سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش برای کسی که بدان عمل می کند، مایه رشد است . [امام علی علیه السلام]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
سرکردگان گروهک ستیزه جوی مجاهدین خلق که در ادبیات مردم ایران منافقین نامیده می شوند اخیرا" نامه ای به مقصد تهران ارسال کرده است.

به گزارش البرز، گیرنده نامه این به اصطلاح رهبر جنبش! برای آزادی خلق ایران یکی از دو نامزد معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در خرداد امسال است.

رجوی که نام گروه مطرودش در لیست سازمانهای حامی ترور در اغلب کشورهای اروپا و آمریکا ثبت شده در نامه خود به صراحت از امادگی خود و افرادش برای همکاری در هرگونه تحرک علیه جمهوری اسلامی خبر داده و گفته است: به شرط آنکه در تصمیم گیری برای ادامه اغتشاشات مصمم باشند حاضر است از افراد و امکانات این گروهک به نفع جریان به انحراف رفته موسوم به سبز استفاده کند.

گزارش البرز حاکی است سران نظام همچون علی لاریجانی رئیس مجلس در سخنان خود حساب معترضان و براندازان را از هم جدا دانسته اند.

هنوز درباره اینکه این نامزد معترض چه واکنشی به نامه مریم رجوی زنی که این روزها زیاد سبز می پوشد خبری به دست نیامده اما اخبار اعلام شده از سوی وزارت اطلاعات و دیگر نهادهای امنیتی از دستگیری چندین نفر از اعضای این گروهک در تجمعات و کشف دست کم یک خانه تیمی حکایت دارد. و این به معنای ان است که رجوی و اعضای گروه از هم پاشیده اش حتی منتظر پاسخ نامه نمانده و می خواهند به روش خودشان ! مردم ایران را نجات دهند.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/24:: 8:11 عصر     |     () نظر
سران فتنه همچین هم بی فایده نیستند

بدن سالم، مهارت قشنگی دارد. اگر ویروسی به درونش راه یافت، نیروهای دفاعی بدن دست به کار می­شوند و آن ویروس بیماری­زا را لت و پار می­کنند. در این درگیری، نه تنها نیروهای دفاعی اثر ویروس را خنثی می­کنند بلکه کاری می­کنند که بدن تا همیشه از شر بیماری این ویروس راحت شود. و این اثر ناگیرایی و مقاومت بدن که در پی حمله­ی این ویروس به دست آمده است، به قدری ارزشمند است که به تب و لرز چند روزه­ی بدن می­ارزد.

بعدها پزشکان هم یاد گرفتند. آنها به زور آمپول هم که شده، چندتا ویروس بخت­برگشته­ی مردنی را در بدن می­اندازند، تا نیروی دفاعی بدن، دوباره به پا خیزد و حساب این ویروس­های از همه چیز بی­خبر را بگذارند کف دستشان. البته این کار هم ممکن است اندک عوارضی داشته باشد، ولی هیچ مهم نیست. فقط باید در نظر داشت که این روش، برای بدن سالم کارایی دارد و بس؛ یعنی اگر برای بدن بیمار و مشکل­دار از این بازی­ها دربیاوریم، آن بدن بیچاره نفله می­شود.  

دقیقا همین شگرد در جامعه­ی سالم هم قابل اجراست و خدا از قدیم ندیم­ها چنین نقشه­هایی برای جامعه­های سالم کشیده است. او هر چند وقت یک بار، چند ویروس به جان جامعه می­اندازد، تا مردم بریزند و با تکیه بر ایمان و عقایدشان، بزنند ویروس­ها را لت و پار کنند و قال قضیه را بکنند... و به اقتدار و ایمنی جامعه­شان بیافزایند.

بنابراین می­توان نتیجه گرفت، که جامعه­ی سالمی مثل جامعه­ی ما، برای ارتقا و اقتدار بیشتر نیاز به ویروس هم دارد، ولی این وسط هر کسی بسته به شخصیتی که دارد و کارهایی که قبلا انجام داده است و نور یا ظلمتی که در دل دارد، نقشی را داوطلبانه می­پذیرد و خدا هم همان نقش را به او می­دهد.

در این فتنه­ی اخیر، بیشتر مردم ایران نقش نیروهای دفاعی این جامعه را بازی کرده­اند، چون شخصیتشان با این نقش هماهنگ بوده است، و افرادی مثل کروبی و خاتمی و موسوی هم لطف کردند و نقش ویروس را پذیرفتند. لابد شخصیتشان هم به ویروس بیشتر شبیه بوده است تا آدم حسابی. ولی هر چه که باشند، تا کنون ویروس مفیدی بوده­اند، چون بعضی­ها کفر آدم را درمی­آورند، اما این ویروس­های نازنین، ایمان مردم را درآوردند...   ? دی ماه قطره ای از آن بود ..


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/24:: 8:9 عصر     |     () نظر
سرگشاده ملانصرالدین به شیخ بی‌سواد

حسین قدیانی

با عرض سلام خدمت شیخ. همان‌طور که می‌دانید اخیرا شما گوی سبقت را از من در زمینه فکاهی ربوده‌اید و مردم دیگر مرا فراموش کرده و فقط به شما می‌خندند و در این زمینه پله‌های ترقی ظاهرا برای حضرتعالی برقی بوده و بیم آن می‌رود که شما دست زاکانی را نیز از پشت ببندید و به ریش من و عبید قاه‌قاه بخندید.

جناب شیخ! در قزوین از شهر بیرون‌تان نکردند که کردند، شما را در دارالعباده تنها نگذاشتند که گذاشتند، محافظانت از تو عاصی نشده‌اند که شده‌اند، مردم برایت جوک نمی‌سازند که می‌سازند، دشمن از تو سوء استفاده نمی‌کند که می‌کند، به BBC خوراک نمی‌دهی که می‌دهی، هرجا که می‌روی مردم بیرونت نمی‌کنند که می‌کنند، برایت آرزوی مرگ ندارند که دارند، در یک بیانیه 2 صفحه‌ای کلی غلط نداری که داری، نوشته‌هایت سوتی ندارد که دارد، انشایت مزخرف نیست که هست، غلط غلوط نمی‌نویسی که می‌نویسی، ادعاهایت دروغ نیست که هست، شریعتمداری به تو شیخ از همه جا بی‌خبر نمی‌گوید که می‌گوید، شاعر رسالت به تو شیخ بی‌چراغ نگفت که گفت، مردم تو را بی‌سواد نمی‌دانند که می‌دانند، با صفا نیستی که هستی، سوادت مرا نکشته که کشته، ضریب هوشی‌ات پایین نیست که هست، مشاورت به تو رای داد که نداد، تو را ساده‌گیر نیاورد که آورد، برای زندان رفتن، خودت را به در و دیوار نکوبیدی که کوبیدی، سابقه‌ات به یغما نرفت که رفت، دست استکبار از آستین‌ات بیرون نیامده که آمده، پای دشمن از پاچه شلوارت آویزان نیست که هست، دم خروس از زیر عبایت بیرون نیامده که آمده، ادعای تجاوز نکردی که کردی، سندهایت به درد ننه‌جونت نمی‌خورد که می‌خورد، جمله‌بندی بیانیه‌هایت ایراد ندارد که دارد، در مناظره وقت باقیمانده را نمی‌پرسیدی که می‌پرسیدی، تقلب بهت نمی‌رساندند که می‌رساندند، همین حرکت بعدا تبدیل به کلیپ نشد که شد، یک جورهایی شوت نیستی که هستی،9 دی ملت حالت را نگرفت که گرفت، لعن علی عدوک یا حسین نگفت که گفت،آن سیل جمعیت را که دیدی نگرخیدی که گرخیدی، ساندیس بدنت کم نشده که شده، اعضای حزب اعتماد ملی از تو عبور نکردند که کردند، ندا را شهید نخواندی که خواندی، در کودتای مخملی شکست نخوردی که خوردی، کاراکتر لطیفه ملت نیستی که هستی، دم پیری معرکه نگرفتی که گرفتی، بعد از پروژه عبور از موسوی فکر رهبری سبزها به سرت نیفتاد که افتاد، نسبت به دیگر سران فتنه با حال‌تر نیستی که هستی، دوست و دشمن باهات حال نمی‌کنند که می‌کنند، کلا مشتی نیستی که هستی، بیانیه‌هایت را دیگران نمی‌نویسند که می‌نویسند، دست به قلم خودت بدنیست که هست، از روی نوشته هم اشتباه نمی‌خوانی که می‌خوانی، تپق نمی‌زنی که می‌زنی، دوست و دشمن را قاطی نکردی که کردی، حجاریان به تو غضنفر اصلاحات نگفت که گفت، خودت را به خواب نزدی که زدی، اسمت را که در گوگل سرچ می‌کنی گوگوش نمی‌آید که می‌آید، سروش ساده‌ گیرت نیاورده که آورده، به فکر دراویش گنابادی نیستی که هستی،«باقی»حقوق بشر را در پاچه‌ات نکرد که کرد، (آخه تو رو چه به حقوق بشر؟!) الان بیانیه حقوق بشر را از بر نیستی که هستی، حالا که همچین شده دنبال آشتی ملی نیستی که هستی، آشوبگران خداجو طرفدارت نیستند که هستند، این جماعت، مست نیستند که هستند، رذل نیستند که هستند، تو رذل را می‌دانی با کدام «ز» نوشته می‌شود که نمی‌دانی، از همان بچگی دیکته‌ات ضعیف نبود که بود، خانم معلمت از دستت عاصی نبود که بود، در امتحان اخیر مردود نشدی که شدی، آمریکا برایت کف نمی‌زند که می‌زند، از اینکه نفر اول جنبش نیستی ناراحت نیستی که هستی، شهرام را چند وقت است که نتیغیدی از این موضوع عصبانی نیستی که هستی،کلا عصبی مزاج نیستی که هستی، حرف‌های این و آن زود در تو اثر نمی‌گذارد که می‌گذارد، فرضا اگر توبه کنی توبه گرگ مرگ نیست که هست، ناراحت نشو در مثل مناقشه نیست که هست، منظور من از گرگ، دبلیوزپلنگ نبود که بود، تو به بزرگی خودت ما را نمی‌بخشی که می‌بخشی، ما هم با این اخلاقت حال نمی‌کنیم که می‌کنیم، دشمن هم با تو حال نمی‌کند که می‌کند، ما همه به تو ایمان نداریم که داریم، عاشق سوتی‌هایت نیستیم که هستیم، یک هفته بیانیه ندهی دل‌مان برای جمله بندی‌هایت تنگ نمی‌شود که می‌شود، در این بیانیه آخرت از ترس سوتی دادن، آیات و روایات را بی‌خیالی طی نکردی که کردی، با اینکه معمم هستی عربی‌ات ضعیف نیست که هست، مصداق بارز خواص بی‌بصیرت نیستی که هستی، اصلا در اینکه تو جزو خواص هستی میان علما اختلاف نیست که هست، بصیرت نزد تو کیلویی نیست که هست، با همه این حرف‌ها سرور نیستی که هستی، سالار نیستی که هستی، ما یک موی تو را به دیگر سران فتنه نمی‌دهیم که می‌دهیم، این یکی را مزاح نکردم که کردم،...تو سرمایه ما نیستی که هستی، ما برای تو زحمت نکشیدیم که کشیدیم، ساندیس نظام را به سوسیس غرب نفروختی که فروختی، سرت کلاه نرفت که رفت، الان سارکوزی طرفدارت نیست که هست، سارکوزی با اینکه زن دارد دنبال ناموس دیگران نیست که هست، آبروریزی نکرده که کرده، تو را ساده فرض نکرده که کرده، در حوادث بعد از انتخابات به دشمن گرا ندادی که دادی، ستون پنجم نبودی که بودی، به خیابان نمی‌آمدی که می‌آمدی، به جای تو بنده‌های خدا محافظانت کتک نخوردند که خوردند، الان از این قضیه شاکی نیستند که هستند، چوب لجاجت تورا نمی‌خورند که می‌خورند، با این همه هنوز از مردم دم نمی‌زنی که می‌زنی، رویت مثل سنگ پای قزوین نیست که هست، قزوین رفتنت اشتباه نبود که بود، محافظانت این را بهت نگفته بودند که گفته بودند، حرف‌شان را زمین نزدی که زدی، مرغت یک پا نداشت که داشت، اگر محافظانت نبودند سنگ‌ها زیر چشمت بادمجان نمی‌کاشت که می‌کاشت، رایت از آرای باطله کمتر نبود که بود، از 4 نفر پنجم نشدی که شدی، اگر 6 نفر نامزد می‌شدند هفتم نمی‌شدی که می‌شدی، ادعای تقلب را مطرح نکردی که کردی، تندروی نکردی که کردی، حالا میانه‌روهای خداجو ماستمالی نمی‌خواهند بکنند که می‌خواهند، فتنه بعدی حکمیت نیست که هست، حالی کردن حکمیت به تو کار آسانی است که خدا وکیلی نیست، کلا دوزاری بعضی‌ها کج نیست که هست، الان مصداق «نااهلان و نامحرمان» نیستند که هستند، طلحه هم قبلا آدم خوبی نبود که بود، ابوموسی مخش تاب نداشت که داشت، عمر و عاص سر کارش نمی‌گذاشت که گذاشت، من اینها را برای شیخ نباید بگویم که می‌گویم، مصداق بارز آب در هاون کوبیدن نیست که هست، این اگر توهین باشد من معذرت نمی‌خواهم که می‌خواهم، از کروبی حلالیت نمی‌طلبم که می‌طلبم، شیخ باید من را ببخشد که نمی‌بخشد، حالا یک چیزی هم بدهکار نشدیم که شدیم، البته 50 هزار تومان هر ماه باید کروبی به من می‌داد که نداد، چرا که رئیس‌جمهور شد که نشد، مردم به او رای دادند که ندادند، دشمنان به او طمع نبستند که بستند، اما از این قصه طرفی بستند که نبستند، الان فرقه سبز چند دسته‌اند؛یک عده از موسوی خسته‌اند و در حال عبور از وی نیستند که هستند اما یک عده دیگر هستند که هرچند آشوبگر و پستند اما دل به میانه‌روها نبسته‌اند که بسته‌اند؛ عده‌ای می‌گویند اینها با آنها یک دسته هستند و با هم بسته‌اند و سرنوشت‌شان به همدیگر گره خورده و دست‌شان در یک کاسه نیست که هست! و من البته کاری به این کارها ندارم فقط از شیخ می‌خواهم پایش را از کفش من بردارد. در شهر اگر کس است یک حرف بس است؛ البته چون طرف ما شیخ است یک مقدار بیشتر باید توضیح داد؛ من نامه‌ام را ختم می‌کنم با این شعار قشنگ:«مرگ بر دو آدم خالی بند، علی عبدالله صالح و میلیبند!» و این جمله قشنگ که هنگام بازی هفت سنگ شنیدم از یک جناب سرهنگ:«برداشته عقل شیخ پاره سنگ، به فرسخ می‌گوید فرسنگ!الکی نزن، نرود میخ آهنین بر سنگ!»


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/24:: 8:5 عصر     |     () نظر
: أین عمار؟

أین عمّار؟
أین عمّار؟ سوره­‌ی کوثر،
أین عمّار؟ روضه­­‌ی کوچه، قصه‌‌ی مرد و دست او بسته

أین عمّار؟ آیه‌ها پرپر
أین عمّار؟ نیزه‌ها بر پاست

می دود چشم درپی عمّار، نکند خوارجِ سالوس؟
گیج و گم به راه، غرق در کابوس

واژه ها دو تادوتادر تب، أین عمّار؟ کسی خبر دارد؟
لحظه ها روان، یکی یکی، پی هم، ناگهان دلم تلاطم کرد،
می دوم سوی خیمه­ی مولا، گرد او چرا چنین بلواست؟
شاهدان غدیر در خوابند،
دست‌هایی که بیعتش کردند در دوراهی چرا به گل ماندند؟

أین عمّار؟ مرتضی تنهاست،
بغض های او ترک برداشت،
ایها الناس لااقل چاهی،
از مدینه غصه ها باقی

...

چشم مرتضی کنون ده قرن، جستجو گرش حیران
صد هزار قاصد و پیغام در پی اش روان وسرگردان

...

أین عمار؟ شیعه ده قرن است، آیه های بغض را هر شب تا سحر به اشک می‌خواند
"آین عّمار" می‌شود تکرار
پس کجا مانده‌­ای تو ای سردار؟


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/24:: 8:5 عصر     |     () نظر
کروبی از 20 گرفت 3

حسین قدیانی

شیخ بی‌سواد در نامه‌ای که اخیرا نوشته، آمادگی خود را برای مناظره با نماینده نظام اعلام کرده! من جای نظام بودم «آرای باطله» را می‌فرستادم که با کروبی مناظره کند؛ شده حکایت طرف را به ده راه نمی‌دادند سراغ کدخدا را می‌گرفت! جالب اینکه نامه‌اش را از ترس غلط‌های املایی بدون بسم‌الله نوشته و برخلاف دفعات قبل هیچ اشاره‌ای هم به آیات و روایات نکرده و همین‌طور مستقیم رفته سر اصل مطلب.

(این یک غلط). البته خود به خدایی این بیانیه از نظر رعایت اصول نگارشی بهتر از نامه‌های قبلی شیخ است و شیخ اگر همین‌طور مرتب بیانیه بدهد روزی یک نویسنده بزرگ خواهد شد؛ الان مهم‌ترین اشکال شیخ در نگارش عدم استفاده درست از علائم سجاوندی است؛ روی علامت سوال و علامت تعجب هنوز کلی کار دارد. (این 2 غلط). یک‌جا در متن، آدمی زاد را سرهم نوشته که الان در رسم‌الخط جدید آدمی زاد را جدا می‌نویسند.(این 3 تا). بعد یک‌جا آیت‌الله بهشتی را نوشته آیت‌اله بهشتی.

کلا شیخ از همه جا بی‌خبر، الله را اله می‌نویسد و در بیانیه‌های قبلی هم این اشتباه را داشته؛ باید از روی الله 100 مرتبه بنویسد تا ملکه ذهنش شود. (این غلط چهارم). یک‌جا هم در پاراگراف اول نوشته:«گویی که خدا ناظر بر این رفتارها نبوده است». در این جمله، «که» اضافه است و آهنگ جمله را خراب کرده (غلط پنجم) و در ثانی امام خمینی(ره) می‌گفت:«عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.» اما شیخ در محضر خدا شهرام را تلکه کرد و در حالی که خدا ناظر بر کارهای وی بود تبدیل به سرمایه بزرگ اسرائیل شد. (شد 6 تا، تا الان شیخ از 20 شده 14). یک‌جا هم در پاراگراف چهارم، نوشته:«بزغاله و گوساله»، در حالی که درستش «بزغاله گوساله» است و میان بزغاله و گوساله نباید«و» گذاشت. (این هم از اشتباه هفتم). شیخ در این بیانیه از کلمه«پلمپ» استفاده کرده و 2 نمره منفی دیگر هم گرفته، اولا پلمپ نیست و پلمب است، ثانیا پلمب یک کلمه خارجی است که در فارسی می‌شود «بستن»، لذا مثلا به‌جای آنکه بگوییم روزنامه اعتماد ملی پلمب شد، بهتر است بگوییم روزنامه اعتماد ملی به دلیل نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی بسته شد. (7 تا،2 تا هم اینجا، سر جمع شد 9 تا). شیخ جایی از بیانیه خود نوشته:«عده‌ای نان خود را در تنور بحران می‌بینند» و این در حالی است که شاطرها نان را در تنور درست می‌کنند، نمی‌بینند.(یک غلط دیگر). بعد هم ما نانی به نام بحران نداریم؛ بربری داریم و سنگک و تافتون و... البته چون حالا نان یک عده در بحران است ما این را از شیخ غلط نمی‌گیریم... شیخ پشت بند این نوشته:

«...آری، عده‌ای بر این گمان‌اند که با بستن تمام روزنه‌های اصلاح و دربند کردن تمام اصلاح‌طلبان...»؛ خدا وکیلی می‌خورد این جمله را شیخ اصلاحات نوشته باشد؟! (در اینجا به دلیل تقلب، 5 نمره از شیخ کسر می‌شود. شیخ تا الان 15 غلط املایی و ویراستاری داشته). البته در این بیانیه آخر، برخلاف بیانیه‌های قبلی، کروبی علامت مفعول بی‌واسطه را عمدتا در جای مناسبی از جمله استفاده کرده و مثل دفعات گذشته قبل از فعل نیاورده که بیانگر رشد ایشان در نگارش است.(ما در اینجا 2 نمره مثبت به ایشان می‌دهیم).کروبی در جایی از نامه خود آورده:«از دیدگاه اینجانب(این جانب را سرهم نوشته، آن 2 نمره را پس می‌گیریم؛ کلا کروبی زیادی سر هم می‌نویسد) ریشه این اتفاقات و مظالم مردم نیز به انتخابات ریاست‌جمهوری 84 برمی‌گردد». در جمله بالا کلمه «نیز» زیادی است (تا الان 14 غلط) و باز صد رحمت به علی مطهری که ریشه قضایا را مناظره موسوی با احمدی‌نژاد می‌داند. شیخ بیانیه‌اش را با این جمله به پایان برده:«...و چه داوری بهتر از مردم». در این جمله به تنهایی چندین غلط وجود دارد؛ اگر مردم داورند که تو را از 4 نفر، پنجم نکردند که کردند. از قزوین بیرون نکردند که کردند. تو را سوژه جوک‌های‌شان نکردند که کردند. علیه تو شعار درست نکردند که کردند. جلوی اعتماد ملی تجمع نکردند که کردند. در نمایشگاه مطبوعات، یک چیزهایی نثارت نکردند که کردند. کارهای بامزه تو را برای یکدیگر بلوتوث نکردند که کردند. با وجود تو ملانصرالدین را فراموش نکردند که کردند. تو را در 9 دی بی‌سواد معرفی نکردند که کردند. گذشته از مردم، دوستان قدیمی‌ات مثل حمید روحانی و رحیمیان تو را رها نکردند که کردند. مواضع‌ات را دشمن‌پسند تلقی نکردند که کردند. برای متنبه شدنت نامه به سویت ارسال نکردند که کردند. سابقه‌ات را برایت ترسیم نکردند که کردند. نامه‌ات به منتظری را که زمان امام نوشته بودی دومرتبه برایت چاپ نکردند که کردند. برای هدایت تو دهان‌شان را مسواک نکردند که کردند.

وقت‌شان را برای تو بیهوده تلف نکردند که کردند. در گوشت یاسین تلاوت نکردند که کردند. بیگانگان اهداف شوم‌شان را روی تو بار نکردند که کردند. تو را برای خود یار غار معرفی نکردند که کردند. اغیار را به جای یار به تو قالب نکردند که کردند. دشمنان در تو طمع نکردند که کردند. تو را به نفع خود مصادره نکردند که کردند. البته دیگر سران فتنه را بیشتر از تو آدم حساب نکردند که کردند. با این کار تو را عصبانی نکردند که کردند. دلارهای آمریکا را به حساب سران فتنه واریز نکردند که کردند. آخرتت را تباه نکردند که کردند. پرونده‌ات را سیاه نکردند که کردند. دروغ‌های تو را حکایت پیراهن عثمان نکردند که کردند. از باصفا بودن تو سوء استفاده نکردند که کردند. فرمول‌های انقلاب نرم را به تو دیکته نکردند که کردند. روی نقاط ضعفت انگولک نکردند که کردند. حس زودباوری تو را تحریک نکردند که کردند. دم پیری تو را شرمنده انقلاب نکردند که کردند. لعن و نفرین ملت را حواله‌ات نکردند که کردند. آفرین سارکوزی را رهسپارت نکردند که کردند. با ضدانقلاب هم‌کاسه‌ات نکردند که کردند.

سر مردانت روسری نکردند که کردند. حفاظت از انقلاب را برایت سرسری نکردند که کردند. عاقبت شیخ ساده‌لوح را برایت نقش نکردند که کردند. حرف‌های «هخا» را برایت مشق نکردند که کردند. بر تن کاخ دمشق رنگ سبز نکردند که کردند. سکه فتنه را به نامت ضرب نکردند که کردند. برای آشوب تو را صدا نکردند که کردند. تو را از جبهه حق به سپاه باطل ملحق نکردند که کردند.

تو را با تنها یکی، دو درصد رای، محق نکردند که کردند. دوست و دشمن از دستت دق نکردند که کردند. در همین بیانیه اخیر حرف خود را در دهان تو فرو نکردند که کردند. ناخواسته بی‌سواد بودنت را عیان نکردند که کردند. بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم را از بیانیه‌ات حذف نکردند که کردند. برای من در این ستون سوژه درست نکردند که کردند.

سوتی‌های تو را حق‌التحریر من نکردند که کردند. مرا تا ابد مدیون تو نکردند که کردند. به یمن همین اراجیف، مرا قراردادی نکردند که کردند. بیمه‌ام را رد نکردند که کردند. سایت‌های مختلف، بدون ذکر منبع، مطالبم را کار نکردند که کردند. حتی یک معذرت‌خواهی خشک و خالی را بی‌خیالی طی نکردند که کردند. وسط دعوای من و شیخ، نرخ تعیین نکردند که کردند. مرا از ادامه دادن منصرف نکردند که کردند... در ضمن شیخ از 20 عددی بهتر از 3 کسب نکردند که کردند. البته در قیاس با بیانیه‌های قبلی پیشرفت نکردند که کردند؛ من باز فکر می‌کنم جای امیدواری هست، ای شیخ! گوش‌ات با من هست؟
ای‌بسا شیطان که آدم روی هست/ پس به هر دستی نباید داد دست
بویژه سارکوزی که اغلب هست مست و اون یارو کی بود؟ مرتیکه پست، اسمش در خاطرم هست!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/24:: 8:4 عصر     |     () نظر
جنبش فراطبقاتی؟!

دوربینی در بدن یکی از قطرات موج سهمیگن سبز کار گذاشتیم تا برنامه عاشورای سبز را به صورت مستند برایتان روایت کنیم. به همین سادگی!

ساعت ?? صبح:

با صدای آهنگ "دلبرم دلبر خانه خرابم کرد..." موبایلش از خواب بیدار می شود و پس از کمی کش و قوس از تخت خواب بیرون آمده و شلوارش را می پوشد! و به سمت دستشویی می رود. پس از چند دقیقه بدون اینکه صدای آبی شنیده شود، از دستشویی بیرون می آید(!) و با همان وضعیت به سمت یخچال رفته و مقادیری نان و پنیر و گردو و کره و مربا و عسل و شیر و آب پرتقال و کدو حلوایی! برای صبحانه بیرون می آورد و می خوشد (تلفیقی از می خورد و می نوشد!)

ساعت ??:?? صبح:

اودکلن مخصوص خودش (آزارو بلک) را زده و به سمت پارکینگ می رود. صدای دزدگیر ماشین به صدا در می‌آید. ازمیان سه ماشین موجود، کمری سفید را انتخاب می کند و از درب منزل خارج می شود. خیابان "ب" واقع در ولنجک را به سمت اتوبان چمران پشت سر می گذارد، یک موسیقی نخبه‌گرا هم در مسیر ولنجک- ولیعصر مشغول فیض دادن است.

ساعت 11 صبح:

ماشین را در حوالی میدان فاطمی پارک کرده و پارچه سبزی را از یک جای نامعلوم درآورده و دور دستش می پیچد و به سمت میدان ولیعصر حرکت می کند. در راه تعدادی از بچه محل ها و همکاران را می بیند و خوش و بش ملیحی با آنها کرده و به اتفاق به سمت مقصد حرکت می کنند...

ساعت 11:30 صبح:

اوضاع قاراشمیش است. دوربین بیش از اندازه تکان می خورد، چیزی معلوم نیست. صداهای مبهمی شنیده می شود. چیزی شبیه هوووو یا سوت و کف...؟ دوربین لحظه ای از حرکت بازنمی ایستد، گویا این قطره دائم در حال جنب و جوش و دویدن است.

ساعت 12 ظهر:

کماکان اوضاع قاراشمیش است! نزدیک ساختمان بانک می شود. از جیبش چیزهای نامعلومی را در می‌آورد. پس از چند لحظه شیشه های بانک خورد شده و به زمین می ریزد. صدای سوت بلند می شود. به سمت سطل زباله کنار خیابان می رود و آن را به وسط خیابان هول می‌دهد. اندکی می گذرد و آتش از درون سطل زباله زبانه می کشد.

ساعت 13:

اوضاع خر تو خر می شود!...

ساعت 14:

وضعیت کمی آرام‌تر است. خیابان ها خلوت تر شده است. او اکنون به سمت ماشینش می رود.

ساعت 15:

کلید در درون قفل می چرخد و درب خانه باز می شود. پاپی با نگرانی از او استقبال می کند. مامی مشغول چیدن میز ناهار است.

ساعت 16:

نرم افزار فیلترشکن را فعال کرده تا سایت های دلخواه باز شود. پست جدیدی در صفحه فیس بوکش ارسال می شود: "عاشورای سبز توسط یزیدیان زمان رنگ خون به خود گرفت!"

.

.

.

ساعت24:

مسواکش را سرجایش می گذارد و بیرون می‌آید. مادر منتظر سهمیه‌ی بوسه فرزند است! اوومممچ!

ساعت 25!:

خوروپف! خوروپف! اهووومممم! ما بیشماریم! خوروپف! اوومم! بیا اینجا! اهااا!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/24:: 8:2 عصر     |     () نظر
حسین کروبی قیمومیت پدرش را برعهده بگیرد

مهران موزونی

جناب آقای حسین کروبی، حتما شنیده اید که: "یکی بر سر شاخ، بن می برید"

معنا و مفهموم این عبارت را همگان، از جمله جنابعالی نیک می دانند، اما مسئله اینجاست که:

حرکات، وجنات، گفتار، رفتارو نوشتار شنیع ضد سیاسی پدرتان، که طی سال‌های اخیر و به‌خصوص هشت ماه گذشته، در عرصه داخلی و بین المللی نمودی تاسف بار داشته و هنوز هم پایانی ندارد، ملت را به این نتیجه رسانده که: "شیخ مهدی کروبی مصداق بارز آن کسی است که بر سر شاخ، بن می برد."

و صدالبته کسی که مصداق این عبارت است، عمیقاً "محجور" است. حکم محجور نیز در قانون مشخص بوده و خدا را شکر که ایشان از نعمت اولاد ذکور نیز برخوردارند و شما که فرزند ارشد اویید، شرعاً، قانوناً و وجداناً مسئولید تا از محضر قانون درخواست قیمومیت ایشان را بنمایید، شاید از این طریق، کمتر به خود و ملت مظلوم ایران صدمه برساند.

جناب آقای حسین کروبی عزیز، باور بفرمایید که ماندن والد محترمتان در منزل، نه فقط به نفع خود اوست، بلکه قدمی است در راه پاسداری خون شهدایی که جان دادند تا خاندان معزز! کروبی بر سر خوان گسترده انقلاب بکنند آنچه تاکنون کرده اند.

آقای کروبی جوان، انصاف نیست اگر از این پیشنهاد عاقلانه، رویگردان و ناراحت شوید!

پدرتان محجور است چون: برای کهنه دلق ریاست جمهوری، از امام(ره) و احکامش نیز خرج کرد.

پدرتان محجور است چون مانند پاسبانان کلانتری های زمان طاغوت که برای مظلوم نمایی، پاگون های خویش را از دوش می کندند، به طرفه العینی عمامه‌ی خویش را از سر انداخته تا شاید القای مظلومیت بیشتری کرده و چه باک از اینکه حرمت لباس روحانیت، دستاویز حرکات و اهداف سخیف و دنیوی او شود؟

پدرتان محجور است چون در مقام ریاست مجلس شایسته نبود تا ازهر کس و ناکسی پول های یامفت و حرام بگیرد و سینه خود را جلو هم بدهد و با افتخار اقرار کند که باز هم می گیریم! رییس مجلسی که این چنین رفتار می کند، حتماً محجور است.

پدرتان محجور است چون یکی از شرایطی که موجب می شود تا فرد برای رییس‌جمهور شدن احساس تکلیف کند، داشتن توان جسمی است که ملت دیدند و خود شما هم خیلی بهتر از ملت می دانید که پدر گرامی شما همان سال 84 در مصاحبه های تبلیغاتی‌اش، چنان نفس نفس می زد که انگار ریه های وی نیز مانند سواد سیاسی‌اش،عاریتی است. چه برسد به امسال که قدرت عبور بدون کمک دیگران را حتی از یک جوی خیابان نداشت! کسی که خودآگاهی مفرطی که از ضعف قوای جسمانی خویش دارد، ولی باز هم اصرار بر تصدی کرسی عملیاتی‌ترین سمت کشور را دارد، نمی توان محجور دانست؟

جناب کروبی جوان، فیلم "سازدهنی" نادری را حتماً دیده اید! شخصیت عبدلی یادتان هست؟ که بچه ها را برای بهره مندی از سازدهنی‌اش، مبدل به چاکران خویش کرده و بر گرده‌ی آنان سوار می شد؟ پدر محجور شما سال‌های سال، جایگاهی را که در نظام به هم رسانده بود، چونان سازدهنی مذکور به‌کار گرفته و عده ای را مبدل به عمله و اکله خود کرده و دانسته های کارشناسی کم و بیش آنان را سپر بی سوادی خود کرده است. او سال‌های سال است که سوار بر گرده‌ی چندی از درجه چندم‌های اصلاحاتی، خر خود می راند. اما از آنجا که همیشه ماه پشت ابر نمی ماند و از سال 84 که شیخ مهدی، سر پیری، عشق قدرتش سر جنبانده بود و گمان هم نمی کرد که سر به رسوایی زند، با گفتار ورفتار خود، قلت سواد علمی و کارشناسی‌اش را به همه اثبات کرد. که اوج این خود افشایی، در انتخابات امسال بود.

شما که فرزند و امین او هستید به او بگویید:

شب مناظره با احمدی نژاد آیا نگفت که به او تهمت زده اند که در شب عروسی دخترش، سکه تقدیم میهمانان کرده؟ و سپس با مظلومیتی خاص نگفت که کروبی اصلا دختر ندارد؟

آقای حسین کروبی، پدرتان روی آنتن زنده با این شگرد زشت سعی در فریب علنی ملت داشت! زیرا، اولا که این شایعه را کسی در ایام انتخابات نشنید مگر از دهان گهربار خود شیخ مهدی، ثانیا، نگفت که آیا این واقعه در عروسی حسین (خود شما) پسرش رخ نداده است؟!

اگر پدرتان محجور نبود یک سابقه داراقتصادی زندان رفته‌ که شیخ مهدی را "کسی" کرد، به معاون اولی خود انتخاب نمی‌کرد.

اگر محجور نبود، از ایستادن با فاصله کرباسچی، در تابلوهای تبلیغاتی‌اش با او، باید شیرفهم می شد که کروبی در بهترین حالتش برای هم تیمی هایش چیزی بیش از دستمال کاغذی نیست، نکته‌ای که در پای صندوق رای، توسط کرباسچی اثبات شد.

پدرتان اگر محجور نبود، با شمارش آرا باید می فهمید که ملت بزرگ ایران خیلی محترمانه و با تخفیف صد درصد به او می‌گوید که: به خانه ات برو!

کروبی اکر محجور نبود با دوره گردی سیاسی و فحاشی به نظام، دربه‌در به دنبال بازداشت وزندان نبود!

کروبی جوان،

پدرتان محجور است چون در چند ماه پس ازانتخابات، تمام عفاف سیاسی دهه اول انقلابش را با معامله سیاسی که با رسانه های معاند کرد، به باد داد.

کروبی محجور است چون بیانیه اخیرش که کف دهانش در شب مناظرات، به‌خوبی در این نوشته نیز هویداست و مرور دشنام‌ها، تهمت‌ها و اهانت‌های ملی و دینی وی به ملت ونظام، نشان از محجوریت عمیق این عزیز از دست رفته دارد.

حسین جان، تو را به صاحب اسمت قسم، بپذیر که پدرت بر سر شاخ بن می برد، لذا محجور است، بر سر ملت، منت بنه و حضانتش را برعهده بگیر و او را به خانه ببر!

والعاقبة للمتقین


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/24:: 8:0 عصر     |     () نظر
عضو جنبش ضد دین حامی موسوی باز هم منکر وجود امام‌زمان(عج) شد

اکبر گنجی، یکی از حامیان خارج نشین میرحسین موسوی، بار دیگر منکر یکی از پایه‌های اساسی شیعیان، یعنی "مهدویت " شد.

گنجی که پیش از پناهنده شدن، از به موزه تاریخ سپردن افکار امام خمینی(ره) سخن گفته بود، در گفت‌وگو با شبکه بی.بی.سی فارسی، اندیشه مهدویت را برگرفته از مسیحیت خواند و مدعی شد که هیچ دلیلی مبنی بر وجود امام زمان(عج) وجود ندارد.

اکبر گنجی، یکی از حامیان خارج نشین میرحسین موسوی، که اخیرا به همراه محسن کدیور، عطاء الله مهاجرانی، عبدالکریم سروش و عبدالعلی بازرگان بیانیه مشترکی را در حمایت از آقای موسوی منتشر کرده است، بار دیگر منکر یکی از پایه‌های اساسی شیعیان، یعنی "مهدویت " شد.

گنجی که پیش از پناهنده شدن، از به موزه تاریخ سپردن افکار امام خمینی(ره) سخن گفته بود، در گفت وگو با شبکه بی بی سی فارسی، اندیشه مهدویت را برگرفته از مسیحیت خواند و مدعی شد که هیچ دلیلی مبنی بر وجود امام زمان(عج) وجود ندارد.

وی همچنین در بخش دیگری از این مصاحبه مدعی شد که ائمه شیعه نه معصوم و نه واسطه فیضند، بلکه تنها، آدم‌هایی عالم و دانشمند بوده‌اند!

این حامی آقای موسوی پیش از این هم، ضمن ادعای اینکه "اثبات اینکه قرآن، سخن خدا است، ناممکن است "، گفته بود که "قرآن، متنی است که بعدها به‌وسیله‌ مسلمان‌ها، از ترکیب چند گفتمان مختلف، ساخته شده است."

این اظهارات گنجی در حالی مطرح شده است که عطاء الله مهاجرانی چند روز پیش در مصاحبه‌ای تاکید کرد، فاصله میان این 5 نفر (گنجی ، مهاجرانی، سروش، کدیور و بازرگان) با میرحسین موسوی، فاصله میان ابوذر و علی(ع) است!

با این تفسیر مهاجرانی در حقیقت ادعاهای اکبر گنجی، سخنان آقای موسوی بوده که توسط یکی از ابوذرهای وی بیان شده است!

البته سخنانی از جنس مواضع گنجی، از سوی دیگر اعضای این گروه 5 نفره هم ابراز شده است، چنانچه، عبدالکریم سروش، در سال 86 در گفتگو با مجله zemzem با ادعای اینکه دریافت‌های پیامبر اکرم از وحی تجارب و درک‌های شخصی ایشان از الهامات بوده است، به‌طور واضحی بر خلاف معتقدات واضح مسلمانان، ادعای بشری بودن قرآن را مطرح کرد.

وی همچنین در خصوص عصمت پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز شبهاتی وارد کرده بود.

محسن کدیور هم مدعی شده بود که "عصمت در میان آدمیان منحصر به شخص پیامبر است " و ائمه فاقد عصمتند.

عبدالعلی بازرگان، دیگر حامی آقای موسوی نیز، دارای گرایش‌های شبه وهابی است.

وی مواضع خود را پس از یک سلسله بحث در اوایل دهه 70 به صراحت اعلام کرد.

گفتنی است که "این پنج نفر " خود را "اتاق فکر فرقه سبز " و همراهان میرحسین موسوی دانسته‌اند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/24:: 7:58 عصر     |     () نظر

حضرت آیت الله محمدی از علمای به نام استان مازندران است که حکم اجتهاد خود را از مرحوم آیت الله خویی دریافت نموده است . این فقیه والامقام و عارف وارسته که تولیت مدرسه علمیه بابل را برعهده دارد و به طور معمول در مسائل اجتماعی دخالت نمی کند چند سال پیش ، فارغ از هر نوع گرایش سیاسی ، نامه ای را به آقای صانعی نوشت و او را با توجه به ادله ضعیف و غیر علمی در مسائل فقهی از صدور فتوا برحذر داشته و وعده آتش جهنم که به نص روایات متعدد ، شامل اجتهادهای خودسرانه و فاقد مبناست را به وی یاداوری نمود .

به دنبال رد صلاحیت نامبرده در مرجعیت شیعه توسط مدرسان سطوح عالی حوزه علمیه قم ، آیت الله محمدی نیز نظر خود را این گونه اعلام داشت :

اقدام بر رد صلاحیت صانعی ، مبارزه با بدعت است  ...  


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/24:: 7:11 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >