سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس عقل، پس از ایمان به خداوند ـ عزّوجلّ ـ، دوستی با مردم است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

آن که نفهمید:
بعضی ها خیلی ادعاشون می شه.
بعضی ها خیلی خودشون رو بزرگ فرض می کنن.
بعضی ها خودشون رو بچه‌ی پیغمبر می دونن.
آره بچه‌ی پیغمبر هستن.
مثل بچه‌ی حضرت نوح!

بعضی ها انقلاب رو فرزند معنوی خودشون می دونن.
بعضی ها زنده بودن انقلاب رو مدیون زنده بودن خودشون می دونن.
بعضی ها فکر می کنن چه تخم دو زرده ای واسه‌ی مملکت گذاشتن!
بعضی ها فکر می کنن چون قبل از انقلاب مبارزه کردن، زندان رفتن و شکنجه شدن، همه‌ی انقلاب مال اونا و خونوادشونه و بچه‌ی ننرشون هر کاری که دوست داره می تونه بکنه.
بعضی ها از اسمش خجالت می کشن، ولی بدشون نمی یاد بچه شون "ولیعهد" بشه!

بعضی ها به خاطر اسلام و انقلاب، زیر بدترین شکنجه ها ایستادند و به سخت ترین تبعیدها رفتند، ولی امروز ...
ولی وقتی پای فدا کردن چیزهایی که داره اونا رو به گرداب می کشونه، کم میارن.
بعضی ها همه‌ی سابقه‌ی مبارزه و جهادشون رو با "آقازاده" شون عوض کردن.
بعضی ها حاضر شدن از ولایت بگذرن تا پسرشون هر غلطی که می خواد بکنه.
بعضی ها بچه‌ی عزیز دردونه‌ی خودشون رو از هزاران مفقود و شهید ارزشمند تر می دونن؛ چون اونا که اصلا نمی دونستن سوئیس و سوئد و لندن و هامبورگ کجاست که بخوان مثل این آقازاده ها آب زلال معرفت در آن وادی عشق و دوستی! نوش جان کنند.

بعضی پدرها بدجوری باختند.
بعضی خواص حاضر شدند جسم شون رو واسه‌ی انقلاب فدا کنن، ولی از بچه شون نگذشتن.
بعضی ها اگه اون روز تاریخ ساز بودن، همون اول که خدا می گفت فرزندت رو قربونی کن، دستور می دادن پروارترین گوسفندها رو از استرالیا بیارن و تقدیم آستان خداوندی کنن بلکه بچه شون چند صباحی بیشتر به تجارت گوشت و پوست و ... بپردازه.

بعضی ها در عید قربان، خوب منبر میرن و از قربانی دادن در راه خدا حرف می زنن، ولی نه برای خودشون، که برای دیگرون.
بعضی ها برای این که بچه‌ی خطاکارشون رو از تنبیه و بازخواست دور کنن، اون رو می فرستن پهلوی آبجیشون در لندن تا جمع شون جمع بشه و یکی شون کم!
بعضی باباهای امروزی، بد جوری باختن.
بعضی ها شدن مصداق این که:


"بچه که بودند از بابای شان می ترسیدند، حالا که بابا شدند، از بچه شان می ترسند."

بابای من، که نه من براش کار خیری کردم و نه اون قدری ارزش مادی و مالی دارم که بخواد اسلام و انقلاب رو فدای من بکنه. همین که تا آخر جنگ گذاشت برم جبهه و تیرو ترکش نوش جون کنم، کلی لطف کرده.
بابای من هیچ وقت حاضر نبود و نیست اگه خلافی از من سر زد، من رو بفرسته خارج تا دست کسی بهم نرسه.
مطمئنا اگه من به انقلاب اسلامی خیانت می کردم و اسناد مملکت رو به آمریکایی ها می فروختم و می رفتم در آغوش یک بهایی در "کاستاریکا" زندگی کنم، پدرم اگر سردار هم بود، هیچ وقت مرا نمی بخشید و برای دیدنم محرمانه و از پول بیت المال هزینه نمی کرد و به فرانسه نمی اومد.
(با تشکر از نویسنده وبلاگ "سردار رضایی")

بگذریم.
بعضی ها برای پیامبر (ص) از جانشون گذشتن، زخم شمشیر برداشتن و تا مرز شهادت پیش رفتن، ولی ...
ولی در "جمل" گول آقازاده هاشون رو خوردن و حاضر نشدن بر دهن بچه‌ی بد کرداشون بکوبن، برای همین علی (ع) رو فدای فرزند سوگلی شون کردن.
بعضی ها امروز چقدر قشنگ نمایش نامه‌ی تلخ "نهروان" رو بازی می کنن.

بعضی ها امروز چقدر دوست دارن بر سر حکومت بصره، با علی قهر کنن.
خدا نکنه بعضی ها که زخم تیر و شمشیر از سال های اول انقلاب در بدن دارن، همه‌ی اونا رو به سلامت و خوشبختی فرزندشون ببازن. اون هم فرزندی که برخلاف انقلاب و امام و ولایت گام می زنه و دست آخر برای خوش آمد دشمنان خوش رقصی می کنه.

من که نفهمیدم، شما می تونین وجه تشابهی بین حسین ارشدی که یه آدم آسمون جل جنوب شهری ساکن اجاره ای پایین ترین نقطه‌ی تهران در شهرک "دولت آباد" بود، با اونایی که خونه شون در بهترین نقطه و خوش آب و هواترین مکان شمال تهران در خانه ای 2000 متری فراهم آمده از خون شهدا و بیت الماله، بیابید؟!

اگه حسین ارشدی امروز زنده بود، خود و سابقه و همه چیزش رو فدای آقازاده اش می کرد که به سلامت برود و بیاید و به اسلام و انقلاب و ولایت هر آن چه می خواهد خیانت کند؛ یا فدای آقا؟!

براستی حسین ارشدی که نه سردار بود، نه دکتر و نه آیت الله، با اون سواد کم، از ولایت فقیه و اطاعت پذیری از امام و ولایت چه درک کرده بود که امروز خواص این قدر لنگ می زنند؟!

شاید یکی از علت هاش این بود که:
حسین و عباس، انقلاب رو ارث پدری خودشون نمی دونستن و همیشه نسبت به اون احساس مدیونی و بدهی داشتن ولی این حضرات ...
استغفرالله ربی و اتوب الیه


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/21:: 7:57 عصر     |     () نظر

??  علت ریزش طرفداران موسوی

 

?? میلیون نفری که به موسوی رای دادند الان حتی ?? هزار نفر هم نمیشوند ..چرا ؟

بدلایل زیر :

 

علت اول : طرفداران موسوی متوجه شدند که وی از چارچوب ارزشی نظام مقدس جمهوری اسلامی فاصله گرفته است. 

علت دوم : رفتارهای نابهنجار و غیر قانونی کروبی و به خصوص موسوی باعث کاهش طرفداران آنها شده است.  عده ای که در روز قدس به عنوان نیروهای طرفدار موسوی حضور پیدا کرده بودند اصلا فلسفه روز قدس را نمی دانستند. 

علت سوم : نیروهایی که عناد با کل نظام دارند و دشمن هم به دنبال سازماندهی آنها بود، ... این نیروهای در حال نابود شدن هستند و این ریزش ها در آینده ادامه خواهد داشت و بسیاری از اینها فریب دشمنان و رهبران خود را خوردند. 

علت چهارم : .موسوی از روز اول بعد از انتخابات به دروغ گفتن، تهمت زدن و فرمان شورش خیابانی پرداخت که این گونه حرکات در آداب دموکراسی، آزادی و استقلال کشور نمی‌گنجد؛ یعنی نامزد انتخابات به عنوان یک فرد شورشی ظاهر می‌شود. 

 علت پنجم : عده ای که فریب گفتمان موسوی را خورده بودند پشیمان شدند و غربی ها نیز که آتش بیار معرکه شده بودند ناامید شدند، چرا که متوجه شدند در داخل کشور ما نمی توانند بر مشکلاتی دامن بزنند.

 
علت ششم : صداقت موسوی برای طرفدارانش محرز نشد.. کنترل هواداران موسوی توسط اپوزیسیون خارج از کشوریکی دیگر از دلایل ریزش هواداران موسوی است 
     
علت هفتم : اقدامات اصلاح طلبان بعد از انتخابات،نوعی کودتا بود ...آنها تصور می کردند با اعتراضات رای قانونی را تغییر می دهند، اما این اشتباه بزرگی بود و اقدامات آنها بعد از انتخابات را می توان نوعی کودتا دانست.

علت هشتم : دعوت موسوی از مردم و کشاندن آنها به خیابانها و استفاده از مناسبتهای ملی و روزهای خاص و  شرکت موسوی در مراسم ختم شخصی که زنده بوده است و گریستن وی برگورهای خالی و معرفی مقتولین و در مجموع اینگونه تلاشها و استفاده از احساسات عمومی صداقت موسوی را زیر سوال برد و همین امر باعث ریزش هواداران وی شد.

 علت  نهم : در حال حاضر عملا هدایت طرفداران موسوی به دست اپوزیسیون خارج از کشور افتاده است و با توجه به اینکه این افراد آبرو و محبوبیتی در داخل کشور ندارند این مسئله نیز در ریزش هواداران موسوی تاثیر گذار بوده است.

علت دهم : تعداد قابل توجهی از هواداران موسوی به دلیل شعارهای وی که در چارچوب نظام و در جهت حفظ نظام بوده به وی رای دادند اما  زمانیکه با قانون گریزی وی مواجه شدند از همراهی وی صرف نظر کردند.

علت یازدهم: موسوی و کروبی با حرف‌های تکراری خود که بخشی از آن دروغ است، به اشخاص حقیقی و حقوقی و ارکان نظام تهمت‌ می‌زنند و به تشویش اذهان عمومی می‌پردازند. ..موضع‌گیری جدید این دو به شناخت افکار عمومی نسبت به حرکات نفاق‌انگیز آنها کمک زیادی می‌کند و موجب ریزش طرفداران آنها می‌شود. 

علت دوازدهم : موسوی مبانی فکری خود را برخلاف نظر امام (ره) با مبنای سلطنت‌طلبان و نامحرمان نظام تطبیق داد و تحت عنوان جنبش سبز با مخالفان، نظام همبستگی ایجاد کرد. موسوی رای مردم که میزان وحدت و عدالت است را نپذیرفتند و همین رفتار آنها را به سمت دیکتاتوری و ظلم به مردم پیش برد و باعث ریزش طرفدارانش شد...طرفدارانموسوی به قدری کاهش پیدا کرده که کنگره امریکا برای حمایت و طرفداری بودجه‌55 میلیون دلاری را برای جنگ نرم علیه ایران اختصاص داد.
 
 علت سیزدهم : برملا شدن چهره واقعی سران جنبش فتنه و حرکات نسنجیده سران فتنه در روز قدس و اعلام برائت نکردن از شعارهای انحرافی هوادارانشان از دیگر عوامل ریزش هواداران جنبش فتنه در روز 13 آبان و ?? آذر  بود.  .... 

 علت چهاردهم : یکی دیگر از عوامل ریزش چشمگیر طرفداران جنبش به اصطلاح سبز، دروغ‌‌گویی سران این فتنه بود،  سخنان بی‌پایه موسوی درباره تقلب در انتخابات و هم‌چنین ادعاهای بی‌اساس کروبی درباره آزار جنسی از درو‌غ‌های سران فتنه بود که برملا شد.

علت پانزدهم : میرحسین موسوی که غروب روز 15 آذر با صدور بیانیه ای از مردم خواسته بود در روز 16 آذر به «جنبش سبز»  بپیوندند  از ترس رسوایی ترجیح داد در خانه بنشیند و برای همراهی با تعداد اندک آشوبگران حتی یک قدم هم برندارد و همین امر باعث شد طرفدارانش اعتراض کنند که چرا موسوی دیگران را تحریک کرده و اما خودش از ترس در تجمعاتشان ظاهر نمیشود ..و این بیشترین ریزش در ?? آذر بود..

 و اینک موسوی در باتلاقی که خود ساخته است دست و پا می زند ..عاقبت منافقان و خیانتکاران  همین است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/21:: 7:49 عصر     |     () نظر

 

گر منتقدی قدرت پیکار ندارد

شاید که به لب جز نخ سیگار ندارد!

***

آیا کسی که دانشجوی دانشگاه تهران باشد و قصد کار غیرقانونی نداشته باشد صورتش را میپوشاند؟ مگر نه اینکه مراسم روز دانشجو در دانشگاه تهران قانونی بود؟ آیابرای یک تجمع قانونی نیاز به پوشاندن چهره است؟

بعد از یک جهاد جانانه و نفس گیر یک پک اساسی به سیگار به خیلی ها در روز ?? آذر چسبید! منتهای مراتب ما نفهمیدیم که چطور از پشت نقاب سیگار میکشیدند و  یا اگر نقاب را کنار میزدند آیا یک نخ سیگار ناقابل به شناسائی شدن چهره می ارزید؟ یعنی وابستگی به نیکوتین تا این حد؟ انشاالله فقط همین بوده باشد و وابستگی به چیزهای دیگر نباشد! که همین سیگار هم شصتاد جور مرگ تدریجی! و هوارون مدل سلاطون(سرطان) و کلی عیب و ایراد دیگر را موجب میگردد! به اون عکسای دل و قلوه های داغون شده روی پاکت سیگار هم عنایت بفرمائید!

این تصاویر را روی پاکت سیگار میبینید و بازم میکشیدش؟

***

سر زیر کمی برف کند کبک ِ خرامان

شاید خبر از غش غش ِ اَغیار(?) ندارد!

***

***

بر خاک اگر می کند همواره تیمم

شاید خبر از گنبد دوار(?) ندارد!

***

تصویری از حماسه نماز جمعه مختلط! با حضور آقایان و بانوان نمازگزار و نماز نگزار! در جوار هم جهت تقسیم فیوضات معنوی موجود در مراسم!

***

کو جزء اقلیت ِ جاهل بُوَد آخِر

شاید خبر از گردش پرگار ندارد!

***

***

آن کو وطن خویش فروشد به گمانم

شاید خبر از بزم  ِ (?)خریدار ندارد

***

صحنه ای از رقص شمشیر بعضی ها با بعضی های دیگر و قابل توجه انها که دم میجنبانند برای العربیه و صدای آمریکا

***

در کوفه اگر یکسره غوغا کند ایشان

شاید خبر از شمر خطاکار ندارد

***

گر میزند او تهمت ِ بی مدرک دائم

شاید خبر از قدرت افکار ندارد!

***

فریاد زند او طلب دشمن دین را

شاید خبر از جیب بدهکار ندارد

***

او گشته بدهکار وطن بار الها

شاید خبر از حال طلبکار ندارد

***

با حق چو ستیزد حَرَجی(?) نیست بر ایشان

شاید خبر از باطل غدار ندارد!

 ***

او چهره به دستار(?) بپوشاند از این روی

شاید خبر از آن همه طرار (?)ندارد!

***

در دام گنه او شده اینگونه گرفتار

شاید خبر از بخشش غفار(?) ندارد!

***

گویا که گرفتار زمین است در این بین

شاید خبر از کوکب سیار(?) ندارد!

***

گوید که به ما پول بسی گشته عنایت

شاید خبر از بنده ی عیار(?) ندارد!

***

صد دفعه خطا کرده و داند ثمرش را

شاید خبر از مخزن اسرار ندارد!

***

از ترس چو پوشانده کنون صورت خود را

شاید خبر از میثم تمار(??) ندارد!

شعر از علی میرزائی آذرماه 1388


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/21:: 7:48 عصر     |     () نظر

لطفاً بدون هیچ مقدمه ای، بخشی از افاضات اخیر حجت الاسلام والمسلمین سید محمد آقای خاتمی به مناسبت عید سعید غدیرخم را مطالعه بفرمائید:

در ???? سال پیش امیرمؤمنان تنها به خاطر رضایت مردم از حکومت کنار کشید و اگر نبودند و او را نمی‌خواستند حکومت را به دست نمی‌گرفت!!!

برای خواندن سخنان سید محمد خاتمی در روز عید غدیر خم روی اینجا کلیک کنید.

آنطوری که بنده میدانم و خوانده ام و شنیده ام؛ امیرالمومنین حضرت علی(علیه السلام) بعد از رحلت حضرت رسول اکرم، محمد مصطفی(صلی الله و علیه و آله و سلم)،برای رسیدن به حق واقعی خود یعنی خلافت بر مسلمانان که راه رستگاری همه آنان بود؛ اقدام به مجادله نفرمودند و بنا بر مصالحی سکوت اختیار کردند؛ تا بعد از قتل خلیفه سوم، عثمان.

بعد از آن بود که جمعیت مسلمانان به ایشان رجوع کرده و خواستار قبول خلافت از سوی ایشان شدند . ایشان نیز در نهایت و بعد از ادای این سخن و گرفتن بیعت از مسلمانان، مسئولیت خلافت را پذیرفتند:

بیت المال را حتی اگر کابین(مهریه) زنان خود هم کرده باشید از شما پس خواهم گرفت.

و باز تا انجا که میدانم بابت این اقدامات حق طلبانه ایشان بود که جنگ جمل به راه افتاد و پس از آن نیز حضرت علی(علیه السلام) با لشکر شام به رهبری معاویه جنگیدند و بعد از آن هم فتنه ی خوارج را سرکوب فرمودند و نهایتاً در محراب به شهادت رسیدند.

 

خیلی خوشحال میشوم که شما هموطن عزیز اگر این مطلب بنده را مطالعه فرمودید به سوالات ذیل پاسخ دهید که:

1.   آیا در روزهای اولیه بعد از رحلت حضرت رسول اکرم، محمد مصطفی(صلی الله و علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) از حکومت کنار کشیدند؟ یعنی در روز های نخست پس از رحلت ایشان،اول به حکومت رسیدند و بعد از آن بود که از حکومت کنار کشیدند؟!! و یا آنکه اکثریت مهاجرین و انصار، به ایشان برای خلیفه شدن مراجعه نکردند و شخص دیگری را به خلافت برگزیدند؟

2.   میبینید که جناب خاتمی بنابر نقل قولی که از ایشان شده است از اصطلاح به حکومت رسیدن استفاده کرده اند! در حالی که به عقید بنده، به حکومت رسیدن تومنی هفت صنار! با رسیدن به خلافت توفیر دارد. ندارد؟

3.   آنطور که بنده شنیده ام؛ حضرت علی(علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت در برابر شورش معاویه و لشکریان شام ایستادگی فرمودند و هرگز بنابر قول جناب خاتمی، خواستن یا نخواستن اهالی شام را دلیل بر سلب خلافت از خود بر دیار شام، قرار ندادند. آیا اطلاعات تاریخی بنده ایراد دارد؟ یعنی این امام بزرگوار به شامیان به سبب نخواستن، اجازه داد که از فرمان ولی امر سرپیچی کنند؟

4.   آیا میان اهالی شام و برخی مردم امروزی کشور خودمان شباهتی وجود دارد؟ شایان ذکر است که شامیان وجود مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نکرده بودند. و معاویه نیز از همین روزنه برای اغفال آنان بهره گرفت.

5.   آیا بی بی سی و صدای آمریکا و العربیه و  رادیو فردا و کلی بوق های استکباری دیگر عملکردی به مانند معاویه را در زمان ما ندارند؟

6.   به نظر شما، یک شخص به ظاهر آزاده چگونه ممکن است دست به تحریف تاریخ بزند؟ آیا پای مطامع شخصی در میان است یا داستان از قرار دیگری است؟

?. اگر روزی(بر فرض محال) ماجرای خلافت امام اول ما شیعیان را کسی تحریف کرد؛ وظیفه بنده شما در برابر این اقدام او چیست؟

?.وظیفه ما در برابر کسی که مدعی قبول اصل ولایت مطلقه فقیه است اما در عمل کار خودش (یا شاید هم کسان دیگری همچون اجانب و . . .) را انجام میدهد چیست؟

?.آیا سایت های خبری و تحلیلی و روزنامه های ما در خواب ناز تشریف دارند که از جناب خاتمی در مورد سخنان گهربارشان! توضیح نمیخواهند؟

زیاده جسارت است.

یاعلی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/21:: 7:28 عصر     |     () نظر
فساد اخلاقی به مهمانی درویشان بوی باروت و دینامیت داد

مردی که اعلام می‌کرد مسئول یک خانقاه دراویش از همسرش سوءاستفاده جنسی کرده است، با بستن دینامیت و نارنجک به خود قصد انتقام‌جویی داشت، که در نهایت توسط پلیس دستگیر شد، گزارش لحظه به لحظه خبرنگار اجتماعی فارس که در محل حادثه حضور یافته بود را می‌خوانید.

به گزارش فارس، شب گذشته آرامش و سکوت محله وحدت اسلامی معروف به شاه‌پور با انفجار چندین نارنجک در یک خانقاه دارویش نعمت‌اللهی به هم ریخت و مردم این محله 3 ساعت دلهره‌آور را پشت سر گذاشتند.

شب گذشته مردی با بستن نارنجک و دینامیت به خود، وارد خانقاه دارویش شد و بزم شبانه آنان را به هم ریخت، هنوز هم سفره شام و کاسه‌های آبگوشت این مهمانی در محل حادثه پهن بود اما مهمانان همه رفته بودند.

فردی 48 ساله که به شدت عصبانی بود با همراه داشتن یک قبضه کلاشینکف، کلت کمری، تعداد زیادی نارنجک و دینامیت‌ قصد داشت ‌خانقاه را منفجر کند.

این فرد به محض ورود به خانقاه 2 نفر را به ضرب گلوله مجروح و یکی از نارنجک‌ها را نیز منفجر کرد، این اقدام ‌باعث ایجاد رعب و وحشت میان ساکنان محل‌ و باعث ‌شد موضوع به پلیس 110 گزارش داده شود.

نیروهای پلیس پس از حضور در صحنه، متوجه شدند چندین نفر در خانقاه حضور دارند و هر لحظه امکان انفجار وجود دارد و جان افراد حاضر در محل در خطر است به همین دلیل برای نجات مهمانان خانقاه، با قرار دادن یک نردبان مهمانان را از طبقه دوم ساختمان به بیرون هدایت ‌‌کردند اما هنوز دلهره و اضطراب ادامه داشت.

فرد مسلح 25 سال عضو فرقه نعمت‌اللهی بوده و با هدف انتقام جویی از مسئولان این فرقه دست به این اقدام زده بود. این فرد مطالبی را درباره برخی مدیران خانقاه مطرح می‌کرد که محور اصلی آن فساد اخلاقی بود.

* فرمانده پلیس تهران در کنار فرد مسلح‌

حادثه از ساعت 18 ‌پنج‌شنبه آغاز شد، با توجه به شرایط خاص و حساسیت این حادثه، سردار رجب‌زاده فرماندهی این عملیات را به‌عهده گرفت و به همراه رؤسای پلیس پیشگیری و امنیت تهران بزرگ وارد اتاقی شدند که فرد مسلح حضور داشت.

این فرد در حالی که یک نارنجک را از ضامن خارج کرده و در دستانش گرفته بود، متوجه شد که سردار رجب‌زاده در مقابلش ایستاده و قصد دارد‌ با او صحبت کند.

اقدام سردار رجب‌زاده در گفت‌وگوی مستقیم با فرد گروگانگیر قابل تأمل بود، سردار رجب‌زاده در این‌باره گفت: «برای ما جان همه انسان‌ها ارزشمند است، تفاوت پلیس ایران با کشورهای دیگر رعایت همین نکات است.»

در برخی کشورها با بروز چنین حوادثی، پلیس اقدام به کشتن گروگانگیر می‌کند اما در حادثه دیشب رئیس پلیس تهران شخصاً با گروگانگیر وارد مذاکره شده و موضوع را فیصله داد.

مذاکره با این فرد بیش از 3 ساعت ادامه یافت و بالاخره در ساعت 22:30 این فرد راضی شد تا خود را تسلیم نیروهای پلیس کند.

در نهایت این فرد در کنار سردار رجب‌زاده از اتاق خارج شده و به سمت انتهای حیاط خانقاه رفتند تا نارنجک فعال شده در دستانش را منفجر کند. این فرد برای لحظاتی از دست پلیس فرار کرد اما بلافاصله دستگیر شد.

در این بین او اقدام به منفجر کردن حدود 6 نارنجک جنگی و صوتی در یکی از اتاق‌های خانقاه کرد و پس از آن با اسکورت پلیس و همراهی فرمانده انتظامی تهران بزرگ سوار بر خودروی ویژه پلیس شده و از آن‌جا به مقر پلیس هدایت شد.

هنگام خروج وی از اتاق تعدادی از مأموران پلیس و نیروهای امدادی به سرعت صحنه را ترک کردند و موجب شدند تا متهم نیز برای لحظاتی دچار اضطراب شود با این وصف هر آن امکان داشت ‌این فرد تحت تأثیر قرار گرفته و ضامن دینامیت‌هایش را فعال کند و باعث یک فاجعه تلخ شود اما در نهایت دستگیر شد.

ازدحام بی‌مورد و حضور افراد متفرقه در محل حادثه باعث شده بود تا فضا به هم ریخته شده و باعث اضطراب شود که به نظر می‌رسد لازم است برای این‌گونه حوادث تدابیر لازم اندیشیده شود.

جو روانی ناشی از انفجار نارنجک‌ها باعث رعب و وحشت اهالی محل و حاضران در صحنه شده و عده‌ای از این افراد خواستار برخورد پلیس با فرد گروگانگیر شدند. برخی شهروندان نیز می‌گفتند که باید با یک تیر این عامل ناامنی را کشت.

* سوءاستفاده از زنان به بهانه مراسم خاص

‌مرد پس از دستگیری، از تجاوز سخن می‌گفت و با صدای بلند می‌گفت که عصمت زن و فرزندش لکه‌دار شده، او می‌گفت، این چه آئینی است که برای رسیدن به مراحل بعدی و کسب برخی توانمندی‌های باید به زنان تجاوز کرد.

مرد خشمگین بود و از مصیبتی که بر سرش آمده بود سخت ناله می‌کرد. می‌گفت آبرویش بر باد رفته و به بهانه مراسم خاص از زن و فرزندش سوءاستفاده جنسی شده است.

باز حکایت تلخ، ساده‌لوحی عده‌ای که تحت تأثیر قرار گفته و حاضرند به همسر و خانواده خود خیانت کرده تا سیر آفاق و انفس کنند. در نظام اخلاقی ایرانیان بنیان خانواده و رعایت شئونات اخلاقی و اسلامی یک اصل است اما برخی برای کامیابی جنسی خود از هر حربه‌ای استفاده می‌کنند، حتی سوءاستفاده از اخلاقیات و مراسم خاص دراویش.

مرد می‌نالید و به آئینی که برای کامیابی عده‌ای خاص دست به هر اقدامی می‌زند، ناسزا می‌گفت، مرد از درد به خود می‌پیچید و ادعاهای شفابخشی برخی از بزرگان این آئین درویشی را به چالش می‌کشید.

وی می‌گفت: در آشی که برای دروایش درست می‌کنند، ماده توهم زا می‌ریزند آن‌گاه بر سر سفره ورد می‌خوانند و از خود بی‌خود شدن دراویش را به این ورد مرتبط می‌دانند.

این فرد فریاد می‌زد: برخی از بزرگان فرقه با پول دراویش میلیاردر شده‌اند و برای خود موقعیتی دارند، اسم این کار چیست؟

فرد دستگیر شده می‌گفت: مسئول خانقاه به بهانه مراسم خاص از زنان فرقه خواسته‌های نامعقول و غیراخلاقی داشته و در هر مرحله این خواسته‌ها شنیع‌تر می‌شده است. به زن و فرزندم به بهانه‌های واهی و مثلاً خاص تجاوز کرده‌اند.

او می‌گفت: من نماینده تعداد زیادی از دروایش دیگر هستم که عصمت همسرانشان لکه‌دار شده است. باید کسی پیدا می‌شد و به این همه نامردی و خباثت پایان می‌داد.

«م» فرد دستگیر شده به استفاده از مواد روانگردان و توهم‌زا در مراسم مذهبی این فرقه نیز اشاره کرد.‌

* لباس خاص متهم

متهم دستگیر شده، لباس خاصی را برای انتقام‌جویی‌اش طراحی کرده بود، این پیراهن به گونه‌ای طراحی شده بود که می‌شد دینامیت‌ها را درون جیب‌های فراوان آن قرار داد.

پیراهن این فرد به رنگ پرچم ایران بود و نام رستم و سهراب، ایران، بابک خرمدین، ستارخان و جملات دیگر بر آن نقش بسته بود.

اظهارات این مرد، باعث شد تا سردار رجب‌زاده هر گونه توضیح درباره این حادثه را به بررسی‌های دقیق و بازجویی از متهم موکول کند.

سردار رجب‌زاده گفت: این حادثه زوایای پنهانی دارد که نیاز به بررسی دقیق و همه‌جانبه دارد باید این زوایای روشن شده و صحت ادعاها نیز بررسی شود. فعلاً برای نتیجه‌گیری زود است.

* عدم همکاری مردم با پلیس و نیروهای امدادی

ازدحام در محل حادثه نخستین نکته‌ حادثه شب گذشته بود، حضور رهگذران و اهالی محل در اطراف محل حادثه علاوه بر ایجاد ترافیک، باعث شده بود تا نیروهای امنیتی و امدادی در انجام مأموریت‌های خود با مشکلاتی مواجه شوند.

با توجه به حساسیت موضوع و احتمال انفجار، حضور این تعداد از شهروندان می‌توانست بر عمق فاجعه بیفزاید و مشکلات را دو چندان کند. مردم به هشدارهای پلیس توجهی نمی‌کردند و پس از تذکر پلیس مجدداً در اطراف محل حادثه حاضر می‌شدند.

اطلاع‌رسانی و فرهنگ‌سازی در این زمینه امری ضروری است، تا پلیس و نیروهای امدادی بتوانند اقدامات خود را به راحتی و بدون مزاحمت انجام دهند.

برخی از فرق و آئین‌های عرفانی دروغین طی سال‌های گذشته سعی کرده‌اند با جذب اقشار مختلف مردم، مطالبی را تحت عنوان عرفان و حقیقت‌‌ به خورد مردم دهند که به دلیل باطل بودن ادعاهایشان باعث بروز مشکلات و فروپاشی اخلاقیات و بنیان خانواده میان طرفدارنشان می‌شوند.

در این زمینه لازم است دستگاه‌های فرهنگی با جدیت و دقت بیش‌تر موضوع را پیگیری و اقدامات لازم در خصوص فرهنگ سازی و ترویج فرهنگ عرفان واقعی اسلام به عمل آورند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/20:: 7:41 عصر     |     () نظر
اوباما پس از شکست پروژه روز دانشجو:
به عزت خاموش اصلاح‌طلبان در خیابان‌های تهران گواهی می‌دهم

تنها چند روز پس از شکست پروژه اصلاح طلبان در روز دانشجو، حامیان غربی این جریان به کمک اصلاح طلبان آمدند، تا به بهانه اهدای جایزه صلح نوبل به اوباما، شوک وارد شده به یاران خود در ایران را جبران کنند.

به گزارش رجانیوز، خبرگزاری فرانسه از اسلو گزارش داد‏، که باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا روز پنجشنبه طی سخنانی در مراسم دریافت جایزه صلح نوبل که کاخ سفید پیشاپیش گزیده آن را منتشر کرد، از تظاهرکنندگان ایرانی ستایش نموده است.

خبرگزاری فرانسه افزود‏:‏ اوباما گفت که آمریکا همیشه در کنار کسانی که به دنبال آزادی هستند خواهد ایستاد، از جمله در ایران، میانمار و زیمبابوه‏.‏

وی گفت‏:‏ ما به عزت خاموش اصلاح طلبانی همچون آنگ سانگ سو کی، شجاعت زیمبابوه ای هایی که رای خود را در مقابل ضرب و جرح به صندوق انداختند و صدها هزار نفری که ساکت در خیابان های تهران راهپیمایی کرده اند ، گواهی می دهیم‏.‏

وی اضافه کرد‏:‏ این مسوولیت تمام مردم و ملت های آزاد است که برای این جنبش ها روشن سازند که امید و تاریخ در کنار آنها است‏.‏

این اولین بار نیست که سران کشورهای غربی و متخاصم با ایران، از حرکت های صورت گرفته پس از انتخابات حمایت می کنند چنانکه پیش از این نیز، اوباما و سارکوزی از این حرکات حمایت کرده بودند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/20:: 7:35 عصر     |     () نظر

سخنان محمد خاتمی (یکی از سران فتنه) در دیدار با خانواده های زندانیان را در سایت خبری ایلنا می خواندم. در این دیدار گفته بود :

- نه می خواهیم و نه می توانیم سکولاریسم را در ایران بپذیریم.

- ما دلمان برای انقلاب و اسلام باید بسوزد و در کنار همدیگر باشیم.

- ما رهایی از سلطه بیگانگان و استبداد را می خواستیم.

- بنده از این حوادث برای جمهوری اسلامی ناراحتم. به خاطر ستمی که می شود. دوستانی الان در بند گرفتارند. جفاست که متهم به ضدیت با انقلاب و اسلام شوند.

- اکثر آنها سرمایه هایی هستند که هزینه برای انقلاب پرداخته اند امروز به ضدیت با امام و انقلاب متهم می شوند.

برای بررسی اخبار مربوط به16 و17 آذر به چند سایت داخلی و خارجی و نیز پیاده شده نوار رادیوها و تلویزیونهای آمریکایی و انگلیسی مراجعه کردم. دیدم در این اخبار آمده است: دانشجویان طرفدار آقایان خاتمی، موسوی و کروبی در دانشگاه شعار می دادند نه شرقی، نه غربی جمهوری ایرانی! آنها با جسارت و گستاخی عکس امام را پاره کردند و به علامت مخالفت با اسلام و انقلاب شعارهایی دادند که از گفتن آن پرهیز می کنم.

البته دانشجویان حزب اللهی معتقد به امام و انقلاب با حضوری حماسی و چند برابری نسبت به جمعیت آنها پاسخ آنها را دادند.

به سایت دیگر مراجعه می کنم، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی در کمیسیون امنیتی پارلمان اسرائیل صریحا گفته است: مخالفان در ایران سرمایه بزرگ اسرائیل هستند.

کمی آن طرف تر اظهارات وزیر خارجه اسبق آمریکا در گفتگو با فاکس نیوز را می خوانم که گفته است، سیا باید دست به کار شود و از فرصت دلگرم کننده اعتراض دانشجویان در ایران استفاده کند.

باز در خبری می خوانم، که سخنگوی کاخ سفید هم می گوید؛ آنها (مخالفان نظام) باید بدانند که صدایشان شنیده می شود!

از آن طرف وقتی صداهای این فرقه به گوش وزیر خارجه انگلیس می رسد او هم می گوید؛ از حامیان موسوی در دانشگاه حمایت می کنیم.

می خواهم کج بنشینم و دو کلمه حرف راست به آقای خاتمی بزنم:

1- در دانشگاه سخن از توانایی یا عدم توانایی بازگشت سکولاریسم به ایران نیست. در آنجا طرفداران اندک منسوب به شما دنبال «جمهوری ایرانی» هستند و صریحا با اسلام اعلام مخالفت می کنند.

سکولارها دنبال جدایی دین و سیاست هستند اما حریم دین را حتی به ظاهر هم که شده رعایت می کنند.

در دانشگاه طرفداران منسوب به شما صراحتا به امام (ره) اهانت می کنند آنجا بحث اندیشه و تعامل و... نیست.

آن وقت شما در این دیدار می فرمایید دلمان برای انقلاب و اسلام می سوزد اما چرا حاضر نیستید دو کلمه به این جماعت طرفدار خودتان نصیحت کنید؟!

2- شما می گویید ما رهایی از سلطه بیگانگان را می خواهیم اما حاضر نیستید در پاسخ نتانیاهو، وزیر خارجه انگلیس و سخنگوی کاخ سفید حرفی بزنید و چرا حاضر نیستید دو کلمه از تولی آنها به خودتان تبری جویید؟!

3- شما می گویید؛ «دوستانتان سرمایه هایی هستند که هزینه برای انقلاب پرداخته اند.» اما نتانیاهو می گوید این سرمایه ها در تهران در اختیار ماست.

حاضر نیستید این امر را تکذیب کنید. چرا که دوستانتان در دانشگاه به سه زبان فارسی، انگلیسی و عربی پلاکاردی را در تجمعات خود بالا می برند که در شعار مرگ بر اسرائیل روی اسرائیل ضربدر زده و از آن تبری می جویند.اینها البته عددی نیستند و ما خوشحالیم که سرمایه اسرائیل در تهران رقمی نیست که بشود نگران شد. اما نگرانی در این است که چرا شما از آنها به عنوان دوستان خود یاد می کنید و حاضر نیستید آنها را نصیحت کنید و بگویید که این راه به جهنم ختم می شود.مردم ما بویژه دانشجویان با بصیرت این اخبار را دنبال می کنند و خودشان را در وسط میدان «نبرد نرم » می بینند. به همین دلیل حضور بی سابقه دانشجویان در دانشگاههای کشور بویژه دانشگاه تهران برای دفاع از نظام، امام و انقلاب بسیار فوق العاده است. شبکه های خبری جهان حتی حضور گسترده آنان را نتوانستند انکار کنند.

بنده بین خود و خدای خودم با شناختی که از شما دارم نمی توانم اظهارات شما را حمل بر بی صداقتی کنم و در دفاع شما از نظام، اسلام و انقلاب تردید کنم. اما از سوی دیگر هم نمی توانم حقایقی را که هر روز در دور و برمان می گذرد، نادیده و ناشنیده بگیرم.

مواضع شما با آقای کروبی و موسوی قدری تفاوت دارد. متاسفانه آنها به سیم آخر زده اند و سوخت دوگانه سوز مخالفان امام و انقلاب و نظام را در هر مناسبتی مجانی تامین می کنند. اکنون در این مسیر سبقت می جویند که دشمنان نظام این را یا آن را لیدر مخالفان نظام معرفی کنند و انصافا هم آنها در این امر در حیرت هستند.

اما باور کنید مردم ما در این30 سال با همه فراز وفرودها از این رویدادهای تلخ زیاد دیدند و حیرت هم نکردند. مردم خوب می دانند وظیفه شان چیست، مردم خوب می دانند انقلاب صاحب دارد و چگونه می توانند با مدعیان تصاحب انقلاب برخورد کنند.

آقای خاتمی، «تبری» و «تولی» یکی از اصلی ترین فروعات دین است. راه نجات شما و دوستانتان تبری از دشمنان اسلام و نظام است، نباید نتانیاهو و وزیر خارجه خبیث انگلیس این طور از وقایع پس از انتخابات به وجد بیایند و حرفی بزنند که آبرو و حیثیت اصلاح طلبان را به باد فنا دهند کافی است این تبری را اعلام کنید. کافی است از اهانت و جسارتی که به امام (ره) در ساحت دانشگاه شده تبری جویید و در برابر این اهانت، مردانه بایستید.

این کار خود به خود شما را از همگرایی با شیطان بزرگ خارج می کند و امید آنها را ناامید می کند. تولی به امام و رهبری خود به خود پس از این «تبری» حاصل می شود.

مردم از شما همین را می خواهند. یعنی همین چیزهایی که قبلا به مردم می گفتید و الان مردم عمل می کنند و شما فراموش کردید!

دقت کنید دشمن شما را از منتقد دولت به وادی منتقد نظام و از آنجا به وادی مخالفت با نظام و از آنجا به وادی محاربه با نظام،نکشاند. پیاده نظام شما در دانشگاه الان حرفهایی می زنند که حتی لرزه به اندام شما می اندازند، از این پیاده نظام تبری جویید. دانشجویان خوب می دانند با آنها چگونه برخورد کنند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/20:: 7:34 عصر     |     () نظر

دروس حوزه‌های علمیه قم روز شنبه در اعتراض به هتک حرمت به ساحت امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی تعطیل است.

به گزارش خبرگزاری فارس از قم، طلاب حوزه‌ علمیه قم فردا در اعتراض به هتک حرمت به ساحت امام راحل در جریانات 16 آذر ضمن تعطیل کردن دروس حوزه‌های علمیه، با برگزاری تجمعی در مدرسه فیضیه قم انزجار خود را از این اقدام بی‌شرمانه اعلام می‌کنند.

بر اساس این گزارش مرکز مدیریت حوزه علمیه قم نیز در این ارتباط اطلاعیه‌ای به شرح زیر صادر کرده است: در پی جسارت وقیحانه برخی آشوبگران وقایع اخیر به ساحت مقدس بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) که قلب تمام‌ ارادتمندان آن عزیز را جریحه دار کرده است و خاطره اهانت و جسارت رژیم منحوس پهلوی در سال 56 را در یادها تداعی می‌کند، استادان و فضلا و طلاب حوزه علمیه قم که همواره از ابتدای نهضت امام عزیز تا به امروز پیشگام و پشتیبا‌ن این انقلاب مقدس و الهی بوده‌اند، برای ابراز انزجار و تنفر از اقدامات گستاخانه اخیر و اعلام حمایت از خلف صالح حضرت امام، رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و هشدار جدی به فتنه انگیزان و سرکردگان آشوب ها که چند ماه است به بهانه‌های واهی و به صورت هماهنگ با دشمنان قسم خورده ملت ایران، بنیان‌های کشور و نظام مقتدر و مظلوم اسلامی را نشانه گرفته‌اند، فردا شنبه در مدرسه فیضیه اجتماع خواهند کرد و به همین سبب درس‌های حوزه علمیه قم از ساعت 10 تا 12 روز شنبه تعطیل اعلام می‌شود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/20:: 7:27 عصر     |     () نظر
بعضی ها بدشون نمیاد بچه شون ولیعهد بشه!
  
-5-4-3-2-1
یکی نه، دو تا نه، شیش تا بچه.
قد و نیم قد.
کوچیک و بزرگ.
یکی از یکی شیرین تر و دردانه تر واسه‌ی بابا. هم بابا، هم مامان.
اون طور که خود "حسین" می گفت، 6 نفر ناقابل بچه داشت. سن و سال اون موقع شون رو نمی دونم، ولی الان باید واسه‌ی خودشون مرد و زنی باشند. بچه و نوه و ...
تابستون گرم 1365 توی منطقه‌ی "فکه" بود که باهاش آشنا شدم. پدرم رو درآورد. بعد از ظهرها که از بچه های گروهان یک گردان شهادت آمار می گرفتم، همیشه دو نفر غایب داشتیم.
تلک و تلک از تپه ها خودشون رو ول می کردن و می اومدن پایین. "عباس" از اون ته داد می زد: "شهید" تا آمارشون رو حاضر بزنم.
عباس نه! اون یه بچه بیشتر نداشت. چند ماهش بیشتر نبود. می گفت اسمش "اسماعیل" است. خیلی با عکسش حال می کرد. نازش می کرد، می بوسیدش و قربون صدقه اش می رفت.
مگه بچه چقدر شیرینه که آدم توی گرمای 50 درجه‌ی فکه، دلش رو به اون بسپره و اون قدر باهاش سرگرم بشه که اصلا گرما و سرما حالیش نشه؟!
من که نمی فهمیدم. هم نمی فهمیدم هم حالیم نمی شد. آخه خودم هنوز بچه بودم. بچه و پر ادعا در برابر حسین و عباس!
- شما چتون شده؟ بسه دیگه خجالت بکشین ... مثلا از خونه و زندگی بریدین اومدین جبهه تا برای خدا بجنگین ... این طوری سر نماز دعا می کنین "اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک"؟!
آره براتون زدن بغل. دو قبضه هم شهادت رو بهتون می دن. چیه که این قدر چسبیدین به بچه تون؟ مگه چی داره؟ منم خودم یه داداش کوچیک دارم که خیلی شیرین زبون و باحاله، ولی دیگه این قدر بهش وابسته نیستم که بزنم توی کوه و کمر و خطر میدون مین رو به جون بخرم که چی؟ برم اندیمشک تلفن بزنم خونه مون! بسه بابا چقدر بابایی شدین. خب اگه این طوره اصلا واسه‌ی چی اومدین جبهه؟ همون جا می موندین و بچه تون رو تر و خشک می کردین.
امان از خنده‌ی جفت شون. همین خنده‌ی قشنگ شون بود که اون روز پدرم رو درآورد، امروزم داره آتیشم می زنه.
حسین با اون چهره‌ی توپول و زرد گونش خندید و گفت:
- داود جون ... این قدر تند نرو.
- ببین صد بار بهت گفتم اسم من حمیده و فامیلیم هم داودآبادی؛ پس من رو داود صدا نکن.
خندید و گفت:
- ولی من امروز خوشمه که داود صدات کنم مگه جرمه؟
- خب به خاطر سن بالات چشم، هر جور دوست داری صدام کن ولی من دوست دارم حمید صدام کنی.
- خب باشه حمید جون، خیلی داری تند می ری. پیاده شو با هم بریم.
- کجا بریم؟
- هیچ جا. همین جا بمونیم ولی بذار واست یه چیزی رو بگم. من رو که می بینی، بچه‌ی بزرگم کم از سن و سال تو نداره.
- به به مبارکه بابا بزرگ.
- ممنون. اون تازه یکی شونه. من شیش تا بچه‌ی قد و نیم قد دارم که قربون همه شون می رم. همه شون برام یه مزه دارن. همه شون مثل میوه های یه درخت می مونن.
- ماشاالله خدا بده برکت. پس واسه‌ی چی اومدی جبهه؟ به هر کدوم بخوای روزی یه نون هم بدی، باید یه نونوایی باز کنی.
- صبر کن نونوایی هم برات باز می کنم.
- بفرما بابا بزرگ.
- ببین جوون که مثل پسر خودم می مونی، درسته که من شیش تا بچه دارم و داوطلبانه اومدم جبهه تا به اسلام و انقلاب خدمت کنم، اینم درسته که من از زن و بچه هام بریدم و اومدم این جا مرگ و ترکش و تیر و آتیش رو به جون بخرم تا ناموس مملکتم رو حفظ کنم، ولی فکر نکنم این که من برم به بچه ام تلفن بزنم تا بچه‌ی یک ساله ذوق کنه که بابایی هم داره، گناه باشه یا با جبهه اومدن من تناقضی داشته باشه. خود خدا شاهده و بهتر از خود من و تو می دونه که این تلفن ها که می زنم و با بچه هام حال می کنم، یه ذره هم توی ایمان و اعتقادم خلل وارد نمی کنه و عمرا اگه پاهام رو بلرزونه. من عاشق اونا هستم، اونا هم عاشق من، ولی جنگ جای خودش رو داره.
آخر سر که زد روی شانه ام و با خنده‌ی همیشگی گفت:
- صبر کن، انشالله بابا بشی، اون وقت می فهمی من چی می گفتم.
من دیگر لال شدم. زبانم به سقف دهانم چسبید.
دوشنبه شب 9 تیر ماه 1365، گردان شهادت "خط شکن" بود و باید به خط دفاعی عراق که شهر مهران رو به اشغال درآورده بود، حمله می کرد. ساعتی بیشتر به عملیات نمونده بود. "حسین ارشدی" و "عباس تبری" رو با هم در یک سنگر دیدم. جلو رفتم و پس از حال و احوال، به حسین گفتم:
- این شیکمی که تو داری، خوراک خوبیه واسه‌ی آر. پی. جی های عراقی که صاف بخوره وسطش ... گرومپ و اون وقت کلی حوری نصیبت بشه.
و حسین فقط خندید. آرام و شیرین. ساکت و ... مظلوم.
ساعت 9 شب شد و عملیات آغاز. تیربارهای دشمن شروع کردن به شلیک. حسین از میان ستون نیروها که سینه خیز می رفتند، برخاست تا خودش رو به تیربار دوشکای دشمن نزدیک کند که ...
یه گلوله‌ی سرخ آر. پی. جی ویژ و ویژ کنان اومد و اومد تا ... صاف خورد وسط شکم حسین و ...
حسین پدر شیش بچه‌ی قد و نیم قد، افتاد روی بیابون تفتیده‌ی دشت مهران و ... جان داد.
چند وقت بعد، پرسون پرسون آدرس خونه شون رو توی شهرک دولت آباد پیدا کردم. وقتی همسرش رو با بچه ها دیدم، کپ کردم. زن حسین فقط یه چیز بهم گفت:
- چرا حسین من رو با این بچه ها تنها گذاشت و رفت؟!
 آن که نفهمید:
بعضی ها خیلی ادعاشون می شه.
بعضی ها خیلی خودشون رو بزرگ فرض می کنن.
بعضی ها خودشون رو بچه‌ی پیغمبر می دونن.
آره بچه‌ی پیغمبر هستن.
مثل بچه‌ی حضرت نوح!
بعضی ها انقلاب رو فرزند معنوی خودشون می دونن.
بعضی ها زنده بودن انقلاب رو مدیون زنده بودن خودشون می دونن.
بعضی ها فکر می کنن چه تخم دو زرده ای واسه‌ی مملکت گذاشتن!
بعضی ها فکر می کنن چون قبل از انقلاب مبارزه کردن، زندان رفتن و شکنجه شدن، همه‌ی انقلاب مال اونا و خونوادشونه و بچه‌ی ننرشون هر کاری که دوست داره می تونه بکنه.
بعضی ها از اسمش خجالت می کشن، ولی بدشون نمی یاد بچه شون "ولیعهد" بشه!
بعضی ها به خاطر اسلام و انقلاب، زیر بدترین شکنجه ها ایستادند و به سخت ترین تبعیدها رفتند، ولی امروز ...
ولی وقتی پای فدا کردن چیزهایی که داره اونا رو به گرداب می کشونه، کم میارن.
بعضی ها همه‌ی سابقه‌ی مبارزه و جهادشون رو با "آقازاده" شون عوض کردن.
بعضی ها حاضر شدن از ولایت بگذرن تا پسرشون هر غلطی که می خواد بکنه.
بعضی ها بچه‌ی عزیز دردونه‌ی خودشون رو از هزاران مفقود و شهید ارزشمند تر می دونن؛ چون اونا که اصلا نمی دونستن سوئیس و سوئد و لندن و هامبورگ کجاست که بخوان مثل این آقازاده ها آب زلال معرفت در آن وادی عشق و دوستی! نوش جان کنند.
بعضی پدرها بدجوری باختند.
بعضی خواص حاضر شدند جسم شون رو واسه‌ی انقلاب فدا کنن، ولی از بچه شون نگذشتن.
بعضی ها اگه اون روز تاریخ ساز بودن، همون اول که خدا می گفت فرزندت رو قربونی کن، دستور می دادن پروارترین گوسفندها رو از استرالیا بیارن و تقدیم آستان خداوندی کنن بلکه بچه شون چند صباحی بیشتر به تجارت گوشت و پوست و ... بپردازه.
بعضی ها در عید قربان، خوب منبر میرن و از قربانی دادن در راه خدا حرف می زنن، ولی نه برای خودشون، که برای دیگرون.
بعضی ها برای این که بچه‌ی خطاکارشون رو از تنبیه و بازخواست دور کنن، اون رو می فرستن پهلوی آبجیشون در لندن تا جمع شون جمع بشه و یکی شون کم!
بعضی باباهای امروزی، بد جوری باختن.
بعضی ها شدن مصداق این که:
"بچه که بودند از بابای شان می ترسیدند، حالا که بابا شدند، از بچه شان می ترسند."
بابای من، که نه من براش کار خیری کردم و نه اون قدری ارزش مادی و مالی دارم که بخواد اسلام و انقلاب رو فدای من بکنه. همین که تا آخر جنگ گذاشت برم جبهه و تیرو ترکش نوش جون کنم، کلی لطف کرده.
بابای من هیچ وقت حاضر نبود و نیست اگه خلافی از من سر زد، من رو بفرسته خارج تا دست کسی بهم نرسه.
مطمئنا اگه من به انقلاب اسلامی خیانت می کردم و اسناد مملکت رو به آمریکایی ها می فروختم و می رفتم در آغوش یک بهایی در "کاستاریکا" زندگی کنم، پدرم اگر سردار هم بود، هیچ وقت مرا نمی بخشید و برای دیدنم محرمانه و از پول بیت المال هزینه نمی کرد و به فرانسه نمی اومد.
(با تشکر از نویسنده وبلاگ "سردار رضایی")
بگذریم.
بعضی ها برای پیامبر (ص) از جانشون گذشتن، زخم شمشیر برداشتن و تا مرز شهادت پیش رفتن، ولی ...
ولی در "جمل" گول آقازاده هاشون رو خوردن و حاضر نشدن بر دهن بچه‌ی بد کرداشون بکوبن، برای همین علی (ع) رو فدای فرزند سوگلی شون کردن.
بعضی ها امروز چقدر قشنگ نمایش نامه‌ی تلخ "نهروان" رو بازی می کنن.
بعضی ها امروز چقدر دوست دارن بر سر حکومت بصره، با علی قهر کنن.
خدا نکنه بعضی ها که زخم تیر و شمشیر از سال های اول انقلاب در بدن دارن، همه‌ی اونا رو به سلامت و خوشبختی فرزندشون ببازن. اون هم فرزندی که برخلاف انقلاب و امام و ولایت گام می زنه و دست آخر برای خوش آمد دشمنان خوش رقصی می کنه.
من که نفهمیدم، شما می تونین وجه تشابهی بین حسین ارشدی که یه آدم آسمون جل جنوب شهری ساکن اجاره ای پایین ترین نقطه‌ی تهران در شهرک "دولت آباد" بود، با اونایی که خونه شون در بهترین نقطه و خوش آب و هواترین مکان شمال تهران در خانه ای 2000 متری فراهم آمده از خون شهدا و بیت الماله، بیابید؟!
اگه حسین ارشدی امروز زنده بود، خود و سابقه و همه چیزش رو فدای آقازاده اش می کرد که به سلامت برود و بیاید و به اسلام و انقلاب و ولایت هر آن چه می خواهد خیانت کند؛ یا فدای آقا؟!
براستی حسین ارشدی که نه سردار بود، نه دکتر و نه آیت الله، با اون سواد کم، از ولایت فقیه و اطاعت پذیری از امام و ولایت چه درک کرده بود که امروز خواص این قدر لنگ می زنند؟!
شاید یکی از علت هاش این بود که:
حسین و عباس، انقلاب رو ارث پدری خودشون نمی دونستن و همیشه نسبت به اون احساس مدیونی و بدهی داشتن ولی این حضرات ...
استغفرالله ربی و اتوب الیه

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/19:: 7:57 عصر     |     () نظر
اول : در جنگ جمل امام علی ( ع ) تلاش زیادی کرد تا بر خورد نظامی با اصحاب جمل صورت نگیرد ، به عایشه که مابین عرب ها به ام مومنین شهرت داشت و فرماندهی مخالفان امام را بر عهده داشت ، نامه ای نوشت ، به طلحه و زبیر هم ، هم آنان که در هموار کردن راه خدا شمشیر ها زده بودند و نیز از اولین کسانی بودند که دست بیعت به سوی امام علی ( ع ) دراز کرده بودند . لذا . امام زبیر را به خلوتی خواند و نقل قولی را از پیامبر ( ص ) به یاد او آورد که : « ای زبیر ، تو با علی خواهی جنگید در حالی که ظالم هستی ! »  و زبیر گفته بود : اگر این مطلب یادم مانده بود ، هرگز به جنگ شما نمی آمدم و از جنگ منصرف می شود و تصمیم می گیرد باز گردد. اما عایشه  مانع خروج او از جنگ می شود .
باری ام مومنین سوار بر یک شتر ، جنگ خونین جمل را آغاز میکند و امام بناچار وارد نبردی بی امان می شود و جالب آنکه در میدان نبرد مکرر فریاد می زند : «
جمل را بزنید
» ( اعقروا جملا فانه شیطان ) و عایشه سوار بر جمل داد می زند : « فرزندان من بجنگید که بهشت را برای شما تضمین می کنم » و آنگاه مشتی خاک به طرف لشگر علی ( ع ) پاشیده و می گوید : « شاهت الوجود »
دوم : چندی پیش از یک دوست مصری ، البته نوع مجازی آن که در قم پیراهن ها پاره کرده است ، بی مقدمه پرسیدم : چه چیزی شما را دلبسته ایران و انقلاب ایران کرده است ؟
بی درنگ پاسخ داد : تئوری ولایت فقیه .
پرسیدم : کمی تا قسمتی توضیح.
پاسخی نداد ، تا اینکه چند روز پیش لینک دیدار مقام معظم رهبری با بشار اسد را برایم فرستاد و ضمن یک تحلیل کوتاه ، در پایان آورده بود : به قول امام خامنه ای « تیغ شیطان بزرگ آمریکا دیگر کند شده است » و ما این را مرهون ولی فقیه هستیم که در ایران همچون گوهری فروزان می درخشد و طی سی سال گذشته تیغ آمریکا را در سطح جهان کند و شمشیر اسلام ناب محمدی را تیز و بران ساخته است.
و امشب تصویری از صفحه اول کیهان را برایم ارسال کرد با توضیح این که : ایول مجلس ایران : «
بیست میلیون دلار برای افشای جنایات آمریکا ، در راستای کند کردن تیغ آمریکا
. »
چنین مصوبه ای در بین مجالس کشورهای موسوم به جنوب ، برای اولین بار است که اتفاق می افتد و خیلی خیلی هم مبارک است و باید هم شادمان شد که پس از سال های پر از دفاع مقدس ، هم اکنون به جایگاهی رسیده ایم که می توانیم در مجلس شورای اسلامی ایران ، برای افشای جنایات آمریکا در سطح جهان ، بیست میلیون دلار تصویب و حمله مقدس را آغاز کنیم و البته و صد البته این بدان معنا نیست که ما باید شمشیرهامون را از رو ببندیم ، اصلا ما کی چنین بوده ایم که اکنون نیز دومین آن باشد . طی سی سال گذشته حتی یک مورچه آمریکایی و یا یک گربه فرانسوی هم از ما آزار ندیده است ، دیده است ؟
سوم : من نمی دانم و شاید هم نمی فهمم که چرا نظامی که اذهان سرمایه سالاران جهان را به تشویش وا می دارد . چرا قوه قضائیه آن از پس چند جمل نشین آشکار بر نمی آید و البته امید که با تحولاتی که صورت گرفت از محاکمات کمدی جلو گیری شود . خنده دار است ، کسی که
به میر حسین یا حسین گفته ، در بند است و اما میر حسین راست راست در خیابان ها راه می رود و به دنبال راه اندازی جبهه ای بنام رساست . تا بدینوسیله در انتخابات بعدی تکرار مکرارات فرماید و یا آن دیگری فقط خمپاره بسوی نظام پرتاپ نفرمود . والا هر کاری که به تصور آید انجام داد . با نامه ای استارت اغتشاشات را زد ، پسران و دخترانش و احزاب وابسته و غیر وابسته اش گناهان بی شماری را در ولایت « بلخ » انجام دادند و اما قوه قضائیه ما در « شوشتر » به قول آقای احمدی نژاد « پیر زنی به نام هاله اسفند یاری را به جرم ترویج کننده انقلابات رنگین محاکمه می کنند .» 


چهارم :
باز گشت هاشمی ، بدون شک برای تجدید قوا ست ، جنگ جمل جواب نداد ، خاتمی و موسوی و کروبی و رضایی و صانعی و غفاری و منتظری و ... در یک کلام  به قول رئیس جمهور انقلابی ایران « هاشمی »  با رسانه های آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی و ... همقدم شدند تا قدم های ولی پذیران را از رفتن باز دارند . از خبرگان رهبری آویختند ، مجمع تشخیص مصلحت نظام را آزمودند ، دست به دامان علما شدند و بارها و بارها افکار عمومی را تست کردند و در نهایت آنچه بدست آوردند . آشکارا « هیچ » بوده است و در چنین شرایطی به عضویت در آمدن هاشمی شاهرودی در مجمع تشخیص مصلحت نظام و انتصاب پنجمین امام جمعه موقت تهران  خبر های خوشایندی برای آقای هاشمی رفسنجانی نیست . فلذا وقت آن است که تجدید قوا شود . هاشمی پرچم دار وحدت می شود و پس از این همه فتنه در مراسم معارفه رئیس جدید قوه قضاییه: « به احترام احمدی نژاد از جای برمی خیزد. .... اقدام او دهان حاضران در مراسم را از حیرت بازگذاشت.
(مسیح علی نژاد) و هم چنین او در جلسه اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته است « باید هرکس در هر مقامی خود را ملزم به رعایت رهنمودهای رهبری معظم انقلاب بداند و صاحبان تریبون و نفوذ ، و رسانه ها از دامن زدن به تفرقه خودداری و در جهت ایجاد وحدت و وفاق در جامعه عمل کنند .» چشم ! اما تو را به خدا چون به خلوت رسیدید ، دیگر آن کارها را که انجام دادید ، تکرار نفرمائید ، نگوئید : « شاید خیلی‌ها ندانند که وقتی در مجلس خبرگان به بحث ولایت فقیه که توسط عده ای مطرح شد رسیدیم من مخالفت کردم. البته الان کسانی هستند که حالا خیلی منتقدانه و حتی مخالف با ولایت فقیه برخورد می‌کنند، اما در سال‌های  58، 59 و در مجلس خبرگان ، درست عکس امروزشان حرف می‌زدند. خوشبختانه متن همه‌ی مذاکرات به طور کامل وجود دارد . آقای آذری قمی وقتی این اواخر مخالف شده بود در جلسه ای گفته بود که آقای هاشمی در زمان تنفس یکی از جلسات مجلس خبرگان گفته است ـ تعبیری را از من نقل کرد که من یادم نبود ـ این که شما می‌گویید ، ولی‌فقیه نمی‌شود، ناصرالدین شاه می‌شود…» (هاشمی بدون روتوش، نشر روزنه، ص 157) و یا بر زبان نرانید کلماتی که ره به ترکستان دارد ، منجله « برای ادار? یک حکومت نمی­توان به فتوای یک نفر، خواه هر فردی باشد عمل کنیم، باید شورایی در کشور باشد...» ( ص? روزنام? مردم سالاری ، ? شهریور ?? ، نقل از رفسنجانی. و روزنام? همشهری همین تاریخ )
پنجم :
رسالت بزرگ کروبی ، این شیخ ساده لوح 2 ، انحراف افکار عمومی ایران از جمل نشین انقلاب ایران است ، « اعدام کودکان را متوقف کنید » « تجاوز جنسی به پسران و دختران زندانی » و این اواخر « طرح اختلال حواس کروبی » و رسای بی صدای میر حسین و ...  هموار کردن راه برای عبور بی سر و صدای جمل است تا نفسی تازه کند برای انقلاب مخملین دیگر .
ششم : و باز علی هست که ندایمان  می دهد : « جمل را بزنید » ( اعقروا جملا فانه شیطان ) چه ، تا وقتی که جمل پا بر جاست . شعله های فتنه زبانه خواهد کشید .
بیائید جمل را بزنیم.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/9/19:: 7:39 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >