سلام
آغای موسوی!
گرچه عقلا گفتهاند: بر دیوانه قلم نیست،
اما به حرمت آنها که از سر جهل تو را عاقل میشمرند،
با تو همکلام میشوم.
پیام تبریک نوروزیتان را شنیدم.
تبریک میگویم،
نوروزتان را که نه،
بازیگر شدنتان را.
اعتراف میکنم که اولش خوب خندیدیم.
چه خوب بازی میکنید نقش منتخبان ملت را.
شاید احمدینژاد هم نتواند اینطور پیام تبریک بدهد و مردم ایران را ملتش خطاب کند.
فکر میکردم، ایکاش شما هم کمی جسارت مجید توکلی را در روسری سر کردن داشتید تا لااقل خودتان به جای آن بازیگر زن، فیلم تبلیغاتیتان را نقش بازی میکردید.
همان زنی که آقای مجیدی مدام تلاش واهی کرد تا بگوید بازیگر نبوده و…
آغای موسوی !
شاید پیش خودتان فکر کردید پیامی چاق میکنم،
مردم ایران را عصبانی میکنم و انتقام صندوقهای رای را از ملت میگیرم.
اما اشتباه کردید!
نه ماه تمام صبر کردیم!
نه اینکه خواسته باشیم،
دستهایمان را بسته بودند!
گفتیم شهدایمان را فریاد بزنیم، گفتند نه!
مراسم نگرفتیم و به مراسمهایی که برای انسانهای زنده برگزار کردید نخندیدیم!
خندیدیم به طعنههای ساندیسی و ساندویچیتان بیآنکه خندهدار باشند.
خود گفتید و خود تایید کردید.
خود کُشتید و خود سوگواری کردید.
خود خونی کردید و خود برافراشتید…
چشم پوشی کردیم وقتی کشتههای فاحشه و اوباشتان را شهید خواندید.
دردنامه داشتیم و نوشتیم اما هیچ یک را به زبانهای دیگر ترجمه نکردیم،
گفتیم هر چه هست دعوای خانگی است، بگذار “بینهم” بماند تا بشود “رحماء” بود.
پنهان کردیم، مدام بغضهایمان را.
تغافل کردیم، مسجد آتش زدنتان را.
روزهای مقدس ما را به لوث وجود خود لجنی کردید.
سیزده آبان، شانزده آذر، بیست ودوم بهمن، تاسوعا و عاشورا…
صبر کردیم.
دندانهای رضایی را خرد نکردیم، گفتیم حالا از سر حماقت یک نامهای داده!
مطهری را به جرم نفاق تازیانه نزدیم، گفتیم حالا مردک یک دفعه جوگیر شده!
آقای استوانه را به همان سیاست یکی به میخ و یکی به نعلش حفظ کردیم.
بوی پسته را شنیدیم و ساختار پُرساخت و پاخت قوهی قضاییه را نشکستیم.
میدانی آغای موسوی!
ایران مسجد و تو همان که گفتم، دیوانه!
بیرونت خواهیم انداخت.
تو اشتباه کردی.
امسال سال هرچه باشد، سال صبر بر نفاق نیست!
تا حالا هم اگر صبر کردهایم اشتباهی بوده…
کلمات کلیدی: