سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که مردم را به خدا خواند و خود به کار نپردازد ، چون تیرافکنى است که از کمان بى‏زه تیر اندازد . [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

»  از دفترچه خاطرات یک لباس شخصی!

 آقای لاریجانی سلام، من یک لباس شخصی ام، از همون هایی  که رفتن توی خانه بعضی ها که به قول شما اسمشون مردم هست و به قول ما اغتشاش گر آدم کش .

 آقای لاریجانی به من و امثال من ،شما و امثال آقای باهنر  می گویید لباس شخصی، تا به حال به این فکر کرده اید که شماها چرا به ما می گویید لباس شخصی. من فکر کرده ام چند تا دلیل دارد ، یکی برای اینکه لباس های ما برای شخص خودمان است ، یعنی در واقع  ما از دسترنج مردم و پول نفت و معادن مس و روی و.... نرفتیم برای خودمان لباس بخریم .لباسهایمان برای خودمان است.

 دوم اینکه ما لباسی پوشیده ایم که بیانگر شخصیت و روش و منش شخص خودمان است و نرفتیم لباس پزشکان یا روحانیون را بپوشیم .  لباس خودمان را پوشیده ایم و مثلا مثل شما و آقای باهنر که بعضی وقتها چفیه می اندازید گردنتان نرفتیم لباس دیگران را بپوشیم ، خوب اخر آقای دکترشما خط مقدم بودی ،نه آخر تو کدوم محور و کدوم شب عملیات حضور داشتی برادر که چفیه می اندازی گردنت .

راستی چه خبر آقای دکتر از مراحل ساخت خانه ویلایی که سالها در آن زندگی می کردید در خیابان پاسدارن بوستان دهم پلاک 110به مساحت تقریبا 500متر ،به خوبی پیش می رود ، به سلامتی اسکلت ساختمان که بالا رفته  ، خوب بالاخره خیلی از مسئولان ما نسل در نسل پولدار بودند دیگر، مبارک است آقا .



قربون خودمون برم که لااقل لباسهایمان برای خودمان است، حالا اگر خانه جاره ای است خیالی نیست .

 تا یادم نرفته یک پیشنهاد دارم برای طبقه شما آقای دکتر .خب الان که صدقه سر فرهنگ رفاه زدگی مسئولان  ویا شاید پولدار بودن پدر خیلی از مسئولان مثل شما و آقای کروبی، ویلاهای مسکونی اکثر آقایان در مناطق شمالی تهران واقع شده ،و با توجه به دغدغه مسکن جوانان داشتن مسئولان که باعث شده آقایان مشغول بساز و بفروشی شوند و با توجه به رفاقت بعضا 30 ساله دوستان با یکدیگر ،بهتر نیست به هم افزایی نیروهای فنی ساختمانی با هم بپردازید، مثلا به جای مراجعه به دو گروه برای گود برداری ،خب اگر گود بردار منزل ویلایی آقای کروبی در خیابان اختیاریه شمالی که در حال ساختن است خوب است ،شما دیگر نروید یک گروه دیگر بیاورید به هم کمک کنید آقا .

  آقای لاریجانی من یک لباس شخصی هستم ،شما در نطقهایتان در مورد حوادث اخیر تهران خیلی از دست من عصبانی بودید و از انجایی که من وشما تا حالا باهم جلسه حضوری نداشتیم ،تصور من بر این است که شما از روی گفته های دیگران با من بد شدید ،برای همین گفتم خودم  و  فعالیت هایم در این چند روز را خودم برایتان بنویسم تا بلکه از عصبانیتتان بکاهد و بر سلامتیتان بیفزاید ،شاید که به مردم بهتر خدمت کنید در مسند ریاست قوه قانون.

  قد من 178 سانتی متر و وزنم 68 کیلوگرم، پیراهن معمولا  روشن روی شلوار پارچه ای با  یک جفت کتونی و یک موتور هندا 125 ایرانی و یک گوشی موبایل، سعی می کنم هر روز حمام کنم و موهایم را 10 الی 12 بار در  روز شانه می کنم ،البته سبیلهایم  را هم چون  پیامبر اکرم(ص) فرموده اند معمولا کوتاه تر از مال شما نگه می دارم و به قول معروف آبخور هایش را می گیرم ،خوب آخه من یک لباس شخصی  ام دیگر ،بایدهمه ی چیزهایم شبیه و برای خودم باشد و اگر سبیل هایم را خیلی بلند کنم شبیه دراویش می شوم  نه لباس شخصی ها .

 



این از ظاهر بنده .

 راجع به افکار و منش من هم اگر بخواهم توضیح بدهم ،بنا به فرمایش حضرت علی (ع)باید دوستانم را به شما معرفی کنم، تا شما با شناختن آنها مرا بشناسید،این هم زیاد سخت نیست یک قرار می گذارم و از اکثرآنها خواهش می کنم بیایند تا شما ببنیدشان و هر سئوالی دارید از آنها بپرسید .امشب خوبه .فردا شب. باشه ،اصلا فرقی نمی کنه شما می توانید هر شب بیایید مسجد محل ما ،همیشه بچه ها هستند من هم معمولا هستم ،برای خودتان هم خوب است، شاید از این که اینقدر مردم را از پشت شیشه های دودی ماشینهایی که این سالها با راننده و محافظ  وخدم وحشم شما را جابجا کرده اند دیده اید،خسته شده اید و می خواهید مردم را بار نگ واقعی شان ببینید ،قدم  روی چشم ما بگذارید  و تشریف بیاورید با من اشنا شوید.

 واما وقایع شبهای  اخیر، بعد از ظهر بود، احسان زنگ زد که علی طرفدارای موسوی در اعتراض به نتیجه انتخابات ریختند دم در وزارت کشور و از آنجا شروع کردند به درگیری و آتش زدن سطل های زباله و بستن خیابانهای اطراف مثل شهید مطهری ،سریع با بچه ها جمع شدیم  و رفتیم، چهار تا موتور بودیم، 2 تا دو ترک ، 2 تا هم سه ترک،رسیدیم مطهری ،تعدادشان زیاد بود ،خیابان را بسته بودند ،سطلهای زباله را  آورده بودند وسط خیابان واتش زده بودند.

 لباس شخصی های دیگری هم بودند، سر جمع می شدیم 100 نفر با اسلحه های ولرم مثل باتوم ،چوب ،قفل عصا یی ماشین و ....

خیلی زور داشت برامون  2 تا خیابان اصلی شهرمون توسط یک مشت بچه سوسول  بسته شده بود، هم ولیعصر هم مطهری .

 یکی از بچه ها که ته ریش داشت و رفته بود داخلشان خبر آورد که 2 تا اتوبوس را اتش زدند ،ما دود را دیده بودیم ولی اصلا فکر نمی کردیم اتوبوس باشد. حدودا یک ساعت و نیم بودکه خیابان مطهری دستشان بود همین جوری هم پیشرفت کرده بودند و از سر ولی عصر تا سر مفتح را گرفته بودند .خبری هم از یگان ویزه و گشت ارشاد نبود ، خیلی ضایع بود، اتوبوس اتیش می زدند تو تهران ام القرای جهان اسلام.







خبر آوردند 2 تا بانک هم آتش زدند،هفت هشت تا موتور بچه حزب الهی ها را هم که گیرشون افتادند اتش زده اند و البته خودشان را هم تا حد مرگ کتک .

 خب ما هم که بی غیرت نبودیم که بایستیم و نگاه کنیم آقایون و خانومهای موسوی چی در غیاب معنادار  نیروهای ویژه ی پلیس و البته حضور نیروهای غیر ویژه ی پلیس که مشغول نگاه کردن بودند ( شاید مشغول به خاطر سپردن چهره های دخترانی بودند که لباس مناسب نداشتند تا بعد از آشوبها اگر از کنار گشت ارشاد رد شدند آنها را دستگیر کنند.) چهارراه به چهارراه جلو بروند و هر غلطی که دلشان خواست بکنند گور پدر دنیا، حیدر حیدر را دم گرفتیم وحمله .

 خوب یک چند تا کله و چیز های دیگر هم دادیم یعنی زدند داغون کردند چندتایمان را ، ولی خیابان مطهری رو آزاد کردیم ، آقای لاریجانی ما آزاد کردیم (البته خدا به وسیله ما) نه آقای فرمانده گشت ارشاد! ساعت 8 بعدازظهر شنبه 23 تیرماه هشتاد و هشت.

  بچه ها خبر آوردند میدان محسنی هم درگیری است ،  اول رفتیم یک  آرایشگاه تو خیابان سهروردی،  از بین بچه ها قرار شد من برای شناسایی لیدرهای آشوبگران ریش هایم را بزنم ،خیلی سخت بود ،خیلی ریشهایم را دوست داشتم ، خاک بر سرم ریشهایم شده بود برایم حجاب ، اگر حجاب نبود نباید زدنشون در راه خدا برام سخت می بود.بعدش هم رفتیم نماز رو خوندیم و رفتیم میدان محسنی.

بی خیال! باورمون نمی شد ، اینجا هم مثل مطهری بود ، خیابان میرداماد را بسته بودند و همان بساط  پایین، یک اتو بوس را آتش زده بودند و تا دلتان بخواهد سطل آشغال و یک هفت هشت تایی هم بانک و چند تا هم موتور آدمهای ریش دار البته نه مثل ریش و سبیل شما آقای لاریجانی ، مثل ریش و سبیل لباس شخصی ها.

خبری از نیروی گشت ارشاد هم نبود ، تازه جالب اینکه اراذل و اوباش موسوی چی ،  که بانکهای  حتی خصوصی  دور میدان و توی خیابان میرداماد را آتش زده بودند ، دست به کیوسک نیروی گشت ارشاد واقع در ضلع شرقی میدان محسنی هم نزده بودند ! بچه های پایگاه بسیج مسجدمان آمده بودند ، فرمانده حوزه بسیجیان هم حضور داشت .تو میدان مبنا که حدودا 500 متر بالاتر از میدان محسنی است جمع شده بودیم. من که ریشهایم رو زده بودم و حالا  فقط سیبیل داشتم  رفتم برای شناسایی ...

 غوغایی بود ، شعار می دادند ،  به احمدی نژاد فحش می دادند ، به بسیجی فحش ناموسی می دادند ،می گفتند رای من رو دزدیدن ، دارن باهاش پز میدن و چندتاشون هم 2 تا سطل آشغال فلزی رو که نتوانسته بودند آتش بزنند  آورده بودند وسط خیابان و با آهن به صورت منظم می کوبیدند روش و می گفتند : ارتش سبز ایران ، همینه  ، همینه  ، خیلی باحال می زدند خوشم آمد و مشغول شناسایی عناصر اصلی شدم .اکثرا جوان بودند  و تو جو ، ولی یکسریشان ، پدرسوخته ها ، خیلی هماهنگ شده و حرفه ای بودند و به بقیه جو می دادند  مثل همون هایی که  با سطل آشغال مارش حمله می زدند و چند تای دیگه که مثلا شروع حمله  به بانکها و شکستن دوربین های مغازه ها و بانک ها رو انجام می دادند.
سرتون را درد نیاورم  آقای لاریجانی ، حمله کردیم و خلاصه میدان محسنی و خیابان میرداماد و کوچه های اطراف را پس گرفتیم ، البته با مدد الهی و در پوشش لباسهای خودمان که با پول خودمان یا پدرهایمان خریده بودیم ، ذکرمان هم همان حیدر حیدر بود ، و البته در آخر شب بنا به دستور یکی از بچه های جبهه ای یا زهرا(س) ، با رمز یا زهرا میدان مادر (محسنی) ، خیابان میرداماد و کوچه های بالا و پایین  اطراف را حدود ساعت 12 شب آزاد کردیم  ، کلی از بچه هامون هم داغون شدند. آقای لاریجانی ! شما آن موقع کجا بودید و چه لباسی تنتان بود ؟

 بعد از پاکسازی کامل منطقه و به منظور یاری به لباس شخصی ها در سایر نقاط تهران سوار موتورهایمان شدیم و به جاهای دیگر رفتیم .

 اوج اقتدار نیروی گشت ارشاد و وزارت اطلاعات آن شب در شمال شهر تهران موج می زد، از میدان تجریش رد شدیم به ستاد این دکتره هست که رئیس جمهوره و خونه 500 متر به بالا  تو پاسدارن و نیاوران  و ... نداره حمله کرده بودند و همه شیشه های ان را که یک مغازه واقع در ضلع شمالی میدان جنب ترمینال تاکسی بود شکسته بودند و نرده های آن را شکسته و هر چه در آن بود را غارت کرده بودند و  بعد هم آتش زده بودند ، و البته چند جای دیگر هم همین کار رو کرده بودند.

 

آن شب صبح شد و صبح بعد از ظهر و بعد از ظهر مغرب ، من و سایر لباس شخصی هایی که باهم رفیق بودیم نماز مغرب وعشا رو میدان فلسطین قرار گذاشتیم و بعد از اقامه نماز در مسجد اموی ، شروع به آزاد سازی مناطق مختلف تهران از لوث وجود اشرار نمودیم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/3/21:: 1:54 عصر     |     () نظر