سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ آفریدگان نزد خداوند، غیبت کننده است . [امام علی علیه السلام]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

گروه تاریخ- محمد مهدی تهرانی: یک مرتبه کسی از میان جمعیت با صدای درشت و رسا شعار داد: «توطئه چپ و راست، کوبنده اش روح الله است.» و امام بلافاصله فرمودند: «صبر کن! کوبنده اش شما هستید. روح الله کی هست؟!»(1) همین چند جمله کوتاه در آن فضای پرشور کافی بود تا به یکباره صدای گریه و ناله مردم بلند شود. کودتای نوژه شکست خورده بود و امام در جمع روحانیون از نهضت می گفت و اینکه حتی اگر او را هم از میان بردارند، نهضت ادامه پیدا خواهد کرد.

حکایت آن روزها با روزهایی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم در تقویم سیاسی انقلاب ثبت شد، قرابت های خاصی دارد که می توان مستند و مستدل به آن پرداخت. از کودتای فانتوم های پایگاه نوژه همدان تا کودتای سبز اصلاحات چندان راه نیست؛ آن روزها هم برخی گمان می کردند که به راحتی می توان از سد قانونی نظام گذشت و با استفاده از مهره های حزبی و نظامی راه را برای بازگشت بختیار و ریاست جمهوری او باز کرد. این همه البته رویایی کودکانه بیش نبود.

تیمسار محققی همان کسی که در جریان کودتا قرار بود عملیات هوایی را هدایت کند، بعدها در بازجویی خود سازماندهی کودتا را ناقص، ضعیف و احمقانه توصیف کرد و گفت:«دیدیم که چگونه کاری بچه گانه و حماقت کردیم!... ما ذرع نکرده می خواستیم پاره کنیم، حالا که فکر می کنم می بینیم خیلی بچه گانه و بی حساب و کتاب بود!»(2)

قرار بود با تصرف پایگاه هوایی نوژه در همدان و رسیدن هواپیماها به تهران، بیت حضرت امام(ره)، فرودگاه مهرآباد، دفتر نخست‌وزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران، ستاد مرکزی کمیته‌های انقلاب، پادگان ولی عصر(عج)، پادگان امام حسین(ع) و چند نقطه مهم دیگر بمباران شود‌. پس از بمباران‌های هوایی، هواپیماها با شکستن دیوار صوتی به نیروی زمینی علامت می‌دادند که مرحله دوم کودتا را آغاز کند‌. در این مرحله باید صداوسیما، فرودگاه مهرآباد، ستاد ارتش جمهوری اسلامی، پادگان حر، پادگان قصر و پادگان جمشیدیه به تسخیر آشوبگران در می آمد و در سطح شهر تهران با اعمال خشونت و ارعاب حالت نظامی ایجاد می شد، طبق برنامه اگر نیروی زمینی توفیقی در تسخیر صداوسیما نمی یافت، هواپیماها آنجا را بمباران می‌کردند‌.

این همه با افشاگری دو تن از نیروهای ارتش و هوشیاری انقلابیون ناکام ماند و خط انقلاب همچنان طی شد تا سال ها بعد هم افرادی در فکر طرح ریزی نوعی کودتا برآیند و آرام آرام با آموزش ها و فعالیت های در سایه، به اسم دموکراسی زمینه خشونت و ناآرامی ها را برای بازگشت دوباره به قدرت فراهم آورند. واکاوی شرایط زمانی و حواشی این دو رویداد است که صورت مسئله را روشن تر می کند.

صورت بندی مواضع امریکا و غرب

«کارتر با ناراحتی و غرغرکنان زیر لب گفت: لعنت بر...، لعنت بر...! کارتر حالت کسی را داشت که کاردی در بدن او فرو کرده باشند. درد و رنج تمام وجود و چهره او را فراگرفته بود... کارتر با چهره ای غمزده به من نگاه کرد و گفت: برنامه لغو شد و بعد سرش را بین دو دست گرفته و در حدود 5 ثانیه روی میز خیره ماند. تأثر فوق العاده ای برای او و برای امریکا به من دست داد. در آن روز غم انگیز با وجود ناراحتی و تأثر شدیدی که در چهره همه خوانده می شد، آرامش و سکون غریبی بر کاخ سفید حکمفرما بود... نیازی نیست بگویم که شکست عملیات نجات، تلخ ترین شکست و دلشکستگی برای خود من در مدت 4 سال خدمت در کاخ سفید بود.»(3)

این توصیفی است که برژینسکی مشاور امنیت ملی کاخ سفید از شرایط بعد از شکست عملیات طبس ارائه می کند. تصرف لانه جاسوسی از یک سو و شکست های پی در پی ایالات متحده امریکا در مواجهه با ایران در مواردی نظیر قصه مک فارلین، ابراز نگرانی مقامات این کشور را تشدید می کرد. این همه را برژینسکی در یک جمله بیان می کند: «کارتر می گفت آبرو و حیثیت ملی ما به خطر افتاده.»(4)

شعله های انقلاب زبانه می کشید و می توانست دیر یا زود گفتمان انقلاب جهانی متأثر از خود و جبهه ای ضدامپریالیسم را رقم بزند. جرج شولتز وزیر خارجه امریکا معتقد بود: «انقلاب اسلامی خطرناک ترین دشمن مشترک تمدن غرب در سراسر تاریخ آن است!»(5) او همچنین می گفت: «اگر خمینیسم در منطقه پیشرفت کند، منافع استراتژیک امریکا آسیب خواهد دید و بدیهی است که منافع اسرائیل نیز ضربه خواهد خورد.»(6)

امریکا منافع خود را دنبال می کرد و این منافع با روند انقلاب اسلامی و شعارهای ضداستعماری آن روز مناسبتی نداشت. از همین رو بود که غرب به قدرت رسیدن طیفی دیگر را مناسب تر می دانست و آن زمان بختیار در نقش آلترناتیو انقلاب اسلامی ظاهر شد. غرب بازگشت بختیار را به ادامه حضور انقلابیون ترجیح می داد.

در بازه زمانی قبل و بعد از انتخابات دهم هم چنین رویکردی از جانب غرب ظهور عینی یافت. شکسته شدن تابوی رژیم صهیونیستی و شعارهای تند و صریح رییس‌جمهور که ریشه در همان ادبیات انقلاب و آرمان های فراموش شده روزهای جنگ داشت، سیاستمداران غرب را آنقدر نگران کرد که صراحتاً ابراز امیدواری کردند هر کسی غیر از احمدی‌نژاد سکان دولت دهم را در دست بگیرد. غرب سایر کاندیداها را به احمدی‌نژاد ترجیح می داد.

سخنانی نظیر سخنان کارتر حتی بعد از واقعه کلمبیا هم تکرار شد. شیمون پرز: «مسئولان دانشگاه کلمبیا در اجازه به احمدی‌نژاد اشتباه فاحشی کردند.» هاآرتص (تل آویو): «اسرائیل بزرگترین خسارت را از سفر احمدی‌نژاد دید... برای ماه ها، اسرائیل تلاش زیادی کرد تا از آنچه در نیویورک اتفاق افتاد، جلوگیری کند اما احمدی‌نژاد توانست نشان دهد که ایران در برابر جهان نیست بلکه ایران علیه اسرائیل است.» فاکس نیوز: «وضع پیش آمده درباره احمدی‌نژاد ناامید کننده است.» لس آنجلس تایمز: «می توان با اطمینان اعلام کرد که احمدی‌نژاد با پیروزی امریکا را ترک کرد.» راسیسکایا گازیه: «تسلط و هنرنمایی ماهرانه رئیس جمهور ایران باعث حیرت همه مجریان رسانه ای شد.» و...

اگر روزهای کودتای نوژه در سال 59، امریکا نگران از دست دادن ایران به عنوان پایگاه استراتژیک خود در منطقه بود، این بار می ترسید زمینه های همراهی با غرب هم در ایران به انزوا و فراموشی سپرده شود. امریکا از مرگ اصلاحات نگران بود و در عین حال، سردمداران رژیم صهیونیستی از ضرورت ترور احمدی‌نژاد سخن می گفتند یعنی درست همان سخنانی که در آغاز انقلاب هم گفته می شد.

اگر آن روز غرب از رواج خمینیسم می ترسید، بعد از روی کار آمدن دولت نهم و محبوبیت احمدی‌نژاد از احمدی‌نژادیسم که ریشه در همان مشی امام داشت، عصبانی و نگران بود. طبیعی بود که تمام تلاش خود را هم برای زمینه‌سازی اغتشاشات به‌کار بگیرد تا بلکه امدادی باشد برای پیکر بی‌جان اصلاحات. از همین رو، VOA و BBC همدوش هم به صحنه آمدند و بنای تحریک و تهییج معترضان را گذاشتند. طبیعتاً نمی توان در این میان، نقش کسانی را که پیش‌تر به دریافت حقوق از VOA اعتراف کرده اند، نادیده گرفت. پیش‌تر امیرعباس فخرآور از حقوق محسن سازگارا از محل کمک‌های دولت امریکا در "واشینگتن انستیتو" و VOA و نیز دریافتی های علی افشاری از محل کمک‌های دولت امریکا به مؤسسه NED و بودجه دولت امریکا در رسانه دولتی VOA خبر داده بود و برخی اصلاح‌طلبان هم این دریافت ها را در مسیر تحقق دموکراسی مشروع می خواندند.

امریکا در عین اینکه از گفتگو سخن می گفت، برای کمک به جریانات برانداز رسماً در مجلس سنا بودجه مشخص تصویب می کرد و این بدین معنا بود که همراهی امریکا با برخی جریانات اغتشاشگر نه توهم توطئه که واقعیتی انکار ناپذیر است و بعضاً برخی چهره های اصلاح‌طلب هم بر آن صحه گذاشته اند.

در واقع، رویکرد غرب و مشخصاً امریکا در این 2 جریان کاملاً قابل تطبیق است. برای امریکا البته جریان سیاسی حاکم مهم نیست، نام رژیم هم مهم نیست، مهم اتکای به امریکا و جایگزینی سیاست انفعال به جای سیاست فعال در امور بین الملل است. ابراز امیدواری غرب از پیروزی هر کسی غیر از احمدی‌نژاد در انتخابات از همین زاویه قابل درک و تحلیل است.

از بختیار تا میرحسین موسوی

شاپور بختیار که نخست‌وزیری کشور را عهده دار بود، حتی پای هواپیما هم به شاه وعده داد که تمام تلاش خود را برای حفظ کشور به کار بندد. بازگشت امام به ایران اما دیگر جایی برای بختیار نمی‌گذاشت و به این ترتیب او هم مخفیانه از کشور خارج شد و در پاریس طرح ریزی های جدیدی را علیه انقلابیون کلید زد تا بلکه نخست‌وزیری را بازیابد.

مردم منش انقلاب را پذیرفته بودند و حاضر به پذیرش دوباره کسی چون بختیار نمی شدند؛ اما بختیار با این توهم که بخشی از بدنه ارتش و اقشاری از مردم او را همراهی خواهند کرد، راه دیگری را در پیش گرفت. در این میان، اطرافیان او و گزارش هایی که به دست وی می رسید، در تصمیم سازی ها مؤثر بود.

مهندس رضا مرزبان که برای ارائه گزارش به بختیار به فرانسه رفته بود، می گوید: «برای ایشان شرح دادم که مسئله گروگان گیری روی اقتصاد ایران اثر گذاشته است و اثراتش در بهار آینده شدیدتر می شود. به خصوص که کشورهای دوست امریکا ممکن است عکس العمل نشان دهند، در کلیه سازمان های دولتی پاک‌سازی کرده اند و عده ای صاحب تخصص را بیرون ریخته اند و معلوم نیست پاک و نجس کیست و معیار پاک‌سازی چیست... در مورد پاک‌سازی در ارتش صحبت کردم و اینکه ارتش به شدت لطمه خورده است. سپس به وضع عراق پرداختم و اینکه صدام حسین از قرارداد 1975 و شکست 1973 سخت شرم‌زده است و ممکن است از ضعف ارتش ایران بهره برداری کند.»(7)

به دنبال این سفر، بنی عامری نیز در 15 اسفند ایران را به قصد فرانسه ترک کرد و آنجا با با اعضای ستاد نظامی بختیار ملاقات و گفت‌وگو کرد. گزارش بنی عامری از تدارکات فراهم شده در نیروهای مسلح، مکمل تحلیل مرزبان از وضع آسیب پذیر جمهوری اسلامی بود و ستاد بختیار را به این نتیجه رساند که در بهار آینده(1359) این تزلزل در اوج است.

مسئله ای که در این میان وجود داشت، تمایل بختیار به برخی سرویس های اطلاعاتی و کشورهای استعماری بود. مهندس رضا مرزبان با اشاره به دیدارش با بختیار در پاریس می گوید: «دکتر بختیار اظهار داشت که او و دیگر شخصیت های حزب ایران اکنون به این نتیجه رسیده اند که حتی ملی گراترین دولت ها در ایران بدون دوستی فعال یکی از 3 قدرت بزرگ نمی توانند دوام داشته باشند. ثابت شد همکاری با انگلیسی ها فاجعه آمیز است و همکاری با اتحاد شوروی به معنای نابود شدن کشور خواهد بود. حمایت از ایالات متحده نمایانگر تنها امید ایران برای استقلال نسبی است.»(8)

در انتخابات ریاست جمهوری دهم، از یک سو انتقال اطلاعات غلط به نخست‌وزیر سابق حتی در مناظره ها و برنامه های تلویزیونی بروز پیدا می کرد و از سوی دیگر نوعی توهم پیروزی در تعاملات اطرافیان میرحسین موسوی با او شکل گرفته بود. موسوی خود را فرشته نجات کشور و سوپرمن اصلاحات قلمداد می کرد. او برای رسیدن دوباره به قدرت از برخی مواضع قبلی خود هم برگشت و در نزاع قدرت از برخی چهره های مسئله دار بهره گرفت.

نفوذ عناصر مسئله دار در ستاد او و در عین حال ارتباط حامیانش با رسانه های بیگانه و مصاحبه های پی در پی تلقی نوعی هماهنگی متقابل با رسانه هایی نظیر بی‌بی‌سی را ایجاد می کرد. در این شرایط، نه تنها در طرح ریزی ها به نوعی از راهکارهای انقلاب مخملی استفاده شد، بلکه برخی شخصیت های اصلاح‌طلب، رسماً در مدح انقلاب مخملی سخن گفتند. سعید حجاریان که به عنوان تئوریسین جریان اصلاحات شناخته می شد و از قضا در انتخابات هم جزء حامیان میرحسین موسوی به شمار می آمد، رسماً اعلام کرد که: «انقلاب رنگی، دمکراسی را به ارمغان می آورد!»

به این ترتیب، تلاش برای بازگشت به قدرت تحت تأثیر گزارش های جهت دار اطرافیان کلید خورد و از همراهی رسانه های بیگانه هم چه در انتخابات و چه بعد از آن حداکثر بهره برداری انجام شد. اصلاح‌طلبان مثل بختیار استفاده از حمایت های امریکا خصوصاً در بعد رسانه ای را لازم و اجتناب ناپذیر می دانستند.

با توجه به شرایط ایجاد شده و اوج گیری نهضت، قصه برای بختیار، قصه مرگ و زندگی بود. هر گونه تعلل در مواجهه با نهضت می توانست به حذف سیاسی دائم او منجر شود. در انتخابات دهم به نوعی همین شرایط وجود داشت. اصلاح‌طلبان که طی انتخابات های متعدد توسط مردم به حاشیه رانده شده بودند، خود تصریح کردند که این انتخابات نقشی حیاتی و کلیدی در آینده فرارو دارد.

از شریعتمداری تا منتظری، صانعی و کدیور

«با علما و روحانیونی که طرفدار آیت الله شریعتمداری می باشند، دست به دست هم دادیم تا یک اسلام نوین در سطح مملکت پیاده کنیم.»(9) این جمله ای است که ایرج درخشنده از ساواکی های جذب شده به کودتا از قول احسان بنی عامری بیان می کند.

در آن بازه زمانی سرمایه گذاری وسیعی بر روی برخی شخصیت های روحانی انجام پذیرفته بود. یکی از سران کودتا در دادگاه انقلاب در این خصوص می گوید: «آقای مهندس قاضی در جواب ایشان (در جواب تیمسار محققی) گفتند که ما با روحانیت پیشرفت خوبی داشته ایم و توانسته ایم به توافق برسیم؛ مثلاً با آقای شریعتمداری با پسر ایشان وارد صحبت شدیم. پسرشان از جانب آقای شریعتمداری قول همه گونه همکاری را دادند. حتی منزلی در حوالی یوسف آباد برای ایشان اجاره کرده و قرار بود که ایشان بلافاصله به تهران منتقل بشوند... تا اینکه زمان و مکان آماده شود، رادیو تلویزیون تصرف بشود که یا ایشان مستقیماً خودشان از رادیو تلویزیون صحبت بکنند یا اینکه نوار و اعلامیه‌اشان پخش و از ایشان کمک گرفته شود.»(10)

حتی این برنامه ریزی انجام شده بود که بتوانند بعد از کودتا، از سخنان شریعتمداری که مرجعی شناخته شده به شمار می آمد، در صدا و سیما بهره ببرند. آن روز هم سخن از اسلام نوین بود. امید به موفقیت کودتا تا آنجا بود که اعلامیه پیروزی هم آماده و خانه ای هم برای انتقال شریعتمداری به تهران فراهم شده بود. کودتاچیان می کوشیدند تا از جایگاه روحانیت و مرجعیت برای پیشبرد امور خود استفاده کنند و طبیعتاً برای رسیدن به این مطلوب، نفوذ در بیت علما و ارتباط مستمر با آنان ضروری می نمود.

در انتخابات ریاست جمهوری دهم چهره هایی نظیر منتظری این نقش را بر عهده گرفتند و عهده دار حمایت از غوغاسالاری ها و فضاسازی های اصلاح‌طلبان شدند. منتظری که پیش‌تر از سوی امام از مقام قائمی رهبری به خاطر سادگی و نفوذ عناصر بیگانه در بیتش عزل شده بود، این بار نیز به گونه ای تامل برانگیز وارد فضای سیاسی شد. این در حالی بود که ابهامات زیادی در خصوص بیانیه های او وجود داشت. تا آنجا که گفته می شد این بیانیه ها بدون اطلاع او و از سوی محسن کدیور نوشته و منتشر می شود.

آقای یوسف صانعی هم که نوعی اسلام به اصطلاح نوین را دنبال می کرد که البته با حقوق بشر غربی و مبانی لیبرال دموکراسی تزاحمی نداشته باشد، پا به رکاب جریان غوغاسالاری ها شد تا در سایه سکوت عجیب برخی مراجع، جریان غوغاسالار را پشتیبانی کند. این همه تدوام یک خط سیر برای سوء استفاده ابزاری از یک جایگاه بود که البته قرابت ویژه ای با زمان شریعتمداری داشت.

این در حالی بود که جریان اصلاحات حساب ویژه ای روی نقش آفرینی های هاشمی رفسنجانی و نفوذ او باز کرده بود. در واقع تلاش می شد تا از تمام ابزارهای ممکن برای پیشبرد اهداف و ذهنیت سازی لازم بهره گرفته شود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/5/18:: 9:28 عصر     |     () نظر