خواجه پندارد که طاعت میکند
بی خبر از معصیت جان میکند
مولانا
شاید یکی از آفت هایی که برخی افراد به آن دچار میشوند همین باشد که امروز شاهد هستیم افرادی همانند آقای علی مطهری فرزند شهید عزیز استاد مرتضی مطهری به آن دچار شده اند.
آفتی به نام فرزند یک شخصیت برجسته بودن وبه گمان خود حرف زدن در هر مورد و مساله و دست آخر هم اینکه این حرف من حتما صحیح و درست است و نقد کنندگان و معترضین به حرفهای من انسانهایی نفهم و چاپلوس و حقیر و ... هستند!!!
بعد از انتخابات سال 88 بود که وقتی دیدم برخی افراد که از فرزندان سران مرحوم یا شهید دیروز بودند و امروز به صراحت بر خلاف راه آن عزیزان قدم میگذارند و اینجا و آنجا سخنرانی میکنند به این فکر افتادم که چرا اینگونه میشود؟چرا مثلا علیرضا بهشتی و محمد رضا بهشتی فرزندان شهید بزرگ آیت الله دکتر بهشتی صریحا حرفهایی را میزنند که سالها پیش دقیقا پدر عزیز و یزرگشان صریحا با اینگونه موضع گیری ها و حرف زدنها در مورد افراد دیگر مخالف بود.
چرا امروز شاهد هستیم که برخی افراد همانند همین آقای علی مطهری به گونه ای حرف میزنند و موضع گیری میکنند که خود را حق کل میبینند و نقد کنندگانشان را افرادی میدانند که یا نفهم هستند یا افرادی که فکر میکنند میدانند و میفهمند اما در اصل در جهل مرکب هستند!و این یعنی من دانای کل هستم... .
جالب هم برایم اینجا بود که شخص ایشان هر موقع در مساله ای که میخواستند ادله و برهانی را مطرح کنند میگفتند بله ابوی مرحوم ما هم در زمان حیاتش مثلا فردی چنین کرد و چنین گفت و ... و بعد هم ایشان در مقابل آن چنان کردند و چنان گفتند و ... و من هم امروز همان کار ابوی مرحوم و شهیدم را میکنم و یا مثلا ایشان در فلان کتابشان فلان حرف را زده اند و مثلا امروز مساله همان است.آخرینش هم همین مساله و افتضاحی که ایشان در نطقشان در مجلس ایجاد کردند و به جناب آقایان حسینیان و کوچک زاده توهین کردند و جناب آقای کوچک زاده نماینده محترم مردم تهران را کوچک اف! خطاب کردند و قبل ترها هم که ایشان خود را بزرگ زاده خطاب کرده بود و به آقای کوچک زاده نصیحت کرده بودند که با بزرگ زادگان در نیفتند!و در مورد آقای روح الله حسینیان هم فرموده بودند که بله در زمانی که ابوی مرحوم ما کتاب حجاب را نوشته بودند یک آقای روحانی خیلی بر خلاف ایشان حرف زدند و مخالف ایشان بودند زمانی که آن آقا مرحوم شدند ابوی ما در مجلس تشییع جنازه ایشان شرکت کردند و وقتی از ایشان پرسیدند که ایشان مخالف شما بود و بر علیه شما حرف میزد پس برای چه در مجلس تشییع ایشان شر کت کرده اید ابوی ما فرمودند که ایشان از روی اعتقاد و عقیده ای که داشت آن حرفها را میزد و این از روی کینه و خصومت نبود در مورد آقای حسینیان هم حالا همین طور است و ایشان این حرفها را از روی عقیده و اعتقادش میزدند و کینه ای ندارد و اگر چه در آخر این را نگفتند اما منظورشان این بود که خلاف میکنند و اشتباه میگویند آقای حسینیان با این شرایط!
در مورد مساله ای هم که آقای کوچک زاده را کوچک اف خطاب کردند و وقتی آقای کوچک زاده اعتراض کردند هم بگذریم که این فرزند شیخ عزیز ما خطاب به آقای کوچک زاده میفرمایند:خفه شو!... بتمرگ سرجات...!!!و آیا مرحوم ابوی ایشان هم مثلا در زمان حیاتشان چنین برخوردهای زشت و زننده ای هم داشتند را نمیدانم واقعا.از این هم بگذریم که سر همین نطق و بیانات ابلهانه ایشان هم رادیو مجلس را چند دقیقه ای قطع میکنند و به آقای مطهری هم رئیس مجلس آقای دکتر لاریجانی اجازه ادامه قرائت نطق نمیدهند و همین اقای لاریجانی که نسبت فامیلی هم با فرزند شیخ ما دارند و شوهر خواهر ایشان میشوند هم ایشان را محکوم به بی بند و باری در سخن میکنند از اینها هم بگذریم.اما نباید واقعا آقای علی خان مطهری فکر به حال خودشان بکنند که این طرز برخورد به چه معناست؟
البته از لحاظ روانی خوب بالاخره وقتی فردی میبیند که به واسطه مطرح بودن پدرشان یا فردی از خانواده شان در جامعه شناخته شده است و با وی مصاحبه ها میشود و به صدا و سیما دعوت میشود و برای شخص ایشان امتیازاتی را به واسطه پدر مرحومشان قائل هستند و اساسا فرد معروفی به نسبت در جامعه هستند این آفات خود بزرگ بینی و خود برتر بینی هم وجود دارد.اگر چه که این افراد با خود فکر نمیکنند که این خواست خدا و نوعی اتفاق بود که خداوند قرار داد تا افرادی این چنینی در نسل آن بزرگان قرار گیرند و میشد این اتفاق هم نیفتد و مثلا همین جناب آقای علی مطهری مثلا فرزند فرد گمنانی در دور افتاده ترین نقطه این مملکت باشند و الان هم شرایط متفاوتی داشته باشند و آن موقع هم جالب بود که وقتی ایشان اصلا مطرح نمیشدند در جامعه به سبب مطرح بودن پدر شهیدشان و به حال آن روز خود کمی فکر میکردند.
اینها درسهایی است که افراد باید از آن عبرت بگیرند و مراقب باشند که خدای ناکرده دچار لغزش نشوند.از مواضع سیاسی ایشان هم بگذریم که هم به نعل میزنند و هم به میخ و در آخر هم توجیه میکنند که هر دو طرف مقصر هستند و من تقصیر و گناه هر دو طرف را بیان میکنم.افراد عامی و ساده لوح و یا مغرض هم این را مطرح میکنند که احسنت!همین طور است که شما گفتی!غافل از اینکه وقتی این حرف زده میشود یعنی اینکه هر دو طرف مثل هم هستند و هر دو طرف باطل!و دعوا میان دو باطل است که شکل گرفته است و حقی در این میان وجود ندارد!و یا مواضع ایشان در مورد تشکیل خط سومی غیر از اصولگرایی و اصلاح طلبی که بیشتر به حرفهایی عوام فریبانه و منحرف کننده میماند تا معقول و قابل اجرا در شرایط کنونی جامعه ای که در آن هستیم.
البته متاسفانه این ها همیشه در جوامع وجود داشته و دارد و گمان هم نمیکنم اصلاح شونده باشد و معضلی که همیشه جوامع با آن روبرو بوده اند همین معضل آقا زادگی و بزرگ اف بودن هاست!!!
اما مطلب تلخ و گزنده آنجاست که مثلا وقتی فردی بر خلاف راه فردی که نام و شهرتش از اوست و عوام او را به خاطر آن فرد میشناسند و تمجید میکنند وقتی حرفی و کاری بر خلاف آن فرد انجام میدهد عوام هم میگویند بفرما این هم مثلا از پسر و یا دختر فلانی که میگفتند این طور و آن طور است.فرزندش هم مثلا راه و حرف او را قبول ندارد و یا به ادامه راهش انتقاد دارد.و اینها حجت و برهان میشود برای عوام و کسی هم نمیگوید که انگار آن بنده ی خدا هم به سبب معروفیت و یا تاثیر گذاریش باعث شده فرزندان و خویشاوندانش معروف و مورد توجه قرار گیرند و این فرد که خود محق تر بر دلیل و برهان است نه فردی که به دلیل نزدیکی با وی هر حرف و سخنی را گفت بر حق است.راه و منش افراد هم که معلوم است.هم راه و منش مرحوم شهید بهشتی معلوم بود هم شهید استاد مرتضی مطهری و هم مرحوم استاد طالقانی و ... .
اما چه میشود کرد که جامعه ای مثل جامعه ی ایران جامعه ای است که مردم در آن به معروفیت ها اهمیت میدهند و به معروفیت ها نگاه میکنند!و نه به استدلالات و سخنان افراد و اکثرا به این نگاه میشود که چه کسی بر حق است و ... .
به امید آنکه همگی ما در مسیر و راه حق حرکت کنیم.
کلمات کلیدی: