سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسی دانشمند که دنیا نابودش کرده است . [امام علی علیه السلام]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
قمارباز و گزینه‌های روی میز

سجاد فیاض

حکایت میرحسین موسوی در انتخابات دهم و وقایع پس از آن حکایت قماربازی را می ماند که همه هستی خود را به قمار گذاشته بود؛ قمار بازی که دلبستگی هایی هم به انقلاب و خط امام داشت اما در سیر فضای سیاسی کشور هر چه پیش رفت فاصله اش از نظام بیشتر و بیشتر شد؛ تا آنجا که عملا کم کم به جایگاه اپوزیسیون نظام تغییر موقعیت داد.

نخست وزیر دهه 60 برای فرار از بدنامی ای که برایش فراهم می آمد و نیز در سایه توهمی که از پشتیبانی مردم در ذهن داشت، سیری استدراجی را طی می کرد و در این میان خارج نشینانی که طرح کودتا در ایران را در ذهن می پروراندند، بهترین موقعیت را برای بهره برداری یافته بودند.

آنچه جنبش سبز نامیده می شد و میرحسین موسوی خود را رهبر آن تلقی می کرد، با سرعت تمام به رادیکالیسم شتافت و تا آنجا پیش رفت که در کنار شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" و "مرگ بر دیکتاتور"، شعار "نه احمدی، نه موسوی، فقط رژیم پهلوی" را هم به گوش خیابان های شهر رساند. این همه در حالی بود که میرحسین و برخی اصلاح طلبان بر ضرورت اجتناب از طرح شعارهای تندی که می توانست دستمایه مخالفان قرار گیرد، هشدار می دادند.

در کنار این انحراف آشکار که نوعی تخطی از روند مطلوب تلقی می شد و رهبری هم قبلا نسبت به آن در پیام های خصوصی به صحنه گردانان این جریان هشدار داده بودند، سیر کاهشی جمعیت در حضورهای خیابانی با وجود کاسته شدن از فضای امنیتی کشور قابل توجه بود.

آنچه می توان به جرأت گفت این است که جریان معترض بعد از انتخابات لااقل با روند کنونی اصولا ظرفیت و امکان ادامه مسیر را نداشته و ندارد. میرحسینی که از تشکیل جبهه فراگیر سخن می گفت، اکنون به یک ژنرال شکست خورده بدل شده و هاشمی هم جایگاه خود را بالاتر از آن می داند که بخواهد مستقیما خودش را هزینه کند. در واقع او هم دوستانش را تنها گذاشته است.

آنچه می ماند گزینه هایی است که می توان دنبال کرد؛ گزینه هایی که هنوز روی میز هستند و انتخاب میان آنها بر عهده همان صحنه گردانان است. در یک تقسیم بندی ساده می توان دو خط سیر را برای آینده ترسیم کرد. نخست خط سیری که طی آن بازگشت به انقلاب و تغییر موقعیت از جایگاه اپوزیسیون به یک منتقد درون نظام را به دنبال دارد و دیگر خط سیری که تداوم تقابل را رقم می زند.

در رویکرد دوم باید تداوم جدایی موسوی از خط امام را انتظار کشید. در این خط سیر برای ایجاد تغییر در شرایط کنونی باید نسخه ای جدید را مد نظر قرار داد. نسخه ای که بتواند اصلاحات فروخفته و سیر نزولی کنونی را به اوج بازگرداند. نتیجه این خط سیر همان سرنوشتی است که بنی صدر و منافقین دچار آن شدند و سرانجام نهایی آن تقابل روشن و رو در رو با نظام خواهد بود.

نسخه شفابخش اما می تواند به گونه های مختلفی تجویز شود. می تواند مجری آن از درون نظام و از بین معترضین و یا از خارج گودنشینان باشد. سعید حجاریان مدتها پیش گفته بود اصلاحات خون می خواهد و خون می تواند نسخه ای جدید برای خط سیر رادیکالی باشد. خط سیری که در آن بی نظیر بوتو ترور می شود تا علی آصف زرداری رهبر جدید حزب مردم بر کرسی بنشیند. ساده ترین برآورد، طرح ریزی برای ترور کروبی است. تروری که موسوی به خون خواهی آن بلند شود. چند روز پیش کروبی از کسانی سخن گفت که مطابق اطلاعات برخی نهادها می خواستند او ترور کنند. این در واقع همان خط سیری است که مطلوب دشمن است.

اما آیا موسوی حاضر است به نزاع علنی و روشن با نظام برخیزد و آیا در این مسیر مردم او را همراهی خواهند کرد؟ مواضع اخیر موسوی حکایت از آن دارد که او خود به شدت از این خط سیر گریزان است اما در عین حال برخی در تلاش هستند تا او را به این فضا سوق دهند. در صورت تحقق این شرایط باید ترور و ناامنی را در کشور به انتظار کشید و در عین حال منافقینی جدید را پیش روی انقلاب دید.

خط سیر دوم اما خط سیری منطقی است. در این رویکرد میرحسین با شیبی ملایم بازگشت به نظام را کلید می زند و تبدیل شدن به یک منتقد درون نظام را برمی گزیند. لازمه این سیر مشخص کردن خط مرزها با بیگانگان و موضع گیری علیه کسانی که می خواهند از اختلافات داخلی سوء استفاده کنند از یک سو و تبری جستن از تندروهای بدون منطق و شعارهای رادیکال از سوی دیگر است. در این خط سیر تداوم حضور خیابانی دیگر معنایی پیدا نمی کند و ضروری است تا با توجیهی مناسب آن را به وضعیتی دیگر تغییر داد.

میرحسین موسوی می تواند کم کم باب انتقادهای اصولی را بگشاید و خود را شخصیتی منطقی با انتقاداتی روشن معرفی نماید. در این حالت کم کم از ظرفیت صدا و سیما هم بهره خواهد برد. در عین حال او می تواند از برخی عقب نشینی هایی که به مرور زمان ضروری می نماید، فرصت ایجاد کند.

راه اندازی پایگاه اطلاع رسانی جماران و سخن گفتن دوباره از امام و خط امام توسط موسوی و حامیان او و در عین حال سخن گفتن از وحدت در شرایط کنونی و نیز باز ایستادن تئوریسین هایی چون سعید حجاریان از سیر رادیکالی حرکت نشان از آن دارد که اولا بانیان این جریان خود ناکارآمدی روند کنونی را پذیرفته اند و ثانیا برگزیدن خط سیر دوم را ترجیح می دهند.

موسوی در مصاحبه اخیر خود به مفاهیمی اشاره می کند که از همان تعلق خاطر او به دهه 60 حکایت دارد. او می گوید:«از نظر امام وحدت بر اساس خویشاوندی سیاسی طرح نمی شود. در وحدت مورد تاکید امام، فامیل و دوست و آشنا به هم باج نمی دهند بلکه امام وحدت را به مولفه های منافع ملی و حیات طیبه نظام اسلامی بر می گردانند و همه جا به آن تاکید می کنند. بحث بر سر خدمت و ارزشهای بسیار اساسی و بنیادی است که کشور را برومند کند. منشور برادری حضرت امام، کاملا به مسائل حیاتی جامعه معطوف است. صلاح گروه های مختلف سیاسی، فقها، روحانیون، روشنفکرها و مردم است که روی آن فکر کنند و اندیشه های مختلف آنها بر اساس این پیام به هم پیوند بخورد.»

به نظر می رسد این خط سیری است که اکنون موسوی آغاز کرده و البته باید ادامه پیدا کند. اگر بانیان این جریان بتوانند از دخالت کسانی که خط سیر نخست را دنبال می کنند و نیز طرح ریزی هایی که از خارج کشور برای تشدید فضا کلید می خورد، فاصله بگیرند و پازل آنها را از پازل خود جدا کنند، می توان تداوم خط سیر دوم را از جانب آنان انتظار کشید.

طبیعتا این بازگشت بدون هزینه نیست. نباید انتظار داشت نظام با آغوش باز کسانی را که مدتها آشوب درست کرده اند بپذیرد و بر همه خطاها چشم بپوشد. چاره کار اما چندان پیچیده نیست. چاره بازگشت به ولایت فقیه و استمداد از محور نظام اسلامی تبیین شده از جانب امام است.

اصلاحات اگر می خواهد از ریزش آرای خود و نقش آفرینی در جایگاه اپوزیسیون جلوگیری کند، ناگزیر از این بازگشت خواهد بود. در سایه این بازگشت بسیاری از راه های دشوار و دور و دراز کوتاه خواهد شد. جریان انقلابی هم وحدتی را می پذیرد که حول محور ولایت فقیه باشد. بازگشتی را می پذیرد که با رجوع واقعی به ولایت فقیه رقم بخورد.

سوالی که وجود دارد این است که آیا قماربازی که از آن سخن رفت، به قمار هستی ناچیزی که از او برجای مانده، پایان خواهد داد و پازل قماربازان را ترک خواهد گفت یا اینکه باز خواسته یا ناخواسته در همان پازل بازی خواهد کرد؟ او خود می داند این فضای رسانه ای پایتخت نشینان است که تا هم اکنون بقای سیاسی اش را رقم زده است والا در متن مردم خبری از آنچه تقلب و خیانت به آرای مردم نامیده می شود، نیست. با این تفاصیل تصمیم منطقی قماباز چه خواهد بود؟


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/26:: 7:47 عصر     |     () نظر