و دولت آقای احمدینژاد به وی سهمی اعطا نکرد، خارج از روند انقلاب تلقی شد و از همان آغاز، هم انتخابات نهم زیر سؤال رفت و هم دولت نهم! از این رو پس از انتخابات به جای پذیرش رای مردم و احترام به انتخاب آنها با صدور بیانیهای اعلام کرد پارهای اقدامات و دخالتهای سازمان یافته، انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 را آلوده کرده است!
بدتر از آن، اینکه حاضر نشد در برابر قانون و نهادهای قانونی نظام سر تسلیم فرود آورد و شکایتی هم اگر دارد به نظارت شورای نگهبان تسلیم کند؛ بلکه در آن بیانیه اعلام کرد "همه چیز را به خدا واگذار میکنم." و عجیب اینکه وی پس از گذشت قریب به 8 سال از آن انتخابات حماسی و پر معنا، هنوز بر همان حرف خودش اصرار میورزد و اعلام میکند:" اتفاقات سال 84 بر خلاف روند گذشته انقلاب بود و طبیعتاً این روند نمیتواند در مسیر کلی انقلاب باشد." و باز هم متاسفانه به دلیل عدم اقبال مردم به آقای هاشمی و نامزد مورد نظر وی یعنی میر حسین موسوی در انتخابات 88، شعور مردم نادیده گرفته شد و آنان غیرمستقیم به ناآگاهی و رای دادن به خارج از چارچوب انقلاب متهم شدند! ظاهرا از نظر آقای هاشمی و دوستان ایشان، انقلاب و نظام مساوی با آقای هاشمی و یارانش تلقی میشود که رای به مخالف آنها رای به خارج از نظام به حساب آورده میشود!
و جالبتر اینکه رئیس جمهور وقت، آقای خاتمی، که طی بیانیهای در مرحله دوم انتخابات از آقای هاشمی حمایت کرده بود، پس از شکست نامزد مورد علاقهاش شعور و فهم سیاسی مردم را زیر سؤال برد و رای مردم به رئیس جمهور منتخبشان را "بزرگترین تهدید برای نظام و غلبه حاشیه بر متن دانست."این جمله وی که به تیتر اول روزنامه شرق تبدیل شد (شرق 22 تیر 84 ص2) تفسیر واقعی نگاه جریان مدعی دموکراسی نسبت به مردم است که آنها را حاشیه به حساب میآورند و خودشان را متن!!
3. آقای هاشمی در انتخابات 88 نیز با شعار تشکیل دولت وحدت ملی به میدان آمد و با رایزنیهای گسترده درصدد بود تا نامزد خودش را به ریاست جمهوری بنشاند. از این رو ابتدا سراغ آقای خاتمی رفت و از او خواست که خودش را برای رقابت با احمدینژاد آماده کند. در اوایل اسفند 87 در دیدار با خاتمی اظهار داشت شما باید بیایید نه میرحسین و وقتی هم آمدید تا آخر بمانید. اگر شما به هر دلیل نخواهید بیایید، من خودم به صحنه خواهم آمد. ولی وقتی آقای خاتمی احساس کرد که از اقبال مردمی برخوردار نیست و در انتخابات شکست خواهد خورد، پس از دیدن نتایج سفرش به شیراز و بوشهر و یزد عقبنشینی کرد و میدان را به میر حسین موسوی واگذار کرد. از این پس موسوی نامزد مورد وفاق آقایان هاشمی و خاتمی و همه احزاب سیاسی اصلاحطلب و برخی حاضرین در جبهه اصولگرایی گردید.
4. زیر سؤال بردن دولت حامی گفتمان عدالت در طول 4 سال عمر دولت نهم از شیوههای همیشگی وی بود ولی در ماههای پایانی عمر دولت نهم که آن زمان را پایان مدارا اعلام کرده بود شدت یافت. از این رو در اواخر اردیبهشت 87 که هنوز بیش از یک سال تا انتخابات دهم باقی بود در مصاحبه با خبرگزاری موج، به نحوی گفتمان عدالت را گداپروری معرفی کرد و گفت: ساختن اقتصاد کشور با شیوه گداپروری جواب نمیدهد. (اعتماد ملی 30 /2/ 87 ص6 ) در جای دیگر هم گفتمان عدالت را تقسیم فقر در جامعه دانست و گفت: "عدالت اجتماعی با شعارهای پر زرق و برق به دست نمیآید. عدالت تقسیم فقر در جامعه نیست، بلکه عدالت توزیع مناسب امکانات بین اقشار مختلف است." (همایش سمپوزیوم بینالمللی ایران 1404) این در حالی بود که رهبری نظام همواره از گفتمان عدالت حمایت میکرد و جریان سوم تیر را جریانی القا مینمود که به دنبال تحقق عدالت است.
قابل توجه خوانندگان اینکه در سال 84 وقتی آقای کروبی با شعار اعطای 50 هزار تومان به آرایی بیش از 5 میلیون دست یافت، آقای هاشمی هم در مرحله دوم از همین شعار استفاده کرد و مبلغ را به 80 هزار تومان برای مجردها و 120 هزار تومان برای معیلها افزایش داد! به راستی اگر آقای هاشمی به پیروزی میرسید آیا به این وعدهاش عمل میکرد؟ اگر مانند پرداخت یارانه مرغ در دولت هفتم از وعده خود تخلف میکرد که متهم به فریب مردم میشد و اگر به وعدهاش عمل میکرد منابع این مبلغ کلان از کجا تامین میشد؟ به فرض تامین آن با اجرای طرح هدفمندی یارانهها و افزایش نرخ حاملهای انرژی به بیش از دو برابر آنچه دکتر احمدینژاد افزایش داد- مثلاً بنزین لیتری 2000 تومان- در این صورت آیا اقتصاد مورد ادعای ایشان توزیع فقر یا گدا پروری نبود؟!
5. آقای هاشمی به دنبال زیر سؤال بردن نتیجه انتخابات دهم همانند انتخابات نهم بود؛ از این رو از یک سال قبل و چندین ماه به انتخابات، احتمال تقلب را مطرح کرد و گفت: "اگر مردم احساس کنند رایشان در سرنوشت آنان بی اثر است و متولیانی پیدا شوند که رای آنها را هر جوری که میخواهند، بخوانند آنگاه دلسرد میشوند، چون مردم مسلمانند و هیچ وقت به کشور خیانت نمیکنند."(ایلنا 12 آذر 87) در خطبههای نماز جمعه 4 اردیبهشت 88 هم اظهار داشت: "مسؤولان باید سلامت انتخابات را تضمین کنند تا مردم با خیال راحت پای صندوقهای رای حضور داشته باشند. و این اطمینان دادن یک ضرورت است." (اعتماد ملی 5/2/ 88 ص1) در روز رایگیری نیز باز بر این احتمال پافشاری کرد و گفت:"بسیار مهم است که این انتخابات بهگونهای برگزار شود که هیچ کس نتواند شبهه افکنی کند و همه بپذیرند آنچه که از صندوق بیرون میآید همان باشد که مردم رای دادند." (خبر گزاری مهر، 22 خرداد 88) تشکیل ستاد صیانت از آراء با حضور نمایندگان موسوی و کروبی و رضایی نیز از دیگر شگردهایی بود که احتمال تقلب را قوت میبخشید.
در نتیجه بعد از این هم موج آفرینی میتوانست شبهه تقلب را تا حدودی برای برخی افراد، مهمترین عامل برای شکست موسوی در انتخابات، معرفی کند و با نامه سرگشاده به رهبری که در آن تهدید به باز شدن آتشفشانها و درگیریهای خیابانی شده بود زمینه آن فتنه بزرگ را فراهم سازد. به راستی اگر در انتخابات 88 میر حسین موسوی -نامزد مورد قبول آقای هاشمی- پیروز شده بود این حوادث ناگوار اتفاق میافتاد یا اینکه طرف مقابل با هر مقدار رایی که به دست آورده بود میبایست به قانون تن دهد و کوچکترین اعتراض هم مخالفت با شعور مردم و قانون و نظام تبلیغ میشد؟!