سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بنى امیه را مهلتى است که در آن مى‏تازند ، هر چند خود میان خود اختلاف اندازند . سپس کفتارها بر آنان دهن گشایند و مغلوبشان نمایند [ و مرود مفعل است از « ارواد » و آن مهلت و فرصت دادن است ، و این از فصیح‏ترین و غریبترین کلام است . گویى امام ( ع ) مهلتى را که آنان دارند به مسابقت جاى ، همانند فرموده است که براى رسیدن به پایان مى‏تازند و چون به نهایتش رسیدند رشته نظم آنان از هم مى‏گسلد . ] [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این باز سفر، باز سفرها باقیست

پشت بت ها نشود راست پس از ابراهیم
بت شکن رفت ولی باز تبر ها باقیست

گفت فرزانه ای هر روز شما عاشوراست
جبهه ها باقیست، شمشیر و سپر ها باقیست

جنگ پایان پدر های سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسر ها باقیست

گر چه پیروزی از آن من و تو خواهد بود
شرط ها باقیست، اما و اگر ها باقیست

شرط اول قدم آنست که مجنون باشیم
در ره منزل لیلی که خطر ها باقیست

نیست خالی دل ارباب یقین از غصه
فتنه ها می رود و خون جگر ها باقیست

***

سخن از فتنه شد و چرت غزل شد پاره
واژه ها در به در و قافیه ها آواره

قصه تلخ است، چه تلخ است بگویم یا نه
صبرتان می رود از دست بگویم یا نه

قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد
کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد

آتش فتنه چنان شد که خدا می داند
آنقدَر دل نگران شد که خدا می داند

قصه آن بود که یک طایفه که فتنه از اوست
دوست را دشمن خود خواند، و دشمن را دوست

آری آن طایفه خود را ز خدا منفک کرد
روی بر سامری آورد و به موسی شک کرد

سامری گفت بیایید به شهرت برسیم
با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم

سامری گفت که در شور حکومت شعف است
باید این بار به قدرت برسیم، این هدف است

گر چه یاران علی بودند، سازش  کردند
با معاویه نشستند و خوش و بش کردند

نکته ها بر لبمان رفت و خریدار نبود
گوش آن طایفه انگار بدهکار نبود

قصه آن بود که یک طایفه درویش شدند
جا نماز آب کشان، عافیت اندیش شدند

گاه از این سوی سخن، گاه از آن سو گفتند
هر چه گفتند در آن روز دو پهلو گفتند

خواستند امر نماید به همیت مولا
تن دهد باز به امر حکمیت مولا

همچو امروز پر از فتنه شود فرداها
اوفتد این کار به تدبیر ابوموسی ها

مگر این نغمه ز نای شهدا جاری نیست
مگر این زمزمه در خون خدا جاری نیست

که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست
کوفه، کوفه ست ولی ترک سفر جایز نیست

همه گفتند بمان، مرتبه پیمایی کن
در همین مکه اقامت کن و آقایی کن

دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن
ای عقیق از همه بگذر، به یمن هجرت کن

همه گفتند بمان، او سخن دیگر داشت
آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت

***

کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد
رفت در جاده شتابان، سفری پیدا شد

گفت هنگام قیام است سر و جان بازید
سر مدزدید اگر فتنه گری پیدا شد

***

وای اگر اهل بصیرت، احد از یاد برند
چون غنیمت زدگان ترک خود از یاد برند

گفت ای پاک دلان، ختم به خیر است این راه
راه بیداری صد حرّ و زهیر است این راه

این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصم
با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم

این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم
هر چه داریم من و تو ز محرم داریم

عبرت آموز ز تاریخ که خائن کم نیست
این هم از عبرت ایوان مداین کم نیست

و خدا هست و هر آن چیز که از وی باقیست
فتنه خاموش شد اما نهم دی باقیست

این چنین بود که ایران همه عاشورا شد
با سر انگشت دعا مشت خیانت وا شد

و حسین بن علی باز به امداد آمد
و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 90/12/11:: 1:43 عصر     |     () نظر